موضوع : دانشنامه | ق

خواجه مسعود قمی

حمید صادقی

خواجه مسعود قمی از اکابر و شاعران برجستۀ قرن نهم هجری است که محل تولد و زندگی وی شهر قم بوده است. لیکن به عللی که در اشعار خود نیز بدان اشارت کرده است به ولایت خراسان کوچیده و در دستگاه میر علی شیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا، مقامی درخور احترام کسب کرده است. وی که به سبک نظامی بلند آوازه شاعری نمود، صاحب منظومه‌های عاشقانۀ شمس و قمر و یوسف و زلیخا است. در این موسم بهاری ضمن عرض تهنیت و شادباش فرا رسیدن نوروز ابیاتی دلکش از منظومۀ شمس و قمر در توصیف فصل بهار تقدیم می‌‌گردد:
"جهان از سبزه فیروزی گرفته
همه کس برگ نوروزی گرفته
زمین بگشاده درِ خُلد برین را
فلک خم گشته تا بیند زمین را
شنیدم در بهاران خون شود بیش
کشیده خار گل زان نشتر خویش
گشاده غنچه خون و کرده بیرون
شکوفه پنبه بهر بستن خون
ز سر مستی گل از یک‌سو فتاده
صبا بر دامن گل سر نهاده
به هم بر کرده گل بازار خورشید
شده شرمنده ابر از سایۀ بید
به شبنم شسته ریحان زلف بلبل
فلک پر کرده ز انجم دامن گل
زده گل هم‌چو مستان پیرهن چاک
نسیم از بوی گل افتاده بر خاک …
قمر با شمس گفت ای قره العین
به دیوار تو روشن چشم کونین
مباد از بادۀ دولت خمارت
مبارک باد ایّام بهارت
مباد از روزه عیشت را زوالی
شبت ماهی و ماهی باد سالی
ز خوبی هر چه خواهی در سمندت
فلک در سایۀ سرو بلندت
هوا بس خرم است امروز و دلکش
گرفته لاله جام و باده بی‌غش
گرفت اینک عروس گل ز سر ناز
گلستان کرد عالم را دگر باز
چمن سر سبزی باغ جنان یافت
جهان از نکهت نوروز جان یافت
به مجلس گل زر خود بر طبق کرد
چنان کز شرم آن نرگس عرق کرد
چمن خود را به رنگ و بو بیاراست
سمن بنشست و سرو ناز برخاست
دگر جان یافت خاک از باد شبگیر
جوان شد دگر بار عالم پیر
چمن هنگامۀ پیر و جوان شد
گل آتش باز و سوسن قصه خوان شد
درخت از گل که بر وی دارد آرام
مثال گنبد سبز است و بهرام
ز بوی گل که شد تا چرخ دوار
ز کامت ابر نیسان را دگر بار
چرا فصلی چنین تنها نشینم
بیا تا با گل و صهبا نشینم
تو خورشیدی و من آن ذرۀ پست
که در دامن افاق تو زد دست"
۱۴۰۲/۰۱/۰۱

نظر شما