رابطه اسلام و دموکراسی از دیدگاه برخی از نخبگان دینی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 6، اسفند 1380
نویسنده : امیری، مرضیه
چکیده:
از ابتدای گسترش تمدن انسانی و تکامل جامعه بشری که حکومتها شکل گرفتند، هر حکومتی مدلی برای اداره جامعه تحت فرمانروایی خود برگزیده. یکی از انواع حکومتها، حکومت دموکراسی است که ریشه آن به تمدن یونان باستان برمی گردد و با گذشت زمان، تحولاتی به خود دیده است و اکنون باعنوان حکومت مردم بر مردم، شکل ظاهری حکومت بیشتر کشورهای غربی را تشکیل می دهد.
پس از انقلاب اسلامی ایران که بنیانگذار راحل آن، امام خمینی رحمه الله با توجه به خواست مردم، شکل حکومت کشور را جمهوری اسلامی اعلام کردند، جهان در تحیر فرو رفت و نتوانست جمع شدن یک حکومت دینی با جمهوری را در دستگاه ادراکی خویش، هضم کند و آن را تناقضی آشکار انگاشت.
برخی از شیفتگان دموکراسی به مفهوم غربی در داخل کشور نیز جمع میان دو مفهوم دموکراسی و اسلام را نوعی تعارض و تناقض پنداشتند.
این مقاله، مروری است بر دیدگاههای روشنگرانه امام خمینی رحمه الله و عدّه ای از دانشمندان اسلامی که در این باره بیاناتی را ایراد نموده اند، با این هدف که بتواند گامی هرچند کوچک در راه حل این تعارض ظاهری بردارد.
مقدمه
از بدو تأسیس انقلاب اسلامی و اعلام تشکیل حکومت جمهوری اسلامی از سوی رهبر فرزانه انقلاب حضرت امام خمینی، همواره این سؤال از ناحیه سیاستمداران دنیا و خبرنگاران رسانه های گروهی مطرح می شد که منظور شما از این شیوه حکومت چیست؟ آیا حکومتی محافظه کارانه بر پایه ایده آلهای مذهبی است؟ یا یک حکومت کمونیستی و یا سرمایه داری؟ آیا صحبت کردن از دموکراسی در رژیمی که فقط بر مبنای یک مرام و یک مذهب یعنی اسلام باشد ممکن است؟
امام خمینی رحمه الله در پاسخ به این سؤالات، به اجمال، نظرات خویش را بیان می داشتند و در بسیاری از موارد نیز تفصیل آنها را به علما واگذار می نمودند که در میان آنها شهید مطهری بیشترین نظرات را بیان داشته اند.
و اینک پس از گذشت بیش از دو دهه از عمر مبارک انقلاب با توجه به شبهاتی که بار دیگر بر جمهوری بودن حکومت اسلامی وارد کرده اند و اسلامیت و جمهوریت یا دموکراتیک بودن یک نظام اسلامی را قابل جمع نمی دانند، سزاوار است تحلیلی هرچند کوتاه از دیدگاههای حضرت امام خمینی رحمه الله، علامه طباطبایی و استاد، شهید مطهری و دیگر نخبگان دینی داشته باشیم.
مفهوم دموکراسی از ابتدای تأسیس آن در دولت شهرهای یونان باستان که دخالت مستقیم مردم در امر حکومت بود، تا عصر حاضر دستخوش تحولات بسیاری شده و تا کنون علیرغم ادعای منادیان آن، تعریف جامع و مانعی از آن ارائه نشده است و نسبت به هر علمی، تعریف خاصی پیدا می کند. ولی این مفهوم اساسا به علم سیاست مربوط است که به حوزه های دیگر نیز راه یافته و مفاهیمی چون «دموکراسی اقتصادی»، «دموکراسی اجتماعی» و...را به وجود آورده است.
آنچه به عنوان «دموکراسی سیاسی» رواج یافت و بر سر زبانها افتاد، صرف نظر از ایرادها و پیامدهای ناگوار آن، تعریف آبراهام لینکلن بود که آن را «حکومت مردم، به دست مردم و برای مردم»[1]می دانست که امروزه با حذف نقش دین از آن، کماکان پذیرفته شده است، هرچند از مفهوم دموکراسی، مستقیما اراده نفی دین نمی کنند، اما نقش آن در قانونگذاریها چنان از بین رفته که در عمل منجر به حذف دین گردیده است.
امام خمینی دموکراسی را چیزی جدای از اسلام نمی دانند و معتقدند دموکراسی در اسلام، مندرج است و از دیدگاه اسلام، مردم، هم در بیان عقاید و هم در اعمال، آزادند.[2] اسلام به معنای واقعی یکدین مترقی و دموکراسی است. احکام اسلام، احکامی بسیار مترقی و متضمن آزادیها و استقلال و ترقیات است.[3]
مرحوم علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: «عده ای خیال می کردند که آزادی و دموکراسی و حقوق بشر را غربیان برای انسان به ارمغان آورده اند، در حالی که اسلام، پیش از دیگران، در هزار و چهار صد سال پیش با معارف قوی خود و در بهترین وجه، این امور را به بشریت عرضه نموده است، ولی غرب با تبلیغات نادرست خود، به جوامع و ملتها تلقین کرد که حقوق بشر را آنان آورده اند.»[4]
امام خمینی رحمه الله در این خصوص می فرمایند: «اسلام احکامش (باید) در خارج بیاید تا مردم عالم بفهمند که اسلامی چیست، نگذاشتند اسلام را بفهمند؛ جوانهای ما را اغفال کردند نگذاشتند بفهمند که اسلام چیست؟ چه احکامی دارد، خداوند چه احکامی برای ما آورده است، برای چه آورده است... اگر مهلت بدهند، بگذارند که این احکام یکی یکی پیاده بشود، مسائل سیاسی اش، مسائل اقتصادی اش، سایر مسائلش پیاده بشود، آن وقت می فهمند که نه دموکراسیهای پوچ آنها در مقابل دموکراسی حقیقی اسلامی چیزی است و نه حقوق بشر آنها، آن بشر دوستی آنها با آن که در اسلام است، طرف مقایسه است.»[5]
همچنین در این باره می فرمایند: «ممکن است دموکراسی مطلوب ما با دموکراسیهایی که در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموکراسی که ما می خواهیم به وجود آوریم در غرب وجود ندارد. دموکراسی اسلام، کاملتر از دموکراسی غرب است.»[6]
استاد شهید مطهری نیز معتقدند اصیلترین شکل دموکراسی را اسلام ارائه داده است و جمله «لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا» را شاهدی بر مدعای خویش می آورند و آن را توحید عملی اجتماعی می دانند که در منظر ایشان مساوی با آزادی و دموکراسی است.
استاد از این آیه چنین نتیجه می گیرند که: «پس در اسلام همانطور که شما توجه دارید، آزادی فردی و دموکراسی وجود دارد، منتها با تفاوتی که میان بینش اسلامی و بینش غربی وجود دارد.»[7]
با توجه به مبانی اسلام و نظراتی که امام خمینی قدس سره، شهید مطهری و اندیشمندان دیگر بیان داشته اند دموکراسی اسلامی با دموکراسی غربی تفاوتهای ریشه ای و در برخی از این مبانی با آنها تضاد بارزی دارد. این تفاوتها در مورد منشأ آزادی و توجه به آزادی انسان در بعد مادی و معنوی، نوع نگرش به فرد و جامعه و تفاوت در مبنای قانونگذاری، به نحو آشکاری جلوه گر می شود.
1- تفاوت در منشأ آزادی
دموکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است، اما این آزادی در آزادی شهوات خلاصه نمی شود. این همان نقطه حساس تفاوت آزادی در مکتب انبیا و مکتبهای بشری است که به تعبیر استاد مطهری تفاوت آنها در این می باشد که «پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند.»[8] و معتقد است آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان و کتابهایآسمانی نمی توان تأمین کرد.
«این که می گوییم در اسلام دموکراسی وجود دارد، به این معنا است که اسلام می خواهد آزادی واقعی -در بند کردن حیوانیت و رها ساختن انسانیت -به انسان بدهد.
از دیدگاه اسلام، آزادی و دموکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی انسان ایجاب می کند؛ یعنی آزادی، حق انسان بما هو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است، نه حق ناشی از میل افراد و تمایلات آنها. دموکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده.»[9]
در فراز دیگری از کلام ایشان آمده است:
«به طور کلی دموکراسی برای تأمین آزادی است و خلافت حضرت علی علیه السلام بهترین شاهد این مطلب است. علی علیه السلام اولاً نه تنها دهانها را نمی دوخت و حق انتقاد را به بهانه سلب امنیت و به بهانه اخلالگری سلب نمی کرد، بلکه دعوت به انتقاد می کرد. چنانچه در خطبه ای می فرمایند»[10]:
«فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره، و لا تَتحَفَّظوُا منّی بما یتَحَفظُ به عندَ اهل البادرة، وَلا تخالطونی بالمصانَعَة، و لا تَظُنّوا بِی استثقالاً فی حقٍّ قیلَ لی و لا التماسَ اعظامٍ لنفسی،...فَلا تَکفُّوا عَنْ مَقالةٍ بحقٍّ، اَوْ مَشوِرَةٍ بِعَدلٍ، فَاِنّی لستُ فی نفسی بِفَوقِ اَنْ اُخْطِی ءَ.»[11]
یعنی: پس با من همان گونه که با پادشاهان ستمکار و جبار سخن می گویند، سخن مگویید و برخوردتان با من همانند برخورد کسانی که با شخص عصبانی سروکار دارند نباشد (خود را نبازید). با من به شکل سازشکارها معاشرت نکنید.
گمان نکنید سخن حق بر من گران آید و یا برای بزرگ دانستن من آن را به من نگویید؛ چون کسی که حق برایش گران آید از این که به او بگویند یا از این که عدالت را بر او عرضه کنند، پس عمل به آن برایش سنگینتر خواهد بود. پس، از گفته حق و نیز از مشورت به عدل جلوگیری نکنید؛ چرا که من بالاتر از این نیستم که خطا نکنم.
نمونه دموکراسی اسلامی در حکومت مولی علی علیه السلام محاکمه ایشان در دادگاه منتخب خودشان است. امام راحل رحمه الله در این زمینه می فرمایند:
«شما همچون دموکراسی در دنیا اطلاع دارید که رئیس دولت را قاضی منصوب از قِبَل خودش احضار کند و او حاضر شود و بعد قاضی بر ضد او حکم کند و او هم قبول کند و تسلیم بشود.»[12]
«این یک نمونه از قضیه دموکراسی بودن اسلام، نمونه دیگر راجع به وضع زندگی خود اوست. او همان روزی که با او بیعت کردند، بیلش را برداشت رفت سراغ کار، تیشه اش را برداشت رفت سراغ کار.»[13]
تعبیرات استاد شهید مطهری در مورد دموکراسی اسلامی و تعریفی که از آن ارائه می دهند، کاملاً با آزادی معنوی، منطبق است که ایشان بر آن پافشاری می کنند و از مقدسترین انواع آزادی شمرده و آن را آزادی واقعی می دانند. دموکراسی اسلامی را قابل انطباق بر آزادی اجتماعی و معنوی دانسته، معتقدند دموکراسی اسلامی، آزادی اجتماعی را بدون آزادی معنوی میسّر و عملی نمی داند.
رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای نیز در این باره می فرمایند:
«در تفکر غربی منشأ آزادی از مقوله حق انسانی و مانند هر حق مدنی انسان است، اما اسلام آزادی را جزء فطرت انسان می داند و در واقع حق آزادی مانند حق حیات و زندگی کردن است...در حالی که مرز آزادی غربی فقط خدشه دار شدن ارزشهای مادی است، در آزادی اسلامی ضایعات اخلاقی نیز مرز آزادی است.»[14]
از این رو کسانی که بخواهند ارزشهای معنوی را فدای آزادی اجتماعی کنند، از مرزهای آزادی عبور کرده اند.
«و این است درد امروز جامعه بشری که بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود.»[15]
«آزادی به این معنا که عرض کردم و شاهد هستیم که مبنای دموکراسی غربی قرار گرفته است، در واقع نوعی حیوانیت رها شده است. این که انسان میلی و خواستی دارد و بر این اساس باید آزاد باشد، موجب تمیزی میان آزادی انسان و آزادی حیوان نمی شود.»[16]
2- تفاوت در نوع نگرش به فرد و جامعه
مکتبهای مختلف فلسفی و اجتماعی در نگاه به فرد و اجتماع، دیدگاههای مختلفی دارند. برخی اصالت را به فرد می دهند و عده ای جامعه را اصیل می دانند. این دادگاههای گوناگون در نگاه آنها بر مسأله آزادی نیز تأثیراتی گذاشته است.
اسلام که به فرد و جامعه هر دو اهمیت می دهد و فرد را جدای از جامعه و جامعه را متمایز از افراد نمی داند، در مورد آزادی نیز هر دو جهت را مورد توجه قرار داده است. دموکراسی اسلامی از سویی به تمایلات انسانها ارزش می دهد و آن را محترم می شمرد و از سوی دیگر برای تمایلات جامعه اهمیت قائل است. آنجا که خواستهای فردی، جامعه را به گمراهی می کشاند، دیگر اسلام به فرد آزادی نمی دهد. استاد شهید مطهری در این خصوص می گوید:
«اسلام در عین این که دینی اجتماعی است و به جامعه می اندیشد و فرد را مسؤول جامعه می شمارد، حقوق و آزادی فرد را نادیده نمی گیرد و فرد را غیر اصیل نمی شمارد. فرد از نظر اسلام، از نظر سیاسی، اقتصادی، قضایی و اجتماعی، حقوقی دارد؛ مانند حق مشورت، انتخاب، اجاره، انتخاب شغل، مسکن، همسر و...آن جا که میان حق جامعه و حق فرد تعارض و تزاحم افتد، حق جامعه بر حق فرد و حق عام بر حق خاص تقدم می یابد.»[17]
ولی در دموکراسی غربی شاهد هستیم که تمایلات و خواستهای فردی، مبنای آزادی قرار گرفته است. اگر افراد بخواهند بر اساس تمایلات نفسانی خود عملی را انجام دهند که در نهایت برخی از نفسانیات دیگران (نه حقوق جامعه) نادیده گرفته شود، مخالفت با آن افراد، مخالفت با آزادی خواهد بود.
اما در غرب ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواهشهای انسان می دانند و آن جا که از اراده انسان سخن می گویند، در واقع فرقی میان تمایل و اراده قائل نمی شوند. از نظر فلاسفه غرب، انسان موجودی است دارای یک سلسله خواستها و می خواهد که این چنین زندگی کند، همین تمایل منشأ آزادی عمل او خواهد بود.
آنچه آزادی فرد را محدود می کند، آزادی امیال دیگران است، هیچ ضابطه و چهار چوب دیگری نمی تواند آزادی انسان و تمایل او را محدود کند. در آزادی غرب، نفی سلطه دیگران، نه تنها مورد مذمت قرار نمی گیرد، بلکه گاهی انسان برای رسیدن به خواسته های خودش بزرگترین ذلتها و اسارتها را می پذیرد و عیبی هم ندارد.[18]
تفاوت در مبنای قانونگذاری
تفاوت اساسی که بین اسلام و دموکراسی وجود دارد و در واقع مهمترین و ریشه ای ترین تفاوتهاست، اختلاف در مبانی قانونگذاری است. از آن جا که اسلام دین توحیدی است نه تنها خداوند را یگانه خالق هستی بلکه در ربوبیت نیز یکتا می داند، از این رو خداوند متعال را تنها قانونگذار زندگی انسان می شمارد؛ زیرا اوست که هم وجود می دهد و هم شؤون وجودی می بخشد؛ پس تنها خداوند از اسرار شگفت انگیز بشر، استعدادها و نیازمندیهای او آگاهی کامل دارد و با این ملاکها برای انسان قوانینی در جهت ارتقا و تکامل وجودش، وضع می نماید.
برپایه این دیدگاه اسلامی اگر بخواهیم کسی را در وضع قانون، با خداوند، برابر و همردیف قرار دهیم، سر از شرک در آورده ایم. از این رو نظام دموکراسی غربی هم که تنها مبنای وضع قانون را خواست اکثریت، بدون دخالت دین و مذهب می داند، جلوه ای از مراتب شرک است. آیت الله جوادی آملی در این مورد می فرمایند:
«برخی تصور می کنند که تنها حکومتهای استبدادی بر اساس شرک نهاده شده اند، تبلیغات سوء بیگانگان سبب شده که نظام دموکراسی، نظامی درخور و عادلانه تلقی گردد، اما باید دانست همان گونه که ایمان دارای درجات گوناگونی است، شرک نیز درکات مختلف دارد. گرچه استبداد و دیکتاتوری یکی از بدترین درکات و مراتب شرک است، اما این بدان معنا نیست که نظام دموکراسی مشرکانه نباشد.»[19]
در بینشهای غربی که مهد دموکراسی است، مذهب دخالتی در حقوق و قوانین اجتماعی ندارد و خداوند را به عنوان قانونگذار حتی در کنار دیگر قانونگذاران هم در نظر نمی گیرند و تنها، بت اکثریت معبود و مربوب آنها است.
«در کشورهای غربی مبنای وضع قوانین در نهایت امر چیست؟ خواست اکثریت. و بر همین مبنا است که می بینیم همجنس بازی، به حکم احترام به دموکراسی و نظر اکثریت قانونی می شود. استدلال تصویب کنندگان قانون این است که چون اکثریت ملت ما در عمل نشان دادند که با همجنس بازی موافق هستند، دموکراسی ایجاب می کند که این امر را به صورت یک قانون لازم الاجرا در آوریم.»[20]
به نظر استاد مطهری این طرز تفکر دموکراسی غربی از عدم شناخت صحیح اصول دین مسیحیت نشأت می گیرد:
«اصول دین مسیحی، ماورای عقل و فکر شناخته شده است. اصطلاحی هم خودشان وضع کرده اند که این جا قلمرو ایمان است نه قلمرو عقل؛ یعنی برای ایمان یک منطقه قائل شدند و برای عقل و فکر منطقه دیگری. گفتند حساب عقل و فکر کردن یک حساب است و حساب ایمان و تسلیم شدن، حساب دیگری است. تو می خواهی فکر کنی در قلمرو ایمان حق فکر کردن نداری. قلمرو ایمان فقط قلمرو تسلیم است.»[21]
ایمان و عقل هر کدام به تنهایی نمی توانند کشتی بشر را از مهلکه رهانیده و به آزادی برسانند. همچنان که یکی از نقصهای فرهنگ اروپا این است که عقل را به تنهایی مایه نجات بشریت می داند. استاد به نقل از اقبال، این مسأله را به زیبایی توضیح می دهند:
«اروپایی می گوید انسان، ولی عملاً انسان دوست نیست، اروپایی می گوید حقوق بشر ولی واقعا و عملاً احترامی برای بشر قائل نیست. اروپایی روی فرهنگ ایسم های خودش می گوید آزادی، ولی واقعا در عمق روح خودش به آزادی ایمان ندارد.»[22]
دقیقا به همین دلیل معتقد است که:«آنچه اروپا می گوید، پیشنهادهایی است که ضمانت اجرایی ندارد.»[23]
با بررسی اجمالی نظرات امام خمینی رحمه الله و برخی نخبگان دینی می توان نتیجه گرفت که در حکومت اسلامی می توان مدل خاصّی از دموکراسی را به عنوان یکی از اشکال حکومتی، پیاده کرد. مدلی که محتوای آن را قوانین و احکام ناب اسلامی تشکیل می دهد و تنها قانونگذار واقعی آن خداوند متعال است.
استاد شهید مطهری که یکی از طرفداران دموکراسی اسلامی بودند در سؤال از وجود تعارض بین موازین دموکراسی و موازین اسلامی چنین پاسخ می دهند:
جمهوری اسلامی از دو کلمه مرکب شده است، کلمه جمهوری و کلمه اسلامی. کلمه جمهوری شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص می کند و کلمه اسلامی محتوای آن را...یعنی پیشنهاد می کند که این حکومت با اصول و مقررات اسلامی اداره شود و در مدار اصول اسلامی حرکت کند؛ چون می دانیم که اسلام به عنوان یک دین در عین حال یک مکتب و یک ایدئولوژی است، طرحی است برای زندگی بشر در همه ابعاد و شؤون آن...مسأله جمهوری مربوط است به شکل حکومت که مستلزم نوعی دموکراسی است؛ یعنی مردم حق دارند، سرنوشت خود را خودشان در دست بگیرند و این ملازم با این نیست که، مردم خود را از گرایش به یک مکتب و یک ایدئولوژی و از التزام به تعهد به یک مکتب معاف بشمارند.[24]
امام خمینی رحمه الله برنامه حکومت اسلامی را که قادر است دموکراسی به معنای حقیقی آن را پیاده کند چنین تبیین می نمایند:
«برنامه جمهوری اسلامی این است که یک دولتی به وجود بیاید که با همه قشرها به عدالت رفتار کند، و امتیاز بین قشرها ندهد، مگر به امتیازات انسانی که خود آنها دارند. ما اگر موفق بشویم و جمهوری اسلامی را با محتوای اسلامی پیاده کنیم و یک حکومت اسلامی به تمام معنا در ایران به پا کنیم، این الگو خواهد شد از برای همه کشورها که معنی دموکراسی را به معنای حقیقی، نه به آن معنای طرحی بدون حقیقت و معنی آزادی را به آن معنای حقیقی، نه به آن معنایی که برای اغفال دیگران است ان شاء الله پیاده بشود»[25]
پس دموکراسی به معنای حکومت مردم بر مردم که اندکی پیشرفته تر از زمان یونان باستان است، با شرایط و قیودی قابل پذیرش اسلام است، ولی اگر آن را به عنوان مفهومی که ملازم با سکولاریسم و بی دینی است، مدّ نظر قرار دهیم[26]، با موازین اسلامی در تعارض خواهد بود.
منادیان و مروجان دموکراسی، خود به اشکالات آن پی برده اند و برای تحول این مفهوم و شکل حکومتی به دست و پا افتاده اند که پرداختن به آنها از حوصله این نوشتار خارج است و تفصیل آن را به خوانندگان محترم واگذار می نماییم.[27]
برای حسن ختام این بحث به سخنی از بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی اشاره می کنیم که می فرمایند: «مع الاسف در ممالک غرب که بیشتر دم از دموکراسی می زنند...خبری از دموکراسی نیست. غربیها با این افسون می خواهند ما را خواب کنند و بهره برداری از ما بکنند و ما هم تا در تحت لوای اسلام نباشیم، دموکراسی را نمی توانیم آن طوری که صحیح است به آن عمل بکنیم.»[28]
در عمل هم می بینیم که هر چه غرب بیشتر از آزادی می گوید، آزادی بیشتر در اسارت فرو می رود؛ چون هر کس در حد تمایلات خود می خواهد آزاد باشد و این تمایلات و خواستهای بشری انتها ندارد. از این رو وقتی برای آزادی او ضرری وجود نداشته باشد، آن قدر غرق آن می شود که آزادی دیگران و حتی آزادی معنوی خویش را سلب می کند و در واقع به نام آزادی، آزادی را در بند می کشد.
پی نوشت ها:
[1] داریوش آشوری، فرهنگ سیاسی، انتشارات مروارید، تهران، چاپ یازدهم، 1357، ص88.
[2] صحیفه امام، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، مصاحبه با تلویزیون فرانسه، 25/10/1357، چاپ اول، 1378، ج5، ص468.
[3] همان، مصاحبه با تلویزیون هند، 14/9/75، ص353.
[4] محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 506، به نقل از جوادی آملی، ولایت فقیه، اسراء، قم، چاپ اول 1378.
[5] صحیفه نور، پیشین، مدرسه فیضیه، قم، ج6، ص319.
[6] صحیفه نور،پیشین، مصاحبه با رادیو و تلویزیون هند، 14/9/75، ج4، ص314.
[7] مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، بی تا، ص 99.
[8] مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، چاپ دهم، 1371، ص 19،
[9] مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، پیشین، صص 104-102.
[10] مرتضی مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1378، ج 1، ص 97.
[11] نهج البلاغه، خطبه 216، ص 335.
[12] صحیفه امام، پیشین، 17/1/58، ج6، ص496.
[13] همان، 27/11/57، مدرسه علوی تهران، ص163.
[14] رهبر معظم انقلاب، روزنامه همشهری، سال 6، ش 1633، ص 2.
[15] مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، پیشین، ص 19.
[16] مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، پیشین، صص102-100.
[17] مرتضی مطهری، وحی و نبوت، صص 118-117.
[18] مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، پیشین، صص 102-100 با تلخیص.
[19] عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، اسراء، قم، چاپ دوم، 1377، ص116.
[20] مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، پیشین، صص 102-100.
[21] مرتضی مطهری، حق و باطل، صص 73-72.
[22] همان.
[23] همان، ص 74.
[24] همان، صص82 و 81 با تلخیص.
[25] صحیفه امام، (قم در جمع اعضای هیأت اقتصادی از کشور یوگسلاوی)، ج9، ص72.
[26] ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، اسلام، سیاست و حکومت، دفتر مطالعات و بررسیهای سیاسی، قم، 1378، صص87-84.
[27] ر.ک: آنتونی آربلاستر، لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، تهران، چاپ سوم، 1378؛ محمد جواد لاریجانی، تدین، حکومت و توسعه، مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، تهران، چاپ اول، 1377.
[28] صحیفه امام، قم، 21 خرداد 1358، ج8، ص89.
نظر شما