تابش پرتوهای معنوی در نور فیزیکی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 20، مرداد 1382
نویسنده : ابراهیم یوسفی
ابراهیم یوسفی[1]
چکیده:
در این نوشتار برآنیم که با استفاده از مفاهیم ساده، علم فیزیک و نور هندسی، چراغی را روشن سازیم که می خواهد راه راست و حقیقت را واضحتر بنمایاند. این چراغ با استفاده از تمام مصادیق نور، راه روشنی را فرا روی ما می نهد که مخاطب را با دیده دل به سمت هدف حقیقی رهنمون سازد. هدف، نشان دادن کعبه دل است، ولی هر چه چراغ راه، نورانیت بیشتری داشته باشد، مسیر حرکت نیز شناخته تر شده و پیدا کردن صراط مستقیم با سرعت بیشتری صورت می گیرد.
مقدمه
انسانها دوست دارند اشیا را بهتر ببینند و بشناسند و راه ساده تری را در حل مسائل درسی و زندگی پیدا کنند. ما در صدد هستیم این چراغ راهنما را با استفاده از نور فیزیکی روشن کنیم. مطمئن باشید که اگر این چراغ با نور الهی افروخته شود، فروغی خاموش نشدنی و لذتی وصف ناپذیر خواهد داشت.
لازم به ذکر است که نویسنده بر آن نیست تا نور حسی، نور عقل و تفکر و انوار دیگر را ناچیز یا کم ارزش جلوه دهد، بلکه اعتقاد دارد که با داشتن تمام این موارد باید در جستجوی منبع نور حقیقت باشیم. درست است که در تاریکی بیابانها، نور کم فروغ ستارگان غنیمت است و در مسائل پیچیده زندگی، استفاده از تعقل و تفکر بسیار مهم و اساسی است، ولی همه این چراغها وقتی نورشان حقیقت را نشان می دهد که جهت گیری درستی نیز داشته باشند.
این جهت گیری درست را چراغ دل نشان می دهد، دلی که وصل به نور حقیقت باشد. بنابراین، کسی که با پای دل قدم برداشت، قدمگاه او مبارک و مقدس است. انسانی که با چشم دل بینا شد، مغز و درون مفاهیم را می نگرد و کسی که زبان دلش گویا شد عاشقانه، عالمانه و عارفانه سخن خواهد گفت ولابد چنین سخنی بر دل خواهد نشست.
نور
نور چیزی است که اجسام و اشیا را برای دیدن ما روشن می سازد و هر چیزی به وسیله آن، ظاهر و هویدا می شود ولی خود نور ذاتا آشکار است و چیزی دیگری آن را ظاهر نمی کند و در یک جمله نور، اجسام قابل دیدن را ظاهر می سازد.[2]
برای مثال در تاریکی شب، اشیای داخل اتاق تاریک قابل رؤیت نیستند. با روشن کردن چراغ، نور آن به اشیا رسیده و آنها را آشکار می سازد. در روز نیز تابش نور خورشید و بازتابش آن از سطح اجسام به چشم، باعث می شود تا برگ درختان سبز، دریای آبی، گلهای قرمز قالی، رنگ نیلی آسمان و سفیدی برف را ببینیم.
منشأ تولید نور
طبق نظریه های فیزیک برای این که تابشی از سطح جسمی صورت گیرد، باید آن جسم، داغ باشد و طبق قانون «تابش بولتزمن» هر چه دمای جسم بیشتر باشد ملتهب تر شده و نوردهی آن نیز بیشتر می شود. انرژی و فرکانس نور تولید شده بستگی به انرژی گرمایی تولید کننده آن دارد. به عنوان مثال از یک تکه زغال بعد از داغ شدن، نورهای رنگی مختلف تابیده می شود.
منشأ اصلی تابش نور، نوسانات الکترومغناطیس بارهای الکتریکی در اتم می باشند. توضیح این که با گرم شدن جسم، بر انرژی بارهای الکتریکی افزوده شده و بارهای الکتریکی در ترازهای اتمی شروع به نوسان می کنند و در نتیجه این نوسانات، نور تابیده شده نیز به صورت طیف الکترومغناطیس منتشر می شود. چشمان ما نیز به عنوان دو گیرنده الکترومغناطیسی فقط در گستره نور مرئی عمل می کنند و در واقع مشخص کننده این گستره می باشند.
گستره های دیگر طیف الکترومغناطیس به وسیله گیرنده های دیگر آشکارسازی می شوند؛[3] مثلاً اشعه ایکس (X) توسط فیلم عکاسی، آشکارسازی می شود و امواج رادیویی توسط گیرنده رادیو به صورت صدا پخش می شود.
اجسام منیر و مستنیر
اجسام منیر، اجسامی هستند که از خود نور می دهند ولی اجسام مستنیر نور خود را از دیگر اجسام می گیرند و بازتاب می کنند؛ مثلاً خورشید، منیر ولی ماه و زمین مستنیر می باشند.
نور الهی
نور حسی روشن کننده اجسام تاریک است ولی به طور کلی معنای استعاری نور، به هر چیزی که محسوسات را آشکار سازد، گفته می شود؛ مثلاً حواس ظاهر شنوایی، بویایی، لامسه و در معنای عمومی تر حتی عقل و علم و معرفت را نور می دانند، چون ظاهر کننده راه درستند.
حال، چون وجود هستی و هر چیزی باعث دیدن و ظهور آن برای دیگران می شود و ایجاد این وجود توسط خدای تعالی است پس کاملترین مصداق نور، خداوند است که وجود آسمانها و زمین را ایجاد کرده است.
پس فرق ظهور اشیا به نور الهی و نور حسی این است که نور حسی، اجسام موجود تاریک را روشن ساخته و آنها را قابل دیدن می کند ولی نور حقیقت، عین وجود یافتن آن اجسام است.[4] نور الهی به عدم، وجود می بخشد.
نوری بر نور
حال ببینیم؛ منشأ نور الهی چیست؟ همان طور که بیان کردیم به طور خلاصه منشأ نور فیزیکی ناشی از انرژی و گرما (آتش) است و طبیعت از نار (سمبل انرژی) نور می گیرد و تابش می کند. به طور مثال زغال داغ، نور سرخ ایجاد می کند.
در آیه 135 از سوره مبارکه نور آمده است:
«خداوند نور آسمانها و زمین است، مثال نور او مانند چراغی در داخل چراغدان است، که آن چراغ داخل زجاجه (شیشه ای پر درخشش) است که زجاجه همچون ستاره ای درخشنده از درخت مبارک زیتون افروخته می شود که نه شرقی است و نه غربی، نزدیک است که زیتونش به خودی خود روشن شود. در حالی که هرگز آتشی بر آن افروخته نیست نوری است بر نور.
در این مثال خدای تعالی نور الهی را به چراغی تشبیه کرده که در شیشه ای قرار دارد و با روغن زیتونی در نهایت صفا و درخشش می سوزد و چون شیشه چراغ، شفاف و صاف است. مانند کوکب درّی (ستاره درخشان) می درخشد و صفای این با صفای آن (یعنی درخشش شیشه و صفای آن و درخشش روغن و صفای آن)، «نور علی نور» را تشکیل می دهد.
این نور در کجاست؟ این چراغ در خانه هایی است که در آن ها ذکر خداست. خانه هایی که در آن، مردان مؤمن، خدای را تسبیح کنند؛ مردانی که تجارت و کسب آنان را از یاد پروردگارشان غافل نمی سازد.[5]
و از آنجا که خداوند یکتاست، نور او نیز یکتایی و وحدت دارد، نور او از نور است.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بِسْمِ اللّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلی نُورٍ، بِسْمِ اللّهِ الَّذِی هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ.[6]
خداوند نور الهی را از نور می آفریند. نور الهی نوریست بر نور، ولی طبیعت، نور را از نار می آفریند. به عبارت ساده تر؛ نور طبیعی نور علی نار است.
تذکر این نکته مناسب است که شیشه زجاجه دو خاصیت دارد؛ یکی این که شفافیت آن باعث نورانی تر شدن چراغ می شود. دوم این که با وجود زجاجه چراغ بهتر می سوزد و دیگر با وزش باد، نوسان و اضطراب پیدا نمی کند و در نتیجه چون کوکب درّی به طور ثابت می درخشد.
خداوند برای این که مفهوم نور علی نور را تفهیم کند، جمله لا شرقیه و لا غربیه را آورده است؛ یعنی وقتی درخت زیتون در وسط باشد، آفتاب کامل بدان می تابد و میوه آن در سایه غربی یا شرقی قرار نمی گیرد و روغن چنین زیتونی زلال و پردرخشش می شود و این روغن به قدری شفاف و قابل احتراق است که نزدیک است خودبه خود روشنی دهد حتی اگر بدان آتش نرسد. در نتیجه، نور این چراغ ناشی از شفافیت زجاجه و زلالیت روغن زیتون (زیت) است نه از شعله آتش.[7]
انسان با نور خدا «هست» می شود و سپس باید با همین نور، هدایت شده و راه مستقیم را بیابد.[8] ولی اگر بخواهد از نار (شیطان) مدد گیرد در نتیجه به علت نبود سنخیت، خاک وجودی او در آتش فریب و کینه شیطان تبدیل به خاکستر می شود (قسم به ذات پاکت، که همه آنها را فریب خواهم داد مگر کسانی که مخلصانه رو به سوی تو دارند ـ من از آتش و او از خاک می باشد.[9])
هفته ها کردیم ماه و سالها کردیم پار
نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار، نار
رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست
کوش پروین، تا به تاریکی نباشی رهسپار[10]
پس با تابیدن نور حقیقت بر دل پاک و مخلص یک انسان، او وجود حقیقی پیدا می کند و با این نور، هم خود راه را پیدا کرده و هم دیگران را چراغ راه می شود.
سایه
یکی از خواص بسیار مهم نور این است که در یک محیط شفاف به خط مستقیم سیر می کند. در نتیجه با نور می توان یک امتداد را دید و نمی توان پشت اجسام کدر را آشکار ساخت. ایجاد سایه و تاریکی در پشت اجسام نیز به همین دلیل است.
نورها و سایه ها
کودکی را در نظر بگیرید که می خواهد شب هنگام برای خرید دفتر و مداد به مغازه رود. او که از تاریکی شب می ترسد آهسته آهسته به سمت مغازه حرکت می کند ولی در همین حین اتومبیلی از پشت سرش با چراغهای روشن به او نزدیک می شود. سایه ای بزرگ، جلوی پای او تشکیل شده و هر چه نمایان تر و به او نزدیکتر می شود بر ترس کودک افزوده شده و سایه ها پشت سر هم توسط لامپهای چراغ برق کم و زیاد و عقب و جلو می شوند.
او مبهوت رقص سایه هاست و دیگر حتی مقابل خود را نمی بیند. اندکی بعد که به یک تیر چراغ برق می رسد و زیر آن مأوی می گیرد، احساس آرامش دارد. اما از آنجا که باید به حرکت ادامه دهد، دوباره ترس از سایه ها بر او مستولی می شود. تمام نورها از چراغ اتومبیل گرفته تا نور چراغ عابر از همه جهات بر او نور می تابانند و از طرفی نیز سایه اندازی می کنند. آیا او می تواند با همه این نورهای گوناگون که از جهات مختلف بر او می تابند، سایه ای نداشته باشد؟[11] آیا او می تواند از تاریکی و ترس سایه ها برهد؟
دقت کنید؛ هنگامی که او به پشت سر می نگرد، فقط دو لامپ روشن به چشم او نور می تابانند. او به علت شدت نوری که به چشمش وارد می شود نمی تواند (دقیقا) اشیا را ظرف چند لحظه ببیند. اینجا نور تابیده شده، نه تنها چراغ راه او نمی شود بلکه چند لحظه او را نابینا می سازد و از طرفی با ایجاد سایه های بزرگ و کوچک کودک را به ترس و اشتباه وامی دارد. لحظاتی بعد او به روشنایی مغازه نزدیک می شود. نور گسترده مغازه، مسیر را روشن کرده و او در مسیری مشخص و دور از سایه اندازی نورهای ضعیفتر، احساس آرامش و اطمینان می کند.
هنگامی که وارد مغازه می شود، خود را غرق در نور می بیند و تمام تاریکیها زدوده و شب مانند روز روشن می گردد. آیا مغازه، انتهای مقصد اوست؟ اگر برق مغازه ناگهان قطع شود، کسی هم داخل آن نباشد، کودک چه خواهد کرد؟
بیایید به این کودک بگویید: به جای دفتر و مداد، به خوراکیهای ظاهرفریب دل نبندد، آخر در زیر نور مغازه، رنگ و طرح دلفریب انواع خوراکیها بسیار خوب جلوه می کند و از یادش می رود که برای خریدن دفتر و مداد آمده و مادرش در خانه منتظر اوست.
در تاریکی اعماق دریای مواج
در آیه چهلم سوره نور آمده است:
اعمال کافران مانند ظلماتی است در یک دریای پر موج که این دریا و موج، آنها را به هر طرف می کشاند و روی آن تاریکی موجی است و بالای آن موج موجی دیگر و در نهایت بالای همه این موجها ابر تاریکی است که آنها نمی توانند از نور حقیقی بهره مند شوند و این اعمال آنهاست که آنها را به این شکل در ظلمات و حجاب قرار می دهد.
تو خود حجاب خودی
حافظ از میان برخیز[12]
حالت این ظلمات نیز مانند موجهای متوالی و متراکم و تاریک است که اگر به فرض شخص کافر دست خود را از تاریکی اول خارج سازد، آن را نمی بیند. همان طور که می دانید هیچ چیزی مانند دست به انسان نزدیک نیست. دست را می توان در مقابل چشم گرفت و آن را دید ولی آن قدر تاریکی شدت دارد که انگار هیچ نور جزئی نیز برای دیدن وجود ندارد به عبارت دیگر؛ اعمال او «هیچ» و «نیست» است و حتی جسم و وجود او را نیز، نیست و نابود می کند (کفر، نعمت از کفت بیرون کند).[13]
در قسمت آخر آیه آمده است:
«و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور»[14]
در این قسمت نور از تاریک دلان نفی شده، چگونه می توانند نور داشته باشند و حال آن که نور دهنده فقط خداست و او نور هر چیزی است و اگر برای چیزی نور قرار ندهد، دیگر آن چیز تاریک و «نیست» است.
کافران در نورگیری اشتباه کرده و به نور حقیقت پشت می کنند. آنها نورهای مجازی را برای ادامه راه در نظر دارند. آنان محجوب از خدایند، در سیاه چال خود کامگی نفسانیت و کفر خویش گرفتارند و از نور بهره ای نمی برند. حقایق در حجاب های دور و غیر قابل دسترس از آنها می باشد. در این گودال تاریک هیچ اطلاع و ارتباطی با عالم نورانیت ندارند. وسعت و افق دید آنها از شعاع خودشان نمی گذرد. حتی خود را نیز گم کرده اند و موجهای تاریک، آنان را به هر سمت و سو می کشاند. آنها چون ذره ای ناچیز در امواج خود کامگی خود سرگردانند.
چرا در هنگام روز ماه و ستارگان پیدا نیستند
همان طور که می دانیم در روز ماه و ستارگان پیدا نیستند، چون آنقدر نور خورشید زیاد است که مردمک چشم نمی تواند خود را برای نورهای کمتری چون نور ماه تنظیم کند. چشم ما همیشه خود را با نور برتر تنظیم می کند و نورهای ضعیفتر به نظر نمی آیند. در این حالت نور زیاد روز مانند حجاب و پوششی است که نمی گذارد اشیا را ببینیم. ولی در شب، در کناره های شهر و در تاریکی بیابان چون نور ستارگان نور برتر است، به دقت می توان آنها را رصد و پیرامون آنها مطالعه کرد.
چشم ظاهر و چشم دل
چشم ظاهر نیز به علت دیدن نورهای حسی و ظاهری انسان را از چشم دل که بیننده باطن و عمق اشیاست، باز می دارد؛ مثلاً جوانی که صورت رنگی و نقاشی شده به ظاهر زیبای معشوقه اش او را مجذوب کرده، دیگر به سراغ چشم دل و چراغ عقل نمی رود. دیگر نمی تواند اصل، باطن و سایر خصوصیات پنهان معشوقه اش را بنگرد. او وقتی با چشم ظاهر بین می نگرد، آنچه را که می بیند برترین است و چشم دلش کور است.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد[15]
اگر چشم ظاهر فرمانده قلب شد، اینجا انسان، حسی و ظاهری می نگرد و در نتیجه اعمال و رفتار او نیز سطحی و بی پایه می شود.
«و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن»[16]
یعنی: و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند، تباه می شوند.
ولی اگر چراغ دل روشنگری کرد و قلب سلیم پسندید و سپس چشم دل دید، اینجا دیگر چشم ظاهر نیز چشم دل می شود. دیگر مردمک چشم با نور بیرونی تنظیم نمی شود، بلکه عقل و عشق حقیقی، روزنه مردمک او را تنظیم کرده و او عمق اشیا و مسائل را خواهد دید.
«و کذالک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین»[17]
نوری که نیستها را هست می کند، به راحتی می تواند پنهان ها را پیدا کند.
حضرت ابراهیم علیه السلام نیز چون نورهای افول پذیر را کنار زد، خداوند نعمت چشم ملکوت بین را به او داد و اوست که به یقین رسید.
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
از حریم حیات درگذری
وسعت ملک لا مکان بینی
هر چه بینی دلت همان خواهد
هر چه خواهد دلت همان بینی[18]
حجاب نور
«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلّقة بعز قدسک.»[19]
یعنی: خدایا، بریدن کاملی به سوی خودت به ما عنایت کن و چشم دلمان را به روشنی توجهشان به سوی خودت نورانی کن تا این که چشم دل ما حایل های نور را پاره کرده و به معدن عظمت تو وصل شود و ارواح ما آویخته به عزت مقدس تو گردد.
یعنی ابتدا باید روی از همه ظواهر برگرداند و با توجه به خدا چشم دل را از نور او روشن ساخت. در این حالت است که چشم دل تمام نورهای مزاحم و ضعیف تر را کنار زده، با نور برتر الهی تنظیم می شود. در اینجا انسان به معدن عظمت الهی ملحق شده و غرق در عزت پاکی او می شود.
قلبت ار با نور حق ملحق شود
جسم وجانت پرتوی از حق شود
انسانی که با نور خدایی جهان را می بیند، خود جلوه ای از تمام قدرت های الهی می شود، او نیز بر نورانیت دلها می افزاید.
پس می توان نتیجه گرفت که نور ظاهر، حجابی در برابر دیدن حقیقت و ماورای اجسام است؛ زیرا تا نور به چشم ظاهر می رسد، انسان متوجه خلایق، مناظر و زیباییهای آن است و هیچ گاه نمی تواند به طور دقیق با چشم دل نظاره کند.
چشم ظاهر ارتباط با ظواهر را بیشتر کرده و ارتباط با باطنها را قطع می کند. ولی وقتی انسان روشندل شود، به اصل نور می نگرد. نوری که تمام خلق را در بر گرفته و قلب او را نیز روشن می کند. به طور مثال، به شخص نابینا، «روشندل» می گویند. او بعد از کور شدن تازه به قلب رجوع کرده و با چشم دل به اطراف خود می نگرد و توجه او به خالق چشم بیشتر می شود. نور خدا را می توان فقط در دلهای شکسته پیدا کرد.
چشم دل را بی نگه دیدارهاست
پای دل را بی قدم رفتارهاست[20]
چرا در هنگام خورشید گرفتگی نباید به آن نگاه کنیم؟
در حالت معمولی نباید به خورشید خیره شد، چون شدت نور آن زیاد است و به چشم آسیب می رساند، ولی سؤال این است که چرا هنگام خورشید گرفتگی که صفحه آن سیاه می شود، نباید به خورشید نگاه کرد. همانطور که می دانیم نوری که خورشید می تاباند از امواج الکترومغناطیس است و همه گستره این امواج مرئی نمی باشد، امواج ماورای بنفش بسیار پرانرژی و دارای قدرت نفوذ زیاد هستند و ممکن است با رسیدن به چشم، اعصاب و سایر قسمتهای حساس، به آن آسیب رسانند. به همین جهت توصیه می شود که از صافی های مخصوص استفاده کنیم. صافی هایی که امواج پرانرژی و مضر را جذب کرده و فقط امواج مرئی غیرمضر را عبور می دهند. نظیر چنین صافیهایی در جوشکاری استفاده می شود.
معمولاً همه افراد علاقه مندند برای یک بار هم شده منظره زیبای خورشید گرفتگی را با دقت ببینند، ولی همان طور که گفتیم ورای این صفحه سیاه و گرفته خورشید پرتوهای نامرئی و خطرناک نهفته اند و چون این اشعه ها نامرئی بوده و اثرات بعدی دارند، فرد در ابتدا احساس درد و ناراحتی نمی کند و فقط از دیدن منظره جالب آن لذت می برد. البته ممکن است شخصی کارش جستجو و مطالعه کسوف باشد، که در این صورت غالبا از یک صافی مخصوص برای دیدن استفاده می کند.
به چشمهایت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد
آیا هر چیزی که به ظاهر زیباست باید آن را دید و به آن خیره شد؟ شاید زیبایی آن ظاهری و مضرات آن پنهانی باشد. پس ابتدا معلوم کن که چه چیزی و چه کسی را ببینی و اگر باید ببینی چگونه و به چه صورت بنگری. آیا دیدن آن چیز برای تو مهم و مفید است؟ و آیا باز شدن دریچه چشمت به سوی او باعث عبور اشعه های خطرناک به چشم دلت نمی شود؟ آیا لذت یکبار دیدنش، باعث خسته و فرسوده شدن چشم دلت نمی شود و این احتمال وجود ندارد که شدت نور آتشین پنهان و شیطانی او چشم دلت را آتش زده و آن را بسوزاند؟ پس به خودت بیاموز که هر چیزی ارزش دیدن ندارد و حتی برخی چیزها قابل دیدن هم نیستند و در پوششی از رنگ، چشمان تو را ظاهر بین و دل تو را آتشین می سازند. چنین دلی از دیده شکایت می کند.
ترا تا آسمان صاحب نظر کرد
مرا مفتون و مست و بی خبر کرد
ترا کرد آرزوی وصل، خرسند
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
مرا شمشیر زد گیتی، ترا مشت
ترا رنجور کرد، اما مرا کشت
بتی، گر تیر ز ابروی کمان زد
ترا بر جامه و ما را به جان زد
ترا فرسود، گر روز سیاهی
مرا سوزاند عالم سوز آهی
پی نوشت ها:
[1] مدرس دانشگاه، کارشناس ارشد فیزیک نظرىکیهان شناسى
[2] علامه سیدمحمدحسین طباطبایى، ترجمه تفسیر المیزان، جلد 15، سوره نور.
[3] فیزیک هالیدى، جلد چهارم.
[4] سید محمدحسین طباطبایى، پیشین.
[5] همان.
[6] مفاتیح الجنان، دعاى نور.
[7] سید محمدحسین طباطبایى، پیشین.
[8] طه / 50.
[9] ص / 82.
[10] دیوان پروین اعتصامى.
[11] اشاره به آیه 39 سوره یوسف.
[12] دیوان حافظ.
[13] سعدى شیرازى.
[14] نور / 40.
[15] بابا طاهر عریان.
[16] مؤمنون / 71.
[17] انعام / 75.
[18] هاتف اصفهانى.
[19] مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
[20] دیوان پروین اعتصامى.
نظر شما