حیات و اندیشه بیدارگر شرق سیدجمال الدین اسدآبادی
امروز ۱۸ اسفندماه در تقویم جمهوری اسلامی ایران روز بزرگداشت سیدجمال الدین اسدآبادی نامیده شده است. شخصیتی که به حق یکی از نخستین بیدارگران جهان اسلام است که زودتر از دیگران، هجوم استعماری سلطه طلبان غربی را دریافت و با درک عقب افتادگی جهان اسلام، درصدد مقابله با این دو برآمد. به مناسبت بزرگداشت این متفکر بیدارگر و عالم زمان شناس، دفتر پژوهش موسسه فرهنگی هنری خراسان نوشتاری را تهیه کرده است که می خوانید.
پوستین وارونه
سرسلسله بیداری اسلامی در دوران معاصر به سال ۱۲۵۴ در قریه اسدآباد همدان، در خانواده ای عالم و روحانی دیده به جهان گشود. تب آموختن از همان اوان کودکی چنان بر مزاجش غلبه داشت که بر خلاف سایر همسالانش، بیشتر اوقات را به مطالعه و گشت و گذار در بوستان دانشمندان مشغول بود. بر خلاف شایعاتی که به سبب اهتمام او به مسئله وحدت اسلامی در افواه عامه پراکنده شده است، سیدجمال الدین اسدآبادی ایرانی بوده و اجداد گرامی اش از حدود سال ۶۷۳ قمری در محله سیدان قریه اسدآباد توطن اختیار کرده بودند. سال های رشد و نمو سیدجمال مصادف با ایامی است که مسلمانان در نزولی ترین نقطه قهقرای خویش دست و پا می زدند. اسلام به عنوان دینی پویا که توانسته بود پیروانش را برای صدها سال مهتر و آقای جهان قرار دهد به دلایل گوناگون آغشته به اوهام و بدعت های گوناگون شده و به تعبیر علی(ع) پوستین خود را وارونه به تن کرده بود؛ حکام و سلاطین مسلمان سردرآخور شهوات خویش و مست از باده قدرت، بی خیال از همه چیز، از کنار حساس ترین مسائل اسلامی به سادگی می گذشتند و درخت تناور فقاهت اسلام با وجود عالی مقامانی که هر یک به مثابه ریشه سترگ و خانه پولادین دفاع از حیات اسلام محسوب می شدند، قادر نبود تا با یک نگاه ژرف اندیشانه راز این عقب ماندگی دهشتناک را بازیافته و به رفع آن بپردازد. استعمار، هوشیارتر از همیشه و با آگاهی کامل بر این ضعف، در سرزمین های اسلامی سرشار از نعمات الهی که طعمه خوبی برای آن ها محسوب می شد، به پیش می تاخت و خاکریزها را یکی پس از دیگری در می نوردید. ماحصل این تجاوز، تنها تعرض مادی نبود، آن ها که به قدرت نهفته در تعالیم اسلام واقف بودند، مرزهای عقیدتی را با توفنده ترین هجمه ها، آماج حملات سهمگین خود قرار دادند. مصادف همین ایام است که فرقه های عجیب و غریب یک به یک سربرآوردند؛ بابیت و بهائیت در ایران، قادیانیگری در هند و وهابیت (سلفی گری) در عربستان تحفه های این تجاوز عامدانه و آگاهانه استعمار به ممالک اسلامی بودند. شکست های نظامی نیز هر روز بیشتر از قبل خاک ممالک اسلامی را به تصرف استعمار درمی آورد. متعاقب قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای، عثمانی در غرب ممالک اسلامی یک بازنده بود و اندک اندک به مرد بیمار اروپا بدل می شد، هند به طور کامل به مستعمره انگلستان بدل شده بود و روس ها توسعه طلبی خود را در آسیای میانه با عهدنامه آخال و تصرف ماوراءالنهر تکمیل می کردند و چشم طمع به سرزمین های جنوبی داشتند. انگلستان که بر این امر واقف بود بیکار ننشست و به تجزیه افغانستان پرداخت و...؛ این حوادث نکبت بار با قحطی های پی در پی تکمیل می شد و در کنار آن رشد روزافزون اوهام و خرافات به دلیل جهل عمیق مردم ممالک اسلامی مزید بر علت شده بود.
جرقه های بیداری و گروه های تحول خواه
در این میان گروهی از متفکران مسلمان کوشیدند تا با چاره جویی به دفع این دردها بپردازند. این گروه که برخی از آن ها به تازگی از فرنگ برگشته بودند، دو دسته کاملا متمایز را تشکیل می دادند. گروه اول کسانی بودند که با ورود به مغرب زمین یکسره وجود خویش را در آب و رنگ غرب درباخته بودند و سودای آن ها در مورد شرق، تبدیل آن به غربی دیگر بود، و گروه دوم مردمانی وطن پرست بودند که می کوشیدند با وام گرفتن فناوری غرب بر رشد اقتصادی و فرهنگی کشور سرعت بخشند. نماد جدی گروه اول شخصیت هایی مانند آخوندزاده و عناصری غیرمسلمان متظاهر به اسلام مانند ملکم خان ارمنی، و نماد گروه دوم شخصیت هایی نظیر مرحوم قائم مقام فراهانی و امیرکبیر محسوب می شدند. اما این دو گروه علیرغم تفاوت های فاحش اعتقادی، دارای یک وجه مشترک بودند و آن هدف گیری ملیت در افکارشان بود. بدین معنی که در ذهن این دو گروه بررسی حوادث و چاره جویی مشکلات، بعدی ملی داشت و اندیشیدن به شکل فراملی در کارهای آن ها محلی از اعراب نیافته بود. این تفکر که به مذاق استعمار نیز خوش می آمد؛ خود دلیلی عمده برای دور کردن مسلمین از همان امت واحده ای که قرن های متمادی به آن ها سروری دنیا را عطا کرده بود، محسوب می شد. تزریق این اندیشه در قالب پان ترکیسم، پان عربیسم، پان ایرانیسم و... بعدها در دستور کار استعمارگران قرار گرفت و عناصر گروه اول که بعدها عنوان منورالفکر و امروزه نام نمادین «روشنفکر» به خود گرفته اند، پرچمدار این عقیده بودند.
سید، سرسلسله بیداری اسلامی
در این سال های سیاه، ناگهان اندیشه ای جدید چون موجی مهیب مغزهای متفکر جهان اسلام را درنوردید. این اندیشه که محصول تفکر عمیق یک عالم دین در متن دین مبین اسلام و تلاش برای تطبیق آن با مسائل روز دنیای اسلام و یافتن راه حلی نوین بود، ذیل نام سیدجمال الدین اسدآبادی منتشر شد. سیدجمال موجد نخستین بارقه های بازگشت به خویشتن خویش، برای جهان اسلام بود. او که در عنفوان جوانی از شرق تاغرب جهان اسلام را زیر پا نهاده و در مسائل اسلامی اندیشه ها کرده بود، سرانجام دریافت که تنها راه نجات مسلمانان از وضعیت فعلی بازگشت به تعالیم اسلامی و بنیانگذاری یک امت واحده در جهان اسلام است. او سخت معتقد بود تنها چنین امتی خواهد توانست در برابر سیل بنیان کن غرب ایستادگی کرده، تاب بیاورد.
اندیشه ایالات متحده اسلامی
با این حال راه موانع پرشماری در پیش داشت. ممالک اسلامی که با توطئه استعمار و نیز تمامیت خواهی حکام نادان و خودسر آن ها مبدل به جزایری جدا از هم شده بودند، مشکل اساسی سید در رسیدن به آمال خویش محسوب می شد. سید کوشید تا در ابتدای امر با تکیه بر قدرت سلاطین مسلمان اندیشه ایجاد امت اسلامی را در قالب ایالات متحده اسلامی بریزد و یا حداقل با ایجاد یک سازمان وحدت اسلامی سران این ممالک را در مسیری واحد برای غلبه بر استعمار قرار دهد. اما بعدها برخود وی معلوم شد که بزرگ ترین مانع بر سر راه وحدت اسلامی، همین سلاطین مسلمانند. سیدجمال با سفر به دربارهای عثمانی و ایران کوشید تا اندیشه های خویش را به این حکام ارائه دهد. اما میل به بقای قدرت، تعصبات کور مذهبی و دست های ناپیدای استعمار که در آرزوی بدنام کردن سیدجمال و کوبیدن شخصیت او بودند، اجازه تحرک را از وی گرفت. در ایران، با آن که شاه و درباریان در بدو امر به وی توجه کردند و وعده همکاری و همراهی دادند، چون تفکر او را مانند سیل ویران کننده ای برای تاج و تخت می پنداشتند، سید را با دستان بسته از قم تا کرمانشاه به دنبال اسب کشاندند و از ایران به عثمانی اخراج کردند. با وجود این حضور سید در ایران، به صورت فیزیکی و بعدها معنوی، بالاخره کار خود را کرد که یکی از مهم ترین این اثرات واقعه تنباکو بود.
نامه پرشور به میرزای شیرازی
نامه پرشور او به میرزای بزرگ شیرازی یکی از عوامل مهم شکل گیری نهضت ضداستعماری تنباکو محسوب می شود. سید در این نامه پرده از کار درباریان برداشت و برای اولین بار در سیمای یک مصلح دینی، شاه را آماج حملات خود قرار داد. او درنامه خویش نوشت: «پیشوای بزرگ (میرزای شیرازی) ! پادشاه ایران سست عنصر و بدسیرت گشته، مشاعرش ضعیف شده، بدرفتاری را پیش گرفته، خودش از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است»، و سپس با مطالب شورانگیزی وقایع تلخ حادث شده در ایران و سبب آن ها را یک به یک برمی شمرد. طنین این نامه چنان قدرتمند بود که میرزای بزرگ را بر آن داشت تا به فکر چاره ای جدی بیفتد و ماحصل تفکر هوشمندانه او حکم معروف تحریم تنباکو بود.
روزنامه عروة الوثقی و قلم آتشین سید
حضور سید در پاریس خود از شگفتی های زندگی اوست که ماحصل آن انتشار روزنامه عروة الوثقی است. این زمان مصادف با حملات تند و هتاکانه «ارنست رنان» به دین اسلام در اروپاست و سید با قلم آتشین خود بر پاسخ گویی به وی همت و بسیاری از توهمات را برطرف می کند. این در حالی بود که در سراسر جهان اسلام اصولا کسی در فکر مقاومت و دفاع علمی در برابر این هتاکی ها برنمی آمد. سید با نگاه ژرف خویش در برابر انحرافات فکری نیز می ایستاد. در سال های اقامت در بمبئی و زمانی که سر احمدخان با نیت دفاع از اسلام و آموزش آکادمیک به مسلمین مدرسه الیگره را بنیان نهاده و در پس پرده آن بر اعتقادات مسلمین در هند فاتحه می خواند، سید به ناگاه به پاخاست و با نگارش رساله ای پیوسته و محکم با عنوان «نیچریه» به تخطئه عقاید طبیعت گرایانه سراحمدخان و اندیشه های ناتورالیستی وی پرداخت. سیدجمال الدین اسدآبادی سبب تمامی این حرمان ها را دوری مسلمین از اسلام اصیل می دانست و دلسوزانه در پی وحدت اسلامی بود. او چنان در این امر مصر بود که همواره ملیت خویش را از دیگران پنهان می کرد، به گونه ای که در ذهن برخی از مسلمین، ملیت او به سبب اقامت طولانی در افغانستان، افغانی انگاشته شد.
«مسئله اصلاح» در اندیشه سید
بدون شک مسئله اصلاح، بخش عمده ای را از افکار این مرد شریف تشکیل می داده است. او به خوبی تشخیص داده بود که موضوع اصلاح ریشه در تعالیم دینی اسلام داشته و در فرهنگ اسلامی و قرآن کریم به مفهوم سامان بخشی بنیادین به امور و در تضاد جدی با مفهوم افساد، به عنوان بنیان نابه سامانی های اجتماعی قرار دارد. او که در اندیشه خویش فهم جهان بینی اسلامی را در اولویت اول جای داده بود، هرگز از نگرش و فهم ایدئولوژی و مفهوم عمل در اسلام غافل نبود و ریشه اخلاق صحیح را در فهم صحیح از عقیده می دانست. «ملت بدون اخلاق و اخلاق بدون عقیده و عقیده بدون فهم ممکن نیست.”او در اندیشه اتحاد جهان اسلام هرگز به دنبال اعتقادات خشک و وحشیانه ای مانند وهابیت و سلفی گری نبود و در خیال او نیز چنین وحدتی محلی از اعراب نداشت. او اسلام را دارای ماده اولیه ایجاد اتحاد و پیشرفت می دانست و در برابر ظهور اندیشه های منحرفی نظیر بابیه موضعی سازش ناپذیر و منتقدانه داشت و آن ها را فاقد یک عنصر مفید و نوین و بلکه واجد عناصر مخرب اعتقاد و اندیشه برای جامعه فرض می کرد. او به جد معتقد بود که اسلام با محتوای غنی خود قادر است پیروانش را در هر قرنی از کوره راه های زمان به سلامت عبور دهد و در این مسیر او اعتقادی جدی به تربیت انسان هایی فرهیخته در جامعه اسلامی داشت، علما و دانشمندانی که به مثابه سکانداران کشتی امت تا رسیدن به وادی ظهور محسوب می شدند: «اسلام باید بر موجب حاجات و لوازم هر قرنی تبدیل یابد تا تطابق با آن احتیاجات کند و الا آن را ترس زوال است که «ان ا... یبعث فی راس کل قرن رجلا لیصلح امر هذه الامه.” او مصلح را کسی می دانست که ابتدا به اصلاح خویش برخاسته باشد: «آن کس که از اصلاح خود عاجز باشد، چگونه می تواند مصلح دیگران باشد.”
نسل امروز و تازیانه بیداری سید
سیدجمال در هر وادی از بلاد اسلامی بذر بیداری می پاشید؛ مصر با نفحه قدسی او طغیان کرد و در سایه اندیشه هایش امثال «عبده» کمر به نهضت بیداری و اتحاد جهان اسلام بستند. با آن که وحشت سلطان نادان عثمانی از کلام او منجر شد تا او را در گوشه زندان محبوس کرده، به حیات پرافتخارش خاتمه دهند، تازیانه بیداری او در عصر ما چنان رخ نمود که تمامی عناصر انقلابی و اندیشمندان جهان اسلام را به التهاب و تحسین وی وادار کرد. این است که نسل امروز طنین صدای سیدجمال الدین اسدآبادی را در اندیشه مصلحان عصر خویش می بینند و از شنیدن آن شوری وصف ناپذیر می یابند.
منابع:
۱ - نوسازی و اصلاح دینی از نگاه سیدجمال الدین، سیداحمد موثقی، سایت اینترنتی مصلح شرق۲ - نامه ها و اسناد سیاسی- تاریخی سیدجمال الدین اسدآبادی، سیدهادی خسروشاهی، انتشارات سماط۳ - سیدجمال الدین، سلسله جنبان نهضت های اصلاحی، متفکر شهید مرتضی مطهری۴ - اصلاح مذهبی، بازگشت به اسلام راستین، زنده یاد دکتر علی شریعتی۵ - مصلح عالم اسلام، محمدرضا حکیمی
منبع: / روزنامه / خراسان ۱۳۸۸/۱۲/۱۸
نظر شما