قرآن در منظر فرق اسلامى (1)
فهرست عناوین
تلاشهاى قرآنى معتزله
معتزله, به عنوان یکى از جریانهاى بزرگ فکرى وعقیدتى که سالیان دراز بر بخشى از مراکز علمى و جوامع جهان اسلام, سایه افکنده است, به دلیل ماهیت عقل گراى خود و پایبندى به مبانى دینى, منشأ بسیارى از تلاشهاى عقیدتى و کلامى و تدوین مباحث قرآنى بوده است.
معتزله, از یک سو خواسته اند به خواسته هاى عقل پاسخ مثبت دهند و از سوى دیگر تلاش داشته اند تا در قلمرو دیانت, تسلیم دین و پایبند به وحى باشند.
این دو کشش و تمایل در اندیشه امامیه نیز, به روشنى, دیده مى شود, با این فرق که امامیه, با بهره گیرى بسیار از مکتب معلمان وحى و عترت طاهره, براى فهم و تجزیه وتحلیل مسائل عقلى ـ دینى از پشتوانه عظیمى برخوردار بوده اند, که معتزله دست خویش را ازآن کوتاه داشته اند. به هرحال, تلاشهاى علمى و فکرى آنان در جاذبه میان این دو قطب درخور درنگ است.
1
پیدایش معتزله
دراین که فرقه معتزله چگونه و در چه تاریخى شکل گرفته, دیدگاههاى گوناگونى اظهار شده است.
برخى براین باورند که گروهى از صحابه و تابعین, در جریان جنگ صفین, خود را از دو سوى جنگ کنار کشیدند و به خاطراین اعتزال و کناره گیرى, معتزله نامیده شدند. این گروه که اعتزالشان, حرکتى سیاسى بود, دراوایل قرن دوم وارد مباحث عقیدتى شدند و در زمان حسن بصرى, جریان عقیدتى ـ کلامى را پدید آوردند.1
امّا خود معتزلیان, بر این باورند که اندیشه معتزله ریشه درعصر پیامبر(ص) دارد و آن حضرت وعلى وحسن بن على وحسین بن على(ع) نیز در شمار معتزله قرار داشته اند, چنانکه عبدالجبار معتزلى در کتاب طبقات المعتزله پیامبر(ص) وعلى وحسن وحسین(ع) را از طبقه نخست معتزله به شمار آورده است.
دیگرانى چون بغدادى2, فخررازى3, شهرستانى4, اسفرائینى5 و ابن قتیبه 6 ظهور معتزله را مربوط به زمان زندگى حسن بصرى, یعنى پیش از سال 110 هـ ق دانسته اند. از سوى دیگر ابوالفتوح رازى و ابوبکربن اخشید, معتقدند که فرقه معتزله پس از وفات حسن بصرى در سال 110 هجرى شکل گرفته است.7
جایگاه مباحث قرآنى در اصول معتزله
برخى از فرق اسلامى, مباحث و مسائل قرآن را به گونه مستقل, مطرح مى کنند و هیچ ارتباطى بین آن و اصول خویش نمى بینند, ولى برخى از فرق اسلامى در ضمن اصلى از اصول مذهب خود, مسائل قرآنى را درخور طرح و بحث مى دانند, از جمله این فرق, معتزله اند.
آنان براین باورند:
قرآن و مباحث مربوط به آن در اصل(عدل) درخور طرح وعرضه است, زیرا (قرآن فعلى است از افعال خدا, وممکن است به گونه اى واقع شود که از قبایح محسوب گردد, واحتمال دارد به صورتى انجام گیرد که از افعال حسنه به شمارآید واز سویى مى دانیم بحث درباره افعال خدا واین که چه چیزى برخدا جایز است وچه چیز جایز نیست, در اصل (عدل) مطرح مى گردد. بنابر این, بحث (قرآن) نیز همانند مبحث (افعال الهى) باید در اصل(عدل) مطرح گردد.
از سوى دیگر, قرآن بزرگ ترین نعمت است که به کمک آن حلال, حرام, شرایع واحکام را مى شناسیم وچون هرنعمتى دراصل عدل به بحث گذارده مى شود, پس قرآن نیز در اصل عدل درخور طرح است.) 8
2
اهمیت قرآن از نگاه معتزله
باورهاى معتزلیان درباره ادله شرعى و محروم بودن آنان از معارف اهل بیت, ایشان را ناگزیر مى ساخت تا نسبت به قرآن به عنوان مطمئن ترین دلیل نقلى, با دیده خاصى بنگرند و آن را ارجى ویژه نهند.
آنچه جهت گیرى قرآنى معتزله را ترسیم مى کرد و رقم مى زد, بینشى بود که آنان درباره عقل, حدیث, امام و اجماع داشتند.
الف. عقل: عنایت بیش ازحدّ ونامعقول معتزلیان به دلیل عقل و حاکم دانستن آن بر ادله شرعى, باعث شده بود بسیارى ازادله بى اعتبار گردد. آنان نخست حدیث نبوى را برعقل عرضه مى داشتند و در صورت ناسازگارى آن با عقل, درصدد تأویل روایت برمى آمدند واگر روایت را تأویل ناپذیر مى یافتند, حکم به جعلى بودن آن مى کردند.
ب. احادیث نبوى: معتزلیان احادیث نبوى را آن گاه مى پذیرفتند که به حدّ تواتر رسیده باشد و حتّى برخى از معتزلیان, چون: ابوالهذیل, حدیثى که کمتر از چهار نفر نقل کرده باشند, معتبر نمى دانست وحدیثى را که بیش از چهار نفر وکمتر از بیست نفر روایت گر آن باشند, مفید علم نمى دانست وتنها حدیثى را علم آور مى دانست که بیش از بیست نفر آن را نقل کرده باشند.9
نظّام, استاد ابوالهذیل اعتقاد چندانى به روایات نداشت وحتى احادیث متواتر را زیر سؤال مى برد.
ج.ائمه: معتزلیان مثل برخى دیگراز فرق اسلامى, براصل (امامت) اعتقادى نداشتند وهمین امر, سبب دورى آنان ازعلوم اهل بیت(ع) گردید.
احتجاج هشام بن حکم, دربرابر عمروبن عبید (دومین شخصیت معتزله) براى اثبات لزوم امام و تسلیم شدن عمروبن عبید, گواه صادقى برانکار امامت از طرف معتزلیان است.10 احتجاج امام صادق(ع)با واصل بن عطاء وعمرو بن عبید و… و سخنان گستاخانه آنان با امام(ع), نشان دیگرى بر جدایى آنان از عترت(ع)است.11
د. اجماع: برخى از معتزلیان مانند: نظّام به اجماع اعتقادى نداشتند واتفاق امّت را بر دروغ, محال نمى پنداشتند.
درمجموع, این بینش و نگرشها سبب شد تا دست معتزله از بسیارى روایات و احادیث کوتاه شود وچون در مناظرات با مخالفان, دلیل عقلى کارگر نمى افتاد و نیاز به دلیلى نقلى بود, ناگزیر, قرآن به عنوان مهم ترین تکیه گاه معتزله مورد استناد آنان قرار گرفت.
تاریخچه تفسیر و مفسران معتزله
ایجاز و اطناب,اجمال و تبیین, اطلاق و تقیید, عموم و خصوص, محکم ومتشابه و… در قرآن,مسلمانان را که علاقه وعشق بسیار به درک و فهم معارف و مفاهیم قرآنى داشتند, ناگزیر ساخت براى درک صحیح حقایق ونکات ظریف قرآنى وآشنایى بیشتر با مفاهیم بلند قرآنى به پیامبر(ص) مراجعه کنند و تفسیر آیات را از آن حضرت جویا گردند.
سیوطى مى نویسد:
وقتى این آیه فرود آمد: (الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الأمن وهم مهتدون) انعام 82
[آنها که ایمان آوردند وایمان خود را باشرک وستم نیالودند, ایمنى تنها از آنِ آنهاست وآنها هدایت یافتگانند.]
عده اى از مسلمانان که خود را از شناخت ودرک مراد آیه ناتوان یافتند,خدمت پیامبر رسیدند وگفتند: اگر مراد از واژه (ظلم), ستم و جور است, همه ما ظالم هستیم و مستحق عذاب. پیامبر در پاسخ و تفسیر آیه فرمود: مراد از ظلم در آیه, شرک است, چنانکه درآیه: (انّ الشّرک لظلم عظیم) [لقمان 13], خداوند شرک را به ظلم تفسیرکرده است.12
3
درموردى دیگر, شخصى به حضور پیامبر(ص)رسید و گفت: مراد از (مقتسمین) و (عضین) درآیات زیر چیست؟ (کما أنزلنا على المقتسمین الذین جعلوا القرآن عضین) حجر 90- 91
[(مابرآنها عذابى فرو مى فرستیم) همان گونه که بر تجزیه گران (آیات الهى) فروفرستادیم; همانها که قرآن را پاره پاره تقسیم کردند.]
پیامبر فرمود: مراد از مقتسمین, یهود ونصارى هستند و مراد از عضین, پذیرش برخى از آیات و انکار برخى دیگر است.)13
علاوه برمدارک, شواهد و قراین بسیارى که نخستین مفسر قرآن را پیامبر(ص) معرفى مى کند, آیاتى نیز در قرآن وجود دارد که به جایگاه پیامبر در تفسیر کلام وحى تصریح دارد: (هوالذى بعث فى الامّیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیّهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة…) جمعه 2
وخداوند کسى است که درمیان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش رابر آنان مى خواند و آنان را تزکیه مى کند وبه آنان قرآن وحکمت مى آموزد. (و أنزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل الیهم و لعلّهم یتفکرون) نحل 44
ما قرآن را بر تو نازل کردیم, تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنان روشن سازى و شاید اندیشه کنند. (وما انزلنا الیک الکتاب الاّ لتبیّن لهم الّذى اختلفوا فیه وهدى ورحمة لقوم یؤمنون) نحل 64
ما قرآن را برتو نازل نکردیم مگراین که آنچه را درآن اختلاف دارند, براى آنان روشن کنى واین قرآن, مایه هدایت ورحمت است براى قومى که ایمان آورند.
پس از وفات پیامبر(ص),صحابه و در رأس آنان على(ع) به تفسیر و تبیین آیات الهى قرآن پرداختند وچون نیاز روزافزون مسلمانان (بخصوص تازه مسلمانان) را به آشنایى با قرآن و تفسیر آن, احساس کردند, سه مدرسه تفسیرى زیر را تأسیس کردند:
1. مدرسه مکه: در این مدرسه, ابن عباس, مفسر بزرگ و پرآوازه تفسیر مى گفت وسعید بن جبیر, مجاهد, عکرمه, طاووس بن کیسان و… از تفسیر او سود مى بردند.
2. مدرسه مدینه: مفسر این مدرسه, ابیّ بن کعب بود واز شاگردان او مى توان زید بن اسلم, ابوالعالیه و محمد بن کعب قرظى را به شمار آورد.
3. مدرسه عراق: دراین مدرسه, مفسران بسیارى وجود داشتند که سرآمد همه آنان على(ع)بود و پس ازآن حضرت, ابن مسعود به عنوان دومین مفسر مدرسه عراق به شمار مى آید. علقمه, اسود بن یزید,, حسن بصرى وقتاده از شاگردان این مدرسه اند.
با پایان یافتن عصر صحابه, تابعین عهده دار تفسیر گشتند, ازآن جمله:حسن بصرى و قتاده در مدرسه عراق به تفسیر قرآن پرداختند. آن دو که از عدلیه به شمار مى آیند ودرعراق نزد ابن مسعود, مفسر مشهور و بنیانگذار تفسیر به رأى, تفسیر مى آموختند, با دو روش تفسیرى: مأثور و تفسیر به رأى آشنا گشتند ودر تفسیر خود ازآن سود مى جستند.
در درس حسن بصرى, که در مسجد بصره تشکیل مى شد, بسیارى, از جمله واصل بن عطاء و عمروبن عبید شرکت داشتند.
واصل بن عطاء به عنوان کم سخن ترین شاگرد شناخته شده بود, تا آن جا که برخى او را لال مى پنداشتند, تا این که روزى شخصى به مجلس درس حسن بصرى وارد شد و دیدگاه او را درباره مرتکب کبیره جویا شد, ولى پیش ازاین که حسن بصرى پاسخ دهد, واصل گفت:
4
(به نظرمن مرتکب کبیره, نه مطلقاً کافراست و نه مؤمن.)
پس از آن, از مجلس درس حسن کناره گرفت ودرگوشه دیگرى از مسجد به طرح و دفاع از نظریه خویش پرداخت,14 ولى طرح افکار و اندیشه هاى نو از سوى او که بعدها مکتب معتزله را شکل داد و مخالفت سرسختانه اهل حدیث و فقها, که جز آیات قرآن چیزى آنان را وادار به پذیرش باورهاى معتزله نمى ساخت, ضرورت درس وبحث تفسیر در راستاى عقاید و باورهاى معتزله را هرچه بیشتر روشن ساخت.
بدین جهت, واصل بن عطاء, که خود بنیانگذار فرقه معتزله و ازمفسران بزرگ عراق است, به تفسیر پرداخت. او, که سالها در درس حسن بصرى شرکت جسته واز مهارت و تبحرّ خاصى در تفسیر برخوردار شده بود, در مدّت کوتاهى توانست طرفداران خود را با شیوه و متد تفسیرى معتزله آشنا سازد. تلاش شبانه روزى او, در یافتن آیاتى که در ردّ مخالفان بدان استناد جوید, وى را قادر ساخت در درس تفسیر به ردّ اندیشه هاى مخالفان نیز بپردازد.
از همسر او, که خواهر عمروبن عبید است, حکایت شده:
(وقتى تاریکى همه جا را فرا مى گرفت,واصل به نماز مى ایستاد. پیش روى او کاغذ و قلمى بود و هرگاه آیه اى در ردّ مخالفان به ذهن او خطور مى کرد, او مى نشست و آیه را مى نوشت و سپس نمازش را ادامه مى داد.) 15
واصل, در سال 131 هـ ق در 51 سالگى درگذشت.
از وى, درموضوع قرآن کتابى با نام(معانى القرآن) برجاى مانده و به نظر مى آید, این کتاب را در راستاى باورها و عقاید معتزله و توجیه اندیشه هاى آنان به رشته تحریر در آورده باشد.16
همزمان با تفسیر واصل و یا پس از وفات او, عمرو بن عبید شاگرد دیگر حسن بصرى ویکى از بنیانگذاران مکتب اعتزال به تفسیر قرآن پرداخت. وى, که سالها در تفسیر حسن بصرى شرکت جسته بود و با نظریات و دیدگاهها و روش تفسیرى او آشنا گردیده بود, تفسیرى به نام (التّفسیر عن الحسن) را تألیف کرد.17 این کتاب که حاوى دیدگاههاى حسن بصرى و به شیوه تفسیرى او نگاشته شده بود, مورد توجه و استقبال بسیار معتزله قرار گرفت. بخصوص سخن حسن بصرى درباره عمرو بن عبید, باعث گردید مخالفان معتزله نیز به دیده احترام به تفسیر او بنگرند.
حسن بصرى, درباره عمرو مى گوید:
(عمرو مردى است که ملائکه و انبیا او را تربیت آموخته اند و اگر انجام عملى از او خواسته شود, درانجام آن از همه مردم مصمم تر است واگر ترک عملى از او خواسته شود, از تمام مردم مقید تر است. هیچ فردى را ندیدم که مثل او ظاهر وباطنى یکسان داشته باشد.)18
عمروبن عبید, در سال 144 هـ ق در 64 سالگى, به هنگام بازگشت از مکه در محلى به نام مرّان (چهار منزلى مکه و مدینه) درگذشت و منصور دوانیقى اشعارى در رثاى او گفت و سنت خلفا را, که درباره زیردستان خود مرثیه نمى گفتند, شکست.19
پس از عمروبن عبید, محمد بن هذیل معروف به ابوالهذیل علاف, مفسر قرآن شد. وى هزار نفر را مسلمان کرده بود و پیش از 30 سالگى, توانایى پاسخ گویى تمام اشکالات مخالفان را داشت.20
5
مفسردیگر قرن دوم هجرى, (موسى اسوارى) است. شیوه تفسیرى او مثل دیگر مفسران معتزله پرداختن به بحث گسترده درباره آیات ومفصل گویى بود. عبدالجبار معتزلى مى نویسد:
(موسى اسوارى, سى سال قرآن را تفسیر کرد و با وجود این, نتوانست تفسیر قرآن را به پایان برد. در درس تفسیر او ,عرب و عجم شرکت داشتند و او آنان را به دودسته تقسیم مى کرد وبراى هردسته به زبان خودشان تفسیر مى گفت.) 21
ابوعلى عمروبن فائد اسوارى, از متکلمان بزرگ بصره و رئیس فرقه(اسواریه) معتزله در اواخر قرن دوم ,تفسیر مى گفت. او که از شاگردان عمرو بن عبید بود وبا استاد خود مناظراتى نیز داشت, علاوه بر تفسیر, به نگارش کتابى بزرگ در تفسیر قرآن پرداخت.
عمروبن فائد در حدود 200 هجرى درگذشت.22
عبدالرحمن بن کیسان ابوبکر الأصم المعتزلى (م: 200 یا 201) از معاصران عمربن فائد اسوارى است که همزمان با او به تفسیر قرآن پرداخت. وى فقر و تنگدستى را بر رفاهى که از وابستگى به خلفا ویا استفاده از قدرت به دست مى آمد, ترجیح مى داد و به همین جهت, مورد سرزنش اصحابش قرار مى گرفت.
از شیوه تفسیر اصمّ, اطلاعى در دست نیست, ولى از این که عبدالجبار معتزلى از تفسیر او به (تفسیرعجیب) یاد مى کند وابوعلى جبائى, مفسربزرگ معتزلى, مى گوید: (اگر أصمّ به همان فقه و لغت مى پرداخت, براى او بهتر بود), مى توان به این نکته رسید که دیدگاههاى تفسیرى یا روش تفسیرى او خوشایند معتزلیان نبوده است.
اصمّ, علاوه بر تفسیر, کتابى نیز درباره حدوث قرآن به نام (خلق القرآن) به رشته تحریر درآورد.23
ضراربن عمروالقاضى مفسر دیگر معتزلى است که در حدود سال 200 هـ ق تفسیر مى گفت. احمد بن حنبل, رئیس حنابله با او دشمنى خاصى داشت, تا آن جا که نزد قاضى سعید بن عبدالرحمن شهادت به کفر او داد وقاضى دستور کشتن او را صادر کرد, ولى ضرار در فرصتى مناسب موفق به فرار گردید.
از ضرار کتابهاى بسیارى در موضوعات گوناگون برجاى مانده است که ازآن جمله کتابهاى تفسیرالقرآن و تأویل القرآن است.24
ابوعلى محمد بن مستنیر یا احمدبن محمد معروف به (قطرب) (م: 206) مفسردیگرى است که درحدود سال 200 هجرى تفسیر مى گفت. او که در اصول, معتزلى بود و نزد سیبویه و نظّام, نحو و کلام آموخته بود, از پیروان فرقه (نظّامیه) است. وى, کتابهاى بسیارى تألیف کرد که معانى القرآن, اعراب القرآن و الرّدّ على الملحدین فى متشابه القرآن از جمله آنهاست.25
ابوسهل بشربن معتمر, رئیس فرقه (البشریه) معتزله واز مخالفان سرسخت ابوالهذیل علاف, از دیگر مفسران بزرگ معتزله است که دربغداد تفسیر مى گفت وکتاب تأویل متشابه القرآن یکى از تألیفات اوست.
بشربن معتمر به پیسى مبتلا گشت و در کهنسالى, به سال 210 هجرى درگذشت.26
داوودى, مؤلف طبقات المفسرین, ابومحمد جعفربن مبشر ثقفى را یکى از مفسران به شمار مى آورد. وى که در طبقه هفتم معتزله قرار دارد و در علم و ورع شهره عام و خاص بود, از قضاوت و پذیرش صله خلفا خوددارى مى کرد. ثقفى در تفسیر مهارتى ویژه داشت و بزرگانى از معتزله مانند خیّاط در تفسیر آیات از او سود مى بردند واو در پاسخ, شیوه تفسیرى خود را عرضه مى داشت.27
6
قاسم بن خلیل دمشقى, شاگرد هشام بن عمرو فوطى, از مفسران معتزله است وکتاب تفسیرالقرآن از نوشته هاى اوست.28
مفسر دیگر معتزله,ابوعثمان عمرو بن بحربن محبوب, معروف به جاحظ است. وى درزمان مأمون مى زیسته و مورد علاقه و ستایش فراوان مأمون قرار گرفته است. وى در بیشتر علوم صاحب نظر بود و در تفسیر و علوم قرآنى کتابهاى خلق القرآن, المسائل فى القرآن, آى القرآن و نظم القرآن را تألیف کرد.29 و در کتاب البیان و التبیین والحیوان, تفسیرهایى از وى وجود دارد که میزان مهارت و روش تفسیرى او را نمایان مى سازد.
محمد بن عمربن سعد الباهلى البصرى( م: 300) استاد ابوعلى جبائى ازمفسران بزرگى است که در اواخر قرن سوم به تفسیر قرآن اشتغال داشته است وکتاب اعجاز القرآن از نوشته هاى اوست.30
ابویعقوب یوسف بن عبداللّه بن اسحاق الشّحام, استاد دیگر ابوعلى جبائى, از مفسران نیمه دوم قرن سوم هجرى است. او که در بصره تفسیر مى گفت و در تفسیر قرآن نیز کتابى نوشت, از معتزلیانى است که معتقد به عذاب قبر بود و منکر آن را معتزلى به شمار نمى آورد.31
پس از ابوعلى جبّائى, شاگرد برجسته او, محمد بن یزید الواسطى, که ازمتکلمان بغداد بود, به تفسیر قرآن پرداخت واز خود کتابى درباره اعجاز قرآن به نام: اعجازالقرآن فى نظمه و تألیفه به جاى گذارد.32
ابوالقاسم بلخى(م: 309) معروف به کعبى, ازمفسرانى است که در حدود سال 300 هـ ق در بغداد به تفسیر وکلام و مناظرات کلامى مى پرداخت. وى در اواخر عمرش به زادگاهش بلخ بازگشت ودر آن جا درگذشت. از وى نوشته هاى بسیارى برجاى ماند که التفسیر الکبیر للقرآن یکى از آنهاست.33
انکار رجعت وقبله واقع شدن آدم و سجده ملائکه براو, از نظریات تفسیرى کعبى است.34
داوودى, نویسنده طبقات المفسرین, عبدالسلام بن محمد جبّائى, معروف به ابوهاشم جبّائى( 247 -321 هـ) را ازمفسران معتزله به شمار مى آورد. 35
ابن ندیم مى نویسد:
او مردى با ذکاوت, خوش فهم, هوشمند وآفریننده کلام و متخصص درآن بود.)36
از مفسران سرشناس معتزله که بسیارى ازمفسران قدیم, مانند شیخ طوسى در تبییان وابوالفتوح رازى در روح الجنان و روض الجنان وفخررازى در تفسیرکبیر به نقل و نقد نظریات او پرداخته اند. محمد بن عبدالوهاب بن سلام(235-303هـ) معروف به ابوعلى جبائى است. وى ازمعتزلیان بصره و شاگرد ابویعقوب شحّام است وکسى است که به گفته ابن ندیم:
(کلام را سهل و آسان کرده ومشکلات آن را برطرف کرده است.
شیوه ابوعلى در تفسیر, کلامى بود و درتفسیرآیات به تفصیل سخن مى گفت. به همین جهت, کتاب تفسیرى او که به یک صد جلد مى رسید, مورد انتقاد شیخ طوسى قرار گرفت.37
شیخ طوسى , درباره او مى نویسد:
(ابوعلى, مثل سایر متکلمان, تمام توان وهمّت خود را در معانى کلامى به کاربرده است.)38
ابوالحسن اشعرى شاگرد ابوعلى که بعدها فرقه اشاعره را بنیانگذارد, درباره تفسیرابوعلى مى نویسد:
(دراین تفسیر, سخن هیچ یک ازمفسران قدیم روایت نشده وابوعلى دراین تفسیر به وسوسه هاى شیطانى اعتماد کرده است.)39
7
دراوایل قرن چهارم هجرى, مفسربزرگ معتزله: محمد بن بحراصفهانى معروف به ابومسلم اصفهانى(م: 322), تفسیر مى گفت. او,علاوه بر تدریس به نوشتن نیز مى پرداخت. تفسیر14 جلدى جامع التأویل لمحکم التّنزیل از نوشته هاى اوست.40
بعضى از مفسران بزرگ شیعه و سنى مانند شیخ طوسى, فخررازى و… به نقل و نقد نظریات او پرداخته اند. براى نمونه فخررازى نظریه و دلایل او را درانکار نسخ قرآن یادآور شده, آن گاه به ردّ آن مى پردازد.
ابوبکر احمد بن على معجور الأحشاد (م: 326) از دیگر مفسران و پرهیزکاران وزاهدان معتزله است که در اوایل قرن چهارم تفسیر مى گفت. وى از راه کشاورزى زندگى خود را تأمین مى کرد و بیش از نیمى از درآمد خویش را درراه علم وکمک به دانش پژوهان صرف مى کرد. ابوالعلاء,ابوالحسن على بن عیسى, ابوعمران بن رباح وابوعبداللّه خشى از اصحاب او به شمار مى آیند.
ابوبکر در فقه وسایر علوم نوشته هایى دارد که ازآن میان, نقل القرآن و مختصرتفسیر طبرى درباره قرآن به نگارش درآمده است.41
از دیگر مفسران معتزله در قرن چهارم, محمد بن عبداللّه البردعى معروف به ابوبکر البردعى نویسنده کتاب الناسخ و المنسوخ است.42
پس از بردعى, ابوبکر محمد بن على بن اسماعیل الشاسى, معروف به قفال کبیر (م: 365-366) صاحب التفسیرالکبیر, عهده دار تفسیرگردید. وى که در نیمه نخست قرن چهارم تفسیر مى گفت در اصول, معتزلى و در فروع, شافعى مذهب بود و علاوه بر تفسیر, درفقه, حدیث, اصول, لغت وشعرصاحب نظر بود.
از مفسران بزرگ معتزله که در بسیارى از تفاسیر کلامى نامش آشناست, ابوالحسن رمانى نحوى نام دارد. او, در فقه, قراءت, نحو, کلام و تفسیر بسیارتوانا بود و در تفسیر قرآن کتابى نوشت که عبدالملک مؤذن هروى آن را مختصر کرد.43
شیخ طوسى, در این باره مى نویسد:
(روش رمانى, ستودنى است و تفسیر او از بهترینهاى تفسیر به شمار مى آید, ولى سخن پردازى و ذکر موارد غیرضرورى در تفسیر او خوشایند نیست.)44
انکار رجعت و ملک نبودن ابلیس از جمله نظریات تفسیرى اوست.45
تفسیر رمانى تا زمان سیوطى, وجود داشته و سیوطى آن را دیده است,46 ولى اکنون از تفسیر او تنها تفسیر جزء آخر قرآن در دست است.
رمّانى علاوه بر تفسیر کتابى دراعجاز قرآن نوشته است که خوشبختانه این کتاب موجود است وهمراه دومقاله دیگر در اعجاز قرآن درتحت عنوان: ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن به چاپ رسیده است. این کتاب از منابع مهم پژوهشگران اهل سنت در اعجاز قرآن است و به یقین از بسیارى از مطالب و نوشته هاى او الهام گرفته اند.
پس از رمّانى, محمد بن عبدالرحمن بن نصیرابوبکر الحنفى (م: 380) از مفسران بزرگ معتزله بر کرسى تفسیر تکیه زد. او, علاوه بر تفسیر, به نوشتن کتابى در تفسیر قرآن اقدام کرد. وى همچنین در کلام, صاحب رأى بود و به روش کلامى ابوعلى جبائى اعتقاد داشت.47
مفسردیگر معتزله که در نیمه دوم قرن چهارم تفسیر مى آموخت, عبیداللّه بن محمد بن جرو الاسدى ابوالقاسم النحوى العروضى المعتزلى( م: 387) است.
8
روش او در تفسیر, تفصیل بسیار درباره آیات است. وى در کتاب تفسیرى خود: تفسیرالقرآن العظیم,120 وجه براى (بسم اللّه الرحمن الرحیم) ذکر مى کند.48
ابوحمد بن أبى علان از مفسران معتزله است که دراهواز تفسیر مى گفته و کتابى نیز دراین باره تألیف داشته است.
پس از ابى علان, ابوالحسن عبدالجبار بن احمد بن الخلیل بن عبداللّه الهمدانى الاسدآبادى, معروف به قاضى عبدالجبار معتزلى عهده دار تفسیرگردید. وى که دریک خانواده کم بضاعت در اسدآباد همدان به دنیا آمده بود و پدرش پنبه زن بود. به سرعت مراحل ترقى را یکى پس از دیگرى طى کرد و ازطرف صاحب اسماعیل بن عباد, به منصب قضاوت در رى و قزوین برگزیده شد.وى, علاوه بر قضاوت به تدریس نیز مى پرداخت و بزرگانى چون: ابورشید نیشابورى, ابویوسف قزوینى, شریف مرتضى وابوالحسن بصرى از دانش او سود برده اند.
کتاب تفسیرى عبدالجبار, المحیط نام دارد که در یک صد مجلد نگاشته شده است وبعید به نظر مى رسد این کتاب را قاضى از تفسیر اشعرى اقتباس کرده باشد, زیرا قاضى عبدالجبار که پیش از آن اشعرى بود و سپس معتزلى شد, از مخالفان سرسخت اشعرى به شمار آمده و دیدگاهها ونظریات تفسیرى اشعرى براى او ناپذیرفتنى بوده است وعلاوه برآن, تفسیر اشعرى سوزانده شد. بنابراین, اقتباس یادشده محال مى نماید.
کتاب دیگر قاضى عبدالجبّار درموضوع قرآنى, تنزیه القرآن عن المطاعن نام دارد. این کتاب اخیراً به چاپ رسیده است و مؤلف آن تلاش دارد به اشکالات لغوى, اعرابى, نظمى و بیانى قرآن در راستاى باورهاى معتزله پاسخ بگوید.
متشابه القرآن, کتاب دیگر قاضى عبدالجبار است که اخیراً با تحقیق محمد زرزور, به چاپ رسیده است و قاضى درآن, نظریات وباورهاى معتزله را درباره آیات متشابه بازمى گوید.
پس از قاضى عبدالجبار, اسماعیل بن على الحافظ ابوسعد السّمان (م: 443) درنیمه نخست قرن پنجم, به تفسیر و علوم قرآنى پرداخت و تفسیرى در ده مجلد از خویش باقى گذاشت. گفته اند ابوسعد سمّان 3600 استاد داشت.49
على بن محمد بن حبیب بصرى معروف به ابوالحسن ماوردى(م: 450) از مفسران معتزله است که در نیمه نخست قرن پنجم در بغداد به تدریس و نگارش تفسیر مى پرداخت. کتاب تفسیرى او , تفسیرالقرآن الکریم نام داشت. وى از فقهاى بزرگ شافعى است و فقه را نزد ابوالقاسم صیمرى دربصره وابوحامد اسفرائینى در بغداد فراگرفت.
ماوردى در سال 455 یا 450 هجرى در 86 سالگى درگذشت.50
از مفسران معتزله, محمد بن على بن محمد بن الحسین بن مهریزاد,معروف به ابومسلم اصفهانى مؤلف تفسیر 20 جلدى جامع التأویل لمحکم التنزیل است. وى درسال 459 هجرى دیده از جهان فرو بست.51
پس از ابومسلم اصفهانى, عبدالسلام بن محمد بن یوسف بن بندار, معروف به ابویوسف قزوینى, مفسرمعتزله شناخته شد. او که ازشاگردان برجسته عبدالجبار معتزلى است, تفسیر را بسیار مفصل مى گفت و مى نوشت. تفسیراو بالغ بر 300 یا 500 جلد است که هفت جلد آن در سوره فاتحه ویک جلد آن درباره آیه: (واتبعوا ماتتلوا الشیاطین…) (بقره 102) نوشته شده بود.
قزوینى در سال 483 هجرى در 96 سالگى درگذشت. 52
9
پس از قزوینى, ابوالقاسم محمود بن عمر بن احمد الخوارزمى, معروف به زمخشرى (م: 538) در نیمه نخست قرن ششم هجرى به تفسیر قرآن پرداخت. او درزمخشر خوارزم در یک خانواده مذهبى و تهى دست به دنیا آمد. استاد او در خوارزم, على ضبى اصفهانى, مروّج معتزله در آن دیار بود.53
کتاب تفسیر زمخشرى, الکشّاف نامیده مى شود که بارها به چاپ رسیده است. زمخشرى این کتاب را درمکه در مدت دو سال و سه ماه ونیم, برابر با مدّت خلافت ابوبکر نوشت و نگارش آن را در ربیع الآخر 528 هـ ق به پایان برد.54
کشاف زمخشرى از معدود تفاسیرى است که مورد استقبال و عنایت اهل تفسیر قرار گرفته و در حدود 50 شرح, ردّ و حاشیه برآن نوشته شده است.55
از مفسران معتزله على بن محمد بن احمد بن هارون العمرانى الخوارزمى الحنفى (م: 560) است. او که شاگرد زمخشرى است, پس از وفات زمخشرى به تفسیر قرآن پرداخت وکتابى نیز دراین باره نوشت.56
10
پی نوشتها:
1. نوبختى, حسن, فرق الشیعة, (نجف, مکتب رضوى) 5.
2. بغدادى, الفرق بین الفرق, (بیروت, دارالمعرفة ), 118. 3. فخررازى, محمد بن عمر, اعتقادات فرق المسلمین, (مصر) 39.
4. شهرستانى, محمدبن عبدالکریم, الملل و النحل, (مصر, انجلو),1 52.
5. اسفراینى, التبصیر فى الدین, (بیروت, دارالکتب) 62.
6. دینورى, ابن قتیبة, المعارف,(قم, رضى) 483.
7. ابن ندیم, محمد, الفهرست, ترجمه محمدرضا تجدد, (امیر کبیر) 201.
8. معتزلى, قاضى عبدالجبّار, شرح الاصول الخمسه 527.
9. بغدادى, الفرق بین الفرق 127.
10. طبرسى,احمد, الاحتجاج 367-368.
11. همان 362-364.
12. سیوطى, جلال الدین عبدالرحمن, الاتقان فى علوم القرآن, (رضى),4 196.
13. همان, 4 268.
14. شهرستانى, الملل والنحل, 1 52.
15. معتزلى, عبدالجبّار, فرق وطبقات المعتزله, (مصر), 43.
16. همان. 17. ابن ندیم, الفهرست 294.
18. ابن خلکان, احمد, وفیات الاعیان, (قم, شریف رضى), 3 460.
19. ابن ندیم, الفهرست, 296; ابن خلکان, وفیات الاعیان, 3 460.
20. معتزلى, عبدالجبار, فرق و طبقات المعتزله 45.
21. همان 60.
22. معتزلى, عبدالجبار, فرق و طبقات المعتزله 60; ابن ندیم,الفهرست 297; عسقلانى, ابن حجر, لسان المیزان, (بیروت, اعلمى), 4 372.
23. عسقلانى, لسان المیزان, 3 427; ابن ندیم, الفهرست 313; معتزلى, فرق و طبقات المعتزله 56.
24. ابن ندیم, الفهرست 314; عسقلانى, ابن حجر, لسان المیزان, 3 203.
25. ابن خلکان, وفیات الاعیان, 4 312; عسقلانى, لسان المیزان, 5 378, داوودى,محمد, طبقات المفسرین, (بیروت, دارالکتب العلمیة), 2 256.
26. ابن ندیم, الفهرست, 297; داوودى, طبقات المفسرین, 1 117; عسقلانى, لسان المیزان, 2 33.
27. معتزلى, فرق و طبقات المعتزله 76, داوودى, طبقات المفسرین, 1 128.
28. ابن ندیم, الفهرست 300; عسقلانى, لسان المیزان, 4 459.
29. ابن ندیم, الفهرست 306 ـ 307.
30. داوودى,طبقات المفسرین, 2 219.
31. معتزلى, فرق و طبقات المعتزله, 71; عسقلانى, لسان المیزان, 6 335.
32. ابن ندیم, الفهرست 320; داوودى, طبقات المفسرین, 2 275; عسقلانى, لسان المیزان, 5 172.
33. ابن خلکان, وفیات الاعیان, 3 45; ابن ندیم, الفهرست 650; داوودى, طبقات المفسرین, 1 229.
34. شیخ طوسى, محمد بن حسن, التبیان فى تفسیرالقرآن, (قم, مکتب الاعلام الاسلامى), 1 255.
35. داوودى, طبقات المفسرین, 1 307.
36. ابن ندیم, الفهرست 323.
37.ابن ندیم, الفهرست 319; ابن خلکان, وفیات الاعیان, 4 267.
38. شیخ طوسى, التبیان, مقدمه 1.
39. ذهبى, محمدحسین, التفسیر و المفسرون, (قاهره, دارالکتب), 1 387.
40. ابن ندیم, الفهرست 255.
41.همان 65 و 321 و 322.
42. داوودى, طبقات المفسرین, 1 178.
43. چلبى, حاجى خلیفه, کشف الظنون عن اسامى الکتب والفنون, (بیروت, دارالفکر),1 237; ابن خلکان, وفیات الاعیان, 2 299.
44. شیخ طوسى, التبیان فى تفسیرالقرآن, مقدمه 1.
45. همان, 1 151 و 255.
46. سیوطى, طبقات المفسرین, (قاهره. وهبه), 24.
47. عسقلانى, لسان المیزان, 5 256.
48. همان, 4 115; داوودى, طبقات المفسرین, 1 377.
49. عسقلانى, لسان المیزان, 1 321; داوودى, طبقات المفسرین, 1 110.
50. عسقلانى, لسان المیزان, 4 260; ابن خلکان, وفیات الاعیان, 3 282.
11
51, عسقلانى, لسان المیزان, 5 298ـ 299.
52. همان, 4 11.
53. ابن خلکان, وفیات الاعیان, 5 168.
54. زمخشرى, محمود بن عمر, الکشاف, مقدمه 4.
55. حاجى خلیفه, کشف الظنون, 2 1477و 1484.
56. داوودى, طبقات المفسرین, 1 434.
نظر شما