موضوع : پژوهش | مقاله

امام خمینی و احیای تفکر دینی

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 9، مرداد -شهریور 1381 

نویسنده : رضائی مهر، حسن
حسن رضائی مهر[1]

چکیده:
آنچه در ذیل می آید نگاهی به زوایای مختلف احیای تفکر دینی در مکتب امام خمینی رحمه الله است. سلوک و روش ایشان در احیای اندیشه اسلامی برگرفته از سنت و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در صدر اسلام یعنی انعکاس شیوه رفتاری او و نیز تأسی از رویه اهل بیت علیهم السلام بود.

از مهمترین ویژگیهای نهضت بزرگ احیاگری امام خمینی رحمه الله تشخیص موانع و تحریفات عارض بر دین و جامعه دینی و ارائه راهکارهای جدی و اهتمام در اجرای آنها بود. بازسازی تفکر دینی از ناحیه ایشان در دو حوزه نظری و عملی صورت پذیرفت. بعضی از مؤلفه های این بازسازی در عرصه نظری احیای قلمرو دین از حیث جامعیت آن نسبت به تمامی شؤونات دنیوی و اخروی انسان و مبارزه با سکولاریزم است. تشکیل حکومت اسلامی، احیای حج ابراهیمی و نماز جمعه نمونه هایی از این بازسازی در حوزه عملی است.

بازسازی و احیای تفکر دینی، یکی از مقوله هایی است که از گذشته های دور، مورد توجه احیاگران دینی بوده و هست. این مقوله از حیث غایتی که دنبال می کند، امری شریف و ستودنی است؛ چرا که در پی صیانت از دین و دینداری در جوامع دینی است؛ یعنی از آن جا که احیاگری دینی در پی کالبد شکافی دین از حیث شناخت و رفع چالش ها و موانعی است که رشد و بالندگی دین را به مخاطره می اندازد و در واقع حفظ و بازسازی دین را در مقطعی که دچار آسیبها و تحریف هایی در عرصه نظری و عملی می گردد، به عهده دارد، از توجه خاص شرع مقدس برخوردار بوده و امری ضروری می نماید.

با یک نگاه تاریخ گرایانه به گذشته درمی یابیم که تاریخ، معرِّف افراد بزرگی است که در برهه های مختلف به احیای تفکر دینی پرداخته اند. و به گواهی تاریخ، بدون تردید موفقترین احیاگر مسلمان دوره معاصر، بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله است. نوشته حاضر به اصول و مبانی احیای تفکر دینی از نظرگاه این بزرگ مرد الهی می پردازد، اما قبل از پرداختن به این مهم، توجه به نکاتی ضروری است.

1- فرق اصلاح و احیا: از آن جا که دو اصطلاح مذکور از حیث بار معنایی، در جهت یاری رساندن به دین و تفکر دینی مشترکند، توجه به وجه تمایز آنها به منظور عدم القای در مغالطه، امری بجا و تبیین ماهوی هر یک از آنها خالی از فایده نخواهد بود.

اصلاح: عموما اصلاح و اصلاح طلبی در عرف متداول سیاسی و اجتماعی را می توان: «هواداری از سیاست تغییر زندگی اجتماعی یا اقتصادی و یا سیاسی اما با روشهای ملایم و بدون شتاب»[2]دانست. امروزه وقتی می گویند اصلاح، یعنی سامان دادنهای آرام و تدریجی غیربنیادی[3] و اصلاح در عرف سیاسی نیز ایجاد و تغییرات در بخش هایی از یک نظام است، البته با تحفظ بر ساختار اساسی و اصلی آن. نکته قابل توجه آن است که اصولاً اصلاح در دین، معقول نیست بلکه آنچه متصور است اصلاح در اندیشه دینی است و اصلاح در اندیشه دینی «زمانی معنا خواهد داشت که جهت اصلی دین در اندیشه دینی محفوظ باشد.

اندیشمند دینی، روح و جان دین و سمتگیری دین را به خوبی دریافته باشد، اما در لابه لای مجموعه عقاید و باورهای دینی اش، مواردی بر خطا می رود. و مصلح اندیشه دینی آن کسی است که می کوشد تا این موارد خطا را به صلاح و صواب مبدل سازد. اگر ناراستیهایی در جای جای اعتقادات دینی یک دیندار مشاهده شد و در حالی که سمت و سوی اندیشه دینی بر صواب باشد، این جا، جای اصلاح اندیشه دینی است.»[4]

احیا: احیا به معنای زنده کردن است. اماته نقطه مقابل آن است، پس احیا زنده کردن چیزی است که از بین رفته است. آیات و روایات عدیده ای، احیا را جان دادن به کالبد بی جان و روح بخشیدن به موجود بی روح دانسته اند «و الله انزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها»[5] احیا برای کالبد بی جان ضرورت دارد و عدم تحقق آن مستلزم محقق نشدن آن موجود بی جان است و یا این که موجودی که رو به زوال است در صورت عدم احیا، از بین می رود؛ یعنی همان طور که اگر روح در کالبد بی جان جاری نشود، آن کالبد ذی روح نمی گردد، عدم احیای آن نیز با از بین رفتن آن، مساوق خواهد بود.

از طرفی احیا از امور اضافیه است؛ یعنی بدون تصور طرف و متعلَّق، تصور معقول ندارد. تعلق احیا به هر امری نیز ممکن است؛ از جمله به دین و تفکر دینی، اما هرگاه متعلق آن، دین باشد نمی توان به ظاهر معنای احیا تمسک کرد؛ چرا که متعلق احیا از این خصوصیت جدا نیست که هم می تواند بمیرد و هم زنده شود و هرگاه دین متعلق احیا قرار گیرد، لازمه آن تصور از بین رفتن دین است در حالی که دین از بین رفتنی نیست و مردن دین تصور معقول و مثبت ندارد.

پس می توان گفت:

«منظور از احیا یا بیداری به طور عموم، توجه کردن به جنبه هایی است که دچار غفلت یا فراموشی شده اند؛ برای مثال یک مکتب فکری [را در نظر بگیرید که] در بعضی جنبه ها مورد توجه است در حالی که جنبه های دیگر آن به طور کلی به دست فراموشی سپرده شده که در نتیجه آن پوششی از غفلت و فراموشی، آن مکتب را در بر می گیرد. شخصیت هایی که منجی جوامع انسانی هستند، جنبه های فراموش شده یک مکتب فکری را احیا کرده و شکلی جدید به آن می بخشند و به جامعه مرده خود، روح تازه ای اعطا می کنند.»[6]

از این روی موضوع احیای دینی، تلقی و برداشتهای غلط از دین و آموزه های دینی است که در این صورت وظیفه احیاگر دینی، ازاله ابهام و تصحیح برداشتهای ناصواب و نیز زدودن غبار انحراف از ساحت دین است.

احیاگری در صلاحیت کیست؟
اصولاً واگذاری امور تخصصی به عنصر غیر متخصص، امری است غیر معقول که پیامدهای جبران ناپذیری را به دنبال دارد. نه تنها آن امر به سر منزل مقصود نمی رسد بلکه چنین گزینشی موجب انحراف و تباهی آن می گردد. احیاگری نیز از این مقوله مستثنی نیست. درک صحیح اصول و مبانی دین، آشنایی کامل به موقعیت زمانی و مکانی احکام، و نیز شبهات و بدعتهای زمانه که بر ساحت دین وارد می شود، قدرت تشخیص حقیقت از باطل، از شرایط احیاگری دینی است. احیاگر دینی، زمانی می تواند غبار تحریف را از چهره دین بزداید که به این اصول مسلم متصف باشد و در آن صورت نه تنها احیاگری او امری ممدوح بلکه واجب خواهد بود. حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آلهمی فرمایند:«اذا ظهرت البدع فی امتی لیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله»[7]

اگر در امت من بدعتها ظاهر شوند، بر عالم لازم است که علم خود را آشکار سازد که اگر چنین نکند لعنت خدا بر او باد.

و در روایتی دیگر در خصوص عالمی که به احیای دین نپردازد آمده است که متعفن ترین بو را در جهنم خواهد داشت و تمام جنبندگان او را لعنت می کنند.[8]

آغاز احیاگری دینی در اسلام
از آن جا که احیا در مقابل اماته است، پس از هر اماته ای باید در انتظار احیا و تحقق آن بود. بدیهی است ادیان الهی در طول دوره های خود، از کینه توزی دشمنان در امان نبوده اند. از این رو در تشعشع و نورافشانیشان دچار قبض و بسط هایی می شدند و گاهی به سبب دسیسه های دین ستیزان، حقایق دینی بر خداپرستان مخفی می گردید. و همین امر اعتقاد به احیاگری تمام انبیا را تصحیح می سازد. و در خصوص احیاگری دینی در اسلام باید گفت:

«گذشته احیا، گذشته بسیار غم انگیز و دردناکی است؛ چرا که گمراهان از همان ابتدای بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله فعالیتهای وسیع و گسترده ای را شروع کردند و در اولین فرصت بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله دین را جدای از سیاست قلمداد کردند. آنها اسلام را در حد پرستش و عبادت محدود کرده بودند.

این روند همچنان ادامه داشت تا این که در زمان بنی امیه و بنی عباس روشهای دیگری را برگزیدند. ممنوع کردن نقل احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و احادیث مربوط به فضائل خاندان رسالت، اشاعه احادیث جعلی و ساختگی، توهین و گستاخی به حضرت علی علیه السلام، اذیت و آزار ائمه علیهم السلام، قتل عام مسلمانان، ترویج عقاید یهود و نصارا و به فراموشی سپردن سیرت نبوت از جمله عواملی بودند که حقایق دینی را محو و یا کمرنگ کردند.[از این رو می توان گفت] احیای دین از زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله شروع شد و تا زمانهای مختلف ادامه داشت.»[9]

در چنین موقعیتهای غمباری، احیای دین و فرهنگ دینی، امری لازم و واجب بود و این امر نه تنها از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله انجام گرفت بلکه ائمه علیهم السلام و پس از آنها علما و فقهای دینی نیز، امر احیای دین را در رأس امور قرار دادند.

در قرون اخیر، امر احیاگری توسط افرادی از قبیل سید جمال الدین اسدآبادی، شهید آیت الله مدرس، سید قطب، شهید مطهری و... و بالاخره حضرت امام خمینی رحمه الله به اوج خود رسید. «عماد بزی» که نویسنده ای از کشور استرالیاست، می نویسد:

«عظیمترین و موفقترین احیاگر مسلمان دوره معاصر، بی شک امام خمینی رحمه الله است که با اعلان دوره ای جدید، سیر تاریخ را تغییر داد و با فرستادن نیروهای جدید به میدان انقلاب، تغییرات عمیقی بوجود آورد که عمق آنها را نسلهای آینده بهتر درک خواهند کرد».[10]

امام خمینی و شیوه احیای تفکر دینی
چنان که از سلوک و عملکرد امام خمینی رحمه الله مشهود است، شیوه ایشان در احیای اندیشه اسلامی، شیوه حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است؛ یعنی انعکاس همان شیوه رفتاری پیامبر صلی الله علیه و آله در صدر اسلام و نیز ادامه طریق و روش اهل بیت علیهم السلام.

مهمترین ویژگی نهضت احیاگری امام خمینی رحمه الله در تشخیص موانع و تحریفات و انحرافات عارض بر دین و جامعه دینی و سپس ارائه راهکارهای جدّی و اهتمام در اجرای آنها بود؛ چرا که احیای حقایق دینی بر شناخت دقیق موانع و آسیبهای موجود در راه احیای فرهنگ دینی متوقف است که چنین امری با توجه به جامعیت حضرت ایشان، به شکل بایسته و شایسته ای به وقوع پیوست. اکنون به بعضی از این موانع اشاره می شود:

1- عدم احساس استقلال ملتها و خودباختگی آنها در برابر بیگانگان
از سویی سلطه فراگیر فرهنگ غرب و شرق بر جوامع اسلامی و باوراندن این مطلب که چنین جوامعی بدون اتکای بر فرهنگ غربی و شرقی نمی توانند به حیات خود ادامه دهند و از طرفی، تأثیرپذیری برخی از روشنفکران داخلی از فرهنگهای بیگانه، این باور را در آنها بوجود آورد که با عدم اتکا بر قدرتهای اجنبی، نمی توانند زنده باشند و یا حق حیات برای آنها ثابت نیست. و چنین تفکری باعث جایگزینی فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ دینی و نقطه انحراف از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله گردید. امام خمینی رحمه اللهدر این زمینه می فرمایند:

«یکی از مصیبتهای مهمی که برای ملت بار آوردند این که ملت را نسبت به خودشان هم بدبین کردند. به این معنا که ما اگر یک مریض پیدا کنیم در تهران،... می گویند که این جا نمی شود، بروید به انگلستان، بروید به پاریس، این مطلبی است که از دست آنها برای ما پیدا شده است؛ یعنی ما خودمان را باختیم در مقابل آنها.»[11]

و بر این مسأله گوشزد می کنند که:

«آن خودباختگیهایی را که دولت سابق و دولتهای سابق داشتند و چَشم گو بودند.... آنها دیگر نباید باشد.»[12]

و در پیام خود به زائران بیت الله الحرام فرمودند:«... به خود آیید و شخصیت اسلامی خود را بیابید؛ زیر بار ظلم نروید و هشیارانه نقشه های شوم جهانخواران بین المللی را که در رأس آنها آمریکا است، افشا کنید.»[13]

2- ایجاد اختلاف در جوامع مسلمین توسط قدرتهای بیگانه
قدرت عظیم مسلمانان که حاصل گسترش فراگیر اسلام در جهان خصوصا مغرب زمین بود و نیز ناسازگاری این پدیده مبارک با مذاق قدرتهای بیگانه و استعمارگر، آنان را بر آن داشت تا در راستای تضعیف و انحلال این قدرت بزرگ و نیز به منظور جلوگیری از توسعه روزافزون اسلام، به ایجاد اختلاف در جوامع مسلمین بپردازند و با ترویج فرقه گرایی و ایجاد درگیریهای مقطعی و قومی -قبیله ای، مسلمانان را به خود مشغول کرده تا در سایه این ترفند استعماری، هم قدرت عظیم و یکپارچه آنان را از بین ببرند و هم به مقاصد شوم خود و غصب سرزمینها و منابع مسلمین برسند؛ چرا که تنها راه انحلال قدرت و عزت جوامع مسلمان را بر هم ریختن وفاق و وحدت کلمه آنها می دانستند. حضرت امام خمینی رحمه الله با تشخیص این توطئه در جای جای پیامها و سخنرانیهای خود، نسبت به این امر هشدار داده است. به یک نمونه دقت کنید:

«آمریکا و شوروی برای تضعیف اسلام و دولتهای اسلامی، مشغول فعالیت از قبیل تفرقه افکنی و ایجاد تشنجات داخلی به دست عمّال مزدور یا فریب خورده و برافروختن جنگ بین کشورهای اسلامی و مستضعف جهان هستند.»[14]

3- تحجّرگرایی و مقدس مآبی و عدم درک مقتضیات زمان و مکان
یکی از معضلات عمده در باب احیای دین و اندیشه اسلامی، وجود تحجرگرایان و مقدس نماهای وابسته است. امام خمینی رحمه الله در گوشزد کردن خطر این افراد برای دین و نظام این چنین می فرمایند:

«امروز عده ای با ژست مقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاّب عزیز، لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکایی اند و دشمن رسول الله.»[15]

4- برداشتهای انحرافی از بعضی روایات
یکی دیگر از موانع احیای تفکر دینی، وجود برخی روایات و یا استنباطها و برداشتهای نادرست از روایاتی است که در منابع اسلامی آمده است؛ از جمله، روایاتی که پرچمداران قیامها را، طاغوت معرفی کرده[16] و یا قیامهای قبل از ظهور حجت را شکست خورده تلقّی می کند،[17]در حالی که تمسک به چنین اخباری از جهاتی ممنوع است؛ چرا که برخی از آنها جعلی و برخی هم به موضوع و حادثه شخصی مربوط است. بعضی از روی تقیه صادر شده و قسمتی هم از برداشتهای غلط ناشی بوده است. علاوه بر این، تمسک به چنین روایاتی با ادله قطعی عقلی و نقلی سازگاری ندارد؛ چرا که آیات و روایات زیادی مثلاً درباره امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه و جهاد با دشمن و عدم پذیرش ظلم و... وارد شده است، که با مفاد آن روایات در تعارض است.

در هر حال این هم یکی از چالشهای موجود بوده است که حضرت امام خمینی رحمه الله بارها در مقابل آن موضع گیری کرده اند. ایشان در این خصوص می فرمایند:

«ممکن است فراوان، روایت را نشان بدهند که [بوسیله] عمّال ظلمه و آخوندهای درباری در تعریف و تمجید سلاطین جعل شده است. به طوری که ملاحظه می کنید با دو روایت ضعیف چه بساطی راه انداخته اند و آن را در مقابل قرآن قرار داده اند. قرآنی که جدّیت دارد [که] بر ضد سلاطین قیام کنید و موسی را به قیام علیه سلاطین وا می دارد.»[18]

و در خصوص عدم لزوم تمهید و تحصیل مقدمات جهت ظهور حضرت حجت علیه السلام که عقیده بعضی افراد غافل است، می فرمایند:

«نظر بعضی عامی های منحرف آن است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فرا گیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا لله و انا الیه راجعون.»[19]

5- استظهار ناقص از حکومت حقّه اسلامی
برخی عقیده دارند تشکیل حکومت اسلامی تنها وظیفه امام معصوم علیه السلام است و هر حکومتی جز حکومت معصوم علیه السلام ناحق است. یکی از طرفداران این نظریه می گوید:

«شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید، آنی که معصوم از گناه باشد. آنی که از هوا و هوس و حبّ ریاست و... به هیچ وجه در او اثر نکند، نشان بدهید، او بیاید میدان، جلو بیفتد، ملت می افتد به پایش.»

حضرت امام راحل رحمه الله در پاسخ به این نوع تفکر می فرمایند:

«اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها، بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است... هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.»[20]

6- جدایی دین از سیاست
یکی دیگر از عوامل انحراف و سقوط مسلمین از قدرت، تلقی جدا بودن دین از سیاست و نیز ترویج آن است. لازم به ذکر است که ریشه چنین تفکری به پایان قرون وسطی در اروپا بر می گردد و پیدایش این تفکر در اروپا به منظور تقلیل و یا از بین بردن قدرت کلیسا و نیز فلسفه «اسکولاستیک» حاکم بر آن بود. بدیهی است وارد کردن چنین تفکری در فرهنگ اسلامی سزاوار نبوده و امری نابخردانه است. قیاس اسلام با مسیحیت موجود از جهاتی مع الفارق است: الف) رویکرد کلیسای سنتی در تبیین جهان و شکوفایی علم، متحجرانه بود در حالی که چنین رویکردی مطرود اسلام است و با شکوفایی علم، مخالف نبوده است بلکه در تعالی آن کوشیده و در موقعیتهای متعدد مشوّق عالمان بوده است. ب) سیره و سنت عملی کلیسا، پرداختن به حوزه اخلاق و غفلت از حوزه های دیگر بود. تفکیک کار حکومت از کار خدا و دین و به عبارتی جدا انگاری نهاد دین از نهاد سیاست به صراحت در گفتار کشیشان مطرح بوده است. مارسل بوازار می نویسد:

«در مسیحیت قرون وسطا، کشیشان به پیروان خود توصیه می کردند که به تزکیه و زهد و عبادت مشغول باشند و برنامه و روشی برای فعالیتهای اجتماعی و مشارکت مردم در کارها ارائه نمی کردند.»[21]

در حالی که اسلام چنین رویکردی را نپذیرفته و برای تمام شؤونات فردی و اجتماعی دنیوی و اخروی انسان برنامه ارائه کرده است.[22]

متأسفانه جوامع مسلمین از خطر این نوع تفکر در امان نماند و بعضی از عمّال حکومتهای مسلمین و نیز بعضی از روشنفکران وابسته، به ترویج و اشاعه این تفکر نامیمون در جوامع اسلامی پرداختند و اثرات نامطلوب آن هم بر این جوامع و جامعه اسلامی ایران، هویدا گردید و این خود، موجب وارد آمدن ضربه سنگینی بر پیکره قدرت سیاسی اسلام گردید. و این بود که امام خمینی رحمه الله به مبارزه با این تفکر برآمد و بارها و بارها بر عدم جدایی دین از سیاست و نیز منحرف بودن کسانی که به این قضیه دامن می زنند، تصریح می فرمودند که در بخش ویژگیهای نهضت احیاگری امام خمینی رحمه الله به آن می پردازیم.

7- تجدّد خواهی روشنفکران متأثر از فرهنگ غرب و شرق
تأثیرپذیری شتابزده از فرهنگ بیگانه و باور این نکته که سعادت و رشد ما در گرو پذیرش بی چون وچرای فرهنگ و عملکرد بیگانه است، اثر هجوم افکار بیگانگان غربی و شرقی در کشورهای اسلامی بود. این عامل نیز یکی از مشکلات مهم در استقرار فرهنگ و حکومت دینی و استقلال عزت اسلامی به شمار می رفت. آنچه گذشت اشاره ای به بعضی از موانع و مشکلات موجود در راه احیای تفکر دینی بود؛ اکنون به پاره ای از ویژگیها و مشخصه های نهضت احیاگری امام خمینی رحمه اللهمی پردازیم.

مشخصه های نهضت احیاگری امام خمینی رحمه الله
بازسازی تفکر اسلامی از ناحیه حضرت امام خمینی رحمه الله در دو حوزه نظری و عملی و با توجه به موانع فوق الذکر، صورت پذیرفت که اکنون به بعضی از مؤلفه های این بازسازی اشاره می شود.

1- مبارزه با سکولاریسم و تلقّی جدایی دین از سیاست
سکولاریسم در لغت به معنای عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی، جدا شدن دین از دنیا، غیر دین گرایی و... آمده است.[23] و بعضی نیز آن را مخالفت با شرعیات، روح دنیاداری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی دانسته اند.[24] و معنای مصطلح و مشهور آن جدا شدن دین از دنیا است. سکولاریسم ابعاد و وجوهی دارد که در هر کدام از آنها اسقاط دین از دنیا و ارتباط زدایی بین آن دو، مشخصه مهم آنهاست.

الف) سکولاریسم در باب فلسفه علم: یعنی بدون توجه به این که در جامعه ما چه نظامی حاکم است و اخلاق و اقتصاد و مسائل قضایی و... ما چگونه بوده و چه ساختاری دارد، هر دانشمندی در حوزه علمی که دارد می تواند سکولاریستی بیاندیشد. بدین معنا که ما برای فهم و تبیین پدیده های طبیعی و کیفیت رخ دادن آنها، به مطرح کردن یک اصل متافیزیکی و دینی و وحیانی محتاج نیستیم؛ چرا که این امور یک سری مباحث طبیعت شناسانه می باشند و بحث در آنها این است که علل و اسباب چنین اموری، مادی است.

ب) سکولاریسم در فلسفه اخلاق: در این بُعد بر آنند که با اتکا به تحقیقات و پژوهشهای علمی و عقلی مبنای دین، اخلاق را مستقلاً بوسیله عقل عملی و بدون استناد و اعتماد به وحی و داده های دینی تعریف کنند.

ج) سکولاریسم در فلسفه سیاست: چنین دیدگاهی که از برجسته ترین مکاتب سکولاریسم بشمار می آید در پی آن است که نظام سیاسی جامعه و سیاست و نهادهای اصلی سیاسی را از دخالتهای دین جدا کند و به طور کلی در همه حوزه های اجتماعی به صورت کلان و فراگیر، دین و آموزه های دینی و قوانین و احکام دین مطرح نباشد بلکه صرفا بر اساس دستاوردها و تجربیات علم و دانش، روابط افراد جامعه و اخلاق اجتماعی و سیاسی آنها را تنظیم کند.[25]

با توجه به تعریفی که از سکولاریسم شد، اسلام با هیچ یک از وجوه سه گانه مذکور سازگاری ندارد؛ چرا که مفهوم همه آنها بر کناری دین به طور کلی از صحنه های علمی و مسائل مدیریتی و سیاسی جامعه است.

حضرت امام خمینی رحمه الله با دور اندیشی خاص خود با این تفکر به مبارزه برخاست و تشکیل حکومت اسلامی از طرف ایشان، طلیعه مبارزه با این تز بود. «شاید بتوان ادعا کرد که مهمترین حادثه ای که به دست با کفایت امام فقید رحمه الله تحقق پیدا کرد، شکستن جوّ حاکم بر جوامع اسلامی بالاخص روحانیت و حوزه های علمیه، مبنی بر جدایی دین از سیاست بود. جوّی که استعمارگران، مستکبران و عده ای منحرف و نادان، زمینه ساز تحقق آن بودند.»[26] آن مرجع والا مقام در این خصوص می فرمایند:

«اولین و مهمترین حرکت [استعمار برای اخلال در کار روحانیت و حوزه های علمیه] القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است، جایی که دخالت در سیاست، دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت و وابستگی به اجانب را همراه دارد.»[27]

ایشان از اول نهضت اسلامی تا پایان حیاتشان، با تکیه بر معارف اسلامی و سنت نبوی و ائمه علیهم السلام و تلاشهای فراوان، توانستند مجددا دین را در عرصه اجتماع و سیاست وارد کرده و پس از مدتی که خمودی، آن را فرا گرفته بود، احیا کنند.

امام خمینی رحمه الله جدایی دین از سیاست را دسیسه استعمارگران برای تسلط بر مسلمین می داند آن جا که می فرماید:

«جدایی دین از سیاست را... استعمارگران درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و تنظیم جامعه مسلمانان بر کنار سازند و ضمنا علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی جدا کنند. در این صورت می توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند.»[28]

و در باره سنت نبوی صلی الله علیه و آله در زمینه تشکیل حکومت اسلامی می فرمایند:

«رسول الله صلی الله علیه و آله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است؛ رسول الله صلی الله علیه و آله، تشکیل حکومت داده است تشکیل مراکز سیاست داده است.»[29]

و نیز فرمودند:

«بسیاری از احکام عبادی اسلام، منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است، عبادتهای اسلام، اصولاً توام با سیاست و تدبیر جامعه است؛ مثلاً نماز جماعت و حج و جمعه، در عین معنویت و آثار اخلاقی و اعتقادی، حایز آثار سیاسی است.»[30]

و بدین ترتیب، پیوند دین و سیاست را پس از جدایی در چند قرن، حاکم بر جامعه کرد. تشکیل حکومت اسلامی را که طریق مبارزه با ظلم و اجرای عدالت بود، می توان سوای از ایجاد پیوند بین دین و سیاست، یکی دیگر از احیاگری های آن بزرگ مرد تاریخ معاصر دانست. ایشان در باب لزوم تشکیل حکومت اسلامی می فرمایند:

«سنت و رویه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است؛ زیرا اولاً خود تشکیل حکومت داد... و ثانیا برای پس از خود به فرمان خدا، تعیین حاکم کرده است.»[31]

2- سیاست اسلامی، مؤلفه اسلامی
تعریف و تبیین سیاست اسلامی یکی از روشهای امام راحل رحمه الله در مبارزه با تفکر جدایی دین از سیاست و نیز تشکیل حکومت اسلامی بود؛ زیرا قدرت طلبانی که شعار جدایی دین از سیاست را سر می دادند، برای دستیابی به اهداف خود، به یکی از شگردهای فریبنده تمسک می جستند و آن تعریف نادرست از سیاست و ترویج این تلقی در بین مردم بود. آنان حقیقت سیاست را در مکر و حیله و فریب برای تسلط بر دیگران، معرفی می کردند و در پی آن با ترفند «دامن مردان خدا از آن منزه است.» به القای تفکر خویش می پرداختند. راستی اگر سیاست این باشد پس سر سلسله سیاستمداران به این معنا معاویة بن ابی سفیان است که گاهی مردم غافل او را از حضرت علی علیه السلام باهوشتر می دانستند.

امام علی علیه السلام در این خصوص می فرماید:

«و الله ما معاویة بادهی منّی و لکنه یغدر و یفجر. و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس و لکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة.»

«سوگند به خدا، معاویه زیرکتر از من نیست. و لیکن او بی وفا، حیله و خیانت کرده و معصیت و نافرمانی می نماید. و اگر مکر و بی وفایی نکوهیده نبود، من زیرکترین مردم بودم، ولی هر مکر و بی وفایی گناهی است و هر گناهی نافرمانی است و روز قیامت برای هر عهد و پیمان شکنی، پرچمی و نشانه ای است که به آن شناخته می شود.»[32]

به کاشف الغطاء که خود از مصلحان بزرگ دین بود، گفتند: شما که عالم دینی هستید چرا در سیاست دخالت می کنید؟ ایشان در پاسخ فرمودند:

«اگر مقصود از سیاست، ارشاد مردم و نصیحت به حاکمان و هشدار دادن به آنها و همه مردم است تا گرفتار دام استعمار نگردند، این چیزی است که من با تمام وجود در آن غرق هستم؛ زیرا آن را بر خود واجب می دانم و در این خصوص در برابر خدا، احساس مسؤولیت می کنم.»[33]

و حضرت امام خمینی رحمه الله به این مسأله اشاره می فرماید که:

«به علمای دینی می گفتند: مقام و شخصیت شما بالاتر از این است که وارد سیاست شوید که امری دنیوی است.»[34]

یا می گفتند: «قداست روحانیت باید محفوظ بماند.»[35]

و قداست هم این گونه پیش آنها معنا می شد که:

«روحانی باید به مسجد و مدرسه برود تا قداستش محفوظ بماند. بگویند آدم خوب و مهذّبی است. آدمی است که اگر نفتش را هم ببرند حرفی نمی زند و می گوید: مال دنیا چه ارزشی دارد.»[36]

بدیهی است، سیاستی که مورد تأکید اسلام و از مؤلفه های دینی است، چیزی غیر از دروغگویی و خدعه و فریب و نیرنگی می باشد که ویژگی قدرت طلبان و سلطه اندوزان و استعمارگران است بلکه سیاستی اسلامی در پی هدایت مردم به سوی سعادت و متنبه کردن آنها از توطئه دشمنان می باشد. حضرت امام خمینی رحمه الله سیاست اسلامی را هدایت جامعه به سمت صلاح و سعادت، تعریف می کنند[37]. و این است همان چیزی که در نظام سیاسی اسلام به عنوان یک مؤلفه دینی و اسلامی مورد توجه است. و این تلقی از سیاست نه تنها از دین جدا نیست بلکه با آن عینیت دارد.

3- ولایت فقیه
یکی دیگر از موارد احیای اندیشه دینی که حضرت امام قدس سره آن را از قالب تئوری بیرون آورد و به مرحله فعلیت رساند، ولایت فقیه است. ایشان با مطرح کردن مسأله ولایت فقیه، مصداق حکومت اسلامی در زمان غیبت را مشخص کرد. امام خمینی رحمه الله پس از استدلال به ادله عقلی و نقلی بر ضرورت وجود حکومت اسلامی که در رأس آن، ولایت فقها به عنوان قانون شناسان و دین شناسان است، محوریت حکومت اسلامی را به دست علما و دانشمندان دینی قرار داد و بدینوسیله توطئه اسلام منهای روحانیت را نقش بر آب کرد. چنان که فرمودند:

«اگر گفتند اسلام منهای روحانیت، بدانید با اسلام موافق نیستند. این را برای گول زدن می گویند... اسلامی که گوینده اسلامی ندارد، این اسلام نیست.»[38]

4- تأسیس جمهوری اسلامی
پس از تبیین حکومت اسلامی و مبانی آن، مطرح شدن شکل آن از سوی امام راحل قدس سره خط بطلانی بود که بر افکار متأثر از فرهنگ بیگانه، کشیده شد؛ یعنی کسانی که تلاششان در حذف کلمه «اسلامی» از جمهوریت بود تا بدینوسیله انقلاب اسلامی را به سمت دول شرقی و غربی بکشانند، امام راحل با قاطعیت تمام در مقابل این تفکرات انحرافی بر جمهوری اسلامی تأکید و اصرار فرمود که شکل حکومت، جمهوری اسلامی است نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد. و باز فرمود:

«شکل حکومت ما جمهوری اسلامی است. جمهوری به معنای این که متکی بر آرای اکثریت است. و اسلامی برای این که متکی به قانون اسلام است. و دیگر حکومتها این طور نیستند که تکیه بر قانون اسلام داشته باشند.»[39]

و در جای دیگر فرمودند: «حکومت اسلامی، حکومتی است بر پایه قوانین اسلامی. در حکومت اسلامی استقلال کامل حفظ می شود ما خواستار جمهوری اسلامی می باشیم. جمهوری، فرم و شکل حکومت را تشکیل می دهد و اسلامی یعنی محتوای آن فرم که قوانین الهی است.»[40]

5- نقش زمان و مکان در اجتهاد
از آن جا که فقه، در واقع تئوری کامل اداره شؤونات انسان است، پس بایستی بتواند در حوادث و رویدادهای جدید جهانی، صاحب رأی و واکنش متناسب با آنها باشد. امام خمینی رحمه الله با توجه به این نکته و با اعتقاد به اجتهادی که بتواند در تمام شؤونات فردی و اجتماعی انسان و در عرصه های مختلف، متناسب با مقتضیات زمان و مکان، بپردازد، به احیای این دو عنصر در اجتهاد پرداخت و همین امر در شکوفایی نهضت روشنگری او نقش به سزایی داشت.

ایشان در خصوص توجه به این مسأله می فرمایند:

«یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پر آشوب کنونی نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم گیری است.»[41]

و نیز در پیامی به اعضای تشخیص مصلحت فرمودند:

«شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرع صورت نگیرد - و خدا آن روز را نیاورد - باید تمام سعی خودتان را بنمایید که خدای ناکرده، اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی، متهم به عدم اداره جهان نگردد.»[42]

و باز فرمودند:

«این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر، همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می طلبد. مجتهد باید با [بر] مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.»[43]

البته بدیهی است که منظور از پویا بودن، تجدید نظرطلبی در اصول و مبانی فقه نیست چنان که بعضی چنین برداشتی را از زنده و جاری بودن فقه در همه اعصار، القا می کنند غافل از این که تجدید نظرطلبی را به ساحت ثابتات فقه، راهی نیست. و رهبر معظم انقلاب نیز در سخنان خویش به این نکته تصریح کردند.[44]

6- احیای حج ابراهیمی و برائت از مشرکان
این مسأله نیز از اندیشه هایی بود که با زمان و مکان پیش نرفته بود و امام رحمه الله آن را احیا کرد.

در پایان، شایان ذکر است اندیشه هایی که در قالب تئوری مانده و به مرحله فعلیت نرسیده بود، از قبیل امر به معروف و نهی از منکر، جهاد در راه خدا، فرهنگ شهادت، نماز جمعه و وحدت مسلمین در برابر ظلم و ستم جهانی، نیز از نگاه ریزبین ایشان دور نماند و مشمول نهضت احیای تفکر دینی او گردید.

در خصوص احیای وحدت اسلامی و فراخوان اتحاد اسلامی، نویسنده ای از استرالیا چنین می نویسد:

«وحدت اسلامی آرزوی تمام احیاگران مسلمان مخلص است... می توان ادعا کرد که در دوره های اخیر، هیچ یک از احیاگران مسلمان به اندازه امام خمینی رحمه الله به ایجاد وحدت اسلامی، اشتیاق و اعتقاد نداشته است. روشهایی که امام به منظور دست یابی به وحدت اتخاذ کرد عبارت است از: آگاهی دادن به مسلمانان درباره این که اختلافات آنها سطحی و جزیی است. ایراد سخنرانی درباره اهمیت رسیدن به وحدت و در واقع باز یافتن شرافت از دست رفته و شکست دادن استعمارگران و کسب استقلال واقعی... ایجاد جوّی برادرانه به منظور بحث و تبادل نظر میان علمای شیعی و سنی... آشنا ساختن مسلمانان به معنای حقیقی و اولیه اشکال مختلف عبادتهای اسلامی بویژه نماز جمعه و حج و...»[45]

دفاع از محرومان و مستضعفان نیز یکی از ویژگیهای نهضت احیاگری امام خمینی رحمه الله است که ایشان به پیروی از مکتب انبیا به مبارزه با استضعاف پرداخت و بارها و بارها، به مسؤولان در خصوص اهمیت و توجه به این امر، هشدار می دادند. ایشان در پاره ای از سخنانشان می فرمایند:

«ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.»[46]

بررسی ابعاد وسیع نهضت احیای تفکر دینی امام خمینی رحمه الله در حوزه های مختلف نظری و عملی، مجال دیگری را می طلبد. امید است با توجه به مسؤولیت خطیر حفظ دین و صیانت از آموزه های دینی بتوانیم در سایه کتاب و سنت و رهنمودهای عالمان دین، خصوصا احیاگر بزرگ معاصر، حضرت امام، روح الله الخمینی، پاسدار و نگهبان شایسته ای برای دین و نظام اسلامی باشیم.

پی نوشت ها:

[1] محقق و نویسنده.

[2] داریوش عاشوری، دانشنامه سیاسی فرهنگ اصطلاحات و مکتب های سیاسی، انتشارات مروارید، تهران، چاپ ششم 1380، ص 72.

[3] مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، مهر 1378، ص 6.

[4] همان، ص 324.

[5] نحل / 65.

[6] سید محمد ثقفی، احیای هویت اسلام در انقلاب امام خمینی، مجموعه «بازسازی تفکر دینی در اندیشه امام خمینی» به کوشش علی داستانی بیرکی، چاپ و نشر عروج، ص 153.

[7] شیخ کلینی، اصول کافی، ج 1، باب البدع و الرأی و المقاییس، ج 2، ص 70.

[8] علامه مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1403 ق، 1983 م. ج 2، ص 72.

[9] سید حسن حسینی بلخی، امام خمینی و احیای اندیشه فراگیر دین، مجموعه «بازسازی تفکر دینی در اندیشه امام خمینی» به کوشش علی داستانی بیرکی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول 1380، ص 94.

[10] عماد بزی، مبادی و اصول احیای دین بر مبنای اندیشه امام خمینی، مجموعه مقالات، ج 2، ص 439.

[11] امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، بهمن 1361، ج 5، ص 215.

[12] همان، ج 7، ص 85.

[13] همان، ج 9، ص 226.

[14] امام خمینی، صحیفه نور، پیشین، ج 18، ص 120.

[15] همان، ج 21، ص 91.

[16] شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، باب 13 از ابواب جهاد العدو و مایناسبه، حدیث 6، تحقیق مؤسسه آل البیت، انتشارات مهر، قم، چاپ دوم، 1414 ق، ج 15، ص 52.

[17] همان، ص 51.

[18] امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، نشر عروج، چاپ هفتم، 1377، ص 135.

[19] اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی تبیین آثار موضوعی، دفتر پنجم، موسسه نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، تابستان 79، ص 53.

[20] مجله حوزه، شماره 70 - 71، ص 218 - 217.

[21] مارسل بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤیدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1358، ص 104.

[22] جهت مطالعه بیشتر به مقاله قدسیت و عرفی بودن دین از نگارنده، منتشر شده در روزنامه ایران مورخ 15/8/80 مراجعه شود.

[23] پرویز بابایی، فرهنگ اصطلاحات فلسفه، ص 361؛ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه ها، چاپ و نشر باقری، چاپ اول، 1381، ص 326.

[24] فرهنگ آکسفورد، ص 1062.

[25] ر.ک: علی ربانی گلپایگانی، دین و سکولاریسم، کانون گفتمان دینی مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزهعلمیه، ص 10 - 9.

[26] سید جواد ورعی، امام خمینی و احیای تفکر اسلامی، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، مهر 1378، ص 226.

[27] امام خمینی، صحیفه نور، پیشین، ج 21، ص 91.

[28] امام خمینی، ولایت فقیه، پیشین، ص 19.

[29] امام خمینی، صحیفه نور، پیشین، ج 17، ص 138.

[30] امام خمینی، ولایت فقیه، پیشین، ص 156.

[31] همان، ص 25.

[32] نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 191، ص 648.

[33] محمدحسین کاشف الغطاء، السیاسة و الحکمة، ص 105، به نقل از امام خمینی و احیای تفکر اسلامی، پیشین.

[34] امام خمینی، صحیفه نور، پیشین، ج 8، ص 182.

[35] همان، ج 9، ص 135.

[36] همان، ص 182.

[37] ر.ک: همان، ج 13، ص 217.

[38] امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور، پیشین، ج 6، ص 260.

[39] همان، ج 4، ص 37.

[40] همان، ص 157.

[41] امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور، پیشین، ج 21، ص 61.

[42] همان.

[43] همان، ص 98.

[44] ر.ک: سخنرانی رهبر معظم انقلاب حضرت آیه الله العظمی خامنه ای در حرم مطهر امام خمینی رحمه الله به مناسبت سیزدهمین سالگشت ارتحال امام.

[45] عماد بزی، پیشین، ص 442.

[46] امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور، پیشین، ج 20، ص 235.

نظر شما