نینوا در نوای سنایی
در تاریخ دیرین و پرفراز و نشیب کهن دیار ایران، کم نبودهاند بزرگانی که در سیر الیالله، شیفته و شیدا شده و آسیمهسر گام در طریق عرفان نهاده تا با فناء فیالله، نهتنها خود را از قید و بند زندگی مادی وارهانند بلکه با روی برتافتن از آن، طعم و لذت وصل معشوق جاودانه را نیز دریابند.
آنچه روشن است، ادبیات پرمایه پارسی بیش از همه مدیون و مرهون این بزرگان است، زیرا همان گونه که بسیاری از اندیشمندان نامآور و ازجمله آنان، ذبیحالله صفا، در مجموعه عظیم و ارزشمند تاریخ ادبیات ایران، آوردهاند شعر پارسی در بنمایه و پیکر خود وامدار اندیشههای دینی و عرفانی است.
حضور تاریخی شاعران برجسته و عارفان نامآوری چون مولوی، عطار، ابوسعید ابوالخیر، حافظ، شاه نعمتالله ولی، ابوالحسن خرقانی، سنایی غزنوی و بسیاری دیگر که ذکر نام یکایک آنان خود مثنوی هفتاد من کاغذی را میطلبد، بردرستی گفتار فوق گواه است.
در سیاهه بلند بالای اسامی عارفان پارسیسرا، نام سه تن دوچندان میدرخشد و به تعبیر محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و استاد برجسته ادبیات، در دریای پهناور ادب عرفانی، سه موج بزرگ، سه خیزاب بلند شگفتیزا وجود دارد: سنایی غزنوی، عطار نیشابوری و مولانا جلالالدین محمد بلخی.
شعر این سه نامدار اوج و قله شعر عرفانی پارسی است و میراث اندیشه اینان بالاترین میراث معنوی تبار انسان در عرصه جهانبینی عرفانی. مولانا خود نیز اشارتی بدین مضمون داشته است:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما از پی سنایی و عطار میرویم
آنچه واکاوی و کنکاش در آثار این سه عارف پرآوازه به دست میدهد، آن است که در ژرفای اندیشه و عمق گفتههایشان، مهر و هواخواهی امام حسین(ع) کاملا هویدا و نمایان است.
در حقیقت، سنایی، عطار و مولوی، از امام حسین(ع) به مثابه نماد انسان کامل یاد کردهاند.
نگارنده پیش از این در 23 آذر 1389 طی مقالهای با عنوان، نینوا در نوای رومی که در همین روزنامه به چاپ رسید به واکاوی دیدگاه مولانا درباره امام حسین(ع) پرداخته است، آنچه در این مقاله مطمح نظر بوده، بررسی باورهای سنایی در این باره است و اگر خدا بخواهد بازبینی افکار عطار درباره حضرت سیدالشهدا بماند برای شاید وقتی دیگر.
ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی را -که در سده ششم هجری میزیست - میتوان کاروان سالار شعر آیینی در زبان پارسی برشمرد.
جستجو و کاوش در رسائل و دواوین منثور و منظوم او که مورد تحسین و ستایش بزرگان نامآور قرار گرفته، پژوهشگر را به این نکته رهنمون میسازد که در ژرفای اندیشه و عمق گفتههای این عارف و شیدای شهیر، مهر و هواخواهی اهلبیت پیغمبر اکرم(ص) و آلعلی(ع) کاملا هویدا و نمایان است.
دلایل و براهین زیادی برای اثبات این مدعا وجود دارد و از آن جمله میتوان به ابیات زیر اشاره کرد:
چون همى دانى که شهر علم را حیدر در است/ خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن/ مر مرا بارى نکو ناید ز روى اعتقاد/ حق حیدر بردن و دین پیمبر داشتن/ آن که او را بر سر حیدر همى خوانى امیر/ کافرم گر مىتواند کفش قنبر داشتن/ جز کتاب الله و عترت ز احمد مرسل نماند/ یادگارى کان توان تا روز محشر داشتن.../ هشت بستان را کجا هرگز توانى یافتن/ جز به حب حیدر و شبیر و شبر داشتن/ گر همى مومن شمارى خویشتن را بایدت/ مهر زر جعفرى بر دین جعفر داشتن
سنایی در جایی دیگر با تولی جستن به خاندان رسول و تبری خواستن از آلامیه نهتنها دگربار علاقه وافر خود به اهلبیت پیامبر را آشکار میسازد، بلکه شرط ورود به بهشت برین را دوستی آنان میخواند:
دو سبب را امید میدارم/ گرچه آلوده و گنهکارم/ که نجاتم دهی بدین دو سبب/ زین چنین جمع بیخبر یارب/ آن یکی حب خاندان رسول/ حب آن شیر مرد جفت بتول / و آن دگر بغض آل بوسفیان/ که از ایشان بدو رسید زیان
بسیاری دیگر از اشعار سنایی نیز چنین معنایی را در ذهن تداعی میکنند. به عنوان نمونه در یکی از اشعارش بیزاری خود از هر آن کس که با علی(ع) دشمنی دارد، خبر داده است:
جانب هر که با على نه نکوست/ هر که گویی باشد من ندارم دوست
گفتنی است، سنایی چنان دلباخته آل رسول است که عداوت و کینه آنان را در حکم کفر و ارتداد میپندارد:
آن که را عمرو عاص باشد پیر/ یا یزید پلید باشد میر/ مستحق عذاب و نفرین است/ بدره و بدفعال و بددین است
از آنچه گفته آمد، مقام و منزلت والای خاندان حضرت محمد(ص) نزد سنایی پدیدار گشت، اما بایسته و شایسته است یاد شود، سیمای امام حسین(ع) و واقعه جانسوز عاشورا در تفکر سنایی واجد جایگاهی خاص و ویژه است. درحقیقت، فراز و رفعت مقامی که حسین بن علی(ع) در اندیشه سنایی دارد بس خیالانگیز مینماید.
این مفهوم را اشعاری که او سروده به وضوح مشخص و نمایان میکند، چه آن زمان که اقرار میدارد صدها هزار بار ثنای حسین میگوید:
از سنایی به جان میر حسین/ صد هزاران ثناست دایم دین
نکته: سنایی مومنان را به این نکته هشدار میدهد که بیقراری در عزای حسین بن علی(ع) برای نیل به راه حق کافی نیست، بلکه تفکر در چند و چون ورود امام به این مسیر وصال است که اگر درست درک گردد راهنمای ارزشمندی خواهد بود
بایسته است یاد شود سنایی در کتاب حدیقهالحقیقه به طور مفصل و در فصولی جداگانه با عناوینی چون در مناقب امیرالمومنین حسین بن علی(ع)، صفت قتل حسین بن علی(ع) به اشاره یزید علیهاللعنه، در صفت کربلا و نسیم مشهد معظم، التمثیل فیالاشتیاق الی المشهدالمعظم و صفت اصرار الاعداء و الباغین لعنهم الله، سجایای امام حسین(ع) و واقعه غمبار عاشورا را یاد کرده است. روایت او از عاشورا و وقایع پس از آن بسیار تراژیک و غمبار است، او ماجرای عاشورا را با تلخی تمام روایت مینماید.
با وجود این، نیازمند یادکرد است، غمانگیز بودن ماجرای کربلا مشخصه اصلی باور سنایی نیست، بلکه عمده توجه او معطوف به تفکر امام حسین(ع) است. آنچه هویدا می نماید سنایی، حسین بن علی(ع) را الگو برمیشمرد و منش و روش ایشان را شایسته تقلید.
به باور وی، آن کس که براستی رهرو راه حق است باید مانند حسین(ع) خود را آماده فدا و فنا ساختن بهر حق کند و به این جهت مطالعه ماجرای کربلا را برای سالکان و رهروان حقیقت بایسته میداند.
تا ز سر شادی برون ننهند مردان صفا / پای نتوانند بردن بربساط مصطفی/ خرمی چون باشد اندر کوی دین کز بهر ملک/ خون روان کردند از حلق حسین در کربلا/ از برای یک بلی کاندر ازل گفتهست جان/ تا ابد اندر دهد مرد بلی تن در بلا
به تعبیر دیگر، سنایی شهادت حسین(ع) را بسان نمونه و الگوی منحصر به فردی در پیش روی رهپویان طریق حق معرفی می نماید که در تاریخ جهان همانندی برای آن یافت نمیشود.
سراسر جمله عالم پرشهید است/ شهیدی چون حسین کربلا کو
با تمام این اوصاف، سنایی تقلید از حسین(ع) را تنها به سبب فداکاری جانانه یا شهادت آن امام بزرگوار به توسط اشقیای بدنهاد و ستمکاران بدذات جایز نمی پندارد، بلکه از دید او، آنچه این مهم را بایستهتر و ضروریتر میسازد، جهاد جانانه امام با نفس و سربلندی و پیروزی نهایی ایشان در این آوردگاه سخت و جانفرساست.
در واقع، از منظر سنایی، تقلید از آن حضرت به آن معناست که مدعیان مقلدی و پیروی باید به جهاد اکبر، یعنی مبارزه با نفس، بپردازند و مرگ نفس خویش را پیش از مرگ واقعی ببینند. چراکه هرگاه نفس انسانی بمیرد، زان پس مرگ راستین معنایی جز حیات ندارد.
کاین طریق است که در وی چو شوی توشه تو را/ جز فنا بودن اگر بـوذری و سلــمان نیست/ این عروسیست که از حسن رخـش با تـن تو/ گر حسینی همه جز خنجر و جز پیکان نیست
و دقیقا به همین سبب است که توصیه به تامل و تفکر در کشته شدن حسنین(ع) مینماید:
برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن/ رخ چو عیاران نداری جان چو نامردان مکن/ سـر برآر از گلشن تحقیق تا در کوی دین/ کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن/ در یکیصف کشتگان بینی به تیغی چون حسین/ در دگرصف خستگان بینی به زهری چون حسن
میتوان گفت به باور سنایی، معرفت دقیق به شخصیت امام حسین(ع) و ماهیت راستین عاشورا برای هر فرد تنها در صورتی ممکن میشود که بریدن از هر آنچه دلبستگی آرد را پیشه کند.
به عقیده او آگاهی یافتن از داستان عاشورا تنها هنگامی به کار خواهد آمد که مانند امام حسین(ع) پیش از فرارسیدن مرگ، نفس انسانی فرد کشته شده باشد. در واقع پیرو چنین تفکری است که سنایی هشدار میدهد اگر وابستگیهای نفسانی ترک نشود حکایت عاشورا بهرهای دربر نخواهد کرد:
چون سنایی ز خود نه منقطعی/ چه حکایت کنی ز حال حسین
به عنوان پایانی بر این مختصر و به مثابه برآیند کلام میتوان اذعان داشت که سنایی مومنان را به این نکته هشدار میدهد که بیقراری در عزای حسین بن علی(ع) برای نیل به راه حق کافی نیست، بلکه تفکر در چند و چون ورود امام به این مسیر وصال است که اگر درست درک گردد راهنمای ارزشمندی خواهد بود.
منبع: روزنامه جام جم ۱۳۹۰/۰۹/۱۳
انویسنده : امیر نعمتی لیمایی
نظر شما