موضوع : پژوهش | مقاله

پیوند معنویت با سیاست در مکتب امام خمینی

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 42، خرداد 1384 

نویسنده : مظاهری سیف، حمیدرضا
حمیدرضا مظاهری سیف[1]

چکیده:
در طول تاریخ حیات طبیعی انسان که سلطه گران و مفسدان، دست ستم بر مردم گشوده و با هر نیرنگ و ترفندی، آنها را در ضعف و ذلت نگه می داشتند، تا پایه های سیطره خود را حفظ و تحکیم کنند؛ پیامبران خدا، با تکیه بر توحید عملی، در برابر آنها ایستادند و در صورتی که مردم دعوت آنها را پاسخ می دادند

شیشه عمر فرعونیان و نمرودیان را شکسته و اساس فساد و ستم را نابود می کردند.حضرت امام خمینی رحمه الله با الگو قرار دادن پیامبران، بویژه رسول اکرم صلی الله علیه و آله، میراث انبیای گذشته را به کار گرفت و مردم ایران را زنده کرد و با توحید عملی برآمده از عرفان اسلامی، اساس حکومت ستم شاهی را ویران کرد و در برابر ابرقدرتهای جهان قد بر افراشت.

توحید عملی که شاخص اصلی آن قیام للّه است، انبیا را از معراج به معرکه نبرد با کافران و مستکبران می آورد و حضرت روح الله، با سیر در این مسیر، از کوثر توحید ناب نوشید ولی در سرخوشی آن فرو نماند، بلکه از حق و همراه حق به سوی خلق آمد و با جانی شیدا و قلبی آکنده از عشق به خدا و خلق خدا بر مشعل هدایت اسلام دمید و فروغ آن را فزونی بخشید و جهان را پر از یاد و نام او ساخت.

در این پژوهش، ابعاد عرفانی و سیاسی توحید عملی امام را می کاویم تا چگونگی پیوند عرفان و سیاست را در مکتب بالنده عرفان امام دریابیم.

توحید از منظر عرفا
عرفا توحید را با عبارات گوناگون شرح داده اند. البته محور اشتراک نظریات عرفا در باب توحید، اعتقاد به وحدت وجود است. استاد آشتیانی رحمه الله نظریه عرفا را بر سه گونه تقسیم کرده اند: جماعتی از اهل عرفان معتقدند که وجود و موجود، واحد است (قائل به وحدت وجود و موجودند). کلمات آنها در این باب گوناگون است. گاهی بکلی نفی وجود از ما سوی الله می نمایند و می گویند: عالم خیال محض بوده و وجودات به نظر آمده مثل دومین تصویری است که احول (دوبین) می بیند.

هر چیز که غیر حق بیاید نظرت

نقش دومین چشم احول باشد

عده ای دیگر از عارفان قائل به وحدت وجود و وحدت موجود در عین کثرت وجود و موجودند و گفته اند: وجود حقیقی و موجود حقیقی، حق تعالی است و مراتب امکانیه را از ظهورات و تدلیات و تجلیات حق تعالی می دانند. این جماعت خود، دو طایفه اند: عده ای از آنها حقیقت حق تعالی را مقام و مرتبه «بشرط لا» از وجود دانسته و موجود حقیقی را همان مرتبه می دانند و ممکنات را، که از تجلیات و ظهورات همین حقیقت بشرط لا باشد، ظهور حقیقت می دانند نه اصل حقیقت.

برخی دیگر از عرفا حقیقت وجود را «لا بشرط مقسمی» می دانند و اصل الحقیقه را عاری از همه قیود حتی قید اطلاق دانسته و آن مرتبه را که مقام کنز مخفی و غیب الغیوب باشد، حق تعالی دانسته و وجود بشرط لا را (که مقام وجوب وجودبه اصطلاح حکما باشد) از تعینات آن اصل واحد می شمرند و می گویند: اول تعین، تعین اصل الحقیقه است که عبارت است از تجلی حقیقت وجود بذاته لذاته و ظهور آن اصل الحقیقه را در مجالی و ماهیات و اعیان ثابته مراتب ممکنات دانسته و تشکیک را در مظاهر وجود قائلند، نه در مراتب.[2]

این تفصیل اقوال در مقام بررسی علمی است اما از منظری دیگر چه بسا همه اینها مراتبی از درک یک حقیقت و عباراتی در بیان یک واقعیت باشد.

در باب اندیشه های عرفانی حضرت امام خمینی رحمه الله، گاهی وجوهی از این نظرات مختلف با هم جمع شده است؛ مثلاً ایشان در جایی عالم را «خیال در خیال» دانسته و نوشته اند:

«العالم... فهواعتبار فی اعتبار و خیال فی خیال عند الاحرار.»[3]

یعنی: به درستی که جهان، نزد افراد آزاده، اعتبار در اعتبار و خیال در خیال است.

سپس در توضیح می فرمایند:

کنه وجود و حقیقت آن هیچ حکمی ندارد و سخنی در آن نمی توان راند، پس برای حکیم متاله چاره ای نیست غیر از این که تعینات عالم کثرت را در حضرت احدیت فانی کند؛ نه این که چشم راستش را (از نظر به وحدت) فرو بندد و با چشم چپ (تنها به کثرت) بنگرد؛ همان طور که عارف اهل مشاهده نیز ناگزیر است که با چشم چپ کثرت تعینات را نیز ملاحظه کند.[4]

از این رو، عالم کثرت هر چند اعتبار است اما شایان توجه است و غفلت از آن برای عارف پسندیده نیست؛ همان طور که حکیم هم نباید چنان تحت حکم کثرت فرو ماند که از وحدت رو گرداند.

این جمع میان کثرت و وحدت یا بصیرت دو چشم، عدالت معرفت شناختی عرفانی است که حضرت امام بر آن تاکید و توجه بسیار دارند.[5]

عارف عادل کسی است که کثرت مظاهر و تجلیات را در وحدت ذات می بیند و وحدت را منزّه از هر کثرتی در مظاهر متکثر، به شهود می نشیند. بنابراین، امام خمینی، هم به نظریه اول عرفا مبنی بر وحدت وجود و موجود معتقدند و هم وحدت وجود و کثرت در مظاهر و تجلیات را می پذیرند.[6] جمع بین وحدت و کثرت، به تعبیری حوض کوثر است.[7]

مراتب سیر از وحدت محض تا کثرت در وحدت
با ملاحظه مراتب تجلی وجود و عدم تناهی آنها روشن می شود که اوج مراتب اشتداد تجلی وجود، قابل شناخت و احاطه معرفتی نیست و چون ذات حق تعالی، متجلی و ظاهر در این تجلیات بی پایان است، در کمال نامحدود است. به همین جهت هم، اکتناه ذات محال است:

«امتناع اکتناه در علم کلی و به قدم تفکر، و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت، از امور برهانیه و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است.»[8]

«بدان ای سالک سبیل معرفت و توحید و عارج معارج تنزیه و تجرید که ذات مقدس حق تعالی، من حیث هی، منزه است از تجلیات ظاهره و باطنه و مبرّاست از اشاره و رسم و صفت و اسم. دست آمال اهل معرفت از دامن کبریایش کوتاه و پای سلوک اصحاب قلوب، از وصول به بارگاه قدسش راجل است. غایت معرفت اولیاء کمّل «ما عرفناک» و نهایت سیر اصحاب اسرار «ما عبدناک» است. سرحلقه اهل معرفت و امیر اصحاب توحید در این مقام رفیع، «کمال الاخلاص نفی الصفات عنه.»[9] فرماید و پیشوای اهل سلوک و سید ساجدین و عارفین در این پیشگاه منیع، «ضَلَّت فیک الصفات و تَفَسَّخَت دونَک النعوت.»[10] سراید.»[11]

ذات غیبی حق با این همه که گفته آمد با حجابهای نوری، مراتبی از ظهور را به جلوه آورده و در نهایت، عالم کون که سراسر مظهر اوصاف و اسماء اوست رقم زده است. در پس این حجابها قلوب اهل معرفت به تماشای انوار جمال و جلال او شیداست:

اکتناه و علم به حقیقت، غیر شهود حقیقت و حضور در محضر آن است. همچنان که نور، مشهود همه و نامعلوم برای آنهاست، حقیقت وجود نیز مشهود هر کس و حاضر نزد همه است؛ به گونه ای که هیچ چیز دیده نمی شود مگر به ظهور وجود و او مبدأ هر ادراک و شهود و علم است با این که ذاتش نامعلوم است.[12]

عالم اسماء الهی
پس از مرتبه ذات که هر چه بیشتر درباره آن سخن بگوییم، بر جهل خود افزوده ایم، مرتبه اسماء الهی است. در اینجا خداوند و معصومان با ما سخن گفته اند و این نامهای پاک را معرفی کرده اند. نامهای خداوند، سراسر عالم آفرینش را پر کرده و همه جا جلوه دارد و هیچ پدیده ای نیست مگر این که جلوه ای از نامهای خداوند است: «و باسمائک التی ملأت ارکان کل شی ء.»[13] یعنی: و به نامهای تو که ارکان همه چیز را پر کرده است.

از این رو، قرآن کریم جهان آفرینش را آیات الهی معرفی کرده و می فرماید:

«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لآَیاتٍ لأُِولِی الأَْلْبابِ»[14]

یعنی: به راستی که در آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی شب و روز، نشانه هایی برای خردمندان است.

جلال وصلابت کوه، شکوه آسمان، جذابیت دریا، زیبایی گل و شگفتیهای آفرینش، تجلی جمیل و جلیل و رحیم و کریم و عظیم و حکیم و علیم و حلیم و دود و جواد و منان و عزیز را آشکارا در منظر بندگان قرار داده[15] تا خردمندان با اندیشیدن در آنها عروج کرده و به آستان رفیع الهی گام نهند، در اسماء الهی سیر کنند و آن نامها را در خود تحقق بخشند.

در میان اسماء الهی که معانی گوناگونی دارند، نام «الله» جامع جمیع آنهاست و همه معانی را فرا می گیرد. از این رو، آن را اسم اعظم می گویند.[16]

حقیقت عماء و فیض اقدس
اسماء الهی جلوه های ذات غیبی اند و در حقیت، پرتوی از او را می نمایند اما این جلوه ها مستقیم از ذات غیبی کسب فیض نمی کنند بلکه حجاب نوری غیبی که فانی در ذات غیبی است و هویت و حیثیتی غیر حق ندارد، میان ذات و اسماء است[17] که ذات حق به صورت جمعی و غیر قابل وصف و تمایز اسماء، خود را در آن حجاب جلوه بخشید و به واسطه فیض اقدس آن حجاب نوری، اسماء به ظهور آمده و عالم را پر کرده و آراسته اند.

اثر این حجاب نوری فانی در ذات غیبی، «فیض اقدس» و باطن اسم الله است که جامع جمیع اسماء است. بنابر نظر حضرت امام، مراد از عماء در حدیث پیامبر همین حجاب نوری است.[18]

از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: پیش از آفرینش، پروردگار ما کجا بود؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «کان فی عماء.» یعنی: در عماء بود.[19] معنای لغوی عماء ابر نازک است که وقتی در آسمان است نور خورشید را از خود عبور می دهد و به زمین می رساند و به واسطه آن می توان به خورشید نگاه کرد ولی خود عماء دیده نمی شود.

عرفا در معنا و مصداق عماء نظریات گوناگون دارند.[20] حضرت امام رحمه الله آن حجاب نوری را که باطن اسم الله بوده و اثر تجلی ذات در مقام احدیت است، عماء دانسته اند. این تجلی حجاب، هویت غیبی حق تعالی است و اسماء، با کسب فیض اقدس احدیت، به عالم فیض می دهند و همه آفرینش به واسطه نامهای خدا از احدیت و فیض اقدس او بهره مند هستند.

بنابراین، نور هویت غیبی ذات با حجاب عماء ظاهر و همه جا حاضر است.[21] اما دست خلق از آستان رفیع و مقام منیع او کوتاه است. سوره توحید که به عنوان شناسنامه او معرفی شده با این آیه آغاز می شود: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ.» هو، اشاره به هویت غیبی ذات است و الله جامع همه نامها و تجلیات اوست که به واسطه احد، عالم را روشن کرده و فیض بخشیده[22] و به همین جلوه، خداوند همه عالم را پر کرده و حضورش فراگیر است که «الله الصمد» آن را بیان می کند.[23] صمد یعنی آنچه تهی نیست و پر است، آن که فراگیر است و همه به او وابسته اند و هر طرف روبگرانی روی اوست: «فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»[24]

بنابراین، تجلی احدیت که فیض اقدس است باطن اسم اعظم «الله» بوده و ظهور این اسم عالم را به نور خدا روشن کرده و به هر جا بنگری نور و جلوه اوست: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ»[25]

مقام انسان کامل
حضرت امام معتقدند اسم اعظم الله برای تجلی در عین موجودات و عطای فیض در آنها به دلیل گستردگی فیض و محدودیت و کدورت اعیان موجودات، به واسطه حجاب و جلوه ای، فیض خود را به اعیان موجودات می رساند. این تجلی که نزدیکترین مرتبه به الله تعالی است، خلیفه الله و واسطه گسترش فیض نور او در عالم است.[26] که فانی در فیض اقدس و احدیت است.

بر اثر این مرتبه است که موجودات، از نور حق و فیض وجود بهره مند می گردند. همچنین بر اثر این مرتبه است که حقیقت کمال انسانی یا عین ثابت انسان کامل در کل عالم، ولایت کلیه دارد؛ زیرا ولایت به معنای قرب، محبوبیت، تصرف یا ربوبیت و نیابت است[27] و نزدیکی و تعلق اولین تجلی الله به او ولایت کلیه را برای این مظهر ثابت می کند.

جلوه ظهور اسم الله، نور رسول الله و مقام محمدی صلی الله علیه و آله است. به برکت وجود اوست که اسماء و انوار الهی در عالم تابیده: «وَ أَشْرَقَتِ الأَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[28] یعنی: و زمین با نور پروردگارت روشن شده است. این مقام اولاً به رسول الله صلی الله علیه و آله و سپس به معصومین علیهم السلام که به مدد پیامبر، آن مرتبه را درک کرده اند و سپس به هر کس که در راه کمال پیش می رود و کامیاب بر می آید، تعلق دارد.

حضرت امام رحمه الله فرموده اند:

«مقام رسول الله صلی الله علیه و آله به ولایت کلی الهی بالاصالة تمام برکات را در این جهان بسط داده است...تجلی الهی به تبع پیغمبر بر امامان است.»[29]

مقام محمدیه یا ولایت کلیه، مقامی است که یک انسان به آن رسید و راه را برای دیگران گشود. امامان هم این راه را پیموده و به تبع رسول الله به آن رسیدند و دیگران نیز می توانند. پس مقام انسان کامل، مقام کمال انسانی است که همه می توانند به آن برسند و رسالت انبیا و اولیا این بوده است که انسانها را به سوی این کمال هدایت کنند. البته کسی در این سیر از عنایات رسول الله و امامان بی نیاز نیست. حتی امیرالمؤمنین علیه السلام با فیض رسول الله صلی الله علیه و آله سیر الی الله را انجام داد:

«این بزرگوار، شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز دنیا و عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است.»[30]

مقام کمال انسانی در همه مردم به صورت فطرت وجود دارد و استعدادی است که باید شکوفا شود. فطرت هر کس او را به سمت کمال مطلوب می کشاند:

«انسان امکان ندارد به غیر کمال مطلق توجه کند و دل ببندد. همه جانها و دلها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جست. همه ثناگوی اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد. ثنای هر چیز ثنای اوست؛ اگر چه ثنا گو تا در حجاب است، گمان کند ثنای دیگری را می گوید.»[31]

زیرا همه عالم جلوه نامهای خداست و اگر حسن و کمالی در چیزی باشد پرتوی از تجلی اوست که به واسطه مقام کمال انسانی یا انسان کامل، در این گوشه از عالم ظاهر شده است:

«انسان به این حد حیوانی و طبیعی، محدود نیست. برای همین انبیا آمدند تا ما را با ماوراء، هماهنگ کنند.»[32]

«انسان ادراکاتش و قابلیتش برای تربیت، تقریبا باید گفت غیر متناهی است... اگر انسان مثل سایر حیوانات تا همان حدی که حیوانات رشد می کردند بود، انبیایی لازم نبود...»[33]

فنا تنها راه لقاء الله
درباره لقاء الله باید توجه داشت که با محال بودن اکتناه ذات هویت غیبی، شهود ذات با حجابهای اسماء و صفات و حجابهای برتر از آنها میسر است:

«آنها که مدعی این مقام هستند گویند پس از تقوای تام تمام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و رفض نشأتین و قدم بر فرق انیت و انانیت گذاشتن و توجه تام و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن، یک صفای قلبی از برای سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه و صفاتیه گردد و حجابهای غلیظی که بین عبد و اسماء و صفات بود خرق شود و فانی در اسماء و صفات گردد و متعلق به عزّ قدس و جلال شود و تدلی تام ذاتی پیدا کند و در این حال، بین روح مقدس سالک و حق حجابی جز اسماء و صفات نیست.

و از برای بعضی از ارباب سلوک ممکن است حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق گردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود و خود را متعلق و متدلی به ذات مقدس ببیند و در این مشاهده، احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظلّ حق ببیند.»[34]

بنابراین، انسان می تواند تا اوج احدیت سیر کند و نباید به جسم حقیر خود بنگرد و از چشم شیطان، خود را ببنید؛ زیرا او انسان را همین خاک دانست؛ در حالی که چشم خدایی، انسان را چنان با عظمت می یابد که سزاوار سجود فرشتگان است؛

انسان باید از این عالم طبیعی و زندگی دنیایی سیر کند تا به مقام احدیت که فانی در هویت غیبی است برسد. این فناست که در آنجا هویت حق با چشم او دیده می شود و لقاء الله نصیب عارف می گردد:

«این صورت طبیعی، نازلترین مرتبه انسان است....لکن از همین مرتبه نازله حرکت به سوی کمال است. انسان موجود متحرک است از مرتبه طبیعت تا مرتبه غیب تا فنا در الوهیت.»[35]

و به تعبیری فنا و شهود هویت غیبی حق که وصول به مقام احدیت و عالم «عندیت»[36] است. شاهد و مشهود اوست و انسان با کشف نور خدا در وجود خود و درک این که هیچ نیست و هر چه هست نور خداست، با نور او و با چشم او جمال و جلال او را به تماشا می نشنید.

و صد البته که واژه ها، توان وصف این مقام را ندارند.

حضرت امام در نامه ای به عروسشان می نویسند:

«به تو و به سایر جوانها که طالب معرفتند وصیت می کنم که شما و همه موجودات جلوه اویند، ظهور اویند. کوشش و مجاهدت کنید تا بارقه ای از آن را بیابید و در آن محو شوید و از نیستی به هستی مطلق رسید.»[37]

برای این سیر، اول انبیا، سپس شهیدان بهترین الگو هستند؛ زیرا همه چیز خود را برای معبود فدا کرده و پوچ بودن غیر او را دریافته اند؛ در نتیجه بی حجاب و پرده، دل به تماشای جلوه او سپرده اند:

«نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهیدی. شاید نکته این باشد که حجابهایی که بین ما و حق تعالی هست و وجه الله است و تجلیات حق تعالی هست و وجه الله است و تجلیات حق تعالی هست. تمام این حجابها منتهی می شوند به حجاب خود انسان، انسان خودش حجاب بزرگی است که همه حجابهایی که هست، چه آن حجابهایی که از ظلمت باشند و آن حجابهایی که از نور باشند منتهی می شود به این حجابی که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجه الله. و اگر کسی فی سبیل الله و در راه خدا این حجاب را برداشت، این حجاب را شکست و آنچه داشت که عبارت از حیات خودش بود، تقدیم کرد: این مبدأ همه حجابها را شکسته است. خود را شکسته است... در عوض، خدای تبارک و تعالی این حجاب که برداشته شد، جلوه می کند برای آنها، تجلی می کند برای آنها؛ چنانچه برای انبیا هم چون همه چیز را در راه خدا می خواهند و آنها خودی را نمی بینند و خود را خدا می بینند، برای خودشان شخصیتی قائل نیستند، حیثیتی قائل نیستند. در مقابل، حق تعالی هم حجاب آنها را بر می دارند.»[38]

پس مقام حقیقی و کمال انسان که مقام فنا در احدیت است با «فنا» به کشف می آید؛ زیرا اسماء الهی به واسطه احدیت فانی در ذات غیبی است که هیچ هویت و حیثیتی از خود ندارد و تمام اسماء الهی در او به نحو جمعی غیبی حاضر است و آدم که همه اسماء را از خدا فرا گرفته است (وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَْسْماءَ کلَّها)[39] صاحب این مقام قرب و ولایت کلی است اما به صورت استعداد که باید آن را در زندگی بتدریج کشف و شکوفا سازد و به فنا و لقاء الله برسد.

از قرآن بر می آید که پیامبر صلی الله علیه و آله در مقام احدیت مستقر شده بود و همه چیزش مظهر او بود:

«آن که هیچ ندارد الا به اراده الله هیچ حرکت و سکونی ندارد الا به اراده الله «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللّهَ رَمی»[40] اینهایی که با تو مبایعه می کنند با خدا مبایعه کردند؛[41] برای این که تو هیچ نداری الا فنا در خدا.»[42]

مبنای توحید عملی
مبنای توحید عملی، هدف قرار دادن لقاء الله در همه حرکات و سکنات است. وقتی کاری با نیت الهی انجام شود توحید تحقق یافته و به تعبیر حضرت امام رحمه الله بیرق یا پرچم توحید برافراشته شده است.

اسلام این تربیت را برای انسان ایجاد می کند که همه کارها را برای خدا انجام دهد و از تعلقات رها شود و به شوق لقاء الله زندگی کند:

«اسلام همه چیزش اصلش آن مقصد اعلی را خواسته. هیچ نظری به این موجودات طبیعی ندارد، الا این که در همان نظر، نظر به آن معنویت دارد و به آن مرتبه عالیه دارد... اگر نظر به انسان بکند به عنوان این است که یک موجودی است که از او می شود یک موجود الهی درست کرد.»[43]

بزرگترین مانع تحقق توحید عملی نفسانیت و خودخواهی است که باید از بین برود تا نهایت فنا و لقاء الله که سرانجام توحید عملی است، حاصل شود. توحید عملی، کوشش و ریاضتی است که سالک الی الله و فرد و مسلمان به خود می دهد تا به وصال محبوب برسد:

«انسان تا تربیت اسلامی یا تربیت مکاتب توحیدی پیدا نکند این فرعونیت در باطنش است. شیطنت هم در باطنش هست، خود خواه است...»[44]

از اینجا معلوم می شود که انبیا چه نعمت بزرگی هستند که هدایت و سعادت انسان را با تحقق توحید عملی و تربیت توحیدی برای مردم به ارمغان آورده اند.

و بی شک این هدیه ای است که خداوند به جهت عشق به بندگانش، به آنها ارمغان داده است:

«انعام کرده خدا بر ما که ما را هدایت کند به این راهی که راه الله است و موجب این می شود که تمام عالم به سعادت برسند و با آرامش و با تربیت صحیح، در این عالم زندگی کنند و تمام جهاتی که در این عالم هست برگردانند به همان جهت توحیدی الهی. و سایر حرکتها چه حرکتهای قلبی باشد چه حرکتهای خیالی باشد و چه حرکتهای جوارحی باشد، برخلاف این مسیر که باشد، همه طاغوتی است.»[45]

انسانی که برای خدا کار می کند در حقیقت، ولایت خداوند را بر خود پذیرفته و به واسطه توحید عملی در ولایت الهی وارد شده است. در برابر این نعمت بزرگ که ثمره آن، خروج از ظلمات به سوی نور است،[46] ولایت طاغوت قرار دارد؛ یعنی کار کردن برای هوای نفس و برای کسانی که مطیع نفسانیات خودشانند. این گروه، با پذیرش غلبه هواها و هوسها بر عقل و شرع، ولایت شیطان یا ولایت طاغوت را پذیرا شده اند و نتیجه آن خروج از نور به ظلمات است.[47]

توحید عملی، انسان را از مراتب پست عالم مادی به عوالم الهی بالا می برد و استعداد عبودیت و معرفت حق تعالی و درک فنای فی الله و لقاء الله را شکوفا می سازد.

انگیزه مبنای توحید عملی است و در ایمان ریشه دارد. هر چه ایمان قوی تر باشد انگیزه الهی قوی تر و خالصتر می شود و اعضا و قوای ادراکی و تحریکی انسان را نورانی و الهی می کند:

«همه مسائل از قلب انسانی شروع می شود و اگر چنانچه قلب، یک سرچشمه نور و هدایتی در آن باشد، زبان هم به نورانیت قلب منور می شود. چشم هم به نورانیت قلب منور می شود، همه اعضای انسان که تابع قلب است، وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی می شود.. . یک انسان الهی، انسانی که سر تا پایش معرفت الله باشد، توحید باشد، حرکتی نکند الا به حرکت الهی. «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللّهَ رَمی»[48] نه این است که خدا تیر انداخته است؛ این دست، دست خداست. نفسانیت در تو نبوده است تا این که رمی که می کنی رمی تو باشد. تو الهی بودی، موجود الهی همه چیزش الهی است. رمیش رمی الله است، عینش، عین الله است، همه چیزش خداست.»[49]

توحید عملی با این که به انگیزه پاک و خالص توحیدی بستگی دارد و این هم یک امر درونی و معنوی است اما شاخصهای عینی و آشکاری دارد که به روشنی قابل مشاهده و بررسی است؛ شاخصهایی نظیر آزادی خواهی، عدالت طلبی، ستم ستیزی، وحدت و قدرت که در ادامه به تبیین آنها می پردازیم:

آزادی
توحید یعنی اعتقاد به ضرورت پرستش و تسلیم در برابر خداوند؛ زیرا پرستش، از فرمانبری و اطاعت جدا نیست. توحید در این زمینه دو مفاد دارد: نخست ضرورت ایجابی پرستش و تسلیم در برابر خداوند یکتا و دیگر نفی پرستش و تسلیم در برابر غیر خداوند تعالی:

«مطابق اصل توحید ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان: تنها ذات مقدس خدای تعالی است.. . این اصل به ما می آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد...و بر این اساس هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می آموزیم.»[50]

بنابراین، پذیرش توحید با ایستادگی در برابر مستکبران و سلطه گران همراه است و از آن جدا نمی شود.

هر چه شخص، اعتقاد به توحیدش قوی تر و در توحید عملی راسختر باشد، ستم ستیزتر و آزادی طلب تر و عدالت خواه تر خواهد بود:

«انبیا که جنگ می کردند با مخالفین توحید، مقصدشان این نبود که جنگ بکنند و طرف را از بین ببرند. مقصد اصلی این بود که توحید را در عالم منتشر کنند. دین حق را در عالم منتشر کنند. (اما) آنها مانع بودند.اینها می دیدند که آن مانع را باید برداشت...»[51]

عدم پذیرش بعد ایجابی توحید، کفر است و عدم پذیرش جنبه سلبی آن، شرک را به دنبال دارد. پذیرش سلطه مستکبران برای کسانی که به خداوند ایمان دارند، نشان دهنده شرک یا دست کم نفاق در آنهاست.

از آنجا که جامعه، ناگزیر از داشتن حکومت است و اطاعت از مسؤول یا رئیس حکومت عقلاً لازم است،[52] باید حاکم در توحید عملی به جایی رسیده باشد که زبانش و کلامش الهی باشد:

«این [اصل توحید ]به ما می آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر این که اطاعت او اطاعت خدا باشد.»[53]

بنابراین، حاکم نمی تواند هر کاری می خواهد انجام دهد:

«حکومت اسلامی نه استبدادی است نه مطلقه، بلکه مشروط است. البته نه مشروط به معنی متعارف فعلی آن که تصویب قوانین تابع اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله معین گشته است. مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. از این جهت، حکومت اسلامی حکومت قانون الا هی بر مردم است.»[54]

رعایت شریعت و فقه، اولین شرط تحقق عدالت و محو سلطه و ستم بر بندگان و ضامن آزادی است. در این سیستم فکری، حضرت امام رحمه الله نظریه ولایت فقیه را طرح نمودند تا استقلال و آزادی تحقق یابد. در این صورت، حاکم حق ندارد از روی هوی و هوس حکم براند و خود را مسلط بر مردم انگارد، بلکه وظیفه او اجرای دین حق و هدایت و رهبری جامعه در مسیر توحید عملی است:

«اگر بخواهد دیکتاتوری بکند، از ولایت می افتد.»[55]

بنابراین، آزادی به معنای سطحی و ساده آن، از شعارهای انقلاب نبوده است. آزادی به معنای بی بندوباری در دوران ستم شاهی وجود داشت و روز به روز هم بیشتر می شد، آنچه نبود و مردم در پی آن بودند آزادی بر پایه توحید عملی بود. در این نظام فکری، آزادی یعنی فراهم بودن امکان تکاپو و شکوفایی معنوی و فطری برای مردم و توسعه توحید عملی. در این میان، نقش حکومت اسلامی فراهم کردن زمینه این شکوفایی و جلوگیری از هر پدیده ای بر خلاف موازین توحید عملی و شریعت الهی است.

از این جهت هم، امام رحمه الله فرمودند:

«ما که حکومت اسلامی می گوییم، می خواهیم یک حکومتی باشد که دلخواه ملت باشد و هم حکومتی باشد که خدای تبارک و تعالی نسبت به او گاهی بگوید: اینهایی که با تو بیعت کردند، با خدا بیعت کردند: «انما یبایعون الله...»[56] یک همچو دستی که بیعت با او بیعت با خدا باشد.. . آرزوی ما این است که یک همچو حکومتی سر کار بیاید که تخلف از قانون الهی نکند.»[57]

توحید عملی، موجب آزادی از سلطه حکومتهای مستکبر و تسلیم محض شدن در برابر حق تعالی می شود و حاکم در چنین حکومتی فقط مأمور اجرای احکام خداست.

وحدت
در جامعه، آرمانها یا ارزشهای جمعی سبب انسجام و وحدت اجتماعی می شوند. توحید عملی بر مبنای انگیزه الهی که معطوف به فناء فی الله و لقاء الله است با از بین بردن خود پرستیها و هواپرستیهای افراد، ریشه اختلاف و تفرقه را برکنده و اساس وحدت و همبستگی را تحکیم می کند:

«خداوند بر ما منت گذاشت که این ملت یکدل و یکجهت - در جهت توحید - با تحولات روحی، رو به اسلام آوردند و این نهضت مقدس را بارور کردند.»[58]

با یکی شدن انگیزه ها و تحقق توحید عملی در مردم یک جامعه، دیگر کسی خود و منافعش را بر دیگران مقدم نمی کند بلکه مصالح جمعی را که با آنها هدف مشترکی دارد، بر منافع شخصی ترجیح می دهد و همین امر زمینه رفع مشکلات جامعه را فراهم می کند:

«وقتی همه مجتمع شدید زیر پرچم توحید، تمام کارها اصلاح می شود.»[59]

«هیچ قشری تنها نمی تواند این خرابیها را آباد کند؛ همانطوری که در شکستن این سد بزرگ طاغوتی نمی توانست یک قشر، دو قشر این عمل را انجام بدهد، وقتی اقشار ملت با هم شدند و همه تحت لوای توحید و اسلام عمل کردند، این امر محال - به حسب نظر اشخاص - ممکن و واقع شد.»[60]

اگر توحید عملی نباشد و به جای آن، تبعیت از هوس و نفسانیات در میان مردم یک اجتماع ریشه بدواند، هم در جلب منافع و هم در دفع ضررها و رفع مشکلات، هر کس خود را مقدم می شمارد و حل مشکل خود را در اولویت قرار می دهد؛ در نتیجه، هر کس به کاری مشغول می شود و انرژی و سرمایه بسیاری تباه می گردد:

«وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکمْ»[61]

رنگ و بوی ایمان و اسلام که اساس پیروزی و قدرت شماست با تنازع و دسته بندیهای موافق هواهای نفسانیه و مخالف با دستور خدا زدوده می شود.

این مشکل نه تنها در سطح ملی بلکه در عرصه بین المللی نیز بسیار جدی است. رمز تمام گرفتاریهای کشورهای اسلامی، اختلاف کلمه و عدم هماهنگی است و رمز پیروزی وحدت کلمه و ایجاد هماهنگی است که خدای تعالی در یک جمله بیان فرمود:

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا...»[62]

وحدت بر اساس توحید عملی، هم موجب همگرایی اجتماعی می شود و هم سبب توجهات و عنایات حق تعالی است. به همین جهت، پیروزی و موفقیت را در دو عرصه مبارزه با ستم و دفع مفاسد و نیز در معرکه اصلاح امور و آبادانی به ارمغان می آورد.

قدرت
توحید عملی، فرد و جامعه را در مراتب قرب الهی پیش می برد و ابواب رحمت و عنایات او را به روی موحدان می گشاید. یکی از برترین ثمرات این تقرب و گشایش، تجلی اوصاف و اسماء الهی در فرد موحد یا جامعه توحیدی است. در این سیر عرفانی، یکی از صفات تاثیرگذار در عرصه سیاست، اتصال به منبع بی کران قدرت و تجلی این صفت در موحدان است.

توحید عملی، فرد و جامعه را به قدرت خدای توانا و شکست ناپذیر متصل می کند و کدامین مستکبر و سرکش است که در برابر قدرت الله تبارک و تعالی یارای ایستادگی داشته باشد. بنابراین، توسعه توحید عملی دگرگونی در عرصه های اجتماعی و سیاسی را رقم می زند. پیامبران نمونه های شاخصی در این زمینه هستند:

«نبوت اصلاً آمده است، نبی اصلش مبعوث است برای این که قدرتمندهایی که به مردم ظلم می کنند، پایه های ظلم آنها را بشکنند.»[63]

«صلوات و سلام خداوند بر رسول خدا پیامبر عظیم الشأن که یک تنه قیام فرمود در مقابل بت پرستان و مستکبرین و پرچم توحید را به نفع مستضعفین به اهتزار در آورد و از قلت عُدّه و عَدد نهراسید.»[64]

حضرت امام با ملاحظه این ربط؛ یعنی رابطه توحید عملی با افزایش قدرت فرمودند:

«در همه کارها اتکال به خدا کنید. قدرتها در مقابل قدرت خدا هیچ است. قوه ها در مقابل قوه الهی نابود است. اتکال به خدا کنید، غلبه به هر چیز می کنید. پیغمبر اسلام با آن که یک نفر بود در مقابل همه دشمنها، با اتکال به خدا غلبه کرد... و نور توحید و پرچم توحید را بر همه ممالک اسلامی سایه افکن کرد.»[65]

تاثیر توحید عملی در افزایش قدرت موحدان با سه عامل تبیین می شود:

1- توحید عملی با تجلی صفاتی در موحدان، قدرت الهی را در آنها جریان می دهد.

2- توحید عملی با ایجاد وحدت و تمرکز نیروی موحدان موجب افزایش قدرت آنها می شود.

3- توحید عملی موجب پرورش روحیه شهادت طلبی شده[66] و همراه با افزایش قدرت موحدان، سبب وحشت مستکبران و سلطه گران می شود.

با این همه، قدرت و حکومت، هدف موحدان نیست؛ حتی حکومت عدل اسلامی و فتح سرزمینهای دیگر هدف موحدان نیست:

«مکتبهای توحیدی نمی خواهند فتح بلاد را، نمی خواهند با مردم با خشونت رفتار کنند، آنان می خواهند مردم را از ظلمتهای مادی، به نور بکشند، به طرف خدا بکشند.»[67]

به همین منظور باید موانع را که همان مستکبران سلطه جو هستند بردارند. سلطه گران نیز با نیرنگهای رنگارنگ، از قبیل تهدید، تطمیع و تبلیغات دروغین، مردم را به مصاف با موحدان می فرستند. پیامبران و پیروانشان هم پس از ارشاد و راهنمایی، با حق ستیزان می رزمند تا باطل محو شده و توحید تحقق یابد.

جامعه توحیدی
جامعه توحیدی، اجتماع موحدانی است که بر اساس توحید عملی زیسته و روابط اجتماعی شان را تنظیم می کنند:

«جامعه توحیدی، معنایش این است که همه اینها (افراد و اقشار مختلف جامعه) به خدا فکر کنند، توجه به خدا داشته باشند؛ نه هرج و مرج باشد.»[68]

در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، انگاره کمونیسم با پوشش اسلامی ترویج می شد که نتیجه منطقی آن هرج و مرج و بی ضابطگی در جامعه بود. بر اساس این نگرش، همه افراد، برابر و در یک سطح هستند. هیچ کس حق فرمانفرمایی به دیگری را ندارد و برتریهای اجتماعی باید لغو شود تا جامعه بی طبقه و به قول کمونیستهای مسلمان نما جامعه توحیدی شکل بگیرد.

حضرت امام در برابر این نگرش فاسد ایستاده و فرمودند:

«اینها خیال کردند که جامعه توحیدی معنایش این است که اصلاً ارتشی تو کار نباشد، همه شان یا سرباز باشند یا همه شان سپهبد باشند. این معنایش این است که ما ارتش نداشته باشیم، این چیزی که قدرت ما باید باشد... این چپگراهایی که به اسلام خودشان را بستند، الان گرفتاری ما این اشخاص هستند که به اسم اسلام دارند مقاصد دیگران را ترویج می کنند.»[69]

«آن کسی که با فکرش مثلاً یک کار بزرگی انجام می دهد، این با آن رعیتی که با عملش یک جریب زمین را درست می کند، اینها در یک جامعه عالم یک جور هستند؟»[70]

برابری کورکورانه، به بی ارزش کردن کارهای بزرگ و بر هم زدن نظم در سازمانها، بویژه نهادهای نظامی و انتظامی می انجامد و بی شک، توطئه ای است که برای فراهم کردن زمینه سلطه گری در ایران پس از انقلاب طراحی شده بود. امام معتقد بودند که مبنای جامعه توحیدی، بر هم زدن نظم و کم شمردن ارزشهای اجتماعی و تفاوت پایگاه و نقشهای اجتماعی نیست بلکه توحید عملی، مبنای جامعه توحید است:

«در جامعه ای که شخص پرستیها و شخصیت پرستیها، نفع پرستیها و لذت پرستیها و هر نوع پرستش، محکوم می شود و فقط انسانها دعوت می شوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بین انسانها چه اقتصادی و یا غیر اقتصادی در داخل چنین جامعه ای و در رابطه این جامعه با خارج تغییر می کند و ضوابط عوض می شود. همه امتیازات عوض می شود. فقط تقوا و پاکی، ملاک برتری است.»[71]

جامعه نیاز به یک نظم طبیعی دارد و چون خودش یک امر اعتباری است بر پایه اعتبارات شکل می گیرد اما نباید ارزشهای حقیقی، قربانی این اعتبارات شود؛ جامعه توحیدی نوعی از جامعه معنوی و دینی است که توحید عملی در آن مبناست؛ اقتصادش توحیدی است، سیاستش توحیدی است؛ یعنی اقتصاد بر محور سودگرایی نیست، سیاست معطوف به قدرت طلبی نیست، بلکه همه برای خداست و همه در کارهایشان به او توجه دارند:

«ما یک جامعه توحیدی پیدا کنیم؛ یعنی این طور باشد که هر کدام در محل خود کار خودشان را انجام بدهند برای آن مقصد.»[72]

انقلاب اسلامی که یک جامعه توحیدی را (که ظرف تحقق حیات طیبه است) برای اعضای جامعه آماده می کند، با توحید عملی شکل گرفت و باید به این سمت حرکت کند که سایر نهادهای اجتماعی را نیز دگرگون سازد و بر پایه توحید عملی بنا کند:

«کار انبیا همین بود که بر اساس توحید جامعه را تنظیم می کردند.»[73]

بنابراین، باید در انقلاب اسلامی تحولات اساسی در نهادها و دستگاه های حکومتی پدید آید:

«اگر همه بنیادها تحول پیدا نکند؛ از شکل طاغوتی به شکل توحیدی و اسلامی بیرون نیاید، ما باز به همان مسائل، به همان مشکلات مبتلا خواهیم بود.»[74]

متاسفانه، به علت این که دگرگونی نهادهای اساسی جامعه نیاز به دانش کاربردی بر مبنای توحید عملی دارد و این دانش تولید نشده است، انقلاب اسلامی ایران با کندی دگرگونی نهادی مواجه شد. این مشکل بزرگ باید هر چه زودتر برطرف شود و اصول معنوی دین اسلام به صورت کارامد در جامعه عینیت پیدا کند.[75]

و صد البته نباید پنداشت که چنین امری محال است و تنها راه سامان دادن به اوضاع اجتماعی روشها و دانشهای غربی است و امروز نمی توان بر اساس مبانی حکومت پیامبر در هزار و چهار صد سال پیش جامعه را اداره کرد.

توحید عملی، اصل همیشگی
هنگام اقامت امام در پاریس، یک خبرنگار خارجی از ایشان می پرسد: «شما تصور می کنید این ارزشها که در آن جامعه (صدر اسلام) بوده، قابل انطباق با دنیای جدید قرن بیستم هست یا خیر؟ و چگونه؟»

امام در پاسخ فرمودند:

«بسم الله الرحمن الرحیم. ارزشها در عالم دو قسم است: یک قسم ارزشهای معنوی، از قبیل ارزش توحید و جهاد مربوط به الوهیت و از قبیل عدالت اجتماعی، حکومت عدل و رفتار عادلانه....قسم دیگر اموری است مادی که به مقتضای زمان فرق می کند.»[76]

خدای تعالی در قرآن کریم می فرمایند: «فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»[77] یعنی: فطرت الهی که خداوند خلق را بر آن آفریده، دگرگونی پذیرنیست.

پایداری و ماندگاری فطرت، مبنای پایداری ارزشهای معنوی مربوط به فطرت است که ریشه تمام آنها (توحید و الوهیت) است.

حضرت امام رحمه الله فطرت را این طور تعریف می کنند:

«فطرت توحیدی در مقامات سه گانه است: واگذاشتن تعینات و باز گرداندن همه چیز به او - اسقاط اضافات - حتی اضافات اسمائی و فنا و محو جملگی در او. و آن که بدین مقام نایل نگردد، هموست که خارج از فطرت ربانی و خائن به امانت الهی و سرا پا جهل به مقام ربوبیت و سراسر ظلم به حضرت احدیت است.»[78]

بنابراین، هر کس باید با توحید عملی، برای شکوفایی فطرت توحید بکوشد تا سرانجام، جامعه توحیدی که ظرف ظهور حضرت حجت(عج) است، تحقق یابد و به همه ظلمها و ستمها پایان دهد.

توحید عملی، با شاخصهایی نظیر آزادی، وحدت، افزایش قدرت و ظلم ستیزی، سیاست را در دامن عرفان و معنویت می پرورد و با طرحی انسانی، جامعه را دگوگون می سازد.

پی نوشت ها:

[1] محقق و نویسنده.

[2] ر.ک.: سید جلال الدین آشتیانی، هستی از نظر فلسفه و عرفان، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1376، صص 29ـ28.

[3] امام خمینی، مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم، 1373، ص 48.

[4] همان.

[5] همان، صص 67ـ66.

[6] حضرت امام در شرح دعای سحر، در هر فراز از دعا جمله ای که با اَفعل تفضیل همراه است مثل اجمل، اکمل، ابهاه و... را بر مبنای وحدت در کثرت مظاهر تفسیر می کنند و جملاتی که به کله یا کلها ختم می شود مثل «اللهم انی اسألک بجمالک کله و...» یا با کل آغاز می شود نظیر «و کل جمالک جمیل.» را بر مبنای وحدت محض، شرح می کنند.

[7] امام خمینی، تعلیقات علی مصباح الانس، دار المحجة، بیروت، چاپ اول، 1422 ق.، ص 344.

[8] امام خمینی، چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ بیست و چهارم، 1380، ص 454.

[9] نهج البلاغه، خطبه اول.

[10] صحیفه سجادیه، دعای 32.

[11] امام خمینی، آداب الصلوة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ نهم، ص 305.

[12] تعلیقات علی مصباح الانس، ص 376.

[13] دعای کمیل.

[14] آل عمران / 190.

[15] ر.ک.: صحیفه امام، ج 19، ص 23.

[16] مصباح الهدایة، ص 16.

[17] امام خمینی، تعلیقات علی فصوص الحکم لابن عربی، بیروت، دار المحجة البیضاء، چاپ اول، 1422 ق.، ص 11؛ همچنین ر.ک.: مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة، صص 17-16.

[18] مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص 29.

[19] ر.ک.: نقد النصوص، چاپ ویلیام چیتیک قسمت تعلیقات، ص 341، از مقدمه سید جلال الدین آشتیانی بر مصباح الهدایه، ص30.

[20] تعلیقات علی فصوص الحکم، ص 13.

[21] «هُوَ مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ» یعنی: هر جا باشید او با شماست. حدید / 4.

[22] امام خمینی، آداب الصلوة، صص 306-305.

[23] چهل حدیث، ص 654.

[24] بقره / 115.

[25] نور / 35.

[26] مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص 35.

[27] همان، ص 36.

[28] نور / 35.

[29] صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1378، ج 20، ص 249.

[30] همان، ج 19، ص 64.

[31] همان، ج 18، ص 443.

[32] همان، ج 4، ص 189.

[33] همان، ج 4، صص 187-186.

[34] چهل حدیث، ص 454.

[35] صحیفه امام، ج 7، صص 338-337.

[36] مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص 26.

[37] صحیفه امام، ج 18، ص 448.

[38] همان، ج 13، صص 514-513.

[39] بقره / 31.

[40] انفال / 17.

[41] فتح / 10.

[42] همان، ج 6، ص 328.

[43] صحیفه امام ج 8، ص 435

[44] همان، ج 12، ص 508.

[45] همان، ج 13، ص 174.

[46] «اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ» یعنی: خداست ولی کسانی که ایمان آوردند، آنها را از تاریکیها به سوی نور بیرون می برد. بقره/257.

[47] «وَ الَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤهُمُ الطّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ» یعنی: و کسانی که کفر ورزیدند ولیشان طاغوت است که آنها را از روشنایی به تاریکیها بیرون می برد. بقره / 257.

[48] انفال /17.

[49] صحیفه امام، ج 8، ص 520.

[50] صحیفه امام، ج 5، ص 387.

[51] همان، ج 8، ص 41.

[52] همان، ص 41.

[53] همان، ج 5، ص 387.

[54] روح الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، ص 54 و 55

[55] کلمات قصار امام خمینی رحمه الله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ هفتم، 1378، ص 119.

[56] فتح / 10.

[57] صحیفه امام، ج 4، ص 460.

[58] صحیفه امام، ج 7، ص 129.

[59] همان، ج 5، ص 281.

[60] همان، ج 7، ص 107.

[61] انفال / 46.

[62] همان، ج 10، ص 160.

[63] همان، ج 4، ص 162.

[64] همان، ج 10، ص 338.

[65] همان، ج 6، ص 234.

[66] همان، ج 7، ص 182.

[67] همان، ج 9، ص 289.

[68] همان، ج 11، ص 417.

[69] همان، ج 11، ص 416.

[70] همان، ص 418.

[71] همان، ج 5، ص 81.

[72] همان، ج 11، ص 492.

[73] همان، ج 3، ص 323.

[74] همان، ج 7، ص 531.

[75] ر.ک.: حمیدرضا مظاهری سیف، فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامی، ماهنامه زمانه، ش 32، اردیبهشت 1384.

[76] صحیفه امام، ج 11، ص1.

[77] روم / 30.

[78] همان، ج 1، ص 18.

نظر شما