بازنگاهی دیگر
مجله پگاه حوزه 06 تیر ماه 1383 شماره 137
نویسنده : مسعود عمید
سخن درباره ترجمه قرآن کریم، فراوان گفته شده و ضرورتِ طرحِ مباحثی در این زمینه همچنان احساس می شود. اما آنچه این نوشته عرضه می کند، ارائه نقدها و نکاتی درباره یکی از ترجمه های روزآمدُ قرآن است که خوشبختانه مورد پسند و استقبال مردم، به ویژه اقشار دانش آموخته قرار گرفته و انعکاس مطلوبی در میان دانشمندان و صاحب نظران داشته است که این خود محصول دانشوری، تتبع، خوش ذوقی و سعه صدرِ مترجم نام آشنای این اثر ماندگار است.
از سوی دیگر، کار جمعی و استفاده از دیدگاهِ سایر قرآن پژوهان که شرطِ لازم برای ارائه ترجمه ای دقیق و ایمن از خطا از کتاب جاودانی است، در این ترجمه رعایت شده است.
در این مقاله، نقدهایی در معرض دید و قضاوت قرآن پژوهان و لغت شناسان و نیز مترجم گرانقدرِ این اثر قرار می گیرد؛ گفتنی است متن مورد استفاده در این نقد، چاپ چهارم این اثر است که در سال 81 از سوی انتشارات جامی و نیلوفر به بازار کتاب عرضه شد.
***
1. سوره بقره، آیه 138؛ »این نگارگری الهی است و چه کسی خوش نگارتر از خداوند است...«
این ترجمه، به هیچ روی با سیاق آیات پیشین همخوانی ندارد؛ در دو آیه 136 و 137، سخن از تسلیم و ایمان به دینی است که به پیامبر اسلام و انبیای پیش از آن حضرت نازل شده و کلامی از آفرینشِ موجودات و زیبایی های خلقت به میان نیامده است تا »صبغه« را به »نگارگری« ترجمه کنیم، بلکه همان طور که در لغت آمده، یکی از معانی صبغه »دین و آیین« است؛ بنابراین ترجمه درست چنین است: »آیینِ خدا [همین تسلیم شدن در برابر او] است و آیین چه کسی از دین خداوند نیکوتر است...«.
2. سوره بقره، آیه 239، »کما« به »که« ترجمه شده، در حالی که معنای آن »هان گونه که« است، دیگر آنکه در ذیل آیه کلمه »تکونوا« مورد توجه قرار نگرفته است؛
ترجمه آیه چنین است: ».. و هنگامی که ایمن شدید، خداوند را [در نماز] یاد کنید به همان گونه که [پیش از بروز خطر]، آنچه [از نماز و سایر مناسک] که امکان دانستن آن را نداشتید به شما آموخت.«
3. سوره بقره، آیه 267؛ در این آیه، »خبیث« به »بد و بیهوده« ترجمه شده است، در حالی که مقصود از خبیث در این آیه، چنان که در لغت آمده و عرف هم گواه آن است، »نامرغوب« بودنِ کالا است، نه آنکه مورد نفرت باشد؛ بنابراین، شایسته است ترجمه این بخش از آیه چنین باشد: ».. و به عمد! از نامرغوب آن انفاق نکنید...«.
4. سوره آل عمران، آیه 113؛ »اُمّة قائمة« به »گروهی درستکردارند« ترجمه شده است. مقصود از »قائمه«، بر پاایستادن به نماز است؛ در این مسئله از سیاق آیه و قیدِ »و هم یسجدون« به خوبی آشکار است؛ بنابراین، ترجمه درست چنین است؛ »..گروهی به نماز بر پا ایستاده اند و سجده کنان در دل شب آیات الهی را می خوانند«
5. سوره نساء، آیه 29: »و لاتقتلوا انفسکم« به »و خودتان را نکشید« ترجمه شده، در حالی که ترجمه درست چنین است: »و یکدیگر را نکشید«، زیرا در همین آیه، الفاظی چون »بینکم« و »عن تراض منکم« ذکر شده است؛ افزون بر این، »نفس« به صیغه جمع »انفس« آمده است و این قرینه ها نشان می دهد که مقصود آیه خودکشی نیست. این اشکال بر ترجمه لفظ »انفسکم« در آیه 36 از سوره توبه نیز وارد شده است.
6. سوره مائده، آیه 31؛ »سوءة« به »جسد« ترجمه شده است.
امّا چنان که در لغت هم آمده، معنای کامل سوءه، »جسد خون آلود« است.
7. سوره اعراف، آیه 54؛ »تبارک« به »بزرگا« ترجمه شده، حال آنکه معنای تبارک این نیست، بلکه ترجمه درست و شایسته مقام و عظمت خداوند، واژه »منزّه« است.
این اشکال به ترجمه آیات دیگری که لفظ »تبارک« در آن آمده هم وارد است.
8. سوره انفال، آیه 41؛ در ترجمه عبارت »انما غنمتم من شی ء« آمده است: »از هر غنیمتی که به دست آورید«.
در این ترجمه، فراگیری آیه محدود شده است؛ چه اینکه از واژه غنیمت، بیشتری غنیمت جنگی به ذهن متبادر می شود؛ از این رو، ترجمه این قسمت باید چنین باشد: ».. از هر منفعتی که کسب کردید [ یا به دست شما افتاد]...«.
9. سوره توبه، آیه 30 »قاتلهم اللّه« به »خداوند بکشدشان« ترجمه شده است. با اینکه در این آیه، قاتلهم ذکر شده نه »قتلهم«. ترجمه آیه چنین است: »خدا آنان را لعنت کند«
10. سوره هود، آیه 116؛ »اولوا بقیة« به »خردمندانی« ترجمه شده است. با مراجعه به لغت، معلوم می شود که این واژه معادلِ درست و دقیقی برای اولوا بقیة نیست، بلکه معادل آن کلمه »نخبگان« یا »برگزیدگان« است.
11. سوره رعد، آیه 17؛ »فیذهب جفاءً« به »بر باد می رود« ترجمه شده است. با دقت در معنای »جُفاءً، به این ترجمه می رسیم: »به کناری پرت شده از میان می رود«.
12. سوره رعد، آیه 35؛ »اُکلُها« به »میوه ها« ترجمه شده است که از دقت لازم دور است؛ اُکلُها فراگیرتر از میوه و به معنای »خوراکی ها« است.
13. سوره کهف، آیه 29؛ »سرادقها« به »سراپرده های آن« ترجمه شده که با تکلّف همراه است. »سرادق« چنان که در لغت آمده، مفرد و به معنای »دود« است.
14. سوره کهف، آیه 91؛ »بدینسان از کار و بار او آگاهی داشتیم«. با دقت در معنای »خُبراً«، این ترجمه روشن به دست می آید: »اینچنین [پیش می رفت] و ما از علم و تجربه ای که داشت آگاهی داشتیم.«
15. سوره انبیا، آیه 24؛ »ذکر« به »یاد کرد« ترجمه شده است. واژه یاد کرد با سیاق این آیه سازگار نیست؛ به جای آن می توان از واژه »سخن« استفاده کرد؛ بنابراین ترجمه رسای آیه چنین است: »... این[ سخن که برهان بیاورید، سخن همراهانِ من و کلام هر [پیامبری است] که پیش از من آمده است«.
16. سوره مؤمنون، آیه 27؛ »التّنّور« به »تنور« ترجمه شده، با آن که متبادر از واژه تنور در فارسی، همان تنور نانوایی است؛ به جای آن می توان از واژه (کوره مخزن انفجار) بهره برد.
17. سوره مؤمنون، آیه 71؛ »... حق این است که حدیث خودشان را برایشان آورده ایم، آنگاه آنان از یاد خویش رویگردانند«. در این آیه ترجمه »ذکر« به »حدیث« و »یاد«، معنای روشنی را به خواننده منتقل نمی کند.
ترجمه شیوا و رسای آیه چنین است: »... بلکه بزرگی و شرفشان [قرآن] را به آنها داده ایم، اما آنها از شرفشان رویگردانند«.
18. سوره نور، آیه 43؛ در ترجمه این آیه، عبارت »از ابری که به کوه می ماند« زائد است و نیازی به ذکر آن نیست؛ »جبال« در اینجا به معنای کوه ها نیست،، بلکه مقصود چیزهای سفت و سخت است؛ بنابراین، معنای »من جبال فیها من بَرَدٍ« این است: »دانه های سفت و سختی از آب یخ زده« که همان تگرگ است.
19. سوره فرقان، آیه 50؛ در ترجمه این آیه، مشخص نیست که مرجع ضمیر در »صرّفناه« چیست؛ از به کار بردن کلمه »بیان داشتیم«، مشخص می شود که ترجمه از دقت لازم دور شده است. با نگاه به دو آیه پیشین، معلوم می شود که مرجع ضمیر، »بارش« یا »انزال ماء طهور« است.
20. سوره شعراء، آیه 219؛ »ونیز گشتنِ تو را در میان نمازگزاران«. با دقت بیشتر در معنای »تقلّبَک« به این ترجمه می رسیم: »و تو را از حالی به حالی در میان سجده کنندگان [می بیند]«؛ نه آنکه پیامبر از لا به لای سجده کنندگان عبور کند.
21. سوره یس، آیه 36؛ »پاک و منزه است کسی که همه گونه ها را آفریده است، از جمله آنچه زمین می رویاند و نیز از [وجود] خودشان و نیز آنچه نمی شناسند«. در این ترجمه، بدون جهت انسجام و پیوستگی آیه کمرنگ شده است. ترجمه درست و گویای آیه چنین است. »منزّه است خدایی که تمام نر و ماده ها را [در انواع گوناگون] از روییدنی های زمین، از وجود خودشان و از چیزهایی که نمی دانند آفرید«.
22. سوره فصلت، آیه 6؛ »فاستقیموا الیه« به »در کار او راست و درست باشید« ترجمه شده است. با دقت بیشتر در معنای این عبارت، به این ترجمه می رسیم: »پس به سوی او [و در راهِ او] استقامت ورزید«
23. سوره محمد، آیه 19؛ و اللّه یعلم متقلّبکم و مثویکم؛ و خداوند [جای] جنب و جوش و آرام و قرارتان را می داند.
در این ترجمه، با آوردن »[جای]« در ابتدای جمله، معنای »مثویکم« به »متقلّبکم« سرایت داده شده و هر دو یک کاسه شده است.
حال آنکه هر کدام معنای مستقل خود را دارد؛ افزون بر این، ترجمه از ابهام و اجمال دور نمانده، مقصودِ آیه را به تمامی به خواننده منتقل نمی کند. ترجمه عبارت فوق چنین است: »و خداست که دگرگونی حال شما [از هنگام تولد تا روز قیامت] و جایگاه [همیشگی هر یک از] شما را می داند.«
24. سوره فتح، آیه 26؛ »والزمهم کلمة التقوی« به »و آنان را پای بندِ حکم تقوا ساخت«، ترجمه شده است.
اولین معنایی که از »کلمه« متبادر می شود سخن و کلام است. و این معنا، با سیاق آیه هم به کمال هماهنگ است؛ پس دیگر، نیازی به استفاده از معانی دیگر چون حکم و مانند آن نیست.
سخن تقوی، سخنی است که از تقوا سرچشمه می گیرد و با آن همراه است.
25. سوره فتح، آیه 29؛ »سیما هم فی وجوههم من اثر السجود« به »نشانه آنان در چهره هایشان از اثر سجود [آشکار] است«، ترجمه شده است. خواننده با دیدن این ترجمه، گمان می کند که مقصود آیه برجستگی یا تغییر رنگی است که بر اثر سجده در پیشانی هویدا می شود؛ حال آنکه آیه درصدد بیان هیأت خاص سجده کنندگان و نمازگزاران است که در چهره جلوه می کند.
با استفاده از واژه زیبای »سیما« که در فارسی امروزی نیز رایج است، ترجمه شیوایی بدین صورت شکل می گیرد: »سیمای [نورانی] در چهره هایشان، ناشی از سجود است«.
26. سوره نجم، آیه 22؛ »ضیزی« به »ناعادلانه« ترجمه شده که معادل دقیقی نیست. با دقت در معنای ضیزی و سیاق آیه پیشین، این ترجمه درست می نماید: »در این صورت، این تقسیمِ سفیهانه ای است!«
27. سوره قمر، آیه 13؛ »و او [نوح] را بر [کشتی] ساخته و پرداخته از تخته ها و میخ ها سوار کردیم«.
ترجمه »دُسُر« به »میخ ها« درست نیست، زیرا بسیار بعید است که در زمان حضرت نوح، استفاده از ابزاری آهنی چون میخ، معمول بوده باشد؛ از این رو ترجمه آیه به این صورت درست می نماید: »و او را بر [کشتی ای] که از تخته های [بهم پیوسته با] ریسمان هایی از لیف خرما [ساخته شده بود] سوار کردیم.
28. سوره الرحمن، آیه 44؛ »در میان آن و میان آب گرمی جوشان می گردند«؛ ترجمه »ان« نادیده گرفته شده که به معنای »آماده« است. آب جوشان آماده، آبی است که همواره در حال جوشیدن است و نیازی به جوش آوردن ندارد.
29. سوره واقعه، آیه 75، »سوگند می خورم به منزلگاه های ستارگان«.
اولین معنایی که از »فلا اُقسم« به ذهن متبادر می شود، آن است که »لا« نافیه باشد (سوگند ادا نمی کنم). مگر اینکه در کلام قرینه ای موجود باشد که نشان دهد، »لا« زائده است. در حالی که آیه بعدی »و انه لقسم لو تعلمون عظیم«، به روشنی، قرینه ای است بر نافیه بودن لا و در حقیقت، علت و حکمت عدم سوگند را بیان می کند. می فرماید: سوگند ادا نمی کنم به جایگاه های [شگفت انگیز و مبهوت کننده] ستارگان، حال آنکه این قسم، اگر بدانید سوگندی بس بزرگ است [و نمی توان به آسانی به آن سوگند یاد کرد].
به دیگر سخن، پروردگار با عدم بیان سوگند، عظمت خیره کننده اجرام آسمانی را در منظر فکر و عقل شنوندگان و خوانندگان قرآن قرار می دهد. در حالی که اگر »لا« را زائده و بی معنا بگیریم، مقصود آیه کمرنگ می شود. در دو آیه نخست سوره قیامت نیز خداوند با عدم بیان سوگند، می خواهد عظمت روز قیامت و نفس لوامه را در نظر مؤمنان دو چندان فرماید (العلم عندالله).
در آیه نخست از سوره بلد نیز »لا« نافیه است و »واو« در آیه بعدی حالیه است؛ »به این شهر سوگند ادا نمی کنم، در حالی که تو در این شهر ساکن هستی«.
بدین وسیله، خداوند می خواهد مقام والای پیامبر اسلام را در نگاه جهانیان دو چندان فرماید (العلم عندالله).
30. سوره فجر، آیه 10؛ »ذی الاوتاد« به »صاحب سپاه« ترجمه شده که خلاف ظاهر آیه است. نخستین معنایی که از »اوتاد جمع وتد« به ذهن متبادر می شود »میخ« است؛ بنابراین ترجمه روشن آیه چنین است: »و با فرعون صاحب میخ ها [که مؤمنان را با چهار میخ کردن شکنجه می کرد].
و همین روش، یعنی شکنجه با میخ، موجب شد که فرعون به ذی الاوتاد مشهور و شناخته شود.
در آیات دیگری نیز »ذی الاوتاد« ذکر شده که از تکرار ملال آور دوری شد.
نظر شما