موضوع : پژوهش | مقاله

شکست مسلمین در اندلس،عبرتی بزرگ

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 15، اسفند 1381 

نویسنده : محمدی جورکویه، علی
علی محمدی جورکویه [1]

چکیده:
افول هر حکومت و تمدّنی عللی دارد و غروب آفتاب حکومت و تمدّن بزرگ اسلامی در اندلس نیز از این قانون مستثنی نیست. مهمترین آسیبی که گریبان گیر حکومت مسلمین در اندلس شد و فرجام ناخوشی را برای آن رقم زد، تفرقه و فساد اخلاقی بود و این نکته ای است بسیار حایز اهمیت که برابر آموزه های دینی، باید از آن عبرت گرفت.

مقدمه
تاریخ، آموزگاری ارزشمند است. از این رو، خداوند در قرآن کریم، فراوان از تاریخ گذشتگان (اعم از خوبان و بدان) برای عبرت آموزی و هدایت بندگان سخن به میان آورده و سفارش نموده است:

«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین»[2]

پیش از شما، سنتهایی وجود داشت، (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشت هایی داشتند که شما نیز همانند آن را دارید) پس در روی زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود.

خوشا به سعادت مردمی که از تاریخ گذشتگان آگاه گردند و عبرت بیاموزند که تاریخ درسهای بسیار و گران سنگی دارد. امّا افسوس که به فرموده امیر مؤمنان:

«ما اکثر العبر و اقلّ الاعتبار.»[3]

چه بسیارند عبرتها و چه اندک است، عبرت گرفتن.

بر مسلمانان زیبنده نیست که از گذشته تاریخ خود پند نگیرند و دوباره بلکه چند باره به سرنوشت گذشتگان دچار شوند. تاریخ اندلس از این جهت بسیار خواندنی است؛ چرا تمدنی با آن همه عظمت و شکوه به سستی و اضمحلال گرایید.

این نوشتار در صدد است که علل غروب خورشید تابناک تمدن اسلامی را در اندلس بررسی کند؛ لیکن پیش از آن، نگاهی به شگفتی های تمدن اسلامی آن دیار خواهیم داشت.

صبح امید
در سال 92 هجری قمری، موسی بن نُصَیر (حاکم شمال آفریقا) با تهیه مقدّمات لازم، لشکری هفت هزار نفری را به فرماندهی طارق بن زیاد مهیای فتح شبه جزیره ایبری (Iberia)کرد.[4]

پس از به دست آوردن پیروزیهایی چند، موسی بن نصیر نیز با نیروی کمکی وارد شبه جزیره شد[5] و طی مدّت کوتاهی، تمام شبه جزیره ایبری (اسپانیا و پرتقال) به دست مسلمانان فتح گردید، حتی آنها از سلسله جبال پیرنه گذشتند و به خاک فرانسه رسیدند[6] و حکومت اسلامی اندلس را در شبه جزیره برقرار کردند که تا سال 897 هجری قمری ادامه یافت.[7]

شکوه تمدّن اسلامی
از آنجا که اسلام، دین دانش، تفکر و تعقّل است، هر کجا که قدم گذاشت، نور دانش در آنجا درخشید. اندلس نیز یکی از کشورهایی بود که با تابیدن نور اسلام بر دلهای مردمش، از میان آنها اندیشمندان بزرگی برخاستند که سهمی به سزا در تمدّن اسلامی بلکه بشری ایفا کردند و دستاوردهای شگرفی را به جهان علم عرضه نمودند. «لاین پل» مستشرق انگلیسی می نویسد:

«اسپانیا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدّن آن، اروپا را نورانی ساخته بود... علوم و ادب و صنعت فقط در همین سرزمین اروپایی رونق داشت و از همین رهگذر بود که علوم ریاضی، فلکی، گیاه شناسی، تاریخ، فلسفه و قانونگذاری فقط در اسپانیای اسلامی تکمیل شده و نتیجه داده بود.»[8]

جالب است که بدانیم این تحوّل و پیشرفت در اندلس زمانی بود که اروپا گرفتار دوره رکود علمی قرون وسطی بود. دکتر «مارتینز مونتابث» مستشرق اسپانیایی می گوید: «اگر حاکمیت هشت قرنه اسلام بر اسپانیا نبود، هرگز این کشور وارد گردونه تاریخ تمدّن نمی شد. این دوره در حالی که اروپای همسایه، اسیر تیرگی جهل و عقب ماندگی بود، روشنایی خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل کرد.»[9]

با ایجاد مدارس رایگان، همگانی کردن آموزش و ترویج فرهنگ علم دوستی و دانش پژوهی در اندلس، بزرگانی در میدان علم و اختراع قدم نهادند و تازه هایی را به بشریت و جهان علم عرضه کردند. در پزشکی با ظهور افرادی چون علی بن عبّاس، زهراوی، باهلی، ابن زُهر، و... بدان پایه از تخصّص علمی رسیدند که جرّاحی های دقیق چشم را انجام می دادند.[10]

پرفسور«دالماس» استاد بیماریهای زنان دانشکده پزشکی «مونته پلیه» اعتراف می کند:«تمدّن مسلمانان منحصر به فنّ معماری و نقش و نگار ساختمان ها و مساجد پرشکوه نیست، بلکه شامل بسیاری از علوم و معارفی می شود که اساس علوم جدید به خصوص علوم گیاه شناسی و پزشکی است.»[11]

در فلسفه و عرفان با بزرگانی نظیر ابن باجّه، ابن رشد، ابن طفیل و ابن عربی، آثار ارزشمندی را از خود به میراث گذاشتند.[12] ابن فرناس، زرقالی، مجریطی، ابن صغار قرطبی، بتروجی و... در ریاضیات، هیئت، نجوم و شیمی، گامهای بسیار بلندی برداشتند و مؤفّقیتهای بزرگی را کسب کردند.[13]

مسلمانان اندلس در سایه دانش پژوهی و علم دوستی در اسلام، بدان پایه از پیشرفت در رشته های مختلف علمی، صنعت، کشاورزی، شهرسازی و زیباسازی شهرها رسیدند که «جان دراپر»(Jhon w.Draper)در «تاریخ پیشرفت فکر در اروپا» پس از توصیف شهر سازی و زیبا سازی شهر قرطبه(پایتخت اندلس) می نویسد:

« هفتصد سال بعد از این تاریخ (زمانی که قرطبه چنین شکوهی داشت) هم حتی یک چراغ در راههای عمومی لندن و پاریس وجود نداشت و قرن ها پس از این تاریخ، افراد پیاده در شهر لندن و پاریس در روزهای بارانی تا قوزک پا در گل فرو می رفتند.»[14]

مهندسان مسلمان در معماری به قلّه های رفیع این دانش دست یافتند و چنان آثار ماندگاری را از خود به جای گذاشتند که امروزه بیش از 45 میلیون نفر جهانگرد سالانه از این آثار بازدید می کنند.[15]

یکی از این آثار که مسجد جامع شهر قرطبه است، از شاهکارهای معماری است. مسجدی با 4868 متر مربع فضای سرپوشیده و باز، 1293 ستون که گاه ارتفاع آن به 9 متر می رسد، ولی قطر آن 25 سانتیمتر است، در حالی که در همان زمان ماهرترین مهندسان برای پیشگیری از سقوط احتمالی چنین سقفهای بلندی، قطر پایه های سنگی ساختمان را کمتر از چهار متر قرار نمی دادند.[16]

هر مسلمان بیدار دلی، با نیم نگاهی به تمدن پر شکوه اندلس، از خود می پرسد: چرا اندلس از اوج قدرت، عظمت و شکوه به حضیض ذلّت و خواری کشیده شد و به خاک سیاه نشست. علت آن را در کجا باید جستجو کرد؟آیا گردش روزگار چنین است یا نتیجه اعمال؟

آسیب شناسی حکومت اسلامی اندلس
از جستجو در متون تاریخی می توان دو عامل را به عنوان آسیب های جدّی و اساسی حکومت اسلامی اندلس برشمرد که به ترتیب اهمّیت عبارت است از:

1-اختلاف و تفرقه:
یکی از ارکان مهم ثبات، امنیت و پیشرفت هر جامعه ای، وحدت است. در طول تاریخ، مردمی بر مشکلات و گرفتاریها فایق آمدند که بر محور اتّحاد گرد آمدند. اگر مسلمانان مؤفّق شدند برق آسا شبه جزیره ایبری را فتح کنند، در سایه وحدت بود. از این رو، خداوند در قرآن کریم به این نکته اساسی در حیات جامعه دستور داده است: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لا تفرّقوا»[17] همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و متفرّق نشوید.

همان طور که وحدت مایه ثبات، امنیت، پیشرفت و سعادت است، اختلاف و تفرقه سبب ناامنی و عقب ماندگی است. مهمترین علّت شکست حکومت مسلمانان در اندلس را نیز می توان در درگیری های داخلی بین مسلمانان، بویژه حاکمان جستجو کرد. از نخستین روزهای تشکیل حکومت اسلامی در اندلس، اختلاف و دشمنی میان دو گروه از اعراب مضری و قحطانی سر بر آورد و هیچ گاه به پایان نرسید و هر گاه که قدرت به دست یکی از آن دو می افتاد، بر دیگری ستم می کرد و گروه مقابل به کارشکنی می پرداخت.

از دیگر کارهای نادرست اعراب پس از ورود به اندلس این بود که خود را از بربرهای شمال آفریقا (که سهم بزرگی در فتح شبه جزیره ایبری داشتند) برتر می دیدند و نصیب خود را بیشتر می پنداشتند و آنان را به دیده حقارت می نگریستند. این نوع برخورد نیز اختلاف پر دامنه ای را در اندلس سبب شد که در تمام مدّت، کم و بیش ادامه داشت.

آنگاه که این اختلافات شعله ور می شد، چنان زبانه می کشید که کسی را یارای نزدیک شدن به آن نبود و اگر کسی گامی برای صلح و آشتی جلو می نهاد، در آتش این دشمنی خاکستر می شد.

در یکی از این آشوبها، روزی دانشمند بزرگی در مسجد جامع شهر قرطبه، همین که ضمن اشاره به این گونه اختلافات گفت «خدایا میان ما صلح برقرار کن»، بی درنگ کشته شد و دیگری در همان مسجد به محض این که گفت «خدا،صلح را دوست دارد و به آن امر کرده است»، در همان دم به قتل رسید.[18]

از نتایج شوم این درگیری ها، روی آوردن دو گروه مخالف به سوی دشمن مسیحی بود (که برای چنین روزهایی لحظه شماری می کرد) و با باج دادن به مسیحیان، از آنان علیه یکدیگر کمک می خواستند و دشمن پلید نیز با نقشه هایش، آتش جدایی را شعله ورتر می کرد. اوج این اختلافات را باید در زمان رخ نمودن حکومتهای کوچک و مستقل در اندلس دانست که هر دولتی برای حفظ یا توسعه قلمرو خود و چند صباحی تکیه زدن بر اریکه قدرت، با یکی از پادشاهان مسیحی علیه همسایگان مسلمانش پیمان همکاری می بست.

در طول هشت قرن حاکمیت مسلمانان بر اندلس، سه بار حکومت یکپارچه و مقتدر اسلامی براثر اختلافات، خود سری ها و طمع ورزی های عدّه ای به سستی گرایید و هر فردی بر گوشه ای از این سرزمین حکم راند. هر گاه که حکومت مرکزی واحد از بین رفت و حاکمیت های متعددی سر بر آوردند، ضعف، سستی و زبونی بر مسلمانان اندلس چیره شد که پس از مدّتی به ناچار به اتّحاد رسیدند و هر زمان که حکومت مرکزی و یکپارچه به وجود آمد، عزّت پیدا کردند و به پیروزی و پیشرفت دست یافتند.

از اوایل قرن پنجم هجری برای نخستین بار پس از بر پایی حکومت اسلامی در اندلس، حاکمیت های کوچک و مستقل در نقاط مختلف آن پی در پی ظهور کردند و در مجموع 26 دولت مستقل به وجود آمد.[19] هر کدام از دولت ها برای برای توسعه قلمرو خود با همسایگانش درگیر بود و برای دست یابی به مقصود خود به مسیحیان باج می داد تا حمایت آنان را جلب کند و آنان نیز از این فرصت کمال استفاده را بردند و چون ماری زخم خورده زهر خود را ریختند و عقده شکست های چند صد ساله را از دل گشودند و انتقامی سخت گرفتند.

چنان که در جنگ بین مأمون (حاکم بلنسیه) و ابن هود (حاکم سرقسطه) مأمون پس از شکست خوردن از ابن هود، از«فرناندُ» پادشاه مسیحی کاستیل کمک طلبید تا در صورت پیروزی، به او مالیات بدهد و با حمایت او بر ابن هود غلبه کرد. ابن هود نیز پس از شکست، هدایایی برای «فرناندُ» فرستاد و از او تقاضای کمک کرد و با پشتیبانی او دوباره بر مأمون پیروز شد. این اختلاف، جنگ و خون ریزی با آتش بیاری پادشاهان مسیحی سه سال ادامه یافت.[20]

جنگ و خون ریزی میان حاکمیت های کوچک و مستقل پیوسته ادامه داشت و ارکان این حکومتها را سست کرد و دیگر رمقی در آنها برای مبارزه با همسایگان مسیحی باقی نماند و این بهترین فرصت برای دشمن در کمین نشسته بود که انتقام بگیرد.

در اواخر قرن پنجم هجری، حاکمیت های کوچک مورد حمله بی امان «آلفونس»، پادشاه لیون و در معرض نابودی قرار گرفتند و از این رو، از یوسف بن تاشفین، حاکم مسلمان در شمال آفریقا کمک خواستند. با لشکر کشی یوسف به اندلس و شکست «آلفونس» دوباره حکومت واحد اسلامی به نام سلسله «مرابطین» در اندلس تشکیل شد و عزّت به مسلمانان برگشت و عظمت یافتند.[21]

لیکن حاکمیت مرابطین نیم قرن بیشتر طول نکشید که مجدّداً تفرقه و اختلاف در جامعه اسلامی اندلس ریشه دوانید و دولت های کوچک و مستقل مسلمان قد علم کردند[22]و حکومت مرکزی تضعیف گردید و پادشاهان مسیحی به طمع افتادند، اما طولی نکشید که سلسله «موحّدون» (که در شمال آفریقا حاکمیت پیدا کرده بودند) دولت های کوچک را در اندلس جمع کردند و حاکمیت یکپارچه و مقتدری را در مقابل مسیحیان به وجود آوردند.

از نخستین سالهای قرن هفتم هجری، سستی و زوال در پایه های حکومت موحدون نمایان شد. مسیحیان لیون، ناوار، آراگون (که بعد از تحمل شکست های پی در پی از یعقوب بن یوسف به دنبال فرصت بودند) یکباره به جنگ با محمد بن یعقوب شتافتند و با ضربه ای سهمگین بر سپاه او، انتقامی سخت گرفتند.[23]

با تضعیف دولت مرکزی، برای سومین بار حاکمیت های کوچک و ضعیف در گوشه و کنار اندلس سر بر آوردند که برای تجاوز به قلمرو یکدیگر، به هم چنگ و دندان نشان می دادند و در امضای پیمان همکاری با مسیحیان برای از میان برداشتن رقیبان خود، از همدیگر گوی سبقت می ربودند و این بهترین موقعیت را برای پادشاهان مسیحی فراهم کرد تا ضربه نهایی را بر پیکر حکومت اسلامی در اندلس وارد سازند و خود را برای همیشه از خطر آن برهانند.

با دشمنی و تفرقه ای که بین دولتهای کوچک اسلامی در اندلس وجود داشت، مسیحیان به تدریج آن ها را از میان برداشتند. چنان که در سال 636 هجری قمری، «بلنسیه» در سال 668 هجری قمری «مرسیه» و در سال 685 هجری قمری «میورقه» را از دست مسلمانان گرفتند و این روند ادامه پیدا کرد تا این که در پایان قرن هفتم هجری، تنها حکومت «غرناطه» در دست مسلمانان باقی مانده بود.[24]

از دردناک ترین حوادث این دوره، همکاری دولت بنی نصر (که در غرناطه حکومت داشت) با «فردیناند» پادشاه لیون برای از میان برداشتن دیگر حکومت های کوچک اسلامی در اندلس است؛ چنان که در گشودن دروازه «شبیلیه» و دره علیای وادی الکبیر و لشکرکشی های دیگر، دست در دست او نهاد و سرزمین اندلس را از خون برادران دینی خود رنگین کرد[25]تا حکومت او در غرناطه باقی بماند. ولی دیری نپایید که با درهم پیچیده شدن پرونده دیگر حکومت های کوچک اسلامی، نوبت به حکومت بنی نصر در غرناطه رسید. مسیحیان از همان اواخر قرن هفتم هجری حملات خود را به غرناطه آغاز کردند و هر از گاهی ضرباتی بر پیکر آن وارد ساختند و شهری را به تصرف خود در آوردند تا این که در سال 897 هجری قمری به عمر آخرین حکومت اسلامی در اندلس پایان دادند.[26]

2- فساد اخلاقی:
دومین عامل شکست مسلمین در اندلس را می توان روی کار آوردن حاکمان و بسیاری از مردم به بی تقوایی و بی بند و باری دانست. فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه باز داشت و حمیت و غیرت دینی را در آنها از بین برد و آنچه که برایشان اهمیت داشت، قدرت طلبی و خوش گذرانی بود.در نتیجه، شهرها یکی پس از دیگری از تحت حکومت آنان خارج گردید و به تصرف دشمن درآمد. فساد در بین حکمرانان تا بدانجا پیش رفت که «معتصم بن صمادح» حاکم «المریه» عاشق دختری مسیحی شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همین موضوع به جنگ و خون ریزی در میان مسلمانان دست زد.[27]

آنگاه که حاکمان به عیش و عشرت آشکار پرداختند، مردم بسیاری از پی آنان روانه گشتند و دشمن مسیحی با طرحی شیطانی، ضربه ای سخت بر پیکر جامعه اسلامی اندلس وارد ساخت.

مسیحیان شمال، قراردادهایی را با حاکمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ایجاد تفریح گاه و مدرسه و انجام تجارت بین مسلمانان پرداختند؛ در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افکار دینی مسیحیت را القا می کردند و با به گردش در آوردن دختران زیباروی مسیحی در تفریح گاه ها، جوانان مسلمان را به آنجا می کشاندند و با ترویج خرید و فروش مشروبات الکلی، مردم مسلمان را از اعتقادات دینی خود دور می ساختند و به این طریق فساد را در تمام پیکره جامعه اسلامی رسوخ دادند و آن را از درون تهی کردند. بدین ترتیب بود که توان مقاومت را از آنان گرفتند.[28] چنان که سروده ابن غسّال در غم سقوط شهر «بربشتر» گواه صدق این مدّعاست. او پس از به تصویر کشیدن ددمنشی های دشمن در حمله و تصرف شهر، دلیل گستاخی دشمن را در انجام این کار چنین بیان می کند:

«اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آن ها در منجلاب معاصی بزرگ و کوچک نبود، هیچ گاه سواران مسیحی بر آنان پیروز نمی شدند. آری! علّت ضعف، گناهانشان بود.

افراد فاسد کارهای زشت خود را پنهان نمی کردند و آن هایی هم که کار خوب انجام می دادند، از روی ریا بود.»[29]

بر این اساس، اختلاف و فساد اخلاقی مهم ترین علل اضمحلال حاکمیت مسلمانان در اندلس ارزیابی می گردد.

اینک سزاوار است از خود بپرسیم: آیا تاریخ تکرار نمی شود؛ آیا نباید از تاریخ اندلس عبرت آموخت؛ مگر غیر از این است که مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود؟ چرا بی توجّه به نقشه های دشمن بر طبل اختلاف و تفرقه می کوبیم و از وحدت حول محور رهبری غافل هستیم؛ منافع حزبی و گروهی را بر منافع انقلاب و کشور ترجیح می دهیم؛ چرا در مقابل شبیخون فرهنگی دشمن اقدامی اساسی صورت نمی دهیم؟ آیا توطئه دشمن، یک توهم است یا این که توهم توطئه نیز توطئه دشمن است؟

اختصاص بودجه کلان از سوی دشمن برای نابودی جمهوری اسلامی واقعیت ندارد و یک توهم است؟ افزایش قارچ گونه باندهای ترویج فحشا، مشروبات الکلی و انواع مواد مخدر در سطح جامعه، بویژه در میان جوانان از روی نقشه و برنامه ریزی دشمنان نیست؟ القای شبهات و ایجاد تردید در بنیان های اعتقادی برای سست و متزلزل کردن باورهای دینی مردم بدون طرح از پیش تهیه شده است؟ گسترش برنامه های ضد اخلاق و عفت از طریق ماهواره، پخش انواع نوار، سی دی و پوستر مبتذل، هدف خاصی را دنبال نمی کند؟ چرا از خواب غفلت بیدار نمی شویم؟

چرا گامی اساسی برای حل مشکل و رویارویی با شیطان درون و بیرون بر نمی داریم؟ دشمنی کردن در ذات دشمن نهفته است و ذاتی اوست و ذاتی چیزی هرگز از آن جدا نمی شود ولی به فرموده امیر مؤمنان:

«من نام لم ینم عنه.»[30]

کسی که از دشمن غفلت بورزد، (بداند) که دشمن از او غافل نخواهد شد.

بیاییم بر اساس دستور قرآن کریم در تاریخ گذشتگان سیر کنیم و از آن عبرت بیاموزیم و از آرمانها و اصول انقلاب اسلامی، امام و شهدا پاسداری نماییم؛ چرا که سنت الهی بر این است:

«انّ اللّه لایغیر ما بقوم حتّی یغیروا ما بانفسهم»[31]

همانا خداوند سرنوشت هیچ گروهی را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آنچه را که در خودشان است تغییر دهند.

پی نوشت ها:

[1] محقق، نویسنده و کارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسی.

[2] آل عمران/137.

[3] صبحی صالح، نهج البلاغه، دارالهجره، قم، ص 528، کلمه 297.

[4] نور الدین آل علی،اسلام در غرب، انتشارات دانشگاه تهران، ص 45.

[5] محمد ابراهیم آیتی، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوّم، ص 14.

[6] شکیب ارسلان، تاریخ فتوحات اسلامی در اروپا، ترجمه علی دوانی، چاپخانه علمیه، ص 45.

[7] محمّد عبداللّه عنان، صحنه های تکان دهنده در تاریخ اسلام، ترجمه علی دوانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 314.

[8] محمد غزالی، اسلام و بلاهای نوین، ترجمه مصطفی زمانی، انتشارات فراهانی، چاپ اول، ص 246.

[9] عبدالجبّار الرّفاعی، بیداری اسلامی در اندلس امروز، ترجمه سید حسن اسلامی، مجلّه آینه پژوهش، مهر و آبان 1371، شماره 15، ص 49.

[10] حسن وطنخواه، اسلام در اندلس، مجلّه مشکوة، پاییز 1370، شماره32، ص 115.

[11] شکیب ارسلان، پیشین، صص 313ـ312.

[12] ر.ک: هانری کاربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه اسداللّه مبشّری، انتشارات امیر کبیر، چاپ سوّم، صص،135،136، 304 ـ 298، 322 ـ 319؛ مونتگو مری وات، اسپانیای اسلامی، ترجمه محمد علی طالقانی، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص،170، 156، 152.

[13] ر.ک: زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360، ص 169؛ محمدرضا حکیمی، دانش مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صص 157و 162؛ نور الدین آل علی، پیشین، صص 332 ـ 328؛ محمد مهدی عبد رب آبادی و دیگران، نامه دانشوران، ج3، ص 47.

[14] نور الدین آل علی، پیشین، ص 311.

[15] حسن وطنخواه، پیشین، ص 116.

[16] ر.ک: همان، صص 113ـ112؛ احمد بن محمد مقری تلمسانی، نفح الطیب، دار الکتاب العربی، ج 2، ص 85.

[17] آل عمران/103.

[18] شکیب ارسلان، پیشین، ص 88.

[19] ر.ک: محمد ابراهیم آیتی، پیشین، صص 413 - 411.

[20] ر.ک: محمد عبداللّه عنان، پیشین، صص 153 - 151.

[21] ر.ک: محمد ابراهیم آیتی، پیشین، صص 152 - 131.

[22] ر.ک: همان، صص 114 و 113.

[23] ر.ک: مونتگری مری وات، پیشین، صص 127 - 125.

[24] ر.ک: محمد ابراهیم آیتی، پیشین، ص 187.

[25] ر.ک: مونتگری مری وات، پیشین، 175.

[26] ر.ک: محمد ابراهیم آیتی، پیشین، صص 198 - 189؛ محمد عبد اللّه عنان، پیشین، صص 314 - 307.

[27] مصطفی نورانی اردبیلی، بررسی عقاید و ادیان، 1386ق، ص 291.

[28] همان.

[29] محمد ابراهیم آیتی، پیشین، ص 135.

[30] صبحی صالح، پیشین، ص 452، نامه 62.

[31] رعد/11.

نظر شما