مهندسی فرهنگی و نظام موضوعات فرهنگی
مقدمه
بی شک مواجه شدن با پدیده پیچیده ای همچون فرهنگ و توصیف وتبیین موضوعی که گستره وسیعی از زندگی فردی و اجتماعی جوامع انسانی را فراگرفته است، ساده و آسان نیست؛ زیرا اساسا فرهنگ پدیده ای انسانی است. پیچیدگی وسعت و کثرت ابعاد و اضلاع وجودی انسان، در عنصری اساسی به نام فرهنگ تجلی یافته است که حاصل خصلت ها و ویژگی ها، گرایش ها، دانش ها و انگاره ها و آیین ها و مناسک انسان در ارتباط با خود، طبیعت، هستی، جامعه و خدا می باشد. فرهنگ هر چند ضلعی از نظام اجتماعی است، اما تاثیرگذارترین عنصر درپویایی و پایایی تمدن ها و تاریخ های بشری بوده است.
پیچیده تر و دشوارتر از خود فرهنگ، مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی است. زیرا پدیده فرهنگ حقیقت ظریف و دقیق و لطیفی است که قابلیت رشد، تکامل، انعطاف، زوال و فرسایش و انحطاط را در شرایطو وضعیت های مختلف داراست.
لذا مهندسی فرهنگی با این توصیف، امر حساس و خطیری خواهد بودکه کوچک ترین اشتباه و خطا مسیر و سرنوشت یک تمدن و جامعه ونظام فرهنگی (اعم از فرهنگ انسانی، فرهنگ اجتماعی، فرهنگ تاریخی) در بستر انحطاط قرار می دهد. طبعا در تحقق مهندسی فرهنگی، مباحث و گفتمان و جریانها و مسائل مختلف فرهنگی طرح می شود. در این میان موضوعات فرهنگی، موضوع کار مهندسی فرهنگ و از جمله محورهای اساسی مهندسی فرهنگی است.
اساسا می توان با انبوه و کثرت موضوعات فرهنگی که یا از گفتمان دینی حاکم جامعه ایجاد شده یا از فرهنگ ملی و قومی به جای مانده است و یا در پی امواج سهمگین فرهنگ گفتمان تجدد حادث شده است، مهندسی فرهنگی را در یک جامعه محقق کرد؟
در وضعیتی که فرهنگ تکاملی ما با فرهنگ تهاجم غرب در یک چالش فرسایشی گرفتار شده چگونه می توان بدون نسبت سنجی وارزش سنجی و توزین کمی و کیفی موضوعات فرهنگی به چنین امرخطیری دست زد؟
در چنین پیچیدگی و آشوب موضوعات فرهنگی، آیا کار مهندسی فرهنگی، می تواند به ساماندهی فرهنگی بینجامد یا جز تحیر و حیرت وتکثر و نسبیت فرهنگی و در نهایت انحطاط و انقطاع و ارتجاع فرهنگی حاصل نخواهد داشت ؟
طبعا پاسخ به این پرسش ها، مسئله ضرورت طبقه بندی موضوعات وکارآمدی و کارکردهای آن را در امر مهندسی بیان خواهیم کرد و اینکه آیامبانی و اهداف، اصول و استراتژی، رویکرد سیستمی و غیرسیستمی و... چه تاثیر اساسی در طبقه بندی موضوعات خواهد داشت و اساسابدون لحاظ آنها نظام مندی موضوعات معنای روشنی خواهد داشت یانه ؟
لذا در این مجال ما ضمن مفهوم شناسی و کلید واژه های فرهنگ، مهندسی فرهنگی، موضوع فرهنگ و نظام مندی موضوعات، فرهنگ رابه سه حوزه کلی تقسیم می کنیم که خود دارای سه بعد است.
که هر یک از حوزه ها موضوعات متناسبی می طلبد. با لحاظ حوزه وابعاد فوق در مقیاس و سطوح و انواع فرهنگ، طبقه بندی و نظام موضوعات، گستره و نظم پیچیده و ذو ابعادی به خود می گیرد که بایستی مهندسی فرهنگی یا تکیه بر طبقه بندی و نظام مندی موضوعات، که بی شک از یک الگو و روش طبقه بندی تبعیت می کند، بتواند برای بهینه وکنترل و تغییرات فرهنگی طرح و نقشه جامع مهندسی را اعمال کند. حاصل اینکه در طبقه بندی موضوعات فرهنگی از یک سو نیازمندموضوع شناسی دقیق و هوشمندانه و به دور از نگرش ساده انگارانه هستیم. در قدم دوم بر اساس منطق تکاملی و فلسفه تکاملی با سنجش شرایط و وضعیت موجود و بایستی به نسبت سنجی و نسبت تاثیر و تاثرموضوعات، نظام مندی و طبقه بندی موضوعات پرداخت. لذا نظام مندی و طبقه بندی اصلی است که در مهندسی فرهنگی به آسانی متغیر اصلی و فرعی شناسایی می شود و به اصلاح و سامان نظام فرهنگی یک جامعه می پردازد.
از این رو، در تبیین ضرورت ها و مولفه ها، جایگاه و ارزش طبقه بندی موضوعات در طرح جامع مهندسی فرهنگی با توجه به تفکر سیستمی وغیر سیستمی و نگاه مکانیکی و ارگانیکی مقوله فرهنگ و موضوعات آن پیگیری می شود. که ضمن بیان عدم کارآمدی نگرش های فوق درنظام مندی موضوعات بر این هستیم با تفکر کل گرایانه و درک فرآیندی و پویا و تکاملی از رشد فرهنگ وتغییرات موضوعات آن، ضرورت طبقه بندی موضوعات فرهنگی را با توجه به ارزش کمی و کیفی موردتوجه قرار دهیم. با توجه به بیان فوق، می توان نمونه الگوی زیر را درطبقه بندی متغیرهای فرهنگی ارائه داد که طبعا در نوع نظام مندی موضوعات نیز تاثیر مستقیم خواهد داشت.
با توجه به حوزه های سه گانه فرهنگ و ابعاد آن در جدول صفحه 13ترسیم است.
حال اگر هر یک از حوزه ها را با توجه به ابعاد مذکور، در ارتباط باموضوعات و محورهای زیر ضرب کنیم، با یک طبقه بندی و نظام موضوعات جدید مواجه خواهیم شد.
محورها و موضوعات عبارتند از:
1. ارتباط با خدا 2. ارتباط با ماوراء طبیعت 3. ارتباط با جامعه 4. ارتباطبا خود 5. ارتباط با تاریخ 6. ارتباط با طبیعت.
با توجه به حوزه های سه گانه فرهنگ و ابعاد آن ایمان در هر یک ازحوزه ها مولفه اصلی و عقلانیت به عنوان مولفه فرعی و رفتار به عنوان مولفه تبعی محسوب می گردد. وزن و ارزش مؤلفه ها نیز در هر سه حوزه به یک نحو نیست. بلکه گرایش های ایمانی و دینی در حوزه تاریخ ارزش و منزلتش از گرایش ایمانی در حوزه اجتماعی و فردی بالاتر است. زیراضریب تاثیرگذاری آن بیشتر است. چنانچه ضریب ارزش و تاثیرگذاری گرایش دینی در حوزه فرهنگ اجتماعی نسبت به حوزه انسانی بالاتراست.
حال اگر هر یک از حوزه های سه گانه در ارتباط با موضوعات ومحورهای زیر را ملاحظه و متقوم ببینیم با یک طبقه بندی و نظام مندی جدیدی در موضوعات فرهنگی مواجه خواهیم شد.
محورها و موضوعات عبارتند از: ارتباط با خدا 2. ارتباط با ماوراءطبیعت 3. ارتباط با جامعه 4. ارتباط با خود 5. ارتباط با تاریخ 6. ارتباط باطبیعت.
از باب نمونه محورهای ذکر شده اگر در فرهنگ انسانی ضرب کنیم جدول صفحه 14 حاصل می گردد.
به طبع محورهای ارتباطی ذکر شده که به نحو فرعی و اصلی چینش شده است، طبیعتا مهندسی فرهنگی در حوزه فرهنگ انسانی بایستی بتواند متغیرهای اصلی و فرعی را برای اصلاح فرهنگی اقدام کند. لذا براساس ارتباطهای مذکور موضوعات و مصادیق فرهنگی نیز قابل طبقه بندی است.
این نحو نمونه و الگو در دیگر حوزه ها و سطوح و انواع فرهنگ نیز پیاده می شود. در تفصیل بحث به آن اشاره خواهیم کرد.
1. تبیین مفهومی بحث تعریف فرهنگ
فرهنگ از جمله واژه هایی است که در حوزه های تخصصی، همچون جامعه شناختی، انسان شناسی، باستان شناسی، مردم شناسی، مباحث تربیتی و اخلاقی و... به عنوان کلید واژه تبیین وتوصیف، بسیاری از کنش ها، حالات، آداب و رسوم و خلقیات، شعائر وآئین ها و نمادهای فردی و اجتماعی است. که در کالبد جوامع امروزی جریان دارد یا اساسا به گذشته تاریخی یک تمدن و جامعه پیوسته است. اما جان مایه های آن در فرهنگ امروزی حضور دارد. در انواع تخصص ها ذکر شده واژه فرهنگ دارای تعاریف متعدد بوده و نمی توان به همه آنها پرداخت.
در عین حال، فرهنگ در انواع برداشت ها به مثابه یک امر و کل پویا ودر حال تغییر و تکاپو به یک حقیقت و عنصر روحی وحدت بخش وهویت بخش تبدیل شده است. لذا هویت و انسجام درونی و برونی افراد، جوامع، تاریخ ها، (ایگلتون، 1380، ص 139) به حضور بالنده و فعال حقیقت فرهنگ بستگی دارد. زیرا فرهنگ یک پدیده انسانی است ودارای ابعاد و سطوح و حوزه های متعددی می باشد.
بعضی از تعاریفی که فرهنگ را به مثابه یک نظام و سیستم موردتعریف قرار داده اند عبارتند از:
1. ادوارد تایلر مردم شناس انگلیسی
(در فرهنگ مجموعه دانش و افکار و آراء و هنر و اخلاق و قوانین ومقررات و سایر استعدادها و عاداتی که انسان به عنوان عضو یک جامعه کسب کرده است).
از آنجا که انسان مانند سایر حیوانات پیوسته درصدد آن است که وضع خودش را اصلاح کند، ناگزیر است با اختراع روش های نوینی برای تامین احتیاجاتش، خویشتن را باشرایط مختلف تطبیق دهد، فرهنگ را می توان مجموعه مساعی بشر برای تطبیق یافتن با محیط خودش واصلاح طرز زندگی اش دانست. (کینگ، 1341، ص 84، ص 85)
2. در کنفرانس جهانی مکزیکو تعریف زیر از فرهنگ اراده شده است:
(در کلی ترین مفهوم فرهنگ را می توان کل پیچیده از خصیصه های متمایز روحانی مادی، فکری، و عاطفی دانست که ویژگی های یک جامعه یاگروه اجتماعی به شمار می آیند و نه تنها هنر و ادبیات، بلکه شیوه های زندگی، حقوق اساسی انسان ها، نظام ارزشی و نسبت ها وباورها را در بر می گیرند. این فرهنگ است که به انسان این توانایی رامی بخشد که خود تامل کند و به طور مشخصی به موجودی تبدیل شودکه شایسته نام آدمی است. یعنی موجودی خردگرا، برخوردار از دوری انتقادی و وجدان اخلاقی، انسان از طریق فرهنگ، ارزش ها، ارزش ها رامورد بررسی قرار می دهد و از میان آنها انتخاب می کند. انسان به واسطه فرهنگ خود را بیان می کند، از خود آگاه می شود، می فهمد که موجودی ناقص است...). (اجلالی، 1379، ص 13)
به همین جهت می توان اینگونه گفت که، فرهنگ یک نظام و کلیت پیچیده و در هم تنیده ای است که، بشر در ارتباط با حقایق و موضوعات زیر 1. خدا 2. ماوراء طبیعت 3. تاریخ 4. جامعه 5. انسان 6. طبیعت
به دست آورده است این محورها در سه بعد الف: روحی و روانی، ب: ذهنی و ادراکی ج: بعد رفتاری و عینی، یک خصلت ها، آداب و رسوم، شعائر، خلقیات و کنش های ویژه ای دست یافته است که با جریان وعمومیت آن در سطح وسیع اجتماعی، به فرهنگ اجتماعی مبدل شده وبا استمرار و انتقال آن به نسل های بعد و جریان آن در تاریخ به فرهنگ تاریخی یک تمدن تحول یافته است.
محورهای ارتباطی که به ظهور فرهنگ یک جامعه انجامیده یاموضوع ارتباطش جنبه و حیث معنوی و روحی و عاطفی دارد آن نیز به صورت شفاف یا ملموس ظهور می یابد که به فرهنگ معنوی آن موسوم است. یا حیث تصرفی و مادی یافته و به صورت ابزارها و تکنیک های غلبه و سلطه بر طبیعت تحقق عینی می یابد یا به صورت دانش ها وعلوم؛ ناظر بر این حیث عادی نمودار گشته است. که در کل به فرهنگ مادی آن موسوم است. (آشوری، 1380، ص 114)
به همین روی دانش و علوم پایه همچون ریاضی، شیمی فیزیک و... وعلوم عقلی و فلسفی، داخل در مفهوم و گستره فرهنگ می گردد.
در یک تفکیک کلان دیگر، فرهنگ ها، در همه تمدن های تاریخ بشری با توجه به دو حیث فرهنگ مادی و معنوی، یا از خاستگاه ومبنای وحیانی سیراب شده اند و حرکت و تحول فرهنگی را در جهت تکامل الهی پیش می برند و پرستش و توحید را جهت گیری حاکم برفرهنگ می دانند. و دین را منطق این حرکت تکاملی و انبیاء و امامان رامحورهای و سر سلسله جنبان این حرکت تکاملی بشر می دانند. و یا ازخاستگاه بشری و مادی الهام گرفته و در جهت توسعه پرستش مادی، حرکت موج طغیان و عصیان را در مقابل حق پرستی و خداپرستی راه انداخته اند که فهم و علم بشری را منطق حاکم بر حرکت تمدن مادی، فلاسفه و دانشمندان را هدایت گرای این فرهنگ سکولار و مادی قرارداده اند.
به همین روی فرهنگ ها و تمدن ها به دو حوزه اساسی فرهنگ وتمدن دینی و فرهنگ و تمدن سکولار و مادی تقسیم شده است. که بعضی از اندیشمندان از آن به فرهنگ (پیشرو) و فرهنگ (پیرو) یادکرده اند.
با توجه به بیان فوق، فرهنگ از سه حوزه انسانی، اجتماعی، تاریخی، برخوردار است. حاصل ضرب و تقوم آن با ابعاد سه گانه گرایشات، بینش ها، کنش ها در محورهای ارتباطی گفته شده تلقی حداکثری ما رااز فرهنگ بیان می کند و اساسا بدون تصویر چنین گستره ای مهندسی فرهنگی به نحو جامع محقق نخواهد شد و طبعا نمی توان دامنه وسیع موضوعات و عناصر فرهنگی را در درون نقشه جامع فرهنگی قرار دارد.
2. مفهوم مهندسی و مهندسی فرهنگی، مهندسی فرهنگ
مهندسی: مفهوم مهندسی برگرفته شده از علوم پایه و تجربی است که برضرورت و توجه به تفکر سیستمی نسبت به پدیده های انسانی دلالت می کند. در پدیده های انسانی نیز بایستی بتوان در قالب یک طرح ونقشه جامع بر اساس اصول و اهداف مفروض، وبا ایجاد نسبت منطقی میان عوامل و عناصر چنین مجموعه ای را مورد هدایت و ساماندهی قرار داد. مثلا اصطلاح فیزیک اجتماعی یا مهندسی اجتماعی در حوزه جامعه شناسی بر رفتار شناسی اجتماعی و اصلاحات و شکل بخشیدن به نظام اجتماعی معنا می شود.
1-2. مهندسی فرهنگی
در مهندسی فرهنگی، نیز مهندسی، به معنای ارائه هندسه و شکل و طرح کلی یک حرکت کلان فرهنگی است تا به واسطه این طرح و نقشه حرکت، چشم انداز و دور نمای روشنی از زمینه هاو بسترهای حرکت و از ظرفیت و توان زیرساخت ها و ساختارهای فرهنگی حاصل گردد. به عبارت دیگر مهندسی فرهنگی؛ یعنی مهندسی کردن، مدیریت کردن، سامان بخشیدن، جهت دادن و اندازه کردن از نوع فرهنگی، با معیارهای فرهنگی و در قالب فرهنگی، از زاویه فرهنگ و متعلق دینی نیامده، متعلق چه چیزی را مهندسی فرهنگی کنیم در این عبارت نیامده است. (صادقی، رشاد، 1385، ص)
مهندسی فرهنگی رویکردی به برنامه ریزی و مدیریت توسعه فرهنگی است که با توجه به طبیعت متغیر فرهنگ، به طراحی راهبردهای عملی برای حل مسائل و مشکلات ناشی از تعامل فرهنگ و توسعه می پردازد. مهندسی فرهنگی به بیان دیگر به نظام ها، فرایند، جایگزین ها و فرمول بندی های مرتبط با پاسخ های خلاقانه به چالش های توسعه نهادهای فرهنگی و تشویق مردم به مشارکت درحیات فرهنگی جامعه می پردازد. (مزروعی، 1972) مراحل و کارکردهای مختلفی می توان برای مهندسی فرهنگی تصور کرد.
1. مهندسی در مرحله تدوین و طراحی یک فونداسیون و ساختاراجتماعی
2. مهندسی در مرحله ترمیم و اصلاحات و تغییرات اجتماعی
3. مهندسی در مرحله تکامل و توسعه یک ساختار و نظام اجتماعی
مفهوم مهندسی با توجه به سقف انتظارات و نیازها و ضرورت هامتفاوت خواهد بود. یعنی مهندسی در وضعیت آسیب زدایی و ترمیم وکنترل و بهینه رسالتش متفاوت از مهندسی در وضعیت تکامل یا احداث و ایجاد سازه های یک بناست.
هر چند سه فرض فوق در مهندسی کل و جامع محقق می گردد، اما درمهندسی خرد، بخشی از آن مراحل مورد نظر است.
مهندسی فرهنگی در یک کلام، عبارتست از ارائه یک نقشه و طرح کلی و جامع از نظام فرهنگی جامعه با ایجاد نسبت و ربط منطقی میان متغیرهای فرهنگی، 1. جهت ایجاد و تاسیس نهادها و ساختارهای فرهنگی 2. ترمیم و اصلاح و تغییر نظام فرهنگی 3. تکامل و توسعه نظام فرهنگی برای تحقق و رسیدن به فرهنگ تکاملی تمدن موردنظر.
2-2. مهندسی فرهنگ
واژه مهندسی فرهنگ اساسا با توجه حوزه وگستره شمول از مهندسی فرهنگ متفاوت می گردد. زیرا اساسا مهندسی فرهنگ، موضوعا به خود فرهنگ به عنوان بعدی از سه بعد سیاست، فرهنگ، اقتصاد می پردازد. مهندسی آن نیز به عوامل و عناصر و متغیردرونی و بیرونی خود فرهنگ معطوف است. در مهندسی فرهنگ، کلمه مهندسی به فرهنگ اضافه شده است، عبارت ترکیب مضاف الیه پدیدآمده است. مهندسی را به هر معنایی تفسیر کنیم منظور این است که خود مقوله فرهنگ باید هندسی پذیر باشد و اندازه مطلوب ما را بگیرد. بنابراین مهندسی فرهنگ یک کار فکری و تدبیر وسیعی را می طلبدمبتنی بر یک سلسله مبانی نظری در مقوله فرهنگ (صادقی، رشاد، 1385).
در مهندسی فرهنگی اساسا تلاش می شود میان همه ابعاد فرهنگی وسطوح و حوزه ها به سیاسی و اقتصادی... مورد توجه قرار گیرد.
3-2. مفهوم نظام مندی موضوعات
مقایسه و سنجش میان انواع موضوعات فرهنگی و برقراری نسبت وربط منطقی میان آنها که به طبقه بندی طولی و عرضی و شامل ومشمول و از حیث گستره و عمق و دقت، منتهی می شود که در نوع وشکل مهندسی فرهنگ اثر می گذارد. لذا این نگرش سیستمی در نظام مند کردن موضوعات فرهنگی حضور فعال دارد و نظام مندی در حقیقت، ایجاد یک ساختار منطقی برای تعیین و مشخص کردن جایگاه و محل استقرار یک موضوع در میان انواع موضوعات فرهنگی است که به ارزش گذاری و کمیت گذاری موضوعات فرهنگی در سطوح و ابعاد و حوزه های متفاوت منتهی می شود. البته منطق و الگوی حاکم بر نظام مندی موضوعات ناشی از طبقه بندی و نسبت کمی و کیفی مولفه های فرهنگی است لذا اگر متغیر فرهنگی مربوط به بعد روحی و گرایشی باشدو از جایگاه محوری در مهندسی فرهنگی برخوردار باشد طبعا موضوع وعناصر مولفه فوق نیز از چنین منزلتی برخوردار خواهد بود و میان این الگوی طبقه بندی مؤلفه ها و موضوعات مهندسی فرهنگی رابطه دوسویه برقرار است.
نظام مندی موضوعات در نهایت ایجاد یک نوع هماهنگی و توازن کمی و کیفی میان نسبت تاثیر موضوعات فرهنگی در برایند کل مهندسی فرهنگی است.
3. ضرورت نظام مندی و طبقه بندی موضوعات و مولفه های فرهنگ
پرسش از چرایی و ضرورت نگرش نظام مند به موضوعات و مؤلفه های فرهنگ از جمله بحث های توصیفی است که می تواند در شفاف ساختن ضرورت مهندسی فرهنگی و اهمیت آن یاری کند.
شکی نیست که ضرورت و چرایی حاکم بر مهندسی فرهنگ نیز بروجه و اهمیت خود طبقه بندی و نظام سازی موضوعات و مؤلفه های فرهنگی تاثیر مستقیم دارد. مهندسی فرهنگی اساسا یک مهندسی اجتماعی است که نظام فرهنگی حاکم بر آن را نشانه رفته است.
تحقق مهندسی اجتماعی با رویکرد فرهنگی، مستلزم یک طبقه بندی میان موضوعات و مؤلفه های آن است تا بتواند نقش بسزایی درروند پروژه مهندسی فرهنگی ایفا کند.
1-3. کثرت و انبوه موضوعات و مؤلفه ها مانع حرکت و پویایی مهندسی فرهنگی است. زیرا مهندسی فرهنگی، در تغییرات واصلاحات مطلوب فرهنگی نیازمند ایجاد و تحول و یا جابه جایی عناصر و موضوعات و مؤلفه های فرهنگی است. تا جایگاه و ارزش یک موضوع در میان انواع موضوعات از حیث ارزش کمی و کیفی روشن نشودچگونه می توان آن را در یک نظام مهندسی جابجا کرده و یا بر آن تاکیدو اصرار ورزید.
2-3. به همین جهت نظام مندی موضوعات موجب تسهیل در روندمهندسی فرهنگی می گردد. بدینسان پیوند عمیق و وثیق میان مهندسی فرهنگ و نظام مندی موضوعات فرهنگ برقرار می گردد.
در طبقه بندی و نظام مندی، مولفه و متغیرهای اساسی و فرعی و طبعاموضوعات محوری و فرعی شناسایی شده با توجه به هماهنگی وتناسبات حاکم میان آنها، می توان بر نقطه ارشمیدسی در حرکت وتکامل فرهنگی تکیه کرد.
به عبارت دیگر نظام مندی موضوعات و مؤلفه های فرهنگ، یافتن پایگاه ها و تکیه گاه های استوار و موثر در سطح وسیعی است تا بتواندمهندسی فرهنگی با تکیه بر اهرام و ابزارهای لازم، یک ظرفیت ونیروی جدیدی در حرکت و انتقال به یک وضعیت فرهنگی ایجاد کند.
بدیهی است که جایگاه فرهنگ در نظام اجتماعی حلقه واسطه ای است برای جریان ایمان و گرایش فردی و اجتماعی در عمل و فردی، اجتماعی، این امر خود ارزش نظام مندی موضوعات مهندسی فرهنگ بیش از پیش مشخص می کند. لذا تحقق و عینیت یافتن موضوع ومؤلفه های ایمانی و دینی در فرد و جامعه مستلزم تناسبات و هماهنگ سازی انواع موضوعات فرهنگ است. لذا به واسطه آن ما بایستی شاهدحرکت و تکامل در سایر ابعاد و حوزه باشیم.
فرهنگ بستر و ساختار جریان ایمان فرد و اجتماع است. بستر وطریقت فرهنگ بدون طبقه بندی و موضوعات فرهنگ، نمی تواندمحقق گردد.
2-3. طبقه بندی و نظام مندی، چگونگی و مکانیسم تغییر و تحول راروشن می کند. و مانع تشتت در ارائه راهبردها و تصمیم گیری های کلان فرهنگی می گردد.
بدون طبقه بندی و تشتت در استراتژی و تصمیم گیری کلان، جامعه از رشد هماهنگ فرهنگی برخوردار نخواهد بود و این نیز حکایت از عدم شناخت مؤلفه ها و موضوعات اساسی و فرعی و عدم ارزش گذاری متناسب با جایگاهشان می باشد.
4-3. از سوی دیگر از حیث سلبی نیز، می توان بر ضرورت نظام مندی و دسته بندی موضوعات فرهنگ توجه کرد. اساسا آسیب شناسی اساسی فرهنگی و یافتن خلاءها و کاستی های بنیانی، در پدیده ها و موضوعات پیچیده و متعدد فرهنگ کار مشکل و بعضا کم ثمری است. و بدون نگاه نظام مند، نمی توان موضوع و محورهای چالشی و عوامل اصلی آسیب فرهنگی را شناسایی و تشخص داد. چنین برخوردی با آسیب ها به منزله این است که به جای جنگ با علت های بحران فرهنگی به جنگ بامعلول ها می رود.
سطحی زدگی، تقلیل گرایی، یکی از نتایج ندیدن با هماهنگی ونظام مندی موضوعات و مؤلفه های فرهنگ است. مثلا اگر تحلیل گرمسایل اجتماعی در بررسی ناهنجارهای اجتماعی همچون بدحجابی، عوامل و علل روان شناختی و زیباشناختی مسئله پی نبرد که مربوط به بعد روحی و گرایشی فرد است. درمان و را حل اساسی آن را نیز نخواهدیافت.
به همین روی، دسته بندی عناوین و مؤلفه های فرهنگی در تشخیص و یافتن خلاءها و بحران ها و طبقه بندی خود آسیب ها و خلاءها، راه درمان و چاره اندیشی اساسی را در مهندسی فرهنگی مهیا می کند.
در این رابطه علامه جعفری بر این باور است که ناهماهنگی عناصرفرهنگی موجب تباهی کل فرهنگ انسانی می گردد.
انسان دارای ابعاد گوناگون است که اغلب از هماهنگ ساختن آنهاعاجز است. یا به وسیله آن مدیریت های حاکم که متاسفانه به جای (شخص)، (چیز) توجیه شده می خواهند لذا امکان تجزیه وناهماهنگی در عناصر فرهنگی اقوام و ملل یک پدیده طبیعی است بااینکه حیات آدمی و ذات تکاملی وی یک حقیقت غیرقابل تجزیه است.
می توان گفت اساسی ترین عامل ناهماهنگی مزبور مربوط به سودجوئی و سلطه گری است که موجب می شود توجه بیشتر به آن دسته از عناصر فرهنگی باشد که به طور مستقیم در سودآوری و سلطه گری نقش موثر داشته اند. با این امکان، هیچ ضرورت منطقی دیده نمی شودکه نمودهای مختلف فرهنگی یک جامعه کاملا متشکل و سیستماتیک بوده باشد. یعنی ممکن است فرهنگ اخلاقی یک جامعه هستند به اصول عافی باشد در عین حال فرهنگ علی آن اختصاص به انسان شناسی عقلانی محض بوده باشد. یا در فرهنگ هنری قومی، گرایش های تجربه حکمفرما شود. در عین حال فرهنگ تاریخ شناسی آن قوم، گرایش های عینی داشته باشد. همچنین ممکن است فرهنگ مذهبی یک جامعه، روحانی (مابعد الطبیعه) خالص بوده باشد ولی فرهنگ علمی آن کاملا عینی گرا و تحققی باشد، مانند مسیحیت ملل اروپایی در دو قرن اخیر و عینی گرایی علمی آنان و علت این که ناهماهنگی عناصر فرهنگی موجب تباهی کلی فرهنگ اسلامی می گردد وحدت حیات انسانی است که اساسی ترین مایه آن ذات تکاملی انسان است هنگامی که این وحدت به جهت شکست خوردن، مبنای اصلی عناصر فرهنگی مختل شود. تباهی کل فرهنگی انسانی قطعی می گردد. (جعفری، محمدتقی، 1373، ص 85)
4. عوامل و مؤلفه های موثر در ضرورت نگرش نظام مند به موضوعات ومؤلفه های فرهنگی
پس از بیان ضرورت نظام مندی و آثار و لوازم آن، حال بایستی دید که چه مؤلفه هایی می تواند در نگرش و تفکر نظام مند کردن موضوعات ومتغیرهای فرهنگ مهندسی فرهنگی نقش داشته باشد. چه پیش نیازهای اساسی بایستی باشد تا به یک طبقه بندی نظام مند برسیم.
1-4. موضوع شناسی سیستماتیک و نظامند کردن موضوعات فرهنگی و مؤلفه ها
در طبقه بندی موضوعات فرهنگی، موضوع شناسی یک قدم و حرکتی است که سطح و عمق دسته بندی و هماهنگ سازی موضوعات را معین کنید.
موضوع شناسی، یعنی شناخت و تشخیص درست و کامل مصادیق وعناوین فرهنگی که متعلق سیاست گذاری و مهندسی فرهنگ واقع می شود. لذا موضوع متعلق و محملی بر جریان تصمیم گیری وراهکارهای مهندسی فرهنگی است.
در موضوع شناسی فرهنگی، اساسا تصویر و بینش ما از موضوعات به دو نحو کلی صورت می گیرد. یا موضوعات با نگرش تجریدی و بریدن روابط درونی و بیرونی یک موضوع نسبت به سایر موضوعات صورت می گیرد. یک موضوع مستقلا با حذف خصوصیات و ویژگی های خاص، تحت عناوین عام و مشترک قرار می گیرد.
بدون آن که ربط و نسبت تاثیر دیگر موضوعات، در شناسایی متغیرهای درونی و بیرونی یک موضوع مورد توجه قرار گیرد.
این تفکر در موضوع شناسی که می توان از آن به رویکرد کلی نگر وغیر سیستمی یاد کرد در نوع طبقه بندی موضوعات نیز انتزاعی عمل می کند.
و موضوعات با اشتراک گیری مفهومی در یک ساختار درختی طبقه بندی می شوند به گونه ای که موضوع به درون خود تعریف می شود وموضوعات ماهیت و ذوات مستقل از هم دیده می شوند
طبیعی است مهندسی فرهنگی با چنین تفکر سنخیتی ندارد و اهداف آن محقق نمی گردد.
این نگرش با ساده سازی و عدم نگاه تکاملی و فرایندی بر موضوعات به معضل تقلیل گرایی در شناخت موضوعات دچار می گردد و لذاپیچیدگی و نظام مندی موضوعات را مورد تاکید قرار نمی دهد زیرا اساساتصویرش از فرهنگ نیز سیستمی نیست.
در نقطه مقابل موضوع شناسی کل گرایانه قرار دارد. با درک نظام مند وپویا از پدیده فرهنگ تلاش می کند موضوعات و مؤلفه های آن را در یک نسبت تاثیر و تاثر مستمر در یک بستر دیالکتیکی ببیند.
نگرش سیستمی به جهان، بر مبانی زیر استوار است که چنین مبانی عام در نگاه به نظام فرهنگی و مهندسی آن جاری است.
(1. تصور ارگانیک، یعنی تصوری که ارگانیسم را در مرکز ادراک آدمی قرار می دهد؛
2. کلنگری، یعنی هر پدیده به منزله موجودی زنده، دارای نظم، دارای روابط باز با محیط، خود تنظیم، و هدفمند در نظر گرفته شود.
3. مدل سازی، یعنی متفکر سیستمی سعی می کند که به جای شکستن کل به اجزای قرار دادی، ادراک خود از پدیده های واقعی را برپدیده های واقعی منطبق کند.
4. بهبود شناخت، به طوری که یک متفکر و پژوهشگر نظام گرا درک کند که الف) زندگی در یک ارگانیک و در فراگردی پیوسته استمرار دارد؛ ب) شناخت آدمی از یک کل، از طریق مشاهده فراگردهایی که در درون آن به وقوع می پیوندند؛ به دست می آید، نه از طریق مشاهده اجزای آن کل؛ و ج) آنچه که فرد مشاهده می کند، خود واقعیت نیست، بلکه ادراک وی از واقعیت است.
... بدین ترتیب ملاحظه که تفاوت بسیار زیادی بین تفکر سیستمی وتفکر تحلیلی تجزیه مدار وجود دارد و تاکید بر تفکر سیستمی، روش قابل اعتمادتری برای شناخت پدیده های پیچیده و مطالعه آنها ارائه می کند؛ البته تفکر سیستمی در تضاد با تفکر تحلیلی تجزیه مدار نیست در واقع این دو روش مکمل یکدیگرند، نه جایگزین هم...). (رضائیان، 1380، ص 11)
(توایه سیستم ها به واقع مدعی) درک کلی و عام موضوع خویش است، بدین مفهوم که در مقام یک نظریه اجتماعی، به همه مسائل اجتماعی می پردازد، و نه فقط به بخش ها یا قطعاتی محدود). (یک ابرنظریه مشخصا چشمگیر است...) (هارومولر، 1379، ص 3)
بر این اساس تفاوت و تمایز نگرش سیستمی مکانیکی و سیستمی ارگانیستی روش می گردد. (محسنیان راد، 1369، ص 28) در نگاه مکانیکی به فرهنگ به پویایی و تحرک فرهنگی و به مثابه یک فرایندمستمر که تغییر و تحول پیدا می کند تصور نشده است بلکه به فرهنگ ها نگاه کمی و ابژکتیو دارد. کارآمدی فرهنگ را برای استعلاء وتکامل عالی بشر نمی خواهد. بلکه آن را در جهت پویایی چرخه حیات وتکامل مادی می طلبد.
لذا در موضوع شناسی فرهنگی، موضوعات فرهنگی، به مثابه قطعات و اجزاء یدکی یک فرهنگ در نسبت تاثیر و شدت دنیوی و مادی طبقه بندی می شوند.
بر این اساس موضوعات و عناصر سه حوزه فرهنگ بشری، فرهنگ اجتماعی، فرهنگ تاریخی در مسیر تصرف فرهنگ غیراستعلایی گفتمان تجدد مصادره می شود. با حاکمیت بهره وری مادی در تحلیل عناصر روانی و روحی، فکری و رفتاری پتانسیل و انرژی ذخیره شده درحوزه های سه گانه فرهنگ را در مقیاس ملی و جهانی آزاد می گردد.
به همین روی نگاه ابزار انگارانه به مقوله فرهنگ و موضوعات مهندسی فرهنگ و نگرش کمیت گرایانه، فرهنگ و عناصر آن را به یک صنعت سودآور سرمایه دارانه مبدل می شود. در این نگرش اساسااصلاحات و مهندسی فرهنگ معنای روشنی ندارد. و اراده و اختیارانسان در درون ساختارهای اجتماعی فرصت بروز پیدا نمی کند. (آدورنو، هورکهایمر، 1384، صص 209 و 210)
در نقطه مقابل، نگرش سیستمی اندام وار قرار می گیرد. پویایی وفرایند دیالکتیکی و مسئله فرهنگ و موضوعات آن مورد توجه قرارمی دهد. (لذا یک سیستم، مشتمل بر مجموعه ای از اجزاء است که فعالیت مشترک دارند و در عین حال محافظت از محدوده های خود بامحیط اطراف نیز تبادل نفوذ می کند. داده هایی که وارد این سیستم می شوند تاثیرات دریافت شده از محیط اطراف هستند و سیستم آنها رااز طریق فراگردهای مختلف به بازداده ها تبدیل می کند. بازداده ها شامل فرآورده ها خدمات و نفوذهایی هستند که از سوی سیستم به منظوردگرگونی محیط اطراف آن صادر می شوند. در یک سیستم ممکن است جنبه مکانیکی و منفی داشته باشد و نتواند در برابر محیط خودعکس العمل نشان دهد. نمونه چنین سیستمی ساعت است. یک سیستم ممکن است دارای خصوصیات واکنشی باشد و برای تحقق هدف یا هدف های مختلف، طرح ریزی شده باشد مثل ماهواره های فضایی...) (معتمدنژاد، 1369، ص 27)
نگاه سیستماتیک نسبت تاثیر موضوعات و مؤلفه های فرهنگی را دربرایند کل نظام فرهنگی ملاحظه می کند. لذا درجه و شدت تاثیر و حوزه، مقیاس آن، کارآمدی موضوعات و مؤلفه های فرهنگی در مهندسی فرهنگ مشخص می کند و با تعیین وزن و اندازه های آن در یک نظام فرهنگی به توزین کمی و کیفی آنها می پردازد.
حاصل اینکه نگاه ارگانیکی و سیستمی به فرهنگ تکاملی و به استعلای فرهنگ حقیقی معطوف است. که اجزاء و عناصر فرهنگی دریک داد و ستد مستمر و پویا و با جهت گیری تکاملی، بر پیکره نظام فرهنگی و اجتماعی اثر می گذارد.
با این بیان، روشن شد که مهندسی فرهنگی اساسا بدون رویکرد کل گرایی از موضوع شناسی و طبقه بندی و نظام مندی آن، نمی تواند مسیر وبستر اصلاح را ترسیم و تکامل فرهنگی را طی کند.
2-4. اهداف و جهت گیری و تاثیر آن بر نظام مندی موضوعات
موضوع شناسی با رویکرد سیستمی اگرچه در طبقه بندی و نظام مندی یک پیش نیاز اساسی است. اما در عین حال موضوع شناسی و طبعانظام مندی خود از عوامل دیگر متاثر می گردد.
اساسا اهداف و غایتی که یک نظام و تمدن فراسوی حرکت و مهندسی فرهنگی ترسیم می کند. افق و چشم انداز وسیع حرکت کلان مهندسی اجتماعی و فرهنگی را روشن می کند. موضوعات و نظام مندی اش باحاکمیت جهت گیری کلی جایگاه و ارزش واقعی خود را پیدا می کند.
جهت گیری و غایت حرکت در تمدن دینی، نیز توسعه حوزه پرستش وبندگی در همه زوایا و ابعاد زندگی است. به نحوی که جریان پرستش درتمام ابعاد و سطوح فرد و جامعه، به کمال و استغنا و استعلاء روحی وروانی عقلانی و رفتار انسان و جامعه بینجامد. طبعا با چنین تصوری ازغایت محوری حرکت، تمام مهره ها و عناصر فرهنگی در نسبت با این جهت، ارزش و وزن در نتیجه نظام یافته و طبقه بندی می شوند.
3-4. مبانی کلی و نظری و تاثیر آن بر نظام مندی موضوعات و مؤلفه های فرهنگی
مهندسی فرهنگی بسته به پارادایم تمدنی خود به یک بنیان های مبانی نظری متکی است، که معقولیت و مشروعیت، ظرفیت مهندسی فرهنگی را تضمین و تامین می کند و این مبانی نیز در مهندسی موردنظر برگرفته از آموزه های وحیانی و انگاره های دینی است.
مبانی معرفت شناختی، انسان شناختی، هستی شناختی، کلامی وجامعه شناسی از جمله پیش فرض هایی است که مهندسی فرهنگی خواه ناخواه در چارچوب آن به دنبال هندسه بخشیدن به موضوعات ومؤلفه های کلان فرهنگی است.
اساسا تمدنی که انسان را به توده انبوهی از ماده تحلیل می کند وهستی را بریده از مبدا و غایتش تحلیل می کند و در معرفت شناسی عقلانیت ابزاری و حس و تجربه را حاکم می کند، چگونه می تواند ابعاد ولایه های پنهانی و ابعاد عالی شخصیت انسان را در مهندسی فرهنگ مورد دقت و توجه قرار می دهد. بدون تکیه بر حقیقت و حجیت وحی، چگونه تصویری از آغاز و انجام حرکت انسان جامعه و تاریخ می توان داشت. در حالی که بخشی از هویت فرهنگی جوامع بشری، در پاسخ به حل معمای هستی و چرائی و چیستی هستی معطوف است.
یا تمدنی که نگرش فردگرایی را در روابط اجتماعی حاکم می کند باتمدنی که بر هویت حقیقی جامعه تاکید می ورزد در مهندسی فرهنگی به دو گونه الگوی اصلاحی و تغییر فرهنگی خواهد رسید و در موضوعات فرهنگی و مؤلفه های فرهنگی دارای دو ساختار متفاوت خواهند بود. دریکی خودمداری، حب نفس، طمع، خودخواهی، به عنوان بخشی ازفرهنگ جامعه مورد تاکید واقع می شود و در فرهنگ اقتصادی آن به عنوان اصول اساسی و تحرک بخشی نظام اقتصادی تلقی می شود. (نظریه اقتصادی آدام اسمیت، کیتر...)
در حالی در نوع دوم، ایثار و تعاون، فداکاری، نوع دوستی، تقدم دوست وهمسایه بر خود، جزء فرهنگ اجتماعی محسوب می گردد.
به این ترتیب، حضور مبانی و پیش فرض های حدود و ثغور مهندسی فرهنگی و در نوع طبقه بندی و نظام مندی حضور دارد. بر همین اساس، کارشناسان فرهنگی با تعهد و مقید شدن به پارادیم تمدنی و دینی ومبانی نظری آن توان شناسایی موضوعات و مؤلفه های فرهنگ وهماهنگی و توازن آنها دارا می گردند. در حالی که با الگوی کارشناسی غربی و به کارگیری مدل های آنها نمی توان به روش و الگوی طبقه بندی و نظام مندی مطلوب خود رسید. نمونه چنین مدل ها و الگوهای کارشناسی غربی را می توان در نوع سنجه هایی که وضعیت دینی وفرهنگی جامعه ایران بعد از انقلاب را دنبال می کنند ملاحظه کرد. که بامدل و الگوی جامعه شناسی و روان شناسی غربی، جامعه دینی را در حال حرکت به یک سکولاریزاسیون ناخواسته تحلیل می کنند. که از امواج مدرنیراسیون غربی نشات می گیرد. در حالی که با ارائه مدل و الگوی سنجشی بر مبنای دین، ارائه سنجه های دینداری می توان به چنین تحلیل های جهت دار پایان داد.
4-4. استراتژی و اصول مهندسی فرهنگی تاثیر آن در نظام موضوعات فرهنگ
بدیهی است که مبانی و اهداف کلان مهندسی فرهنگ ترسیم گراستراتژی و اصول مهندسی فرهنگ می باشد که خود مبانی و اهداف واصول مهندسی فرهنگ نیز از پارادایم تمدنی و دینی که خط مشی حرکت تاریخ و جامعه و فرد و اهداف و مبانی را تعیین می کند، الهام می گیرد.
به همین روی استراتژی و اصول مهندسی فرهنگ در درون فلسفه تاریخ و فلسفه تکاملی به خط و مشی حرکت و مهندسی فرهنگ می پردازد. و در نوع موضوع شناسی و نظام مندی موضوعات و مؤلفه های فرهنگی حضور فعال دارد.
اساسا مهندسی فرهنگی، حرکت و تلاشی راهبردی در عرصه فرهنگ است. این راهبرد به سیاستگذاری، تصمیم گیری کلان در حوزه فرهنگی می پردازد.
و در این امر اولویت ها، نیازهای اساسی فرهنگ و خلاءها وکاستی های فرهنگ مورد توجه قرار می گیرد. لذا نوع نظام مندی ونگرش مجموعه نگر وطبقه بندی موضوعات و مؤلفه های فرهنگی ازیک سو متاثر از اصول و استراتژی حاکم بر مهندسی فرهنگی است. ازسوی دیگر خود در تحقق و ایجاد بستر مناسب مهندسی فرهنگ حضورو نقش فعال ایفاء می کند.
استراتژی و اصول مهندسی فرهنگی از آنجا که نقطه آرمانی حرکت خود را انتقال به وضعیت مطلوب فرهنگی و به عبارت تکامل فرهنگی می داند. طبعا بایستی میان وضعیت موجود غیرمطلوب و وضعی مطلوب غیرموجود (وضعیت شایستگی و بایستگی) به مهندسی فرهنگ بپردازدیعنی نمی تواند با چشم پوشی از شرایط و وضعیت موجود که به آسیب ها وبحران ها دچار شده است به چنین ایده ای برسد.
لذا طبیعی است که مهندسی فرهنگی با نظامی موضوعات و عناصرفرهنگی مواجه است که از فرهنگ تکاملی خود ناشی نشده است بلکه ازفرهنگ تهاجمی بیگانه ناشی شده است. چنانچه با عناصر و موضوعات فرهنگی درگیر است که از فرهنگ قومی و ملی ناشی شده است و طبیعتاایجاد نسبت تعادلی میان مولفه ها و موضوعات آن به یک طبقه بندی وهماهنگی خاص می انجامد.
به عبارتی مهندسی فرهنگی می بایست نظام مندی موضوعات را درسه وضعیت زیر ملاحظه کنید.
1. وضعیت تبادلی و تفاهمی میان فرهنگ های بومی و ملی هنجارمند (تبادل) ــــــــــــــــــ فرهنگ ملی
2. وضعیت تهاجمی و شبیه خون فرهنگی غیرهنجارمند (چالش) ـــــــــــــــ فرهنگ مدرن
3. وضعیت تکاملی و مطلوب فرهنگی (تکامل) ـــــــــــــــــفرهنگ دینی
تا در استراتژی و اصول مهندسی فرهنگ به یک نظام فرهنگی هماهنگ میان سه وضعیت برسد به نحوی که بتواند با اصلی و فرعی کردن وضعیت ها، موضوعات و مؤلفه های آن با الگو و روش متناسب طبقه بندی کرده به نحوی که فرهنگ بومی و مدرن در درون فرهنگ تکاملی منحل گردد. هماهنگی نیز لزوما به معنی همگون سازی فرهنگی نیست. بلکه ارجاع کثرت و تعددها به یک مبنا و فرهنگ واحدی است تا از تشتت و گسیختگی فرهنگی مصون گردد.
حاصل اینکه تصویر و لحاظ وضعیت و شرایط در نوع استراتژی واصول مهندسی فرهنگ، تاثیر اساسی دارد. لذا وضعیت های فوق، درنظام موضوعات و طبقه بندی موضوعات نقش چشمگیری خواهدداشت.
5. حوزه و ابعاد مهندسی فرهنگی و نظام موضوعات آن
پس از بیان مؤلفه ها و عواملی موثر در طبقه بندی موضوعات مهندسی فرهنگی تعیین حوزه و گستره فرهنگ و ابعاد آن در مهندسی فرهنگی، ما را با کثرت موضوعات دیگر مواجه خواهد کرد.
لذا با الگوی حاکم بر نظام مندی و طبقه بندی ابعاد و حوزه های فرهنگی، به طبع موضوعات آن نیز وزن و اعتبار متناسب می یابد. ابتدا وتقوم حوزه ها و ابعاد در جدول زیر ترسیم می کنیم.
حال اگر یکی از حوزه های سه گانه را با لحاظ ابعاد در محورهای ارتباطی زیر ضرب کنیم ماتریس زیر به دست می آید.
با توجه به دو جدول فوق در حوزه فرهنگ انسانی ما شاهد نظام موضوعات متعدد با توجه به محورهای ششگانه خواهیم.
با ضرب نظام موضوعات ابعاد حوزه انسانی در محورهای ارتباطی، ما18 عنوان کلی برای موضوعات فرهنگی در حوزه فرهنگ انسانی خواهیم داشت.
لذا در این مجال، نظام تولید فرهنگی ــــــــــــــــــــــ نظام توزیع فرهنگی ـــــــــــــــــــ نظام مصرف فرهنگی، ساختار ونهادهایی هستند. موضوعات و مسائل فرهنگی محورها و ابعاد گفته شده سامان و شکل می بخشند لذا بر عهده مهندسی فرهنگی است باارائه راهبردهای کلان فرهنگی به هماهنگی میان سه سطح تولید، توزیع، مصرف نظام فرهنگی اقدام کند. چنانچه بایستی در فرهنگ انسانی با توجه به ابعاد و محورها، سه سطح و ضلع زیر:
1. فرهنگ حاکم بر سیستم تولیدی (بر معنای عام)
2. فرهنگ حاکم بر سیستم توزیع (بر معنای عام)
3. فرهنگ حاکم بر سیستم مصرف (بر معنای عام)
به عبارت دیگر در مهندسی فرهنگی، اساسا بایستی به ابزار وتکنولوژی هایی که به عنوان لوازم و ضروریات زندگی وارد زیست فرهنگ انسانی می شوند اساسا خود موضوع سازی فرهنگی می کنند. فرهنگ، اخلاقیات و آداب و سلوک خاص را دامن می زند. لذا بعضی از موضوعات فرهنگی بر آمده از ساختارها و نهادهای تولیدی و ابزارها و تکنولوژی تولیدی است. چنانچه در سیستم توزیع عملا به شکل خاص، به مسائل و موضوعات فرهنگ خاصی را دامن می زند، مدگرایی، سطحی زدگی، فقر روانی، تحول زیباشناسی فردی، شدت هیجانات التذاذهای مادی، همه مواردی است که ساختار و نهادهای توزیع، برای جریان مصرف انبوه بکار می گیرند. به این ترتیب نظام مصرفی جامعه، دگرگون می شود.
فرهنگ مصرفی جامعه عملا به موضوعات و مسائل از مصرف توجه می کند که اساسا نیازهای درجه دوم و سوم محسوب می گردد.
با این بیان اگر جدولی که در فرهنگ انسانی پرداخته شد در فرهنگ اجتماعی و تاریخی تکرار شود با 36 عنوان کلی نظام موضوعات فرهنگی مواجه خواهیم شد. که در مجموع 54 عنوان کلی و موضوعی فرهنگ پدید می آید.
با این دسته بندی اساسا، بعد ایمانی که مربوط به گرایش و حب و بغض می باشد در هر سه حوزه از ارزش محوری و بعد عقلانی که به دانش وبینش ها مربوط می گردد از ارزش فرعی و بعد رفتاری از ارزش تبعی برخوردار است.
در خود حوزه های فوق فرهنگ تاریخی نقش محوری، فرهنگ اجتماعی، نقش فرعی و فرهنگ انسانی (فردی) نقش تبعی را داراست.
طبعا ارزش گذاری ابعاد و حوزه فوق، در نوع هماهنگی و نظام مندی موضوعات عمال می گردد. لذا گرایش ها و حساسیت های تاریخی کدارزشی و وزن آن در مهندسی فرهنگی دارای جایگاه اساسی است. لذاموضوعات فرهنگی که به حساسیت ها و گرایشات. و حب و بغض های تاریخی و تمدنی ما می انجامد از ضریب ارزش بالایی برخوردار است. چنانچه بینش و عقلانیت تاریخی نسبت به اولی از ضریب ارزشی کمتربرخوردار است و به همین روی در مهندسی فرهنگی، موضوعات که برتوسعه فهم و بینش تاریخی فرد و جامعه نسبت به هویت و میراث تاریخ گذشته می انجامد دارای ضریب ارزشی فرعی است هر چند وزن و نسبت تاثیر آن نسبت به حوزه های ذیل خود محوری و اساسی باشد. رفتارها وکنش هایی در فرهنگ تاریخی که به نحوی ناظر بر احیاء شعائر و آئین ومناسک تاریخی است، موضوعات فرهنگی برای ارتقاء و اصلاح رفتارهای فردی و اجتماعی نسبت به فرهنگ رفتار تاریخی ایجادمی کند.
به ترتیبی که در فرهنگ تاریخی گفته شد روشن گشت هر یک ازساحت سه گانه آن، موضوعات و عناصرش دارای نظام و طبقه بندی خاص می باشند. لذا در فرهنگ تاریخی، با سه نظام موضوعی مواجهه هستیم که به منزله سیستم خرد هستند که از منطق حاکم بر سیستم کلان فرهنگ تاریخی تبعیت می کنند.
در فرهنگ اجتماعی و انسانی، ترتیبی که گفته جاری است وموضوعات فرهنگ اجتماعی در ذیل فرهنگی تاریخی قرار می گیرد وضریب ارزشی پائینی نسبت به آن دارند. چنانچه فرهنگ انسانی درذیل فرهنگ اجتماعی قرار می گیرد. در مهندسی فرهنگی با لحاظچنین نظام مندی و هماهنگ فوق، می توان گام موثری در اصلاح وتکامل فرهنگی ایفاء کرد.
مهندسی فرهنگ در ارائه نقشه جامعه فرهنگی بایستی بتواند باموضوع شناسی و ایجاد نظام هماهنگ میان محورها - ابعاد و حوزه هابه توزین کمی و کیفی موضوعات فرهنگ اقدام کند. موضوعات و نظام چنانچه آشکار شد به هر میزان که روابط و نسبت های درهم متقوم می گردد، ابعاد و حوزه های فرهنگی و موضوعات پیچیده تر می گردد. لذابر دقت و حجم وسیع کل مهندسی فرهنگی و ابعاد موضوعات آن افزوده می گردد.
چنانچه در موضوعات فرهنگ اجتماعی، خود عقلانیت اجتماعی ازیک تقسیم بندی دقیق برخوردار است و به نظام جدیدی از موضوعات فرهنگی در مهندسی دامن می زند
عقلانیت اجتماعی در سه سطح بنیادی، تخصصی، عمومی قابل طرح است.
به عبارتی ما با سه سطح از عقلانیت اجتماعی مواجه هستیم.
1. عقلانیت بنیادی: مربوط به بنیان های ارزشی و علوم و معارفی است که ظرفیت تکامل فرهنگ را تعیین می کند. این سطح از عقلانیت منشااعتبار و ارزش دیگر سطوح عقلانیت است و وزن و منزلت دیگر مراحل عقلانیت اجتماعی به آن بستگی دارد.
موضوعات فرهنگی این سطح عقلانی نسبت به محورهای ارتباطشش گانه بایستی مورد دقت قرار گیرد. و بایستی به طبقه بندی و نظام مندی آن با توجه به الگوی آن پرداخت.
2. عقلانیت تخصصی: متناسب با ظرفیت عقلانی ایجاد شد. حوزه علم ودانش ها و بینش ها را توسعه می بخشد. به گونه ای که عقلانیت پایه دردرون ساختار علوم و دانش های تخصص جاری شود.
با این تلقی موضوعات فرهنگی شامل، علوم دقیقه و تجربی و پایه می گردد. این سطح عقلانی نیز در ارتباط با محورهای شش گانه، موضوعات فرهنگ ویژه ای را ایجاد می کند. لذا نظام مندی و هماهنگی لازم را در مهندسی فرهنگی می طلبد.
3. عقلانیت عمومی: عقلانیت عمومی در بستر عقلانیت بنیادی وتخصصی، به نحوی مصرف کننده و تغذیه کننده می باشد. لذا ارتباطعقلانی عموم جامعه با محورهای 6 گانه، از عقلانیت تخصصی و پایه تاثیر می گیرد. و موضوعات فرهنگی و طبقه بندی آن متاثر از آن می باشد.
در مهندسی فرهنگی بایستی به بینش و هوشمندی عموم جامعه درمحورهای ارتباط تاکید شود. در حوزه فرهنگ اجتماعی به یک تقسیم دیگری بایستی توجه کرد که موضوعات فرهنگی وسیعی در بر می گیردو ضرورت نظام مندی را بیش از پیش می طلبد. (مرعشی، 1376، صص 7576)
فرهنگ اجتماعی شامل سه سطح زیر نیز می باشد:
1. فرهنگ سیاسی 2. فرهنگ اقتصادی 3. فرهنگ فرهنگی
هر یک از سطوح فوق نظامی از موضوعات فرهنگی را ایجاد می کند. که خود به تخصصی و عمومی قابل تقسیم است.
مثلا پذیرش اجتماعی دموکراسی، انتخابات، نظام پارلمانی و... درفرهنگ سیاسی عمومی بایستی نظام مند گردد. ارزش کمی و کیف آن رادر مهندسی فرهنگی تعیین گردد.
چنانچه در فرهنگ سیاسی تخصصی، مشروعیت و معقولیت تئوریک اصل دموکراسی، ولایت فقیه، رای اکثریت، از جمله محورها و موضوعات مربوط به آن حوزه می باشد. (اینگلهارت، 1382، صص 15 16)
در فرهنگ عمومی اقتصادی نیز، پذیرش بانک، ساختار اقتصادی، بهره وری صحیح، ربا، قرض الحسنه، مصرف گرایی، مدگرایی، اسراف، تبذیر و... از جمله موضوعاتی است در فرهنگ عام اقتصادی قابل طرح است که طبقه بندی و نظام مندی موجب تسریع اصلاحات فرهنگی دربخش اقتصاد می گردد در فرهنگ تخصصی اقتصاد، ماهیت پول نظامی بانکی، عرضه و تقاضا، تورم، مدل های اقتصادی، موضوعات مربوط به فرهنگ تخصصی حوزه اقتصاد میباشد.
طبقه بندی و جایگاه مناسب موضوعات فوق می تواند در موضوع شناسی و آسیب شناسی و در مهندسی فرهنگ به اصلاحات و ترمیم زود هنگام بینجامد.
6. مقیاس ها و نظام موضوعات فرهنگی
توجه به مقیاس مهندسی فرهنگی چشم اندازی وسیع و افق فکری مهندسی فکری را روشن می کند یعنی در شرایطی به مهندسی فرهنگی می پردازد که از محیط و شرایط جهانی و بین المللی شناخت کاملی دارد. سطح اصطکاک و برخوردها و جنگ جدال فرهنگی را در میزان رشدمهندسی مورد ارزیابی قرار می دهد.
لذا مهندسی فرهنگ در سطح توسعه فراتر از موضوع شناسی می بایست در سطح جهانی به موضوع سازی فرهنگ برای حرکت فرهنگ تکاملی جهان بپردازد. موضوع سازی نیز نیازمند درک درست وهماهنگ از موضوعات و طبقه بندی و شناخت کامل از نسبت تاثیر آن در سطح جهانی است.
و در عین حال نیز بایستی از موضوعات که از سوی ساختارهای فرهنگی جهان مستمرا ایجاد می شود و به یک موج جهانی تبدیل می شود غافل شد بلکه بایستی شناخت و نگرش نظام مند داشت.
با این بیان می توان سه حوزه فرهنگ انسانی، فرهنگ اجتماعی وفرهنگ تاریخی، در مقیاس 1. جهانی 2. بین المللی 3. ملی متقوم دید به این نحو که
با توجه به جدول فوق شاهدیم که نظام موضوعات فرهنگی در مقیاس جهانی، منطقه ای و ملی وسعت و تنوع زیادی می پذیرد.
لذا ما با انواع نظام موضوعات فرهنگی در بعد گرایش جهانی بینش جهانی، رفتارهای جهانی مواجه خواهیم بود.
فهرست منابع
1. رضائیان، علی، 1380، تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)
2. جعفری، محمدتقی، 1373، فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
3. آدورنو، هورکهایمر، 1384، دیالکتیک روشنگری، ترجمه مرادفراهادپور، امید مهرگان، تهران، نشر گام نو.
4. مرعشی، سیدجعفر، 1376، پیرامون فرهنگ عمومی کشور، تهران، نشر سازمان مدیریت صنعتی.
5. ایلگتون، تری، 1380، منازعات فرهنگی مدرن، ترجمه رضامصیبی، مجله ارغنون، شماره 18، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
6. هارو مولر، 1379، مجله ارغنون، شماره 17، ترجمه مراد فرهادپور، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
7. آشوری، داریوش، 1380، تعریفها و مفهوم فرهنگ، تهران، انتشارات آگاه.
8. محسنیان راد، 1369، ارتباطشناسی، تهران، انتشارات سروش.
9. اینگلهارت، 1382، تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، تجرمه مریم وتر، تهران، انتشارات کویر.
10. کینگ، ساموئل، 1341، جامعه شناسی، ترجمه مشفق همدانی، تهران، انتشارات امیرکبیر.
11. اجلالی، پرویز، 1379، سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی درایران، تهران، نشر آن.
12. پیروزمند، علیرضا، 1382، تعیین الگو و طبقه بندی موضوعات درمهندسی فرهنگی کشور (دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی).
13. صادقی، رشاد، 1385، دو هفته نامه مهندسی فرهنگی، شماره دوم.
14. مزروعی، علی، 1972، مهندسی فرهنگی و ملت سازی در شرق آفریقا.
منبع: هفته نامه پگاه حوزه / 1387 / شماره 232، خرداد ۱۳۸۷/۰۳/۰۰
نویسنده : محمد رضا خاکی قراملکی
نظر شما