گورکی - عشق و امید به بیچارگان!
در یک روز گرم پاییزی ، بعد از تمرین رژه روز چهارم آبان ، دانش آموزان به کلاس درس انشاء رفتند . آقای براتی ، معلم انشاء که لیسانسیه تاریخ از دانشسرای عالی بود، موضوع انشاء را چنین تعیین کرد : تابستان چگونه گذشت ؟
نوبت محمد طاقی که شد ، همراه ورقه انشاء اش به جلو آمد و چنین خواند : به علت گرمای هوا و تنگی خانه اغلب شبها همراه سایر بچه های محل ، تابوت های مرده شویخانه را همچون قایق چوبی به رودخانه کارون می انداختیم و با آنها قایق سواری میکردیم . گاهی هم یک جنگ دریایی بین باند رجب دیزه و گروه احمد ریگی پیش می آمد و بعد از بازی شبانه تابوت ها را دوباره به اطاق مرده شویخانه مسجد برمیگرداندیم برای شب بعد. و عصرها که هوا قدری خنک میشد ، درجاده سربالایی محل ، ما منتظر پیکاب های بار میوه ، سنگر میگرفتیم .با رسیدن آنها به سربالایی محل ، یکی به پشت رکاب می پرید و چادر باری را قدری باز میکرد تا میوهها و سبزیها پایین بریزند . زنهای کارگران ساختمانی و عمله محل ، ما را همچون رابین هود جشن میگرفتند .
صبححا بعد از اینکه به علت تابش سوزان آفتاب در حیاط بدون دیوار ، دیروقت از خواب بیدار میشدم ، همراه تیرکمان خود همراه سایرین به شکار کبوترهای کبوتربازان محله های آن طرف رودخانه می رفتیم و بعد از شکار ، کبوتران زخمی را در بازار مرغ فروشان به قیمت ارزان می فروختیم
آقای براتی که یک معلم تبعیدی از همدان به جنوب بود ، بعد از شنیدن انشا محمد طاقی ، خطاب به او گفت : پسر ! محله شما آدم را بیاد پابرهنه ها و بی سرپناهان آثار ماکسیم گورکی در زمان روسیه تزاری می اندازد .
گورکی در آثارش مانند جک لندن ، بالزاک و دیکنز به طردشدهها و بیچارگان اجتماع خود پرداخت . او برخلاف تولستوی دلباخته روستائیان نبود ، بلکه به آوارگان حاشیه نشین شهرها عشق می ورزید . در زمان تزار او بعد از تولستوی محبوب ترین نویسنده آن زمان شد. گورکی میگوید : وظیفه ادبیات این است که به انسانها کمک کند تا خود را بشناسند و به خود اعتماد به نفس پیدا کنند . و هنر میتواند موجب هم بستگی و اتحاد انسانها گردد ، چون در هنر سادگی ، حقیقت و زیبایی همچون سه خواهر جدانشدنی از هم هستند ، انهایی که خود را در خدمت ادبیات قرار میدهند ، نباید از مردم فاصله بگیرند و یا در برج عاج خود بنشینند .
به نظر او یک اثر ادبی باید مانند یک کتاب آموزنده به خواننده موضوعی را یاد بدهد . او طرفدار رمانتیک قهرمانی در ادبیات است . رئالیسم انقلابی او بخشی از رئالیسم اجتمایی است. او هم چنین پایه گذار رئالیسم انسانگرایانه است که بعدها نام رئالیسم سوسیالیستی بخود گرفت .
گورکی از ناتورالیستها انتقاد میکند چون به نظر او آنها واقعیات را فقط بصورت پروتوکل به خورد خواننده میدهند . او سمبولیستها و فوتوریستها از جمله مایاکوفسکی را به انتقاد میگیرد . گورکی نه تنها نویسنده ادبیات است ، بلکه او خط دهنده جو ادبی و فرهنگی روسیه تزاری و شوروی سابق نیز بود . او بالزاک ، دوما ، پوشکین . تورگنیف ، والتر اسکات و دیکنز را از آموزگاران خود میداند . اگر داستایوسکی ، تولستوی ، و چخوف آدمهای ناامید و گوشه گیر را توصیف میکنند ، گورکی به شرح قهرمانان امید وار و اهل عمل می پردازد . آگر در آثار داستایوسکی ، قدرت مافوق طبیعت ، و در آثار تولستوی ، دلایل مذهبی موجب فقر و زشتی و خفقان است ، در اثار گورکی روابط اجتمایی و نظام و دولت حاکم است که باعث بی عدالتی و خشونت میگردد. .اگر داستایوسکی در آثارش صبر و تحمل را توصیه میکند ، و تولستوی مقاومت منفی و انفعال را پیشنهاد میکند ، گورکی شعار مبارزه و درگیری را میدهد . گورکی از رئالیسم فردگرایانه تولستوی و داستایوسکی انتقاد میکند و رئالیسم اجتمتایی انتقادی بالزاک و استاندال را تحسین میکند . او در نامه ای به چخوف مینویسد : رابطه ات با انسانها سردتر از رابطه عزرائیل و شیطان با آنها است . رمان شناسان میگویند استرافسکی کتاب - چگونه فولاذ آبدیده شد ؟- خودرا به تقلید از کتاب مادر گورکی نوشت .تولستوی در باره گورکی میگوید : او نویسنده با استعدادی است ولی در آثارش خوشبینانه برده علم و صنعت شده . او فقط زیبایی شناسی کار را عمده میکند و طبیعت را دشمن و رقیب انسان میداند .گورکی خود مدعی است ، قبل از انقلاب اجتمایی اکتبر ، انقلاب ادبی سالها پیش شروع شده بود . ترانه مرغ طوفان او خبر از توفان انقلاب میدهد . در نمایشنامه - خورده بورژوا - او برای اولین بار در تاریخ نمایشنامه نویسی اروپا ، کارگری با آگاهی طبقاتی را معرفی می نماید . این کتاب و گلچین قصه ها و کتاب بی سرپرستان او قبل از پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه ، از جمله کتابهای پرفروش سال آندوره بودند . سه رمان اتوبیوگرافی او یعنی : دوران کودکی ، در جستجوی نان و دانشکدههای من را منتقدین ادبی، اینه معرفی خورده بورژوازی آنزمان جامعه روس میدانند . از دیگر آثار او : مکار چودر ، کلیم سام جین و چلکاش هستند که در باره انسانهایی از قفقاز می باشند . در سالهای آخر، او 25 بیوگرافی در مورد افراد مشهور و انساندوست از جمله در باره تولستوی و لنین نیز نوشت . روبرت موصیل ، نویسنده اتریشی میگوید ، هر کس اتوبیوگرافی های گورکی را بخواند ، هیچگاه به فکر زندگی نامه نویسی نخواهد افتاد ، چون به ناتوانی خود در این راه پی خواهد برد .
در زمان وقوع انقلاب اکتبر ، گورکی 50 ساله و نویسنده ای شناخته شده بود . او در طول عمر خود ، چهار بار به زندان افتاد ؛ یکبار به دلیل تهیه یک دستگاه فتوکپی و تحویل آن به فعالین یک هسته کارگری . او سالها در تبعید بود و یا به فرار و مهاجرت دست زد . او یازده ساله بود که به علت از دست دادن پدر و مادر باید بقول خودش ، به میان انسانها میرفت . نام مستعار گورکی، یعن : سرنوشتی تلخ ، را برای خود انتخاب کرد. پدرش نجار در یک کارخانه کشتی سازی و پدر بزرگش رنگرز بودند . مادربزرگش گرچه بیسواد بود، ولی او را با افسانه ها ، قصه ها ، اشعلر فولکلوریک و آیه های کتاب انجیل آشنا نمود .
او در نوجوانی با پای پیاده سفر به قسمت اعظم خاک روسیه نمود . در باره شهرهای تفلیس ، استراخان و قازان گزارشهایی تهیه کرد . او شغلهای ظرفشویی ، کفاشی ، نانوایی ، ماهیگیری و طویله دار ی را تجربه کرد . در جوانی با تبعیدیها ، زندانیها و آوارگان بیشماری آشنا شد . او مینویسد ، تعداد آنها چنان زیاد بود که میشد به آنها به دید یک طبقه محروم و قربانی نگریست .
استالین سالها کوشید از او به عنوان اسب کالسکه تبلیغات خود استفاده کند . او سالها زیر نظر سازمان امنیت رژیم استالین بود . بعد از مرگش در سال 1936 ، در سن 68 سالگی ، تابوت خاکسترش را استالین ، مولوتوف و خروشچوف تا پای دیوار کرملین ، روی شانه خود حمل کردند ، و در یک شایعه تبلیغاتی ، تروتسکیستها را متهم به قتل او نمودند . رئیس سازمان امنیت وقت گویا با خواندن دفترچه یادداشتهای گورکی ، خطاب به همراهان خود گفته بود : هر چقدر هم به گرگ گوشت بدهی، باز زوزه دیدار جنگل را سر میدهد . و تروتسکیست های مهاجر مقیم خارج علت مرگ گورکی را ، اقدام ماموران امنیتی سیستم استالینیستی دانستند !
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه ۱۳۸۲/۰۳/۱۰
نویسنده : آرام بختیاری
نظر شما