بهکارگیری عقل در تفسیر رضوی
عقل، اولین و مهم ترین آفریده الهی است که در طی مسیر کمال انسانی نقش تعیین کننده ای دارد و نیز به عنوان رسول باطنی است که در فهم معارف والای قرآنی مورد استفاده قرار می گیرد. اینک پرسش نوشتار حاضر این است که کاربست عقل در تفسیر رضوی چگونه تجلی یافت؟ مقصد از این پژوهش بررسی دامنه کاربست و کارکرد عقل در روش تفسیر رضوی می باشد.زیرا یکی از اصول مهم تفسیری بهره گیری از عقل با هدف تبیین قرآن کریم خواهد بود. یکی از اصول مهم برای درک درست آیات، استفاده از عقل می باشد و می تواند به تبیین آیات متشابه و رمزگشایی های قرآن کمک می کند. عقل هم نقش تبیینی و ارشادی را ایفا می نماید و هم منبعی محکم در فهم معارف قرآنی به شمار می رود. از سوی دیگر عقل به تحلیل و پردازش معارف قرآنی می پردازد.
دکتر فاطمه مغیثی
دکترای تصوف و عرفان اسلامی
مطالعات معنوی، قم، پاییز ۱۳۹۵ – شماره ۴۵،
مقدمه
عقل، یکی از بزرگ ترین موهبت های الهی است که در عالم، تجلی یافته است و ابزاری نیکو برای درک معارف دینی به شمار می رود. در واقع می توان گفت بدون داشتن عقل و اندیشه، امکان وصول به مفاهیم دینی نیست. اولی ترین و مهم ترین مسائل را باید با عقل درک کرد و این درک را در حیطه رفتارهای جوارحی و حالات جوانحی به کار بست. برای عقل کارکردهای فراوانی ذکر شده است از جمله اینکه به واسطه آن می توان تأملی در آیات قرآن داشت و در پناه عقل، به فهم صحیحی از معارف آن رسید. در حقیقت تمسک به کارکردهای صحیح عقل، تنها کلیدی است که آیات قرآن در پرتو آن معنای ژرف خویش را نمودار می سازد. از سوی دیگر، برای این کار نیازمند یک الگو هستیم که این مسیر را به ما نشان دهد. پس باید به سراغ کسانی رفت که به خوبی این راه را پیموده اند و مسیر برایشان هموار بوده است. از آنجا که ائمه اطهار (ع)، مصداق عقل کامل و تام هستند، باید همچون سایر امور زندگی از ایشان مدد جست و به کارگیری عقل در تفسیر قرآن را از ایشان آموخت. از میان سلاله پاک ائمه معصوم، می توان به تببین های امام رضا(ع) در این زمینه پرداخت. چرا که در میراث روایی ای که از ایشان به ما رسیده است، معارف فراوانی از روش کاربست عقل در فهم قرآن تبلور یافته و می تواند راهنمای روشن و محکمی در کاربرد عقل نسبت به تفسیر قرآن قرار گیرد. این نوشتار در پی آن است که از سویی جایگاه عقل را در منظومه معارف والای قرآنی تببین کند و از سوی دیگر، به حل برخی مشکلات تفسیری بپردازد. در حقیقت با آشکار شدن نقش عقل در تفسیر قرآن، به بخشی از سوالات تفسیری خصوصا در مورد آیات محکم و متشابه پاسخ داده شود. پس در این میان ابتدا معانی عقل به لحاظ لغوی، روایی و اصطلاحی بررسی می گردد و بعد نقش آن در حیطه تفسیر روشن می شود. از میان میراث تفسیر روایی که در دست ماست، تکیه ما بیشتر بر روایات تفسیری امام رضا(ع) می باشد. این نوشتار نگاهی متفاوت از پژوهش های انجام شده در زمینه تفسیر قرآن می باشد و امید است برای کسانی که علاقه مند به نکات تفسیری و اصول تفسیر قرآن هستند، مفید باشد و همچنین شناخت بهتری در مورد ابعاد شخصیت امام رضا(ع) به ما نشان می دهد.
چیستی عقل
برای اینکه تصویری درست از کارکرد عقل در زمینه های گوناگون داشته باشیم لازم است در مورد معنای آن روشنگری داشته باشیم. در کتاب های معناشناسی از نظر لغوی عقل را متضاد جهل می دانند و معقول به معنای چیزی است که فهم می شود. می گویند: ” عقلتُ البعیر عقالً ” یعنی پای شتر را با عقال (طناب) بستم. برگزیده و برترین هر چیز را ” عقیله ” می گویند. عقل، به معنای حصن و حبس نیز می باشد. ( خلیل، العین، ۱۳۶۸ش، ج۱ ،ص ۱۵۹ و نیز مصباح المنیر ص۴۲۲ و الصحاح، ج۵ ، ص۱۷۶۹ و النهایه ج ۴ ،ص ۱۵۳) در حقیقت همان گونه که عقل، شتر را از حرکت بازمی دارد، نیرویی خاص در جان انسان وجود دارد به نام عقل که او را از لغزش و خطا در اندیشه باز می دارد و انسان را در مقابل آفات و کج روی ها در دژی محکم قرار می دهد و در بزنگاه های تصمیم گیری انسان را یاری می دهد تا از مسیر درست، دور نشود.
همچنین عقل را امساک، نگه داری و منع کننده چیزی می دانند ( الراغب االصفهانی، ۱۴۱۲ق ص ۵۷۷ و ۵۷۸ )که منع کننده انسان از پلیدی ها و گمراهی ها است. در واقع عقل یک نیروی حسابگر است که می سنجد و به واسطه سنجیدن مسائل، شخص را به درک صحیح می رساند و اصل ماده عقل، همان تشخیص صالح و فساد در جریان زندگی مادی و معنوی می باشد و سپس منع کردن نفس در همان امور را به دنبال دارد. از لوازم عقل، مسائلی است که باید مراعات گردد تا عقل بتواند به خوبی نقش خود را ایفا نماید. امساک، تدبر و نیکویی فهم و ادراک شناخت، چیزهایی است که برای رسیدن به سعادت الزم و ضروری به شمار می رود. باید دانست که عقل بر دو قسم است؛ عقل معاش و عقل معاد. عقل معاش، به قوه و استعدادی از نفس انسان اطلاق می شود که به وسیله آن، انسان موصوف می شود به نیک اندیشی و حسن تدبیر در امور دنیا از جهت اینکه به تنظیم امور معاش و حکمت در تدبیر امور منزل و سیاست در زندگی و ارتباطات صحیح خانوادگی منتهی می گردد. پس اگر مسلط بر قوای شهوت و غضب خویش است به طوری که می تواند آنها را از تجاوز از روش و قوانین شرع منع نماید، عقل معاش نامیده می شود و در روایات بسیار ستوده شده است. اما عقل معاد که کمیاب تر از کبریت احمر است بر قوه استعدادی که در نفس انسان است، اطلاق می گردد و به وسیله آن انسان بر پاک نمودن نفس خویش از صفات ناپسند و آراستن آن به صفات برگزیده توفیق می یابد، و نیز به اکتساب شناختن حق و انجام اعمال شایسته و ترک افعال زشت و تحصیل قرب خدا فائز می شود. ( بانو مجتهده امین، ص ۳۱۱ – ۳۱۲ )ظاهراً برای درک صفات الهی و تفسیر قرآن لازم است انسان به چنین عقلی مزین گردد. عقلی که قوای استعدادی نفس را برای درک کمال الهی تقویت نماید تا در پرتو آن جان آدمی توان دریافت آن معارف والا را پیدا نماید. از همین جاست که این نفس، موجب قرب و نزدیکی با خداوند متعال می شود.
باید دانست که قوای نفس با نفس انسان اتحاد دارد و از جمله قوای نفس، عقل نظری و عملی است. عقل نظری به لحاظ مافوق آن، یعنی مبادی عالیه گفته می شود که به آن قوه ادراک نیز می گویند. عقل عملی به لحاظ مادون آن است که این عقل، مبدأ تحریکات بدنی و اعمال خارجی است. پس تشخیص سره از ناسره به عهده عقل نظری و ادراک است و حفاظت نفس و منع آن مربوط به عقل عملی است.(ایازی ، ۱۳۷۳ش، ص۲۴۰ ) برای رسیدن به سعادت و کمال مطلوب به کارگیری عقل نظری و عملی در امتداد یکدیگر لازم است. به عبارت روشن تر عقل نظری راه را روشن می کند و نقشه مسیر را نشان می دهد و عقل عملی آن را می پیماید و طی طریق می کند. حرکت کردن در راه کمال باید از هر دو استفاده کند. درغیر این صورت به سر منزل مقصود نمی تواند برسد. آنچه در خور توجه است این نکته است که عقل، تنها در محدوده خویش کار می کند و از آنجا که با محدودیت هایی روبرو است، حیطه معرفتی او نیز محدود است پس در بسیاری از موارد خود را عاجز می یابد و به تنهایی نمی تواند امور را اداره کند. لذا نیازمند ابزاری است که در درجه بالاتری قرار داشته باشد که آن بهره مندی از وحی است. انسان در فهم اموری که تسلط کافی به آنها ندارد، از وحی بهره می جوید و به سوی کالم الهی و فرامین ائمه (ع) می رود. از همین رو در روایات نیز تأکیدهای فراوانی به نقش والای عقل شده است. برای فهم دقیق تری از چیستی عقل باید بدانیم که در روایات عقل چگونه تعریف شده است.
عقل در آینه آیات و روایات
روایاتی که در زمینه عقل وجود دارد گسترده و چون دریائی عمیق است که مجال بررسی و تحلیل آنها وجود ندارد و به همین دلیل لازم است به برخی از آنها اشارتی شده تا نمی از یم و قطره ائی از دریای روایی مربوط به عقل و کارکردهای آن را مورد بحث قرار دهیم. از امام (ع) پرسیدند: “ما العقل؟” و حضرت فرمودند: “ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان.”( کلینی، ج۱ ،ص ۱۱)عقل چیزی است که به وسیله آن خداوند پرستش می شود و به وسیله آن بهشت به دست می آید. در اینجا عقل به معنی عام نیست. همان گونه که در ادامه نیز سوال شد: پس آنچه در معاویه بود، چیست؟ فرمودند: ” آن نیرنگ و شیطنت است. شبیه عقل است اما عقل نیست. ” پس تدبیر و سیاست های زیرکانه معاویه از نظر معصومین (ع) عقل به شمار نمی رود. بلکه چیزی جز حیله و نیرنگ و سفاهت باطل نیست. ” و من یرغب عن مله ابراهیم إال من سفه نفسه “( بقره، ۱۳۰ )بنابراین حیات بدون رشد عقالنی، جهالت و پستی است. عقل به عنوان نیرویی توانا در درون انسان مطرح می شود که انسان را از ورطه گناه، شقاوت و فهم ناصحیح نجات می دهد. یکی از بزرگترین امتیازهای عقل این است که اولین آفریدة خداوند است. (فیض کاشانی،ص۷ و بحار االنوار، ج۸ ،ص ۷۹۱۱ و ری شهری، ص ۳۳ ) و گرامی ترین چیز نزد خداوند است و خداوند آن را به بندگان گرامی خویش می بخشد و از آنجا که هیچ کس نزد خداوند گرامی تر و برتر از ائمه اطهار (ع) نیست، عقل در این بزرگواران در حد اعلی و اکمل است و ائمه (ع) جلوه تامی از خداوند هستند. پس کسی از نظر بهره مندی از عقل و خردورزی یارای برابری با حضرات معصومین )(ع) را ندارد و می توان گفت اینان به لحاظ بعد بشری شان، عاقل ترین افراد هستند. چه نیکوست که برای درک معانی عمیق و معارف الهی به ائمه (ع) جوییم. امام رضا (ع) هم تأکید به سزایی در خردورزی و جایگاه عقل دارد از جمله اینکه می فرماید: “دوست هر کس، عقل او و دشمنش، جهل خود اوست.” (عالمه مجلسی، ج ۲ ،ص۱۶ ) دوست، یاوری است که انسان را به خیرها رهنمون می کند و از پلیدی ها باز می دارد. پس عقل به عنوان یک ابزار درونی است که نقش دوست را ایفا می کند و آدمی را امر به نیکی ها نموده و مشوق خوبی برای انجام آن ها است. عقل، میزانی کامل در اختیار انسان قرار می دهد تا با آن مسائل را بسنجد. از مجموع روایات بر می آید که نه تنها عقل برهانی تخطئه نشده است بلکه به عنوان حجت درونی در کنار حجت بیرونی (نقل معتبر) مورد تأکید قرار گرفته است. مرحوم صدوق(ره) نقل می کند که ابن سکیت به وجود مبارک امام رضا(ع) عرض کرد که امروز مدعیان زیادند و دعواها فراوان. حجت خدا بر مردم چیست؟ فرمود: “العقل” (مجلسی، ج۱ ،ص۱۰۵) این روایت به خوبی نشان می دهد که در ظلمت های جهل و گمراهی و در تردیدهای تشخیص حق، عقل بسیار راهگشاست و به عنوان یک منبع معتبر در نظر گرفته می شود و از همین باب است که خداوند متعال در قرآن کریم بارها و بارها بر خردورزی تأکید خاص دارد و انسان ها را دعوت به خردورزی می کند و توصیه شده برای فهم معانی و مفاهیم ژرف قرآنی نیز از عقل استفاده شود.
عقل و تفسیر
قرآن کریم بعد از ظهور پیامبر خاتم (ص( برای تمام عصرها به عنوان یک معجزه جاوید مطرح است. ژرفای بسیاری دارد که هر کس به میزان به کارگیری عقالنیت خویش می تواند از آن استفاده کند. درک صحیح از آیات محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و … دقت نظری خاص می طلبد. هر چند ظاهر قرآن اهمیت دارد اما دارای ژرفایی است که در روایات از آن به بطون یاد شده است و لایه های عمیقی از معارف دینی را شکل می دهد. گاهی بشر بعد از سالها پیشرفت علمی و تجربی خویش به علومی می رسد که خود را مکتشف آن می داند حال آنکه در بینشی ظریف در آیات می توان فهمید که سال ها پیش، این علوم در قرآن کریم آورده شده است اما عقل بشری از فهم آن عاجز بوده است و هر روز با خردورزی بیشتر در آیات قرآن و یاری جستن از عقول کامله یعنی ائمه اطهار، اسرار جدیدی برای اندیشمندان روشن می شود. در مورد مفاد روش تفسیر عقلی بین صاحب نظران اختالف نظر وجود دارد و دربارة معنای آن دیدگاه های مختلفی ارائه شده و هرکس بر اساس برداشت خود از این روش ها، به داوری نشسته است.( مقاله تغییر عقلی روشمند قرآن، ر.ک رضایی اصفهانی، محمد علی، بهار۱۳۸۱ش، ش ۲۳ ،ص ۱۲۲) بیان اختلافات از حوزه کار این پژوهش خارج است اما این امر مسلم است که همه صاحب نظران برای عقل در تفسیر قرآن سهم به سزایی قائل هستند و روش عقل را جزء لاینفک از فهم قرآن کریم می دانند. آیت الله مکارم شیرازی در این باب چنین می نویسد: منظور از تفسیر عقل آن است که ما از قراین روشن عقلی که مورد قبول همه خرمندان برای فهم معانی الفاظ و جمله ها، از جمله قرآن و حدیث است، استمداد می جوییم. مثلاً هنگامی که گفته می شود: ” یدالله فوق ایدیهم ” دست خدا بالای دست های آنهاست. عقل در اینجا می گوید: مسلما منظور از دست خدا عضو خاصی که دارای پنج انگشت است، نمی باشد. زیرا خدا اصولاً جسم نیست. هر جسمی محدود است و فناپذیر. خداوند نامحدود است و فناناپذیر و ازلی و ابدی. بلکه منظور از آن قدرت خداست که مافوق همه قدرت ها است و اطالق دست بر قدرت، جنبه کنایه دارد زیرا قدرت انسان از طریق دست او عملی می شود و در آن متمرکز است.( مکارم شیرازی، ناصر، ص ۳۸) همچنین در پایان بحث یادآور می شود که هر جا سخن از تفسیر به عقل در میان می آید منظور این گونه تفسیر هاست نه مطالب تحمیلی و سلیقه های شخصی و افکار علیل و پندارهای بی اساس.(همان،ص۳۹ ) به عبارت روشن تر تنها به کمک عقل می توان این گونه در تفسیر آیات بهره برد. عقلی که در سایه اطاعت از اوامر الهی، سلامت کامل دارد و خود در پرتو این سلامت می تواند ابزاری برای درک بهتر ژرفای قرآن گردد. و حتی شایسته است که عقل را معیار و میزان برخی مسائل تفسیری دانست. آیت الله معرفت، نیز در این باره بر این باور است که تفسیر اجتهادی، بر عقل و نظر تأکید می کند بیش تر از آن که بر نقل و آثار تکیه کند تا معیار نقد و پالایش دلالت عقل رشید و رأی درست باشد. (معرفت ، محمد هادی، ۱۳۷۷ش، ج ۲ ،ص ۳۴۹) ایشان یکی از ویژگی های تفسیر تابعین را اجتهاد در تفسیر و تکیه بر فهم عقلی دانسته است در این باب می گوید: ” آنان در مسائل قرآنی که به معانی صفات، اسرار خلقت، احوال پیامبران و مثل آن ها باز می گشت، اعمال نظر می کردند و آن ها را بر روش عقلی عرضه می کردند و بر طبق حکم عقل رشید حکایت می کردند و چه بسا آنها را به آنچه موافق فطرت سالم است، تأویل می کردند.” ( همان، ج۱ ،ص۴۳۵) سپس در این زمینه ایشان از مدرسه مکه ” ابن عباس ” و مدرسه کوفه ” ابن مسعود ” را به عنوان پیشگامان این روش نام می برد و مثال های متعدد از تفسیر عقلی آنها می آورد. (همان، ص۴۳۰) و در پایان می نویسد: تفسیر عقلی بعدها رواج یافت به ویژه نزد معتزله و کسانی که راه آنان را می رفتند که عقل را بر ظواهر نقلی مقدم می شمردند. ( همان، ص ۴۴۰ )البته امامیه نیز پس از این که به دلیل شرایط سیاسی حکومت، نتوانستند به طور کامل از تفسیر ائمه معصومین (ع) استفاده نمایند، با تمسک به روایات ایشان در مورد جایگاه عقل و نقش تفسیری آن، از عقل در تفسیر قرآن بهره بردند. آیت الله جوادی آملی در مورد تفسیر قرآن به عقل می نویسد: ” یکی از منابع علم تفسیر و اصول بررسی و تحقیق برای دست یابی به معارف قرآنی، عقل برهانی است که از مغالطه وهم محفوظ باشد و در ادامه اضافه می کند که تحقیق درباره تفسیر قرآن به عقل، گذشته از لزوم آشنایی با علوم قرآنی، نیازمند بررسی شرایط برهان و موانع آن است تا بتوان از برهان عقلی بهره برد و از آسیب مغالطه مصون ماند.” (ر.ک:جوادی آملی، عبدالله ۱۳۷۸ش، ج۱ ،ص۱۶۹ – ۱۷۱ ) سپس ایشان تفسیر عقلی را به دو گونه تقسیم کرده و اشاره می کند که: “تفسیر عقلی، یا به تفطّن عقل از شواهد داخلی و خارجی صورت می پذیرد، به این که عقل فرزانه و تیزبین معنای آیه ای را از جمع بندی آیات و روایات دریابد که در این قسم عقل نقش مصباح دارد و نه بیش از آن و چنین تفسیر عقلی مجتهدانه چون از منابع نقلی محقق می شود جزو تفسیر به مأثور محسوب می گردد نه تفسیر عقلی و یا به استنباط برخی از مبادی تصوری و تصدیقی از منبع ذاتی عقل برهانی و علوم متعارفه صورت می پذیرد که در این قسم، عقل نقش منبع دارد نه صرف مصباح. بنابراین تفسیر عقلی، مخصوص به موردی است که برخی از مبادی تصدیقی و مبانی مستور و مطوّی برهان مطلب به وسیله عقل استنباط گردد و آیة مورد بحث بر خصوص آن حمل می شود.”(همان) به بیان دیگر، عقل می تواند از شواهد قرآنی و روایی در مورد آن آیه کمک بگیرد و بعد به تفسیر آیه بپردازد. به تعبیر ایشان، عقل در این جا نقش مصباح را ایفا می کند. یعنی چراغی که تنها نورافشانی کرده و تاریکی ها را می زداید و مسیر را روشن می نماید. در این مرحله دقت نظر خاصی لازم است که بتواند آیات و روایات را در کنار هم قرار داده و تفسیر صحیح را بیان نماید. البته در این جا عقل، نقشی مستقل ندارد و وسیله ای برای درک بهتر آیات و روایات است. اما عقل در تفسیر کاربرد پر رنگ تری نیز دارد و آن هم تکیه بر عقل برهانی است. هر چند این موهبت نیز از جانب حق تعالی به انسان داده شده است. اما به عنوان یک منبع مستقل در راستای تفسیر و پرده برداری از مفاهیم قرآن به کار می رود. کوتاه سخن اینکه، صاحب نظران دقت نظرهایی در این زمینه لحاظ کرده اند و هر یک محدوه خاصی برای استفاده و به کارگیری عقل برشمرده اند، اما می توان گفت در هر صورت نقش تعقل در تفسیر بسیار اساسی است و چه عقل را ابزاری مستقل بدانیم و چه اینکه آن را منبعی غیر مستقل در نظر بگیریم، بدون آن نمی توان درک صحیحی از قرآن داشت. پی بردن به لایه های زیرین معانی قرآن مبتنی بر این است که امور دیگری نیز تبیین گردد. به عنوان نمونه چگونگی رابطه ائمه معصومین در این مورد راهگشا می باشد. چرا که یکی از ضروریات در فهم این معجزه الهی به شمار می رود
امام و قرآن
پیامبر اکرم (ص) آخرین فرستادة الهی است و خاتم سلسله انبیاست، عهده دار رساندن پیام الهی به مردم است و مسلماً آنچه به یادگار می گذارد گوهر جاودانه ای است که در بردارنده تمامی توشه سعادت است. ایشان در حدیث ثقلین کتاب خدا و عترت اهل بیت شان را به عنوان دو گنجینه ارزشمند در میان مردم به یادگار می گذارند. (جمع و ترتیب شیخ عزیز الله عطاردی، ۱۴۰۶ ق، ج ۱ ،کتاب الامانة، ص ۱۰۶ ،ح ۴۹ ) که هر کس به این دو تمسک جوید، گمراه نمی شود و این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر رسول خدا وارد شوند. هر چیز یک وجود اعتباری دارد مانند وجود لفظی و کتبی که با اختالف زبان ها و اقوام دگرگون می شود و از طرفی وجودی حقیقی دارد که چون وجود خارجی است و وجود طبیعی و مثالی و عقلی را در بر می گیرد و در زبان ها و رنگ ها و اقوام یکسان است. همچنین قرآن، وجود خارجی ویژه ای دارد که گستره اش از خیمه گاه عالم طبیعت تا جولانگاه عالم عقل است که البته هر یک از این وجودها در جایگاه خود تحقق می یابد و حکم خاص خود را دارد. از آنجا که مجموع محتوای قرآن، عقاید و اخلاق و اعمال است و همه این امور مربوط به انسان است به گونه ای که اگر انسان نباشد نه عقیده ای هست و نه اخلاقیاتی و نه عمل به قرآنی پدید می آید. سپس جایگاه وجود خارجی مضامین قرآن، نفس انسانی است که با وجود وحدت همه قوای اندیشنده و انگیزاننده را در برمی گیرد. یعنی یک نفس است که قوای گوناگونی دارد. پس کسی که ظاهر و باطن قرآن را بداند و با تفسیر و تأویل، متشابه و محکم و شیوه ارجاع متشابهات به محکمات آشنا باشد و تمام احکام و حکمت آنها را بشناسد و به آن عمل کند و یقین داشته باشد چنین کسی قرآن ناطق است. یعنی قرآن تکوینی می باشد که در خارج تجسم یافته است مانند عترت پاک پیامبر (ص). در نهایت، انسان کامل و امام معصوم(ع)، قرآن مجسم است چنانکه صراط مستقیم، ترازوی عدالت است.
پس قرآن صامت را می توان به این تعبیر، قرآن علمی نامید و قرآن ناطق که همان ائمه (ع) هستند را قرآن عینی دانست. (جوادی آملی، عبدالله، ۱۴۰۸ ق ،ص۲۰ )این دو هرگز از هم جدا نمی شوند و خداوند هر دو را حفظ نموده است. قرآن را از تحریف و دست بردن بدخواهان حفظ و حراست می کند و ائمه معصومین (ع) را از گناه، خطا و اشتباه مصون داشته است و هر دو طاهر و پاک هستند و در حقیقت تنها عارفان به حقیقت قرآن، امامان هستند چنان که قرآن می فرماید:” لا یمسه إلا المطهرون ” (بقره، ۷۹) قرآن کریم، کتاب انسان سازی است که به تمامی نیازهای اصلی انسان در راستای رسیدن به لقاء الله می پردازد. هر چند درک معانی ژرف آیات قرآن برای سطوح مختلف بشر، امری دشوار است اما هر کس به میزان طهارت باطنی و راسخیت در علم خویش از آن بهره مند می شود چنان که در قرآن آمده است: «وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ »( ال عمران، ۷) در مورد تفسیر این آیه، برخی معتقدند که واو، عاطف نیست و مضمون آیه این است که مردم نسبت به آیات دو دسته هستند؛ گروهى از آنها که بیمار دل اند. پس آیات متشابه قرآن را دنبال مى کنند و بعضى دیگر وقتى به آیات متشابه برمى خورند مىگویند: “ما به همه قرآن ایمان داریم چون تمامی آن از ناحیه پروردگار ما آمده است.” این گونه اختلاف کردن مردم به خاطر اختالف دل هاى ایشان است. (ر.ک طباطبایی، محمد حسین، مترجم، محمدباقر موسوی،۱۳۸۴ ش، ج۳ ،ص۴۲) این دیدگاه می تواند در مورد آیه مذکور درست باشد، اما با توجه به آیات و معارف روایی دیگر بهتر و شایسته تر است که نظر دیگری را در مورد تفسیر این آیه بپذیریم. و البته دیدگاه دوم از شهرت و رواج بیشتری برخوردار است. طبق تفسیر دیگری که در مورد این آیه مطرح است، باید یادآور شد که تأویل کردن آیات و ارجاع متشابهات به محکمات در قرآن کریم لازم است تا متشابهات موجب گمراهی برخی نگردد. لکن باید کسانی آیات قرآن را به طور صحیح وکامل تأویل کنند و آنها اهل علم و ارباب کمال هستند که در علوم الهیه ثابت قدم می باشند. سرّ این کمال در تفسیر آیات، رسوخ کردن چنین افرادی در علم الهی و تصرف کردنشان در کالم ربانی است (سید حیدر آملی، ۱۳۷۵ ش، ج۱ ،ص۲۹۴ ) که معنای این آیه، به صورت کامل و اتم در وجود ائمه اطهار (ع) تجلی یافته است و آنان مصداق این آیه هستند. پس رسیدن به کنه قرآن که همان کتاب مکنون است، ویژه اهل بیت (ع) است و این همان همراهی حقیقی میان ثقلین است که از حدیث رسول خدا (ص) به دست می آید. خود قرآن بیان می کند که هر کس جز اهل بیت وحی و عصمت (ع) چنان که شایسته است آن را درک نمی کند و به کنه آن نمی رسد چنان که آنان نیز به حق اظهار می دارند که کنه قرآن و تأویل آن را تنها راسخون در علم می دانند و فقط آنان واجد چنین وصفی هستند و به این موضوع در کتاب های روایی مانند بصائر الدرجات ( بصائر الدرجات الکبری، جزء ۴ ، باب ۱۰ ، ص ۲۲۲ ) بابی ویژه تنظیم شده است و بی تردید اهل بیت (ع) به ظاهر و باطن قرآن عالمند و کسی غیر از اولیاء، همه قرآن را جمع نکرده است. ( رک. جوادی آملی، عبدالله، ۱۴۰۸ ق، ص۱۸ و ۵۶) بنابراین تمام ائمه(ع) جلوه ای از قرآن صامت هستند و همه در این نورانیت یکسان اند. نوری برابرند اما در این مجال فقط به سیمای تفسیر رضوی می پردازیم و در این بحث تنها به جایگاه ویژه عقل در این تفسیر می پردازیم.
عقل در تفسیر رضوی
به کارگیری صحیح از عقل در اندیشه ورزی، نیاز مند کنار زدن غبارها و آلودگی های روحی است. خداوند سبحان می فرماید: ” أفلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها .”( محمد، ۲۴ ) قلب، دارای قفل ویژه ای است که با آن بسته می شود و کفر و نفاق و امثال این حجاب های ظلمانی قفل های قلب هستند که انسان را از تدبر قرآن باز می دارند. در مقابل، ایمان و خلوص و امثال آن اوصاف وجودی کمالی، کلیدهای قلب اند که آن را باز کرده و زمینه تدبر در قرآن را فراهم می آورند به شرط آنکه پرده گناه که قفل قلب است، وجود نداشته باشد و کنار رفته باشد. آنچه انسان را از تدبر در قرآن باز می دارد و انسان را از قرآن گریزان می کند و از فهم آن جلوگیری می کند، رجس و پلیدی است. هر چند شاید فرد آلوده، به ظاهر در قرآن تدبر کند یا آن را بشنود ولی از آن بهره ای نمی برد و هر کس به اندازه ابتلایش به این رجس محروم است. حقیقتاً ائمه معصومین(ع) به طور کامل از پلیدی ها مصون مانده اند. ” إنما یرید الله لیذهب عنهم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا ” ( احزاب، ۳۳) امام رضا (ع) نیز سخن و بیان و شاهدش همه برگرفته از قرآن مجید بوده و هر سه روز، یک ختم می کرد و می فرمود: ” اگر می خواستم قرآن را زودتر از سه روز به پایان برم این کار را می کردم اما من بر هیچ آیه ای گذر نمی کنم مگر آنکه درباره آن و اینکه در چه موردی نازل شده می اندیشم.” (علی بن عیسی بن ابی الفتح ازبلی،۱۳۶۰ش، ج ۳ ،ص ۱۵۹) مسلم آن است که تنها ائمه هستند که با وجود طهارت باطنی ای که دارند، در پاکی محض خود می توانند تأملی عمیق در قرآن داشته باشند. البته روش تفسیر قرآن پیشینه ای کهن دارد و برخی معتقدند که پیامبر اکرم (ص) به اصحاب خویش کیفیت اجتهاد عقلی در فهم نصوص شرعی – از قرآن یا سنت – را تعلیم داده است.(حویزی، علیبن جمعه، ۱۳۴۲ش، ج۱ ،ص۶۵۰ ، ح۲۷۹ ) ولی بیشتر نمونه های تفسیر عقلی را می توان در احادیث تفسیر اهل بیت(ع) یافت. از این رو جلوه ای از نگرش عقلانی امام رضا (ع) به قرآن برای ما به یادگار مانده است. به کارگیری عقل در تفسیر رضوی در جنبه های مختلفی خود را نشان می دهد و استناد به هر یک از روایات رضوی، پرده ای جدید از ظلمت را کنار می زند و روش و شیوه رمزگشایی حضرت رضا (ع) از آیات، یکی از کارگردهای عقل را پدیدار می سازد. یکی از مواردی که نقش عقل در آن به وضوح دیده می شود، تفسیر آیات محکم و متشابه است. اینک به ذکر نمونه هایی می پردازیم که عبارتند از: تفسیر متشابهات با ارجاع به محکمات، استفاده ارشادی ازعقل، بهره مندی تحلیلی از آن، استفاده از عقل به صورت منبع.
تفسیر متشابهات با ارجاع به محکمات
امام رضا (ع) در مورد آیات محکم و متشابه روشنگری هایی نیز دارد از جمله این که علی بن ابراهیم قمی روایت می کند که موالنا ثامن الحجج (ع) فرمود : ” هر کس متشابه قرآن را به محکمش بازگرداند، به راه راست راهبری می شود. ” سپس در ادامه فرمود: ” در اخبار ما نیز متشابهاتی همانند متشابهات قرآن و محکماتی همانند محکمات آن وجود دارد. پس متشابهات آن را به محکماتش ارجاع دهید و از متشابه آن بدون در نظر گرفتن محکم پیروی نکنید که گمراه می شوید. ” (آستان قدس رضوی، ۱۴۰۶ ق، ج۱ ،ص۳۰۸ و عیون اخبار الرضا (ع) ج۱ ،ص۲۹۰ ) بر اساس آیه هفتم سوره آل عمران، آیه های قرآن کریم به دو گروه محکمات و متشابهات تقسیم می شود. اختلاف نظر های فراوان در تفسیر این دو اصطلاح دیده می شود، (ر.ک طباطبایی، محمد حسین، ۱۴۱۷ق، ج۳ ص۳۷ – ۴۹ ) اما با این وجود می توان گفت که محکمات، آیه هایی هستند که در دلالت خود استوار هستند و در آنها ابهام و تردیدی وجود ندارد که باعث برداشت نادرست شود. این گروه، شامل آیه هایی می شود که دلالتشان صریح و روشن است یا دارای ظهوری تردید ناپذیرند که به احتمال خالف ظاهر آنها توجهی نمی شود. اما متشابهات، به گونه ای هستند که به مجرد شنیدن آن ها، مراد و مقصودشان برای شنونده روشن نمی گردد بلکه مردد میان برخی معانی است که باید با ارجاع به محکمات معنای صحیح آنها تبیین گردد و ظهور پایدارشان شناسایی شود.از فرمایش امام رضا(ع) درباره محکم و متشابه، نکات اساسی استفاده می شود. اول این که وجود آیات محکم و متشابه را تایید می کند و همچنین ایشان آیات را به دو گونه تقسیم می کند. دوم این است که باید با کمک عقل، آیات محکم را از متشابه شناسایی نمود و متشابهات قرآن باید به محکمات آن بازگردانده شود. در غیر این صورت، برداشت نادرست از قرآن و گمراهی را درپی خواهد داشت. این سخن معنای ” ام الکتاب ” ( آل عمران،۷ )بودن محکمات را روشن می کند. یعنی محکمات، متشابهات را روشن کرده و پرده از تشابه آنها بر می دارد و تنها راسخون در علم هستند که تأویل آیات قرآن را می دانند. پس تشابه، به معنای غیر قابل فهم بودن آیه نیست بلکه به معنای نیاز به سنجش داشتن و تفسیر شدن با محکم است و سوم آنکه در سنت روایت های معصومین (ع) نیز همانند کتاب خدا، محکم و متشابه وجود دارد بنابراین در فهم سخن امام (ع) نیز باید خردورزی این موضوع مورد توجه قرار گیرد و فهم سنت ائمه معصومین (ع) نیز به کار بست و با این نگاه باید قرآن و سنت را واکاوی کرد. چهارم آن که این عملیات استنباط آیات، باید آیات محکم و متشابه را با هم در نظر گرفت، تنها با دقت نظر و به کارگیری عقل قابل اجرا شدن است. به عبارت روشن تر باید با میزان عقل و خرد نیک اندیش به تفسیر و تبیین این آیات پرداخت و از این ابزار الهی بهره جست. در نقل های دیگر همین استفاده از عقل و خردورزی از ائمه معصومین(ع) به چشم می آید. به عنوان نمونه حسن بن علی بن فضال از امام علی بن موسی الرضا (ع) روایت می کند که من از آن حضرت درباره آیه های ” الله یستهزئبهم ” ( بقره، ۱۵ ) و “ومکروا و مکر الله ” ( آل عمران،۵۴ ) و ” یخادعون الله و هو خادعهم ” ( نساء،۱۴۲ ) پرسیدم. امام رضا (ع) فرمود: ” خداوند متعال مسخره و استهزاء نمی کند و فریب و نیرنگ نیز به کار نمی بندد لکن خداوند عزوجل، کیفر تمسخر و استهزاء و جزای مکر و فریب آنان را می دهد. خداوند بسی والاتر است از آنچه ستمکاران به او نسبت می دهند.” (شیخ صدوق،۱۴۱۷ق، ص ۱۶۳) امام علی (ع) خداوند را از کارهای زشتی همانند استهزاء و نیرنگ دور می داند چرا که این امور از روی ضعف به کاربرده می شود و از صفات ناپسند است که از خداوند سلب می شود. در حقیقت این صفات از امور سلبی هستند که با توجه به نکاتی که امام )ع) با تدبیر خویش معنا می کند، به خدا نسبت داده می شود. پس باید ظاهر متشابه آیات را به مسلمات عقلی ارجاع داد و در این جا برای اینکه برای مخاطبان قهر و انتقام خدا محسوس تر باشد، از جزاء استهزاء به استهزاء و از جزاء مکر به مکر تعبیر شده است و نباید تنها به ظاهر الفاظ تکیه داشت و در این جا نیز با استمداد از عقل، باید آیات را طوری تفسیر کرد که صفات ناپسند به خداوند نسبت داده نشود. به بیان دیگر نسبت دادن این صفات به خداوند، نوعی کمال است و او از دارندة هر صفت، والاتر و کامل تر است. ارجاع متشابهات به محکمات، یکی از کارکردهای عقل است که امام رضا(ع) آن را به کار می بندد. اما عالوه بر این، عقل در موارد دیگری نیز می تواند راهگشا باشد و در فهم قرآن یاری رسانی نماید از جمله آن، استفاده ارشادی از عقل است.
استفادة ارشادی از عقل
امر کردن گاهی امر مولوی است و گاهی ارشادی. یکی از کارهای عقل، امر ارشادی است. یعنی عقل، می تواند انسان را به سعادت دنیوی و اخروی ارشاد و راهنمایی نماید. به عبارت روشن تر، عقل همانند یک موعظه گر الهی است که با نداهای درونی خویش، با انسان سخن می گوید و می کوشد تا او را از گمراهی و تاریکی نجات داده و دستش را بگیرد و به اوج کمال و بالندگی معنوی برساند. در این راستا می توان به عنوان نمونه به این حدیث استناد نمود. در روایتی چنین آمده است که ابن ابی محمد می گوید: ” از امام رضا (ع) درباره سخن خداوند ” و ترکهم فی ظلمات ال یبصرون ” ( بقره،۱۷ )پرسیدم. “ایشان فرمود: ” خداوند تبارک و تعالی آن گونه که بندگان توصیف می شوند، توصیف به ترک نمی شود اما چون می دانست که آنان از کفر و گمراهی خویش باز نمی گردند، کمک و لطف خویش را از آنان برداشت و آنان را در راهی که اختیار کرده بودند، آزاد گذاشت. ” (آستان قدس رضوی، ۱۴۰۶ ق، ج۱ ،ص۳۱۸ و عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱ ،ص ۴۲۴)
حضرت رضا(ع) در این روایت نیز با رویکردی عقلی به پرسشگر پاسخ می دهد و صفات الهی و صفات بشری را متمایز می کند و براساس این اصل که خداوند، واجب الوجود متعال است و بندگان، ممکن الوجود هستند و کمالات واجب الوجود، عین ذات الهی و منبع و مرجع تمامی اسماء و صفات الهی است و از طرفی بندگان، عین فقر هستند و نسبت دادن صفات به خداوند بسیار متمایز از نسبت دادن آن صفات به بندگان است و بنا بر این، اینکه خداوند بنده را در ظلمات ترک می کند به این معناست که لطف و عنایت خویش در هدایت به سوی نیکی ها را از او برمی دارد و به بنده این آزادی را می دهد تا در گمراهی خویش بماند. این امر به نوع انتخاب انسان بر می گردد. کسی که با اختیار خود، راه ظلمت و تاریکی را در پی می گیرد، لاجرم در پی این انتخاب، اثرات خاصی دامنگیرش می شود. خداوند هم که انسان را مختار آفردیده است، او را آزاد می گذارد که با توجه به راهی که برگزیده است، پیش برود. می توان گفت که رها کردن در ظلمات از جانب خداوند کریم، بازخورد کردار خود انسان است. چرا که خداوند برای انسان ها پیامبر درونی( عقل) و بیرونی( پیامبران الهی) را فرستاده است و از راه های شهودی و استدلال های عقلی، حجت را بر بندگان تمام کرده است. پس اگر کسی با وجود این همه دلیل روشن، خواست مسیر انحراف را طی کند و در این کار اصرار ورزید، لایه های عبارآلود گناه و بی ایمانی او را از رحمت الهی دور می سازد. در این گونه از آیات، تفسیر امام رضا(ع) مبنای عقلی می یابد وبیان ایشان، رنگ و بوی عقلی پیدا می کند و این مبنای عقلی را در موارد دیگر نیز می توان به کار گرفت. این کاربرد ارشادی عقل است که در مورد ذیل نیز چنین تفسیری از امام رضا)(ع) به چشم می آید. در روایتی آمده است که راوی چنین نقل می کند: از امام رضا(ع) در مورد آیة ” ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم” (بقره،۷ ) پرسیدم. فرمود: “ختم، همان طبع و مهر نهادن است بر دل های کفار به کیفر کفرشان. همانگونه که خداوند می فرماید:”بل طبع الله علیها بکفرهم فلا یؤمنون إلا قلیلا” ( نساء،۱۵۵ )از آن حضرت پرسیدم: “آیا خداوند بندگانش را به گناهان مجبور می کند؟” فرمود: “خیر. بلکه آنان را مخیر می گذارد و مهلتشان می دهد تا بازگردند و توبه کنند.” گفتم: “آیا خداوند بندگانش را به آنچه توانش را ندارند، تکلیف می کند؟” فرمود: “چگونه ممکن است این کار را انجام دهد و حال آنکه خداوند می گوید:” و ما ربک بظلام للعبید ” ( فصلت، ۴۶ ) پس فرمود:” پدرم موسی بن جعفر (ع) از پدرش جعفر بن محمد (ع) نقل می کند که فرمود: “هر کس گمان می کند خدا بندگانش را به گناهان مجبور می کند یا به اموری که توانش را ندارند تکلیف می کند، از ذبیحه او نخورید و شهادتش را نپذیرید و پشت سرش نماز نخوانید و چیزی از زکات به او ندهید.” (آستان قدس رضوی، ۱۴۰۶ ق ج۱،ص ۳۱۸ و ۳۱۹ و نیز عیون اخبار الرضا، ج۱ ،ص ۴۲۴)
از این روایات فهمیده می شود که پروردگار، کسی را بی حکمت و بدون دلیل از ایمان محروم نمی کند. بلکه بازتاب ناسپاسی و کفر، مهر و موم شدن دل و بسته شدن دریچه های آن به سوی ایمان و روشنایی است. امام )(ع)در این مورد، با استناد به آیه دیگری از قرآن ” ختم ” را تفسیر کرده و اطلاق آن را مقید می کند و همچنین خداوند کسی را به معصیت و گناه مجبور نمی کند بلکه حتی مهلت بازگشت و توبه را نیز به بندگان خود می دهد. برخی روایات دلالت بر این دارد که به ملک مأمور ثبت گناهان دستور داده شده است که تا هفت ساعت ( یا در برخی دیگر آمده است تا هفت روز) نباید گناه را به قلم در آورد تا شاید بنده در این مهلت از کردار خود پشیمان شده و به سوی خدا بازگردد. با این حال، این انسان است که با سوء اختیار خود، خدا را نافرمانی می کند و درهای رحمت الهی را برخود می بندد. در واقع مهر و موم شدن دل چنین افرادی نتیجه عمل و کردار خودش است و تنها خداوند آن را تایید می کند. تکلیف مالایطاق، نوعی ستم است که از خداوند به دور است و بر اساس خود قرآن محال بودن آن قابل اثبات است. از نظراصول عقلی، خداوند حکیم که با حکمت استوار خویش از سر فیض، نظام احسن را می آفریند و بر دوش مخلوقات خود تکلیف می گذارد، به طور حتم آن تکلیف در حد توان بنده است تا بتواند به خوبی از عهده آن برآید و اگر غیر از این باشد، خلاف لطف الهی است و در این صورت تکلیف خواستن از بندگان، معنایی ندارد چرا که نمی توانند آن را انجام دهند و امرالهی بدون امتثال باقی می ماند. از سوی دیگر، تکلیف های الهی بر اساس لطف و مصلحت بندگان تعیین شده است و قرار دادن هر تکلیف به دوش مکلّف، با توجه به نوع توانایی مالی و جسمی و سن و زن و مرد بودن و … در نظر گرفته شده است. انجام هر عملی که از جانب الهی وضع گردیده است، به رشد و بالندگی جسمی و معنوی انسان کمک می کند. پس باید در حد توان انسان باشد تا به هدف الهی که پیشرفت بندگان است، برسد. در غیر این صورت تکلیف الهی، بیهوده خواهد بود و حال آنکه چنین نیست. تکالیف در راستای اهداف الهی می باشد و برای تحقق کامل این اهداف، تالش بندگان لازم و ضروری است. در حدیث دیگری نیز چنین آمده است. امام هشتم (ع) خداوند را توصیف فرمود و در اثنای سخنانشان، این آیه را قرآئت کرد: ” بل یداه مبسوطتان ” ( مائده،۶۴ )هر دو دست خداوند گشاده است. راوی می گوید: “به دست هایم اشاره کردم” و گفتم: ” یابن رسول الله! آیا او دست هایی این گونه دارد. ” امام(ع) فرمود: ” اگر این گونه باشد، او مخلوق خواهد بود. (آستان قدس رضوی، ۱۴۰۶ ق، ج۱ ،ص۳۲۹ و شیخ صدوق، ص ۱۶۸) در این حدیث حضرت رضا(ع) با استفاده از نگرش عقلانی، آیه قرآن را تفسیر کرده است و دست جسمی و مادی داشتن خدا را نفی می کند. چرا که دست داشتن خدا، مستلزم جسم بودن و مخلوق بودن اوست و ساحت الهی از این صفات منزه است. پس مقصود از دستان خدا، همان قدرت الهی است. (ر.ک نورالثقلین ،ج۱ ،ص ۷۰۴ ،۴۹۴) در واقع امام رضا(ع) در این روایت از ظاهر آیه فراتر رفته و جسمیت و همانند پنداری در مورد خداوند را نفی می کند و می توان گفت در این جا، یک استدلال نهفته است واستدلالی که شامل این مطالب است؛ که اگر خداوند دست داشته باشد، پس جسم است و هر چه جسم باشد، مخلوق است. حال آنکه می دانیم خداوند، مخلوق نیست و مسلماً دارای دست و اجراء نمی باشد. در منطق، این استدلال شکل اول قیاس نام دارد که عقلی ترین و منطقی ترین شکل است. در این شکل قیاس، حد وسط در صغرای قضیه، محمول می باشد و در کبرای قضیه، در جای موضوع است و می توان به نتیجه قطع پیدا کرد. خالصه کلام، این چنین در پناه عقل بالمستفاد، مسائل تفسیری در بیان رضوی روشن می گردد. عقل بالمستفاد در فلسفه به عقلی گفته می شود که بهره مندی کامل از توانایی های عقل مجرد را دارا می باشد و به نحو اتم می توانند از آن استفاده کنند. به معنای حقیقی کلمه، مصداق آن تنها ائمة معصومین (ع) می باشند. در روایت دیگری، حسن بن علی بن فضال می گوید: “از حضرت رضا (ع) درباره قول خداوند عزوجل ” کلّا إنهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون ” ( مطففین،۱۵ ) پرسیدم.” امام رضا (ع) فرمود: ” خداوند، قابل توصیف نیست به اینکه در مکانی حضور داشته باشد تا میان او و بندگانش حجابی باشد بلکه مقصود آن است که آنها از ثواب پروردگارشان در حجاب اند و محروم مانده اند.” )مسند االمام الرضا (ع) ، ۳۱۸ – شیخ صدوق ، التوحید ، ۱۶۲) در این روایت نیز حضرت (ع) به استدلال عقلی می پردازد که همانند مورد قبلی قابل طرح است و به این وسیله مکان مندی الهی تنزیه می گردد. چرا که مکانمندی مخصوص اجسام است. در حالی که خداوند جسم نیست. پس حجاب بین خدا و بنده هم به این معناست که چنین انسانی با ارتکاب گناهان و نافرمانی های الهی بین خود و اصل خویش فاصله انداخته است و در نتیجه اجری نمی برد و در روزی که انسان ها پاداش و اجر اعمالشان را می بینند، این افراد در پرده و حجاب هستند. به عبارت دیگر، گناهان میان او و خداوند متعال جدایی می اندازد. این رویکرد امام رضا(ع) در تفسیر آیات، ارشادی است و راه سعادت و شقاوت را نشان می دهد. تبین می نماید که چگونه میان بنده و خالقش، فاصله می افتد و به این طریق انسان ها را راهنمایی می کند. عالوه بر این شیوه، امام هشتم (ع) روش های دیگری در به کارگیری از عقل در تقسیر قرآن ارائه می دهد از جمله آن استفاده تحلیلی از عقل است.
استفادة تحلیلی از عقل
از عقل می توان در تحلیل معارف دینی کمک گرفت. به عبارت روشن تر، عقل این کشش را دارد که مسائل را از موارد پیرامونش تفکیک کند و آنگاه به موشکافی در آن بپردازد. زوایای هر مبحثی را جداسازی نموده و اجزائش را به طور مجزا کامال مطالعه کند. این کارکرد عقل، تحلیلی است یعنی وقتی با مسائلی رو به رو می شود، به تجزیه و تحلیل آن مشغول می شود. یکی از روایاتی که کارکرد تحلیلی عقل را نشان می دهد،حدیثی است که محمد بن علی بن جهم، حکایت می کند؛ که در مجلس مأمون حاضر ش م و علی بن موسی الرضا (ع) نیز نزد وی نشسته بود. مأمون، به ایشان گفت: ” ای فرزند رسول خدا! آیا سخن شما این نیست که پیامبران دارای عصمت از گناهاند؟” وی فرمود: “بله، درست است. ” مأمون از تعدادی از آیه های قرآن پرسید؛ از جمله گفت: “این آیه را برای من روشن سازید که نسبت به ابراهیم میفرماید:” فلمّا جنّ علیه اللیل رأی کوکبا قال هذا ربّی .”( انعام، ۷۶) علی بن موسی(ع) فرمود: ” ابراهیم، میان سه گروه قرار گرفت؛ زهره پرست، ماه پرست و خورشیدپرست. این زمانی بود که از نقبی که در آن مخفی بود، خارج شد. وقتی پرده تاریک شب، همه جا را فراگرفت و ستاره زهره را دید، به گونه ای پرسشگرانه و انکارآمیز گفت: “هذا ربّی” (این پروردگار من است؟!) چون زهره افول کرد و ناپدید شد، گفت: “من چیزهایی را که غروب میکنند، دوست ندارم؛ زیرا افول از صفات پدید آمده هاست، نه چیزی که قدیم و همیشگی است.” پس از آن، وقتی ماه را دید که طلوع کرده است، انکارآمیز و پرسشگرانه گفت: این پروردگار من است؟! ” زمانی که ماه از دیدگان نهان شد، گفت: “اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، از گمراهان خواهم بود.” پس چون صبح شد و خورشید را دید که درخشان و طالع است، از روی انکار و پرسش، نه از روی پذیرش و خبر، گفت: ” این پروردگار من است؟! این که از زهره و ماه هم بزرگتر است! ” آنگاه که خورشید غروب کرد، به گروه های سه گانه ای که زهره، ماه و خورشید را می پرستیدند، گفت: ” ای قوم! من از آنچه شما شریک خدا قرار میدهید، بیزارم، من رو به سوی کسی میآورم که آفریننده آسمان ها و زمین است و از مشرکان نیستم.” ابراهیم (ع) خواست برای آنان، بطلان دینشان را روشن و ثابت کند که پرستش، همانندِ زهره، ماه یا خورشید درست نیست و تنها شایسته، آفریننده آنها و خالق آسمان و زمین است. آنچه ابراهیم (ع) با آن بر قومش احتجاج کرد، از چیزهایی بود که خداوند عزّوجلّ به او الهام کرده بود، همچنان که میفرماید: ” و تلکحجّتنا آتیناها إبراهیم علی قومه .” ( سوره انعام، آیه ۸۳ و عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۱ ،ص۱۹۵ـ۱۹۷) علامه طباطبایی در بحث روایی خود با نقل این حدیث، مضمون آن را مؤیّد برخی از نکاتی میداند که از سیاق آیه ها استفاده کرده است و سپس مینویسد: “بیانی که در روایت وجود دارد، مبنی بر استفهامی و انکاری بودن “هذا ربی”است که یکی از وجوه تفسیری آیه می باشد و امام رضا(ع) برای قطع حجّت مأمون، استفاده کردهاند و منافات ندارد با اینکه توجیه صحیح دیگری نیز در این باره وجود داشته باشد.” (ر.ک المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷ ،ص۳۱۲ و ۳۱۳) در این روایت که امام رضا (ع) موحد بودن حضرت ابراهیم (ع) و تمام انبیا را تأیید می کند، به شیوه استدلال خاصی اشاره شده است تا در این قالب مردم به توحید تمایل پیدا کنند و می توان آن را برهان خلف دانست یعنی ایشان ابتدا بنای استدلال را بر صحت مدعای باطل می گذارد و بعد به رد کردن آن می پردازد و امام رضا (ع) در تبیین این مسئله تصریح می کند که حضرت ابراهیم (ع) از موحدین بود که از این طریق تنها سعی داشت، زوال پذیری ماه و ستاره و … را به مردم یادآور شود. بررسی در روایات رضوی بیانگر این واقعیت است که در تفسیر رضوی، عقل و خردورزی جایگاه خاصی دارد و می توان گفت آیات قرآنی بدون روشنگری های عقلانی امام رضا (ع) رمز گشایی نمی شود.
استفاده از عقل به صورت منبع
یکی از کاربردهای عقل در تفسیر، استفاده از آن به عنوان منبعی برای استنباط معارف دینی است. به عبارت دیگر عقل می تواند یک منبع برای رسیدن به سوالاتش باشد. در مباحث اصول فقه برای استنباط احکام شرعی، منابع چهار دسته معرفی می شود؛ کتاب قرآن، سنت، اجماع و عقل. یعنی عقل یکی از منابع محکم می باشد که بسیاری از مسائل اصولی با کمک آن سامان می یابد. در مورد تفسیر آیات قرآن کریم نیز چنین می توان گفت که عقل یک منبع بسیار راهگشا در فهم و روشنگری آیات است. آیت اهلل جوادی آملی که از مفسرین برجسته قرآنی به شمار می رود و رویکرد عقلی و فلسفی در زمینه تفسیر قرآن کریم دارد، در این باره می نویسد: ” … نظر متعادلانه در این بحث آن است که عقل افزون برمفتاح دین بودن نسبت به اصل گنجینه دین مصباح آن نیز هست و منبع معرفتی بشر نسبت به مضامین و محتوای گنجینه دین است، بنابر این اگر اراده و علم الهی مبدأ هستی شناختی دین است، به مدد عقل و نقل می فهمیم که خدا چه چیزی را اراده کرده و چه اموری را در مجموعه دین قرار داده است، یعنی عقل در اثبات اصول اولی دین؛ مانند وجود مبدأ، وحدت مبدأ، اسمای حسنای مبدأ، عینیت اسماء و صفات با هم و با ذات مبدأ و ضرورت ارسال پیامبر و انزال کتاب و مانند آن مبادی و مبانی بیّن و مبیّن دارد و آن مبانی نباید مورد آسیب قرار گیرد. عقل در سطوح مختلف خویش از عقل تجربی گرفته تا عقل نیمه تجریدی و تجریدی محض، در صورتی که معرفتی یقینی یا طمأنینه بخش به ارمغان آورد می تواند کاشف از احکام دینی باشد و بُعد شناختی قوانین دین را در کنار نقل تأمین کند.” ( جوادی آملی، عبدالله، ۱۳۸۶ش، ص۵۲و۵۳) عقل به مثابه یک منبع مهم در فهم امور دینی است. منبعی که بدون آن نمی توان درک درستی از اعماق متون دین داشت. خصوصا در تفسیر قرآن کریم با مواردی روبه رو می شویم که عقل در جایگاه منبع ایفای نقش می کند. در مورد آیه هفتم سورة مبارکة “الرحمن” ( و السماء رفعها و وضع المیزان ) از امام رضا (ع) سوال شد و ایشان در تاویل این آیه چنین فرمودند: ” السّماء رسول اللّه رفعه اللّه الیه و المیزان امیر المؤمنین نصبه لخلقه. (حویزی، علیبن جمعه، ۱۳۴۲ش، ج۱۲ ،ص۴۰۲ ) در تأویل آیه فرمودند: مراد از آسمان، رسول الله (ص) است و میزان، امیرالمومنین علی (ع) می باشد. در این آیه، امام رضا (ع) عقل را منبعی برای تاویل این آیه مورد استفاده قرار می دهد و با توجه به آن، به تفسیر این آیه می پردازد. بنابر این آسمان، رسول اهلل معرفی می گردد که بر همه چیز احاطه دارد و میزان در حق و باطل و سنجش اعمال، علی (ع( بیان می گردد. در مورد آیه ۱۱۵ سورة مبارکه بقره نیز چنین نحوه تفسیری از امام رضا (ع) به ما رسیده است. در تفسیر آیة «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ« آن چه در کتاب های تفسیری ذکر می شود، بنا بر ظاهر قرآن است، و اما قرآن کریم علاوه بر ظاهر، دارای باطن های عمیقی می باشد. که در این بحث، کتاب احتجاج از حضرت امیر المؤمنین (ع) روایت کرده که مراد از وجه اللَّه در آیه «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» ائمه معصومین (ع) هستند و در مناقب ابن شهر آشوب از حضرت امام (ع) روایت کرده که مراد از «وجه اللَّه» در این آیه علىّ بن ابى طالب است (ع) است.( اشکورى، محمد بن على، ۱۳۷۳ش، ج۱ ،ص۱۰۴) در حقیقت این گونه تفاسیر پرده هایی از اسرار آیات الهی بر می دارد و از لایه های ظاهری قرآن پا را فراتر می گذارد و به تبیین باطن های قرآن می پردازد. البته دسترسی به این لایه های عمیق برای هر کس مقدور نیست و تنها کسانی می توانند به این اعماق دست یابند که عقلشان با باطن قرآن گره خورده باشد و کالم و عملشان آینه ای برای دستورات و فرامین این کتاب آسمانی گردد. عقل زمانی که از آلودگی های مادی و دنیوی دور بماند، عرصه ای خواهد شد برای درک مباحث الهی.
نتیجه گیری و خاتمه
روشن شد که عقل از جایگاه ویژه ای برخوردار است و در تمامی ابعاد نظری و عملی زندگی بشر سهم به سزایی دارد و راه سعادت را به انسان رهنمون می شود. یکی از مواردی که عقل به خوبی راه را روشن می کند، درک مفاهیم تفسیری قرآن کریم است. انسان ها با استفاده از این نیروی خدادادی می توانند به درک معارف قرآنی بپردازند اما کسانی که عقل های خود را از آلودگی های مادی پاک نگه داشته اند، مستحق اند که بیشترین درک را داشته باشند. بنابر این برای درک عمیق از این مطلب باید از ائمه اطهار (ع) استفاده کرد که کامل ترین عقول هستند. در این میان، عقل در تفسیر رضوی بسیار برجسته است و نکات مبهم آیات قرآنی به خوبی روشن شده است که این موارد به صورت پراکنده در کتب روایی موجود است و به عنوان نمونه چند مورد ذکر شد. آنچه اهمیت پیدا می کند روشی است که امام رضا)ع) در به کارگیری عقل در تفسیر قرآن دارد که به آن اشاره شد. سیری که این مقاله برای رسیدن به اثبات فرضیه طی می کند، بررسی میراث روایی است که از امام رضا (ع) به جای مانده است. که با چنین کاوشی نقش مصباحی و منبعی عقل در تفسیر برجسته می شود و از سوی دیگر در تحلیل و تفسیر آیات متشابه کمک به سزایی می نماید. این سیر در روش امام رضا (ع( دستاوردهایی به جا گذاشته است.
اول این که امام رضا (ع) وجود آیات محکم و متشابه را تایید می کند و همچنین آیات را به دو گونه تقسیم می کند. سپس ایشان تأکید می کند که باید با کمک عقل، آیات محکم را از متشابه شناسایی نمود و متشابهات قرآن باید به محکمات آن بازگردانده شود. در غیر این صورت، برداشت نادرست از قرآن و گمراهی را در پی خواهد داشت. دومین استفاده ای که می توان از عقل در تفسیر آیات قرآن داشت، استفاده ارشادی از عقل است. عقل، می تواند انسان را به سعادت دنیوی و اخروی ارشاد و راهنمایی نماید. به عبارت روشن تر، عقل همانند یک موعظه گر الهی است که با نداهای درونی خویش، با انسان سخن می گوید و می کوشد تا او را از گمراهی و تاریکی نجات داده و دستش را بگیرد و به اوج کمال و بالندگی معنوی برساند
سومین کاربرد عقل، استفاده تحلیلی از عقل است. به عبارت روشن تر، عقل این کشش را دارد که مسائل را از موارد پیرامونش تفکیک کند و آنگاه به موشکافی در آن بپردازد. زوایای هر مبحثی را جداسازی نموده و اجزائش را به طور مجزا کاملا مطالعه کند. این کارکرد عقل، تحلیلی است یعنی وقتی با مسائلی رو به رو می شود، به تجزیه و تحلیل آن مشغول می شود. که این کارکرد در مباحث تفسیر رضوی(ع) به چشم می خورد. چهارمین نقشی که عقل می تواند ایفا نماید، منبع بودن آن در معارف دینی خصوصا تفسیر قرآن کریم است. عقل، منبع خوبی برای درک معارف عمیق قرآنی است که در تفسیر امام رضا(ع) چند نمونه از آن ذکر گردید. در هر حال با استمداد از عقل، بسیاری از مشکالت معرفتی بشر در حوزه های مختلف از جمله تفسیر آیات قرآن، قابل حل است و با این وجود توانایی های عقل راهگشا است. البته آن چه مهم است، روش استفاده از آن می باشد تا از خطا مصون بماند. بهترین راهی که می تواند به این روش دست یافت، شیوه کاری امامان معصوم(ع) از عقل است. که این نوشتار کوشید گامی در این زمینه بردارد. امید است مورد رضایت امام رضا(ع) واقع گردد.
منابع
۱ .قرآن کریم.
۲ .ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱۳۶۳ش، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات
۳ .ابن بابویه، محمد بن علی، معانی االخبار، بی تا، قم، مکتب المفید.
۴ .اشکورى، محمد بن على، تفسیر شریف الهیجى، ۱۳۷۳ش، تهران، بی نا.
۵ .الراغب االصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ۱۴۱۲ق، بیروت، انتشارات دارالعلم.
۶ .الشیخ الصدوق، ابن بابویه، محمد بن علی، مصحح غفاری، علی اکبر، الخصال، ۱۳۶۲ش، قم، جماعة
المدرسین فی حوزة العلمیة بقم المقدسة، موسسة النشر الاسلامی.
۷ .الشیخ الطوسی،۱۴۱۴ امالی، ق، قم، داوری.
۸ .ایازی، محمدعلی، المفسرون حیاتهم و منهجهم، ۱۳۷۳ش، تهران، وزاره الثقافه و الارشاد اسلامی، موسسه
الطباعه و النشر.
۹ .بانو مجتهده امین، ترجمه بانو علویه همایونی، اربعین الهاشمیه، ۱۳۶۵ ش تهران، چاپ احمدی.
۱۰ .تفسیر قرآن کریم، جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ۱۳۷۸ش، قم، مرکز نشر اسراء.
۱۱ .جوادی آملی، عبدالله، علی بن موسی الرضا و القرآن الحکیم، ۱۴۰۸ ق، کنگره جهانی حضرت رضا (ع).
۱۲ .جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ۱۳۸۶ش، قم، انتشارات اسراء.
۱۳ .حویزی، علیبن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ۱۳۴۲ش، قم، مطبعه العلمیه.
۱۴ .خلیل، العین، ۱۳۶۸ش، قم، مؤسسة دارالهجرة.
۱۵ .رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر عقلی روشمند قرآن، بهار ۱۳۸۱ ،ش ۲۳ ،مجله قبسات.
۱۶ .شیخ صدوق، التوحید، ۱۴۱۷ق، قم، موسسه النشر الاسلامی.
۱۷ .شیخ عزیز الله عطاردی، مسند الامام الرضا، ۱۴۰۶ ق، کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، آستان قدس رضوی.
۱۸ .طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۷ق، بیروت، موسسه الاعلمی.
۱۹ .عطاردی قوچانی، عزیزالله، مسند الامام الرضا ابی الحسن علی بن موسی علیهماالسلام، ۱۳۵۱ش، تهران،
مکتبه الصدوق.
۲۰ .علوش، عبدالاسلام، الجامع: فی غریب الحدیث و یشتمل المتن علی النهایه البن االثیر و الحاشیه علی غریب
الحدیث، ۱۳۸۰ش، ریاض، مکتبه الرشد.
۲۱ .علی بن عیسی بن ابی الفتح ازبلی، کشف الغمة فی معرفة االئمة،۱۳۶۰ش، نشر ادب و کتابفروشی اسلامی.
۲۲ .فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین،۱۴۰۶ق، قم، منشورات الرضی.
۲۳ .فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، المحجة البیضاء فی تهذیب االحیاء، ۱۳۶۲ش، بیروت، موسسه
االعلمی.
۲۴ .فیومی،احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ۱۳۶۴ش، قم، دارالهجره.
۲۵ .کلینی، محمد بن یعقوب، ترجمه الکرشی، محمد باقر، تهران، اصول کافی، انتشارات االسلامیة.
۲۶ .مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الانوار، ۱۳۶۲ش، تهران، دارالکتب االسلامیة.
۲۷ .محمدی ری شهری، محمد، خردگرایی در قرآن و حدیث، ۱۳۷۸ش، قم، دارالحدیث.
۲۸ .معرفت، محمد هادی، التفسیر و المسفرون فی ثوبة القشیب، ۱۳۷۷ش، مشهد، الجامعة الرضویة للعلوم الاسالمیة.
۲۹ .مکارم شیرازی، ناصر، چند مسئله مهم: انتظار، تفسیر به رای، خمس، قرآن و حدیث، تقلید یا تحقیق، تقیه،
قم، هدف.
http://iqna.ir/fa/News/۲۶۲۴۹۸۳
نظر شما