گذر از تعریف دین به شمول گرایی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 31، تیر1383
نویسنده : سهرابی فر، محمدتقی
محمدتقی سهرابی فر[1]
چکیده:
در این نوشتار، ضمن اشاره به معانی لغوی دین، با توجه به اقبال دوباره به دین و مباحث گوناگون دین پژوهی در عصر حاضر، مسأله ضرورت تعریف دین تبیین شده است.
مشکلات تعریف دین به شکلی جامع و مانع و زوایای نگاه به دین از منظر درون و بیرون و خصوصیات هر کدام در بحث بعدی آمده است و تعاریف دانشمندان اسلامی و غربی گونه شناسی گردید.
در بخش بعدی سعی بر آن است تا با معرفی دین به وسیله «سِلم» و «انقیاد»، تعریف جامعی ارائه گردد که هم دین حق و هم ادیان باطل را در برگیرد. با این تعریف خیلی ها که قاصرانه از معارف دین اسلام به دوراند؛ اما در برابر خداوند تسلیم و منقادند، در محدوده دین وارد می شوند و می توانند از این طریق به نجات و سعادت امیدوار باشند و اینگونه است که پل ارتباطی بین دو مسأله از مسائل جدید کلامی؛ یعنی تعریف دین و شمول گرایی، ایجاد می شود.
در این نظریه از آیه «ان الدین عندالله الاسلام» و روایت «الاسلام هو التسلیم» و تعریف شهید مطهری از دین، الهام گرفته شده است.
دین در لغت
«دین»، کلمه ای عربی است که در زبانهای سامی مانند عبری و آرامی نیز به کار رفته و به معنای قضاوت و جزا است.
واژه «مدینه» که در زبانهای سامی به معنای قریه و شهر آمده است، در اصل به محلی اطلاق می شد که دارای یک یا چند قاضی است. کلمه «دیان» در عربی نیز از همین ریشه است و به معنای قاضی به کار می رود.
دین در زبان اوستایی و در کتاب زردشت، به صورت «دئنا» Deana و به معنای وجدان و ضمیر پاک است.[2]
در قرآن، دین به معنای جزا نیز به کار رفته است؛ مانند: «مالِک یوْمِ الدِّینِ»[3].
معنای دیگر دین اطاعت و انقیاد است. در متون دینی نیز این کاربرد را می توان یافت؛ مثل: «وَ لا یدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ»[4]. علاوه بر دو معنای گفته شده، کتب لغت معانی دیگری همچون روز قیامت، راستی سیاست و سیرت و عادت نیز برای آن بیان کرده اند.[5]
نیاز به تعریف دین
قرنها مبارزه با دین برای ریشه کن کردن آن و عدم توفیق در رسیدن به این هدف، انسان امروز را بر آن داشته است تا به آن رو کند و نگاهی نو به آن بیفکند.
در گذشته، بسیاری از اندیشمندان بر این باور بودند که پیشرفت علوم و ارتقای سطح آگاهی مردم باعث می شود که دین حضور خود را در میان انسانها از دست بدهد. در این باره می توان به رابطه دین و روان شناسی اشاره کرد. اریک فروم (متولد 1900 میلادی) می گوید: روانکاوان و نمایندگان کلیسا هر دو طرفدار این نظر هستند که روانکاو می کوشد تا قلمرو کشیش را اشغال کند.
فروید و شین هم بر اختلاف و تضاد بین آن دو، رأی داده اند.[6]
همچنین مارکسیسم، دین و ایمان را انعکاس وضع اجتماعی خاص در یک زمان معین می داند و بر این باور است که اگر مناسبات مادی تغییر کنند، دین به خودی خود از بین می رود.[7]
اما به تدریج، این نکته بر اندیشمندان روشن می شود که دستاوردهای علمی و فنی انسان، با همه پیچیدگی و زرق و برقش، نمی توانند جایگزین دین شوند. افزایش آمار کسانی که به دین روی می آورند و کسانی که در معابد و اجتماعات دینی شرکت می کنند، گواهی صادق بر این ادعاست. این سخن به عنوان دلیل بر حقانیت دین نیست؛ بلکه گواهیست بر اقبال دوباره مردم به دین.
کارل یونگ (1875-1961) روانکاو سوئیسی می گوید:
«در میان تمام بیماران میانسال من... یک نفر هم نبود که مسأله اش، مسأله یافتن یک نگرش دینی به حیات نباشد. یقینا دلیل بیماری همه آنها این بود که فاقد آن چیزی بودند که ادیان زنده در هر عصری برای پیروان خود به ارمغان می آورند و هیچ یک از آنها نتوانست بدون باز یافت نگرش دینی خود واقعا بهبود یابد.»[8]
در یک نظرخواهی از گروهی مردم آمریکا در سال 1968، 52% آنان اظهار داشته اند که احساس تنهایی و افسردگی می کنند[9]. چنین آماری انسان را به اندیشه وا می دارد که چگونه در عصر ارتباطات، انسانها احساس تنهایی و افسردگی می کنند. این از آن روست که انسان امروز دین را جزء لاینفک زندگی نمی بیند. و حال آن که این دین همراه انسان بوده است و خواهد بود؛ پس باید آن را شناخت و رابطه آن را با فرهنگ، اخلاق، سیاست و دیگر ابعاد زندگی تبیین کرد. آنچه که از کارل یونگ نقل شد مؤید این ادعاست.
همه این مباحث موقوف به تعریفی واضح و روشن از دین است؛ زیرا بسیاری از اختلاف نظرها از اختلاف نگرشها به دین نشأت می گیرند. بحثهایی از دین پژوهی نیز مانند انتظار بشر از دین، منشأ گرایش به دین، قلمرو دین و کثرت گرایی دینی، از لحاظ موضوع شناسی نیازمند تعریف و تبیین دین هستند.
مشکلات تعریف دین
مروری بر تعاریف ارائه شده بر دین نشانگر این نکته اند که تعریف دین به آسانی صورت نمی گیرد و معمولاً هر تعریفی از یک یا چند جهت مورد خدشه قرار می گیرد؛ زیرا تعریف دین با مشکلاتی همراه بوده است که در ذیل، به برخی از آنها اشاره می شود:
1- به دلیل روشن نبودن مصادیق دین، برخی اندیشمندان، تمام مکاتب فکری، فلسفی و اجتماعی را از مصادیق دین به حساب می آورند. در این دیدگاه، مکتبی همچون مارکسیسم نیز، که خدا باور نیست، جزو ادیان شمرده می شود.
2- در بعضی تعریفها، اعمال متدینان به عنوان دین در نظر گرفته می شود و یا دینی که «هست» با دینی که «باید باشد»، مشتبه می شود؛ مثلاً، در بعضی تعریفهای متفکران غربی، عملکرد کلیسا به نام «دین» شناخته شده است.
3- به دلیل تلقی های متفاوت، طبق فکری که از مغرب زمین نشأت گرفته است، دین ماهیتی متمایز از سایر شؤون انسانی دارد؛ در حالی که در برخی ادیان، دین در همه ابعاد زندگی انسان ساری و جاری است؛ مثلاً، در بعضی از فرقه های آیین هندو، همه چیز محتوای دینی دارد و به معنای حقیقی، هر چیز که هست، الوهی است؛ وجود، فی نفسه مقدس است و این واقعیت، خود را به شیوه های گوناگون جلوه گر می سازد.[10]
4- یکی دیگر از مشکلات تعریف دین، اهداف مختلف و زاویه های دید متفاوت تعریف کنندگان است که باعث می شود تا جستجوگر دین در میان صدها تعریف همگون و ناهمگون، سردرگم بماند. هر انسان اندیشمندی - چه متدین و چه غیرمتدین - می تواند تعریفی از بیرون بر دین داشته باشد و از این منظر، دین را به عنوان پدیده ای در تاریخ بشر، که همراه و همگام با وی زیسته است، بررسی کند.
نگاه بیرون معمولاً پدیداری است؛ یعنی ادیان آن گونه که ظاهر گشته اند، مورد نظراند؛ اما در نگاه درونی، هم می توان به آنچه از دین به ظهور پیوسته است نگاه کرد و هم به آنچه از منابع و متونِ آن بر می آید و چه بسا تحقق خارجی نیافته است، نظر داشت.
در نگاه درونی، دین به دو قسم «حق» و «باطل» تقسیم می شود؛ اما در نگرش بیرونی، هدف، تعیین دین حق و قضاوت میان ادیان نیست؛ بلکه همه ادیان به عنوان واقعیتی موجود به رسمیت شناخته می شوند و فعل و انفعالات میان آنها و حوزه های دیگر مورد بررسی قرار می گیرد. علاوه بر مشکلات ذکر شده، تعریفهای بیرونی گره های ناگشوده دیگری نیز دارند؛ از جمله این که:
الف) معضل «دور» بر آن سایه افکنده است؛ زیرا شخص بیرون نگر باید با توجه به مصادیق ادیان، تعریف ارائه دهد؛ در حالی که شناسایی مصادیق، خود متوقف بر داشتن تعریف روشن از دین است.
ب) برخی از این تعریف کنندگان، برای این که تعریفی جامع ارائه دهند، سعی کرده اند جوهری مشترک برای ادیان بیابند و یا منشأ دین را به عنوان تعریف اعلام کنند؛ در حالی که چنین تعریفی در بسیاری از مباحث دین پژوهی کارساز نیست؛ مثلاً: در بحث «ارتباط علم و دین» به صِرف مشخص شدن جوهر یا منشأ دین، چگونگی رابطه دین با علم روشن نخواهد شد.
مشکلات گفته شده، برخی را به این باور رسانده است که دسترسی به یک تعریف، که ماهیت دین را مشخص کند و نزد همگان رضایت بخش باشد، ناممکن است. اینان معتقدند دین نیز مانند پدیده های دیگر عالمِ خلقت، ابعاد و اسرار بسیاری دارد که احاطه یک فرد بر همه آنها امکان پذیر نیست و همانگونه که تعریف گیاه شناس، هنرمند، باغبان، متخصص محیط زیست و فرد عادی از درخت متفاوت است، دین نیز چنین حالتی دارد.[11]
تعریف اندیشمندان غربی از دین
تعریفها از یک نظر، در سه گروه جای می گیرند:
1- تعریف هایی که دین را نوعی شناخت و معرفت قلمداد می کنند؛ مثلاً: فرهنگ مختصر آکسفورد، دین را اینگونه تعریف می کند: «شناخت یک موجود فوق بشری که دارای قدرت مطلقه است و خصوصا باور داشتن به خدایان متشخّص که شایسته اطاعت و پرستش اند.»[12]
2- تعریف هایی که دین را در مجموعه ای از اعمال و رسوم خلاصه می کنند؛ مانند تعریف اس. رایناخ[13] «مجموعه ای از اوامر و نواهی که مانع عملکرد آزاد استعدادها می گردند.»[14]
و نیز مانند تعریفی از لردراگلان[15]: «دین جستجوی زندگی است به وسیله یک سلسله اعمال.»[16]
3- تعریف هایی که دین را امری درونی، احساسی و عاطفی می دانند؛ مثلاً ماتیو آرنولد[17] می گوید:«دین همان اخلاق است که احساس و عاطفه به آن تعالی، گرما و روشنی بخشیده است.»[18]
شاید مهمترین تعریفی که در این گروه قرار گرفته است، مربوط به شلایر ماخر (1768-1834)[19] باشد. در نظر شلایر، دین، احساس وابستگی مطلق به چیزی است.[20]
تعریف دانشمندان اسلامی از دین
در تعریفهای ارائه شده توسط عالمان دین اسلام، معمولاً آمیزه ای از اعتقاد و اعمال و یا اعتقاد، عمل و اخلاق، به عنوان دین معرفی شده است و برخی از آنها اشاره می شود:
1- علاّمه طباطبائی رحمه الله: در تفسیر المیزان تعریفهای گوناگونی ارائه کرده است؛ از جمله: «آن روش مخصوصی است در زندگی که اصلاح دنیا را به طوری که موافق کمال اخروی و حیات دائمی حقیقی باشد، تأمین کند. پس در شریعت، باید قانون هایی وجود داشته باشد که روش زندگانی را به اندازه احتیاج روشن می سازد.»[21]
2- استاد مصباح یزدی:
«دین برابر است با اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب بااین عقاید.»[22]
3- استاد سبحانی:
«دین یک معرفت و نهضت همه جانبه به سوی تکامل است که چهار بعد دارد: اصلاح فکر و عقیده، پرورش اصول عالی اخلاق انسانی، حسن روابط افراد اجتماع و حذف هر گونه تبعیض های ناروا.»[23]
4- استاد جوادی آملی:
«دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرّراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد. گاهی این مجموعه، حق و گاهی همه آنها باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطل است... «دین حق»، دینی است که عقاید، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و «دین باطل» دینی است که از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرّر شده است.»[24]
5- مهندس مهدی بازرگان:
«این دستورالعمل و مسیر و مقصد، که تکلیف کلی زندگی و سرنوشت ما را معین می کند، همان است که نامش را مذهب یا مسلک می گذاریم و در کلمه عمومی «دین» جا می دهیم؛ خواه دین درست یا نادرست.»[25]
علاوه بر تعریفهای مزبور، به موارد دیگری برمی خوریم که در آنها، عقیده به اموری خاص یا اعمال خاص جزو تعریف دین قرار نگرفته است. به دو مورد از آنها اشاره می شود.
1- بعضی از مستشرقان مثل نیکلسون در کتابش و اسلام شناسانی مثل اقبال لاهوری در سیر فلسفه در ایران گفته اند که صوفیان در قرن اول و دوم هجری، دینشان منحصر به احساس ترس از خدا بود و پس از قرون سوم و چهارم، این احساس تبدیل به احساس عشق به خداوند شد.[26]
همانگونه که پیداست، این تعریف در گروه بندی تعریفها، در گروه سوم قرار می گیرد؛ یعنی چیزی شبیه تعریف شلایر ماخر است.
2- استاد شهید مطهری: «اسلام و حقیقت دین عبارت است از تسلیم و اطاعت از خداوند متعال».[27]
تعریف پیشنهادی
اگر بخواهیم دین را به عنوان امری اختیاری و با نگاهی بیرون تعریف کنیم؛ به گونه ای که شامل همه ادیان بشود، لازم است از معنای لغوی آن کمک بگیریم و بگوییم: دین، یعنی انقیاد، گردن نهادن و سلم شدن. هر دینی - چه الهی و چه غیر الهی - شکلی از انقیاد در خود دارد. وقتی دین را به تسلیم و انقیاد تعریف کردیم، باز هم می توانیم دین را به حق و باطل تقسیم کنیم؛ زیرا متعلَّقِ تسلیم، اگر شایستگی لازم را داشته باشد، تسلیم ما در برابر او حق است و الاّ باطل.
تعریف مزبور نیاز به توضیحاتی دارد:
الف) اگر گفته شود برخی، دین را احساسی درونی و قدسی نسبت به یک موجود برتر می دانند و در چنین دینی، انقیاد و سِلم بودن لحاظ نشده است، می توان در پاسخ، به دو امر اشاره کرد:
1- آن ارتباط معنوی که همه انسانها در طول عمر خود آن را تجربه می کنند، دین نیست؛ زیرا آن حالت، یک امری اختیاری نیست و انسان، با اختیار خود آن را ایجاد نمی کند؛ بلی، این حالت می تواند زمینه را برای متدین شدن فراهم کند.
برای تأیید این سخن می توان به آیه «فطرت»[28] استناد کرد. این آیه ضمن آن که بر یک نوع حس درونی انسان نسبت به آموزه های بنیادین اسلام اشاره می کند، در عین حال، انسان را به پذیرفتن و روی آوردن به آن دعوت می کند.
2- در همان لحظه اتصال و ارتباط، انسان، بی اختیار در برابر آن موجود مافوق خاضع و منقاد است؛ اما حفظ اختیاری آن خضوع و انقیاد - هر چند در مراتب پایین آن - انسان را در حوزه دین داخل می کند.
سخن میر شریف جرجانی (740-816) مؤید این نکته است. وی می گوید:«دین و ملّت، در ذات، متحد و در اعتبار مختلفند. شریعت، از این حیث که از آن پیروی می شود، دین است و از این حیث که افراد متفرق را جمع می کند، ملت است و از این حیث که مردم به آن مراجعه می کنند، مذهب است.»[29]
از این تعریف به دست می آید که اگر آن احساس برتر و یا اگر مجموعه ای از معارف و دستورالعمل ها، مورد پیروی واقع نشوند، دین تحقق نمی یابد؛ یعنی: وقتی تسلیم و انقیاد در درون انسان شکل گرفت، در این صورت به شکل پیروی و لو فی الجمله ظاهر خواهد شد.
ب) برخی دین را به عقاید و مناسک خاص تفسیر می کنند. با کمی دقت متوجه می شویم که همه آن عقاید و احکام و اخلاق، از انقیاد به یک موجود نشأت می گیرند.
ما برداشت خود را از آن موجود برتر، عقاید خود قرار می دهیم و خواسته های او را در قالب احکام و اخلاق، تنظیم می کنیم. کسی که در برابر آن موجود برتر تسلیم است، اما در عقاید خود نسبت به آن موجود اشتباهاتی دارد، طبق تعریف ارائه شده، از حوزه دین خارج نمی شود. داستان موسی علیه السلام با چوپان مؤید این نکته است.
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجائی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت...
دلیل ما بر این مطلب این است که اگر کسی وجود خدا را باور کند - مادام که منقاد نباشد - متدین به حساب نمی آید؛ یعنی: دین در چنین شخصی تحقق نیافته است. در قرآن درباره فرعونیان می خوانیم:
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[30]
و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند.
در کنار خداباوری باید به اساسی ترین خواسته او، که همان اقرار و اعتراف است، گردن نهاد، و گرنه هنوز از حوزه کفر به حوزه دین راه نیافته ایم.
در تفسیر آیه مزبور آمده است:«از این تعبیر به خوبی استفاده می شود که ایمان واقعیتی غیر از علم و یقین دارد و ممکن است کفر از روی جحود و انکار، در عین علم و آگاهی سرزند؛ به تعبیر دیگر، حقیقت ایمان تسلیم در ظاهر و باطن، در برابر حق است. بنابراین، اگر به چیزی یقین دارد، ولی در ظاهر و باطن، تسلیم در برابر آن نیست، ایمان ندارد.»[31]
ج)انقیاد،امری درونی و ارادی است؛یعنی انسان از روی اختیار و میل خود،مطیع می شود و از سوی دیگر، چون آن موجود برتر،از جذبه و کشش خاص برخوردار است،دین از همان آغاز خود،محبت و علاقه را هر چند در پایین ترین درجه داراست و شاید به همین دلیل است که دین همان «محبت» معرفی شده است.[32]
د) روشن است که مراد، انقیاد فی الجمله است؛ یعنی گاهی انسان با این که خواسته خدایش را می داند؛ اما به خاطر هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی در برخی امور تبعیت نمی کند. چنین تخلفی بر اصل دین خدشه وارد نمی سازد. از این رو، اگر کسی در فروعات دین قلبا یا عملاً منقاد نشد، از حوزه دین خارج نشده است.
ه) مؤید دیگر این که، قرآن نیز از این رو، دین را همان تسلیم شدن می داند و می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الإِسْلامُ»[33]؛ و در حدیثی نیز به این مضمون از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: «اَلإسْلامُ هُو التَسْلیم»[34]؛ همانا دین نزد خداوند، تسلیم شدن است.
به نظر می رسد تعریف ذکر شده علاوه بر این که با منابع دینی مطابق است، نتایجی نیز دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- اگر کسی در برابر آن موجود برتر خاضع و منقاد بود، ولی از روی قصور، در اعتقادات و یا احکام مربوط به او اشتباه کرد، چنین شخصی طبق این تعریف خارج از دین نخواهد بود. برای مثال، اگر کسی واقعا در برابر خدا خاضع و منقاد باشد، اما در اثر قصور، به آموزه های دین اسلام پی نبرده و خواسته خداوند را در قالب دین مسیح علیه السلام بداند و بر آن گردن نهد، چنین کسی متدین محسوب می شود.
لازم است بر روی کلمه قصور تأکید شود؛ زیرا اگر همین شخص بداند که خداوند خواسته های خود را در قالب دین اسلام بیان کرده است، و یا اگر از روی تقصیر به این حقیقت پی نبرد و از دین دیگری پیروی کند، در این صورت، تسلیم و انقیاد لازم در برابر خدا را نداشته و از دین او خارج گشته است.
2- در طول تاریخ ادیان، تدین و دیندار بودن، صورت واحدی نداشته است. پیروان هر دین با گذشت زمان، دیانت خود را به شکلی متفاوت با زمان گذشته نشان داده اند، مثلاً: اسلام در نیم قرن اول، با اسلام نیم قرن دوم و آن دو با اسلام سده های بعد به صورت های گوناگون جلوه نموده است. بسیاری از مباحث اعتقادی، اخلاقی و فقهی، که اکنون به شکل امروزی بر ما روشن گشته اند، در گذشته، منشأ نزاع ها و حتی تفسیق ها و تکفیرها بوده اند؛ مباحثی همچون توحید صفات، توحید فاعلی، عدل الهی و جبر و اختیار، در علم کلام و مبحث زهد، صبر و توکل در اخلاق و نزاع هایی مثل نزاع بین اصولی و اخباری در تعیین منابع فقه، این همه، دین را در هر عصری به شکل خاص خود به مردم ارائه کرده اند.
خلاصه این که، در معارف و دستور العمل های دینی، تحولات زیادی در جهت نفی و اثبات، قبض و بسط، و رقیق و غلیظ شدن رخ داده اند. حال، با توجه به این امور متغیر، که در همه ادیان می توان از آنها سراغ گرفت، چگونه می توان در تعریف دین بر این امور متغیر تکیه کرد؟
تحولات پیش آمده، ما را به این نکته رهنمون می سازند که در تعریف دین، باید از قالبها و صورتهای ظاهری دین، که در هر عصری صورتی خاص داشته است، در گذریم و به آنچه در پشت این قالبها خود را نهان کرده است، فکر کنیم.
به نظر می رسد آن حقیقت واحد، که هر متدینی، صورتی از آن برای خود ترسیم می کند، همان تسلیم و انقیاد است و هر شخصی باید با تحقیقی بدون تقصیر، مصداق آن را پیدا کند. می توان ادعا کرد که کثیری از پیروان ادیان آسمانی در برابر خدا تسلیم اند و آنچه مایه اختلاف بین آنان می شود، شکل و مصداق تسلیم است. ما به عنوان مسلمان بر این باوریم که این تسلیم باید در قالب آموزه های دین اسلام صورت گیرد و یک مسیحی برای این تسلیم، به قالبی دیگر معتقد است.
لازمه تسلیم در برابر خدا این است که ما مصداق مورد نظر خدا را بیابیم و بر آن گردن نهیم. اگر در این جستجو کوتاهی کنیم، از انقیاد الهی خارج شده ایم و از دین خدا بیرون رفته ایم؛ اما اگر بدون کوتاهی، در تشخیص مصداق اشتباه کردیم، طبق تعریف صورت گرفته، از دین خدا خارج نشده ایم.
شمول گرایی[35]
مطالعه انسان در گذشته های دور و در مکانهای گوناگون، این واقعیت را روشن می سازد که دینهای متعدد و مختلفی همراه بشر بوده است.
نزاعها و کشمکش های بین ادیان در گذشته و حال از سویی، و زیاد شدن ارتباط بین پیروان ادیان در جهان ارتباطات از سوی دیگر، معمّای کثرت ادیان را در ذهن بشر، بیشتر جلوه گر می سازد.
تفصیل این بحث، ما را از اهدف اصلی مقاله دور خواهد ساخت؛ از این رو، به همین مقدار بسنده می کنیم که دانشمندان با نگاه های درون دینی و برون دینی، مواضع مختلفی در مقابل تعدد ادیان گرفته اند که می توان آنها را در سه گروه عمده جای داد:
1- انحصارگرایی[36]: طبق این نظریه تنها یک دین از میان ادیان مختلف حقّ است و انسان را به سعادت نهایی می رساند؛ گرچه دیگر ادیان نیز شاید بهره ای از حقیقت داشته باشند.
بیشتر پیروان ادیان با نگاهی درونی و با توجه به آموزه های دین خود، بر این نظریه پافشاری می کنند.
2- کثرت گرایی:[37] طبق این نظریه، اولاً حقیقت منحصر به یک دین نیست؛ بلکه همه ادیان از آنبرخوردارند؛ ولی نمی توان گفت یک دین از حقیقت بیشتری برخوردار است.
ثانیا رسیدن به سعادت نهایی و نجات انسان در گرو پیروی از یک دین خاص نیست؛ بلکه ادیان، هر کدام راههایی اند برای رسیدن به هدف نهایی.
طبق این نظریه حقانیت و نجات بخش بودن، از انحصار یک دین خارج می شود.[38]
3- شمول گرایی: این فکر بر حقانیت یک دین تأکید دارد و از سوی دیگر معتقد است که خداوند لطف و عنایت خود را برای همه انسانها متجلی کرده است و به همین دلیل، همه می توانند رستگار شوند؛ هر چند از اصول اعتقادی دینِ حق چیزی نشنیده باشند. کارل رانر (1984-1904)[39] متکلم کاتولیک بر این باور است که روح خداوند بر زندگی مؤمنانی که در سایر ادیان به عبادت مشغولند تأثیر می گذارد؛ حتی اگر آنها تأثیر خداوند را در قالب اصطلاحات مسیحی درک نکنند. رانر این افراد را مسیحیان بدون عنوان[40] می خواند.[41]
نتیجه
با توجه به مطالب گفته شده درباره تعریف دین، ما در مبحث کثرت گرایی دینی، به نوعی شمول گرایی رهنمون می شویم؛ یعنی: ضمن این که بر حقانیت یک دین اصرار می ورزیم، در عین حال، با ارائه ملاک و معیاری مشخص، راه نجات و رستگاری را بر کسانی که از شناخت دین حق عاجز مانده اند، باز می کنیم.
توجه به این نکته ضروریست که شمول گرایی نیز همچون انحصارگرایی، نیاز به حدّ و مرزی معین دارد و این که حدّ آن را چه چیز بدانیم، در قبول یا ردّ این نظریه نقش دارد. به نظر می رسد با تعریف دین به سلم و انقیاد، مرزی مشخص و قابل قبول بر نظریه شمول گرایی نیز، تعیین می شود. پس، شمول گرایی مورد نظر این مقاله با تعریف رایج آن متفاوت است؛ زیرا از یک سو، دایره دین را نیز همچون دایره اهل نجات توسعه می دهد و از سوی دیگر، سلم و انقیاد را به عنوان حدی بر هر دوی دین و نجات، ابراز می دارد.
در میان تعریف هایی که از عالمان دین نقل شد، تنها استاد مطهری در تعریفش از دین، بر انقیاد و تسلیم تکیه کرد و این نکته، قوتی در کلام ایشان است.
پی نوشت ها:
[1] دانشجوی دکتری فلسفه و کلام.
[2] ر.ک.: محمدجواد شکور، خلاصه ادیان، انتشارات شرق، چاپ ششم، صص 6ـ5.
[3] الحمد / 4.
[4] توبه / 29.
[5] ر.ک.: معجم مقاییس اللغة، ج 2، ص 319؛ علی اکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج 8، ص 11419؛ سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج 2، ص 416؛ المصباح المنیر، ج 1، ص 279؛ مصطلحات الکلامیة، آستان قدس رضوی، ص 149.
[6] اریک فروم، روانکاوی و دین، ترجمه آرسن نظرییان، انتشارات پویش، ص 17.
[7] از جمله ر.ک.: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، سروش، تهران، 1367، ج 7، ص 316 به بعد.
[8] Jung carl g.yuny, Modern man in search of a soul. p. 284. به نقل از: محمد سعیدی مهر و امیر دیوانی، نشر معارف، چاپ هشتم، ص 28.
[9] همان، ص 23.
[10] برگرفته از دین پژوهی، ویراسته میرچاالیاده، ترجمه بهاالدین خرمشاهی، پژوهشگاه فرهنگ و علوم انسانی، ج 2، صص 58-57.
[11] ر.ک.: همایون همتی، مدخلی بر دین شناسی، مجله وارش، مرداد و شهریور 1377.
[12] به نقل از جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، انتشارات الهدی، ص 15.
[13] Salomon Rinach.
[14] همان.
[15] Lord Raglan.
[16] به نقل از: عزالدین رضا نژاد، تعریف دین، مجله کلام اسلامی، ش 9.
[17] Malhew Arnolk.
[18] جان هیک، پیشین، ص 5.
[19] Schleier macher.
[20] دین پژوهی، ص 61.
[21] محمدحسین طباطبایی، ترجمه المیزان، ج 2، ص 187.
[22] آموزش عقاید، ج 1، ص 28.
[23] فصل نامه نقد و نظر، شماره دوم، بهار 1374، ص 19.
[24] شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر اسرا، ج 2، صص 112-111.
[25] مجموعه آثار مهدی بازرگان، بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان، ج 9، ص 251.
[26] به نقل از: عزالدین رضانژاد، پیشین.
[27] یادنامه استاد شهید مطهری، ص 117.
[28] روم / 30: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها»
[29] میر سید شریف جرجانی، تعریفات، ترجمه حسن سید عرب و سیما نور بخش، نشر فرزان، ص 77.
[30] نمل / 14.
[31] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیة، ج 15، ص 412.
[32] محمدمهدی ری شهری، میزان الحکمة، ج 3، ص 395، در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: «هل الدین الا الحب».
[33] آل عمران / 19.
[34] محمدمهدی ری شهری، پیشین، ج 4، ص 527.
[35] Inclusivism.
[36] Exclusivism.
[37] Pluralism.
[38] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: جان هیک، بحث پلورالیسم دینی ترجمه عبدالرحیم گواهی و محمد لگنهاوزن؛ اسلام و کثرت گرایی دینی، ترجمه نرجس جواندل.
[39] Karl Rohner.
[40] Anonymous Christians.
[41] ر.ک.: مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، صص 417-415.
نظر شما