موضوع : پژوهش | مقاله

تعزیه در آکواریوم

روزگاری شبیه خوانان دوره گرد در هر کوی و برزنی بساط تعزیه بر پا می‌کردند و مردم مشتاقانه به سویشان می‌شتافتند و به دور از هر گونه رقابت تعزیه را به دل محله‌ها می‌بردند و بر تنوع آن می‌افزودند. در دورانی تعزیه همچون الماس بر تارک تئاتر ایران درخشید و مایه فخر و مباهات ملت محسوب شد. تعزیه، این گنجینه گران‌بهای نمایش ایرانی، در سال‌های اخیر بسیار به حاشیه رانده شده و بر آن ظلم‌های بسیاری رفته است. این هنر آئینی از بدو پیدایش تا کنون همواره بستر مناسبی برای به فعل در آمدن و تجلی پتانسیل‌های دراماتیک و نمایشی واقعه عظیم کربلا و حماسه جانگداز عاشورا بوده است. تاریخ عاشورا تاریخی غنی است که از دل آن داستان‌ها و نمایشنامه‌های بسیاری می‌توان بیرون کشید و به اجرا درآورد. تئاتر عاشورا سرشار است از بن‌مایه‌های دراماتیکی که نه از میتولوژی یونان باستان کم دارد، نه از افسانه‌های چین و هند و در بسیاری موارد چند قدمی هم از آنها جلوتر است. تعزیه به گنجی نیمه‌مکشوف می‌ماند که هیچ‌گاه غبار زمان بر پیکر آن نمی‌نشیند و در هر مقطعی نکات تازه‌ای برای کشف دارد. پتانسیل تعزیه برای تجلی و گسترش تمام عناصر ساختاری هنر نمایش از متن، شخصیت‌پردازی، کارگردانی و فضاسازی گرفته تا چهره‌پردازی، طراحی لباس، موسیقی، نورپردازی و... بی‌انتهاست ضمن آنکه این نوع نمایش در قالب بسیاری از شیوه‌های اجرای تئاتر از جمله سایه‌بازی، نمایش عروسکی، نمایش زنده ـ عروسکی، بداهه، پانتومیم (لال‌بازی)، نمایش فیزیکال و... قابل اجرا و ارائه است.
تعزیه معمولا ظرف مدت نود دقیقه اجرا می‌شود، با آنتراکت‌هایی که گاه توام با پرچم‌اندازی به قصد جمع‌آوری پول‌های اهدایی تماشاگران است. هنرمند در جریان تدارک و اجرای تعزیه مدام درهای گشوده متعددی را پیش روی خود می‌بیند که حکم مدخلی را دارند برای گام گذاشتن به وادی خلاقیت. جذابیت محتوا و فرم این نوع نمایش به حدی است که تماشاگران با آنکه از انجام ماجرا باخبرند و می‌دانند که سرنوشت اکثر کاراکترهای اصلی و فرعی چیست، اما تا پرده پایانی چشم از صحنه بر نمی‌دارند. مغناطیس غریبی بر مجلس حکم‌فرماست و تاثیری جادویی بر مخاطب خود می‌گذارد. تماشاگر تعزیه به آنچه می‌بیند اکتفا نمی‌کند، بلکه به ورای آن می‌اندیشد. برخی از تماشاگران حین اجرا بر اشقیا لعنت می‌فرستند و به سوی آنها آب دهان پرتاب می‌کنند. هجوم تماشاگران به سمت شمرپوش و بازیگرانی که نقش‌های منفی بازی می‌کنند، دور از انتظار نیست و در برخی مناطق از فرط تکرار به یک رسم تبدیل شده است. کاراکترهای مثبت به‌شدت همدلی شیعیان را برمی‌انگیزند و تماشاگران بر مظلومیت حسین و خاندانش می‌گریند. اهالی بسیاری از شهرها و روستاها، جا و مکان در اختیار اشقیاخوان‌ها قرار نمی‌دادند، حتی نمی‌گذاشتند که بر سر سفره‌شان بنشینند؛ برعکس اولیاخوان‌ها بسیار قدر می‌دیدند و بر صدر نشانده می‌شدند.
قدرت کاتارسیس (تخلیه روانی) تعزیه غیرقابل انکار است، زیرا احساسات مختلف مخاطب را بیدار می‌کند. نقش‌آفرینان تعزیه هم خشم تماشاگر را بر می‌انگیزند هم اندوه وی را. سکوت، عدم و گریستن آنها برای نقش پوش‌ها، اولیا و اشقیاخوان‌ها حاوی پیام موفقیت اجراست. تعزیه در گذر زمان از حیث محتوا، فرم و امکان اجرا رو به تکامل رفته اما در مقاطعی توقف و عقبگردهایی هم داشته است. در گذشته تعزیه به صورت خودجوش در همه نقاط ایران اجرا می‌شد و کوچکی و بزرگی شهر یا روستا مهم نبود، زیرا اجرای این نمایش منوط به فراهم آوردن امکانات پرهزینه و مفصل نیست. تعزیه از دل جامعه بیرون می‌آمد و با کمک و مشارکت مردم شکل می‌گرفت و تعزیه‌خوانان دوره‌گرد از یک وادی به وادی دیگر رفته و حماسه عاشورا را برای مردم به نمایش درمی‌آوردند. گاه به جای یک گروه چند گروه داوطلب اجرای تعزیه در یک خطه جغرافیایی مشخص بودند و به خاطر آنکه نمایششان با یکدیگر تداخل نداشته باشد و همگان بتوانند از اجراها بهره ببرند به نوبت از یک محله به محله دیگر رفته و جای خالی گروه قبل را پر می‌کردند به این ترتیب اهالی می‌توانستند شاهد همه اجراها باشند و حتی آنها را از لحاظ کیفیت با هم مقایسه کنند.

از عرصه «صحنه» تا پهنه «کاغذ»
تا قبل از انقلاب اسلامی، اوج رونق تعزیه در دوران قاجار بالاخص در دوره حکومت «ناصرالدین‌شاه» بود، اما در دوره پهلوی اول و دوم اجرای تعزیه با موانعی روبه‌رو شد. در دوره حکومت رضاخان هرگونه تظاهرات مذهبی از جمله تعزیه ممنوع شد. در دوران ممنوعیت، اجرای این گونه مجالس در روستاها و شهرهای کوچک دور از پایتخت رونق بیشتری داشت و حساسیت کمتری برمی‌انگیخت. پس از کنار گذاشته شدن رضاخان از حکومت، تعزیه دوباره نفس تازه کرد، اما این دوره مقارن با نفوذ روزافزون فرهنگ غرب به جامعه سنتی در حال دگردیسی ایران بود و شاید به همین علت این نوع نمایش نتوانست دوباره مجد و شکوه گذشته را به دست آورد. تخریب تکیه دولت، بزرگ‌ترین و شناخته‌شده‌ترین نمایشخانه و نماد فیزیکی تعزیه در ایران نیز همان اندک رمق‌های باقی‌مانده در پیکر زخمی تعزیه را ستاند و نمایش مذهبی ماهیت و کارکردی موزه‌ای به خود گرفت. قابل انتظار بود که وزارت فرهنگ و هنر که تهاجم به اعتقادات مذهبی مردم را در دستور کار خود داشت، با تعزیه میانه خوبی نداشته باشد. سردمداران فرهنگی طاغوت با ادعای مدرنیزاسیون تلاش کردند تا ضمن کمرنگ کردن تعزیه، این هنر آئینی را از منظر خود و آن گونه که مصلحت حکومت ایجاب می‌نمود، بازتعریف کنند. انتشار نمایشنامه «ناگهان هذا حبیب الله...» و اجرای تعزیه مسلم در جشن هنر شیراز مصادیق این بازتعریف فرهنگی بودند. وزارت فرهنگ و هنر می‌کوشید تا با نادیده گرفتن بن‌مایه‌های سیاسی و حذف مضامینی همچون قیام و جهاد علیه ستمگران، تعزیه را نه به عنوان یک نمایش مذهبی ـ سیاسی، بلکه به عنوان یک تئاتر تاریخی جلوه دهد. تعزیه در عهد پهلوی دوم واقعه‌ای را به نمایش می‌گذاشت که در دل تاریخ دفن شده و برای همیشه به پایان رسیده بود.
انحراف ظریف و خاموش تعزیه با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 متوقف شد. پس از انقلاب اسلامی، تعزیه قامت راست کرد، گرد انحراف از پیکرش زدوده شد و جایگاه حقیقی خود را تا حدودی بازیافت. متولیان تئاتر دهه 1360 تعزیه را جدی گرفتند و در گسترش آن کوشیدند. تعزیه‌نویسان و تعزیه‌خوان‌ها از زیر سیطره سانسور و محدودیت‌های گذشته در آمده و موفق شدند تا پیام سیاسی فرهنگ عاشورا را به مخاطبان خود منتقل کرده و چون خون در رگ زمان جاری سازند. در دهه 1370 تعزیه به مسیر خود ادامه داد و پیشینه و ریخت‌شناسی آن در دانشگاه‌ها و محافل علمی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت، وجهه آکادمیک این هنر آئینی تقویت شد و پژوهش و تحقیق در این زمینه رو به فزونی گذاشت. در دهه 1380 تعزیه همچنان شأن علمی و مذهبی خود را حفظ کرد، اما کمتر از دیگر حوزه‌ها و گونه‌های نمایشی مورد توجه قرار گرفت. تعزیه در این دهه به‌تدریج از عرصه «صحنه» به پهنه «کاغذ» واپس رانده و عملا بسیاری از فرصت‌ها و امکانات خواسته یا ناخواسته از آن دریغ شد. درحالی‌که جهانیان اذعان دارند تعزیه ریشه‌دارترین گونه نمایش در ایران است و به عنوان هنر ایرانی در فهرست میراث معنوی جهانی ثبت شده است. برای تئاتر ایران تاریخنامه نوشتند، اما دریغ از اختصاص یک فصل از این کتاب به تعزیه! مگر می‌شود برای تئاتر یک مملکت تاریخ نوشت و از کنار منحصر به فردترین و هویتمندترین گونه نمایشی آن گذشت؟!

از زخم‌های پرالتهاب تعزیه
اکنون در سال‌های نخست دهه 1390 ورق برگشته و تعزیه در حال فراموش شدن است. اگر در گذشته اجرای تعزیه در تمام ایام سال و مشخصا در محرم و صفر بالاخص دهه اول محرم از رونق بسیار برخوردار بود، اینک جز چند روزی در دهه مذکور نمی‌توان اثر چندانی از آن در اقصی نقاط مملکت یافت! امروزه این رسم در حال جا افتادن است که اجرای تعزیه تاریخ مصرف و مناسبت زمانی دارد و نمی‌توان غیر از تاسوعا و عاشورا و چند روز قبل‌ترش، برگزار کرد. حتی برخی، بر این اعتقادند که تعزیه متعلق به روستاهاست و اجرایش در شهر ضرورت ندارد. روزگاری تعزیه در فضاهای باز محلات به راحتی اجرا می‌شد، بی‌آنکه نیاز به پرداخت اجاره مکان باشد؛ اما در عصر حاضر این گونه از نمایش روز به‌روز بیشتر از مردم فاصله می‌گیرد، نمایشی که در گذشته‌ای نه چندان دور در قلب جامعه برگزار می‌شد حالا سر از فرهنگسراها و چند سالن تئاتر در آورده و در فضاهای بسته و مسقف برای جماعتی محدود اجرا می‌گردد و روزبه‌روز ماهیت ویترینی و آکواریومی به خود می‌گیرد. حتی جای آن در قاب کوچک رسانه‌ای که عنوان «ملی» را یدک می‌کشد، سال‌های سال است که خالی ا‌ست! اجرای تعزیه در برخی مناطق و در پاره‌ای از مقاطع زمانی حتی از تئاتر خیابانی هم دشوارتر شده است. بیمه تعزیه‌خوان‌ها را قطع می‌کنند! «ناگهان هذا حبیب الله...» را نبش قبر نموده و احیا می‌کنند! از محل بیت‌المال برای «تئاتر ملی» چند ماه پشت سر هم ویژه‌نامه بیرون می‌دهند، اما دریغ از اختصاص یک فصل به تعزیه در این ویژه‌نامه‌ها! این کدام تئاتر ملی است که تعزیه در آن جایی ندارد؟ ساحت تعزیه مزین به زخم بوده و هنوز هم جای این زخم‌ها را بر پیکر آن می‌توان دید.

منبع: ماهنامه عصر اندیشه شماره ۳
نویسنده : شهرام خرازی ها

 

نظر شما