مفهومشناسى ضوابط و قواعد ترجمه قرآن
فهرست عناوین
یک. ضوابط موثر در اصل اعتبار ترجمه
مهمترین این ضوابط عبارتند از:
1 - ترجمه قرآن توسط مترجم داراى شرایط انجام گیرد.
2 - در ترجمه قرآن از ترجمه و تفسیر به رأى پرهیز شود.
3 - در ترجمه قرآن مبانى و اصول آن رعایت شود.(1)
رعایت نکردن این ضوابط در ترجمه قرآن، آن را نامعتبر مىسازد، چرا که اگر مترجم داراى شرایط نباشد مثلاً شرایط مفسّر قرآن را نداشته باشد تفسیر و ترجمه بدون علم و تخصص مىکند که یکى از مصادیق تفسیر به رأى و حرام و ممنوع است. و همین گونه اگر کسى مبانى و اصول ترجمه را رعایت نکند در بیشتر موارد به ورطه ترجمه به رأى مىلغزد.
البته ممکن است بگوییم: هر چند که همه مترجمان نیکوست که ضوابط یاد شده را در ترجمه رعایت کنند اما تأثیر خاص این ضوابط مخصوص ترجمه قرآن است. یعنى ممکن است کسى ترجمه به رأى در آثار افلاطون انجام دهد و موجب بى اعتبار شدن ترجمه خویش گردد و کارى غیر اخلاقى به شمار آید. اما این مطلب حرام شرعى به شمار نیاید، اما در ترجمه قرآن، ترجمه به رأى، همچون تفسیر به رأى حرام است چون نسبت دادن چیزى به خدا و نوعى افتراء است.
دو. ضوابط و قواعد مؤثر در استوارى و کمال ترجمه
بیشتر این ضوابط و قواعد، مخصوص ترجمه قرآن نیست؛ بلکه لازم است که در تمام ترجمهها رعایت شود، تا ترجمه استوار و دقیق و با کمالتر شود، اما رعایت نکردن این ضوابط موجب بى اعتبارى ترجمه نمىشود. البته این ضوابط و قواعد به صورت حداقلّى و ناخودآگاه توسط همه مترجمان رعایت مىشود، ولى رعایت کامل آنها لازم است.
برخى از مهمترین این قواعد و ضوابط عبارتند از:
1 - سلاست ترجمه (سادگى و روانى):
ترجمه قرآن بر اساس تعریفى که از مخاطب آن مىشود شکل مىگیرد و سطح علمى آن مشخص مىشود و سبکهاى مختلفى پیدا مىکند،(2) اما در همه اقسام ترجمه مىتوان به دو زبان سخن گفت:
اول: زبان ثقیل، مشکل و پیچیده همراه با اصطلاحات فنى و علمى.
دوم: زبان ساده، روان و سلیس که براى مخاطب، زودیاب و خوش فهم باشد، و بتواند در کوتاهترین زمان و به راحتى پیام کلام را درک کند.
روشن است که ترجمه باید علمى، استوار و صحیح باشد، ولى این مطالب با رعایت سادگى و روانى و سلاست منافات ندارد.
آیة اللَّه مکارم شیرازى در پى نوشت ترجمه خود، بر روان، گویا و در عین حال دقیق و محکم بودن ترجمه پافشارى مىکند و یادآور مىشود که از زبان روزمره توده مردم استفاده کرده است.(3)
دکتر بى آزار شیرازى نیز «روان بودن» را لازمه هر ترجمه مىشمارد.(4)
برخى نویسندگان نیز نوشتهاند که: «از به کارگیرى اصطلاحات علمى و فنى در ترجمه قرآن باید پرهیز کرد زیرا ترجمه براى عموم است».
یادآورى: به کار بردن اصطلاحات علمى و فنى در ترجمه براى مخاطبان عام، مناسب نیست، اما اگر سبک ترجمه، سبک فنى و علمى باشد مثلاً ترجمه براى متخصصین خاص (در آیات پزشکى - کیهانشناسى - فقهى) انجام گیرد، در این موارد استفاده از اصطلاحات فنى بدون اشکال بلکه لازم است. البته مناسب است در ابتداى ترجمه این مطلب گوشزد شود.
1
و نیز هیئت علماى الأزهر در مورد ترجمه قرآن تأکید کردهاند که: «تا آنجا که ممکن است تفسیر ( ترجمه تفسیرى) خالى از اصطلاحات و مباحث علمى باشد؛مگر آنچه را که فهم آیه مىطلبد.(5)
2 - امانت در ترجمه:
ترجمه مطلوب، ترجمه پایبند است، یعنى محتوا و ظرایف لفظى کلام، به صورت کامل در ترجمه منعکس شود، و کم و زیاد نگردد.
به عبارت دیگر مترجم بر اساس دیدگاه و گرایشهاى کلامى، سیاسى و... در ترجمه عمل نکند و ترجمه قرآن را آئینه افکار و سلیقههاى شخصى خویش ننماید. و به بیان حسنین هیکل نویسنده مصرى در هنگام ترجمه، تألیف جدید نکند.
البته گاه براى فهماندن بهتر معناى کلام، مترجم ناچار مىشود که برخى مطالب را به ترجمه بیفزاید که در این موارد آنها را در داخل پرانتز یا کروشه مىگذارد تا با متن اصلى مخلوط نشود.
و نیز برخى مترجمان ممکن است مطالب جزیى (مثل حروف عطف و...) را از زبان مقصد حذف کنند یا معادلى براى آن نیابند که در این موارد لازم است این مبنا و مطلب را در مقدمه ترجمه اعلام کنند. و موارد ترجمه ناشده را در فهرستى جداگانه اعلام نمایند.
یکى دیگر از نمادهاى امانت در ترجمه، اعلام منابع و متون مورد استفاده در ترجمه است. استفاده از متن ترجمههاى دیگر و تجربیات آنها امرى طبیعى و ضرورى است ولى اعلام نکردن آنها در مقدمه یا انکار آنها، امرى خلاف اخلاق و اصل امانت دارى است. و گاهى نوعى سرقت علمى به شمار مىآید.
3 - جداسازى متن ترجمه از توضیحات اضافى:
یکى از قواعد ترجمه، جداسازى متن از توضیحات به وسیله پرانتز یا علائم مشابه است، تا خواننده بتواند میان کلام الهى و کلام مترجم تفاوت بگذارد و اشتباه نشود. مثال: «وَمَا یَعْلَمُ تأویلهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (آل عمران 7)
فیض الاسلام: «در حالى که (کسى) جز خدا و راسخون یعنى استواران و توانایان در علم و دانش (پیغمبر و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین) تأویل و معناى آیات متشابه را نمىدانند.» مثال دیگر: «فَمن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ» (بقره 256)
فیض الاسلام: «پس کسى که به طاغوت یعنى به هر معبود و پرستیده شدهاى جز خدا کافر شود. و به خدا ایمان آورد». مثال دیگر: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» (بقره 29)
بهبودى: «او همان خدایى است که نعمتهاى زمین را براى مهمانى شما مردم آفرید سپس به سوى آسمان پرکشید و گازهاى آسمانى را در قالب هفت پیکر آسمانى پیراست...»
در این مثالها لازم بوده که مواردى که توضیح مترجم است در پرانتز گذاشته مىشد و از متن جدا مىگشت.
4 - رعایت علائم نگارشى و سجاوندى (ویرایش):
یکى از قواعد ترجمه در عصر حاضر، رعایت علائم نگارشى مانند ویرگول، نقطه، پرانتز، کروشه و...، بر اساس کاربردهاى صحیح هر کدام و یا اعلام موارد کاربرد توسط مترجم است.
عدم رعایت این قاعده موجب لغزش در فهم ترجمه یا ابهام آن مىشود، از این رو ضرورت ویرایش ترجمه روشنتر مىشود. مثال: «قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ» (بقره 217)
2
فولادوند: بگو: «کارزار در آن، گناهى بزرگ و ]بازداشتن از[ راه خدا.»
در این ترجمه واژه «گناهى» اضافه مترجم است که لازم است داخل پرانتز قرار گیرد ولى قرار نگرفته است و واژه «بازداشتن» معادل «صدّ» است که در متن آیه است و لازم است بیرون از کروشه باشد. مثال دیگر: «إنّ الَّذیِنَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ» (بقره 6)
فولادوند: در حقیقت کسانى که کفر ورزیدند - چه بیمشان دهى، چه بیمشان ندهى - برایشان یکسان است؛ ]آنها [نخواهند گروید.»
در این ترجمه جمله «چه بیمشان دهى و چه بیمشان ندهى» بعنوان جمله معترضه آمده است در حالى که جزء اصلى جمله است. مثال دیگر: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ» (بقره 7)
معزّى: «مهر نهاد خدا بر دلهاشان و بر گوش ایشان و بردیدگان ایشان پردهاى».
در این ترجمه لازم بود که بعد از «برگوش ایشان» ویرگول آید سپس جمله «و بر دیدگان ایشان پردهاى» آید تا معلوم شود که پرده مربوط به چشمها است.
از طرف دیگر زیاده روى در استفاده از علائم نگارشى نیز گاه خسته کننده است و لزومى ندارد: مثال: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمُ» (توبه 36)
فولادوند: در حقیقت، شماره ماهها نزد خدا، از روزى که آسمانها و زمین را آفریده، در کتاب ]علم[ خدا، دوازده ماه است، از این ]دوازده ماه[، چهارماه، ]ماه [حرام است.
در این ترجمه که بخشى از آیه است علامت «کاما و کاما نقطه» هفت بار تکرار شده است که لزومى ندارد.
5 - اختصار در ترجمه:
یکى از تفاوتهاى ترجمه و تفسیر، مختصر بودن ترجمه و مفصل بودن تفسیر است. البته در ترجمه تفسیرى ( ترجمه آزاد) برخى توضیحات ضرورى در پرانتز اضافه مىشود. اما نباید این مطلب به حد افراط برسد به طورى که ترجمه به اندازه یک تفسیر، مفصل شود؛ همانطور که گاه در ترجمه مرحوم فیض الاسلام دیده مىشود. رعایت این قاعده، مرز ترجمه و تفسیر را مشخص و روشن مىسازد.
البته در اینجا لازم است به دو نکته توجه شود:
اول اینکه مترجم تلاش نماید (بویژه در روش ترجمه تفسیرى آزاد) که دخالت عناصر تفسیرى را به حداقل برساند و از توضیحات اضافى بکاهد.
دوم اینکه هرگاه اختصار کلام با روان بودن ترجمه در تعارض بود، روان بودن و خوش فهم بودن ترجمه را بر اختصار مقدم دارد و ترجمه را همراه با توضیحات کوتاه داخل پرانتز و... بیاورد.
6 - نظم و همگونى در ترجمه:
معادل یابى در ترجمه کارى لازم، دقیق و طاقت فرساست، و همسان سازى معادلهاى کلمات کارى دشوارتر است، ولى به هر حال ضرورى است، چرا که این همسان سازى، نظم کلمات و آیات و همگونى آنها را در ترجمه منعکس مىسازد. و یکى از نقدهایى که معمولاً به ترجمهها زده مىشود عدم رعایت این قاعده است.
بنابراین در ترکیبها و جملهها و کلمات مشابه، لازم است که از پیش معادلیابى دقیق انجام شود و بر اساس آن سراسر ترجمه عمل و یکسان سازى شود.
3
مثال: واژه «انّ» در فارسى حدود 12 معادل دارد: همانا، بدرستى، براستى، در حقیقت، در واقع، به تحقیق، هر آینه، قطعاً، حتماً، بى شک، بى تردید، البته.
مترجم قرآن وظیفه دارد که از قبل معادل «انّ» را انتخاب کند یا اگر براساس کاربردهاى مختلف آن چند معادل انتخاب مىکند، اعلام نماید، تا نظم همگونى کلمات و آیات در ترجمه منعکس و روشن شود. براى مثال: انّ + لام تأکید قطعاً (مثل هود 9 و 10) و لام تأکید حتماً (مثل هود 118).
برخى نویسندگان با طرح «یکسانى و هماهنگى ترجمه قرآن»، ابعاد آن را این گونه برشمرده است:
الف: یکسانى در ترجمه اسمها و فعلها (مثل: حکیم، حلیم، غفور...)
ب: یکسانى در ترجمه حروف (مثل: من بعضیه، کم استفهامى، لام جحود و...)
ج: یکسانى در ترجمه تعبیرها و ترکیبهاى مشابه (مثل: متاع الحیوة الدنیا...)
د: یکسانى در ترجمه جملات مشابه (مثل: ثم استوى على العرش و...)
ه: یکسانى در ترجمه آیات مشابه (مثل: فباى آلاء ربکما تکذبان...)
و: یکسانى در ترجمه ساختهاى نحوى قرآن (مثل مفعول له، جمله حالیه و...)
ز: یکسانى در ترجمه الگوهاى بیانى (مثل هل عسیتم -ها انتم هؤلاء...)
ح: یکسانى در تقدیرهاى مترجم و ویرایش و نثر ترجمه.(6) مثال: «وَ لاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ» در ترجمه الهى قمشه چند گونه ترجمه شده است (هود 37) «و درباره ستمکاران که البته باید غرق شوند دیگر سخن مگوى»
)مومنون 27): «و به شفاعت ستمکاران )حتى فرزند نااهلت) با من سخن مگو (و تقاضایى مکن) که البته آنها باید همه غرق شوند.»
مثال دیگر: «بالبینات و الزّبر»: در ترجمه شاه ولى اللَّه محدث دهلوى چند گونه ترجمه شده است: (آل عمران 184) «حجتها و صحیفهها»
(نحل 44) «دلائل و کتابها»
(فاطر 25) «نشانههاى واضح و نامههاى الهى»
تذکر: البته در مورد معادل یابى لازم است به وجوه و نظائر و مترادفها توجه ویژه شود.
7 - ترجمه بر اساس نثر معیار و ادبیات پیشرفته:
در ترجمه مىتوان از سه نوع نثر استفاده کرد:
الف: نثر عامیانه، که از سطح نازل ادبى برخوردار است، و مناسب کتابهاى علمى و معتبر نیست.
ب: نثر ادیبانه: که زبانى فاخر، شیرین و زیبا دارد و همراه با واژگان و اصطلاحات جدید و گاه نامأنوس براى عموم مردم است. مثال: «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضینَ» (مدثر 45)
خرمشاهى: و با ژاژ خایان ژاژ خایى مىکردیم.
واژه «ژاژ خایان» در بین مردم فارسى زبان عصر ما چندان رایج نیست از این رو در ترجمه جمعى، از «فرو رفتگان (در باطل) و آیة اللَّه مکارم شیرازى از «اهل باطل» و فولادوند از «هرزه درایان» استفاده کردهاند.
ج: نثر معیار، که واژگان آن رسا، استوار و قابل فهم براى عموم مردم است. یعنى نثرى که در کتابهاى معتبر و متون علمى (بدون لحاظ اصطلاحات فنى) به کار مىرود.
در ترجمه قرآن نثر قسم سوم مطلوب است تا مخاطب براى فهم آن دچار مشکل نشود و ترجمه گرفتار ابتذال و عوام زدگى نشود. به عبارت دیگر در ترجمه قرآن نباید از لغات غیر مشهور، مشکل و عامیانه بهره جست. البته رعایت این ضابطه و قاعده در همه ترجمه دشوار است اما لازم است مترجم قرآن حداکثر تلاش خود را بنماید.
4
آیة اللَّه مکارم شیرازى در مورد نثر مورد استفاده خویش در ترجمه مىنویسند:
«این ترجمه( از نوع ترجمه به زبان توده مردم است و به همین دلیل در بسیارى از موارد الفاظ عربى که آمیخته به زبان فارسى شده و جزیى از آن گردیده و کاملاً مأنوس است به جاى واژههاى فارسى «سره» نامأنوس نشسته است، زیرا هدف «لسان قوم» بوده که قرآن بر آن تأکید دارد، نه «لسان ادباى قوم» و مقصود اصلى هم معانى است نه ارائه یک متن ادیبانه».(7)
البته مقصود ایشان از زبان قوم و زبان توده مردم، نثر عامیانه نیست، بلکه مقصود ایشان همان نثر معیار است، از این رو در ترجمه نیز همین راه را پیمودهاند.
یادآورى: در زبان معیار فارسى برخى واژگان عربى وجود دارد که در طول اعصار به کار رفته و بومى شده است و معناى آن نزد مردم واضح است و امروزه جزیى از زبان فارسى به شمار مىآید که گاهى معادلیابى براى آنها دشوار و نامأنوس مىشود. مثل واژههاى: ایمان، زکات، خُمس، مؤمن، کافر، منافق و... که هر یک بار معنایى خاص خود را دارد.
اما گاه برخى واژههاى عربى در زبان فارسى به کار مىرود که معناى آن نزد مردم واضح نیست و نیاز به ترجمه دارد. مثل واژه «تقوا» که مفهوم اجمالى آن را مردم متوجه مىشوند، اما مفسران و مترجمان نیز در مورد معناى آن اختلاف نظر دارند، از این رو به معناى: پرهیز، ترس و خودنگهدارى و... آوردهاند، پس لازم است که مترجم موضع خود و معناى کلمه را روشن سازد و معادل فارسى مأنوس آن را به کار برد.(8) مثال: «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» (بقره 2)
دهلوى: رهنماست پرهیزکاران را.
خواجوى: راهنماى تقوى پیشگان است.
فارسى: هدایت است براى پرهیزکاران.
مکارم: مایه هدایت پرهیزکاران است.
ترجمه جمعى: راهنماى پارسایانِ (خودنگهدار) است.
8 - توجه دقیق به دلالتهاى آیه:
یکى از نویسندگان در این مورد مىنویسد: «باید با دقت تمام، محتواى هر آیه با دلالتهاى لفظى آن، چه اصلى و چه تبعى، مورد عنایت قرار گیرد».(9) مثال: در همان آیه «نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضینَ» (مدثر 44) معناى اصلى «فرو رفتن با فروروندگان» است، اما با توجه به سیاق آیات و تفسیر آنها که در مورد دوزخیان و عوامل دوزخى شدن است، روشن مىشود که معناى «فرو رفتن در باطن» است. از این رو بر مترجم لازم است که به این مطلب توجه کند و به نوعى در پرانتز به «باطل» اشاره کند.
مثال دیگر: «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ االأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» (بقره 187)
بهبودى: «تا آن لحظه که نخ سفید در اثر روشنایى نور فجر از نخ سیاه ممتاز شود.»
در این ترجمه مترجم گمان کرده است که «خیط» به معناى حقیقى خود یعنى «نخ» است در حالى که معناى کنایى آن مقصود است؛ یعنى رشته سفید بامداد از رشته سیاه (شب) بر شما نمودار گردد.
9 - انتخاب نزدیکترین معادل در زبان مقصد:
برخى از صاحبنظران در این مورد مىنویسند: «باید با انتخاب نزدیکترین معانى و مناسبترین قالب در زبان مقصد، معنى و مفهوم کامل آیه در متن ترجمه شده ظاهر شود.»(10) مثال: در مورد «خائضین» (مدثر 44) ملاحظه شد که برخى به «ژاژخایان»، «اهل باطل»، «هرزهدرایان» و «فرو روندگان (در باطل)» ترجمه کرده بودند.
5
و نیز «تقوا» را برخى به معناى «پرهیز»، «تقوا»، «پارسایى» و «خودنگهدارى» ترجمه کرده بودند که لازم است با توجه به عرف زبان مقصد و فهم مخاطبان در هر زمان؛ نزدیکترین و دقیقترین معادل انتخاب شود که در مورد یاد شده به نظر مىرسد معناى اخیر این گونه است. چرا که واژه «تقوا» در اصل از ریشه «وقى» به معناى «حفظ خویش از زیان» است.(11) و این معنى با خودنگهدارى و پارسایى سازگارتر است تا پرهیزکارى، چرا که تقوا به معناى گوشه نشینى و کنارهگیرى نیست، بلکه به معناى ماندن میان اجتماع و حفظ خویش است. و نیز واژه «مالک» در آیه «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (حمد 4) در ترجمه سراج، معادل فارسى «صاحب اختیار» آمده ودر ترجمه محدث دهلوى معادل «خداوند» آورده شده است. در حالى که خود واژه «مالک» در فارسى امروز رساترین معادل «مالک» در زبان عربى است و کاملاً در فارسى بومى شده است.
10 - انتقال بار عاطفى جملات و سبک بیان براى تأثیرگذارى:
هر جمله یا گروهى از جملات، بار عاطفى خاص خویش را دارند، گاهى متن، یک واقعه جنگى و حماسى را حکایت مىکند و گاهى یک مبحث اخلاقى را بیان مىکند و گاهى یک صحنه دلخراش را به تصویر مىکشد و... که هر کدام سبک و بار عاطفى و شیوه بیان خاصى در زبان مبدأ دارد و مترجم مىتواند با هنرنمایى خاصى آنها را به زبان دوم منتقل کند. این بار عاطفى جمله نه تنها موجب تأثیرگذارى بیشتر متن در مخاطب مىشود، بلکه گاهى موجب فهم بهتر متن نیز مىشود، انتقال بار عاطفى جملات، گاه در سبک بیان و گاهى در انتقال فضاى عاطفى و احساسى و گاهى به وسیله علائم نگارشى تعجب و سؤال و مانند آن تحقق مىیابد.
برخى نویسندگان در مورد ترجمه نوشتهاند:
«مترجم باید متن مورد نظر را به گونهاى ترجمه کند که تأثیر متن ترجمه شده کم و بیش همانند تأثیرى باشد که متن اصلى آن در خواننده خود ایجاد کرده است».(12)
و از برخى دیگر حکایت شده که پنج خصوصیت باید در متن ترجمه شده باشد تا بتواند تأثیر مشابه بگذارد:
الف: محتواى متن مبدأ، به صورت کامل به زبان مقصد انتقال یابد.
ب: شیوه بیان، حتى الإمکان در ترجمه حفظ شود.
ج: نوع و سبک متن مبدأ و ویژگىهاى آن در ترجمه حفظ شود.
د: روانى کلام، یعنى ترجمه، زبانى ساده، روشن و طبیعى داشته باشد وخالى از جملات و تعبیراتى باشد که با معیارهاى زبان مقصد نامأنوس است.
ه: انتقال روح متن مبدأ، متن در مثل، به جنگل مىماند؛ درختان نباید مانع از آن شوند که مترجم جنگل را نبیند، مترجم باید روح اثر را درک نماید... و هم پیام و هم منظور نویسنده را انتقال دهد.(13)
آیة اللَّه معرفت در مورد ترجمه مىنوسد:
«یجب فى الترجمة أن تکون وافیة بتمام أبعاد المعنى المراد من الأصل، حتى فى نکاته و دقائقه الکلامیة ذات الصلة بأصل المراد، کنایةً أو تعریضاً أو تحزّناً أو تحسّراً أو تعجیزاً، و نحو ذلک من أنحاء الکلام المختلف فى الایفاء و البیان، و المختلف فى الأسلوب و النظم و غیر ذلک مما هو معروف.»(14) مثال: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرِتْ × وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ × وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ × وَ إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ × وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ × وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ × وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» (تکویر 7-1)
6
فولادوند: «آن گاه که خورشید به هم در پیچد، و آن گاه که ستارگان همى تیره شوند، و آن گاه که کوهها به رفتار آیند، وقتى شتران ماده وانهاده شوند، و آن گاه که وحوش را همى گرد آرند، دریاها آن گاه که جوشان گردند، و آن گاه که جانها به هم در پیوندند.»
تذکر: در این ترجمه مترجم تلاش کرده که وزن و قافیه همه آیات همسان باشد؛ همانطور که متن آیات سوره تکویر این گونه است. مثال دیگر: «ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» (دخان 49) است که بار عاطفى سرزنش دوزخیان را دارد، ولى در ظاهر (بدون لحاظ سیاق آیات قبل) مدح مخاطب است. مترجم لازم است در این گونه موارد به نوعى بار عاطفى جمله را در ترجمه منعکس سازد و بیان کند که این جمله کنایهآمیز است.
بررسى: انتقال سبک بیان و بار عاطفى جملات نه تنها براى تأثیرگذارى که براى فهم مطلب نیز مؤثر است، ولى توجه به این نکته لازم است که در برخى موارد نمىتوان تمام بار عاطفى و سبک بیان را به زبان مقصد منتقل کرد پس این مطلب امرى نسبى است.
11 - توجه به پیوستگى و ارتباط بخشهاى مختلف متن:
بخشهاى مختلف هر متن، قرینههایى براى فهم آن متن در بر دارد، گاه یک قسمت موجب تخصیص و یا تقیید قسمت دیگر مىشود و یا ارتباط یک بخش با بخش قبل نکتهاى لطیف را در بردارد.
در قرآن کریم نیز همین گونه است، و از همین جاست که بحث روش تفسیر قرآن به قرآن و شیوه تفسیر موضوعى آیات قرآن مورد توجه مفسران اخیر قرار گرفته است.(15)
برخى صاحبنظران بر این مطلب تأکید کرده و توجه به سایر آیات الهى را از مبانى و شرایط مفسّر دانستهاند.(16) و در این راستا «لزوم انتقال از ترجمه و تفسیر گسسته به ترجمه و تفسیر پیوسته» را مطرح کردهاند. و بر ترجمه تفسیر طبرى، اشکال مىکنند که چرا ترجمه آیات را به صورت گسسته آورده است؛ مثل جملههایى که ربطى به همدیگر ندارند.(17) و نیز ظهور اشاعره و اخبارىها را از عوامل گسسته شدن ترجمه و تفسیرهاى قرآن بر مىشمارند.(18)
دکتر محمد عبداللَّه دراز نیز قرآن را به تابلوى نقاشى نفیسى تشبیه مىکند که اگر نظرمان را به جزء کوچکى از آن محدود کنیم، جز رنگهاى متنوع در کنار هم نمىیابیم، بلکه باید به عقب برگردیم تا میدان دیدمان وسیع شود و این تابلوى زیبا و بدیع را یکجا و یکپارچه ببینیم.»(19)
آیةاللَّه خویى نیز پیوستگى آیات را به مرواریدهایى تشبیه مىکند که به رشته نظم در آمده است.(20)
و از نظر امام خمینى حتى «بسم اللَّه» هر سوره بر حسب مسلک اهل معرفت متعلق به خود آن سوره است... و به حسب هر سورهاى که متعلّق بسم اللَّه در لفظ و مظهر آن در معنى است، معناى بسم اللَّه مختلف مىشود.»(21)
علامه طباطبایى نیز در مورد پیوستگى آیات بر آن است که: «باید تمامى آیات متناسب با آن )آیه( را مورد توجه قرار داد و در آن به تحقیق و اجتهاد پرداخت.»(22)
7
و فخر رازى نیز معتقد است که «اکثر لطایف قرآن در ترتیب و روابط آیات نهفته است.»(23)
و شهید صدر نیز معتقد است که «باید تفسیر از بریده و گسسته به حالت پیوسته تحوّل یابد» و روش تفسیر موضوعى را موجب شکوفا شدن تفسیر مىداند و تفسیر بریده و تجزیهاى را موجب رکود اندیشه اسلامى در زمینه قرآنى مىداند. (بر خلاف علم فقه که روش موضوعى موجب بالندگى آن شده است).(24)
بررسى: توجه به پیوستگى و ارتباط بخشهاى مختلف هر متن، براى فهم و تفسیر و ترجمه آن لازم است و عدم توجه به این مطلب گاهى موجب لغزش مىشود.
این مطلب در ترجمه و تفسیر قرآن نیز لازم است چرا که ترجمه خلاصه تفسیر است و مترجم براى فهم آیات و تفسیر و ترجمه آن لازم است که به آیات مشابه و مخالف و قرائن موجود در آیات و سورههاى دیگر توجه کند.
12 - ترجمه نکردن آیات متشابه و حروف مقطعه:
آیة اللَّه معرفت یکى از شرایط ترجمه را این مطلب مىداند: «باید حروف مقطعه در اوایل سور بدون ترجمه و کلمات متشابه مانند «برهان» در آیه 28 یوسف «دابّة» در آیه 28 نمل و «اعراف» در آیه 46 اعراف به همان حالت ابهام ترجمه شود و از شرح و تبیین آنها خودداى شود.»(25)
یکى از نویسندگان در این مورد مىنویسد:
«باید حروف مقطعه در اوایل سور بدون ترجمه و توضیح به همان حالت ابهام ترجمه شود».(26)
از این رو مىبینیم که در ترجمههاى: خواجوى، فارسى، مجتبوى، پور جوادى، مصباح زاده، سراج، دهلوى، یاسرى، آیتى، فولادوند، شعرانى و خرمشاهى، حروف «الم» در اول سوره بقره ترجمه نشده است.
در مورد حروف مقطعه قرآن بیش از ده دیدگاه وجود دارد، که برخى آن را حروف اسرارآمیز و برخى از متشابهات مىدانند و برخى حروف ساده معمولى مىدانند که در راستاى هماوردطلبى قرآن در اعجاز آورده شده است.(27)
به هر حال این حروف چه اسرارآمیز باشد یا حروف معمولى به همان صورت حرفى در ترجمه منعکس مىشود.
اما دلیلى بر ترجمه نکردن کلمات متشابه قرآن نداریم. یعنى اگر مترجم بتواند بر اساس تفسیر آیه به معناى نزدیک آن یا معادل متشابهى در فارسى دست یابد و آن را با توضیح مختصرى در پرانتز روشنتر سازد؛ مانعى از ترجمه نیست؛ چون معناى نسبى را ترجمه مىکند؛ اما اگر نتواند چنین معادلى بیابد، حق با آیة اللَّه معرفت است.
13 - چاپ متن عربى قرآن در کنار متن ترجمه:
آیةاللَّه معرفت در این مورد مىنویسد:
«لازم است متن ترجمه شده قرآن کنار متن عربى قرار بگیرد تا مراجعهکننده در صورت مواجه شدن با اشکال، بدان مراجعه کند و این توهم پیش نیاید که ترجمه مىتواند جاى قرآن را بگیرد.(28)
برخى نویسندگان یکى از شرایط و ضوابط ترجمه قرآن را اینگونه نوشتهاند:
«لازم است متن ترجمه شده قرآن، کنار متن عربى قرار گیرد تا مراجعه کننده در صورت مواجه شدن با اشکال بدان مراجعه کند و این توهّم پیش نیاید که ترجمه مىتواند جاى قرآن را بگیرد.»(29)
8
بررسى: این شیوهاى است که اکثر مترجمان قرآن در طول تاریخ پیمودهاند و همانطور که نویسنده یاد شده بیان کرد وجود متن قرآن در کنار ترجمه مفید است و موجب برکت و تقدس کتاب و نشر قرآن نیز مىشود. اما شرط لازم در ترجمه قرآن نیست.
چرا که ممکن است ترجمه قرآن بدون متن اصلى براى افرادى که عربى نمىدانند چاپ شود و این ترجمه کم حجمتر و سبکتر خواهد بود. البته در این موارد مىتوان واژه «ترجمه قرآن» را بر روى جلد و در شناسنامه نوشت که توهّم جایگزینى پیش نیاید. بویژه که در ترجمه متون مقدس دینى در سطح دنیا امروزه از روش نشر ترجمه بدون متن زیاد استفاده مىشود. هر چند تفاوت اساسى آنها با قرآن در این است که در حدود آنان متن اصلى وجود ندارد.
14 - توضیحات لازم در پاورقى ترجمه:
برخى نویسندگان یکى از ضوابط ترجمه را این گونه برشمردهاند:
«علاوه بر دقت و رسایى در ترجمه، باید مشکل وجود آیات متشابه، منسوخ و غیره در آن مرتفع گردد، بدین منظور باید در موارد فوق با اشارهاى در پاورقى، ضمن بیان خصوصیات آیات فوق، مخاطبین را به آیات توضیح گر هدایت نمود تا که خطر کج فهمى در این گونه آیات مرتفع گردد.»(30)
و هیئت علماى الازهر نیز اعلام کردند که:
«(مترجم) عرضه کننده نظریات علمى و تجربى مانند تفسیر علمى رعد و برق و یا نظریه ستاره شناسان در تفسیر آیات مربوط نباشد، بلکه آیه را به آنچه لفظ عربى بر آن دلالت دارد تفسیر ( ترجمه تفسیرى) نماید و موضع عبرت و هدایت در آن آشکار گردد. اگر نیاز به توسعه در تحقیق پارهاى از مسائل بود، هیئتِ مذکورِ آن را در حاشیه تفسیر قرار دهد.»(31)
بررسى: اصل این مطلب صحیح است که مترجم همچون مفسر وظیفه دارد که آیات متشابه را به محکمات قرآن ارجاع دهد تا معناى آنها روشن شود و از انحرافات احتمالى عقیدتى جلوگیرى گردد. و براى مثال: «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» (فتح 10) را با توجه به آیه «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» (شورى 11) ترجمه کند: «دست (قدرت) خدا بالاى دستهاى آنهاست».
به عبارت دیگر این ضابطه نتیجه روش تفسیر قرآن به قرآن و همبستگى آیات است.
و نیز لازم است که مترجم به برهانهاى عقلى و علوم تجربى قطعى در ترجمه توجه کند و در موارد لزوم از این قرائن براى تفسیر و ترجمه آیات استفاده کند. که این مطلب نیز به مبانى تفسیر بازمىگردد.
البته براى انجام این منظور راههاى مختلفى وجود دارد؛ از جمله:
الف: بیان توضیحات در پاورقىها، همانطور که نویسنده فوق الذکر فرمود و آقاى مجتبوى در ترجمه خویش از همین شیوه بسیار استفاده کرده است.
ب: بیان توضیحات در پرانتز و کروشههاى داخل متن، چنان که در مثال بالا آوردیم.
9
پی نوشتها:
1 - شرایط مترجم و ترجمه به رأى و مبانى و اصول ترجمه در مباحث مستقلى مورد بررسى قرار مىگیرد.
2 - روشها و سبکهاى ترجمه قرآن در مقاله مستقلى مورد بررسى قرار گرفته است. 3 - القرآن الکریم با ترجمه حضرت آیة اللَّه العظمى مکارم شیرازى، انتشارات مدرسة الامام على بن ابیطالبعلیه السلام، پى نوشت، قطع جیبى، 1378 ش. 4 - بىآزار شیرازى، عبدالکریم، قرآن ناطق، 299 1.
5 - مجله الأزهر، شماره 70، صفحه 649-8 و زرقانى، محمدبن عبدالعظیم، مناهل العرفان، 67-5 2.
6 - ترجمان وحى، ش 1، مقاله یکسانى و همگونى ترجمه قرآن، مرتضى کریمى نیا، صفحه 18-7.
7 - القرآن الکریم با ترجمه حضرت آیة اللَّه العظمى مکارم شیرازى، پى نوشت، صفحه دوم، 1378 ش.
8 - در مورد واژه «تقوى» در بند 9 (انتخاب نزدیکترین معادل در زبان مقصد) توضیح خواهیم داد.
9 - اصول و مبانى ترجمه، على نجار، صفحه 32.
10 - تاریخ قرآن، محمد هادى معرفت، صفحه 199، چاپ چهارم، 1381 ش.
11 - نک: التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، سید حسن مصطفوى، ماده «وقى».
12 - بررسى ترجمههاى قرآن کریم، سهراب مروتى، پایان نامه کارشناسى ارشد دانشگاه تهران، ص 18.
13 - فصلنامه مترجم، سال اول، شماره 1، صفحه 18-17 به نقل از آقاى فان دونگ ینک (Fan Zhon yqing) 14 - معرفت، محمد هادى، التفسیر و المفسرون فى ثوبه القشیب، 116 1.
15 - نک: مقدمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایى و تفسیر موضوعى پیام قرآن، آیة اللَّه مکارم شیرازى، و منشور جاوید، آیة اللَّه سبحانى و تفسیر موضوعى قرآن مجید، آیة اللَّه جوادى آملى و... 4 - بىآزار شیرازى، عبدالکریم، قرآن ناطق، 299 1.
17 - همان، 377 1.
18 - همان، 380.
19 - مدخل الى القرآن الکریم، عرض تاریخى و تحلیلى مقارن، صفحه 120.
20 - خویى، ابوالقاسم، البیان فى تفسیر القرآن، ص 93-2.
21 - خمینى، روحاللَّه چهل حدیث، صفحه 547. 22 - طباطبایى، محمد حسین المیزان، 76 3.
23 - تفسیر کبیر فخر رازى، به نقل از البرهان فى علوم القرآن، زرکشى، 53-2 1.
24 - التفسیر الموضوعى و التفسیر التجزیى فى القرآن الکریم، صفحه 24-8.
25 - تاریخ قرآن، معرفت، محمد هادى، صفحه 200.
26 - نجار، على، اصول و مبانى ترجمه، صفحه 33.
27 - نک: المیزان، نمونه، مجمع البیان و تفاسیر دیگر ذیل آیه اول سوره بقره و آیه اول سوره آل عمران.
28 - معرفت، محمد هادى، تاریخ قرآن، صفحه 200.
29 - نجار، على، اصول و مبانى ترجمه، صفحه 33.
30 - تقىپور، ولىاللَّه، تدبّر در قرآن، صفحه 324. 31 - مجله الأزهر، ش 70، ص 649-648 و مناهل العرفان، 65-67 2.
نظر شما