تحلیل رورتی از لیبرالیسم سیاسی جان رالز
چکیده
ریچارد رورتی، فیلسوف نئوپراگماتیست آمریکایی، در مقاله “تقدم دموکراسی بر فلسفه” (1988) و دیگر آثار خود، تفسیر خاصی از لیبرالیسم سیاسی جان رالز ارائه میدهد. رورتی معتقد است که لیبرالیسم سیاسی رالز، بهویژه در دوره متأخر اندیشه او، نمونهای از لیبرالیسم ضد مبناگرایانه است که بهجای جستوجوی توجیه فلسفی برای نهادهای دموکراتیک، بر استخراج و تئوریزه کردن ارزشهای سیاسی موجود در فرهنگ سیاسی جوامع دموکراتیک تمرکز دارد. رورتی این رویکرد را گامی در راستای قطع پیوند میان فلسفه و سیاست میداند و آن را بهعنوان نمونهای از پراگماتیسم سیاسی معرفی میکند. این مقاله به تحلیل دیدگاه رورتی درباره لیبرالیسم سیاسی رالز و مقایسه آن با دیدگاههای خود رالز میپردازد.
مقدمه
ریچارد رورتی، یکی از برجستهترین فیلسوفان نئوپراگماتیست، با تفسیر خاص خود از لیبرالیسم سیاسی جان رالز، تلاش میکند تا این نظریه را بهعنوان نمونهای از پراگماتیسم سیاسی معرفی کند. رورتی معتقد است که لیبرالیسم سیاسی رالز، بهجای تلاش برای ارائه توجیه فلسفی برای نهادهای دموکراتیک، بر استخراج و تئوریزه کردن ارزشهای سیاسی موجود در فرهنگ سیاسی جوامع دموکراتیک تمرکز دارد.
رورتی، با تأکید بر تقدم دموکراسی بر فلسفه، لیبرالیسم سیاسی را نمونهای از لیبرالیسم ضد مبناگرایانه میداند که تلاش میکند تا سیاست را از فلسفه جدا کند و آن را بر پایه ارزشهای سیاسی مشترک بنا کند.
۱. دو رویکرد کلی به سیاست و اخلاق: مطلقانگاری و پراگماتیسم
۱.۱. مطلقانگاری (Absolutism)
رورتی معتقد است که در حوزه سیاست و اخلاق، دو رویکرد کلی وجود دارد. رویکرد اول، مطلقانگاری است که:
- برای مسائل اخلاقی و سیاسی، پاسخهای مطلق، غیرتاریخی (ahistorical)، و جهانی قائل است.
- بر این باور است که حقوق انسانی و نظامهای اجتماعی، بر اساس شأن و سرشت انسانی، دارای حقیقتی مطلق هستند.
- ریشه در عقلگرایی عصر روشنگری دارد که معتقد است عقل انسانی میتواند پاسخهای صحیح و مطلق برای مسائل اخلاقی و سیاسی ارائه دهد.
۱.۲. پراگماتیسم (Pragmatism)
رویکرد دوم، پراگماتیسم است که:
- بر سازگاری باورها و نظریهها با واقعیتها و مقبولات جامعه تأکید دارد.
- معتقد است که اگر باورها و نظریههای فردی با مقبولات عمومی جامعه همخوانی نداشته باشند، باید کنار گذاشته شوند.
- ارتباط میان توجیهپذیری و حقیقت را قطع میکند و معتقد است که پرسش از حقیقت نظریههای اجتماعی و سیاسی، نامربوط است.
۲. لیبرالیسم سیاسی رالز از دیدگاه رورتی
۲.۱. لیبرالیسم سیاسی بهعنوان پراگماتیسم سیاسی
رورتی معتقد است که لیبرالیسم سیاسی رالز، بهویژه در دوره متأخر اندیشه او، نمونهای از پراگماتیسم سیاسی است. او بر این باور است که:
- لیبرالیسم سیاسی رالز، بهجای تلاش برای ارائه توجیه فلسفی برای نهادهای دموکراتیک، بر استخراج و تئوریزه کردن ارزشهای سیاسی موجود در فرهنگ سیاسی جوامع دموکراتیک تمرکز دارد.
- این نظریه، به دنبال تسامح فلسفی است و تلاش میکند تا سیاست را از فلسفه جدا کند.
۲.۲. تقدم دموکراسی بر فلسفه
رورتی معتقد است که لیبرالیسم سیاسی رالز، نمونهای از تقدم دموکراسی بر فلسفه است. او بر این باور است که:
- لیبرالیسم سیاسی، نیازی به توجیه فلسفی ندارد و میتواند بدون تکیه بر دکترینهای جامع فلسفی و اخلاقی عمل کند.
- تجربه تاریخی نشان داده است که تلاش برای ارائه توجیه فلسفی برای نهادهای دموکراتیک، عقیم و ناصواب بوده است.
۳. نقد مبناگرایی در لیبرالیسم سیاسی
۳.۱. لیبرالیسم ضد مبناگرایانه
رورتی معتقد است که لیبرالیسم سیاسی رالز، نمونهای از لیبرالیسم ضد مبناگرایانه است. او بر این باور است که:
- رالز، بهجای تلاش برای ارائه توجیه فلسفی برای لیبرالیسم، بر تئوریزه کردن ارزشهای سیاسی موجود در فرهنگ سیاسی جوامع دموکراتیک تمرکز دارد.
- این رویکرد، نقدهای متفکرانی مانند مایکل سندل، چارلز تیلور، و آلاسدیر مکاینتایر را نامربوط میسازد، زیرا این منتقدان فرض میکنند که رالز بر پایههای فلسفی خاصی تکیه دارد.
۳.۲. سیاست در رتبه اول، فلسفه در رتبه دوم
رورتی معتقد است که رالز، سیاست را در رتبه اول و فلسفه را در رتبه دوم قرار میدهد. او بر این باور است که:
- لیبرالیسم سیاسی، بهجای تلاش برای ارائه توجیه فلسفی، بر استخراج و تئوریزه کردن ارزشهای سیاسی مشترک تمرکز دارد.
- این رویکرد، تعهد سقراطی به تبادل آزاد دیدگاهها را حفظ میکند، اما از تعهد افلاطونی به امکان توافق عام بر اساس دکترینهای معرفتشناختی اجتناب میکند.
۴. تفاوتهای رورتی و رالز
۴.۱. نسبیگرایی اخلاقی رورتی
رورتی، برخلاف رالز، یک نسبیگرای تمامعیار است. او معتقد است که:
- فلسفه، نه یک دانش، بلکه نوعی هنر و گفتوگو درباره واقعیت است.
- هیچ منطق یا شیوه خاص و ثابتی برای سخن گفتن از واقعیت وجود ندارد.
۴.۲. موضع میانه رالز
رالز، برخلاف رورتی، در حد میانه رئالیسم اخلاقی و نسبیگرایی اخلاقی قرار میگیرد. او:
- از شکاکیت اخلاقی به نفع نظریه عدالت خود استفاده نمیکند.
- معتقد است که بحثهای فلسفی و اخلاقی درباره ارزشهای جوامع دموکراتیک میتوانند وجود داشته باشند، اما نباید در نظریه عدالت سیاسی دخالت کنند.
۵. نقد دیدگاه رورتی
۵.۱. تفسیر نادرست از نظریه عدالت
برخی منتقدان معتقدند که رورتی، با تأکید بر ضد مبناگرایی، نظریه عدالت رالز را نادرست تفسیر کرده است. آنها بر این باورند که:
- رالز، در نظریه عدالت، تلاش میکند تا اصول عدالت را بر پایههای فلسفی و اخلاقی استوار کند.
- لیبرالیسم سیاسی، چرخشی از این مبناگرایی به سمت ضد مبناگرایی نیست، بلکه تلاشی برای ارائه نظریهای صرفاً سیاسی است.
۵.۲. محدودیت پراگماتیسم سیاسی
منتقدان پراگماتیسم سیاسی رورتی معتقدند که:
- این رویکرد، نمیتواند به مسائل بنیادین اخلاقی و انسانی پاسخ دهد.
- تأکید بر ارزشهای سیاسی موجود، ممکن است به نادیده گرفتن ارزشهای اقلیتها یا گروههای حاشیهای منجر شود.
۶. جمعبندی و نتیجهگیری
۶.۱. تحلیل رورتی از لیبرالیسم سیاسی
رورتی، لیبرالیسم سیاسی رالز را نمونهای از پراگماتیسم سیاسی میداند که تلاش میکند تا سیاست را از فلسفه جدا کند و بر استخراج و تئوریزه کردن ارزشهای سیاسی موجود تمرکز دارد. او معتقد است که لیبرالیسم سیاسی، نیازی به توجیه فلسفی ندارد و میتواند بدون تکیه بر دکترینهای جامع عمل کند.
۶.۲. تفاوتهای رورتی و رالز
رالز، برخلاف رورتی، نسبیگرای اخلاقی نیست و معتقد است که بحثهای فلسفی و اخلاقی میتوانند در جوامع دموکراتیک وجود داشته باشند. اما او این بحثها را از نظریه عدالت سیاسی خود جدا میکند.
۶.۳. نقدها و محدودیتها
دیدگاه رورتی، با نقدهایی مواجه است، از جمله تفسیر نادرست از نظریه عدالت رالز و محدودیت پراگماتیسم سیاسی در پاسخ به مسائل بنیادین اخلاقی و انسانی.
منابع
- رورتی، ریچارد. تقدم دموکراسی بر فلسفه.
- رالز، جان. لیبرالیسم سیاسی.
- رالز، جان. نظریه عدالت.
- سندل، مایکل. لیبرالیسم و محدودیتهای عدالت.
- هابرماس، یورگن. گفتوگو درباره لیبرالیسم سیاسی.
نظر شما