برای برافروختن دوباره شادی دوران کودکی، یاد بگیرید که در «زمان کودک نوپا» زندگی کنید
تقریباً به محض اینکه پسرمان به دنیا آمد، این توصیه ها را از دوستان و خانواده با بچه های بزرگتر دریافت کردیم. سعی کنید و از هر دقیقه آن لذت ببرید، زیرا ممکن است روزها طولانی به نظر برسند اما سال ها به سرعت می گذرند.
نصیحت را جدی گرفتم. من در 40 سالگی بودم که مادر شدم - زمان از قبل ارزشمند بود. بارداری من آسان نبود. عوارض جدی در سه ماهه سوم، پسرم را مجبور کرده بود شش هفته قبل از موعد زایمانش به دنیا بیاید. بنابراین، زمانی که ما قبل از ازدواج کوچک 4 پوندی 9 اونس خود را به خانه آوردیم، مصمم بودم که از هر دقیقه با او لذت ببرم.
میخواستم تک تک جزئیات گرانبها را به خاطر بسپارم - عطر او، صداهای حیوان کوچکی که در هفتههای اولیه تولید میکرد، اولین باری که غلتید و تمام نقاط عطف اولیه دیگر. امیدوارم با گذاشتن این خاطرات بتوانم زمان با هم بودنمان را کم کنم تا سالها به سرعت نگذرند.
با فکر کردن، تا حدودی موفق شدم، اما فقط برای لحظاتی کوتاه.
برای مثال، وقتی او اولین لبخند داوطلبانه خود را به من و شوهرم زد، احساس میکرد که ثانیهها به چند دقیقه تبدیل میشوند. من همان تجربه را داشتم روزی که او 2 ماهه شد، زمانی که او را حمام کردیم، وزنش کردیم و یک نفس راحت کشیدیم، زیرا او دیگر شکارچی پوست و استخوان نبود، بلکه یک نوزاد سالم و چاق بود. سپس زمانی بود که او ماهها قبل از اینکه خزیدن واقعی را بیاموزد، از مهدکودک بیرون آمد، آرنج به آرنج.
علم پشت 'زمان کودک' شیرین و لحظه ای
تعجب کردم که آیا توضیح علمی برای این تجربه مشترک در لحظه تولد نوزاد وجود دارد؟ و چرا حتی وقتی ما والدین موفق میشویم زمان را در لحظه کند کنیم، سالها همچنان به سرعت میگذرند؟
محققان می گویند، به نظر می رسد، به این دلیل است که درک مغز ما از زمان سیال است – که توسط انواع تجربیاتی که داریم و نحوه تجربه چیزها در لحظه تعیین می شود.
پیتر تسه، عصبشناس در کالج دارتموث میگوید: «ما درک واحدی از زمان نداریم. ما تصوری از زمان در لحظه داریم - زمان ادراکی، شما ممکن است آن را بنامید. و سپس با نگاه کردن به خاطرات خود متوجه میشوید که زمان را چگونه ارزیابی میکنید.
برای ساختن خاطره ای ماندگار، توجه کنید
او اضافه می کند که مغز زمان را بر اساس میزان اطلاعاتی که در هر لحظه پردازش می کند، درک می کند، که به نوبه خود به میزان توجه ما به کاری که انجام می دهیم و آنچه در اطرافمان اتفاق می افتد بستگی دارد. تتسه می گوید: «اگر توجه داشته باشید، در واقع واحدهای بیشتری از اطلاعات را در واحد زمان هدف پردازش می کنید. و این باعث می شود زمان به طور ذهنی طولانی تر شود.
این می تواند زمانی اتفاق بیفتد که ما در مکانی جدید هستیم و تمام جزئیات کوچک اطراف خود را جذب می کنیم. همچنین میتواند زمانی اتفاق بیفتد که ما تجربهای احساسی داریم.
او توضیح میدهد: «بنابراین، اگر در حال رانندگی هستید و میلغزید و میخواهید به عقب ماشین ضربه بزنید، به نظر میرسد که در حرکت آهسته حرکت میکند زیرا ناگهان مغز شما هزاران اطلاعات را پردازش میکند و شما کاملاً حواستان به این موضوع است. '
همین امر در مورد لحظات خوشایند و هیجان انگیزی که با فرزندان خود به اشتراک می گذاریم نیز صدق می کند.
یک صبح اخیر، در حالی که پسرم را به سمت مهدکودک میرفتم، متوجه شدم که چمنهای پیادهرو و زمین آن طرف خیابان با اولین یخبندان زمستان پوشیده شده است.
من آنقدر هیجان زده بودم که این را به پسرم نشان دهم، که فراموش کردم دیر می کنیم. ایستادیم تا او بتواند لایه نازک نقرهای کریستالهای یخ را روی چمنها و برگهای خشک شده زیر پای ما لمس کرده و حس کند. این اولین باری بود که با یخ زدگی مواجه می شد و بهت زده بود.
یادم نمیآید چقدر آنجا ایستاده بودیم، وقتی برگ به برگ را میگرفت، به آرامی یخبندان را با انگشتانش لمس میکرد، آب شدن آن را تماشا میکرد و سؤال میپرسید. اما یادم میآید که برای من، همه چیز کوچکتر شده بود، و احساس میکردم که زمان متوقف شده است.
روث اوگدن، روانشناس از دانشگاه جان مورز در بریتانیا، می گوید: «در این نوع از تعاملات دو طرفه که با فرزندانمان داریم، آنها برای ما بسیار فراگیر هستند. آنها لحظات شادی هستند – چیزی که برای همیشه از آن قدردانی می کنید. و این بدان معناست که وقتی در آنها هستید، به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنید.'
بنابراین مغز ما قادر است اطلاعات زیادی را در آن لحظات پردازش کند و خاطرات جدیدی بسازد. حتی اکنون، وقتی به آن صبح فکر می کنم، به وضوح می توانم سوزن های ریز یخی روی تک تک برگ های علف، نوک انگشت اشاره پسرم را به یاد بیاورم که یخبندان دوباره به قطرات شبنم تبدیل شد، و هیبتی که در چشمانش بود وقتی یاد گرفت. چیز جدیدی در مورد دنیای اطرافش
اما اگر فرزندپروری سرشار از این لحظات زیبای خاطره ساز است، پس چرا به نظر می رسد که دوران کودکی فرزندان ما با نگاهی به گذشته به سرعت می گذرد؟
اوگدن توضیح می دهد که این مربوط به بخش کمتر سرگرم کننده فرزندپروری است.
روال خود را با هم مخلوط کنید
'فرزندپروری پر از روتین است، پر از سازماندهی است. پر از یکنواختی - برای نیاز به یک کلمه بهتر.'
روال مراقبت از نوزاد را در نظر بگیرید. او توضیح می دهد: 'شما زمان زیادی را در خانه سپری می کنید، زمان زیادی را صرف تلاش برای وادار کردن آنها به خوابیدن همزمان می کنید.'
این کار خسته کننده و خسته کننده است که باعث می شود ما والدین در حالت خلبان خودکار کار کنیم، زیرا قبلاً صدها بار این کار را انجام داده ایم.
تسه می گوید، این نوع کار است که خاطرات جدیدی نمی سازد.
او توضیح میدهد که حتی اگر در هنگام تعویض پوشک مراقب باشیم و حاضر باشیم، مغز ما برای هر تعویض پوشک یا هر پیادهروی به مهد کودک خاطرهای جدید از خود ذخیره نمیکند، زیرا آنها را بهعنوان رویدادهای جدید پردازش نمیکند.
او میگوید: «در نگاهی به گذشته، به نظر میرسد که آنها یا اتفاقی نیفتادهاند یا با همه رویدادهای مشابه دیگر درهم شکسته میشوند. 'بنابراین حس شما از زمان به صورت گذشته فشرده شده است.'
اما راهی برای مقابله با این موضوع وجود دارد، اوگدن میگوید، با تمرکز کمتر بر روی روالها، و بیشتر بر ایجاد آن «لحظههای زیبا و اتفاقی» با فرزندانمان.
او خودش تلاش کرده است تا فعالیت های جدید و متفاوتی را با بچه هایش ترکیب کند.
او میگوید: «هرچه بیشتر روز را با فعالیتهای مختلف یا کارهای مختلف انجام دهید، شانس بیشتری برای ساختن این خاطرات خوب خواهید داشت - چیزهایی که قرار است به خاطر بسپارید، چیزهایی که کمک خواهد کرد تا احساسات گذشته نگر خود را در مورد چگونگی گذشتن سالها گسترش دهید.'
همانطور که بیشتر به این چند سال گذشته با پسرمان فکر می کنم، متوجه می شوم که سال گذشته - 2022 - به نظر می رسید که طولانی تر از دو سال قبل بوده است. و این احتمالاً به این دلیل است که ما عمداً از برخی از کارهای روزمره خود با او جدا شدیم تا تجربیات جدیدی داشته باشیم و خاطرات جدیدی را در خانواده بسازیم.
ما بیشتر با او در سراسر ایالات متحده و همچنین به هند سفر کردیم - اولین باری بود که او را برای ملاقات با خانواده ام می بردیم. پدرم که در هند زندگی می کند، برای مدت طولانی به دیدار ما رفت. بنابراین او بالاخره توانست با این نوه پیوند بخورد و در لذت بردن او به مهدکودک و بازگشتش شریک شود. ما در تابستان در مریلند کمپینگ رفتیم - با پدر 79 ساله و پسر 2 ساله مان - ماجرایی که تا پایان عمر به یاد خواهیم داشت.
و در حالی که این خاطرات گرانبها را یادداشت می کنم، متوجه می شوم که ممکن است به همان اندازه مهم باشد که پسرمان به طور فعال آنها را به یاد بیاوریم و با آنها در میان بگذاریم، زیرا او بزرگ می شود و سال ها می گذرد. شاید این راه دیگری برای کند کردن زمان باشد - و به همه ما یادآوری کند که دوران کودکی در یک چشم به هم زدن اتفاق نمی افتد.
این داستان بخشی از مجموعه علمی دورهای ما است «در جستجوی زمان - سفری در بعد چهارم برای یادگیری آنچه باعث میشود ما تیک تیک بزنیم».
منبع: ان پی آر
نظر شما