موضوع : پژوهش | مقاله

بدون علوم انسانی نمی‌دانیم کیستیم



نخستین همایش ملی علوم انسانی و چالش اشتغال با موضوع آسیب شناسی و راهکارهای بهبود وضعیت اشتغال دانش آموختگان علوم انسانی در ایران روزهای 31 اردیبهشت و یک خرداد در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد. در این همایش استادان و صاحب نظران حوزه علوم انسانی به بیان دیدگاه های خود پرداختند.

 

● دکتر عباس منوچهری: علوم انسانی مقهور اصحاب «علوم جدید» در ایران است
عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در دومین روز از همایش «علوم انسانی و چالش اشتغال» گفت: علوم انسانی مقهور اصحاب «علوم جدید» در ایران است.
به گزارش خبرگزاری مهر، در دومین روز از همایش علوم انسانی و چالش اشتغال که به همت انجمن‌های علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه‌های شهید بهشتی و تهران در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر عباس منوچهری، ‌عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس به یک رهیافت عملی به علوم انسانی در ایران پرداخت.
دکتر منوچهری به ارتباط میان علوم انسانی و هویت بشری اشاره کرد و گفت: پرداختن به رابطه علوم انسانی با اشتغال و پاسخ به «مسئله اشتغال برای علوم انسانی» مستلزم توجه و پرداختن به استلزامات وجودی علوم انسانی است. درست این است که علوم انسانی به حل مشکل اشتغال بپردازد نه اینکه به حل مشکل اشتغال علوم انسانی اهتمام ورزیده شود.
وی با اشاره به اهمیت علوم انسانی در صورت بها داده شدن در سطح جامعه در ارائه راه حل برای معضل اشتغال گفت: در صورتی که علوم انسانی شان حقیقی خود را در جامعه و در سامان نهادی کشور داشته باشد، می‌تواند خود در حل مشکل اشتغال تعیین کننده باشد.
وی گفت: علوم انسانی، در صورتی که الزامات معرفتی آن و بخصوص آنجا که با عمل در عرصه زندگی فردی و جمعی مرتبط می شود رعایت شود، مرجع پاسخگوئی به مسائل بسیاری از جمله مسئله اشتغال است.
وی تأکید کرد: علوم انسانی در ایران هم متهم است هم مقهور. موضوع شدن علوم انسانی برای مسله اشتغال مخدوش بودن را نیز به دو معضل دیگر می‌افزاید. علوم انسانی متهم به دوری از ارزشهای دینی است.
دکتر منوچهری در توضیح علت مقهور خوانده شدن علوم انسانی گفت: علوم انسانی مقهور اصحاب علوم جدید در ایران است که در عین بی اطلائی از قلمرو معرفتی و تضمنات عملی آن همواره در مقام تصمیم گیران و تصمیم سازان، آن را به حاشیه رانده و فرصت لازم برای پویائی و اثر گذاری را از آن دریغ کرده اند.
وی در پایان با اشاره به ضروت‌های نگاه نوین به علوم انسانی در حل معضل اشتغال گفت:‌ اکنون، با اولویت بخشی به الزاماتی چون «کار آفرینی» و «اشتغال زائی» برای علوم انسانی به جای تأمین شأن آن در جامعه، آن را دچار مشکل جدیدی خواهیم کرد. البته، «تأمین شأن علوم انسانی» امری شدنی است که الزامات خاص خود را دارد و می‌توان به آن در همین فرصت به عنوان یک دستور کار جدی پرداخت.

● دکتر داوری: بدون علوم انسانی نمی‌دانیم کیستیم
رئیس فرهنگستان علوم در همایش علوم انسانی و چالش اشتغال گفت: ما بدون علوم انسانی و به‌ویژه فلسفه اصلاً نمی‌دانیم کجا هستیم و کیستیم.
دکتر داوری در آغاز سخن موضع خود را دفاع از علوم انسانی در ایران خواند و گفت: ‌منظور من از علوم انسانی علومی است که در قرنهای هجدهم و نوزدهم در عالم جدید پدید آمده اند، یعنی علومی چون جامعه شناسی، روانشناسی و اقتصاد.
وی سپس با تمایز قائل شدن میان نگاه سیاسی و نگاه علمی به مشکلات فراروی ظهور علوم اشاره کرد و گفت: علوم خیلی آسان به دست نیامده اند و کار علمی، کار خطیری است. در جهان تجدد نیز چنین نبوده که علوم انسانی به سادگی به دست آیند و مثلا اثبات مرکزیت زمین کار ساده ای نبوده است و برای آن هزینه های دشواری پرداخته شده است.
استاد فلسفه دانشگاه تهران در ادامه با تاکید بر کارهای خطیری که بر سر پیشرفت علوم انسانی صورت گرفته است، گفت: در غرب می بایستی شرایطی ایجاد شود که این علوم پدید آیند و حتما این نیاز و طلب بوده که این علوم به وجود آمده است. جامعه ای که به علمی نیاز نداشته باشد و احساس نیاز به آن نکند، به آن علم روی نمی کند.
دکتر داوری تاکید کرد: در کشور ما نسبت به این علوم انسانی احساس نیاز نبوده است و به همین دلیل نخستین آثاری که در زمینه اقتصاد و روانشناسی نوشته شده است تا این اندازه کم مطالعه شده است.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی دلیل خوانده نشدن این کتب را فقدان احساس نیاز جامعه ایرانی سده نوزدهم به علوم انسانی خواند و گفت:‌ علم سیال است و به هر کجا می رود و برای دریافت آن باید شما نیز سیال باشید. جهان فعلی به سیاست که البته بسیار هم مهم است، بیش از اندازه اهمیت می‌دهد، اما با عینک سیاسی نمی‌توان علم را فهمید.
دکتر داوری در بخش دیگری از صحبتش با اشاره به اهمیت علوم انسانی گفت: به هر حال ما بدون علوم انسانی و به‌ویژه فلسفه نمی‌دانیم کجا هستیم که بخواهیم به جایی رویم.
دکتر داوری در پایان با تاکید بر ضرورتهای پیش رو در فراگیری و گسترش علوم انسانی و فلسفه گفت:‌به هر حال ما باید ضعفهای خودمان را ببینیم و با همان توش و توان اندک که داریم قدم بر داریم و ان شاء‌الله به جایی می رسیم. ان شاء‌الله علوم انسانی به خودآگاهی می‌رسد.

● نعمت الله فاضلی: علوم انسانی در ایران کمتر قابلیت خدماتی و مصرفی دارند
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در همایش «علوم انسانی و چالش اشتغال» گفت: علوم انسانی در ایران کمتر قابلیت خدماتی و مصرفی دارند.
به گزارش خبرنگار مهر، در نخستین روز از همایش «علوم انسانی و چالش اشتغال» که به همت انجمن‌های علمی دانشجویی فلسفه دو دانشگاه تهران ‌و شهید بهشتی، در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر نعمت‌الله فاضلی، استادیار انسان شناسی و مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی، به موضوع «چالش‌های اشتغال در علوم انسانی با توجه به چالش‌های رشته‌ انسان شناسی» صحبت کرد.
استاد انسان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی در آغاز سخن با اشاره به اینکه پرسش اشتغال و ایده‌مندی برای این علوم موضوع تازه‌ای نیست، گفت: طرح جدی مسئله اشتغال مسئله‌ای است که در نتیجه توده‌گیر و گسترده شدن این رشته‌ها طی چند دهه اخیر به وجود آمده است. تا پیش از 1980 که الگوی دانشگاه نخبه گرا بر دانشگاههای جهان حاکم بود، اساسا مسئله اشتغال برای این رشته ها مطرح نبود زیرا تعداد اندکی برای تحصیل در این رشته ها به دانشگاهها می آمدند. برای این دانش آموختگان کم شمار نیز هم زمینه های شغلی به حد کافی مهیا بود.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس به علوم انسانی پرداخت و گفت: توسعه این علوم در نیمه اول قرن بیستم بر اساس و در چارچوب الگوی معینی از دانشگاه انجام گرفت که این الگو امروزه به الگوی نخبه گرا شهرت دارد. در این الگو هدف دانشگاه تربیت تعداد معین و محدود نخبگان مولد فکر و دانش است، دانشی که بیش از آنکه در این زمان دولت –ملتهای مدرن و امروزی در حال تثبیت ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود بودند. این وضعیت دستگاههای دولتی متعدد مانند مراکز آموزشی و اداری به دانش آموختگان این رشته ها نیاز داشتند. اما با اشباع این مراکز از یک سو و افزایش گسترده دانش آموختگان از دیگر سو باعث طرح مسئله اشتغال بکار دانش آموختگان در تمام رشته ها و از جمله علوم انسانی شده است. اما این موضوع ابعاد مختلفی دارد.
دکتر فاضلی در ادامه به موضوع اشتغال در علوم انسانی اشاره کرد و گفت: برای فهم مسئله اشتغال در رشته های دانشگاهی باید بینش جامع نگر یا کل گرا داشت. یعنی بینشی که بتواند مسئله اشتغال را در چارچوب و بافت کلیت مسائلی که این رشته ها با آن مواجه هستند و همچنین کلیت جامعه ایران در نظر گیرد.
وی تاکید کرد: برای تحلیل کل نگر چالشهای اشتغال در رشته های علوم اجتماعی در ایران باید ابعاد مختلف شامل وضعیت پژوهش یا چگونگی توسعه علمی، وضعیت آموزش و چگونگی انتقال قابلیت ها و مهارت ها به دانش آموختگان، و بالاخره وضعیت یا جایگاه این رشته ها در جامعه ازابعاد مختلف مانند میزان و نوع تقاضا یا انتظارات از این رشته ها، کارکردها و عملکردهای این رشته ها در جامعه، رابطه این رشته ها با اقتصاد و سیاست، مورد بررسی قرار داد.
دکتر فاضلی با تاکید بر مجموعه رشته های علوم اجتماعی یعنی انسان شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، روان شناسی اجتماعی، علوم تربیتی، اقتصاد، حقوق، علوم سیاسی، جغرافیا، مدیریت و تاریخ، ‌بر سه وجه این علوم تاکید کرد گفت: این سه وجه عبارتند از وجه فعالیت فکری، ‌دوم فعالیت حرفه ای وسوم وجه شخصی.
وی گفت: اما علی رغم این تفاوت، می توان تمام دانش آموختگان علوم اجتماعی کم و بیش با مشکل اشتغال مواجه هستند. از این رو، برای حل این مشکل باید چاره ای کلی اندیشید. راه حل اولیه که به ذهن می رسد معمولا این است که به نوعی بین فرصتهای شغلی و تعداد دانش آموختگان نوعی تعادل برقرار شود. برای این تعادل می توان به کاهش تعداد دانشجویان این رشته ها و همچنین افزایش فرصت های شغلی برای این دانش آموختگان اندیشید. اما این راه حل ممکن نیست زیرا تقاضای اجتماعی برای آموزش عالی در ایران بالاست و جوانان نیازمند ادامه تحصیلی هستند. همچنین با توجه جمعیت انبوه دانش آموختگان، نمی توان به سهولت برای تمامی آنها فرصت شغلی آماده ساخت. استدلال و پیشنهاد نگارنده در این مقاله این است که ما باید به کارکردهای مختلف این علوم توجه کنیم و این علوم را نه صرفا از منظر اقتصادی یا اداری بلکه از منظر نوعی فعالیت فکری و همچنین راهی برای توسعه خلاقیتها و قابلیتهای فردی در نظر گیریم. اگر دانشگاهها بتوانند به این دو کارکرد این علوم توجه کنند، در آن صورت دانش آموختگان این رشته ها، افراد قابل و توانایی هستند که برای اشتغال کمتر به فرصت های شغلی از پیش مهیا شده برای آنها می اندیشند بلکه خود فرصت های شغلی شان خلق می نمایند.
استدلال نگارنده در این مقاله این است که رشته های علوم اجتماعی در ایران از ابتدای تاسیس شان تاکنون با رویکردی ابزارانگارانه و کاربردی مطرح بوده اند. در این رویکرد این دانش ها نه به مثابه فعالیتی فکری در خدمت عرصه عمومی، و نه به مثابه بینش و بصیرت در خدمت هدف های شخصی، بلکه صرفا نوعی آمار اجتماعی در خدمت دولت یا راهی برای تربیت تکنسین اداری شناخته شده اند. این نحوه تلقی تقلیل گرایانه، پیامدهای گوناگونی برای این علوم و دانش آموختگان آن ایجاد کرده است. از یک سو، این نگرش باعث عدم پیشرفت تحقیقات بنیادی و توسعه نظری و مفهومی این علوم شده است. و از سوی دیگر در زمینه آموزش و تربیت نیروی انسانی در این رشته ها نیز باعث عدم رشد مهارتهای بنیادی و کلیدی در دانش آموختگان این رشته ها مانند تفکر انتقادی، توان تجزیه و تحلیل، توان تهیه گزارش و نگارش و تالیف، توان مشارکت فعال در فرایند های تولید دانش و امثال آن شده است.
وی گفت: به نظر من رشته های و دانش آموختگان علوم اجتماعی می توانند در تمام سازمان ها و موسسات خدمت نمایند. از این رو، آنچه دانش آموختگان این رشته ها نیاز دارند، توانایی ها و قابلیت هایی است که به آنها مجال مشارکت فعال و مفید در تمام موسسات و نهادهای جامعه را بدهد. این مهارت بیش از هر چیز بینش جامعه شناسانه است. به نسبت شمار اندکی از دانشجویان به کسوت جامعه شناس حرفه ای در می آیند، اما همه آنها پس از خاتمه دوره تحصیلات دانشگاهی مقام و مسئولیتی در جامعه بر عهده می گیرند و نقشهای اجتماعی گوناگونی ایفا می کنند. هر چه این مقام عالی تر و هر چه این مسئولیت بزرگتر باشد، فایده و اهمیت معلومات جامعه شناختی برای شخصی که داوطلب احراز این مقام و تقبل این مسئولیت است، بیشتر می شود. حال که باید همه در جامعه زندگی کنیم، به دیگران ملحق شویم، نقش های اجتماعی مان را ایفا کنیم، پیداست که معلومات جامعه شناختی کمک ارزنده ای برای هر نوع مسئولیت شغلی عرضه می کند.
دکتر فاضلی در پایان گفت: باید در علوم اجتماعی روشهای متفاوت آموزش داده شود، به فردیت و علایق دانشجویان توجه شود و به محتوای دروس نیز کمک شود. از این رو به نظر من لازم نیست برای این علوم فرصت شغلی تعریف شود، همه جا فرصت شغلی برای دانش آموخته این علوم هست، ‌فقط باید به این دانش آموختگان فرصت داد تا بتوانند ایفای نقش کنند.

● دکتر ریاضی: توسعه علوم انسانی با برنامه صورت نگرفته است
عضو هیئت علمی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در همایش علوم انسانی و چالش اشتغال گفت: توسعه رشته‌های مختلف علوم انسانی در ایران زمین با مطالعه و برنامه صورت نگرفته است.
به گزارش مهر، در دومین روز از همایش ملی علوم انسانی و چالش اشتغال، دکتر ابوالحسن ریاضی، عضو هیئت علمی وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری، به موضوع «فقدان آمایش سرزمین و تشدید بحران اشتغال در رشته‌های علوم انسانی» پرداخت.
دکتر ریاضی با اشاره به ضرورت تحقیقات میدانی گفت: اگر توزیع مناسب جمعیت و فعالیت‌ها در پهنه سرزمین، با هدف استفاده کارآمد از قابلیت‌ها و مزیت‌های کشور، آمایش سرزمین، بدانیم، برنامه‌ریزی بلند مدت و جامع برای بهره‌گیری از منابع انسانی ضرورت بدیهی آمایش محسوب خواهد شد.
وی گفت: موضوع کمیت و کیفیت جمعیت موجود و نیروی انسانی مورد نیاز مناطق مختلف کشور باید جهت‌گیری آموزش‌ها مورد نیاز را در سطح آموزش و پرورش و آموزش عالی تعیین کند. به دیگر سخن ظرفیت توسعه مناطق مختلف در یک دوره بلند مدت با حجم فعالیت‌های مختلف اقتصادی ـ‌ اجتماعی از جمله فعالیت‌های آموزش عالی قابل تعریف و برنامه‌ریزی است.
دکتر ریاضی با اشاره به وضع آموزش عالی در سالهای اخیر گفت: متأسفانه توسعه پرشتاب دانشگاهی و مراکز آموزش عالی در سالهای پس از انقلاب توسعه‌ای بی ضابطه ، بی‌برنامه و فاقد نگرش کلان و آمایش هدفمند بوده است. افت کیفی آموزش‌ها به ویژه آموزش علوم انسانی، تمرکز بیش از حد دانشگاهها در تهران، جذب بدون مطالعه دانشجو در رشته‌های علوم انسانی (بیش از 55 درصد کل دانشجویان کشور) عدم تناسب کمی و کیفی فارغ‌التحصیلان با نیازهای کشور، موجب اختلال در جذب و توزیع فارغ‌التحصیلان علوم انسانی در بازار کار شده‌ایم. کم توجهی به عواملی همچون ضعف امکانات و منابع مورد نیاز، رشد اندک حرفه‌ای اعضاء هیأت علمی، عدم رضایتمندی دانشجویان از رشته خویش، شکاف میان آموزش دانشجویان علوم انسانی و فارغ‌التحصیلان این رشته را بیش از پیش نموده است.
وی گفت: متأسفانه زنجیرة بی‌برنامگی و فقدان نگرش کلان در آموزش علوم انسانی را باید در حلقه اول نظام برنامه‌ریزی کشور یعنی غیبت آمایش سرزمین در گام اول برنامه توسعه کشور جستجو نمود. که این مسئله خود ریشه در فقدان عزم و اراده در تدوین برنامه‌های توسعه‌ای براساس مطالعات آمایش سرزمین، مقاومت نظام مدیریت و برنامه‌ریزی کلان در تفویض اختیارات و از میان رفتن تمرکز و در نتیجه ضعف یا فقر قوانین همسو با مقتضیات آمایش دارد.

● دکتر محمد قاسمی، عضو هیئت علمی مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی شورای اسلامی نیز در این همایش به موضوع «اعتبارات پژوهشی در حوزه علوم انسانی» پرداخت .
وی گفت: همه ساله در قالب بودجه کل کشور اعتباراتی تحت عنوان پژوهش، تحقیقات و غیره پیش بینی می شود. بخشی از این اعتبارات ذیل دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ؛ بخش دیگری ذیل سایر دستگاههای اجرایی کشور و بخشی نیز ذیل ردیف های متفرقه قرار دارند.
وی با ارائه آمار و ارقامی تاکید کرد: پراکندگی اعتبارات پژوهشی در بین دستگاههای مختلف اجرایی؛ مشخص نبودن میزان عملکرد این اعتبارات ؛ فقدان تعریف‌های مشخص و قطعی از هر فصل و محتوای عملیاتی برنامه‌های مربوط به آن و... عمده‌ترین موانع بررسی کارایی این‌گونه اعتبارات و مانعی برای تعیین دقیق محدودة تقاضای این‌گونه مطالعات از طرف دولت است.

● دکتر رشیدیان: علوم انسانی به بازی گرفته نمی‌شوند
استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، در دومین روز از همایش علوم انسانی و چالش اشتغال گفت: علوم انسانی به بازی گرفته نمی‌شوند.
به گزارش مهر، در دومین روز از همایش علوم انسانی و چالش اشتغال که در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر عبدالکریم رشیدیان، استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، درباره علوم انسانی و کیفیت زندگی سخنرانی کرد.
دکتر رشیدیان در آغاز سخن به پیشرفت علوم انسانی در قرن هجدهم و نوزدهم اشاره کرد و گفت: تبلور پیشرفت علوم انسانی به سمت علوم اجتماعی از یک‌سو و از سوی دیگر پیشرفت علوم طبیعی و تجربی و پیشرفت تکنولوژی، به پیشرفت ابعاد کمی مردم آن خطه کمک کرد و زیرساخت‌هایی فراهم کرد که به بهبود زندگی این مردم کمک کرد. موضوع سخن من علوم انسانی و کیفیت زندگی است.
وی در ادامه به کاربست علوم انسانی و علوم اجتماعی اشاره کرد و گفت: ‌علوم طبیعی نمی توانند نتایج دستاوردهایشان را به طور روشن در زندگی اجتماعی بدانند. اینجا است که پای علوم انسانی به میان می آید. زیرا وقتی کار وارد زندگی اجتماعی می‌شود‌، وضعیت علوم انسانی است که استفاده درست از آنها را روشن می کند.
وی تاکید کرد: انسان به معنای امروزی در قرن نوزدهم ساخته شد. یعنی علومی به نام علوم انسانی کوشش کردند از زوایای مختلف انسان را مورد بررسی قرار دهند. این مطلب هم مثبت بود و هم منفی. از این جهت مثبت بود که ابعاد بسیار پیچیده ای را بر انسان بارز می کرد ومنفی بود از این حیث که به گونه ای/ انسان را تحقیر می کرد.
نویسنده «هوسرل در متن آثارش» گفت: ‌به طور کلی می توان هدف علوم انسانی را به خصوص در شکل علوم اجتماعی، درک دقیق شرایط زندگی و شرایط حاکم بر روابط انسانها و سامان دادن آنها با نگاهی به مولفه انسان در بطن این روابط خواند. البته متذکر می‌شوم با این تعریف قصد ندارم برای علوم انسانی هدفی والا و انسانی قائل شوم و اساسا خاستگاه علوم انسانی ما را منع از چنین ساده لوحی می کند.
دکتر رشیدیان سپس با تاکید بر وضعیت دوگانه علوم انسانی در جوامع پیشرفته گفت: در جوامع غربی علوم انسانی یک وضعیت پارادوکسیکال را فراهم می آورند. بدین معنا که در زیست غربی دو چیز به نظر می رسد، از یکسو همه چیز کنترل شده است و از سوی دیگر به نظر می رسد این برنامه ریزی در جهت آن است که شرایط حداکثر انتخاب را فراهم کند.
وی سپس به نادیده انگاشته شدن علوم انسانی در جوامع جهان سوم پرداخت و گفت: در این کشورها به چند دلیل علوم اجتماعی به حساب نمی آیند. البته ممکن است ما تعداد زیادی متخصص در این علوم داشته باشیم، اما علوم انسانی به بازی گرفته نمی شوند و مشکل ما به نظر من این است. این به نظر من چند دلیل می تواند داشته باشد.
دکتر رشیدیان دلایل این نادیده انگاشتن را چنین خواند: یکی از دلایل آن است که تعداد فراوانی از این کشورها آنقدر دغدغه نان و آب دارند، که دغدغه کیفیت زندگی ندارند. دلیل دیگر آن است که چه بسا رویکردها و نتایج پژوهش های این علوم انسانی با برخی از مقتضیات آن جوامع در تعارض قرار داشته باشد. یا حتی کشورهای جهان سوم گاهی خود را واجد دستاوردهایی می دانند که خود را از علوم انسانی فارغ می دانند. اما چقدر خوب است که همان پتانسیل ها و ظرفیت هایی که ما با اتکا به آنها خود را از علوم انسانی بی نیاز می دانیم، مورد توجه قرار گیرند.
دکتر رشیدیان در بخش دیگری از سخنانش گفت: بنابراین چندان تمایل ندارم که بگویم نگاه منفی یا نادیده گرفتن علوم انسانی فقط از جهل معرفتی ناشی می شود، بلکه به نظر من این که ما چیزی را نمی بینیم، تا حدودی به این دلیل است که نمی خواهیم ببینیم. یعنی علوم انسانی گاهی حالت مزاحم پیدا می کند. آنچه در جوامع ما دیده می شود‌، بی توجهی و غیاب مطلق علوم انسانی است. علوم انسانی قرار است کیفیت زندگی و رفتار ما را بهتر کنند‌، اما این کیفیت مطلقا در تصاویری که ما در شهرمان می بینیم، دیده نمی شود.

● دکتر حسن طائی: تحولی اساسی در بازار کار فارغ‌التحصیلان علوم انسانی ضروری است
دکتر حسن طائی، در همایش علوم انسانی و چالش اشتغال گفت: در بازار کار کشور باید تحولات بنیادینی صورت گیرد که برای این تعداد عرضه نیروی متخصص علوم انسانی و هنر تقاضا ایجاد بشود.
در همایش علوم انسانی و چالش اشتغال که در دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر حسن طائی، عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی در مورد «گسست رابطه تقاضای بازارکار از تقاضای اجتماعی» سخنرانی کرد.
دکتر طائی در آغاز به مسئله اشتغال اشاره کرد و گفت: یکی از مسائلی که سیاستگذاران و برنامه ریزان آموزش عالی کشور همواره به آن می اندیشند این است که نظام آموزش عالی کشور چه نوع راهبردهایی را برای هدایت و کنترل ورودی های این نظام اتخاذ کند، تا در حد امکان خروجی های این نظام از لحاظ کمیت، کیفیت و تنوع، با تقاضای بازار کار، مطابق و بدان نزدیک باشد.بنابراین همه تلاش این است که گسستی بین تعداد و تمایل داوطلبان ورود به آموزش عالی با آنچه در بخش تقاضای بازار کار می گذرد، روی ندهد.
وی تأکید کرد: البته باید اذعان کرد که این موضوع ساده ای نیست و بسته به سطح توسعه اقتصادی و تکامل نهادهای اجتماعی در جوامع مختلف از پیچیدگی خاصی برخوردار است.
دکتر طائی در آغاز با بررسی روند کمی پذیرفته شدگان ، دانشجویان و دانش آموختگان گروه آموزشی علوم انسانی و هنر را در طول دهسال گذشته گفت: با استفاده از داده ها و اطلاعات سرشماری عمومی نفوس و مسکن به وضعیت آنان در بازار کار در طول سال های 1375-1385 بپردازم. آنچه که از برآوردهای اولیه با توجه به جمعیت دانشجویی 1.4 میلیون نفری دانشجویان علوم انسانی و هنر و نسبت 56 درصدی آنان به کل دانشجویان دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی کشور در سال تحصیلی 1385-1384 می توان اظهار کرد این است که در بازار کار کشور باید تحولات بنیادینی صورت گیرد که برای این تعداد عرضه نیروی متخصص علوم انسانی و هنر تقاضا ایجاد بشود. در حال حاضر براساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1385 بالغ بر 1.8 میلیون شاغل متخصص در بازار کار وجود دارد که 53 درصد از کل شاغلان متخصص را به خود اختصاص داده است.
دکتر طائی سپس به مسائل و مشکلات بخش عرضه و تقاضای بازار خدمات آموزش عالی و بازار کار پرداخت و گفت: واقعیت این است که یک بعد کار مربوط به ایجاد درآمد و تامین معشیت است، بلکه ابعاد مهمتر کار به تکوین و تکامل جوهره انسان باز می‌گردد.
دکتر طائی تاکید کرد: بیکاری دارای پیامدهایی می‌باشد که حداقل در سطح فردی عبارت از افزایش آسیب های روانی ، از دست دادن انگیزه ها و امید به آینده ، از دست دادن ازادی انسانی و گسترش محرومیت اجتماعی، فروپاشی زندگی خانوادگی و ارتباطات انسانی، کاهش مهارت، دانش و آسیب های بلندمدت کاری می‌باشد. بنابراین بیکاری در هر سطحی از آن، پدیده مذمومی است.

● دکتر قانعی راد: مشکل اصلی علوم انسانی چالش تک‌ساحتی شدن است
عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در همایش علوم انسانی و چالش اشتغال گفت: امروزه مسئله اشتغال یک معضله عمومی است و مشکل مهمتر برای علوم انسانی چالش تک‌ساحتی شدن یا فراموش کردن ابعاد گوناگون آن است.
به گزارش مهر، دکتر محمد امین قانعی‌راد، عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در همایش «علوم انسانی و چالش اشتغال» در مورد «مسئله اشتغال و چالش های علوم انسانی» سخنرانی کرد.
دکتر قانعی راد در آغاز به اهمیت موضوع اشتغال برای دانش‌آموختگان علوم انسانی تاکید کرد و گفت: اشتغال برای فارغ‌التحصیلان علوم انسانی یک مسئله جاری و یک معضل جدی است. حدود 60 درصد از دانشجویان کشور در رشتـه‌های علوم‌انسانی مشـغول بـه تحصـیل هستـند و طبیعـتاً ایـن نیـروی عظـیم انسانی بـه کار و اشتغـال نیـاز دارنـد.
وی تاکید کرد: اما مسئله این است که چگونه می توان بدون مخدوش شدن هویت علوم انسانی جهت حل این معضل قدم برداشت. هر رشته علمی برای خود دارای یک هویت است و این هویت البته یک ذات نیست و چیزی است که ما با انتظارات و تعاریف آن را برمی سازیم .از قضا وقتی تصویری از مشکلات و موانع رشد یا تداوم یک رشته به دست می دهیم خواسته و ناخواسته سرنوشت آن را نیز در جامعه ترسیم می کنیم.
دکتر قانعی‌راد با اشاره به موضوع بیکاری گفت: بیکاری یک معضل اجتماعی است و حل آن یک ضرورت است. در دوره معاصر نیز از رشته های علمی چیزی بیش از ارائه مباحث صرف نظری و بدون ارتباط با نیازهای ملموس و واقعی انتظار می رود. علوم باید توانایی تولید ثروت و قدرت داشته باشند و باید به کار نظام های اقتصادی و سیاسی بیایند و در غیر این صورت مورد حمایت نخبگان اقتصادی و سیاسی قرار نمی گیرند. اما در حالی که علوم انسانی در چشم انداز مزبور فقط به اندازه مشارکت در تولید ثروت و قدرت معنا دار است، در چشم اندازی متفاوت می توان هویت مستقل و یا مکملی را نیز برای علوم انسانی تعریف کرد.
وی گفت: ‌این چشم انداز جدید با جستجو در سرشت تاریخی این رشته خود را آشکار می‌کند. پیدایش و رشد علوم انسانی با طرح مجموعه ای از دعاوی همراه بوده است که بدون توجه با آنها، اساساً می توان موجودیت علوم انسانی را زیر سوال برد و در ضرورت آن تردید کرد.در خصوص علوم انسانی می توان از دو گرایش، دو فرهنگ و یا از ابعاد دو گانه و کارکردهای دوگانه آن سخن گفت.
دکتر قانعی راد با اشاره به سرشت علوم انسانی گفت: علوم انسانی بر حسب سرشت دو گانه خود از یک سو به دنیای جدید دیوانسالاری و صنعت تعلق دارد و از سوی دیگر نگرانیهای خود را در مورد پیروزی دو نهاد مستقل اقتصاد و سیاست بر انسان را دارد. به قول لی وس تنها یک بی فرهنگی احمقانه در اوج آرمانی دوران کاپیتالیسم پیروزی‌ای برای انسان می بیند .
وی تاکید کرد: مسئله این است که هم از فروپاشی این دستگاه جلوگیری کنیم و هم از پیروزی آن یعنی از تسلیم نهایی روح انسانی به این نظام . اگر پیروزی سرمایه داری را در این جا به معنای کلی‌تر پیروزی ثروت و قدرت بگیریم در این صورت علوم انسانی در مقابل این پیروزی به خود انسان می اندیشد که اغلب با این پیروزی نادیده گرفته و سرکوب می شود و یا از یک هدف به یک ابزار تبدیل می گردد و به‌ واسطه پول وپول سازی و یا قدرت و قدرت آفریدنی تقلیل می یابد. هر چند توجه به نظام اجتماعی به معنای توجه به اقتصاد و سیاست همواره یکی از کانونهای توجه علوم انسانی بوده است ولی این توجه اغلب فرع توجه به خود انسان به عنوان موجودی اجتماعی و فرهنگی و دارای اصالت اخلاقی بوده است.
دکتر قانعی‌راد گفت: من هر چند به کارگیری علوم انسانی در جهت تبدیل انسان به ماشین صرف ثروت و قدرت آفرینی را ممکن می‌دانم ولی از دریافتی از علوم انسانی دفاع می کنم که اشتغال انسان را در پرتوی تامل او معنا می کند. علوم انسانی که به دلیل این دوسویه بودن خویش ناگزیر به کار و فراغت یا اشتغال و خود آگاهی می‌اندیشد دارای دولبه است و دو گرایش فنی - تحلیلی و فرهنگی- ترکیبی را با خود حمل می کند. علوم انسانی که برحسب گرایش فنی و تحلیلی خود به نظام اجتماعی (اقتصاد و سیاست) توجه می‌کند و با مقولات دولت و بازار ارتباط می یابد، بر حسب گرایش فرهنگی و ترکیبی خود به معنا و کلیت می‌پردازد و به دانشی برای آفریدن معنا، هویت، فرهنگ و زندگی تبدیل می‌شود.
وی گفت: دانشمند انسانی بالضروره هم متخصص است و هم روشنفکر و به این دلیل تنها در پی مشارکت در تولید ثروت و قدرت نیست و برای او مشارکت در تولید [سرمایه] اجتماعی و تولید فرهنگی نیز اهمیت دارد و با این کنش اخیر خود را از دانشمند طبیعی و فنی تمایز می بخشد.
دکتر قانعی راد با رد نگرش ابزاری به علوم انسانی گفت: سخن من دفاع از نگرش روشنفکری در برابر نگرش دانشگاهی در علوم انسانی نیست، زیرا به نظر ما نگرش ابزاری به علوم انسانی این هر دو را به یک اندازه تضعیف می کند و این دو به یک اندازه به دفاع نیاز دارند. در واقع هدف من دفاع از این دو نوع نگرش و توضیح مفهوم اشتغال در علوم انسانی بر مبنای درک این ابعاد دوگانه است. به همین خاطر است که در برابر حرفه گرایی بازارکار مفهوم حرفه گرایی دانشگاهی را مطرح می کنم که به علم برای علم(نه علم برای بازار و سیاست) ، بازشناسی همکاران (در برابر ارزیابی مشتری) ، آزادی آکادمیک(در برابر وابستگی تکنوبوروکراتیک) اهمیت می دهد.
وی تاکید کرد: حرفه گرایی بازارکار در علوم انسانی تنها در پرتوی به رسمیت شناسی دو نگرش دانشگاهی و روشنفکری در علوم انسانی دارای تناسب با نیازهای آشکار و پنهان ما می باشد؛ نیازهایی که برآوردن آنها می تواند هم حق دانش آموختگان این رشته را اداء کند، هم حق جامعه برای داشتن ذهنی نقاد و خلاق و هم حق رشد متوازن ابعاد سه گانه دانشگاهی، سیاستی و انتقادی علوم انسانی را . حرفه گرایی بازارکار تنها هنگامی در بهبود فرایندهای اقتصادی و سیاسی و انسانی کردن آن ها موثر است که از دل این ابعاد دوگانه دانشگاهی و روشنفکری برآمده باشد. اشتغال دانش آموختگان علوم انسانی خارج از چارچوبی که حرفه گرایی دانشگاهی و رسالت فکری این دانش ها برای اندیشیدن انتقادی و فرهنگی به مسائل بازار و دولت را ملحوظ داشته باشد به معنای سرکارگذاشتن دانش آموختگان علوم انسانی است و نه بر کارگماردن آنان. وی در پایان گفت: امروزه مسئله اشتغال یک معضله عمومی است و مشکل مهمتر برای علوم انسانی چالش تک ساحتی شدن یا فراموش کردن ابعاد گوناگون آن است.

● دکتر مقصود فراستخواه: علوم انسانی را بر مبانی انتقادی بنیاد نکرده‌‌ایم
دکتر مقصود فراستخواه، استادیار مؤسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی گفت: فلسفه معرفت‌شناختی علوم انسانی را باید از رویکرد خرد انتقادی سراغ گرفت اما هدف نهادینه شده ما، تحقق بخشیدن به پیش‌دانسته‌های مفروض است.
در دومین روز از همایش ملی علوم انسانی و چالش اشتغال: آسیب شناسی و راهکارهای بهبود وضعیت اشتغال دانش آموختگان علوم انسانی در ایران امروز که در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر مقصود فراستخواه، استادیار موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی در رابطه با «تأثیر پس افتادگی های ساختاری بر فرو کاسته شدن علوم انسانی در ایران» سخنرانی کرد.
دکتر فراستخواه در آغاز مشکل علوم انسانی را ذیل معضل خود علوم انسانی خواند و گفت: مشکل ِ علوم انسانی و نظام اشتغال در ایران، به نوبۀ خود یک مسألۀ پایین دستی است و از «مشکل علوم انسانی و الگوی به رسمیت شناخته شدۀ زیست اجتماعی» در ایرانِ کنونی ناشی می‌شود.
وی تأکید کرد: واقعیت این است که نظام اشتغال ما، وضع بحث انگیزی دارد، چرا که اقتصاد ایران دچار ماندگرایی واینرسی شده است، از پویش های اقتصاد جهانی در تحول از اقتصاد سنتی-معیشتی به صنعتی و آنگاه به اقتصاد خلاق اطلاعاتی ودانش پس افتاده است. چنین اقتصادی برای چرخه های تکرار شونده اش، چندان حاجت به علم و آزمون ندارد، اما همانطور که اشاره شد، اقتصاد نیز خود یک خرده نظامی از جامعه است و تأخرِ ما از «اقتصاد مبتنی بر دانش مدرن»، خود به مسألۀ اساسی تری بر می گردد و آن امتناع ساختاری از «زندگی مبتنی بر دانش مدرن و انتقادی» است.
دکتر فراستخواه گفت: در ایران کنونی، سوژه های فردی خود بنیادی که از طریق تفحصات بین الاذهانی آنها، جهان اجتماعی و سازمان تولید و روابط ؛ عقلانی سازی بشود؛ به رسمیت شناخته نشده است ونقش کارگزارانۀ آگاهِ انسان نو، رسماً پذیرفته نیست.
وی با اشاره به خاستگاه علوم انسانی در فلسفه غرب گفت: فلسفه معرفت شناختی علوم انسانی را باید از رویکرد خرد انتقادی سراغ گرفت که به تعبیر مارکس آگاهی نوپدید به عملی است که هدف آن تغییر خردمندانۀ جهان است. اما هدف نهادینه شده در اینجا، تحقق بخشیدن به پیش دانسته‌های مفروض و بازسازی منفعلانۀ جهانِ از قبل ترسیم شده است. تصویر رسمی و مقبول از ذهن اجتماعی در ایران کنونی، به گونه ای است که به صراحتِ دعاوی جزمی ایدئولوژیک متقاعد می‌شود ونیازی به پراکسیس اجتماعی و آگاهی اصیل و انتقادی بر آمده ازبحثهای پیچیده ندارد.
وی در بخش دیگری از سخنانش به ابعاد معضل علوم انسانی در ایران امروز اشاره کرد و گفت: علوم انسانی در چنین موقعیتی، به وضعی دچار می شوند که شاید بتوان از آن فروکاسته شدنِ ساختی-کارکردی تعبیر کرد. برخی ابعاد این وضعیت عبارتند از مشکلۀ موضوعیت؛ مشکلۀ مشروعیت؛ مشکلۀ مرجعیت؛ مشکلۀ آکادمیک؛ مشکلۀ پداگوژیک؛ مشکلۀ تحقیق و توسعه؛ مشکلۀ فناوری؛ مشکلۀ ارزش افزوده و اثربخشی بیرونی.

● دکتر محمد رضا حسینی بهشتی: علوم انسانی نقش مهمی در سامان جامعه ما بر عهده ندارند
استاد فلسفه دانشگاه تهران در همایش علوم انسانی و چالش اشتغال گفت: علوم انسانی نقشی را که در سایر جوامع ایفا می‌کنند، در جامعه ما بر عهده ندارند.
به گزارش خبرنگار مهر، در آغاز دومین روز از همایش علوم انسانی و چالش اشتغال که به همت انجمن‌های علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه تهران و دانشگاه شهید بهشتی در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر محمد رضا حسینی بهشتی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران و دبیر علمی این همایش در مورد «علوم انسانی: چالش در دو عرصه ی معرفت و اشتغال» سخنرانی کرد.
دکتر بهشتی در ابتدا با اشاره به فراگیری معضل اشتغال در جامعه ما گفت: معضل اشتغال در جامعة ما در دهه های اخیر مسئله‌ای است که دامنه ای گسترده دارد و مختص به دانش آموختگان علوم انسانی نیست و باید بی تردید در چارچوبی فراخور دامنة خود مورد تحلیل قرارگیرد.
وی سپس به وضع علوم انسانی در رابطه با این معضل پرداخت و گفت:‌در این میان، علوم انسانی از وضعیت خاصی برخوردارند که آنها را از سایر رشته های علمی ممتاز می سازد، زیرا در مقایسه با علوم دیگر، یکی از مؤلفه‌های مؤثر در معضل اشتغال دانش آموختگان این علوم به نامعلوم بودن جایگاه و تصویر این علوم در عرصة معرفت در جامعة فکری ما باز می‌گردد.
وی تاکید کرد: ناروشنی ها وکاستی های موجود در بنیة نظری کشور، شناخت ناکافی از حیطة کار علوم انسانی و توانمندی‌های آنها و نقش مهم و تعیین کننده‌ای که می توانند در این حیطه داشته باشند، موجب شده است که برغم آنکه در سطح نوشتارها و گفتارها به وفور از آنها نام برده می شود، نقشی را که معمولا در سایر جوامع برعهده دارند، در جامعة ما ایفا نکنند.
دکتر بهشتی با اشاره به عرصه های مختلف تصمیم گیرنده در مورد معضل اشتغال گفت: در عرصة برنامه ریزی ها و تصمیم های کلان و خرد کشور نیز، چه در مرحلة هدفگذاری ها و برنامه ریزی ها و چه در مرحلة مطالعاتی که می توانند در زمینة تحقق عملی اهداف تعیین شده در برنامه ها راهگشا باشند، به دلیل احساس بی نیازی کاذب، بسیاری از جهت گیریها و اقدامات عملی صورت می گیرد که بدون اتکا به مطالعات بنیادین پیشین، براساس برداشتهای محدود و غالبا سطحی مراجع برنامه ریزی و تصمیم گیری به اجرا گذاشته می شوند، در حالی که بسیاری از این مطالعات باید در حیطة علوم انسانی صورت گیرد.
به علاوه، نبودن معیارهای روشن به لحاظ معرفت شناختی برای داوری دربارة اصل هدفگذاری ها و سپس چگونگی ارزیابی برنامه ها و درنهایت، سنجش عملکردها حداقل زمینة های لازم برای حرکت با ثبات این علوم را از آنها سلب کرده است.
دکتر بهشتی فقدان ارتباط میان دو عرصه عمل و نظر در حوزه علوم انسانی را یکی از مشکلات معضل آفرین خواند و گفت: گره نخوردن فعالیتهای آموزشی و پژوهشی با روند عمل و اجرا نوعی کندی و رخوت را در این رشته ها به همراه داشته است.
دکتر بهشتی در پایان با تاکید مضاعف بر معضل اشتغال در حوزه علوم انسانی گفت: به دلیل سردرگمی در هدفگذاری ها و برنامه ریزی های آموزشی و پژوهشی، حجم و کیفیت تربیت نیروی کارآمد آموزشی و پژوهشی و انطباق آن با نیازهای کشور دربوتة ابهام قرار گرفته است. این در حالی است که آمار تعداد موسسات آموزشی و پژوهشی، دانشجویان، دانش آموختگان و فارغ التحصیلان این رشته ها رشدی پرشتاب داشته و اشتغال آنان را به چالشی جدی مبدل ساخته است.

منبع: / سایت خبری / جهان نیوز ۱۳۸۹/۵/۳به نقل از: از سایت www.saharnews.ir

نظر شما