نگاهى دیگر به توضیحات و ترجمه قرآن کریم از بهاءالدین خرمشاهى
نویسنده : محمد حسن خزاعى
بتازگى قرآنى با ترجمه و توضیحات و واژهنامه از برادر فاضل و محقق آقاى بهاءالدین خرمشاهى به طبع رسیده که مایه روشنى چشم قرآنپژوهان شده است. معظمله در بخش پایانى که پیوستهاست تاریخچه ترجمههاى قرآن مجید را از قدیمترین آنها تا به امروز شرح دادهاند، و ضمن تجلیل از اکثر ترجمههاى جدید خطاهاى آنها را برشمردهاند، با دقتى علمى لغزشها را بیرون کشیدهاند و به درستى آیینه عبرتى براى مترجمان آینده دانستهاند.
این کوشش و پژوهش علاقه بنده کمترین را به مطالعه ترجمه و توضیحات زیادتر کرد، اما با تعجب آن را هم از خطا و سهو - مخصوصا در توضیحات - عارى ندیدم. پس با این هدف که چنین اثر گرانقدر و مهمى حتىالامکان از اشکال و ضعف خالى شود، بویژه که بحث و فحص درباره کلامالله است و در امر دین مسامحه روا نیست، از ابتدا تا انتهاى ترجمه و توضیحات قرآن کریم را مطالعه کردم، و آنچه به نظر قاصرم رسید یادداشت نمودم که به ترتیب صفحات ارائه داده مىشود. البته مدعى نیستم آنچه یافته و نوشتهام همه حاقواقع استیا اشکال دیگرى ندارد، یا آنچه به نظر بنده رسیده همه بىجواب است. اما آنچه خدمت آن برادر دانشمند عرض مىکنم این است که انگیزهاى جز غیرت دینى براى تحفظ قرآن مجید نداشتهام، و قصدى جز اصلاح ندارم: ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقى الا بالله علیه توکلت و الیه انیب (هود/88).
اکنون مىپردازیم به برشمردن اشکالهاى مهم:
1) صفحه 22: در آیه 142 لنعلم را ترجمه کردهاید: بازشناسانیم» که این ترجمه لنعلم است که به باب افعال برود نه ترجمه ثلاثى مجرد.
در توضیح این صفحه مطلبى آوردهاید و با مسلم گرفتن آن مطلب در هر جا که در قرآن کریم مشتقات ماده علم» به کار رفته اعم از علم و یعلم همه را به معلوم دارد» و معلوم داریم» و امثال اینها ترجمه کردهاید، و در حاشیه توضیح دادهاید: معناى تحتاللفظى آن تا بدانیم» است که در مورد خداوند درست نیست.»
حال عرض مىکنم درست است که علم الهى کشف دارد و تمام حوادث گذشته و حال و آینده را شامل است ولى ما نباید از معناى ظاهر کلمه عدول کنیم بلکه باید جواب دیگرى پیدا کنیم و در ترجمه تحفظ بر ظاهر نماییم. در مواردى که خداوند مىفرماید: تا بدانیم و یا: مردم امتحان مىشوند تا خداوند بداند، مراد علم عینى فعلى حق تعالى است که با خلقت و ایجاد متحقق و حاصل استیعنى علم با معلوم و تحقق معلوم خارجا نه علم قبل از ایجاد لان الله عالم اذ لامعلوم و بصیر اذلا مبصر. چنان که علامه طباطبائى در تفسیر المیزان فرمودهاند و از آن مثالى هم که خود آوردهاید جواب را روشن کردهاید.
1
2) صفحه 24: در توضیح ان الصفا و المروة فرمودهاید حاجیان باید در فاصله صفا و مروه هفتبار (شوط) سعى کنند و به هروله این مسافت را از صفا تا مروه و بالعکس بپیمایند. متذکر مىشود این مسافت را حاجیان باید بپیمایند ولى هروله ندارد. فقط در قمست مختصرى از این مسافت که فعلا با مهتابیهاى سبز مشخص شده مستحب است مردان آن قسمت را با هروله بپیمایند و براى زنان هروله آن قسمت هم مستحب نیست.
3) صفحه 30: در توضیح الحج و العمرة» نوشتهاید: اعمال حجسیزده است و آنها را شمردهاید. در این توضیحات سه خطا رخ داده است:
1 - گفتهاید: رمى جمرات»، باید مىنوشتید: رمى جمره عقبه»
2 - فرمودهاید: سه شب در ایام تشریق در منى بودن و این درست نیست زیرا دو شب یعنى شب 11 و 12 ذیحجه بیتوته واجب است.
3 - ذکر شده: در هر یک از ایام تشریق هفتسنگریزه به هر یک از جمرات ثلاث زدن». این هفتسنگریزه به جمرات ثلاث زدن در روز 11 و 12 ذیحجة است نه سه روز، ولى در سه مورد باید روز13 هم حاجى رمى جمرات نماید.
الف) اگر از منى خارج نشد در روز 12 و به شب13 رسید شب را باید بیتوته نماید و روز13 هم رمىجمرات کند.
ب) در صورتى که در حال احرام از هم بستر شدن با زن اجتناب نکرده باشد.
ج) در صورتى که در حال احرام از صید پرهیز نکرده باشد که در این دو صورت هم باید شب13 در منى بماند و روز13 رمىجمرات ثلاث نماید. در غیر این سه مورد روز 12 تا ظهر حاجى در منى مىماند و بعد، از منى خارج مىشود و اعمال منى تمام شده است.
4) صفحه 31: مشعر: آن را تحدید کردهاید به میان بطن محسر و مازمان» یادآور مىشود محسر به کسر سین است و مازمان هم بکسر زاء. و نوشتهاید: حاجیان چون از عرفات بازگردند جزو مناسک حجشان این است که شب در مشعرالحرام (مزدلفه) بمانند و نماز مغرب و عشاى روز نهم ذیحجه و نماز صبح روز دهم را در آن جا بخوانند» این عبارت ناقص است و اشکال دارد. زیرا اصل وقوف اختیارى مشعر که رکن حج است همان زمان بین الطلوعین است و تا آفتاب طلوع نکند نباید حاجیان از مزدلفه خارج شوند و صرف نماز صبح دهم را در آن جا خواندن کافى نیست و عبارت نماز مغرب و عشاى روز نهم ذیحجه» تعجبآور است. شاید مقصود نماز مغرب و عشاى شب دهم ذیحجه بوده که آن هم مستحب است و اگر در عرفات نماز مغرب و عشا را خواند و بعد به مشعر آمد لطمهاى نمىزند و جزو مناسک حج نیست که حج را خدشهدار کند.
2
5) صفحه 38: در توضیح آیه نوشتهاید: مبدا عده طلاق وقوع طلاق و عده فوت همان فوت همسر است.» این برخلاف قواعد کلى فقه است. در طلاق درست است که مبدا عده وقوع طلاق است، ولى در عده وفات از وقتى که خبر فوت به همسرش برسد، از آن زمان عده مىگیرد نه از فوت همسر. اگر همسرش یک سال قبل مرده ولى خبر به زوجه نرسیده از آن وقتى که خبر رسید باید عده چهارماه و ده روز را بگیرد و در آن مدت به احترام شوهر درگذشته ترک زینت کند و این عده را به آخر رساند.
6) صفحه43: آیه259:: خاویة على عروشها» را ترجمه کردهاید که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود» ترجمه نکته باریکى را که در این آیه هست نمىرساند، و آن ترتب این فروریختگى است که اول سقفها فروریخته و پس از آن دیوارها روى سقفهاى فروریخته افتاده است. پس باید ترجمه شود: که دیوارهاى آن، روى سقفها فروریخته بود». و در سوره حج (آیه 45) و نمل (آیه 52) ترجمه این جمله باید درستشود.
براى اطمینان خاطر خوانندگان اضافه مىکند: در مجمعالبیان (1/370) در تفسیر آیه مذکور آمده: ساقطة على ابنیتها و سقوفها کان السقوف سقطت و وقعت البنیان علیها» در تفسیر صافى (1/217) به نقل از بیضاوى مىنویسد: ساقطة حیطانها على سقوفها.
7) صفحه 51: در توضیح: القناطیر المقنطرة» آمده دنانیر مدرنة» که خطاست و صحیح آن دنانیر مدنرة» مىباشد. شاید در چاپ این جابجایى حرف ن» پیش آمده باشد.
8) صفحه 71: در توضیح آیه کلامى از فخررازى نقل کردهاید در باب امر شدن پیامبرصلى الله علیه وآله به مشورت با امت که او گفته (پس بعید نیست که وجوهى از مصلحتبه نظر کسى برسد و به نظر پیامبرصلى الله علیه وآله نرسیده باشد.) نقل این تعبیر فخررازى را در این ترجمه که مترجم هم فردى شیعى است و در جامعه شیعه منتشر مىگردد مناسب نمىبینم، و البته انتخاب با آن عزیز است.
9) صفحه 72: در توضیح آیه169 آمده: و درباره این که آیا باید بر آنان (شهداء) نماز میتخواند یا نه بین فقها اختلافنظر است) چون این ترجمه به جامعه شیعه عرضه مىشود باید توضیح داده شود که: اجماع طائفه امامیه است که شهید هم در عداد سایر مردگان است و نماز باید بر او خوانده شود. چنان که در کتاب المؤتلف من المختلف ذکر شده است، و عبارت کتاب العروة الوثقى تالیف مرحوم سید محمدکاظم طباطبائى (قدس سره) که سایر فقها بر آن حاشیه نوشتهاند در فصل نماز میت چنین است: یجب الصلاة على کل مسلم من غیر فرق بین العادل و الفاسق و الشهید و غیرهم»...الخ.
3
10) صفحه 74: در ترجمه آیه186 جمله و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذى کثیرا» را ترجمه کردهاید: و از پیشینیان اهل کتاب و مشرکان سخنان دلازار بسیار خواهید شنید.» پیشینیان اهل کتاب که در زمان مسلمانان نبودهاند تا مسلمانان سخنان دلازار از آنها بشنوند، بلکه همان کسانى که از اهل کتاب در زمان ظهور اسلام وجود داشتند سخنان دلازار مىگفتند و رنج مىدادند: منشا خطا این است که توجه نشده من قبلکم» متعلق به صله موصول است که اوتوا الکتاب» باشد نه متعلق به خود موصل. پس باید چنین ترجمه شود: (از اهل کتاب که پیش از شما به آنها کتاب داده شده و از مشرکان سخنان دلازار بسیار خواهید شنید).
11) صفحه 84: در توضیح آوردهاید: چنان که طبق صریح قرآن به مادر اوف» [کلمهاى حاکى از نارضایى] نیز نمىتوان گفت» که اوف صحیح نیست و اف» مىباشد، وانگهى به پدر و مادر هر دو نباید اف گفته شود.
12) صفحه 85: در توضیح تیمم نوشتهاید: اما بر معدنیات چون آهک و گوگرد روا نیست.) فقها تیمم بر آهک را پیش از پخته کردن و احراق جایز مىدانند و خلافى در آن ندارند.»
13) صفحه 94: نوشتهاید: در چهار مکان مقدس: مسجدالحرام، مسجد مدینه، جامع کوفه یا مشهد امیرالمؤمنین در نجف نماز را نباید قصر کرد.» به این نوشته سه خدشه وارد است:
1) آن چهار مکان مقدس مسجدالحرام و مسجد النبىصلى الله علیه وآله در مدینه و جامع کوفه و حائرالحسینعلیهالسلام است.
2) سه مکان مقدس را ذکر کردهاید و در سومى تردید کردهاید که جامع کوفه یا مشهد امیرالمؤمنین است پس چهار مکان نمىشود.
3) این چهار مکان را مواطن تخییر مىگویند. مسافرى که قصد اقامه عشره نکرده مخیر استبین قصر و اتمام. تعبیر حضرتعالى که فرمودهاید نماز را نباید قصر کرد درست نیست چون مسافر در تخییر، قصر هم مىتواند بخواند.
14) صفحه 98: ترجمه آیه127 به نظر حقیر روشن نیست. در صورتى که ترجمه زیر را رساتر تشخیص دهید جایگزین فرمایید: و از تو درباره زنان فتوى مىخواهند بگو خداوند درباره آنها فتوى مىدهد، و درباره آنچه بر شما خوانده مىشود در کتاب راجع به دختران یتیمى که حق مقرر آنها را نمىپردازید و میل به ازدواج با آنان ندارید نیز فتوى مىدهد، و همچنین درباره بچههاى مستضعف و قیام به قسط درباره یتیمان هم فتوى مىدهد.»
4
15) صفحه117: کلمه سجاح» که بدون تشدید است سجاح» با تشدید ضبط شده.
16) صفحه 142: در قسمت توضیح نوشتهاید: مرده جمع مرید نیستبلکه جمع مرید استیعنى مارد و متمرد». در صورتى که مرده جمع مارد است مثل قتله جمع قاتل و طلبه جمع طالب و مرید به مرده جمع بسته نمىشود بلکه جمع مرید، مرداء است، مثل حکیم و حکماء.
17) صفحه143: در ترجمه آیه119 جمله و ما لکم الا تاکلوا مما ذکر اسم الله علیه» را ترجمه کردهاید: و چرا از قربانىاى که نام خدا (به هنگام ذبحش) بر او بردهاند نخورید.» در ذیل صفحه نیز سه جا تعبیر قربانى کردهاید و حال آن که آیه مربوط به قربانى نیستبلکه مطلقا باید بر ذبیحه در وقت ذبح نام خدا برده شود (با رعایتشرایطى که ذکر کردهاید) و اگر نه حکم میته دارد و خوردن آن حرام است.
18) صفحه 185: در توضیح آیه67 ما کان لنبى ان یکون له اسرى حتى یثخن فى الارض» مطالبى ذکر فرمودهاید که قسمتى از آن با توضیحى که راجع به تاریخ صدر اسلام مىدهم باید تصحیح شود: معناى مبالغه در کشتار که اغلب مفسران براى اثخان آوردهاند غریب است و بعید است که خداوند در جنگى که سپاه اسلام غلبه مسلمى یافتهاند همچنان امر به مبالغه کشتار آن هم کشتار اسیران بفرماید.» عرض مىکنم: اثخان و مبالغه در قتل کفار که در دو آیه از قرآن کریم آمده یکى همین آیه67 سورة الانفال و دیگرى آیه 4 سوره محمدصلى الله علیه وآله. براى اذلال کفار و قمع حزب شیطان و اعزاز اسلام و استیلاء صالحان است و حکم اولى خداوند همین بوده است. در جنگ بدر چون وضع اقتصادى مسلمانان خوب نبود در نزد پیامبر اصرار کردند که فدیه بگیرند و به وضع مادى خود برسند. رسول اکرمصلى الله علیه وآله به خواسته آنها تن دادند و فرمودند: امسال که با گرفتن فدیه آنها را آزاد کنید در سال دیگر به همین عدد از شما خواهند کشت». بدین جهت در سال سوم از هجرت که جنگ احد واقع شد و متجاوز از هفتادنفر از مسلمانان شهید شدند دادشان بلند شد، این آیه نازل شد: اولما اصابتکم مصیبة قد اصبتم مثلیها قلتم انى هذا قول هو من عند انفسکم (آل عمران3/165). جنابعالى استبعاد کردهاید که خداوند چنین امرى راجع به کشتن مشرکین اسیر بفرماید، اما توجه نکردهاید که غلبه فعلى کافى نیست، و خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله حساب آینده را هم مىکنند که اگر اسیران مشرک آزاد شوند مىروند و با سایر مشرکین همدست و همداستان مىشوند و دوباره به جنگ مسلمانان مىآیند، چنان که ذکر شد. پس امر خدا به مبالغه در کشتار آنها بجا و به مصلحتبوده است.
5
19) صفحه 225: در آیه37 جمله ولا تخاطبنى فى الذین ظلموا» را ترجمه کردهاید: و با من درباره کسانى که شرک ورزیدهاند سخن مگو.» سزاوار بود درباره کسانى که ستم کردهاند» ترجمه مىفرمودید و مراد از ظلم را که شرک است در توضیح ذکر مىکردید، زیرا ظلم مفهومى کلى است که داراى افراد و مصادیقى است و یک مصداق آن شرک است. در ترجمه تحفظ بر ظاهر لفظ مناسبتر است.
20) صفحه239: ضمن توضیح آیه 31 در جمله واعتدت لهن متکا» نوشتهاید: بعضى از فرهنگنویسان متکا را به ترنج» ترجمه کردهاند و گمان کردهاند که به قرینه وجود سکین (کارد) مراد از متکا» ترنج است و شاید سعدى هم بر این بوده است که مىگوید:
• گرش ببینى و دست از ترنجبشناسى روا بود که ملامت کنى زلیخا را
• روا بود که ملامت کنى زلیخا را روا بود که ملامت کنى زلیخا را
ترنج در داستان یوسفعلیهالسلام و پذیرایى زلیخا از زنان اعیان شهر وجود دارد ولى معلوم نیست که مراد از متکا (یا همین لفظ یا تلفظهاى دیگر) ترنجباشد...»
با وجود تفصیل معنى متکا» درستبیان نشده، در حالى که رجوع به تفاسیر و معجمها معلوم مىکند در قراءت این کلمه اختلاف هست، بدین صورت که متکا به فتح تاء و تشدید آن و کاف مفتوح با همزه قراءت شده به معنى مجلس و تکیهگاه است، و متکا به سکون تاء بدون همزه خوانده شده که به معنى ترنج است، و در کتب لغت هم متک» را ترنج معنى کردهاند که از این معنى غفلت کردهاید.
21) صفحه249: در توضیح آیه3 در کلمه رواسى» فرمودهاید: ابن منظور براى آن دو مصدر آورده است رسایر سورسوا (بر وزن دنو و عتو) و ارساء» و معناى هر دو را رسوخ و ثبوت و ریشه و پایه داشتن مىداند.» در حالى که رواسى جمع راسیه است و از ثلاثى مجرد رسایر سورسوا مىباشد نه از ارساء (مصدر ارسى یرسی) که مزید فیه است. پس اگر بخواهیم براى رواسى مصدرى ذکر کنیم همان یک مصدر که رسو استباید آورده شود. و ابن منظور که ارسى را بعد از رسا ذکر کرده خواسته استبگوید هم ثلاثى مجرد وهم ثلاثى مزید به یک معنى آمدهاند و لازم هستند که همان معناى رسوخ و ثبوت و استوار بودن است، و به علاوه در صورتى که از باب افعال باشد متعدى هم به کار رفته مانند آیه کریمه والجبال ارساها».
6
22) صفحه253: در توضیح آیه29 درباره طوبى لهم» آمده: بعضى از مفسران (طوبى» را اسم گرفته و درختى بهشتى دانستهاند و بعضى آن را فعل. طوبى لهم» یعنى خوشا بر آنان» متذکر مىشود کسى طوبى را فعل ندانسته، مسلما اسم است از ریشه طیب. ظاهرا مفسران خواستهاند وزن آن را معرفى کنند که طوبى» بر وزن فعلى است مثل حسنى و شما فعل پنداشتهاید.»
23) صفحه 255: در توضیح آیه 5 و ذکرهم بایام الله» نوشتهاید: نعمتهایى که بر قوم نوح و عاد و ثمود فرستاده بود.» ظاهرا خطاى چاپى است و باید نقمتهایى که بر قوم نوح و عاد و ثمود فرستاده بود» نوشته شود.
24) صفحه259:در توضیح آیه27: یثبت الله الذین آمنوا» نوشته شده: خداى تعالى فرشتهاى را فرستد نام او دومان» صحیح آن رومان با راء است نه دال، که در صحیفه کامله مولانا سیدالسجادینعلیهالسلام هم در دعاى سوم آمده: و رومان فتان القبور».
25) صفحه 261: در توضیح آیه49 مقرنین فى الاصفاد» نوشتهاید: از قرن و قرآن یعنى ریسمان و بند» قران» درست است نه قرآن» در همین صفحه درباره سرابیل آمده: این کلمه اصلا فارسى است» و در پیوست کتاب از کسانى نقل کردهاید که آنها با گمان احتمال این مطلب را بیان کردهاند. باید عرض کنم که سرابیل با سراویل خلط شده. نسبتبه سراویل که مفرد آن سروال استخود علماى لغت گفتهاند اصلا فارسى است، گرچه در سخنان معصومینعلیهمالسلام استعمال شده است، و آن لباسى است که نیمه پایین بدن را مىپوشاند، ولى در سرابیل که مفرد آن سربال و به معنى پیراهن و زره است چنین چیزى نگفتهاند و کلمه عربى است. صاحب لسانالعرب در توضیح سرابیل» با ذکر آیه و روایت، عربى بودن آن را تایید کرده ولى سراویل را که ذکر کرده تصریح نموده که فارسى معرب است.
26) صفحه269: در توضیح آیه 15 درباره ان تمید بکم» نوشتهاید: تمید از ماد یمید [تمید] میدا یعنى جنبیدن و جنبانیدن». باید دانست که مید به همان معنى جنبیدن است نه جنبانیدن، و به معنى جنبانیدن به وسیله باء تعدیه مىآید مثل ان تمیدبکم.
27) صفحه 272: در توضیح آیه 44 بالبینات و الزبر» جاهایى را که زبر استعمال شده ذکر کردهاید ولى ذکر نشده که آنچه در سوره کهف در آیه96 آمده زبر به فتح باء است: آتونى زبر الحدید» که جمع زبره استبه معنى قطعه، و در جاهاى دیگر زبر آمده به ضم باء جمع زبور. البته زبر به ضم باء جمع زبره به معنى قطعه هم آمده است ولى در سوره کهف همان زبر به فتح باء است.
7
28) صفحه276: در توضیح آیه 80 آمده القرآن یفسر بعضه» که بعضا» از آخر جمله سقط شده، (ظاهرا در چاپ) دو سطر مانده به پایان همین صفحه شعور» به ضم شین است.
29) همان صفحه: در توضیح آیه 81 سرابیل» را به معنى شلوار گرفتهاید و نوشتهاید: و لفظا بر گرفته از همان است.» قبلا هم گفتیم سرابیل جمع سربال است و عربى استبه معنى پیراهن و زره به کار رفته، ولى سراویل که جمع سروال استبه معنى شلوار عربى نیست و فارسى معرب است.
30) صفحه279: در توضیح آیه106 آمده: عبدالله عباس گفت: آیت در یاسر آمد.» که باید چنین باشد آیت در عمار یاسر آمد».
31) صفحه276: آیه 84 ثم لایؤذن للذین کفروا ولاهم یستعتبون» چنین ترجمه شده: سپس به کافران اجازه [عذرخواهى] داده نشود و عذرشان را نپذیرند.» درباره ترجمه ولا هم یستعتبون» عرض مىشود استعتاب» که مصدر این فعل استبه معناى استرضاء» است و به آشتى کردن (ترجمان القرآن)، خشنود کردن خواستن (لسان التنزیل) ترجمه شده. و عتبى هم که از این ریشه استیک معنایش رضا و خشنودى است. پس ترجمه چنین است: (سپس به کافران اجازه عذرخواهى داده نشود [زیرا عذر موجهى ندارند] و از آنها نخواهند که خدا را راضى کنند و اعمال خیر به جا آورند (زیرا آن جا دار تکلیف نیست).
32) صفحه293: در توضیح آیه 110 در قسمت ولاتجهر بصلاتک و تخافتبها» نوشتهاید: بر مرد جهر نماز صبح و دو رکعت اول مغرب و عشاء و اخفات در بقیه واجب است ولى در مورد زن واجب، اخفات در همه نمازهاست.»
بجا بود توجه مىدادید: به فتواى مشهور فقهاء امامیه زنها در نماز صبح و دو رکعت اول مغرب و عشاء در صورت امن از شنیدن نامحرم مخیرند در جهر و اخفات، و به ترجمه عبارت کنزالعرفان اکتفا نمىکردید.
33) صفحه 300: در توضیح آیه 60: و اذ قال موسى لفتیه الخ» نوشتهاید در این داستان، موسىعلیهالسلام دو مصاحب دارد: اول فتاه» که فتى» خوانده مىشود الخ) ایشان اول از دو مصاحب را ذکر کرده ولى دوم را نیاورده و از این جهت عبارت ناقص است.
34) صفحه 312: در ترجمه آیه96 جمله سیجعل لهم الرحمن ودا» را ترجمه کردهاید: زودا که خداوند رحمان در حق آنان مهربانى کند.» این ترجمه سیرحمهم الرحمن است اما ترجمه درست آیه این است: زودا که خداى رحمان براى آنان [در دلها] دوستى قرار دهد» و از روایاتى هم که از اصحاب عصمتعلیهمالسلام رسیده این معنى کاملا استفاده مىشود.
8
35) صفحه 312: در توضیح آیه هل اتاک حدیث موسى» نوشتهاید: موسى از پیامبران عظام الهى که جزو پیامبران اولواالعزم است، در قرآن مجید در بیستسوره از او سخن گفته شده است» و حال آن که در 34 سوره از او سخن گفته شده است.
36) صفحه313: مطلبى نوشتهاید و نسبت دادهاید به کتاب کنزالعرفان فاضل مقداد سیورى که از اکابر علماى امامیه است در توضیح آیه 15، و آن این است: مقداد سیورى بر آن است که از این آیه لتجزى کل نفس بما تسعى) و آیه (لیس للانسان الا ما سعى) نجم39/53 برمىآید که عبادات واجبه بدنیه در حال حیات قابل واگذارى به دیگرى نیست الخ». در حالى که فاضل مقداد مىفرماید: از این دو آیه به دست مىآید که براى انسان جایز نیست چیزى از عبادات واجبه بدنیه را در حال حیاتش به عهده دیگرى قرار دهد مما یتمکن من مباشرته الخ» که این عبارت ترجمه شده. ایشان این طور نظر مىدهد که آنچه را خود متمکن باشد که بالمباشره انجام دهد در حال حیات نمىتواند به دیگرى واگذار نماید، اما بعضى از اعمال را مىتوان به عهده دیگرى گذاشت، مخصوصا امر حج را که خود فاضل مقداد در چند سطر بعد فرموده: در صورتى که حج قبلا بر او واجب شده و انجام نداده جایز است که نایب بگیرد. (البته این جواز در کلام فاضل مقداد را باید به جواز به معنى الاعم حمل کنیم نه به جواز به معنى الاخص.)
37) صفحه317: در آیه 80 جمله و واعدناکم جانب الطور الایمن» را ترجمه کردهاید: و با شما در جانب طور ایمن وعده گذاردیم.» این ایمن» صفت جانب است نه صفت طور پس باید ترجمه مىشد: و با شما در جانب راست طور وعده گذاردیم.»
38) صفحه 331: در پایان توضیحات زبر» به معنى نوشتن آمده و حال آن که با سکون باء زبر» به معنى نوشتن است (گویا خطاى چاپى است).
39) صفحه333: در توضیح آیه 11 نوشتهاید: ابن قتیبه: عن حرف الخ» که خطاى چاپى است و على حرف» صحیح است.
40) صفحه 335: در آیه 30 جمله و من یعظم حرمات الله فهو خیر له عند ربه» ترجمه شده: و هر کس شعائر الهى را بزرگ بشمارد برایش در نزد پروردگارش بهتر است.» حرمت اسم مصدر است از مصدر احترام، حرمات الله چیزهایى است که باید حفظ و نگهدارى کرد و نباید هتک نمود و باید به آنها عنایت داشت از قبیل اوامر و نواهى خدا و یا کتاب خدا و بیتالله و یا افعال حج که مفسران ذکر کردهاند و اینها را باید تعظیم کرد و مهم شمرد. پس ترجمه درست این است: و هر کس حرمات الهى را بزرگ شمارد برایش در نزد پروردگارش بهتر است.» توجه فرمودهاید که در این سوره هم جمله و من یعظم حرمات الله» آمده و هم و من یعظم شعائرالله» که هر دو یک جور ترجمه شده، در حالى که هر کدامش قالب معنایى خاص است، یا ناظر به بعدى از ابعاد یک معنى است، پس باید دو گونه ترجمه شود.
9
41) صفحه337: در آیه46 جمله: فانها لاتعمى الابصار و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور» را ترجمه کردهاید: آرى [فقط] دیدگان نیست که نابینا مىشود بلکه دلهایى که در سینهها هست هم نابینا مىگردد.» این ترجمه درست نیست زیرا آیه نفى کورى دیدگان مىکند و اثبات کورى دلها، و شما اثبات کورى براى هر دو کردهاید. در اینگونه جملات که در جمله نخست نفى است و در دوم لکن، ضد آنچه را جمله اول اثبات کرده براى دوم اثبات مىشود و استدراک همین است. آیه مىخواهد بگوید که اینها داراى بصر بودند ولى داراى بصیرت نبودند و چشم دلهاى آنها کور بود.
42) صفحه 338: در توضیح آیه 52، آیه شریفه سوره اعلى سنقرئک فلا تنسى» را آورده و ترجمه کردهاید: زودا که تو را به خواندن آوریم آرى تو فراموش نشدهاى». این ترجمه صحیح نیست زیرا جمله فلا تنسى فعل مضارع مجهول نیستبلکه فعل معلوم است وفاء فلاتنسى هم فاء تفریع بر سنقرئک مىباشد و ترجمه دقیق این است: زودا که تو را به خواندن آوریم پس فراموش نکنى.»
43) صفحه 341: در آیه 78 جمله ما جعل علیکم فى الدین من حرج» ترجمه شده: براى شما در دینتان محظورى قرار نداده» محظور به معناى حرام و ممنوع است و چیزى را که قدغن کنند آن را محظور مىگویند. در دین خیلى از چیزها محظور است و حرام. حرج به معنى تنگى و سختى است که باید در ترجمه جایگزین محظور» شود.
44) صفحه 351: جمله و یعلمون ان الله هو الحق المبین» را از آیه 25 ترجمه کردهاید: و بدانند که خداوند بر حق آشکار است.» خود حق صفت الهى و از اسماءالله است پس باید ترجمه شود (و بدانند که خداوند حق آشکار است.) و در سوره حج و لقمان هم حق را بر حق ترجمه کردهاید که لفظ (بر) زاید است.
45) صفحه353: در آیه29 فیها متاع لکم» را ترجمه کردهاید: که در آن جا کالایى از آن شما هست.» متاع به معناى برخوردارى و منفعتبردن است. پس باید ترجمه شود: در آن بیوت برخوردارى براى شماست اعم از این که سرپناهى موقتبراى انسان باشد و استراحت کند یا متاعى در آن جا داشته باشد یا استفادههاى دیگر.
10
46) صفحه 360: در توضیح آیه 5 سوره فرقان تعبیر کردهاید که پیامبرصلى الله علیه وآله نمىتوانسته استبنویسد و قادر به نوشتن نبود» با آن که مقصود نویسنده محترم معلوم است، و همان معنى است که در آیه 48 سوره عنکبوت آمده: (تو پیش از این [کتاب و نزول آن] کتابى نمىخواندى و خط نمىنوشتى، این معنى مسلم است اما چون در عرف امروز تعبیر مذکور از ادب شرعى (آن هم در ترجمه کلامالله) بدور است، مىتوان تعبیر قرآن را به کار برد و گفت: نمىنوشته است، یا تعمد در خط ننوشتن داشته.
47) صفحه 361: در آیه13 کلمه مقرنین» و همچنین ثبور» درست ترجمه نشده در ترجمه مقرنین» دست و پا بسته» آمده، در صورتى که به معنى: دستها به گردن بسته و غل شده است. و ثبور» به معنى زارى» نیستبلکه به معناى هلاکت است. در قسمت توضیح همین صفحه نوشتهاید الجبلان یترائیان اى متقابلان» ظاهرا خطاى چاپى است و یتقابلان» باشد.
48) صفحه 378: در ت رجمه آیه 18: قالت نملة» نوشتهاید: مورى [به زبان حال] گفت» عبارت به زبان حال» بىمورد است. مور سخن گفتبا زبان قال. جانداران اعم از انعام و طیور و سباع حرف مىزنند و مقصود را به همجنس خود تفهیم مىکنند. بدین جهت در آیه بعد دارد که از قول آن نمله سلیمان علیهالسلام تبسم کرد. دانش جدید هم این حقیقت را کشف کرده.
49) صفحه 381: در توضیح آیه49 نوشتهاید: مهلک به چند نحو خوانده شده است مهلک (مصدر) و مهلک (اسم مکان و زمان) و حتى مهلک (که رباعى است نه ثلاثى). در حالى که مهلک رباعى نیستبلکه ثلاثى مزید است از باب افعال که هم مىتواند مصدر میمى حساب شود و هم اسم زمان و مکان و اسم مفعول هم هست که در این جا یا به عنوان مصدر میمى حساب مىشود یا اسم زمان و مکان.
50) صفحه 382: گفتهاید: امن یجیب المضطر اذا دعاه» از دعاهاى معروف قرآنى است» در حالى که این آیه کریمه عنوان دعا ندارد، بلکه در مقام تحدى با مشرکان است که آیا آنچه اینها شریک قرار مىدهند بهتر استیا خداوندى که آسمان و زمین را آفریده و همه قدرتها از آن اوست و دعاى مضطرى که او را بخواند اجابت مىکند.
11
51) صفحه383: گفتهاید: عمون» و عمین» که در قرآن به کار رفته جمع عم است که خود جمع اعمى استیعنى کوردل. گفتنى است که یک جمع دیگر اعمى عمى است که در قرآن مجید هم به کار رفته است.» ظاهر کلام شما در این عبارت این است که عم را جمع اعمى گرفتهاید و این غلط است. عم مفرد است و در اصل عمى بوده مثل خشن و اعلال شده و به صورت عم درآمده و اگر الف و لام بر آن داخل شود العمى گفته مىشود. دیگر این که گفتهاید اعمى یعنى کوردل، ولى اعمى هم در کور ظاهرى به کار مىرود و هم در کور باطنى که همان کوردل است.
52) صفحه 385: در توضیح آیه93 الآفاق» به معناى بیرون» ذکر شده. مىدانیم آفاق» جمع افق» استبه معناى کرانه. این قدر عدول از ظواهر کلمات از دقت و احتیاط بدور است.
53) صفحه386: در ترجمه آیه6 و نمکن لهم فى الارض» را ترجمه کردهاید: و به آنان در روى زمین تمکن بخشیم.» و نرى فرعون و هامون الخ را ترجمه کردهاید: و از آنان به فرعون و هامان... نشان دادیم.» چون هم نمکن فعل مضارع است و هم نرى باید در ترجمه از نظر زمان وقوع فعل هر دو را مطابق هم بیاوریم، بنابراین ترجمه شود: تمکن بخشیم... نشان دهیم.»
54) همین صفحه: در قسمت توضیح نوشته شده: اهل بدعت گفتهاند» ظاهرا غلط مطبعى است و چنین باید باشد: اهل بلاغت گفتهاند».
55) صفحه 390: در آیه 42 المقبوحین» را به نفرینزدگان» ترجمه کردهاید. شایسته است که به زشترویان» ترجمه شود تا با ریشه آن که قبح است مطابقت داشته باشد.
56) صفحه 391: آیه47 و لولا ان تصیبهم مصیبة بما قدمت ایدیهم فیقولوا ربنا لولا ارسلت الینا رسولا فنتبع ایاتک و نکون من المؤمنین» چنین ترجمه شده: و اگر به خاطر کار و کردار پیشینشان مصیبتى به آنان نمىرسید [و عذابى بر آنان نمىفرستادیم] مىگفتند پروردگارا چرا پیامبرى به سوى ما نفرستادى که از آیات تو پیروى کنیم و از مؤمنان باشیم. » این ترجمه خلاف مراد از آیه است. در این جا جواب لولا محذوف است و فیقولوا متفرع بر جمله صدر آیه است و جواب لولا نیست. بهترین ترجمه با مراجعه به تفاسیر عمیق فریقین مثل مجمعالبیان و جوامعالجامع و بیضاوى و صافى و کشف الاسرار و غیرها این است: اگر نبود گفتار کافران - زمانى که به سبب کفر و معصیتشان عقوبتى (مصیبتى) بدانها برسد - که خدایا چرا پیامبرى به ما نفرستادى که آیاتت را به ما برساند تا ما پیروى آنها کنیم و از گروندگان باشیم، ما تو را یا پیامبران را نمىفرستادیم و لیکن پیامبران را فرستادیم تا عذر نداشته باشند و حجتبر آنان تمام شود و جواب لولا که محذوف است ممکن است مثل لارسلنا علیم العذاب باشد.
12
57) صفحه 392: در توضیح آیه56 انک لاتهدى من احببت» نوشتهاید: اغلب مفسران خاصه و عامه از جمله شیخ طوسى، طبرسى، ابوالفتوح، میبدى، زمخشرى و امام فخررازى و قرطبى گفتهاند که این آیه در حق ابوطالب عم پیامبر نازل شده است.» و در این توضیح گفتهاید اما قول به ایمان ابوطالب در میان شیعه امامیه اجماعى است.» آنچه انتظار مىرفتیادآورى شود این است که: علماى شیعه پس از نقلقول دانشمندان عامه در مقام رد آن برآمدهاند چنان که طبرسى (ره) فرموده که اشعار ابوطالب مشحون به اسلام است و تصدیق پیامبرصلى الله علیه وآله.
58) صفحه393: در توضیح آیه63، آیه166 سوره بقره را آورده و نوشتهاید: و اذ تبرء الذین اتبعوا» که واو زاید است و باید حذف گردد.
59) پایان همین صفحه: در توضیح آیه 68، در ترجمه آیه 31 زخرف و قالوا لولا نزل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم» چنین نوشتهاید: چرا قرآن به مردى از اهالى دو شهر بزرگ نازل نشده است.» در حالى که عظیم صفت رجل» است و بدین جهت مفرد آمده نه تثنیه، و باید چنین ترجمه شود: چرا این قرآن به مردى بزرگ از اهالى این دو شهر نازل نشده است.» که مقصودشان اشراف و اعیان مکه و مدینه است.
60) صفحه 394: درباره قارون نوشتهاید: از ثروتمندان افسانهاى و گردنکشان بىایمان بنىاسرائیل، از مشاوران و همدستان فرعون و از مخالفان و منکران موسى.» البته قولى هست که او عامل فرعون و گماشته او بر بنىاسرائیل بود، ولى بیشتر اقوال و مناسب یا روایاتى که از اهلبیتعلیهمالسلام رسیده این است که او جزء مؤمنان به موسىعلیهالسلام بود، ولى به خاطر حب مال و ندادن حقوق مالى خود با موسىعلیهالسلام درافتاد و هلاک شد، و گرنه منکر و مخالف با موسىعلیهالسلام در اصل ایمان آوردن نبود.
61) صفحه 408: در توضیح آیه 38 پس از ذکر ابوحنیفه و شافعى جمله دعایى رحمه الله» آورده شده. با عرض معذرت یادآور مىشود: اگر فقط به ذکر نام آنها اکتفا مىشد اولى بود و به سیره علماى ما نزدیکتر.
62) صفحه 410: جمله ولاهم یستعتبون» درست ترجمه نشده که در سوره نحل (صفحه276) ذکرش گذشت.
63) صفحه 412: در آیه17 جمله ان ذلک من عزم الامور» را ترجمه کردهاید: که این از کارهاى سترگ است.» این ترجمه دقیق نیست، و در سوره آلعمران صفحه 74 در آیه186 نیز این لغزش پیش آمده و ترجمه درست این است: همانا این از کارهاى قطعى است [که خداوند ایجاب کرده است]» جنابعالى مىدانید سترگ بیشتر براى افراد تنومند و چیزها و کارهاى بزرگ به کار مىرود و مناسب آیه نیست.
13
64) صفحه416: نوشته شده در سوره عزائم سجده واجب استبراى آن که به صیغه امر وارد شده که دلالتبر وجوب دارد.» یادآور مىشود در یک مورد که سوره الم سجده» باشد به صیغه امر نیستبلکه به صورت فعل ماضى است. خروا سجدا».
65) صفحه 418: در توضیح اول در داستان رفتن چند نفر از مشرکان به نزد پیامبرصلى الله علیه وآله نوشتهاید یکى از آنها ابوالاعور اسلمى بود» که ظاهرا خطاى چاپى است و صحیح آن سلمى» است.
66) صفحه419: در توضیح آیه9 نوشتهاید: یهودیان بنىنضیر از مدینه به دستور پیامبرصلى الله علیه وآله به خیبر تبعید شده بودند.» ولى اصل واقعه این بود که آنها از مدینه اخراج شدند، بعضى از آنها به خیبر رفتند و بعضى به شام.
67) صفحه 424: عماتک و خالاتک» ترجمه شده: عمهات و خالهات» و حال آن که باید ترجمه شود: عمههایت و خالههایت».
68) صفحه 430: در قضیه سد مارب به جاى لقمان بن عاد لقمان بن عماد» آمده که باید تصحیح شود.
69) صفحه 438: در توضیح آیه 32 بعد از ظالم لنفسه آمده استمداد در حق خویش» که ظاهرا ستمکار در حق خویش» بوده و شاید خطاى چاپى است.
70) صفحه439: در توضیح آیه 44 لفظ کان» از آیه اولم یسیروا» افتاده که باید افزوده شود.
71) در همان صفحه: در توضیح آیه43 در نقل مطلب از تفسیر شیخ ابوالفتوح یک سطر انداخته شده، بدین معنى که نوشتهاید بغى مکنید و باغیان را معاونت مکنید که خداى تعالى مىگوید: فمن نکث فانما ینکث على نفسه» که صحیح این است: بغى مکنید و باغیان را معاونت مکنید که خداى تعالى مىگوید: انما بغیکم على انفسکم» و عهد مشکافید و عهد بشکافان را معاونت مکنید که خداى تعالى مىگوید: فمن نکث فانما ینکث على نفسه».
72) صفحه439: در توضیح آیه39 نوشته شده: زمخشرى مىنویسد: خلفاء جمع خلیفه است و خلائف جمع خلیف است (کشاف). ولى در نقل عبارت کشاف اشتباه رخ داده: آنچه زمخشرى در کشاف نوشته چنین است: به مستخلف، خلیفه و خلیف مىگویند پس جمع خلیفه، خلائف است و جمع خلیف، خلفاء». درستبرخلاف آنچه در توضیح آمده.
73) صفحه 448: در توضیح آیه 62 نوشته شده از ریشه زقوم در عربى فعل زقوم، زقم و ازدقام را ساختهاند به معناى بلع و ابتلاع». باید چنین نوشته شود: در عربى از ریشه زقوم، زقم و ازدقام را ساختهاند.
14
74) صفحه 450: جبین را به گونه» ترجمه کردهاید و حال آن که به جانب پیشانى گفته مىشود. و هر کس دو جبین دارد و دو جانب پیشانى را جبینین مىگویند.
75) در همین صفحه گفتهاید: بعضى از مفسران شیعه از جمله ملامحسن فیض کاشانى در تفسیر صافى سید هاشم بحرانى در تفسیر برهان، حویزى در تفسیر نورالثقلین و مرحوم مجلسى در بحارالانوار 12/124-125 طبق حدیثى که در عیون اخبارالرضاعلیهالسلام از امام رضاعلیهالسلام روایتشده است نقل کردهاند که در این جا مراد از ذبح عظیم حضرت امام حسینعلیهالسلام است که از ذریه ابراهیمعلیهالسلام است و او قربانى عظیمى بود که جانشین ذبح اسماعیلعلیهالسلام قرار گرفت» تمام بزرگانى که نام برده شده همان روایت عیون اخبارالرضاعلیهالسلام را نقل کردهاند که ما آن را ترجمه مىکنیم: چون خداوند امر فرمود ابراهیمعلیهالسلام را که به جاى فرزندش اسماعیل، آن قوچى را که بر او نازل فرموده بود ذبح کند. ابراهیمعلیهالسلام آرزو کرد اى کاش فرزندش اسماعیل را به دستش ذبح مىکرد و امر نشده بود که به جاى فرزند قوچ را ذبح کند تا به دلش برسد آنچه به دل پدرى که عزیزترین فرزندش را ذبح مىکند (از اندوه) مىرسد، که بدان جهت مستحق بالاترین درجات اهل ثواب بر مصایب گردد. خداوند به او وحى فرمود: اى ابراهیم محبوبترین خلق من پیش تو کیست؟ عرض کرد خلقى را نیافریدى که از حبیبت محمدصلى الله علیه وآله پیش من محبوبتر باشد. فرمود او پیش تو محبوبتر استیا جان خودت؟ عرض کرد او از جان من پیش من محبوبتر است. فرمود فرزند او پیش تو محبوبتر استیا فرزند خودت؟ عرض کرد فرزند او محبوبتر است. فرمود: فرزند او از روى ظلم بر دست دشمنانش کشته شود بیشتر دل تو را به درد مىآورد یا کشته شدن فرزند خودت به دستخودت در طاعت من. عرض کرد خدایا کشته او بر دست دشمنانش بیشتر دل مرا به درد مىآورد. فرمود: اى ابراهیم! طایفهاى ادعا مىکنند و مىپندارند که از امت محمدصلى الله علیه وآله مىباشند، از روى ظلم و تعدى حسینعلیهالسلام فرزند او را مىکشند چنان که قوچ کشته مىشود و بدان جهتسزاوار خشم من مىگردند. در اینجا ابراهیمعلیهالسلام جزع کرد و اندوه دلش را گرفت و شروع به گریستن کرد. خداوند به او وحى فرمود: اى ابراهیم قد فدیت جزعک على ابنک اسماعیل لو ذبحته بیدک بجزعک على الحسین و قتله و اوجبت لک ارفع درجات اهل الثواب على المصائب و ذلک قول الله عزوجل و فدیناه بذبح عظیم.» یعنى آن جزعى را که اگر فرزندت اسماعیل را به دستخود ذبح مىکردى داشتى باز خریدم به جزعتبر حسین و کشتن او و بالاترین درجات اهل ثواب بر مصایب را براى تو واجب کردم. یعنى ناراحتى بر کشتن فرزندت را به ناراحتى تو بر کشتن حسینعلیهالسلام مبادله کردم تا ناراحتى بر کشتن فرزندت نداشته باشى، که ناراحتى بر کشتن حسینعلیهالسلام پیدا کردى; نه این که کشته شدن حسینعلیهالسلام جانشین کشتن اسماعیل قرار گرفته باشد. زیرا بالاتر قربانى پایینتر قرار نمىگیرد که بگوییم حسینعلیهالسلام فداى اسماعیل شد و کشته شدن از اسماعیل برداشته شد. کشته نشدن اسماعیل در این قضیه به جهت این بود که پیامبر اکرم و ائمههدىعلیهمالسلام بنا بوده از نسل او به وجود آیند. در آخر همین روایت نیز آمده که ذبح عظیم همان قوچ بهشتى بود که فرود آمد و به جاى اسماعیل ذبح شد. روایات دیگر هم از ائمهعلیهمالسلام در اینباره هست. حضرت رضاعلیهالسلام مىخواستهاند جنبه ثواب بر این مصیبت را خاطرنشان کرده باشند که چون از شنیدن شهادت حضرت حسینعلیهالسلام ناراحتشد همان اجرى را دارد که اگر فرزندش کشته مىشد و ناراحت مىگردید. بلى مانعى نیست اگر گفته شود حضرت حسینعلیهالسلام ذبح عظیمى بود ولى کشته شدن سیدالشهداء به جاى ذبح اسماعیل و برطرف شدن کشته شدن از اسماعیل نبود.
15
76) صفحه 451: در توضیح139 نوشته شده: حضرت یونس بن امتاى از انبیاى الهى است.» صحیح یونس بن متى است نه امتاى.
77) صفحه 452: در توضیح آیه 161 تا163 نوشتهاید: مانند ان کل رجل و صنیعته» هر انسانى را با کارش بسنجید.» صنیعته درست نیستبلکه عبارت معروفى که در کتب ادبیه آمده است ضیعته» استبا ضاد به معناى حرفه، یعنى هر کسى با حرفه خود قرین است.
78) صفحه453: در ترجمه آیه16 و قالوا ربنا» ترجمه شده و ادعا کردند که پروردگارا» که خطاى چاپى است و صحیح: و دعا کردند که پروردگارا» مىباشد.
79) صفحه 454: در آیه19 جمله کل له اواب» چنین ترجمه شده و همه بازگردنده» باید چنین ترجمه مىشد: همه براى خداوند بازگردنده» یعنى بازگشتبه خداوند مىکردند، یا به خاطر شنیدن آواز داودعلیهالسلام تسبیح مىکردند و رجوع به خدا داشتند.
80) در همین صفحه: ان هذا اخى» را ترجمه کردهاید این دوست من است» چه مانعى داشت اگر با رعایت ظاهر لفظ قرآنى ترجمه مىفرمودید: این برادر من است.»
81) در همین صفحه: توضیح آیه17 درباره ذاالاید» یعنى ذاالقوة» آمده ابن منظور مىنویسد ید یعنى قوه و ایده الله یعنى خداوند او را نیرومند گرداند و جمع آن اید (ایدى) است. در قرآن مجید آمده است اولى الایدى و الابصار».
در این جا اشتباهى شگرف رخ داده بدین شرح که: اید» مصدر آدیئید» است نه جمع ید» هم در این سوره و هم در سوره مبارکه ذاریات: والسماء بغیناها باید»، و آد» یعنى: اشتد و قوى، و اید» یعنى توانایى داشتن، و این مهموزالفاء اجوف است نه جمع ید» که لفیف مفروق است و در اصل یدى» بوده، و ید» همان عضو مخصوص معروف است و معانى مجازى زیادى دارد، از قبیل قوت و نعمت، و درباره خداوند که به کار مىرود به معناى قوت و قدرت و امثال آن است، اما اید» که مصدر آد» است اگر جمع ید» باشد ذاالاید» گفته نمىشود بلکه ذاالایدى» گفته خواهد شد چنان که اولى الایدى و الابصار» شاهد این مطلب است.
82) همان صفحه: در توضیح آیه 20 نوشتهاید: ابن منظور مىنویسد گفتهاند فصل الخطاب یعنى قاعده [اى که حضرت علىعلیهالسلام گذاشت] البینة على المدعى و الیمین على المدعى علیه [یا: من انکر] دلیل و شاهد بر عهده مدعى است و سوگند خوردن بر عهده مدعى علیه یا منکر) عبارتى که در میان کلام ابنمنظور در کروشه قرار دادهاید که این قاعده را علىعلیهالسلام گذاشت اشتباه است. این قاعده طبق روایات در شریعت قبل از اسلام هم بوده و در اسلام هم پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله که صاحب شریعت است فرموده است نه این که این قاعده را حضرت علىعلیهالسلام گذاشته باشند. آرى امیرالمؤمنین هم که پیرو سنت و شریعت است. پس از پیامبرصلى الله علیه وآله این قاعده را عمل مىکرده و طبق آن حکم مىفرمودهاند.
16
83) صفحه 455: در آیه 31 الصافنات» ترجمه نشده و آنچه ذکر شده ترجمه جیاد» (اسبان نیکو) است. در مجمعالبیان فرموده صافنات جمع صافنه است از اسبان و آن اسبى است که بر سه قائمه از قوائم خود مىایستد، و یکى از دو ستخود را بلند مىکند تا این که برطرف حافر (سم) واقع مىشود». و این زیبایى خاص و جذابیتى دارد. بهتر است چنین ترجمه شود: چنین بود که شامگاهان اسبهاى نیکوى ایستاده [با حالتخاص] بر او عرضه داشتند.
84) صفحه 458: در توضیح آیه 4، آیه17 سوره انبیاء (لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین) را چنین ترجمه کردهاید: اگر مىخواستیم که به بازیچه بگیریم به اختیار خویش مىگرفتیم که ما کاردانیم». ان کنا فاعلین» شرط است و جواب آن از ماقبل خودش به دست مىآید و چنین باید ترجمه شود: اگر آن سرگرمى را مىخواستیم انجام دهیم خود آن را پیش مىگرفتیم [و مىکردیم]. توضیح این که ان» شرطیه است و مخففه نیست و فاعل» به معناى کاردان نیستبلکه به معناى کننده» است. البته خداوند که کارى مىکند عالم است و احاطه علمى به تمام خصوصیات آن کار دارد ولى این لغتبه معناى کننده است نباید آن را از معناى خودش منسلخ کرد.
85) صفحه 461: آیه 24 افمن یتقى بوجهه سوء العذاب یوم القیامة» را ترجمه کردهاید: آیا کسى که روز قیامت از بدترین عذاب جان به در برد [مانند کسى است که از آن درامان نیست؟].» این ترجمه کاملا خلاف مراد قرآن است و باید بدین صورت درآید: آیا حال کسى که در روز قیامتسوء عذاب (عذاب بد) را به روى خود دفع مىکند [مثل حال کسى است که از عذاب درامان است؟] یعنى آن کس که به آتش افکنده مىشود، و حائل و حاجزى براى حفظ از عذاب خدا ندارد، و عزیزترین عضو خود را که رویش باشد مقابل آتش قرار مىدهد، آیا حال این شخص مانند حال کسى است که آتش او را مس نمىکند و درامان است؟ با دقت روشن مىشود که بسا یک باء» یا عن» یا فى» معناى جمله را دگرگون مىکند. این جا اتقاء آمده و باء بر وجه» داخل شده، اگر یتقى وجهه» بدون باء بود و مىگفتیم مراد از وجه هم جمله بدن است، آن ترجمه توجیه مىشد، ولى چون باء» بر وجه» داخل شده ترجمه انجام شده خلاف معنى آیه است.
17
86) صفحه 464: در آیات 48 و 51 سیئات را به کیفر» ترجمه کردهاید. مفسران این موارد را به حذف مضاف مىدانند یعنى: کیفر کردارهاى زشت آنان» یا کیفر بدیهایى که کرده بودند».
87) صفحه 470: در توضیح آیه 28 فخررازى راجع به این که مؤمن آل فرعون چه کسى بوده اقوالى مىآورد، و از جمله این حدیث نبوى را نقل مىکند: عن رسولاللهصلى الله علیه وآله انه قال: الصدیقون ثلاثه: حبیبالنجار مؤمن آل یاسین، و مؤمن آن فرعون الذى قال اتقتلون رجلا ان یقول ربى الله» و الثالث على بن ابىطالب و هو افضلهم» مناسب بود این خبر نقل شود نه خبر مشکوکى که او از جعفربن محمدعلیهالسلام نقل کرده.
88) صفحه477: در آیه 5 تدعؤنا» ترجمه شده مىخوانید» و حال آن که خطاب به پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است و باید مىخوانى» ترجمه مىشد.
89) صفحه 478: در توضیح آیه16 درباره صرصر» قول ابنسکیت را که فرموده: درباره صرصر» دو قول است از لسانالعرب نقل کردهاید اما فقط یک قول را آوردهاید: که گویند اصلش صرر و صر است» و این هم غلط، زیرا در لسانالعرب هست که صرر» از صر» است، اما من» ترجمه نشده و به صورت عطف صر» را آوردهاید و قول دیگر ابنسکیت را که نیاوردهاید این است: که گفته مىشود از صریر باب» است و از صره هم گفته مىشود که به معنى ضجه است.
90) صفحه479: در آیه29 جمله ارنا الذین اضلانا من الجن و الانس» را ترجمه کردهاید کسانى را از جن و انس که ما را گمراه کردند به ما نشان بده» ترجمه ناقص است چون الذین» تثنیه است و باید در برگرداندن آیه مشخص مىفرمودید: آن دو کس از جن و انس که ما را گمراه کردند به ما نشان بده. حالا مراد از این مثنى چیستبحثى دیگر است که بدان نمىپردازیم.
91) صفحه487: در آیه33 و یعف عن کثیر» را ترجمه کردهاید و او از بسیارى [گناهان] درمىگذرد». یعف عن کثیر» جمله مستانفه نیست که چنین ترجمه کردهاید، بلکه معطوف بر جمله جواب شرط است پس باید ترجمه مىکردید (و از بسیارى [گناهان] بگذرد.) ضمنا در همین صفحه ان ذلک لمن عزم الامور» را ترجمه کردهاید (بیگمان این ازکارهاى سترگ است) که قبلا عزم الامور» را توضیح دادیم و تکرار نمىکنیم.
18
92) همان صفحه: در آیه 40 اصلح» را ترجمه کردهاید نیکوکارى پیشه کنید» اگر صلح مىبود با ترجمه شما بىمناسبت نبود ولى اصلح» است و باید اصلاح کند» [مثلا میان خود و دشمن خود را] ترجمه مىشد.
93) صفحه 490: آیه 14 و انا الى ربنا لمنقلبون» ترجمه شده و ما به [درگاه] پروردگارمان روى مىآوریم.» این آیه کریمه همان مفاد و اناالیه راجعون» را افاده مىکند یعنى: و همانا ما به سوى پروردگارمان بازمىگردیم» نه آنچه ترجمه فرمودهاید.
94) صفحه 491: در آیه 24 قال» به بگو» ترجمه شده و حال آن که فعل ماضى استیعنى: گفت».
95) همان صفحه: در آیه 32 جمله لیتخذ بعضهم بعضا سخریا» ترجمه شده: (تا بعضى از آنان بعضى دیگر را به بیگارى بگیرند) جنابعالى تصدیق مىفرمایید که بیگارى به معنى به کارگیرى بىمزد و اجرت است، ولى آیه مىخواهد بما بفهماند تا بعضى، بعضى را به کار گیرند و به خدمت گمارند، مثلا اغنیا، فقرا را به کار گیرند، و آنها عمل خود را در اختیار اغنیا قرار دهند و اغنیا مال خود را، تا امر عالم متنظم گردد و از این راه زندگى کنند.
96) صفحه507: در توضیح آیه 2 از زرکلى نقل کردهاید که مىگوید به پیامبرصلى الله علیه وآله (در چهل و سه سالگى وحى شد) توجه دارید که پیامبر با محاسبه دقیق در چهل سالگى مبعوث به رسالتشده پس شایسته بود خاطرنشان مىکردید که در چهلسالگى این امر رخ داده است.
97) صفحه526: در آیه 2، صاحب» را به معناى همسخن ترجمه کردهاید. ولى صاحب به معناى معاشر و همراه است، که لازمه آن همسخن بودن هم هست ولى همسخن معناى دقیق صاحب نیست.
98) همان صفحه: در آیه6 ذومرة» را به برومند» ترجمه کردهاید در حالى که ذومره به معنى نیرومند» است. ظاهرا غلط مطبعى باشد.
99) صفحه 531: آیه 50 لمح بالصبر» را به معناى چشم برهمزدن آوردهاید و حال آن که لمح به معناى نگریستن و توجه کردن چشم است.
100) صفحه 532: در ترجمه آیه17 رب المشرقین و ربالمغربین» نوشتهاید: پروردگار مشرقها و مغربها» سزاوار بود تحفظ بر ظاهر آیه مىکردید و مىنوشتید: پروردگار دو مشرق و دو مغرب» زیرا خداوند از آوردن لفظ مثنى منظورش همان دو تا بودن است چنان که در روایتى از حضرت امیرالمؤمنین آمده که این جا اثنینیت مراد است. اما در سوره معارج فرموده: برب المشارق و المغارب» که منظورش جمع است. واضح است که نباید به سادگى از ظاهر کلام دستبرداشت.
19
101) صفحه533: در توضیح آیه46 نوشتهاید: و ان زنى و ان سرق، رغم انف ابوالدرداء» که اینطور بوده و ان زنى و ان سرق و ان رغم انف ابى الدرداء».
102) همان صفحه: در توضیح آیه 54 متکئین على فرش بطائنها من استبرق» در مقابل بطائن (جمع بطانه» آستر) از کشفالاسرار میبدى آوردهاید لفظ ظواهر را به معنى (رویهها)، و گفتهاید که در بعضى از تفسیرها از جمله کشاف به جاى ظواهر» ظهائر آمده است. بنده عرض مىکنم: ظواهر جمع ظاهره است و ظهائر جمع ظهاره، و در این جا در مقابل بطائن، ظهائر گفته مىشود و در مقابل بواطن، ظواهر.
103) صفحه 540: در آیه 20 تکاثر فى الاموال و الاولاد را چنین ترجمه کردهاید: افزونطلبى در اموال و اولاد» و همچنین در ترجمه آیه نخستسوره تکاثر. اما آنچه از تفاسیر و معاجم لغوى با دقتبه دست مىآید این است که: استکثار به معناى افزونطلبى است، و تکاثر یعنى مباهات به زیادى مال و فرزندان، و خود را به واسطه مال و فرزندان زیاد برتر دیدن، و گردنفرازى در مقابل دیگران.
104) صفحه546: آیه9 شح» را به معناى آزمندى ترجمه کردهاید و حال آن که به معناى بخل توام با حرص و آز است.
105) صفحه 548: نوشتهاید: در دعاى جوشن کبیر 1001 نام الهى وارد شده است، و حال آن که 1000 نام است.
106) صفحه 558: نوشتهاید در توضیح آیه اول و در مطلقه علاوه بر شرط زوجیت که بدیهى است دائم بودن عقد و پاک بودن از حیض و نفاس و طهر غیر مواقعه (پاکیى که مسبوق به مجامعت نباشد) همچنین غیرآبستن بودن زن و حاضر بودن شوهر» سه شرط اول در مطلقه قطعى و درست است ولى آبستن نبودن زن و حاضر بودن شوهر را که شرط قرار دادهاید برخلاف ضرورت فقه است. زنى که حملش آشکار شده باشد طلاق او جائز است گرچه در حال حیض باشد و شخص غایب هم مىتواند زن خود را طلاق دهد و حضور او لازم نیست و مضر به صحت طلاق نمىباشد. البته با دو شرط (1) استعلام حال زن برایش میسر نباشد (2) مدتى گذشته باشد (یک ماه یا بنابراحتیاط سه ماه) و آن گاه طلاق دهد.
20
107) صفحه 565: آیه 20 را ترجمه کردهاید و مانند خاکستر سیاه شد» صریم در لغتبه این معنى نیامده بلکه دروده و بریده» معنى شده (لسانالتنزیل، ترجمان القرآن).
108) صفحه 572: در توضیح آیه 1 دو خطاى چاپى رخ داده، که صحیح آنها: جن (تشدید نابجا واقع شده) ،استجنان است.
109) صفحه 572: در آخر توضیح آیه 1 نوشتهاید: و تختبلقیس را هم عفریتى از جن در کمتر از یک چشم برهمزدن براى او حاضر کرده است» و این درست نیست. آن که در کمتر از یک چشم برهمزدن تختبلقیس را حاضر کرد عفریتى از جن نبود بلکه به نص آیه شریفه غیر از عفریتبوده که در تفسیرها آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان شمرده شده: قال الذى عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک».
110) صفحه573: در آیه 18 فلاتدعوا» مفرد ترجمه شده در صورتى که جمع نهى مخاطب استیعنى: مخوانید.
111) صفحه573: در توضیح آیه16 از مرحوم شیخ طوسى دو وجه براى این آیه کریمه و ان لو استقاموا على الطریقة» نقل کردهاید و خلاصه آن دو وجه این است (1) استقامتبر طریقه هدایت; (2) استقامتبر طریقه کفر. این نسبت را به مرحوم شیخ طوسى دادهاید ( و خود او وجه دوم را ترجیح مىدهد که از مقوله استدراج است.») بسیار جاى شگفتى است که چنین نسبتى به چنان بزرگمردى داده شود.
نظر شما