تلقی رالزِ متأخر از فلسفه سیاسی
چکیده
جان رالز، در آثار متأخر خود، بهویژه در کتاب لیبرالیسم سیاسی، تلقی جدیدی از فلسفه سیاسی ارائه میدهد که با دیدگاه او در نظریه عدالت تفاوتهای بنیادینی دارد. او فلسفه سیاسی را نه بهعنوان ابزاری برای پاسخ به پرسشهای بنیادین فلسفی و اخلاقی، بلکه بهعنوان بخشی از فرهنگ سیاسی عمومی میبیند که وظایفی عملی و کاربردی در جوامع دموکراتیک بر عهده دارد. رالز معتقد است که فلسفه سیاسی باید بهجای تلاش برای حل منازعات فلسفی و اخلاقی، به ایجاد بسترهایی برای همزیستی مسالمتآمیز و همکاری اجتماعی میان افراد و دکترینهای جامع متکثر بپردازد. این مقاله به بررسی چهار کارکرد اصلی فلسفه سیاسی از دیدگاه رالز و نقش لیبرالیسم سیاسی در تحقق این اهداف میپردازد.
مقدمه
در آثار متأخر خود، جان رالز فلسفه سیاسی را از چارچوب سنتی آن، که بر پاسخ به پرسشهای بنیادین فلسفی و اخلاقی متمرکز بود، خارج میکند و آن را بهعنوان بخشی از فرهنگ سیاسی عمومی معرفی میکند. او معتقد است که فلسفه سیاسی باید به مسائل عملی و کاربردی در جوامع دموکراتیک بپردازد و بهجای تلاش برای حل منازعات فلسفی و اخلاقی، به ایجاد بسترهایی برای همکاری اجتماعی و همزیستی مسالمتآمیز کمک کند.
این دیدگاه جدید، که در کتاب لیبرالیسم سیاسی به اوج خود میرسد، فلسفه سیاسی را بهعنوان ابزاری برای مدیریت تنوع و تکثر در جوامع دموکراتیک معرفی میکند. رالز چهار کارکرد اصلی برای فلسفه سیاسی تعریف میکند که در این مقاله به بررسی آنها میپردازیم.
۱. کارکرد اول: مدیریت معارضات فکری و سیاسی
۱.۱. نقش فلسفه سیاسی در مواجهه با منازعات
رالز معتقد است که در هر جامعهای، پرسشهای بنیادین فلسفی و اخلاقی، دستمایه منازعات فکری و سیاسی عمیقی هستند که اغلب راهحلی قطعی و نهایی برای آنها وجود ندارد. فلسفه سیاسی، بهجای تلاش برای ارائه پاسخ نهایی به این منازعات، باید:
- بهدنبال یافتن پایههای مشترک میان طرفین منازعه باشد.
- بستری برای همکاری اجتماعی فراهم کند که بر اساس احترام متقابل بنا شده باشد.
۱.۲. محدود کردن قلمرو منازعات
اگر یافتن پایههای مشترک میان طرفین منازعه ممکن نباشد، فلسفه سیاسی باید تلاش کند تا قلمرو منازعات را به حوزههای خاص (مانند مباحث تخصصی فلسفی و اخلاقی) محدود کند و از گسترش آنها به عرصههای اجتماعی و سیاسی جلوگیری کند.
۲. کارکرد دوم: جهتدهی و آگاهیبخشی به شهروندان
۲.۱. کمک به درک موقعیت اجتماعی و سیاسی
رالز معتقد است که فلسفه سیاسی میتواند به شهروندان کمک کند تا موقعیت اجتماعی و سیاسی خود را درک کنند. او این کارکرد را “جهتیابی” (Orientation) مینامد.
۲.۲. تأثیر بر رفتار اجتماعی شهروندان
زمانی که شهروندان درک کنند که در یک جامعه دموکراتیک مدرن زندگی میکنند و از حقوق برابر برخوردارند، این آگاهی میتواند:
- روابط اجتماعی آنها را بهبود بخشد.
- احساس مسئولیت اجتماعی آنها را تقویت کند.
۲.۳. سازگاری غایات مختلف در جامعه
فلسفه سیاسی باید نشان دهد که غایات مختلف و معقول در عرصههای سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی چگونه میتوانند در چارچوب یک جامعه معقول و عادلانه (خوب سامانیافته) سازگار و هماهنگ باشند.
۳. کارکرد سوم: آشتی دادن افراد با جامعه خویش
۳.۱. کاهش یأس و ناراحتی درباره نهادهای اجتماعی
یکی از وظایف فلسفه سیاسی، کاهش یأس و ناراحتی شهروندان نسبت به نهادهای اجتماعی است. فلسفه سیاسی باید نشان دهد که:
- نهادهای اجتماعی چگونه میتوانند صورت عقلانی (Rational) به خود بگیرند.
- این نهادها چگونه میتوانند در خدمت منافع عمومی و عدالت باشند.
۳.۲. پذیرش پلورالیسم و تکثرگرایی
رالز تأکید میکند که جوامع دموکراتیک مدرن، بهطور طبیعی با پلورالیسم و تکثرگرایی همراه هستند. فلسفه سیاسی باید:
- مزایای پلورالیسم را آشکار کند.
- زمینههای همکاری اجتماعی میان افراد با دکترینهای جامع مختلف را فراهم کند.
۳.۳. نگاه مثبت به جامعه
با پذیرش پلورالیسم و درک مزایای آن، شهروندان میتوانند نگاه مثبتتری به جامعه خود داشته باشند و برای همکاری اجتماعی تلاش کنند.
۴. کارکرد چهارم: طراحی ساختار اجتماعی عادلانه
۴.۱. پاسخ به پرسشهای عملی
رالز معتقد است که فلسفه سیاسی باید به پرسشهای عملی درباره ساختار اجتماعی عادلانه پاسخ دهد. این پرسشها شامل موارد زیر هستند:
- چگونه میتوان یک جامعه آزاد و عادلانه را در شرایط تکثرگرایی شدید ایجاد کرد؟
- چگونه میتوان نهادهای اجتماعی را بهگونهای طراحی کرد که عدالت و آزادی را تضمین کنند؟
۴.۲. توجه به واقعیتهای موجود
فلسفه سیاسی نباید به طراحی جوامع آرمانی و دور از دسترس بپردازد. بلکه باید:
- واقعیتهای موجود (مانند تکثرگرایی و نزاع میان دکترینهای جامع) را در نظر بگیرد.
- ساختاری عادلانه و مناسب برای جامعه طراحی کند که با این واقعیتها سازگار باشد.
۵. فلسفه سیاسی و لیبرالیسم سیاسی
۵.۱. لیبرالیسم سیاسی بهعنوان چارچوبی برای فلسفه سیاسی
رالز، در چارچوب لیبرالیسم سیاسی، تلاش میکند تا فلسفه سیاسی را از وابستگی به دکترینهای جامع جدا کند و آن را به چارچوبی بیطرفانه و خنثی برای ساماندهی جوامع دموکراتیک تبدیل کند.
۵.۲. تأکید بر معقولیت (Reasonableness)
لیبرالیسم سیاسی، بهجای تلاش برای حل منازعات فلسفی و اخلاقی، تلاش میکند تا چارچوبی معقول ارائه دهد که مورد پذیرش دکترینهای جامع معقول قرار گیرد.
۵.۳. تمرکز بر همکاری اجتماعی
هدف اصلی لیبرالیسم سیاسی، ایجاد بسترهایی برای همکاری اجتماعی و همزیستی مسالمتآمیز در جوامع دموکراتیک متکثر است.
۶. نقد تلقی رالز از فلسفه سیاسی
۶.۱. حذف پرسشهای بنیادین فلسفی و اخلاقی
منتقدان استدلال میکنند که تلقی رالز از فلسفه سیاسی، با حذف پرسشهای بنیادین فلسفی و اخلاقی، فلسفه سیاسی را از نقش سنتی خود دور میکند.
۶.۲. وابستگی به ارزشهای لیبرالیسم
بهرغم ادعای بیطرفی، لیبرالیسم سیاسی رالز بهطور ضمنی با ارزشهای لیبرالیسم غربی سازگار است و نمیتواند بهعنوان چارچوبی بیطرفانه عمل کند.
۶.۳. محدودیت در جوامع غیرلیبرال
لیبرالیسم سیاسی، به دلیل وابستگی به ارزشهای لیبرالیسم، ممکن است در جوامع غیرلیبرال یا سنتی کارآمد نباشد.
نتیجهگیری
تلقی رالز متأخر از فلسفه سیاسی، با تمرکز بر مسائل عملی و کاربردی، تلاش میکند تا فلسفه سیاسی را از چارچوب سنتی آن خارج کند و بهعنوان بخشی از فرهنگ سیاسی عمومی معرفی کند. او چهار کارکرد اصلی برای فلسفه سیاسی تعریف میکند که شامل مدیریت منازعات، جهتدهی به شهروندان، آشتی دادن افراد با جامعه، و طراحی ساختار اجتماعی عادلانه است.
با این حال، این تلقی جدید با نقدهایی مواجه است، از جمله حذف پرسشهای بنیادین فلسفی و اخلاقی، وابستگی به ارزشهای لیبرالیسم، و محدودیت در جوامع غیرلیبرال. با وجود این نقدها، لیبرالیسم سیاسی رالز همچنان یکی از مهمترین تلاشها برای بازتعریف فلسفه سیاسی در عصر مدرن بهشمار میرود.
منابع
- رالز، جان. لیبرالیسم سیاسی.
- رالز، جان. نظریه عدالت.
- سندل، مایکل. لیبرالیسم و محدودیتهای عدالت.
- دورکین، رونالد. حقوق به مثابه عدالت.
- سن، آمارتیا. ایده عدالت.
نظر شما