ژئوپولیتیک جهان اسلام
جهان اسلام با جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر به منزله یک قطب جمعیتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بزرگ، گستره وسیعی از کره خاکی را در بر می گیرد که با داشتن قابلیت های قوی برای هم گرایی، گرفتار عوامل متعددی در واگرایی است. از نقطه نظر جغرافیای سیاسی، اکثر کشورهای اسلامی در مراحل نخستین سازمان دهی سیاسی فضا قرار دارند. در این کشورها جمعیت، با سرعت در حال افزایش است و این افزایش، تبعات مختلفی به دنبال دارد که یکی از تبعات آن، تخریب محیط زیست می باشد. از نظر ژئوپولیتیکی نیز مسائلی در جهان اسلام وجود دارد. کشورهای اسلامی واقع در خاورمیانه و شمال افریقا از معضل طبیعی و جغرافیایی کم آبی و بی آبی رنج می برند. همین مسئله باعث فراهم آوردن زمینه چالش بین کشورهای دارای حوضه های مشترک آب گردیده و آب را به یک موضوع ژئوپولیتیکی تبدیل کرده است. جهان اسلام، از طرفی زمینه های هم گرایی قابل ملاحظه ای دارد. بزرگ ترین مخزن انرژی در اختیار جهان اسلام است. با توجه به رو به کاهش بودن منابع هیدروکربنی انرژی در سایر حوزه ها، منطقه خلیج فارس به علت دارا بودن منابع عظیم انرژی، حداقل برای ربع سده آینده، هم چنان مورد توجه جدی اقتصاد جهانی خواهد بود و این ویژگی برای ژئوپولیتیک بودن این منطقه کفایت می کند. اگر چه آب در خاورمیانه و شمال افریقا به یک موضوع ژئوپولیتیکی تبدیل شده، اما وجود منابع قابل توجه آب در برخی از کشورها امکان کاستن از بزرگی این معضل بین المللی را فراهم می آورد و می تواند آب را از یک موضوع ژئوپولیتیکی، خارج ساخته و به یک مسئله سیاسی تبدیل نماید.
این مقاله تلاش می کند ضمن برشمردن عوامل و زمینه های واگرایی در جهان اسلام، بسترهای مناسب هم گرایی را نیز تبیین نماید.
جهان اسلام به لحاظ جغرافیایی، وسعت قابل ملاحظهای از کره خاکی را در بر میگیرد. گستره آن حدود یازده هزار کیلومتر طول جغرافیایی، از غربیترین نقطه در شمال افریقا تا جزایر جاوه اندونزی و حدود 6 هزار کیلومتر عرض جغرافیایی، از شمال قزاقستان تا جنوب سودان را در بر میگیرد. جمعیت جهان اسلام براساس برآوردهای خوش بینانه، بیش از یک میلیارد و دویست میلیون نفر می باشد که عمده آنها در گستره پیش گفته در قالب ملیت های مختلف، پیرو دین اسلام هستند. این گستره، دربرگیرنده منطقه اسلام مرکزی و اسلام پیرامونی است. اسلام مرکزی شامل کشورهایی است که در سال های آغازین گسترش اسلام به این دین گرویدند و اسلام پیرامونی، قسمت هایی از جهان اسلام است که در سده های بعدی، اسلام را به عنوان یک آیین آسمانی برای خود انتخاب کردند. علاوه بر این گستره، امروزه مسلمانان در همه کشورهای دنیا حضور دارند. جمعیت مسلمانان در برخی کشورهای اروپایی، اگر چه در اقلیت هستند، ولی اقلیتی را تشکیل میدهند که به مثابه اکثریت قابل ملاحظهای میباشند.
در سال های اخیر، وقوع حوادثی در جهان با عاملیت عدهای به ظاهر مسلمان باعث شد تا تبلیغات منفی گسترده ای علیه مسلمانان صورت گیرد. حادثه 11 سپتامبر و تشکیل حکومت افراطی طالبان در افغانستان، آخرین مصداق از این اقدامات به شمار می رود. عدهای در غرب با استفاده از ابزار تبلیغات، اعمال خلاف اسلام و خشونتبار مسلمان نمایان را اعمال اسلامی، جلوه داده و تلاش نمودند تا آن چه اتفاق افتاده را واقعیت جهان اسلام معرفی کنند. آن چه مسلّم است این که جهان اسلام از این اعمال ضدخدایی و ضدانسانی، جداست. دنیای اسلام، دارای ارزش های ذاتی بسیار ارزش مندی است که میتواند قابلیت سازگاری جهان اسلام و تمدن اسلامی با سایر ادیان و تمدن ها را به جهانیان نشان دهد. به طور حتم، دست یابی به این مقصود، به آسانی میسر نیست؛ به ویژه این که جریان های ضداسلامی تلاش مینمایند تا با وارونه جلوه دادن واقعیت های جهان اسلام، چهره آن را مخدوش نمایند.
جهان اسلام، در حال حاضر، دارای مجموعهای از ویژگیهای ژئوپولیتیکی ناهمگون است. از یک سو امکانات فوقالعاده مهمی برای هم گرائی منطقهای و تشکیل نظام منطقهای با تکیه بر عناصر و آمیزههای بومی دارد و از سوی دیگر با تداوم حضور عوامل واگرا و تقویت آنها، در دام تقابل درونی و بیرونی افتاده و با وضعیت نامطلوبی رو به رو شده است.
ژئوپولیتیک جهان اسلام؛ عوامل واگرایی درونی
جهان اسلام، گرفتار رفتارهای واگرایانه معدودی از کشورهای اسلامی گردیده که در صورت تغییر رفتارهای سیاسی و اقتصادی می توانند در وحدت جهان اسلام و هم گرایی آن نقش مهمی داشته باشند. وجود شرایط واگرایی در جهان اسلام، مطلوب قدرت های فرامنطقه ای و استثمارگر بوده و برای تداوم آن تلاش خواهند کرد. عوامل متعددی در پیدایش زمینههای واگرایی در جهان اسلام، دخیل هستند. مهم ترین آنها به شرح ذیل هستند:
1. جغرافیای سیاسی و دموکراسی در کشورهای اسلامی
دموکراسی، رویکرد غالب در شیوه حکومتی اکثر کشورهای دنیاست. دموکراسی، مقوّم رابطه ملت، حکومت و سرزمین است و تأثیرات این سه پدیده بر هم دیگر را تعدیل و در عین حال، قانون مند می کند. از کنار هم قرار گرفتن سه پدیده ملت، حکومت و سرزمین، کشور تشکیل می شود که از مباحث مهم در جغرافیای سیاسی است. ملت از راه انتخابات، ارادة خود را برای ادارة سرزمین به حکومت منتقل می کند[1] و حکومت، مجری علایق و خواست شهروندان است.
منافع جمهور با شیوه حکومت دموکراتیک، تأمین می شود، از این جهت دموکراسی مساوی با خیر عموم است؛ یعنی شهروندان، در حالی که مجاز و موظفند که از عقلانیت و گرایش های خود پیروی کنند، در نهایت، متوجه آن چه مصلحت عمومی نامیده می شود، نیز هستند. پس خیر عمومی، هم چون عاملی، خیرها و منافع شخصی را به هم پیوند می زند و حاصل آن را در قالب مصلحت عمومی، نشان می دهد. [2]
جغرافیای سیاسی جهان اسلام از ساختار ناهمگونی برخوردار است. هنوز حکومت های مردمی در بخش اعظم آن شکل نگرفته و مردم سالاری، هم چنان در پرده ابهام است. انتخابات در برخی از این جوامع، بیشتر به کاریکاتور انتخابات شبیه است تا انتخابات واقعی و در برخی دیگر از کشورهای اسلامی، انتخابات فرمایشی صورت میگیرد. این مسئله، ناشی از عدم تکامل سازماندهی سیاسی فضا براساس مبانی حقیقی جغرافیاست. تعدادی از کشورهای اسلامی از واحدهای سیاسی جوان به شمار میروند و تاریخ تشکیل آنها سپیدهدم پس از پایان جنگ دوم جهانی است. در این کشورها طی سال های گذشته، تلاش مهمی برای حاکمیت مردم بر سرنوشت شان صورت نگرفته و تلاش های جزئی هم به علت وجود موانع اساسی به شکست منتهی شده اند. رابطه حکومت با محیط و مردم در این کشورها قاعدهمند نیست. به جای قدرت مند بودن شهروندان و تأثیر آنها در حکومت و در نتیجه، سازماندهی سیاسی مناسب فضا و شکلگیری جغرافیای سیاسی حقیقی، در این کشورها حکومت ها تمام قدرت را در دست دارند و برای رسیدن به اهداف خود تلاش میکنند. در حقیقت، نبود نهادهای قوی، مستقل و پایدار، به صاحبان مناصب، امکان می دهد تا اهداف شخصی خود را بر منافع عمومی ترجیح داده و فساد را به شیوه حکومتی برقرار سازند. [3] اهداف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این نوع حکومت ها عمدتاً بر پایه مناسبات و تصمیمات سلیقهای است و با اهداف اکثریت مردم (منافع ملی) تعارض دارد. تصمیماتی که اتخاذ می گردد عمدتاً بر پایه خواست و علاقه رهبران و دولتمردان است و معمولاً منافع ملت، لحاظ نمی شود.
در برخی از کشورهای اسلامی، حکومتها بر اساس ساختارهای قبیلهای شکل گرفتهاند. در نتیجه، برخی از قبایل در این کشورها قدرت زیادی دارند. در شبه جزیره عربستان، قبیلهها توانستهاند ساختار دولت و چگونگی تعیین مرزها را تحت تأثیر قرار دهند. [4] در نتیجه این شرایط، موازنه بین عناصر تشکیل دهنده واحدهای سیاسی وجود ندارد و ساختار سیاسی آنها معیوب بوده، قادر به سازماندهی سیاسی فضا به شیوه مطلوب نیستند. درآمد این وضعیت ناکارآمدی، رویکردهای اداره سرزمین و عدم دست یابی به توسعه میباشد و عدم توسعه یافتگی نیز باعث انزوای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شده، یکی از زمینه های واگرایی را فراهم می آورد.
2. بحران رو به رشد محیط زیست
اگر چه مسئله محیط زیست، یک معضل جهانی است و اثرات تخریب آن در تمام کشورها مشاهده پذیر است اما روند تخریب در کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه، خطرناک است؛ بطوری که هر ساله، بخشی از بودجه عمومی این کشورها صرف ترمیم عوارض ناشی از تخریب محیط زیست میگردد. محیط زیست در جهان اسلام هم به شکل فزایندهای، در حال تخریب است.
اکثر کشورهای اسلامی، در زمره کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته میباشند. در این کشورها سیاستهای زیست محیطی کارساز نیست؛ چرا که واقعگرایی جغرافیایی بین بخشهای مختلف جامعه، مانند بخش کشاورزی و صنعت یا آموزش های عمومی و اداره جامعه و نظایر آن وجود ندارد. البته بخش قابل توجهی از مسائل زیست محیطی در قالب جهانی شدن توجیه میگردد؛ در نتیجه، تجارت روزانه 30 میلیارد دلار کالا باعث درنوردیدن مرزهای بینالمللی شده و حاکمیت ملی کشورها را تضعیف مینماید. تولید کالاهای زیاد و متنوع، و مصرف بی رویه آنها اثرات زیست محیطی به دنبال دارد.
واقعیتهای زیست محیطی جهان اسلام، غیرقابل انکارند. افزایش جمعیت و پیدایش جریان های مهاجرتی، باعث گسترش بیرویه و خارج از برنامه شهرها در کشورهای اسلامی شده است. در حاشیه شهرها، شهرک ها و محلات فقیرنشین و ساختارهای ناهمگون با فضاهای بسیار کوچک پدید آمده اند. گسترش شهرها در بسیاری موارد، باعث بلعیده شدن زمینهای مرغوب کشاورزی و باغ های اطراف شهرها گردیده است. اکثر شهرها فاقد سیستم جمع آوری و تصفیه فاضلاب هستند. فاضلاب شهری و صنعتی در محیطهای اطراف، رها میشوند و منابع آب و خاک و زمین های کشاورزی را آلوده می کنند. تخریب مراتع و جنگلها با شدت ادامه دارد و در برخی از کشورهای اسلامی در حال تبدیل شدن به یک معضل ملی هستند. برای مثال، وسعت جنگلهای کشورمان، ایران در طی سه دهة اخیر از 20 میلیون هکتار به 12 میلیون هکتار کاهش یافته است. تخریب مراتع و پاک کردن جنگل ها باعث افزایش فرسایش می گردد و هر ساله میلیاردها تُن خاک ارزش مند فرسایش یافته از دسترس خارج می گردد. حال اگر در بارش های سیلابی، عملاً اتفاقی برای نقاط شهری و یا روستایی نیفتد، در نهایت، مواد شسته شده در پشت سدها جمع شده، باعث کاهش عمر مفید آنها خواهد گردید؛ چنان چه در سد سفید رود اتفاق افتاده است. [5]
تخریب محیط زیست در مواردی ناشی از فقر حاکم بر جوامع می باشد. فرایند تداوم تخریب محیط زیست، تشدید فقر است. هر کجا که فقر، حاکم باشد تخریب محیط زیست، گسترده تر است. این چرخه، یکی از خطرناک ترین چرخه های موجود در جامعه بشری است که آرام و خزنده حرکت می کند و آثار ویران گر آن در آینده، بیشتر هویدا خواهد شد. شالوده اقتصادی و اجتماعی بسیاری از کشورها که در آنها تخریب محیط زیست صورت می گیرد به طور کاملاً آشکاری دارای شکنندگی هستند. اغلب برنامه هایی که برای دست یابی به توسعه در اکثر کشورهای اسلامی، تهیه و اجرا می شوند فاقد رویکرد ویژه در خصوص حفظ محیط زیست می باشند. در نتیجه، روند تخریب محیط زیست در این کشورها با شدت، ادامه دارد و تاوان این تخریب ها بسیار سنگین تر از سایر تخریب ها هم چون جنگ های مهلک و ویران گر خواهد بود و هیچ کس را توان آن نخواهد بود تا از بحران های فراگیر محیط زیست در امان باشد.
امروزه اهمیت محیط زیست برای اهل فن و متخصصین آن کاملاً مشخص شده است، اما هشدارهای آنان تاکنون نتوانسته باعث تغییر نگرش عمومی به این مسائل گردد. ضمن این که شواهد موجود، حاکی از ژئوپولیتیکی شدن محیط زیست است و هر روز، اهمیت آن بیشتر، آشکار می شود.
3. هیدروپولیتیک خاورمیانه
معضل کمآبی و بیآبی، مسئله بسیار مهم در اسلام مرکزی است. منطقه خاورمیانه و شمال افریقا، جزو مناطق خشک دنیا می باشند. در این مناطق، بارش در حد بسیار پائینی است و میزان برداشت سالیانه از منابع آبی موجود، بیشتر از میزان تغذیه آنهاست. در نتیجه، سطح ایست آبی سفرههای زیرزمینی، در حال پائین خزیدن هستند. در برخی کشورها مانند عربستان سعودی و لیبی با به کارگیری امکانات مالی و فنی از آب های فسیل شده برای کشاورزی و امور دیگر استفاده میشود. با تکیه بر همین منابع، عربستان سعودی در بخش کشاورزی، گام هایی را برداشته است. اما از آن جایی که این منابع، محدود هستند و تغذیه نمی شوند، با تداوم بهره برداری موجود به زودی به اتمام خواهند رسید.
آن چه مشکل کمآبی را در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا حادتر میکند، تلاش کشورهای منطقه برای صنعتی شدن است. این تلاش، مصرف آب در صورت های گوناگون را افزایش خواهد داد و باعث صعودی شدن مصرف سرانه خواهد گردید.
از طرفی این کشورها دارای جمعیت در حال افزایش میباشند. افزایش جمعیت، افزایش مصرف آب را در پی دارد. افزایش جمعیت، هم چنین نیاز به مواد غذایی را افزایش خواهد داد و چون بخش کشاورزی در تأمین قسمت عمده این نیاز، نقش برجسته ای دارد، توسعه کشاورزی، مد نظر قرار گرفته است. تلاش برای کشاورزی گسترده، نیاز به آبیاری گسترده دارد و تمام موارد پیش گفته، سرعت روند کاهش منابع آب شیرین را به علت برداشت های بیش از تغذیه، تسریع خواهند کرد.
به طور کلی باید گفت که بحران آب در خاورمیانه را میتوان به سه دسته از عوامل نسبت داد: عوامل محیطی، عوامل اقتصادی و عوامل سیاسی. [6] هماکنون هیدروپولیتیک خاورمیانه، شکل گرفته و از جهات بسیاری در روابط بین کشورهای منطقه، تأثیرگذار بوده است. بخشی از منازعات بینالمللی منطقهای در خاورمیانه است و آب در حال تبدیل شدن به یک موضوع ژئوپولیتیکی است. در حال حاضر، سه کشور ترکیه، سوریه و عراق در خصوص آب رودخانههای دجله و فرات، دارای اختلافاتی هستند. ترکیه در سال های اخیر، تلاش کرد تا با تکمیل پروژه گپ (GAP) که مجموعه ای از سدها بر روی رودخانه های دجله و فرات برای مقاصد کشاورزی و تولید برق می باشد، معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جنوب شرق این کشور را حل نماید. موفقیت پروژه گپ، باعث کاهش آبی رودخانههای پیش گفته به میزان قابل ملاحظهای گردیده، در نتیجه مشکلات فراوانی برای دو کشور سوریه و عراق ایجاد شده است.
در بخش دیگر خاورمیانه، ایران و افغانستان در خصوص آب ورودی از هیرمند، دارای اختلاف نظرهایی هستند. در زمان حکومت طالبان بر افغانستان، آب ورودی از هیرمند، قطع گردیده و با قطع آب هیرمند دریاچه هامون، رو به خشکی نهاد و در حال حاضر به چهار برکه جدا از هم تبدیل شده است و این مسئله به تدریج، در حال تبدیل شدن به یک فاجعه محیطی است. [7]
اسرائیل و لبنان از یک سو و اردن از طرف دیگر بر سر منابع آب رودخانههای لیتانی و اردن، اختلاف دارند. رژیم اسراییل، تأمین آب برای امور کشاورزی و گسترش شهرک های یهودی نشین را از اولویت های مهم خود برشمرده است.
مصر و سودان در شمال افریقا در خصوص سهم آب هر کشور از رود نیل و تبعاتی که احداث سدها از جمله سد بزرگ آسوان برای سودان داشته، دارای اختلاف نظرهایی هستند. هر یک از این دو کشور، خواهان سهم بیشتری از آب رود نیل می باشند. در سال های اخیر، آب به منزله یک عنصر مهم طبیعی در روابط مصر و سودان، تأثیر زیادی داشته است و طرفین تلاش کرده اند در مواقع بحرانی از آب، استفاده سیاسی کنند که مصداق بارز هیدروپولیتیک است.
شواهد و قراین موجود، حکایت از آن دارند که در سال های آینده، آب به یک موضوع کاملاً ژئوپولیتیکی تبدیل خواهد شد و روابط کشورها را بیشتر، تحت تأثیر قرار خواهد داد. اینک همه کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا حفظ منابع آب و تلاش برای تصاحب سهم بیشتر از منابع مشترک را یک اصل ملی تلقی می کنند. آن چه باعث حادتر شدن این موضوع می شود، وقوع خشکسالی هایی چون خشکسالی سال جاری (1387) می باشدکه در نتیجه آن کشورهای منطقه با وضعیت بسیار بحرانی مواجه می باشند.
4. ژئوپولیتیک مرزها و اختلافات سرزمینی در جهان اسلام
اختلافات ارضی و مرزی، از منازعات بینالمللی موجود در جهان اسلام است. این مسئله، بستر مناسبی را برای دخالت های فرامنطقهای فراهم میآورد. علی رغم تلاش های صورت گرفته، بخشی از اختلافات سرزمینی و مرزی، هنوز حل نشده است. تنها در منطقه خلیج فارس طی سه دهه گذشته، بخش کوچکی از اختلافات مرزی، حل و فصل گردیده که از آن میان می توان به اختلاف مرزی بحرین و قطر، اختلاف مرزی عراق و کویت در خشکی و بخشی از دریا، مرز دریایی و خشکی کویت و عربستان سعودی اشاره کرد.
بخش زیادی از اختلافات ارضی و مرزی در جهان اسلام، میراث شوم دوران سلطه استثمارگران است که مانند استخوان لای زخم، مانع از التیام این زخم های سیاسی می شود. وجود زخم های سیاسی در خاورمیانه و شمال افریقا، انرژی ملت های اسلامی را به تحلیل خواهد برد. حضور این اختلافات در عرصه های بین المللی، لطمات سیاسی و اقتصادی فراوانی به این کشورها وارد کرده و در مواردی باعث برافروخته شدن جنگ میان آنها شده است. اختلاف سرزمینی اسرائیل و لبنان، اسرائیل و سوریه، لیبی و چاد، اختلافات سرزمینی و مرزی موجود در منطقه خلیج فارس و... از جمله موارد مطرح در اختلافات سرزمینی در جهان اسلام است.
منطقه خلیج فارس به عنوان حساسترین بخش جهان اسلام با موارد عدیدهای از این قبیل مواجه میباشد. مرزهای دریایی اکثر کشورهای منطقه، افراز نگردیده است. اختلافات ارضی و مرزی بین عربستان سعودی و امارات متحده عربی، امارت متحده و عمان، عربستان و قطر، عربستان و یمن و... هم چنان حل نشده باقی مانده اند. [8] در عین حال، اختلافات سرزمینی و طمع ارضی، باعث بروز مسائل زیادی گردیده است. البته برخی از این اختلافات، جهت ایجاد انحراف در افکار عمومی و تلاش برای وحدتآفرینی میباشد. طمع سرزمینی امارات متحده عربی بر بخشی از خاک ایران (جزایر سهگانه) از این نوع است که باعث اظهار نظرهای غیرواقعی و تخریب زمینههای هم گرایی در روابط دو کشور و روابط منطقه ای گردیده است. امارات متحده عربی با اکثر همسایگان خود دارای اختلاف ارضی و مرزی است. [9] ضمن این که امارت های تشکیل دهنده آن نیز با هم دیگر اختلافات ارضی و مرزی دارند.
در شمال افریقا مباحث مربوط به عدم افراز مرز و اختلاف بر سر سرزمینها هم چنان باقی است. اختلافات ارضی و سرزمینی در بعضی مواقع به حدی بحرانی میشوند که سازمان های بینالمللی از جمله شورای امنیت سازمان ملل هم از حل آنها عاجز میشوند.
مطامع ارضی در مواردی باعث شده اند بعضی از مرزها تاریخ خونینی داشته باشند؛ مانند مرز عراق و کویت. ادعای مالکیت عراق به کویت از دهه 1960 به طور خیلی جدی مطرح شد. در طی چندین دهه، این مسئله، همواره روابط این دو کشور را تحت الشعاع قرار داد. در نهایت، عراق با اشغال کویت تلاش نمود با استفاده از نیروی نظامی، این مشکل را حل کند که نه تنها حل نشد، بلکه باعث بروز مشکلات بعد؛ از جمله حضور بیشتر بیگانگان در منطقه و اشغال عراق توسط امریکایی ها شد. هم چنین مرز دو کشور توسط سازمان ملل متحد، تعیین و با صدور قطعنامه 687 شورای امنیت، رسمیت یافت.
هم گرایی جهان اسلام با جهانهای دیگر
اسلام به مثابه یکی از مهم ترین ادیان آسمانی، شیوه سعادت و بهروزی مسلمانان را به روشنی ارائه داده است. در این دین، شیواترین و رساترین قوانین در خصوص نوع بشر همراه با جزییات آورده شده است. این دین، رابطه مسالمتآمیزی با سایر ادیان دارد و از ظرفیت هم زیستی مسالمتآمیز بالایی برخوردار است.
اما آن چه در سال های اخیر، باعث گردیده نسبت به جهان اسلام، نگرش های منفی ایجاد شود و این منفینگری از طریق تبلیغات موجه جلوه گردد، ناشی از مسائل درونی و بیرونی جهان اسلام است.
نقش قدرت های بزرگ در پیدایش معضلات جهان اسلام، کاملاً آشکار است. آن چه مسلم است اعضای باشگاه غرب ایدئولوژیک، همیشه تمایل داشتهاند تا از نتیجهها، نتیجهگیری نمایند. بنابراین از وضعی که خود، مسبّب مستقیم و غیرمستقیم آن می باشند به سود خود استفاده می کنند. برای مثال با استفاده از ابزار تبلیغات تلاش کردند حملات تروریستی 11 سپتامبر و حکومت طالبان را بخشی از واقعیات جهان اسلام معرفی نمایند و چنین نتیجهگیری کردند که رویکرد غالب در جهان اسلام، بنیادگرایی است و بنیادگرایان، ذاتاً خشونتطلب و بحرانآفرین هستند. طالبان و القاعده را نیز به عنوان مصداق چنین رویکردی معرفی نمودند.
به نظر میرسد اتخاذ چنین رویکردی با بسترسازی قبلی صورت گرفت و پایه این اقدام را متفکر امریکایی، ساموئل هانتینگتون بنا نهاد. وی مطرح نمود جهان به سوی جنگ تمدنی پیش میرود و در آینده، تمدن ها با هم دیگر به جنگ خواهند پرداخت. ضمن برشمردن گسلهای تمدنی، دلیل درگیری تمدن ها را ناشی از اختلاف اساسی تمدنها، افزایش خودآگاهی تمدنی، تجدید حیات مذهبی برای هویتبخشی، تغییرناپذیر بودن ویژگی ها و اختلافات فرهنگی و منطقهگرایی اقتصادی عنوان کرد. [10]
اما واقعیتهای موجود جهان اسلام چیست؟ اگر جهان اسلام از فقر، بیسوادی، بیعدالتی، عدم وجود برنامههای مناسب برای سازمان دهی سیاسی فضا و مشکلات فرهنگی رنج میبرد، اما از طرفی دارای ظرفیت های بالقوه قدرت مندی است که میتواند با دیگر بلوکهای اقتصادی، فرهنگی و تمدنی جهان، هم گرایی داشته باشد و به سوی زندگی مسالمتآمیز جهانی حرکت نماید. این ظرفیت ها که در قالب توان مندیهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ظهور پیدا می کنند، قابل توجه هستند. این توان مندی ها، بستر مناسبی را برای هم گرایی در درون جهان اسلام، فراهم میآورند و میتوانند در نزدیکی جهان اسلام با دیگران، نقش داشته باشند.
اقتصاد جهان اسلام، اقتصادی رو به رشد است. از طرفی، بخش های اجتماعی و سیاسی جهان اسلام در حال تجربه کردن تحولات اساسی میباشند. کشورهای بزرگی در جهان اسلام در حال صنعتی شدن هستند و دوره گذار را تجربه می کنند. مهم ترین زمینه های هم گرایی در جهان اسلام عبارتند از:
1. منابع عظیم انرژی
منطقه خاورمیانه به عنوان بزرگ ترین مخزن انرژی در جهان، نقطه قوت دنیای اسلام است. حوزه خلیج فارس که بخش اساسی و اصلی خاورمیانه را تشکیل میدهد دارای 679 میلیارد بشکه ذخیره اثبات شده نفت (نزدیک به 66 درصد از کل ذخایر جهان) و 1918 تریلیون فوت مکعب، ذخیره گازی (30 درصد کل ذخایر گازی جهان) میباشد. [11] 66 درصد نفت خام دنیا در اختیار شش کشور حوزه خلیج فارس قرار دارد. چهار کشور عربستان سعودی، ایران، عراق و کویت، بیشترین منابع انرژی را دارا میباشند. هم چنین ایران، دومین و قطر، سومین کشور دنیا به لحاظ دارا بودن ذخایر گاز طبیعی هستند. از آن جایی که نوع بشر، هنوز موفق به یافتن جای گزینی مطمئن برای نفت و گاز نشده است و از طرفی، منابع هیدروکربنی در حوزههایی چون دریای شمال و کارائیب در حال اتمام است؛ در نتیجه، منطقه ژئوپولیتیک خلیج فارس، طی حداقل ربع سده آینده به علت تأمین بخش عمده ای از نیازهای اقتصاد جهانی، مورد توجه خاص قرار خواهد داشت.
مجموع تولید نفت خام جهان، در حال حاضر بالغ بر2/84 میلیون بشکه در روز میباشد. منطقه خلیج فارس با تولید 095/21 میلیون بشکه در حدود 05/25 درصد در مجموع تولید جهانی سهم دارد. [12] از طرف دیگر، مصرف جهانی نفت و گاز، هم چنان رو به افزایش است. براساس پیشبینیهای صورت گرفته، مصرف جهانی نفت تا سال 2020 روزانه به 5/111 میلیون بشکه در روز خواهد رسید که در آن صورت، سهم منطقه خلیج فارس در تولید جهانی، حدود 45 درصد یا 8/49 میلیون بشکه در روز خواهد بود. [13] منطقه خلیج فارس با ویژگی منحصربفرد انرژی، طی سال های گذشته، یک چالش اساسی در زمینة سیاست بینالملل قدرت های بزرگ بوده است. در مواقعی، منافع قدرت های بزرگ با منافع کشورهای منطقه، تعارض پیدا میکرد و موضوع، تبدیل به امر ژئوپولیتیک حائز اهمیت میگردید. امروز، این ویژگی، محرز شده و منطقه خلیج فارس با محوریت انرژی، یک منطقة کاملاً ژئوپولیتیک است و منافع قدرت های بزرگ و قدرت های فرامنطقهای در تعارض با برخی کشورهای منطقه از جمله ایران است. تا زمانی که منطقه، منابع و ذخایر قابل توجه انرژی را در دل خود داشته باشد، منطقهای ژئوپولیتیک خواهد بود.
2. هیدروپولیتیک به جای ژئوپولیتیک آب
کمآبی در بخش عمدهای از جهان اسلام، یک حقیقت جغرافیایی است، اما آن چه آن را مشکلتر میکند، اتخاذ رویههای ضدجغرافیایی میباشد. تلاش غیرقانونی برای تصاحب حوضههای آب شیرین بینالمللی توسط یک کشور، امری نامعقول است.
آنچه مسلم است آب، تنها عنصر جغرافیایی است که سیاسی بودن آن از ژئوپولیتیک بودن بهتر است و نفع همة ساکنان منطقه خاورمیانه و شمال افریقا در این رویکرد نهفته است. زمانی که این عنصر به یک موضوع سیاسی تبدیل شود، در آن صورت، با تفاهم، بخشی از مشکلات، حل شدنی خواهد بود.
ایران و ترکیه در منطقه خاورمیانه از بارش های نسبتاً خوبی برخوردارند. بخش عمدهای از بارش ها در دو کشور، به صورت آب روان جاری میشوند. اگر کنترلی بر این منابع باشد، بخش عمدهای از نیاز آبی کشورهای منطقه خلیج فارس از منابع آبی دو کشور تأمین خواهد گردید. تا کنون دو طرح انتقال آب در منطقه، مطرح، ولی هیچ کدام از آنها به نتیجه نرسیده است.
خط لوله صلح، خط لولهای بود که ترکیه، پیشنهاد آن را مطرح کرد و هدف از آن، انتقال آب ترکیه، ابتدا به سوریه و اسرائیل و سپس به اردن و شبه جزیره عربستان بود. ترکیه با ارائه این پیشنهاد، تلاش کرد تا ضمن به دست آوردن سود اقتصادی و بسط حوزه نفوذ خود، صلح بین اعراب و اسرائیل را نیز قوام بخشد. این طرح با استقبال روبه رو نشد، اما امکان ارائه مجدد آن با توجه به افزایش مشکلات کمآبی در خاورمیانه وجود دارد.
مشابه چنین طرحی، بین ایران و کویت مطرح گردید. براساس این طرح، قرار بود دولت کویت، خط لولهای را از طریق بستر خلیج فارس تا مصب رودخانه کارون در شمال خلیج فارس ایجاد نماید و آب شیرین رودخانه کارون را به کویت منتقل نماید. چنان چه این طرح به نتیجه میرسید هم مشکل بیآبی کویت برطرف میشد و هم منافعی نصیب کشورمان میگردید، اما این طرح هم، به سرنوشت خط لوله صلح ترکیه دچار گردید.
یکی از کارآمدترین راهبردهای دراز مدت برای حل مشکل کمبود آب منطقه، راهبردهایی است که از یک سو، ناظر به نگهداشت منابع آب و بهرهبرداری کارآمدتر از آن منابع و از سوی دیگر در پی مهار کردن افزایش افسار گسیخته جمعیت باشد. یعنی این هدف را پی گیری کند که جمعیتهای انسانی با منابع آب تجدید شوندة در دسترس به تعادل برسند.
نباید فراموش کرد که اهمیت منابع آب شیرین از اهمیت مزارع، مراتع و شیلات و... بیشتر است و یکی از مهم ترین راه های حل مشکل کمآبی، همکاری های بینالمللی است.
هماکنون تلاش های بینالمللی در جهتی سازمان دهی شده است که موضوع آب به عنوان یکی از مهمترین و کلیدیترین موضوعات و چالشهای انسانی به مجمع عمومی سازمان ملل کشیده و سخت سیاسی شود. عنوان شدن مطالبی مانند ضرورت ایجاد شاهراه های آبی به هم پیوسته، شبیه خطوط لولة انتقال گاز و نفت میان کشورها، ایجاد بازار جهانی آب، مدیریت حوضه های آبریز مشترک واقع در دو یا چند کشور یا ضرورت «انقلاب آبی» از زبان مسئولان سازمان ها و نهادهای بینالمللی، گویای چنین حرکت مهم و حساسی است. [14] اگرچه بستر تشکیل سازمانی چون اوپک که سازمان دهنده مسائل آبی باشد محتمل به نظر می رسد، اما حل این معضل جغرافیایی، همکاری کشورهای منطقه را می طلبد.
3. تأکید بر گفت و گوی بنیادین تمدنها و سرکوب تفکرات افراطی
زمانی که ساموئل هانتینگتون، نظریه خود را در خصوص برخورد تمدنها مطرح کرد، برخی محافل سیاسی و حتی دانشگاهی غرب، این موضوع را جدی گرفتند. مخالفین دانشگاهی و غیردانشگاهی این نظریه، بسیار بیشتر از موافقان آن بودند. غرب ایدئولوژیک تلاش کرد تا از پذیرش رسمی این نظریه پرهیز نماید؛ چرا که اگر این مسئله، اتفاق میافتاد، در آن صورت، زمینه هر نوع همکاری بین غرب و جهان اسلام از بین میرفت. هانتینگتون کوشید در نظریهاش تصویری از جهان سیاسی پس از جنگ سرد را ترسیم نماید که در آن، مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک، شبیه جنگ سرد است.
با طرح ایدة امریکایی نظام نوین جهانی که محور آن تک قطبی بودن جهان را به رهبری ایالات متحده تبلیغ میکرد، نظریه برخورد تمدنها تا حدی در حاشیه قرار گرفت. البته نظام تک قطبی جهان به رهبری ایالات متحده، بلافاصله از سوی دوستان امریکا مورد انتقاد واقع گردید.
هانتینگتون با تعدیل نظریه قبلی خود، در نوشتهای تحت عنوان "بُعد جدید قدرت" تلویحاً نظام چندقطبی را پذیرفت. وی نوشت اکنون، یک ابرقدرت وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که جهان، تک قطبی شده است. ساختار سیاسی کنونی جهان، مجموعهای ناهم آهنگ و عجیب از دو نظام تک قطبی و چندقطبی است؛ با یک ابرقدرت و شمار زیادی از قدرتهای بزرگ. [15]
تعدیل تفکرات افراطی، به طور قطع، حاصل شرایط زمانی پیش آمده میباشد. نظریه برخورد تمدنها با طرح ایدة گفت و گوی تمدنها از سوی سیدمحمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران به طور جدیتر به چالش کشیده شد. اگر چه اقدامات عملی مهمی برای گفت و گوی تمدنها صورت نگرفت، اما در هر صورت، اقدام مثبتی در نوع خود بود.
مبارزه با افراطگرایی در جهان اسلام باید در دو بُعد داخلی و خارجی صورت گیرد. بُعد داخلی آن به هر نوع تفکر اسلام گرای افراطی، مانند طالبان، القاعده و هر تفکر افراطی دیگر باز میگردد که باید توسط حکومتهای جهان اسلام با آنها برخورد شود و زمینه هرگونه افراط گرایی از بین برود. تشکیل حکومت های افراطی، باعث تعارض جدی و تحلیل انرژی ملت های اسلامی می گردد. بنابراین برخورد جدی با این معضل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، امری ضروری است.
اما بُعد دیگر به مقابله با تفکرات افراطی واگرا و ضداسلامی باز میگردد. خنثی کردن این هجومها نیاز به مطالعات اساسی دارد. ابتدا باید هجوم را بشناسیم و بعد وسیله دفاعی آن را تدارک ببینیم. در این صورت میتوانیم نسبت به تعدیل تفکرات افراطی خارجی امیدوار باشیم.
نتیجه
دنیای امروز، دنیای ناملایمات است. منافع ملی کشورها در شکلگیری کدهای ژئوپولیتیک آنها در سطوح مختلف ملی، منطقهای و فرامنطقهای، تأثیر مستقیم دارد. این مسئله برای واحدهای سیاسی مترقی جهان و رهبران آنها تبیین شده است. هر کشوری برای تحصیل منافع خود، رویکردهایی را اتخاذ می کند. رویکردهای دست یابی به منافع ملی، دارای تفاوتهایی هستند. برخی از کشورهای اسلامی، رویکردهایی را اتخاذ می کنند که به هیچ وجه، آمیزه های هم گرایی در آنها وجود ندارد. به همین دلیل، شاهد ظهور پدیدة ناخوشایند ژئوپولیتیک اسلام ها هستیم. در این رویکرد بینالمللی اسلامی، منافع ملی در تقابل با منافع جهان اسلام قرار میگیرد. سیاستهای ملی که میتوان از آنها به نام سیاستهای تکروی یاد کرد کمترین همپوشی را در سیاستهای جهان اسلام دارند. در حالی که بنیان اسلام بر هم گرایی و پرهیز از اختلافآفرینی در درون دنیای اسلام است. آن چه در طی دهههای اخیر در جهان اسلام، به وقوع پیوسته، تأکید بر مرزهای ملی، سیاستهای مجزا، تلاش برای تحصیل منافع ملی و ارتباط با یک قدرت فرامنطقهای غیراسلامی بوده است. در حالی که ما در بخشهای مختلف جهان به خصوص در میان کشورهای توسعه یافته، شاهد هم گرایی های منطقهای هستیم که در آنها برای شکلگیری نظام منطقهای مبتنی بر آمیزههای بومی و منطقهای تلاش میگردد. اتحادیه اروپایی، مصداق بارز این استراتژی است. آ. سه. ان در جنوب شرق آسیا و نفتا در آمریکای شمالی از موارد دیگر هستند.
اقدامات صورت گرفته برای هم گرایی در درون جهان اسلام، بیشتر کاریکاتوری از حقایق هم گرایی است. منافع جهان اسلام در هم گرایی و هم سویی بین منافع ملی کشورهای اسلامی با منافع جهان اسلامی است. کشورهای جهان اسلام، بیمها و امیدهای مشترک مهمی دارند. ضمن این که بستر هم گرایی هم فراهم می باشد. سازمان کنفرانس اسلامی از مهم ترین ابزارها برای فراهم کردن بستر هم گرایی است که انتظار میرود از وضعیت رکود کنونی خارج شده، به وزنه مهمی در معادلات سیاسی منطقهای و جهانی تبدیل گردد. تقویت این سازمان و حضور فعال آن در روابط بینالملل جهان اسلام می تواند هم گرایی در میان کشورهای اسلامی را محقق نماید. در حدود شصت کشور اسلامی، عضو سازمان کنفرانس اسلامی هستند که می توانند در معادلات سیاسی تأثیرگذار باشند. جهان اسلام با مشکلات پیش گفته، دارای زمینههای بسیار مهمی برای هم گرایی است که پیشتر اشاره شد. در شرایطی که بسیاری از کشورهای جهان، اتخاذ سیاست هم گرایی را ضامن تحصیل منافع ملیشان میدانند درک نکردن این دقت ها از سوی کشورهای اسلام، به ضرر جهان اسلام است.
نقش برخی از کشورهای مسلمان در این میان، برجستهتر از دیگر کشورهاست. ایران و عربستان سعودی، وظیفه مهمی در این خصوص برعهده دارند. ایران از بنیان گذاران سازمان کنفرانس اسلامی است و از چند دهه قبل، در خصوص مسائل جهان اسلام، حساسیتهایی داشته است. ضمن این که در اوپک، حضور طولانی داشته و از مؤسسین آن میباشد. عربستان سعودی به علت وجود اماکن مقدس مکه و مدینه در میان مسلمانان، نفوذ قابل ملاحظهای دارد. از طرفی این کشور با درآمدهای نفتی قابل توجه خود، تلاش کرده حضور فرهنگی در میان ملل مسلمان را تقویت نماید. بنابراین هم از نقطه نظر تاریخی و اسلامی و هم از نگرگاه انرژی، دو کشور ایران و عربستان سعودی، توانایی فراهم آوردن زمینههای هم گرایی اسلامی در دنیای اسلام را دارا می باشند. هر دو کشور، حضوری فعال در سازمان کنفرانس اسلامی دارند. از سویی، پدیدار شدن هر گونه ترتیبات امنیتی در منطقه ژئوپولیتیک خلیج فارس، بدون حضور آنها ثمری نخواهد داشت. هم گرایی سیاستهای منطقهای و فرامنطقهای دو کشور ایران و عربستان سعودی به نفع کل جهان اسلام خواهد بود. نه تنها ایران و عربستان سعودی میتوانند با هم گرایی در حل مسائل جهانی مؤثر باشند، بلکه میتوانند در از بین بردن تفکر مربوط به ژئوپولیتیک اسلام ها مؤثر بوده و تنها ژئوپولیتیک جهان اسلام را مطرح کرده و تعقیب نمایند.
پی نوشت:
1. پیروز مجتهدزاده، ایده های ژئوپولیتیک و واقعیت های ایرانی (تهران: نشر نی، 1379) ص 36.
2. حاتم قادری، اندیشه های سیاسی در قرن بیستم (تهران: انتشارات سمت، 1386) ص 46.
3. برتران بدیع، توسعه سیاسی، ترجمه دکتر احمد نقیب زاده (تهران: نشر قومس، 1384) ص 98.
4. آلاسرایر درایسدل، و جرالد اچ بلیک، جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال افریقا، ترجمه دره میرحیدر (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1373) ص 59.
5. سهراب عسگری، سازماندهی سیاسی فضای کشور در دهه های اخیر، مجموعه مقالات همایش جغرافیا (مشهد: دانشگاه پیام نور، 1386).
6. ناتاشا بس کرنر، آب، امنیت و خاورمیانه، ترجمه پیروز ایزدی (تهران: انتشارات دانشگاه امام حسین، 1372) ص 10.
7. پیروز مجتهدزاده و سهراب عسگری، جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک (انتشارات دانشگاه پیام نور، 1384) ص 209.
8. اصغر جعفری ولدانی، تحولات مرزها و نقش ژئوپولتیک آن در خلیج فارس (تهران: نشر قومس، 1374) ص 13.
9. سهراب عسگری، "ژئوپولیتیک قلمروهای دریائی ایران در خلیج فارس، با تکیه بر افراز فلات قاره و منطقه انحصاری- اقتصادی ایران با کشورهای عراق، کویت و امارات متحده عربی"، رساله برای اخذ دکترا، دانشکده جغرافیا، دانشگاه تهران، 1382، ص 190.
10. ساموئل هانتینگتون، نظریه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبی امیری (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه، 1374) ص 22.
11. سهراب عسگری، " نقش و جایگاه منطقه خلیج فارس و خاورمیانه در ژئوپولیتیک انرژی"، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی (شماره 210-209، بهمن و اسفند 1383) ص 24.
12. Opec Bulletin, (October 2006) P.9-10.
13. Anthony. H. Cordsman, the Middle East and the Geopolitics of Energy: a Graphic Analysis, Part one, CSIS, Washington DC, 1999, P.47.
14 . بهروز ساری صراف، " بحران آب و همکاریهای بینالمللی"، اطلاعات سیاسی و اقتصادی (شماره 216-215، مرداد و شهریور 1384) ص 197.
15 . روزنامه اطلاعات, پنجم مردادماه 1378، ص 12.
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1387 / شماره 41، بهار ۱۳۸۷/۲/۰۰
نویسنده : سهراب عسگری
نظر شما