موضوع : پژوهش | مقاله

بررسی نظام برده داری از دیدگاه اسلام

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 7، قزوزدین - اردیبهشت 1381 

نویسنده : هاشمی، سید حسین
سید حسین هاشمی[1]

چکیده:
فلسفه برده داری در نظام حقوقی اسلام پرسشی است که از دیرباز مطرح بوده و در سالهای اخیر بویژه در پایگاههای اینترنتی که بر ضد دین و حکومت اسلامی فعالیت دارند، به صورت جدّی تر مطرح گردیده است. مقاله حاضر در صدد آن است تا ضمن بررسی این مسأله، اثبات نماید که پذیرش نظام برده داری در آغاز ظهور اسلام، به دلیل تحمیل شرایط زمانی خاصّ آن دوره بود که برده داری در تمامی جوامع بشری آن روز رایج و ریشه دار بود.

از این رو اسلام به جای مقابله یکباره با نظامی ناعادلانه که در تاریخ بشریت ریشه دوانده بود، به مبارزه تدریجی با آن برخاست و با وضع مقررات و دستورهای حکیمانه، به دفاع از حقوق بردگان اهتمام ورزید و نظامی عادلانه را در این خصوص حکمفرما ساخت و در نهایت، این مقررات از مهمترین عواملی بود که موجب گردید تا نظام برده داری ریشه کن شود. رفتار عادلانه و شایسته مسلمانان با بردگان - که ناشی از دستورها و توصیه های دین اسلام در این باره بود - و نیز شواهد تاریخی بسیاری مؤید این ادعاست.

مقدمه
این مقاله ارائه تحلیلی است از نظام برده داری از دیدگاه اسلام و پاسخ به برخی شبهات که در مورد نظام برده داری در اسلام مطرح شده است؛ زیرا از جمله اشکالاتی که از ناحیه گروهی از منتقدان به حقوق اسلام شده این است که چرا اسلام نظام برده داری را پذیرفته است در حالی که مدعی است تبعیض نژادی را نفی نموده و هیچ قوم و ملتی و نژادی را برتر از دیگری نمی داند و معیار برتری در اسلام همانا تقوای الهی و ایمان است.

این مقاله در صدد آن است که اثبات نماید اسلام اگر چه نظام برده داری را در بدو امر پذیرفته، ولی این پذیرش در یک شرایط زمانی خاصی بوده که برده داری امری بسیار رایج و ریشه دار بود. از این رو مبارزه یکباره با چنین مشکل اجتماعی ریشه داری ممکن نبود و راهی جز مبارزه تدریجی نداشت.

و از طرفی راه برده داری در اسلام منحصر به اسرای جنگی بود که به بردگی گرفتن آنان در بدو امر تنها راه حکیمانه و عادلانه بشمار می رفت تا اسلام از این طریق اسرای جنگی را که از اقوام کافر بودند به بردگی گرفته و با دمیدن روح تربیت اسلامی در آنها، سالهای متمادی بتدریج آنان را جزء جامعه آزاد اسلامی نماید. از این رو اسلام با وجود پذیرش نظام برده داری، مجموعه مستحکمی از مقررات را وضع کرده که جملگی در جهت حفظ حقوق و منافع بردگان و به منظور آزاد سازی آنان بوده است.

اسلام علاوه بر ارائه مقررات اجباری برای آزاد سازی بردگان، مسلمانان را اکیدا به رعایت حقوق بردگان و به ملاطفت و مهربانی با آنان تشویق نموده است که به همین جهت حتی بنا بر نقل برخی از محققان غیر مسلمان نیز، رفتار مردم کشورهای اسلامی با بردگان نسبت به دیگر ملتها، بهترین و عادلانه ترین رفتار با بردگان بوده است به گونه ای که بردگان عضوی از اعضای خانواده آنها محسوب می شدند و در نهایت عزّت زندگی می کردند.

علاوه بر آن اسلام در مجازاتهای کیفری نیز موجبات تخفیف مجازات بردگان را فراهم کرده است.

فصل اول: فرهنگ برده داری در کشورهای اسلامی
در این فصل ابتدا در مورد رفتار محبت آمیز کشورهای اسلامی با بردگان، نمونه های تاریخی ارائه خواهد شد و سپس اشاره ای به منشأ وجود این فرهنگ که ریشه در تعالیم اسلام دارد خواهیم داشت:

مبحث اول: رفتار کشورهای اسلامی با بردگان

الف) ذکر نمونه های تاریخی
در یک بررسی تاریخی حتی بسیاری از محققان غیر مسلمان نیز به رفتار شایسته و توأم با رأفت مسلمانان با بردگان اذعان دارند؛ به عنوان نمونه دکتر «گوستاو لوبون» در این باره می گوید:

«آنچه مسلّم است برده نزد مسلمانان بدان صورت که در نزد نصاری بوده نیست. و وضعی که بردگان مشرق در آن به سر می برند به مراتب بهتر از وضعی است که نوکران و کلفتهای اروپایی دارند. غلامان زر خرید در مشرق زمین جزء خانواده محسوب هستند و چنانچه پیش از این گفته شد حتی می توانند با دختران آقایان مالکین خود ازدواج کرده و در زمره دامادان او در آیند و همچنین می توانند بزرگترین منصبها را نائل گردند. در مشرق غلام بودن عار و ننگ نیست و بدان اندازه که در مغرب نوکر از ارباب خود فاصله دارد در آنجا غلام از مالکش دور نیست و ارتباطش زیادتر و با او نزدیکتر است.»[2]

همچنین ایشان به نقل از مسیو «آلو» می نویسد: «مسلمانان هرگز با دیده حقارت به بردگان نگاه نمی کردند. از این روست که می بینیم مادر پادشاهان عثمانی که پیشوای مسلمانان و مورد احترام آنان بوده اند کنیز بوده و در این باره به حیثیت آنها لطمه وارد نیامده است.»[3]

در حالی که برخی اروپاییان، مسلمانان را متهم به برخورد نادرست و خشن با بردگان می کنند، دکتر گوستاو لوبون معتقد است که:

«تمام جهانگردانی که درباره مسأله برده داری در مشرق زمین به تحقیق پرداخته اند معترفند که این سر و صدای مغرضانه ای که برخی از اروپاییان در اطراف آن به راه انداخته اند به کلی بی اساس است.

و بهترین دلیل آن این است که بندگانی که در مصر مایل به آزادی باشند کافی است که میل خود را در برابر یکی از قضات اظهار نمایند، ولی با این حال این غلامان اقدام به آزادی خود نمی کنند.» مسیو «ایبر» در این باره می نویسد: «باید بردگان را در شهرهای اسلامی جزء خوش شانسها و سعادت مندان در زندگی دانست و من برای گواه، شواهد زیادی برای این مطلب دارم، لکن به گفتارهای گروهی از مؤلفین که اخیرا وضع بردگان را در مصر از نزدیک مشاهده کرده اند اکتفا می کنم»

مسیو «شارم» می نویسد: «موضوع بردگی در مصر به اندازه ای طبیعی و عادی و نافع و سودمند است که الغای آن در حقیقت مصیبت تازه خواهد بود.» مسیو «دووژانی» رئیس دانشکده زبانهای خارجی در قاهره می نویسد: «بردگان از این آزادی که اخیرا بدانها داده شده بسیار کم استفاده می کنند با این که این آزادی طوری است که به هر نحو بخواهند می توانند آزادانه بدون هیچ گونه مزاحمتی زندگی کنند.»[4]

گوستاو لوبون این نکته را نیز متذکر می شود که فقط مصر نیست که تا بدین اندازه با بردگان خود با مهربانی رفتار می کنند بلکه در تمام بلاد اسلامی وضع به همین گونه است و در تأیید گفته خویش به اظهارات بانوی جهانگرد انگلیسی خانم «بلنت» استناد می کند. این بانوی جهانگرد در سفرش به «نجد» در مورد گفتگویی که میان او و یک نفر عرب اتفاق افتاده می گوید:

«از چیزهایی که درک آن برای این عرب مشکل بود این مسأله بود که می گفت انگلستان چه سودی از جلوگیری فروش برده می برد؟ و چرا آن را ممنوع کرده؟ و همین که به او گفتم این مطلب به خاطر دفاع از شرافت انسانی است به من پاسخ داد: در خرید و فروش برده چه ظلم و ستمی است که مخالف با شئون انسانیت باشد؟ و کیست که بردگان را بیازارد؟

راستی ما نمی توانیم موردی را پیدا کنیم که یکی از بردگان در شهرهای اسلامی مورد اذیت و آزار قرار گرفته باشد و چنانچه مشهور است برده نزد اعراب به یک فرزند عزیز و محترم خانه بیشتر شباهت دارد تا به یک نوکر و اجیر.»[5]

ب) مقایسه اجمالی با برخی از کشورهای غیر اسلامی
در حالی که کشورهای اسلامی حتی به اعتراف محققان و جهانگردان اروپایی رفتار مؤدبانه و انسانی با بردگان داشتند در کشورهای اروپایی نمونه های بسیاری از ظلم و اهانت به بردگان یافت می شود؛ به عنوان نمونه «ویل دورانت» در مورد وضع بردگان در یونان می گوید:

«اگر غلامی بدرفتاری یا خطایی کند با تازیانه تنبیه می شود. اگر بر امری شهادت دهد شکنجه می شود. و اگر آزاد مردی او را بزند نباید از خویش دفاع کند، ولی اگر ظلمی بزرگ بر او وارد شود وی می تواند به معبدی پناه ببرد.»[6]

او همچنین در این خصوص اظهار می دارد:«یونانیان گویند که مرد آزاد باید از وظایف مالی و اقتصادی آزاد باشد و حتی اگر خودش نیز قدرت حفظ و اداره اموال خویش را داشته باشد باید غلام یا کس دیگری را بدان کار بگمارد.»[7]

در یونان قدیم حتی فقیرترین خانواده نیز یک یا دو غلام داشتند و «آیسخینس» خطیب یونانی قرن چهاردهم قبل از میلاد برای اثبات فقر خویش می گوید که در خانواده اش بیش از هفت غلام موجود نیست.[8]

و حتی آزاد شدگان یعنی کسانی که قبلاً برده بودند و بعد آزاد شدند در محرومیت از حقوق سیاسی قرار داشته و از نظر اقتصادی وضعی مشابه با اتباع خارجی داشتند.[9]

البته دکتر «ویل دورانت» می گوید که در آتن قرن پنجم وضع غلامان از وضع فقیران آزاد کشورهای «اوسیگارشیک» بهتر است و آتن به حسن رفتار با غلامان مشهور بود.[10]

«علامه طباطبایی» نیز معتقد است که روم و یونان قدیم به برخورد ظالمانه با بردگان شهرت داشتند.[11]

مبحث دوم: تأثیر فرهنگ اسلام بر کشورهای اسلامی
بدون تردید رفتار انسانی مسلمانان با بردگان معلول دستورهای اسلام و سیره پیشوایان مذهبی در مورد برخورد با بردگان بوده است.

الف) تأثیر فرهنگ و دستورهای اسلام
با توجه به این که اساس دین اسلام و تعالیم آن بر مبنای اهمیت به «حق الناس» بنا نهاده شد و حتی در دستورهای اسلامی حق الناس بر حق الله ترجیح داده شده است. از این رو در مورد رعایت حق بردگان نیز که در زمره «ناس» هستند توصیه های بسیاری شده است. ما در فصل دوم به صورت مفصل به برخی از این قوانین خواهیم پرداخت، ولی در این مبحث بطور اجمالی نمونه هایی از دستورها و توصیه های اسلام را متذکر می شویم:

در صدر اسلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد مخاطب قرار دادن بردگان به مسلمانان توصیه فرمودند که: «لا یقل احدکم: عبدی و امتی. و لیقل: فتای و فتاتی.»[12]

یعنی: هیچ کس در خطاب به بردگانِ خود، از کلمه «عبد» و «امه» استفاده نکند بلکه از کلمه «فتی» (جوانمرد) و «فتاة» استفاده کند.

و به نقل برخی از تاریخ دانان، این دستور پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در میان مسلمانان رایج گشت.[13]

و در روایات اسلامی چنانکه بعدا خواهد آمد سراسر توصیه به استحباب آزادی بردگان و احسان به آنان است. و خداوند در قرآن کریم، احسان به بردگان را در کنار احسان به والدین و دیگر بستگان و ذوی الحقوق توصیه فرموده است.[14]

ب) تأثیر سیره معصومین علیهم السلام
در سیره معصومین و پیشوایان دینی شواهد زیادی در مورد برخورد توأم با رأفت با بردگان یافت می شود. بسیاری از صحابه پیامبر مانند سلمان و بلال، برده و مورد احترام پیامبر و جزء سران لشکر و امرا بودند.[15]

مادر برخی از ائمه معصومین علیهم السلام کنیز بودند. از جمله مادر حضرت امام سجاد علیه السلام به نام «شهربانو» که در جنگ اعراب با ایران در زمان یزدگرد پادشاه ایران به اسارت درآمد. شهربانو دختر یزدگرد بود.[16] و همچنین مادر امام زمان(عج) حضرت «نرجس» که به عنوان کنیز به اسارت مسلمین در آمده بود. این بانو، دختر «یشوعای» فرزند قیصر، پادشاه روم بود.

فصل دوم: برخورد اسلام با نظام برده داری
آنچه که مسلم است اسلام در بدو امر نظام برده داری را که ریشه های عمیقی در فرهنگ ملل عرب و غیر عرب آن روز داشت به رسمیت شناخت. از این رو مورد اعتراض برخی افراد ناآگاه یا مغرض قرار گرفته. به همین سبب، ما در این فصل به توجیه فلسفه برده داری و دلیل تأیید نظام برده داری از ناحیه اسلام و طرق مختلفی را که اسلام جهت آزادی بردگان مقرر کرده است، خواهیم پرداخت:

مبحث اول: زمینه ها و عوامل انعطاف اسلام در مقابل برده داری
الف) فلسفه برده داری (سبب رقیت)
در مورد فلسفه برده داری، برخی مانند افلاطون معتقدند که از لحاظ عقل و قدرت تفکر، برخی از مردم پایینتر از بعضی دیگرند. از این رو او به بردگی گرفتن یونانیان را تجویز نمی کرد، ولی برای یونانیان به اسارت گرفتن غیر یونانی را مجاز می دانست.[17] این نوع تفکر همان تبعیض نژادی و برتر دانستن یک نژاد بر نژاد دیگر و تفکری ناصواب است.

ارسطو، برده را آلتی ذیروح می دانست و به اعتقاد او تا وقتی که فعالیت های مربوط به بردگان را ماشینهای خودکار انجام ندهند بردگی به نحوی وجود خواهد داشت.[18]

ولی فلاسفه بعد از آنها یعنی رواقیون تفکر معتدلتری ارائه کردند که از جمله آنان «الکید اماس» سوفسطایی بود که در شهرهای یونان می گشت و عقاید «روسو» را تبلیغ می کرد که: «خداوند همه مردمان را آزاد به جهان فرستاده و طبیعت نیز کسی را بنده نساخته.»[19]

اما در اسلام فلسفه برده داری تبعیض نژادی نبود؛ زیرا یکی از شعارهای اسلام مبارزه با تبعیض نژادی بود و پیشوای دین اسلام همواره می فرمود: عرب بر غیر عرب برتری ندارد و معیار برتری افراد، تقوای الهی است. و اما در مورد توجیه علت برده داری در اسلام باید ابتدا منشأ و سبب رقیت را بررسی کنیم:

در میان ملل مختلف اسباب گوناگونی برای برده گیری وجود داشت که اسلام از میان این اسباب، فقط «سبب جنگ» را پذیرفت؛ یعنی به بردگی گرفتن اسرای جنگی که در پیکارهای میان مسلمین با کفار مرسوم بود؛ زیرا مسلمین بعد از به اسارت در آوردن کفّار سه راه برای آنان متصور بود: راه اول این که بعد از اسارت، آنان را آزاد کنند که این خود نقض غرض بود و راهی غیر حکیمانه. راه دوم آن که همه آنان را به قتل برسانند. و راه سوم آن که آنها را زنده نگه دارند و با رقیت آنان نوعی تربیت اسلامی را در وجودشان در طی سالهای بردگی به تدریج تزریق کنند. و این راه نزد عقلا از راه دوم پسندیده تر بود.

از این رو مسلمانان آنها را به بندگی می گرفتند و بعد از دمیدن روح تربیت اسلامی در کالبد آنان که از طریق محبت به آنان عملی می شد، بتدریج آنها را به صورت داوطلبانه آزاد می کردند و یا با قوانین الزامی که اسلام وضع کرده بود آزاد می شدند. و ما در این باره در مبحث دوم از همین فصل به تفصیل بحث خواهیم کرد.[20] و خلاصه این که دوره برده داری در اسلام، در حقیقت یک دوره قرنطینه روحی و اخلاقی بود که اسرای جنگی غیر مسلمان بعد از کسب تربیت دینی، به جامعه آزاد اسلامی ملحق می شدند.

ب) پاسخ به برخی شبهات
1- چرا اسلام بردگان را از مالک شدن اموال محروم کرد و آنها را جیره خوار مولایشان قرار داد؟

پاسخ: این محرومیت در ابتدای امر که فرض این است اسیر جنگی است و از دشمنان جامعه اسلامی، لازم بود تا موجب جلوگیری از سلطه آنان بر جامعه اسلامی شود؛ چرا که مهمترین راه سلطه مالک شدن است.[21]

2- چرا بردگان که اسرای جنگی بودند به صرف ایمان آوردن در ابتدای اسارت از بردگی آزاد نمی شدند؟

پاسخ: زیرا اثر تربیتی که هدف اسلام از نظام برده داری بود تأمین نمی شد و اسلام آوردن به صورت شکلی و غیر واقعی نوعی حیله برای رهایی اسرای جنگی و در نتیجه اقدام مجدد علیه مسلمین محسوب می شد.[22]

مبحث دوم: اسلام و موجبات آزادی بردگان
چنانکه پیش از این اشاره گردید، اسلام به دلایلی، اصل نظام بردگی را به رسمیت شناخت، ولی اولاً بر خوشرفتاری با بردگان سفارش اکید داشت و ثانیا با توصیه های اخلاقی و با وضع مقررات اختیاری و اجباری موجبات آزادسازی بردگان را فراهم کرد.

الف) توصیه های اخلاقی جهت آزادی بردگان
در کتب حدیثی و فقهی باب مستقلی تحت عنوان «کتاب العتق» (کتاب آزادی بردگان) آورده شده است و همچنین ابوابی تحت عنوان «تدبیر» «استیلاد» و «مکاتبه» که سراسر در مورد حقوق مربوط به آزادی بردگان است. و حدودا 356 حدیث فقط در کتاب وسائل الشیعه[23] در مورد مقررات مربوط به آزادی بردگان نقل شده است.

آزاد کردن برده از دیدگاه اسلام آن قدر دارای ثواب و اهمیت است که ثواب بسیاری از اعمال نیک را به آزاد کردن برده تشبیه کرده اند و مهمتر آن که آزاد کردن برده از نظر اسلام جزء «عبادات» محسوب می گردد و به همین جهت فقها با استناد به روایاتی، «قصد قربت» را در آزاد کردن برده شرط دانسته اند.[24] از جمله روایت منقول از حضرت امام صادق علیه السلامکه فرموده اند:

«لا عتق إلاّ ما أُریدَ به وجه الله تعالی»[25]

یعنی: آزاد کردن برده صحیح نیست مگر آن که قصد قربت و رضای خداوند متعال در آن باشد.

به همین جهت به نظر فقها، کافری که به کلی منکر خداوند است عتق او صحیح نیست، ولی در مورد کافری که منکر دین اسلام است اما به خداوند اعتقاد دارد، برخی از فقها معتقدند که عتق او صحیح است.[26]

و مستحب مؤکد است که «مملوک مؤمن» را بعد از 7 سال خدمت آزاد کنند.[27] بلکه بطور کلی حتی قبل از 7 سال هم مستحب است که «برده صالح» آزاد گردد.[28]

و نیز در روایات اسلامی آمده است که اگر کسی برده ای را آزاد کند خداوند هم در مقابل هر یک از اعضای بدن آن برده، تکه ای از آتش جهنم را از او دور می کند.[29]

سیره معصومین علیهم السلام نیز در اهتمام عملی به آزاد کردن بردگان بر کسی پوشیده نیست چنانکه حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند که حضرت علی علیه السلام هزار برده را با دسترنج خود خرید و آزاد کرد و فقط برای جلب رضایت خداوند و نجات از جهنم؛ و پول همه آنها را با کدّ یمین و عرق جبین تهیه فرمودند در حالی که خوراک روزانه خانواده اش روغن، سرکه و خرما بود و خود نیز جز لباسی از جنس کرباس نمی پوشید.[30]

در روایات اسلامی مشاهده می گردد که هرگاه صغیری به سن 10 سالگی رسیده باشد می تواند برده متعلق به خود را آزاد کند.[31] و این حکم خلاف اصل جهت تسهیل در آزاد کردن بردگان وضع شده است اگر چه برخی از فقها این نظریه را نپذیرفته اند.

آخرین کلام در این باره این که آزاد کردن بردگان «غیر قابل رجوع» است[32] و این حکم نیز در جهت منافع بردگان وضع شده است.

ب) مقررات اختیاری موجب آزادی بردگان
در قوانین اسلامی مقررات اختیاری وجود دارد که در آن منافع عبد در جهت آزادی مورد لحاظ قرار گرفته است که بطور خلاصه به برخی از این قوانین اشاره می کنیم:

1- کتابت (مکاتبه)
مکاتبه عبارت است از عقدی که میان مولی و عبد به منظور آزادی عبد در مقابل پرداخت عوض در زمان معین، انجام می پذیرد که در قرآن کریم نیز به این عقد توصیه شده است:

«فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا.»[33]

یعنی: اگر در بردگان، نیکی مشاهده کردید با آنان عقد مکاتبه منعقد کنید.

بر اساس این آیه شریفه فقها معتقدند که اگر عبد امانت دار و مقید و «ملتزم به مسائل دینی» باشد و از طرفی «قدرت کسب» هم داشته باشد عقد کتابت مستحب است؛ چون «خیر» در آیه شریفه به «امانت داری و تدین» و «توانایی مالی» تفسیر شده است.[34]

عقد مکاتبه ممکن است به صورت «مشروط» باشد؛ یعنی آزادی او به پرداخت تمام مبلغ تعیین شده مشروط باشد، و یا به صورت «مطلق»؛ یعنی به هر میزان که پرداخت به همان نسبت آزاد می شود.

شایان ذکر است با توجّه به موارد، تعیین شده برای مصرف زکات، در صورتی که عبدی عقد مکاتبه نماید و توانایی مالی نداشته باشد، می توان از زکات به مقدار مورد نیاز به وی بخشید تا موجبات آزادی او فراهم گردد.[35]

2- تدبیر
یعنی مولی آزادی عبد خود را بر فوت خود یا فوت زوج مملوکه و یا فوت مخدوم عبد یا امه، معلق کند.[36] و چون تدبیر نوعی «وصیت» است نه عتق، از این رو برخی از فقها قصد قربت را در آن لازم نمی دانند، ولی برخی در تدبیر هم قصد قربت را شرط دانسته اند.[37] و از دیگر ویژگیهای تدبیر آن است که رجوع مولی در زمان حیات جایز است.

3- استیلاد
یعنی کنیزی که از طریق ملک یمین (نه از طریق زوجیت) باردار شده باشد چنین کنیزی را «ام ولد» گویند که فرزند او هم حرّ محسوب می شود و اگر مولی قبل از ام ولد بمیرد و در خصوص خرید این ام ولد بدهکار هم نباشد یا بدهکار باشد ولی ترکه او جواب گوی بدهی او باشد این کنیز از «سهم الارث» فرزند حرّش که به دنیا آمده یا در رحم است، آزاد می شود. و اگر سهم الارث فرزند کفایت نکرد باقی مانده را باید با تلاش خود پرداخت کند.[38]

علاوه بر موارد مذکور، موارد دیگری نیز وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن صرف نظر می کنیم.

ج) قوانین الزامی موجب آزادی بردگان[39]
برخی دیگر از مقررات، به صورت الزامی و قهری موجب آزادی بردگان می گردد که پاره ای از این قوانین عبارت است از:

1- ابتلای به کوری؛

یعنی اگر عبد مبتلا به کوری شود بطور قهری آزاد می شود.

2- ابتلای به جذام؛

یعنی در صورتی که عبد مبتلای به بیماری جزام شود قهرا آزاد می گردد.

3- زمین گیر شدن (إقعاد)؛

به این معنی که عبد زمین گیر شده که توانایی ارائه خدمت به مولی را ندارد باید آزاد شود.

4- موت مودّت عبد؛

یعنی اگر شخص فوت کند و به جز عبدی که مملوک غیر است وارث دیگری نداشته باشد در این صورت آن عبد از ترکه مورّث خود، خریداری و آزاد می شود تا بتواند باقی ترکه را ارث ببرد.

فصل سوم: برخی از حقوق و قوانین کیفری مربوط به بردگان
در این فصل که به قوانین کیفری اختصاص دارد درباره مسؤولیت کیفری بردگان در مورد ارتکاب قتل یا جرح عمدی یا غیر عمدی و ارتکاب قتل ناشی از اکراه مولی و مسؤولیت آن و نیز درباره تخفیف مجازات بردگان و همچنین در خصوص جرایم علیه بردگان که از ناحیه مولی یا غیر مولی صورت می گیرد اعم از جرایم بدنی مانند قتل و جرح یا جرایم حیثیتی مانند قذف و میزان دیه مطالبی ارائه خواهد شد.

قوانین کیفری مربوط به بردگان عمدتا در جهت حفظ منافع و حقوق آنان و به صورت عادلانه وضع شده است[40] که در دو مبحث بدان خواهیم پرداخت. در مبحث اول به جرایم بردگان و میزان مسؤولیت آنان و در مبحث دوم به جرایم علیه بردگان و میزان مسؤولیت کیفری آن.

مبحث اول: جرایم بردگان و مسؤولیت کیفری آنها
الف) جنایت (قتل و جرح) بردگان و مسؤولیت کیفری آنان
1- قتل و جرح خطایی
در صورتی که برده ای مرتکب قتل یا جرح غیر عمدی شده باشد مولای او ضامن نیست و نسبت به جنایت عبد خود مسؤولیتی ندارد. از این رو مولی در صورت جنایتِ خطایی مملوکش مخیر است بین این که او را در مقابل پرداخت اقلّ امرین یعنی ارش جنایت یا قیمتش، فک کند و یا این که عبد را به مجنی علیه یا ولی او تسلیم سازد تا او را به رقیت بگیرند، البته رقیت به نسبت جنایت ارتکابی نه بیشتر؛ مثلاً اگر به میزان نصف، مرتکب جنایت شد فقط نصف عبد را می توان در مقابل این جنایت به رقیت گرفت.[41]

2- قتل و جرح عمدی
در صورتی که برده ای مرتکب قتل یا جرح عمدی شود اولیای دم یا خود مجنی علیه بین قصاص یا استرقاق او مخیرند.[42]

البته در خصوص جنایت غیر عمدی «ام ولد» برخی از فقهای اهل سنت معتقدند که مولی الزاما باید خسارت جنایت او را بپردازد و او را از کیفر جنایت رهایی بخشد.[43]

ب) ارتکاب قتل توسط عبد ناشی از اکراه مولی
در صورتی که مولی عبد خود را بر قتل دیگری اکراه کند و عبد هم در این شرایط مرتکب قتل شود، در مورد مسؤولیت کیفری آنها اختلاف نظر وجود دارد. برخی قائلند که عبد قصاص می شود و مولی حبس ابد. و برخی دیگر هم بر این عقیده اند که مولی قصاص و عبد حبس ابد می شود.[44]

ج) تخفیف مجازات بردگان
علی القاعده از نظر استحقاق «مجازات تعزیری» برده و غیر برده هیچ فرقی با هم ندارند و یکسان هستند.[45] ولی در مورد اجرای حدّ در برخی از حدود برای بردگان تخفیف اعمال می گردد که این موارد عبارت است از:

1- سرقت
در صورتی که عبد مرتکب سرقت گردد و از اموال مولای خود سرقت کرده باشد قطع ید نمی شود بلکه فقط تأدیب می شود و همچنین اگر از بیت المال سرقت کند همین حکم را خواهد داشت؛ چون قطع ید او موجب ضرر بیشتر به بیت المال است.[46]

2- زنا
فقها با استناد به آیه شریفه «فعلیهنّ نصف ما علی المحصنات.»[47] معتقدند که کنیز زناکار مجازاتش نصف مجازات زنان آزاد زناکار است؛ یعنی فقط 50 ضربه شلاق.[48] و به صورت کلی مجازات مملوک زناکار 50 ضربه شلاق (نصف مجازات غیر مملوک) است؛ چه مرد باشد چه زن و چه پیر یا جوان، باکره باشد یا غیر باکره. و حتی صاحب جواهر در این مسأله، مدعی اجماع شده و علاوه بر آن به آیه مذکور و روایتی نیز استناد کرده است. و نیز قائل است، عبد و امه زناکار «جزّ» و «تغریب» هم نمی شوند.[49]

3- تکرار جرم زنا
با وجود آن که شخص زناکارِ غیر محصنِ آزاد در صورت ارتکاب سه بار و یا بنا به قولی چهار بار تکرار جرم، کشته می شود، ولی اگر این عمل توسط بردگان (چه زن و چه مرد) تکرار شود در مرتبه هشتم و بنا به قولی در مرتبه نهم کشته می شوند.[50]

امّا در سایر جرایم مانند لواط، قوّادی، شرب خمر، قذف، عبد و غیر عبد با هم از نظر مجازات برابرند.[51]

مبحث دوم: جرایم علیه بردگان و مجازات آن
در این مبحث به جرایم علیه بردگان و مجازات و مسؤولیت کیفری آن خواهیم پرداخت. جرایم علیه بردگان ممکن است به صورت بدنی باشد؛ مانند قتل و جرح و یا حیثیتی مانند قذف که جداگانه مورد بحث قرار می گیرد:

الف) جنایت (قتل و جرح) علیه بردگان و مجازات آن
نظر به این که به اجماع فقها از جمله شرایط قصاص تساوی در حریت است. از این رو اگر عبدی توسط حرّی به قتل برسد قصاص نمی شود[52] بلکه باید دیه عبد را بپردازد که همان قیمت عبد است، مگر آن که قیمت عبد مقتول بیش از دیه شخص آزاد باشد که در این صورت به مقدار دیه شخص آزاد پرداخت خواهد شد. و دیه اعضا و جراحات وارده بر عبد هم به نسبت دیه حرّ است در مواردی که دیه تعیین شده باشد؛ مثلاً در قطع دست عبد باید نصف قیمت عبد را بپردازد، البته در صورتی که شخص جانی، عبد را غصب کرده باشد باید مطلقا قیمت عبد را بپردازد اگر چه قیمت عبد از دیه انسان آزاد هم بیشتر باشد.[53]

در صورتی که جنایتی عمدی یا شبه عمد بر روی عبد انجام گیرد که میزان خسارت آن به مقدار کل قیمت عبد باشد مولای او مخیر است بین این که قیمت عبد را از جانی گرفته و او را به جانی تسلیم کند و یا این که بدون دریافت عوض رضایت دهد؛ چون در غیر این صورت جمع بین عوض و معوض لازم می آید؛ یعنی اگر، هم خسارت و عوض دریافت کند و هم عبد را به جانی تسلیم نکند، جمع بین عوض و معوض لازم می آید، اما اگر جنایت مذکور خطای محض باشد در فرض دریافت خسارت و تسلیم عبد، نمی توان عبد را به جانی تسلیم کرد بلکه باید عبد را به عاقله جانی تسلیم کند، البته اگر این قول را بپذیریم که عاقله جنایت خطایی علیه عبد را نیز عهده دار هستند؛ چون برخی معتقدند که عاقله جنایت خطایی علیه عبد را عهده دار نیست.[54]

از قاعده مذکور بعضی از فقها یک مورد را استثنا کرده اند و آن موردی است که کسی به قتل بردگان معتاد باشد؛ یعنی مرتکب تکرار این جرم شود که در این صورت جمع قلیلی از فقها معتقدند که باید قصاص شود. از جمله این فقها شیخ طوسی، ابن حمزه، ابن زهره، سلار و ابو الصلاح حلبی هستند.[55]

ب) ضرب و تأدیب عبد
مولی می تواند به عنوان تأدیب، عبد خود را بزند، همان طور که در مورد فرزند خود چنین حقی را دارد، ولی به اعتقاد بعضی از فقها نباید بیش از 10 ضربه شلاق باشد و البته صاحب جواهر می فرماید: دلیلی واضح بر این محدودیت نیافتیم.[56]

اما اگر مولی بدون قصد تأدیب و بدون استحقاق حدّ، عبد خود را بزند بنابر قول اکثر فقها مستحب است که به عنوان کفاره، عبد را آزاد کند و حتی برخی از فقها به شیخ طوسی در نهایه نسبت داده اند که ایشان بر این عقیده اند که در این صورت آزاد کردن عبد «واجب» است.[57]

ج) قذف عبد
هرگاه مولی بنده خود را مورد قذف قرار دهد تعزیر می شود، همان طور که اگر شخصی بیگانه عبد او را مورد قذف قرار دهد تعزیر می گردد.[58]

بنابراین از دیدگاه اسلامی حیثیت بردگان نیز مانند سایرین دارای احترام بود و هیچ کس حتی مالک برده نیز حق اهانت به او را نداشت.

نتیجه
در یک نتیجه گیری کلی می توان گفت که نظام برده داری در اسلام تنها به دلیل حاکمیت شرایط خاص آن زمان بوده و در نظام حقوقی اسلام و دستورهای اخلاقی و اصول تربیتی آن هیچ گونه تمایلی نسبت به مسأله برده داری مشاهده نمی شود.

مقررات و قوانین حقوقی و اخلاقی که در اسلام وضع گردید به صورت تدریجی نظام برده داری را ریشه کن ساخت. از این رو نظام برده داری از احکام زمان مند محسوب می گردد و نه از جمله احکام ثابت. شواهد تاریخی نیز نشانگر آن است که مسلمانان در نتیجه پیروی از دین، به رفتاری عادلانه نسبت به بردگان، شهرت داشتند و این در حالی بود که تمدن غرب در مسأله برده داری سابقه تاریخی درخشانی از خود به جای نگذاشته است.

پی نوشت ها:

[1] مدرس حوزه، محقق و نویسنده، کارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسی.

[2] گوستاو لوبون، تمدن اسلام و غرب، ترجمه سید هاشم حسینی، انتشارات اسلامیه، تهران، ص 464.

[3] همان، ص 465.

[4] همان، ص 466 ـ 465.

[5] همان، ص 467.

[6] ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه امیرحسین آریان پور، فتح الله مجتبایی و هوشنگ پیرنظر، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران، چاپ چهارم، 1372، ج 2، ص 309.

[7] همان، ص 307.

[8] همان، ص 309.

[9] همان، ص 308.

[10] همان، ص 310.

[11] علامه سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1362، ج 6، ص 368.

[12] ملااحمد مقدس اردبیلی، زبده البیان فی احکام القرآن، مکتبة المرتضویة، ص367؛ امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمی، بیروت، چاپ اول، 1415ق.، ج5، ص400؛ محمد بن اسماعیل ابوعبد الله البخاری الجعفی، صحیح البخاری، دار ابن کثیر، بیروت، چاپ سوم، 1407 ق.، ج2، ص901؛ جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، دار مکتبة الحیاة، بیروت، ج 2، ص 328.

[13] آدام متز ـ الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری، ترجمه عربی محمد عبدالهادی ابوریده، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ پنجم، ج 1، ص 306.

[14] نساء / 36: «و بالوالدین احسانا... و ما ملکت أیمانکم.»

[15] علامه سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 6، ص 366.

[16] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، قم، چاپ هشتم، 1374، ج 2، ص 31 - 29.

[17] ویل دورانت، پیشین، ج 2، ص 310.

[18] همان.

[19] همان.

[20] علامه سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 6، ص 362، 364، 365 و 372؛ آدام متز، پیشین، ص 314.

[21] علامه سید محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 6، ص 377 - 376.

[22] همان.

[23] شیخ حرّ عاملی، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، چاپ اول، 1412ق.، ج 23، صص 9 - 179.

[24] زین الدین جبعی عاملی شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، دار الهادی، ایران، 1403ق.، ج 6، ص 241.

[25] شیخ حرّ عاملی، پیشین، ص 14، حدیث 1.

[26] شهید ثانی، پیشین، ص 245 - 243.

[27] همان، ص 260.

[28] شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 23، ص 53.

[29] همان، ص 11 - 9 حدیث 1 تا 8.

[30] علامه محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.، ج 41، ص 110، حدیث 19؛ حسن بن مطهر حلّی، المستجاد من کتاب الارشاد، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم، 1406ق.، ص166.

[31] شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 23، ص 91.

[32] همان، ص 110.

[33] نور / 33.

[34] شیخ ابو جعفر طوسی، المبسوط فی فقه الامامیة، المکتبة المرتضویة، 1387ق.، ج 6، ص73؛ علامه حلّی، مختلف الشیعه، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1415ق.، ج8، ص96.

[35] شیخ محمد مفید، المقنعه، قم، 1410ق. ص552.

[36] شهید ثانی، پیشین، ج 6، ص 311.

[37] همان، ص 318.

[38] همان، ص 371 - 369.

[39] همان.

[40] آدام متز، پیشین، ج 1، ص 317.

[41] شهید ثانی، پیشین، ج 10، ص 47؛ ابو جعفر محمد ابن ادریس حلی، سرائر، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1411ق.، ج 3، ص 403.

[42] شهید ثانی، پیشین، ج 10، ص 47.

[43] ابو جعفر محمد ابن ادریس حلی، پیشین، ج 3، ص 22.

[44] همان، ص 349.

[45] شهید اول، القواعد، چاپ سنگی، ص 255.

[46] محمدحسن نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، 1981م.، ج 41، ص 491 - 490.

[47] نساء / 25.

[48] محمدحسن نجفی، پیشین، ص 328.

[49] همان، ص 330 - 329.

[50] همان، ص 332 - 331.

[51] همان، صص 383، 400، 429، 458 و 489.

[52] شهید ثانی، پیشین، ج 10، ص 38 و 65.

[53] همان، ص 196 - 194.

[54] همان، ص 198 - 197.

[55] محمدحسن نجفی، پیشین، ج 42، ص 92؛ شهیدثانی، پیشین، ج 10، ص 65.

[56] محمدحسن نجفی، پیشین، ص 444.

[57] همان، ص 446.

[58] همان، ص 447.

نظر شما