الگوهاى دموکراسى
مقاله حاضر براى تبیین دموکراسى و مدلهاى آن براساس رویکردهاى مختلف، نگارش یافته است. در این راستا مدلهاى متعدد و مختلفى براساس دیدگاههاى هلد، هانتینگتون، راسل، ارمه، جى، گراهام، کَت و هابرماس ارائه شده و خصوصیات آنها بیان گردیده است.
تأمل در الگوها و مدلهاى ارائه شده از دموکراسى پیش از هر چیز بیانگر این نکته است که دموکراسى و روشهاى دموکراتیک یکسان نبوده و مىتواند تجلیات مختلف و متنوعى پیدا کند. اهمیت این بحث هنگامى افزون خواهد شد که توجه داشته باشیم در شرایط کنونى جامعه ایران موضوع «مردمسالارى دینى» و طراحى مبانى نظرى آن در چالش و نوسانى از ابراز عقیدهها - از امتناع ذاتى طرح آن تا وجوب پرداخت به این مقوله - قرار دارد. این مقاله به اهم تقسیم بندىهاى ارائه شده در خصوص دموکراسى و الگوهاى ارائه شده از آن مىپردازد.
دموکراسى؛ بازار الگوها و مدلها
نویسندگان و اندیشمندانى که درباره دموکراسى بحث کردهاند، هر یک از زاویه اى خاص و به اعتبارى ویژه، دموکراسى را به انواع و اقسامى تقسیم کرده است. برخى با توجه به جلوههاى ظهور و شاخصههاى تجلى یافته انواع حکومتهاى دموکراتیک، و بعضى دیگر با عنایت به تأثیر و نفوذ انواع نظریهها در حکومتهاى دموکراسى، مدل سازى کردهاند.
در این مقاله به برخى از الگوهاى ارائه شده که از درجهاى از اهمیت و ابتکار برخوردارند اشاره مىکنیم.
1. دیوید هلد (یازده مدل دموکراسى)
وى در کتاب مدلهاى دموکراسى در سال 1987 تحقیقى منضبط در خصوص انواع صورتهاى بروز یافته دموکراسى ارائه کرده است. مدلها و تقسیم بندىهاى هلد از دموکراسى به قرار زیر است:
دموکراسى کلاسیک: از خصوصیات این دموکراسى مشارکت مستقیم شهروندان در امور قانون گذارى است. این مدل در یونان باستان و با خصوصیات شهروندان محدود آتن رهگیرى شده است. 2
دموکراسى حمایتى: علت نامگذارى این دموکراسى این است که مردم یا شهروندان فعال براى اطمینان حاصل کردن از این که حاکمان سیاستهایى در جهت منافع آنها را پیگیرى مىکنند خواستار به دست آوردن حمایت حاکمان و نیز حمایت از یکدیگر هستند. در این دموکراسى اگر چه حاکمیت در نهایت متعلق به مردم است، اما به نمایندگانى تفویض مىشود که از سوى شهروندان اعمال حاکمیت کنند. در این دموکراسى حوزه دولت از جامعه مدنى مجزّاست و اختیارات دولت محدود است. وجود کانونهاى قدرت و گروههاى رقیب نیز از شاخصههاى این مدل است. 3
دموکراسى تکاملى رادیکال: در این مدل شهروندان از برابرى سیاسى و اقتصادى و نیز آزادى برخوردارند و هیچ یک بر دیگرى رجحان و تفوق ندارد. تقسیم وظایف قوا از خصوصیات اصلى این دموکراسى است. شرایط عمومى تحقق آن، اجتماع کوچک غیرصنعتى است. 4
دموکراسى تکاملى: در این دموکراسى، مشارکت در حیات سیاسى صرفاً براى پاسدارى از منافع شخصى و فردى نیست، بلکه براى ایجاد شهروندانى آگاه، مسؤول و رشید نیز ضرورى است. از ویژگىهاى این دموکراسى این است که حق رأى همگانى بوده و تفکیک قوا به طور کامل در آن وجود دارد به نحوى که حتى دستگاه بوروکراسى دولتى نیز از حاکمان منتخب مردم، کارکردى جداگانه دارند و تفکیک شدهاند. تحقق این دموکراسى در جامعه مدنى مستقل همراه با اقتصاد رقابتى و مالکیت خصوصى میسّر است. 5
دموکراسى مستقیم مارکسیستى: این نوع مدل را دیویدهلد به همراه شرح نظریههاى مارکسیستى در گرایشهاى مختلف آن شرح مىدهد. از خصوصیات حاکم بر این مدل که در دو حالت سوسیالیسم و کمونیسم تبیین شده، این است که پیش شرط تحقق آزادى واقعى، پایان استثمار و در نهایت برابرى کامل اقتصادى و سیاسى است. شرایط جوامع سوسیالیستى مثل تنظیم امور به وسیله کمونها و آرمانهایى چون شکست بورژوازى و وحدت پرولترها (کارگران) و نیز از بین رفتن تمامى طبقات از شاخصهها و بسترهاى تحقق این مدل است. 6
دموکراسى نخبهگراى رقابتى: در این مدل نویسنده با طرح نظریات شومپیتر و حملات وى به دموکراسى کلاسیک، مدلى از حکومت دموکراتیک را بیان مىدارد که در آن نخبگان سیاسى کارآمد و کاردان تصمیمگیرندگان اصلى هستند. در این مدل طبق نظریههاى شومپیتر نقش شهروندان معمولى بسیار محدود است. مدل نخبه گرایى رقابتى شاهد خصوصیاتى چون حاکمیت سیاستهاى حزبى در پارلمان، تمرکز در رهبرى سیاسى و حکومت پارلمانى با قوه مجریه قوى هستیم. از شرایط عمومى مطرح در این مدل مىتوان به جامعه صنعتى، انتخاب کنندگان کم اطلاع یا عاطفى و همچنین فرهنگ سیاسى تحملپذیر و متساهل اشاره کرد. 7
دموکراسى تکثرگرایانه: در این مدل به دیدگاه تجربى در دموکراسى که مبتنى بر نظریات اندیشمندان و نویسندگان آمریکایى است توجه مىشود. از خصوصیات این مدل کم کردن آسیبپذیرى حکومت به وسیله حفظ اقلیتها و تأمین آزادىهاى همه جانبه سیاسى است. آزادى بیان، آزادى تشکیلات سیاسى و غیر سیاسى، تنوع گروههاى در پى کسب نفوذ در سیاست و میانجىگرى و داورى حکومت بین تقاضاها و مطالبات متکثر، از ویژگىهاى این مدل به شمار مىرود. 8
دموکراسى حقوقى: در مدل حقوقى، اهتمام و توجه به اصل اکثریت براى حفظ آزادى و حفاظت از افراد در مقابل حکومت خود رأى توصیه مىشود. همچنین خصوصیاتى چون حداقل مداخله دولت در جامعه مدنى و زندگى خصوصى و حداکثر میدان عمل براى جامعه بازار آزاد و وجود رهبرى سیاسى در محدوده اصول لیبرالى را مىتوان براى آن برشمرد. 9
دموکراسى مشارکتى: در این مدل گفته شده که حق مساوى براى تکامل شهروندان و تأمین منافع آنان صرفاً در یک جامعه مشارکتى تحصیل مىشود. مشارکت مستقیم شهروندان در نهادهاى اصلى جامعه چون محل کار و محله و فعالیت احزاب مشارکتى در قالب ساختارهاى پارلمانگونه یا کنگرهاى از خصوصیات این مدل است. براى تحقق دموکراسى مشارکتى به حداقل رساندن قدرت بوروکراسى غیر مسؤول در زندگى عمومى و خصوصى لازم شمرده شده است. 10
دموکراسى خودمختار: در مدل مزبور بر شرایط و خصوصیات خودمختارى دموکراتیک تأکید مىشود. شرایطى که در آن به زندگى دموکراتیک بیش از رأى دادن ادوارى شهروندان توجه مىشود. در دموکراسى خودمختار مىبایست فرصتهایى براى شهروندان ایجاد شود که بتوانند ظرفیتها و استعدادهاى خود را بروز دهند و در برخوردارى از این فرصتها و محدودیتها مىبایست افراد یک جامعه با هم برابر باشند. دسترسى آزاد و همگانى به اطلاعات براى تضمین تصمیمگیرىهاى آگاهانه در کلیه امور، ایجاد مسؤولیت جمعى در زمینه امور اجتماعى و تقلیل کار روزمره به حداقل ممکن و همچنین وجود بنگاههاى اقتصادى خود گردان و شرکتهاى خصوصى متنوع و نظام حزبى رقابتى از ویژگىها و شرایط دیگر این مدل است. 11
دموکراسى (فراگیر) جهانى: در این مدل، دموکراسى با لحاظ شرایط عصر جهانى شدن مورد بحث قرار گرفته است. در دموکراسى جهانى (Cosmopolitian Democracy) باتوجه به این که در شرایط موجود روابط منطقهاى و جهانى با یکدیگر اصطکاک افزونترى دارند، اصول خودمختارى سیاسى نیازمند آن است که در یک مرزبندى و سنگربندى (Entrenchment) جدید در سیستم ارتباطى «منطقهاى» و «جهانى» باز تعریف شود. نویسنده مقاصد و خصوصیاتى را در دو مرحله بلند مدت و کوتاه مدت براى تحقق این مدل پیشنهاد مىکند. مواردى چون بازسازى نقش رهبرى سازمان ملل و توابع آن چون شوراى امنیت، ایجاد یک دادگاه حقوق بشر بین المللى جدید، تأسیس نیروى نظامى مؤثر بینالمللى، تفکیک میان علایق و منافع اقتصادى و سیاسى و تأسیس پارلمان جهانى از جمله خصوصیات پیشنهادى در این مدل هستند. 12
2. ساموئل هانتینگتون (امواج سهگانه دموکراسى)
هانتینگتون در تبیین روند تحولات دموکراسىها، از امواج دموکراسى بحث مىکند. اگر چه بحث از موجهاى دموکراسى منحصر در آرا و نوشتههاى هانتینگتون نیست13 ولیکن شهرت تقسیم بندى وى از امواج دموکراسى بیش از دیگران است. مقصود از موج دموکراسى سلسله تحولات و تغییراتى است که در مدت زمان نسبتاً کوتاه وفشردهاى در نظامهاى سیاسى جهان و در مناطق مختلف که داراى تشابه هستند اتفاق افتاده وتأثیراتى ویژه در روند دموکراتیزاسیون از خود به جاى مىگذارد. 14
هانتینگتون ضمن یادآورى این نکته که تعیین تاریخ دقیق موجهاى دموکراسى شدن و برخاستن امواج برگشت آن، صرفاً یک تعیین شخصى و خصوصى است، تاریخ موجهاى دموکراسى را از نظر خویش چنین بیان مىکند: نخستین موج طولانى دموکراسى شدن از 1828 تا 1926، نخستین موج برگشت مخالف از 1922 تا 1942، دومین موج کوتاه دموکراسى شدن از 1943 تا 1962، دومین موج برگشت مخالف از 1958 تا 1975 و بالأخره سومین موج دموکراسى شدن از 1974 آغاز و تا زمان نگارش کتاب (1991) ادامه دارد.
از نظر هانتینگتون، از آن جا که موجهاى دموکراسى و موجهاى مخالف بر طبق الگوى دو گام به جلو و یک گام به عقب عمل کردهاند، در مجموع جنبش دموکراسى به صورت جهانى در آمده و غالب کشورها را در نوردیده است. این امر اگر چه باعث گشته تا شمار کشورهاى اقتدارگرا تا سال 1990 رو به کاهش گذارد و لیکن به عقیده هانتینگتون موج سوم دموکراسى در 1990، نسبت کشورهاى دموکراتیک را در جهان در مقایسه با 38 سال قبل که این نسبت در اوج بوده، بالا نبرده است. 15 هانتینگتون در تشریح موج سوم دموکراسى، ضمن بحث از الگوهاى اقدام به دموکراسى، پنج الگو را به تبع واینر (wiener) 16 بر مىشمرد که عبارتند از: 1. الگوى دورانى (Cyclicalpattern)؛ 2. الگوى آزمایش دوم (Second-Try pattern)؛ 3. الگوى دموکراسى گسسته (DemocracyInterrupted)؛ 4. الگوى گذار مستقیم (Direct Transition)؛ 5. الگوى غیر مستعمره شدن. آن گاه بر اساس این الگوها نمونههایى را در بستر دموکراتیزاسیون موج سوم بر مىشمرد. 17
از خصوصیات این اثر هانتینگتون این است که ضمن داشتن نگاه به شدت «آمریکا - محور» به روند دموکراتیزاسیون در کشورهاى جهان، بدون مجامله از اتخاذ روشهاى خشونت بار و قهرآمیز براى ایجاد دموکراسى در سایر کشورها سخن مىگوید و در قالب دستورالعملها و رهنمودهایى مکانیزم این توسل به خشونت را حتى در همراهى با ژنرالها و نظامیان به نمایش مىگذارد.
3. برتراند راسل (شش نوع دموکراسى)
راسل اگر چه کمتر به مباحثى چون دموکراسى و جزئیات آن پرداخته است، اما از همان تراوشات اشارهگونه وى در باب دموکراسى نیز نمىتوان گذشت. 18 شاید بیشترین مباحث مربوط به دموکراسى در کتاب قدرت آمده است، راسل بر خلاف هانتینگتون، معتقد است در مقام تزاحم اخلاق و برقرارى دموکراسى، نمىباید به روشهاى غیر اخلاقى و شیوههاى خشونتبار روى آورد، حتى در حفظ دموکراسى نیز بر این باور است که اگر راه انحصارى حفظ دموکراسى در خفه کردن کودکان در اتاق گاز یا کارهاى خشونت بارى از این قبیل باشد، این دموکراسى پذیرفتنى نیست. 19
راسل دموکراسى را به اعتبارات مختلف تقسیم بندى کرده است. در یک معنا راسل دموکراسى را به «دموکراسى حقیقى» و «غیر حقیقى» تقسیم مىکند که ملاک این تقسیمبندى و مهمترین شاخصه حقیقى بودن دموکراسى از نظر وى، احساس قدرت قوى رأى دهندگان است و بر این اساس از حق رأى خود استفاده کنند؛ از سوى دیگر، وقتى احساس قدرت رأى دهندگان آن قدر ضعیف باشد که غالباً لازم نبینند از حق رأى خود استفاده کرده یا به هنگام رأى دادن مجبور باشد به یکى از دو تن نامزد انتخاباتى که مورد علاقهشان نیستند رأى دهند، دموکراسى غیر حقیقى شکل مىگیرد. 20
راسل با ذهنیت معطوف به شرایط پیرامونى خویش و مشخصاً حکومتهاى ناپلئون و هیتلر، تقسیم دیگرى از دموکراسى را بیان مىدارد: دموکراسى استوار و دموکراسى ناپایدار (نااستوار). دموکراسى ناپایدار، دموکراسىاى است تازه و نوظهور که از خشم مردم بر ضد صاحبان پیشین قدرت سرچشمه مىگیرد. به نظر راسل این دموکراسى تا زمانى که تازه است استوار نیست. از نظر وى مردمانى که خود را دشمن سلطنت یا الیگارشى پیشین معرفى مىکنند ممکن است خودشان نظام سلطنتى یا الیگارشى تازهاى را بنا کنند؛ از این رو دموکراسى فقط در جایى که دوام کافى داشته و سنت شده باشد امکان ثبات دارد. بنابراین دموکراسى براى آن که «استوار» شود باید جنبه سنتى پیدا کرده و ریشه دواند». 21
راسل در تقسیم بندى دیگرى متأثر از نظریات مارکس، دموکراسى را به دو قسم سیاسى و اقتصادى تقسیم مىکند. وى با این تقسیم، معتقد است کاستن کاربرد خودسرانه قدرت علاوه بر شرایط سیاسى، نیازمند شرایط اقتصادى نیز هست. بر این اساس دموکراسى سیاسى در عین این که پارهاى از مشکلات ما را حل مىکند، ولى به هیچ وجه تمام آنها را حل نمىکند. راسل در این موضوع مؤیّدانه به سراغ این گفته مارکس مىرود که تنها از راه سیاست نمىتوان به تساوى قدرت رسید در حالى که قدرت اقتصادى به صورت سلطنتى یا الیگارشى باقى مانده باشد. بنابراین نتیجه این مىشود که قدرت اقتصادى باید در دست حکومت باشد و حکومت نیز باید دموکراتیک باشد. راسل معتقد است تا وقتى هر دو جنبه و هر دو نوع دموکراسى سیاسى و اقتصادى ترکیب نشوند، به هیچ راه حلى نمىتوان دست یافت.
4. گى اِرمه (دو نوع دموکراسى)
نویسنده فرانسوى گى ارمه (Guy Hermet) در کتاب فرهنگ و دموکراسى، سخن از دو مکتب فکرى به بیان مىآورد که در این دو مکتب به دموکراسى از منظر تعیین هدف غایى آن نگریسته مىشود. مکتب نخست دموکراسى را یک سازوکار محض فرمانروایى مىداند که عارى از هرگونه هدف اجتماعى یا تاریخى است و دومى برعکس، دموکراسى را کمتر یک تشکیلات نهادین و بیشتر طرحى براى یک جامعه مىداند که هدف آن ارتقاى کامیابى فردى و جمعى تمام شهروندان است.
گى ارمه ضمن ذکر مثال هایى براى این دو مکتب معتقد است در مجموع مىتوان از دو نوع دموکراسى سخن گفت. دموکراسى «روشى» و دموکراسى «ارزشى». در دموکراسى روشى، بارزترین خصوصیت وجود مجموعهاى از نهادها و از آن مهمتر وجود نوعى قاعده بازى سیاسى است. هدف این نوع دموکراسى اگر چه مهم است، اما محدود به حفظ افراد و جامعه در مقابل مخاطرات خودکامگى و استبداد است. به عقیده ارمه، این نوع دموکراسى از انقلاب آمریکا الهام گرفته است که مىخواهد دو اصل نسبتاً متناقض اراده اکثریت و آزادى هر شخص را با هم آشتى دهد. اما پیشفرضهاى دموکراسى «ارزشى» یا «ذاتى» دقیقاً وضع معکوسى نسبت به دموکراسى روشى دارند. این دموکراسى به باور نویسنده، ملهم از انقلاب فرانسه و پس از آن انقلاب روسیه بوده است که شکلهاى نهادین، شیوهها و ساختارهاى انتخاباتى و نمایندگى مجلس، مشارکت سیاسى و نیز ساختارهاى اقتصادى، همه در بهترین حالت ابزارهایى هستند در خدمت هدفى که فراتر و والاتر از همه اینهاست و فقط این هدف والاتر است که شایستگى توصیف صفت «دموکراتیک» را دارد و آن پیشرفت برابرى مردان و زنان در جهت تکامل تا جایى که بتوانند بهترین بهره را از استعدادهاى شخصى خویش داشته باشند. در دموکراسى ارزشى هدف اهمیت دارد نه ابزارها و وسایل وصول به آن. گى ارمه معتقد است هر دو نوع این دموکراسىها از عامل متغیر انسانى بیش از حد غافل ماندهاند. دموکراسى به عنوان ارزش به دلمشغولىهاى اخلاقى نمىپردازد و دموکراسى به عنوان روش دیگر خود را به مجموعهاى از هنجارهاى قانون اساسى محدود نمىکند. 22
5. ریچارد جِى (چهار الگوى دموکراسى)
قبل از ذکر الگوهاى چهارگانه جى، باید گفت که وى از جهتى دیگر و در یک تقسیم بندى جداگانه، دموکراسى فرانسوى را در مقابل دموکراسى آمریکایى و انگلیسى قرار داده و تفاوت دموکراسى فرانسوى با نمونههاى آمریکایى و انگلیسى دموکراسى را در این نکته مىداند که در فرانسه این سنت انقلابى بود که سبب پیدایش نوعى دموکراسى مردمى شد. به عقیده جِى، نویسندگان بسیارى دو مسیر کاملاً متمایز را براى سنتهاى دموکراتیک تشخیص دادهاند: یکى، سنت انگلیسى - آمریکایى است که سخت تحت تأثیر قانون اساسى لیبرالى است و قائل به چندگانگى قدرت سیاسى و «وحدت در تنوع» مىباشد، و دیگرى، سنت انقلابىِ جمهورىخواه فرانسوى است که در آن وحدت و یکدستىِ مردم در اعتقاد به جمهورى واحد و تقسیمناپذیر تجلى داشته است. 23
چهار الگوى دموکراسى جى عبارتند از: 1. الگوى شومپیترى که با طرح رقابت جرگه سالارانه حزبى، (oligarchic party competition) معتقد بود دموکراسى از این جهت با دیگر نظامها تفاوت دارد که در دموکراسى امکان فعالیت براى رقابت آزادانه انتخاباتى بین حزبهاى سیاسى جرگهسالار وجود دارد. شومپیتر معتقد بود سیاستمداران مانند بازرگانان هستند که روى آرا معامله مىکنند تا در نهایت به حکومت برسند؛ 2. الگوى چندگانگى (تکثّر) قدرت سیاسى که به باور ریچارد جى در فضاى باز سیاسى بازتر، سیالتر و بى شکل آمریکا ایجاد شد و بیشتر به گروههاى فشار و پیوندهاى ثانوى که تلاش دارند تا با فعالیت خود بر سیاست تأثیر گذارند توجه نشان مىداد. در این الگو نیروها و گروههاى فشار به شهروندان فعال فرصتهاى بیشترى براى مشارکت و تأثیرگذارى مىدهند؛ 3. الگوى کورپوراتیستى یا صنف گرایانه که در آن به همکارى در روابط طبقاتى در جهت هدف مشترک رشد اقتصادى ترغیب مىشود؛ 4. الگوى دموکراسى اتحاد (Consociation) که در جستوجوى حکومتى باثبات در جوامع داراى چند دستگى مذهبى، قومى یا ایدئولوژیک است. در این نوع دموکراسى نقش رهبرى نیرومند سیاسى در نظارت بر دستههاى اجتماعى مختلف و همکارى نخبگان بسیار پراهمیت است؛ رهبرىاى که بتواند با اطمینان بخشى به سهم دارى منصفانه همه گروهها از منافع عمومى، آنها را در جهت یک ائتلاف بزرگ راهنمایى کند. 24 نکته مهم این که در همه این الگوها، انتخاب کنندگان و عامه مردم به جاى آنکه بخشى اساسى از روند دموکراسى محسوب شوند، معمولاً در حاشیه بوده و اهمیت چندانى ندارند.
6. کیث گراهام (چهار تئورى دموکراسى ساز)
هرچند مشابه تقسیم بندىها و بعضى دستهبندىهاى گراهام را مىتوان در دیگر آثار مربوط به دموکراسى دید، ولى به اقتضاى رویکرد فلسفى نویسنده و علاقهمندىهاى تخصصى وى در حوزه فلسفه سیاسى، انتظام و روش محتوایى مباحث او از جذابیت خاصى برخوردار است.
وى در کتاب نزاع دموکراسى مباحث خویش را به دو بخش تئورى محض (Puretheory) و تئورىهاى اجرا شده و به کار رفته در صحنه عمل (Applied theory) تقسیم کرده است. در بخش دوم کتاب، به هنگام بحث از تئورىهاى معطوف به اجرا و عمل در دموکراسى، در چهار فصل جداگانه، تئورىهاى رهگیرى شده در انواع دموکراسىها را بررسى مىکند. تئورىهاى ارائه شدهاى که وى در باب دموکراسى برمىشمرد عبارتند از تئورى نخبگى، تئورى مشارکت، تئورى مارکسیستى و تئورى لنینیستى. 25
هر یک از این تئورىها زاینده دموکراسى هایى چون دموکراسى نخبگان، دموکراسى مشارکتى، دموکراسى مارکسیستى و دموکراسى لنینیستى است.
7. هِلنا کَت (سه مدل دموکراسى)
هلنا کت (Helena Catt) در کتاب دموکراسى در عمل و در جمعبندى مدلهاى دموکراسى، به سه نوع دموکراسى اشاره کرده است. مدلهاى دموکراسى از نظر خانم کت عبارتند از: 1. مدل دموکراسى مشارکتى؛ 2. مدل دموکراسى مستقیم؛ 3. مدل نمایندگى یا لیبرال دموکراسى. وى در توضیح شاخصه اصلى دموکراسى مشارکتى مىگوید در این نوع دموکراسى مردم به وسیله مباحثات و گفت وگوهاى جمعى در مورد مسائل مورد نیاز و انتخاب بهترین راه حل و چارهجویى براى گروهها و دستهها نقش ایفا مىکنند. در دموکراسى مستقیم نیز مردم به وسیله تصمیمگیرى در مورد موضوعات مربوط به خود وارد مىشوند، اما این بار رأىگیرى در پاسخ به پرسشى ویژه و معین که براى آنان قرار داده شده اغلب به صورت رفراندوم نمود دارد. نوع سوم، دموکراسى نمایندگى است که به عقیده کت، این نوع مأنوسترین و آشناترین شکل از میان دیگر مدلهاى دموکراسى است و در آن گروهى از نخبگان انتخاب مىشوند. به این گروه وظیفه تصمیمگیرى براى امور مربوط به مردم محول شده است. 26
نکته قابل ذکر در تقسیم بندى «کت» این است که وى دموکراسى مشارکتى را در تعریف خود، قسیم دموکراسى لیبرال یا «نمایندگى» قرار مىدهد. حال آن که در دیگر تقسیم بندىهاى شایع، دموکراسى مشارکتى در تعریف مشهور آن، خود یکى از اقسام دموکراسى لیبرال است.
8. یورگن هابرماس (کلان مدلهاى دموکراسى)
هابرماس در کتاب نظریه کنش ارتباطى دموکراسى را در قالب دو قسم مدلهاى هنجارى و مدلهاى تجربهگرایانه تقسیمبندى کرده است. 27 هابرماس معتقد است در بازشناسى مدلهاى تجربه گرا مىبینیم که این مدلها هیچ راهى براى پاسخ به این پرسش که چگونه مىتوان بین هنجار و واقعیت ارتباط برقرار کرد پیش روى ما قرار نمىدهند و البته این در حالى است که از این سو مفاهیم انتزاعى و مجازىِ مدلهاى هنجارى دموکراسى در چالش با تحلیلهاى توانمند اجتماعى قرار مىگیرند. 28 وى ضمن آن که دموکراسى را نظامى از حقوق مىداند که در آن حق مشارکت براى هر فرد در فرایند قانونگذارى تضمین مىشود، از بین دو دسته از دموکراسىهاى یاد شده «دموکراسى مشورتگر» (deliberative) را بهترین راه حل ممکن براى مصالحه میان واقعیت و ارزش یا به تعبیرى بین اخلاق گفتمان و واقعیت سیاسى مىداند. وى در آثار دیگرش تلویحاً به تقسیم بندىهاى دیگر از دموکراسى همچون دموکراسى صورى و غیر صورى یا انواع قدیم و جدید دموکراسى بورژوایى اشاره کرده و آنها را مىپذیرد. 29
* پىنوشتها در دفتر مجله موجود است.
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1382 / شماره 22، تابستان ۱۳۸۲/۵/۰۰
نویسنده : سید محمد ناصر تقوى
نظر شما