ارتباط فقر با انحراف
فقر زمینه و بستر مناسبی برای پیدایش بسیاری از انحرافات است. بر اساس آموزه های دین مبین اسلام، فقر نه تنها بر کردار و رفتار افراد فقیر تأثیر منفی دارد، بلکه حتی بنیان های فکری و اعتقادی آنان را نیز مضطرب و لرزان می سازد؛ چراکه کسب درجات بالای ایمان نیازمند شناخت قوی و خرد دینی است. کسب این امتیازات نیازمند فرصت ها، وسایل و امکاناتی است که در شرایط عادی، فقرا از داشتن این امکانات در حد مطلوب محرومند. هرچند این ارتباط مطلق نیست و اغنیا هم دچار انحراف از نوع دیگر می شوند، اما زمینه و بستر در شرایط فقر برای انحراف مساعدتر است.
تأثیر ویرانگر فقر بر رفتار فقیر به دلیل تحقیر، برچسب کجروی و بیگانگی نسبت به آداب و رسوم پذیرفته شده در جامعه می باشد. علاوه بر این، افراد محروم در بسیاری موارد امکانات، وسایل و فرصت های موردنیاز برای نیل به اهداف مشروع اجتماعی را در اختیار ندارند. این بدان معنا نیست که انحرافات در فقرا و فقیران خلاصه گردد، بلکه نوع، انگیزه، علل انحراف و کجروی ثروتمندان با فقرا تفاوت دارد؛ حتی کجروی ثروتمندان نسبت به نوع انحراف و کجروی فقرا زیان آورتر و ویرانگرانه تر می باشد.
از سنخ شناسی انحرافات و کجروی فقرا معلوم می شود که کجروی آنان یا برای تأمین معیشت و یا ناشی از حقارت و ضعف اعتماد به نفس می باشد. از این رو، به هر میزانی که این دو مشکل برطرف شود، به همان میزان احتمال انحراف فقرا نیز کمتر خواهد شد.
همواره در طول تاریخ بهره مندی از امکانات مادی برای بشر مهم و حیاتی بوده است. گاهی برای به دست آوردن منابع ارزشمند و کمیاب، کشمکش هایی بین انسان ها شکل گرفته است. به موازات افزایش جمعیت، کشمکش و تعارض برای تسلط بر منابع ارزشمند نیز فزونی یافت. در این میان، برخی به دلایلی همچون کمبود منابع و امکانات و وجود تزاحم در تقاضاهای مردمان، عقب مانده و دچار فقر و محرومیت گردیدند. در حالی که عده ای دیگر توانستند امکانات بیشتری به دست آورده، فاصله چشمگیری را با دیگران ایجاد نمایند.
هرچند فاصله اندک و بسامان در یک جامعه نه تنها مشکل جدی فرا راه جامعه نخواهد نهاد، که فوایدی نیز دارد؛ اما اگر این فاصله زیاد گردد، تبعات و نمودهای دردناکی را در سطح جامعه خواهد داشت. این مشکل در صورتی پیچیده تر خواهد شد که معنای «نداری» در جامعه تغییر کرده و از فقدان امکانات ضروری زندگی، به فقدان هر آن چیزی که طبقه مرفّه جامعه در اختیار دارند تبدیل گردد. این تغییر زمانی پدید می آید که وسایل لوکس و تجمّلاتی برای ثروتمندان به وسیله تفاخر تبدیل شود؛ امری که امروزه به کمک گسترش ارتباطات و تبلیغات وسیع رسانه های جمعی از مدها و وسایل فاخر و افزایش وسایل لوکس و قیمتی در جهان، عملی گردیده است. در این وضعیت، به مرور زمان، احساس محرومیت و نداری کسانی را که از امکانات اولیه برخوردار هستند، اما امکانات طبقه مرفّه را در اختیار ندارند، فراگرفته و به طور طبیعی احساس محرومیت کسانی که از امکانات اولیه برخوردار نیستند نیز تشدید می گردد. در نتیجه احساس حرمان و نداری، افراد تلاش می کنند از این وضعیت نجات یابند. در این حالت، اگر راه های مشروع نجات ازاین وضعیت باز باشد، فقرا به راحتی از نداری نجات خواهند یافت. اما معمولا طی راه های صعود و ترقّی چندان آسان نیست. در صورتی که راه های مشروع صعود و نجات از فقر باز نباشد، دو احتمال باقی می ماند: یا فقرا به وضعیت خود رضایت می دهند که در این صورت، به احساس حقارت و طرد شدن از جامعه گرفتار می شوند و از نظر شخصیتی آسیب می بینند. کسانی هم که از نظر روانی آسیب ببینند، در نهایت به سوی انحراف تمایل پیدا خواهند کرد؛ چراکه آسیب روانی و اختلالات شخصیتی عامل بسیاری از فسادها و کجروی هاست. اما در صورتی که فقرا به این وضعیت راضی نشوند، به دنبال راه های دیگری خواهند رفت که این راه ها غیرمشروع و انحرافی خواهد بود.
به هر حال، ارتباط فقر و انحراف به این معناست که اگر فقر در جامعه وجود داشته باشد و امکانات مادی نیز در جامعه ارزشمند تلقّی شود، انحراف به وجود خواهد آمد. اصولا یکی از پیامدهای زندگی فقیرانه این است که فقرا در محله های خاصی سکونت می کنند که در آن محله ها، نیروهای کنترل کننده همچون پلیس و دادگاه نیز ضعیف می باشد. پس باید به جای صرف هزینه های گزاف برای مهار فساد، فقر و نابرابری را کاهش داد و شکاف های طبقاتی را از بین برد. در غیر این صورت، انحراف و فساد افزایش خواهد یافت.
فرایند مزبور به معنای محدود کردن انحراف و کجروی به فقرا و انکار انحراف در میان ثروتمندان نیست، بلکه صرفاً تبیین رابطه علّی فقر و انحراف می باشد؛ چراکه انحراف ثروتمندان نوع دیگری از انحرافات است که علل خاص خود را دارد. در عین حال، فساد و انحراف در میان فقرا امری همگانی نیست.
مفهوم شناسی
1. انحراف
دهخدا، ذیل واژه «انحراف»، این معانی را ذکر می کند: «میل و برگشتن، به طرفی مایل شدن، از راه گشتن، کژ شدن، کجروی، بی فرمانی، اعوجاج و ناراستی.»1 این کلمه، پسوندهای گوناگون می پذیرد که در معنای آن تفاوت زیادی حاصل نمی شود: «انحراف اخلاقی، از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، انحراف از دین، ارتداد و برگشتن از دین، انحراف فکری، کژی اندیشه، کجی اندیشه.»2
در اصطلاح علوم اجتماعی «انحراف» این گونه تعریف گردیده است: انحراف «رفتاری است مغایر با معیارهای پذیرفته یا انتظار اجتماعی گروه یا جامعه ای خاص. این تعریف رفتارهای بسیار گوناگون نظیر تقلّب، ارتشا، جنایت، اعتیاد، انحراف های جنسی و... را دربر می گیرد.»3 منظور از قید «رفتار» در تعریف انحراف، رفتاری است که دیرگاهی دوام بیاورد. 4 اینکه انحراف شامل رفتار می گردد، مسلّم است، اما محدود شدن در مقوله رفتار الزامی به نظر نمی رسد. بهتر است دامنه تحقیق، عقاید و ارزش های مخالف هنجار را نیز دربر گیرد. در نتیجه، مناسب تر است انحراف این گونه تعریف گردد: «موقعیتی که عکس العمل نسبت به محیط در چهارچوب مورد انتظار نباشد، خواه به لحاظ کلامی، خواه حرکتی و خواه فکری و عاطفی.»5
2. فقر
در لغت، «فقر» به معنای شکاف و فاصله ای است که در چیزها پدید می آید. بدین لحاظ، استخوان های کمر را، که مهره ای شکل و دارای فاصله و شکاف هستند، «ستون فقرات» می نامند. به همین دلیل، به نیازمندانی که زندگی بر آنها مشکل و کمرشان زیر بار مشکلات خمیده شده، «فقیر» گفته می شود. 6 در اصطلاح، فقر بر دو نوع است: مطلق و نسبی.
الف. فقر مطلق: «فقر مطلق هنگامی روی می دهد که اشخاص نتوانند منابع کافی برای برآوردن حداقل نیازهای سلامت و کارآیی جسمانی را، که اغلب با معیار کالری با درجات غذایی اندازه گیری می شود، به دست آورند.»7
بر اساس تعریف مزبور، به کسی که از حداقل امکانات زندگی محروم باشد، به خاطر گرسنگی و بیماری، جان او در معرض خطر باشد و ادامه حیات برایش مشکل باشد، «فقیر مطلق» گفته می شود.
ب. فقر نسبی: فقر نسبی از روی معیارهای عمومی زندگی در جوامع مختلف و براساس آنچه که از لحاظ فرهنگی به عنوان فقر شناخته می شود تعریف می گردد، نه با معیار مطلقی خاص که حکایت از محرومیت می کند. وقتی فقر دارای تعریف نسبی باشد و از روی معیارهای زندگی، اکثریت بزرگ جمعیت اندازه گیری شود، سطوح آن در بین جوامع یا در درون آنها، در زمان های مختلف فرق می کند. 8
گونه های فقر و انحراف در متون دینی
1. فقر و انحراف فکری
این گونه انحرافات، زیربنای انحرافات دیگر می باشد و معیار سنجش آن، تطابق یا عدم تطابق با اصول کلی اسلام است. هر اندیشه ای که با اصول کلی اسلام بیگانه باشد، انحراف فکری خواهد بود.
در این زمینه، تعبیر بسیار آموزنده ای در بسیاری از روایات تکرار شده است که براساس آن، فقر نزدیک به کفر است. ظاهر لفظ «کفر» به معنای نادیده گرفتن تمام اصول فکری و عقیدتی اسلام می باشد. این مطلب هشداری است بزرگ، که قبول آن نیز بسیار دشوار است. به همین دلیل، پیش از طرح اصل بحث، ابتدا بعضی از زمینه های شکل گیری انحراف فکری بررسی می گردد. این زمینه ها، از پیامدهای فقر و به عبارت دیگر، واسطه برقراری ارتباط فقر با انحراف می باشند:
زمینه های شکل گیری انحراف فکری: منظور از زمینه ها، مواردی هستند که ارتباط فقر با انحرافات فکری را تشدید می کنند، هرچند که هیچ یک به تنهایی علت تام و تمام مبتلا شدن فقرا به انحرافات فکری نمی باشند.
الف. جهل: حقیقت این است که در حالت عادی، شکل گیری باور درست دینی دست کم نیازمند سواد و آموزش است، در حالی که بسیاری از فقرا از تحصیل این نعمت ابتدایی و اساسی محرومند. برای رشد فکر و اندیشه باید بسیاری از تسهیلات فراهم شود؛ در غیر این صورت، انسان گرفتار بنیان فکری مضطرب و متزلزل خواهد بود. به همین دلیل، براساس دستورات اسلامی، مسلمانان باید اصول دین خود را از طریق تحقیق، تفحص و تفکر به دست آورند و تقلید در این امور جایز نیست. معمولا امکان تحقیق و تفحص برای اغلب اشخاص فقیر و ندار فراهم نمی شود؛ چون آنها نمی توانند خود را از شر افکار مبهوت کننده و ناامیدکننده حاصل از نیازهای اولیه نجات دهند. پیامد این نیازمندی، نابود شدن جسم فقرا و ویران شدن بنیان های فکری آنان است.
ب. شک و تردید: بخش عمده زندگی فقیران با کارهای سخت و طاقت فرسا می گذرد؛ کارهایی که جسم و جان آنان را فرسوده و نابود می کند. در این میان، حاصل دسترنج آنان توسط صاحبان زر و زور به یغما می رود. سود سرشار شرکت ها و کمپانی های بزرگ یکسره به صاحبان ثروتمند آنها می رسد، البته مقدار بسیار ناچیزی از آن به کارگران نیز داده می شود. کاخ نشینان در سراهای مجللی زندگی می کنند که کوخ نشینان، زاغه نشینان و خانه به دوشانِ نگون بخت ساخته اند. افراد بیکار و فقیر تمام انرژی فکری و توانایی خود را در جهت به کار انداختن چرخ های صنعتی صاحبان ثروت، شوکت و قدرت به کار می گیرند. در نتیجه، برای تحصیل علم، رشد باورها و ارزش های شخصی آنان توانی باقی نمی ماند.
ممکن است برای بعضی از فقرای باایمان این پرسش مطرح شود که چرا آنها در مشکلات به سر می برند، در حالی که بسیاری از افراد بی ایمان وضعیت به مراتب زندگی بهتری دارند؛ شبیه شأن نزول آیات 196 و 197 سوره آل عمران که چنین پرسشی برای مردم عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز مطرح شده بود.
سؤالی که در شأن نزول آیه بالا برای جمعی از مسلمانان عصر پیامبر مطرح بود، یک سؤال عمومی و همگانی برای بسیاری از مردم در هر عصر و زمان است. آنها غالباً زندگی مرفّه و پر ناز و نعمت گردن کشان، طغیان گران، فراعنه و افراد بی بندوبار را با زندگی پرمشقّت جمعی از افراد با ایمان مقایسه می کنند و می گویند: چرا آنها با آن همه جنایت و آلودگی زندگی مرفّه دارند و اما یک عده با داشتن ایمان و تقوا در سختی به سر می برند و این موضوع در افراد سست ایمان ایجاد شک و تردید می کند. 9
خلاصه اینکه فقر عامل به وجود آمدن بعضی از شبهات است؛ شبهاتی که مایه تردید در مورد برخی صفات خداوند می گردد.
گاهی در اثر تنگدستی و فقر، زمینه برای پیدایش برخی شبهات عقیدتی در ذهن و نیز عمق یافتن آنها فراهم می آمد. 10
امام علی (علیه السلام) به فرزندش محمّدبن حنفیه فرمود:
فرزندم من از فقر بر تو می ترسم از آن به خدا پناه ببر؛ زیرا فقر مایه نقصان دین است. 11
ج. ناامیدی: یکی از پیامدهای بسیار مخرّب فقر، ایجاد ناامیدی در فقراست. در متون دینی بر اهمیت داشتن امید تأکید فراوان شده است؛ زیرا امید بال پرواز فرد به سوی ترقّی، بالندگی و شکوفایی است. بدون امید نمی توان انتظار هیچ گونه حرکت مثبتی داشت؛ چون امید پایه تلاش و کوشش است و آثار ناامیدی گرفتار شدن در منجلاب بدبختی و بیچارگی. 12
(مَن کَانَ یَظُنُّ... هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ.) (حج: 15) فقر و تنگدستی، بیچارگی و درماندگی زمینه ساز یأس و نومیدی از خدا (کفر) و پناهنده شدن به غیر او (شرک). 13
پس نومیدی و کفر به عنوان یک اثر فقر مطرح است و از سوی دیگر، نومیدی یکی از عوامل شرک و کفر است.
قرآن کریم در این زمینه می فرماید: (وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ) (یوسف: 87)؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس می شوند.
بنابراین، می توان گفت: فقر موجب ناامیدی و ناامیدی موجب بی دینی و کفر می گردد. البته اولیای خداوند به خاطر فقر آسیب نمی بینند؛ چراکه از شخصیت قوی و مقتدر برخوردارند.
د. فقر مستلزم نقصان عقل: این حقیقت در بسیاری از متون دینی آمده است و در جامعه نیز می توان مشاهده کرد که اندیشه، عقل و قدرت درک فقیر به خاطر ضعف آموزشی و عدم اطلاع از جریانات و مسائل جامعه به قدر کافی رشد نمی کند. یکی از دلایل این ادعا، افراد فریب خورده فراوانی اند که از باندهای خلافکار برای رسیدن به مقاصد شوم خود آنان را به کار می گیرند و بسیاری از این افراد فقرای جامعه می باشند.
امام علی (علیه السلام) می فرماید:
پسرم! هرکسی به فقر مبتلا شود، به چهار خصلت مبتلا شده است:... یکی نقصان در عقل. 14
ایشان همچنین می فرماید:
فقر سبب پریشانی حواس، سرگشتگی عقل و گرفتار شدن به غم و اندوه است. 15
اگر عقل کسی ناقص باشد در بسیاری از موارد دیگر نیز دچار مشکل می شود، زیرا عقل در تمام جوانب حیات دارای نقش ارزنده است. یکی از اندیشمندان مسلمان در این باره می گوید:
عقل کانون دقت و تفکر است. عقل چراغ روشن و پرفروغی است که تاریکی های زندگی را روشن می کند و در پرتو نور خود راه را از بیراه و صلاح را از فساد تشخیص می دهد. عقل سرمایه سیادت قدرت بشر در کره زمین است. آدمی با نیروی عقل به رموز کتاب آفرینش پی می برد و موالید طبیعت را مسخر و مطیع خود می سازد و بر همه آن ها حکومت می کند. عقل همواره بر اساس منطق و استدلال تکیه می کند و درباره مسائل مختلف با محاسبه و سنجش صحیح قضاوت می نماید. 16
پس نقصان و سرگشتگی عقل، قدرت تشخیص درست و امکان داوری صحیح در زندگی را از افراد می گیرد. بر اساس متون دینی، فقیر دچار نوعی تحیّر و ضعف تشخیص می گردد. به همین دلیل، نمی تواند در مسائل مختلف تصمیم مناسب و بهینه اتخاذ کند و این یکی از زمینه های بسیار قوی انحراف فکری می باشد.
بنابراین، طبق متون دینی ـ که بیان شد ـ فقر یکی از عوامل کفر است که ظاهر این تعبیر نکته ای قابل تأمّل می باشد. به کمک متون دیگری که فقر را باعث گرفتار شدن در جهل، بروز شک و تردید در ذهن و نقصان عقل می دانند، می توان ارتباط فقر و کفر را بهتر درک کرد.
ارتباط فقر و کفر: امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت می کند که به دستور ایشان فریاد زدند: «الصلاة» (تا همه گرد آیند)، و خود به مهاجران و انصار فرمان داد که سلاح برگیرند. پس مردمان جمع شدند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بر منبر بالا رفت و خبر نزدیک شدن مرگ خویش را به ایشان داد و فرمود:
خدا را به یاد هر حاکم اسلامی پس از خود می آورم درباره عمل به وظایفش؛ از جمله اینکه مردمان را فقیر نکند که در نتیجه، کافرشان خواهد کرد. 17
به فرموده پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله):
فقر به آن نزدیک است که به کفر انجامد. 18
همچنین آن حضرت می فرماید: «پناه می برم به خدا از کفر و بدهکاری» گفتند: ای رسول خدا! آیا قرض را با کفر برابر می دانی؟ فرمود: «آری.»19
امام علی (علیه السلام) نیز می فرماید: «فقر در کنار کفر است.»20
در اینجا ممکن است این سؤال به ذهن برسد که چگونه ممکن است فقر به کفر بینجامد در حالی که مشاهدات عینی چیز دیگری را نشان می دهد؟
در برخی متون دینی قید مهمی به این احادیث اضافه شده است:
«لولا رحمة ربی علی فقراء امتی، کادالفقر ان یکون کفراً»؛ 21 اگر رحمت خدا شامل حال فقرای امتم نمی شد، نزدیک بود که فقر به کفر بینجامد.
این قید نشان دهنده آن است که اگر لطف خداوند شامل حال افراد فقیر نشود، فقر باورهای آنان را تحت تأثیر قرار می دهد. اما چون رحمت خداوند بی پایان است و رحمت الهی شامل تمام کسانی می شود که قابلیت دریافت آن را داشته باشند، در نتیجه، این قید موارد بسیاری را از تحت قاعده کلی خارج می کند؛ یعنی بسیاری از فقرا به خاطر فقر کافر نمی گردند و خداوند آنان را از گرفتار شدن در تاریک خانه کفر نجات می دهد. با وجود این قید، اصل این هشدار که فقر ممکن است فقرا را تا مرز کفر بکشاند، هشداری بس بزرگ است و باید درباره آن و زوایای گوناگونش نیک اندیشید.
اینکه معنای دقیق کفر در این گونه متون دینی چیست، سؤال دیگری است که یکی از اندیشهوران در پاسخ آن می نویسد:
فقر باعث درخواست فقیر از دیگر همنوعان می گردد. فقیر روزی خود را از دیگران درخواست می کند، در حالی که روزی دهنده خداوند است و باید از خداوند درخواست کرد. بنابراین، فقیر به جای خداوند، دیگران را رازق می پندارد و گمان می کند دیگران می توانند به او روزی دهند، هرچند خداوند آن را معیّن نکرده باشد.
فقیر، نداری خود را با دارایی افراد ظالم و فاسق مقایسه می کند، چه بسا از خلال این مقایسه به عدالت، علم یا قدرت خداوند شک کند.
فقیر، اقدام به دزدی، راه زنی، غصب اموال دیگران، آدم کشی و دیگر کردارهای خلاف شرع می کند و این گونه کردارها نشان دهنده عدم اعتقاد به معاد و حساب رسی در پیشگاه خداوند است. پس فقر منجر به بی اعتقادی نسبت به یکی از اصول دین یا یکی از صفات خداوند می گردد و همه اینها مراتبی از کفر و شرک است. 22
بنابراین، هم فقر نسبی و هم فقر مطلق باعث گرفتار شدن فقیر در دام کفر می گردد. به نظر می رسد واقعیت های عینی نیز اینمطلب را تأیید می کند، البته به شرطی که قید آورده شده در بعضی روایات را به یاد داشته باشیم؛ قیدی که موارد بسیاری را از تحت این قاعده خارج می کند. به عبارت دیگر، از مشاهده این قید به این نتیجه می رسیم که فقر به ایمان مؤمنان واقعی لطمه ای نمی زند و الطاف خداوند همواره شامل حال آنان می گردد.
2. فقر و انحراف اخلاقی
از انحرافات اخلاقی در متون دینی به صورت گسترده بحث شده است و علمای اخلاق به طور مبسوط این بحث ها را مطرح، و از کلماتی نظیر «رذائل اخلاقی» و «گناهان کبیره» برای این منظور استفاده کرده اند.
زشتی اخلاق یعنی دچار دنائت طبع و صفات پست نفسانی شدن و نیز انجام رفتارهایی که از این صفات سرچشمه گرفته اند. مقصود ما از انحراف اخلاقی دست یازیدن به رفتارهایی است که معیارهای اخلاقی را نادیده می گیرند؛ مثل بدگمانی یا تهمت زدن به دیگران. در جامعه شناسی اعمالی را انحرافی می نامند که در آنها هنجارهای اجتماعی نادیده گرفته می شود؛ مثل رد شدن از چراغ قرمز و نادیده گرفتن قوانین راهنمایی و رانندگی. طبق این تعاریف، انحرافات اخلاقی و انحرافات اجتماعی در بسیاری موارد بر همدیگر منطبق هستند؛ مثل سرقت، رشوه خواری، کلاه برداری و مانند آنها، هرچند در بعضی موارد هرکدام قلمرو مخصوص به خود را نیز دارد.
مواردی که هم از نظر اخلاقی و هم از نظر اجتماعی انحرافی به حساب می آیند، محور بحث های این نوشتار را تشکیل می دهند.
در این قسمت ابتدا رابطه کلی فقر با انحرافات مورد بررسی قرار می گیرد و سپس مصادیق رابطه فقر و انحراف مطرح می شود. بحث ارتباط کلی فقر با انحراف در چهار قسمت آیات قرآن، روایات، نظریات علوم اجتماعی و متون دینی ارائه خواهد شد.
الف. از منظر قرآن: خداوند در قرآن کریم می فرماید:
(فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ) (نحل: 112)؛ آن گاه به نعمت های الهی کفران ورزید، و سپس خداوند به کیفر کار و کردارشان بلای فراگیر گرسنگی و ناامنی را به آنان چشانید.
در ذیل این آیه مبارکه مفسّران می نویسند:
فقر و گرسنگی مردم، زمینه ساز ناامنی اجتماعی است. از اینکه خداوند در کیفر کفران نعمت ابتدا فقر و گرسنگی و سپس ترس و ناامنی را مطرح ساخته است، می توان به دست آورد که فقر و گرسنگی زمینه ناامنی اجتماعی همچون دزدی و... را فراهم می کند. 23
قرآن کریم در آیه دیگری می فرماید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاض مِنکُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً) (نساء: 29)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید، مگر اینکه تجارتی با رضایت شما انجام گیرد، و خودکشی نکنید؛ خداوند نسبت به شما مهربان است.
برخی از مفسّران از این آیه نیز چنین استفاده کرده اند:
در حقیقت، قرآن با ذکر این دو حکم پشت سر هم اشاره به یک نکته مهم اجتماعی کرده است و آن اینکه اگر روابط مالی مردم بر اساس صحیح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پیش نرود و در مال یکدیگر به ناحق تصرف کنند، جامعه گرفتار یک نوع خودکشی و انتحار خواهد شد؛ علاوه بر اینکه انتحارهای شخصی افزایش خواهد یافت، انتحار اجتماعی هم از آثار ضمنی آن است. حوادث و انقلاب ها در جوامع مختلف دنیای معاصر شاهد گویای این حقیقت است. 24
آیه 33 نور نیز می فرماید:
(وَ لَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا)؛ کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زودگذر دنیا مجبور به خودفروشی نکنید، اگر آنها می خواهند پاک بمانند.
شاهد مثال این مقال، شأن نزول آیه مزبور است که بعضی از مفسّران آن را این گونه نقل کرده اند:
عبداللّه بن ابی، شش کنیز داشت که آنها را مجبور به کسب درآمد از طریق خودفروشی می کرد. هنگامی که حکم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافی با عفت (در این سوره) صادر شد، آنها به خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آمدند و از این ماجرا شکایت کردند. آیه فوق نازل شد و از این کار نهی کرد. 25
و در سوره «شعراء» خداوند پس از بیان چندین حکم اقتصادی، این گونه می فرماید:
(وَ لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ) (شعراء: 183)؛ در زمین تلاش برای فساد نکنید.
از لحن این آیه نیز می توان استفاده کرد کهنابسامانی های اقتصادی سرچشمه از هم گسیختگی نظام اجتماعی می شود. در پایان این دستورات (دستورات اقتصادی در زمینه نحوه وزن کردن در موقع فروش اجناس و...) می گوید: (وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ) در زمین فساد نکنید و جوامع را به تباهی نکشانید، و به هرگونه استثمار و بهره کشی ظالمانه و تضییع حقوق دیگران پایان دهید. 26
پس طبق این آیات، اگر اقتصاد سالم نباشد سرمایه دارانِ از خدا بی خبری به وجود می آیند که از مستی کثرت سرمایه دچار انواع کجروی می گردند و برخی افراد درمانده و مفلس از شدت نداری تن به کارهای خلاف می دهند؛ مثلا سرمایه داران، دکان رباخواری باز می کنند و یک عده افراد بدبخت مجبور می شوند قرض های ربوی بگیرند؛ یا برخی افراد سودجو لانه های فساد دایر می کنند و یک عده بدبخت و بیچاره در آن تن به خودفروشی می دهند. به هر حال، در این آیات به طور کلی سلامت اجتماع منوط به سلامت اقتصاد گردیده است که در غیر این صورت، فقر بروز خواهد کرد و انحرافات و فساد جامعه را فرا خواهد گرفت.
ب. از منظر روایات: امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
غنایی که تو را از ستمگری باز دارد، بهتر از فقری است که به گناهت کشاند. 27
حضرت علی (علیه السلام) نیز به صورت مکرّر فرموده است:
تنگدستی اخلاق را زشت می کند. 28
بی چیزی دریچه نکبت است. 29
فقر باعث کارهای زشت می شود. 30
امام علی (علیه السلام) همچنین در توصیه ای به امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
انسانی را که طلب روزی خود می کند ملامت مکن؛ چه هرکس روزی خود (و خانواده خود) را نداشته باشد، خطاهایش فزون می گردد. 31
برای فهم بهتر این روایات می توان از مفهوم «ملکه شدن» استفاده کرد. علمای اخلاق برای کسب صفات نیک و دوری از انحرافات معتقدند باید صفات نیک در انسان ملکه شود و ملکه شدن را این گونه تعریف می کنند:
تکرار عمل صالح و مداومت بر آن؛ البته عملی که مناسب با آن خوی پسندیده است. باید آن عمل را آن قدر تکرار کرد و در موارد جزئی که پیش می آید آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روی هم قرار گیرد و در صفحه دل نقش ببندد. 32
کسب فضایل اخلاقی در گرو «ملکه شدن» است و لازمه ملکه شدن نیز تکرار عمل صالح. منتها برای فقرا در بسیاری موارد امکان تکرار عمل صالح وجود ندارد، بلکه بعکس مجبور می شوند دست به کارهای ناشایست و ناپسند بزنند. همان گونه که در ادامه خواهد آمد، طبق ادعای بعضی جامعه شناسان، در محله های فقیرنشین صفات ناپسند ملکه می گردد.
به هر حال، روایات مزبور با لحن قاطع این حقیقت را اعلام می کنند که فقر بر رفتار و خصوصیات اخلاقی فرد تأثیر بسیار منفی دارد. این روایات چنان صریح هستند که نیاز به توضیح اضافی ندارند. هر کس این روایات را ببیند رابطه فقر و انحرافات را از آنها به دست می آورد.
ج. از منظر جامعه شناسی: در علوم اجتماعی نظریات متعددی در جهت تبیین انحرافات اجتماعی ارائه شده است. از این نظریات می توان برای توضیح متون دینی بهره گرفت.
1. ناهمگونی وسایل و اهداف: در جامعه، برخی اهداف مشروع و پذیرفته شده وجود دارد. تحقق این اهداف نیازمند امکانات و وسایل مناسب و بهینه است. اگر وسایل موردنیاز برای تحقق این اهداف در اختیار اعضای جامعه نباشد نمی توانند به این اهداف اجتماعی جامه عمل بپوشند؛ مثلا راستگویی و امانت داری از اهداف اخلاقی مکتب اسلام است، اما مسلمانان در صورتی می توانند به این هدف متعهد و پایبند باشند که امکانات ضروری زندگی را داشته باشند. در غیر این صورت، مجبورند برای تأمین مایحتاج زندگی قرض کنند و بعضاً قرض باعث می شود که انسان نتواند راستگو و امانت دار باشد.
یکی از جامعه شناسان به نام رابرت مرتون می گوید:
اگر وسایل و امکانات موجود در جامعه با اهداف اجتماعی متناسب نباشد، اعضای جامعه مجبور خواهند شد از وسایل نامشروع برای رسیدن به این اهداف استفاده کنند. یا این اهداف را نادیده بگیرند. 33
2. نظریه برچسب: «نظریه برچسب» مدعی است که هیچ عملی در ذات خود انحرافی نیست، و برچسب «انحراف» است که رفتار برخی افراد را انحرافی اعلام می دارد و عمدتاً نصیب طبقات پایین جامعه می گردد.
برای درک ماهیت کجروی باید ببینیم چرا به بعضی افراد این برچسب زده می شود. برچسب هایی که برای ایجاد مقولات کجروی به کار گرفته می شوند ساخت قدرت جامعه را بیان می کنند. کم و بیش، قواعدی که کجروی برحسب آنها تعریف می شود و زمینه هایی که این قواعد در آنها به کار گرفته می شوند، توسط ثروتمندان برای فقرا، توسط مردان برای زنان، توسط افراد مسن تر برای جوان ها و توسط اکثریت قومی برای گروه های اقلیت تنظیم می شوند. برای مثال، بسیاری از کودکان به کارهایی مانند بالا رفتن از دیوار باغ های دیگران، دزدیدن میوه، شکستن شیشه پنجره ها، یا فرار از مدرسه دست می زنند. در یک محله مرفّه نشین این کارها ممکن است توسط پدر و مادرها، معلمان و پلیس به طور یکسان به عنوان جنبه های نسبتاً معصومانه فرایند رشد در نظر گرفته شود؛ حال آنکه دیگر، در نواحی فقیرنشین این قبیل اعمال ممکن است به عنوان دلیل گرایش به بزهکاری جوانان تلقّی گردد. 34
یکی از مثال های معروف این نظریه، مورد جوانانی است که با برچسپ «یوزپلنگ» وارد مسابقات اتومبیل رانی شده بودند. این برچسب باعث شده بود که نوع نگاه دیگران نسبت به آنها کاملا عوض شود، و پلیس به دفعات آنها را در خیابان توقیف کند. 35
اینکه هیچ عملی ذاتاً انحرافی نیست و برچسب انحراف آن را انحرافی می گرداند، باطل است. در مکتب اسلام، انحرافاتْ تعریف شده و مشخص هستند و ربطی به برچسب خوردن منحرف ندارند. البته همان گونه که اشاره گردید، بین انحرافات در علوم اجتماعی و علم اخلاق تفاوت اندکی وجود دارد؛ اما به هر حال، نسبی گرایی شدید نظریه برچسب در تعریف انحرافات قابل اغماض نیست.
اما ادعای دیگر این نظریه مبنی بر اینکه معمولا انحراف طبقات بالا به راحتی نادیده گرفته می شود، واقعیتی است که کم و بیش در جامعه دیده می شود و نظریه های «برچسب» و «تضاد» در علوم اجتماعی به خوبی به آن اشاره کرده اند.
3. انتقال فرهنگی: یکی از نظریات علوم اجتماعی که حاصل مطالعات تجربی در مناطق فقیرنشین است، بیان می کند که در این مناطق ارزش هایی به وجود می آید که کجروی را تأیید می کند؛ یعنی اعمالی که در مناطق دیگر ناشایست شمرده می شود در این مناطق رفتار پسندیده به حساب می آید.
شاو و مک کی کوشش می کنند تا از نظر تجربی این مسئله را به اثبات رسانند در مناطقی که دچار بی سازمانی اجتماعی هستند ارزش هایی پرورش پیدا می کند که الگوهای رفتار کجرو را مورد تأیید قرار می دهد؛ 36 یعنی در این مناطق کجروی ها به عنوان چیزهای ارزشمند ملکه ذهن افراد می گردد.
4. فرهنگ فقر: این نظریه مدعی است که فقرا دارای فرهنگ خاص می گردند؛ فرهنگ آنان با فرهنگ جامعه کل متفاوت است. آنان به فرهنگ و ارزش های متفاوت مجهز می گردند.
خرده فرهنگِ فقر وسیله فرهنگی برای سازگاری با مشکلات و مقابله با نومیدی ها و همچنین واکنشی است که قشرهای فقیر، آن را برای مقابله با بی ارجی خود در نظام های طبقاتی و اقتصاد مبتنی بر سرمایه، مناسب می یابند و بر همین اساس، اهداف، ارزش ها و هنجارهای آن را در خود درونی کرده از نسلی به نسل دیگر انتقال می دهند. 37
در نقل قول مزبور، به بعضی پیش فرض های این گونه نظریات اشاره گردیده است؛ نظام طبقاتی و اقتصاد مبتنی بر سرمایه از لوازم تحقق این گونه نظریات است. هرچه جامعه به سوی طبقاتی شدن پیش رود، و اقتصاد سرمایه داری در آن شکل بگیرد، فرهنگ فقیر و غنی نیز از همدیگر دورتر خواهد شد.
5. فقدان منزلت اجتماعی: کوهن اصطلاح منزلت را جانشین موفقیت در نظریه مرتون می سازد؛ یعنی طبقات پایین در جامعه از نظر دست یابی به منزلت دچار ناکامی هستند. جامعه در عین حال که آنها را به کسب منزلت تشویق می کند، امکان دست یابی به منزلت پیدا نمی کنند. این امر از طریق اشتغال به امور خلاف تحقق می یابد. 38
نظریات متعدد دیگری نیز در جامعه شناسی برای تبیین انحرافات وجود دارد، اما عمده آنها همین چند نظریه بود که به صورت بسیار مختصر به آنها اشاره گردید. نظریات مزبور حقایقی را تأیید می کنند که چندین قرن پیش در دین مقدس اسلام بیان شده اند.
مصادیق انحراف اخلاقی: در علوم اجتماعی این بحث مطرح شده که فقرا نوعی خاصی از انحرافات را مرتکب می شوند.
جرم های یاد شده در برگیرنده دو دسته زیر به حساب می آید: نخست، جرم های معیشتی (برای نمونه دزدی از فروشگاه ها، دزدی از محل کار و کلاه برداری از مؤسسات بهزیستی) و دیگر، جرم های اجتماعی و فرهنگی (مانند ویرانگری، ایراد ضرب و جرح یا تهدید به انجام آن و گونه های مختلف اخلال در نظم عمومی). 39
اغنیا نوع دیگری از انحرافات را مرتکب می شوند، حتی انحرافات ثروتمندان و اغنیا مهم تر از انحرافات فقرا و درماندگان است.
گرایش کلی موجود در نهادهای دولتی نظام سرمایه داری (نهادهایی از جمله پلیس، قوّه قضائیه، زندان ها و همچنین برنامه های اجتماعی) عبارت است از متمرکز نمودن نگاه بر گونه های خاصی از رفتار (که معمولا با جرایم طبقه کارگر پیوند می خورد) و معرفی آنها به عنوان رفتارهایی که از دیگر گونه های رفتارِ ویران گرانه یا استثمارگرانه، «کجروانه تر» و «زیان آورتر» است. به گفته محققان یادشده، این قبیل رفتارهای ویران گرانه یا استثمارگرانه معمولا با جرم های صاحبان قدرت ارتباط می یابد، اما در همان حال، ادعا می شود که مقابله با آنها، ارزش مداخله دولت را ندارد. 40
د. از منظر متون دینی: در متون دینی نیز برخی از انحرافات خاص برای فقرا بیان شده است. شاید این گونه موارد قیدی باشد بر متونی که ظاهراً مطلق هستند و از آنها چنین به دست می آید که فقرا هرگونه انحرافی را مرتکب می شوند. در ذیل، به عمده ترین مصادیق انحرافات فقرا از نگاه متون دینی پرداخته می شود:
1. فقر و فحشا: در قرآن کریم آمده است:
(الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء) (بقره: 268)؛ شیطان شما را (به هنگام انفاق) وعده فقر و تهیدستی می دهد و به فحشا و زشتی ها امر می کند.
این آیه کریمه به انسان ها هشدار می دهد که: هنگام انفاق کردن شیطان شما را از فقر و نداری می ترساند و شما را به زشتی امر می کند. یکی از مفسّران در ذیل این آیه می نویسد:
گفته شده که منظور از فحشا در اینجا بخل است، ولی بهتر است که آن را اعم از بخل بگیریم؛ زیرا انسان در اثر این وسوسه شیطانی و برای تأمین آینده خود ممکن است دست به هر گناه و خلاف بزند و نگرانی از آینده او را به ارتکاب جرایم گوناگون وادار سازد. 41
میان فقر و فحشا رابطه است. بسیاری از گناهان به خاطر ترس از فقر است. 42
اگر فحشا را به معنی مطلق گناه، یا فحشای جنسی بگیریم، باز ارتباط آن با ترک انفاق بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا سرچشمه بسیاری از گناهان، بی عفتی ها و خودفروشی ها فقر و تهیدستی است. 43
از بعضی آیات دیگر نیز ارتباط فقر با انحراف جنسی و خودفروشی استفاده شده است.
کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند. مراد از نیافتن امکان ازدواج «قدرت نداشتن بر مهریه و نفقه است.»44
در آیه 33 سوره مبارکه نور، خداوند این گروه از افراد تهیدست جامعه را مورد خطاب قرار داده، می فرماید: به فضل خداوند امیدوار باشید و پاکدامنی پیشه کنید. احتمالا خداوند این گروه خاص جامعه را به این دلیل مورد خطاب قرار داده است که:
زنان و مردان غیر متأهل و فاقد امکانات ازدواج بیش از دیگران در معرض آلودگی به فساد جنسی اند. 45
شاید به دلیل همین حقیقت باشد که حضرت علی (علیه السلام) هزینه ازدواج بعضی از افراد را از بیت المال پرداخت کرده است:
زراره نقل می کند: مردی که به علت نداشتن همسر مرتکب گناه می شد بر دستان او آن قدر شلاق زد تا قرمز شد، و فرمود تا هزینه ازدواج او را از بیت المال بدهند. 46
2. فقر و قتل نفس: یکی از موارد دیگر که قرآن به صراحت ذکر می کند، ارتباط فقر با کشتن فرزندان است. هرچند قرآن، این مسئله را به عنوان یک رسم جاهلیت ذکر می کند، اما این مسئله در عصر حاضر نیز می تواند در قالب جاهلیت جدید مصداق پیدا کند.
عرب های دوران جاهلی نه تنها دختران خویش را به خاطر تعصّب های غلط زنده به گور می کردند، بلکه پسران را که سرمایه بزرگی در جامعه آن روز محسوب می شد نیز از ترس فقر و تنگدستی به قتل می رساندند. گرچه امروزه برای سقط جنین دلایل بی اساس دیگری ذکر می کنند، ولی مسئله فقر و کمبود مواد غذایی یکی از دلایل عمده آن است. 47
قرآن کریم در چندین آیه می فرماید:
(وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَکُم مِنْ إمْلاَق) (انعام: 151)؛ و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید.
طبق این آیات، فقر بسیار شدید اگر با فقر فرهنگی نیز همراه باشد می تواند زمینه ساز فجیع ترین و هولناک ترین جنایات گردد؛ زیرا:
فقر و تهیدستی، در تضعیف وجدان آدمیو از میان بردن حتی قوی ترین عواطف انسانی چون مهر به فرزند تأثیر دارد. 48
3. فقر و فساد اداری: در بسیاری موارد فساد اداری نیز ریشه در فقر و نداری دارد. حضرت علی (علیه السلام) توصیه می فرماید برای کم کردن فساد اداری باید کارمندان ادارات تأمین شوند:
آن گاه روزیشان را به فراوانی بر آنان ببار که این نیروی خودسازی آنهاست و هم از دست یازیدن به آنچه در اختیار دارند، عامل بی نیازی و نیز برهانی بر ضد آنهاست. اگر از فرمانت سر پیچند، یا به امانتت خدشه ای وارد کنند. 49
از بخشی از این فرمایش چنین برمی آید که اگر کارمندان با وجود تأمین نیاز، خیانت کنند باید آنان را سرزنش کرد در غیر این صورت، سرزنش آنان سودی ندارد. در بسیاری از متون دیگر نیز حضرت علی (علیه السلام) دستور می دهد که باید زندگی کارمندان دولت تأمین باشد. 50
4. فقر و سرقت: سرقت از بزرگ ترین انحرافات اجتماعی به حساب می آید. البته دزدی در سطوح گوناگون جامعه چهره های بسیار متفاوتی دارد و بسیاری از جوامع به اشکال گوناگون با این مشکل دست به گریبانند. این پدیده در میان اصحاب قدرت به شکلی و در میان اصحاب ثروت به شکلی دیگر بروز می کند. جمع کردن این اشکال گوناگون در حکمی واحد بسیار دشوار می باشد؛ زیرا هر کدام از زمینه های اجتماعی باید جداگانه بررسی گردد. برای مثال، دزدی های کلان صاحبان قدرت و ثروت از امکانات تحت اختیارشان، ناشی از هوا و هوس، حرص، طمع و مال دوستی آنهاست؛ مثل دزدی هایی که از بانک ها صورت می گیرد یا سرقت های مالیاتی و مانند آن. اما بسیاری از سرقت ها ناشی از فقر، فلاکت و نداری است و حتی سرقت هایی که در دستگاه های دولتی صورت می گیرد در بسیاری موارد شاید با فقر نسبی سارقان قابل توجیه باشد.
اگر کمبودها در کل جامعه شدید باشد یا بخش های بزرگ جامعه در فقر به سر برند، به طور طبیعی دزدی، سرقت، جیب بری، باج خواهی و راهزنی نیز شیوع پیدا خواهد کرد.
از برخی متون دینی ارتباط بین فقر و سرقت فهمیده می شود. برای مثال، درباره نحوه اجرای احکام از سوی حضرت علی (علیه السلام) روایت شده که:
جوانی را که دزدی کرده بود انگشتان دست او را قطع کرد؛ چند روزی نگه داشت و فرمود که از بیت المال به او لباس و غذا و دوا بدهند. 51
در عین حال که جوان به خاطر اعمال ضداجتماعی خود مؤاخذه می گردد، اما برای اینکه دوباره به این عمل دست نزند از نظر مالی تأمین می گردد؛ زیرا در غیر این صورت، جوان بار دیگر مجبور خواهد شد به سرقت و دزدی ادامه دهد.
5. فقر و دروغ: دروغ یکی از رذایل اخلاقی است که در متون دینی شدیداً از آن نهی شده و به عنوان یک انحراف در متون اخلاقی بحث های زیادی نسبت به آن صورت گرفته است. در علت یابی مبتلا شدن افراد به دروغ گویی از فقر نیز نام برده شده است:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
«لا یکذب الکاذب الا من مهانة نفسه»؛ 52دروغ گویی از پستی روح سرچشمه می گیرد.
در برخی متون دینی آمده است که فقر موجب حقارت، ذلت و پستی روح فقیر می گردد و طبق این حدیث، پستی نفس از عوامل دروغ گویی به حساب می آید.
دروغگو چنین می پندارد که بی ارزش بودن خود را می تواند به وسیله سخن دروغ جبران کند. دانا احتیاج به دروغ گویی ندارد؛ چون دارای دانش است. شایستگان احتیاج به دروغ گویی ندارند؛ چون شایستگی دارند. ثروتمند نیازی به دروغ گویی ندارد چون مال و منال دارد؛ دارندگان فضیلت، دارندگان قدرت احتیاجی به دروغ گفتن ندارند؛ چون فضیلت دارند، قدرت دارند. عطر خودش می بوید نیاز به ستودن عطار نیست. وقتی به ستودن عطار نیازمند می باشد که فاقد بوی خوش باشد. 53
البته باید توجه کرد که دروغ گویی علل گوناگونی دارد و «فقر» تنها علت آن نیست. از این رو، دروغ گویی قدرتمندان و ثروتمندان منشأی غیر از فقر دارد.
از شمارش این مصادیق می توان نتیجه گرفت که دو سنخ جرم ها با فقر پیوند نزدیک دارند: یکی جرم های مالی؛ مثل سرقت، جیب بری و مانند آنها. دیگری جرم هایی که حاصل پستی روح است؛ مثل دروغ گفتن.
جمع بندی و نتیجه گیری
اینکه فقر علت به وجود آمدن انحرافات است مسلم به نظر می رسد. همان گونه که مشاهده شد، هم در متون دینی و ادبی ما و هم در نظریات علوم اجتماعی شواهدی بر این مدعا وجود دارد. اما متون دینی ما همان تبیین های علوم اجتماعی را تأیید می کند یا چیزی متفاوت از آن می باشد؟ با دقت در متون دینی مشاهده می کنیم که برخی از تبیین ها ـ که قرن ها قبل بیان گردیده اند ـ مشابه همین تبیین های علوم اجتماعی می باشند؛ منتها در تبیین های علوم اجتماعی بعضی افراط و تفریط ها وجود دارد که در متون دینی از آنها خبری نیست. مثلا، نظریه «انتقال فرهنگی» و «فرهنگ فقر» محله های فقیرنشین را یک مجموعه ای جدا از بخش های دیگر جامعه می دانست. از این نظریات چنین بر می آید که فقرا با جامعه کل ارتباط فرهنگی شان قطع شده است و هیچ وجه اشتراکی ندارند، درحالی که این ادعا قدری افراطی به نظر می رسد. در عین حال، اصل اینکه فقرا در جامعه نوعی احساس غربت و بیگانگی می کنند در متون دینی بیان شده است:
ثروتمند در غربت نیز غریب نیست، ولی فقیر در وطن خود هم احساس غربت می کند. 54
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
«المقل غریب فی بلدته»؛ 55 فقیر در شهر خود غریب است.
آن حضرت بر اساس نقل دیگری می فرماید:
«لیس فی الغربة عار، انما العار فی الوطن و الافتقار»؛ 56 غریب بودن عار نیست، عار غریب بودن در وطن است.
کسی که در جامعه غریب است امکان درونی کردن ارزش های جامعه کل را به نحو مناسب پیدا نخواهد کرد و در بعضی موارد رفتارهایمتفاوتی نشان خواهد داد؛ زیرا ارتباطات مناسب برای دریافت ارزش های مشروع اجتماعی را نداشته است.
یکی دیگر از نظریات علوم اجتماعی مدعی بود که برچسب «انحراف» تعیین کننده انحرافات است. نسبی گرایی شدید این نظریه به هیچ وجه قابل تأیید نیست، اما در عین حال، نقش برچسب زدن را نیز نمی توان بکلی نادیده گرفت. امام علی (علیه السلام) می فرماید:
چون دنیا به مردی رو کند، نیکی های دیگران را به ایشان نسبت دهد و چون به آنان پشت کند نیکی های خود ایشان را از آنان سلب کند. 57
نکته جالب توجه اینکه این گونه برچسب زدن مخصوص زمان خاصی نیست؛ از قدیم جباران و قدرتمندان زورگو که صاحب مال و منال بودند سعی می کردند مخالفان خود را با این گونه برچسب ها از صحنه خارج کنند. قرآن کریم، فرعون را از این دسته افراد معرفی می کند:
(أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ) (زخرف: 52)؛ من (فرعون) از این مردی (موسی) که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی تواند فصیح سخن بگوید برترم.
تعبیر به مهین (پست) ممکن است اشاره به طبقات اجتماعی آن زمان باشد که ثروتمندان و اشراف قلدر، طبقه زحمت کشان کم درآمد را طبقه پست می پنداشتند. 58
در یک روایت دیگر، علاوه بر اینکه وجود نسبت های انحرافی برای فقرا تأیید شده است، پیامد این گونه نسبت دادن ها نیز بیان گردیده است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:
وقتی فقیر راست می گوید مردم او را دروغگو، و وقتی زهد میورزد او را جاهل می دانند و فقر موجب از بین رفتن حجب و حیای انسان می شود. 59
اصل ادعای نظریه «برچسب» در منحرف کردن فقرا، در متون دینی ما تأیید شده است. حتی این نکته هم تأیید شده که در جامعه به رفتارهای پسندیده فقرا برچسب کجروانه زده می شود. و همان گونه که از قضیه حضرت موسی برمی آید، هدف از این برچسب ها کنار گذاشتن و منزوی کردن فقراست. پیامد این برچسب ها بی حیا شدن و در نهایت، منحرف شدن فقرا می باشد.
نظریه «ناهمگونی وسایل و اهداف» مدعی بود که اگر وسایل و امکانات لازم برای تحقق اهداف در اختیار نباشد طبیعتاً اهداف و وسایل نامشروع جایگزین اهداف و وسایل مشروع خواهد گردید. در روایتی چنین آمده است:
زیاد شدن بدهی موجب می شود انسان راستگو، دروغگو و کسی که وفادار به عهد خود می باشد بیوفا شود و خلف وعده کند. 60
در این حدیث تأکید شده است که اهداف اخلاقی اسلام در صورتی تحقق خواهد یافت که امکانات و وسایل نیل به آن اهداف وجود داشته باشد در غیر این صورت، این اهداف از سوی اعضای جامعه نادیده گرفته خواهد شد. مثلا، صداقت و امانت داری در صورتی مراعات خواهد گردید که امکانات ضروری برای نیل به آن وجود داشته باشد.
یکی دیگر از نظریات علوم اجتماعی فقدان منزلت اجتماعی را علت اصلی انحرافات می دانست. در یک گروه از متون دینی بر این نکته تأکید شده است که فقر موجب حقارت می گردد.
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
«الفقر یخرس الفطن عن حجته»؛ 61 فقیر از بیان دلیلش عاجز است.
حضرت علی (علیه السلام) همچنین خطاب به فرزند خود می فرماید:
پسرم! کلام فقیر شنیده نمی شود و مقام او شناخته نمی گردد. 62
آن حضرت در چند فرمایش جداگانه می فرماید:
هر کس فقیر باشد از مقام و موقعیتی برخوردار نیست و کوچک و خوار شمرده می شود. 63
کسی که تنگدست باشد خوار و ذلیل است. 64
محرومیت باعث خواری است. 65
در یک گروه دیگر از متون دینی تأکید می شود که افراد حقیر در تاریک خانه رذایل اخلاقی گرفتار می گردند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در چند فرمایش جداگانه می فرماید:
کسانی که شخصیت و شرافت معنوی دارند، شهوات و تمایلات نفسانی در نظر آنها پست و کوچک است. 66
آنان که کرامت نفس دارند هرگز با ارتکاب گناه آن را پست و موهون نمی کنند. 67
بهایی که شخص به تعلقش به جامعه می دهد متناسب است با ارزشی که جامعه برایش به رسمیت می شناسد. 68
به خیر کسی که عزت و کرامتی برای خود قایل نیست، امیدوار نباش. 69
امام هادی (علیه السلام) نیز می فرماید:
از آسیب کسی که برای خود ارزش قایل نیست، درامان نباش. 70
وقتی این دو گروه از روایات را در کنار هم قرار دهیم به این نتیجه می رسیم که فقر موجب حقارت و حقارت باعث کجرو شدن فقیر می گردد. این همان مطلبی است که در علوم اجتماعی به صورت تجربی تأیید شده است.
پس با توجه به متون دینی و مطالعات اجتماعی چنین به دست می آید که فقر باعث انحرافات است. این امر از طریق حقیر شدن، برچسب انحرافی خوردن، نبود امکانات برای نیل به اهداف و بیگانه شدن فقیر از ارزش ها و باورهای مشروع و پذیرفته شده در جامعه، حاصل می شود. خلاصه اینکه تمام نظریات در کنار همدیگر برای فهم متون دینی و درک حقیقت ارتباط فقر و انحراف به ما کمک می کند.
پیشنهادها
حال که فقر، دست کم، به صورت مشروط می تواند بر شیوع انحرافات تأثیر داشته باشد، پس باید تلاش کرد از طریق سازوکارهای گوناگون از تأثیر آن بر انحرافات کاست. آنچه در پی می آید گمانه زنی هایی برای وصول به این منظور است:
1. ساختارهای جامعه به گونه ای شکل بگیرد که از پیامدهای انحرافی فقر کاسته گردد. بدین منظور، باید فقر در جامعه ضدارزش معرفی نشود، فقیر تحقیر نگردد، به فقیر ارزش داده شود و در نهایت، فقیر مورد احترام قرار گیرد. منش و کردار ائمّه اطهار (علیهم السلام) در این زمینه الگوی خوبی است؛ این بزرگواران به گونه ای به فقرا کمک می کردند که خود فقیر نیز نمی فهمید چه کسی به او کمک می کند، تنها پس از شهادت آن امام معلوم می شد که کمک کننده چه کسی بوده است. مولای متقیان علی (علیه السلام) چه در زمانی که خانه نشین بود و چه در زمانی که اداره جامعه را اختیار داشت، هیچ گاه فقرا را از یاد نبرد و کوشید ریشه فقر را در جامعه بخشکاند. ایشان همواره به فقرا کمک می کرد، بیت المال را به صورت عادلانه در میان همه اقشار جامعه توزیع می کرد. حتی ظاهر زندگی ایشان مثل فقرا بود. وقتی فقرا مشاهده کنند که رئیس جامعه مثل آنها زندگی می کند دیگر احساس حقارت نمی کنند و خود را در جامعه غریب نمی دانند؛ از این رو، برچسب کجروی به آنان زده نمی شود. برچسب کجروی خوردن زمانی پدید می آید که فقرا طبقه پست جامعه به حساب آیند؛ ولی اگر آنان افراد عادی و محترم شمرده شوند، برچسب کجروی خوردن معنا ندارد.
وضع زندگی رئیس جامعه زمانی تأثیر کاملا مطلوب را خواهد داشت که دیگر مدیران و سردمداران جامعه نیز مثل یاران حضرت علی (علیه السلام) زندگی ساده ای داشته باشند. اگر کسانی که الگوی جامعه هستند و اعمال و کردارشان معیار رفتار دیگران می باشد، زندگی ساده ای داشته باشند دیگران به این نتیجه می رسند که زندگی ساده ارزشمند است. در این حالت، می توان انتظار داشت که مردم باور کنند، تقوا ارزش اصلی است؛ نه ثروت. کسانی که در جامعه شناسی از آنان به عنوان «دیگران مهم» یاد می شود نباید از زندگی فقیرانه متنفر و منزجر باشند.
2. در رسانه های جمعی فقیر تحقیر نگردد. انعکاس زندگی فقیرانه به عنوان ملعبه و سرگرمی دیگران بدترین نوع پرداختن به این موضوع است.
3. ارزش کار و تلاش به فقرا یادآوری گردد و امکان یافتن شغل برای آنان فراهم گردد.
4. به سرمایه داران و متموّلان جامعه یادآوری گردد که کمک به محرومان وظیفه آنان است و محرومان در مال آنان حق دارند و متموّلان باید حق فقرا را تمام و کمال پرداخت کنند.
5. فقرا نیز باید بدانند که فقر بهانه و مجوزی برای ارتکاب معصیت نیست. اگر فقیر راهی برای نجات از فقر پیدا نکرد نمی تواند این را بهانه وارد شدن در گناهان بداند که اگر چنین کند مثل دیگر افراد جامعه مسئول اعمال خود می باشد و نسبت به آنها پاسخگو. همچنین مجازات های الهی نیز در انتظار آنان می باشد.
پى نوشت ها
1ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1372، ج 2، ص 2989.
2ـ همان.
3ـ باقر ساروخانى، دائرة المعارف علوم اجتماعى، تهران، کیهان، 1370، ج 1، ص 250.
4ـ آگ برن و نیم کوف، زمینه جامعه شناسى، ترجمه و اقتباس ا. ح. آریانپور، چ سیزدهم، تهران، گستره، 1380، ص 245.
5ـ نصراللّه آقاجانى، انحرافات و آسیب هاى اجتماعى از دیدگاه قرآن، پایان نامه کارشناسى ارشد جامعه شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1381، ص 24 به نقل از: صدیق سروستانى، جزوه «انحرافات و آسیب هاى اجتماعى».
6ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن، بیروت، دارالشامیه، 1412، ص 462 / احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالجیل، 1411، ج 4، ص 444.
7ـ نیکلاس آبراکرامبى و دیگران، فرهنگ جامعه شناسى، ترجمه حسن پویان، تهران، چاپخش، 1376، ص 295.
8ـ همان.
9ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، چ هجدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، ج 3، ص 226.
10ـ دانشنامه امام على (علیه السلام)، زیرنظر على اکبر رشاد، مقاله على اصغر هادوى نیا، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1380، ص 208.
11ـ نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، چ پنجم، تهران، فقیه، 1379، ص 38.
12ـ نهج البلاغه، کلمات قصار 142، ص 160 / عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1366، فصل 7 / آقاجمال خوانسارى، شرح غرر و درر، تصحیح ارموى، چ چهارم، تهران، دانشگاه تهران، 1366، ج 4، ص 592.
13ـ اکبر هاشمى رفسنجانى، تفسیر راهنما، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1373، ج 11، ص 533.
14ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چ سوم، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1373، ج 69، ص 47 / تاج الدین شعیرى، جامع الاخبار، قم، رضى، 1363، فصل 67، ص 110.
15ـ آقاجمال خوانسارى، پیشین، ج 2، ص 498، ش 3428.
16ـ محمّدتقى فلسفى، گفتار فلسفى جوان از نظر عقل و احساس، چ هجدهم، تهران، هیئت نشر معارف اسلامى، 1363، ص 238.
17ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، چ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362، ج 1، ص 406.
18ـ شیخ صدوق، خصال، قم، جامعه مدرسین، 1381، ج 1، ص 12.
19ـ شیخ صدوق، علل الشرایع، قم، داورى، ص 527.
20ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 78، ص 12.
21ـ همان، ج 72، ص 47.
22ـ همان، ج 70، ص 246.
23ـ اکبر هاشمى رفسنجانى، پیشین، ج 9، ص 559.
24ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 3، ص 357.
25ـ همان، ج 14، ص 461 / فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، چ دوم، تهران، ناصرخسرو، ج 7، ص 221.
26ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 15، ص 335.
27ـ محدث نورى؛ مستدرک الوسائل، چ دوم، قم، آل البیت، 1409، ج 2، ص 415/ محمّدباقر مجلسى، پیین، ج 72، ص 47.
28ـ عبدالواحد آمدى، پیشین، ج 2، ص 1599، ص 923 / آقاجمال خوانسارى، پیشین، ج 2، ص 9.
29ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، چ دوم، قم، کتابخانه آیة اللّه مرعشى نجفى، 1404، ج 17، ص 86.
30ـ آقاجمال خوانسارى، پیشین، ج 4، ش 5894، ص 226 / عبدالواحد آمدى، پیشین، ج 1، ش 5894، ص 802 با ترجمه حسین شیخ الاسلامى.
31ـ محدث نورى، پیشین، ج 2، ص 415 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 72، ص 47.
32ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه محمّدباقر موسوى همدانى، قم، دارالعلم، ج 1، ص 351.
33ـ فرامرز رفیع پور، آنومى یا آشفتگى اجتماعى، تهران، سروش، 1378، ص 32.
34ـ تلخیص و اقتباس از: آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، چ ششم، تهران، نشر نى، 1379، ص 162.
35ـ ر. ک. على سلیمى، جامعه شناسى کجروى، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380، ص 545.
36ـ فریده ممتاز، انحرافات اجتماعى نظریه ها و دیدگاه ها، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1381، ص 87.
37ـ على سلیمى، پیشین، ص 449.
38ـ فریده ممتاز، پیشین، ص 100.
39ـ راب وایت و فیونا هینز، جرم و جرم شناسى (متن درسى نظریه هاى جرم و کجروى)، ترجمه على سلیمى و همکاران، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 219.
40ـ همان، ص 218.
41ـ یعقوب جعفرى، تفسیر کوثر، قم، هجرت، 1374، ج 2، ص 25.
42ـ محسن قرائتى، تفسیر نور، قم، مؤسسه درراه حق، 1374، ص 539.
43ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 251.
44ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 15، ص 157.
45ـ اکبر هاشمى رفسنجانى، پیشین، ج 12، ص 263.
46ـ محمد دشتى، امام على و مسائل قضائى، تهران، سازمان تحقیقات نیروى مقاومت بسیج، 1380، ص 123.
47ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 6، ص 33 و ج 12، ص 100.
48ـ اکبر هاشمى رفسنجانى، پیشین، ج 10، ص 85.
49ـ عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب، تهران، زره، 1373، ج 7، ص 4024 / محدث نورى، پیشین، ج 13، ص 152 / نهج البلاغه، ن 53، ص 1006.
50ـ عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ج 7، ص 4024 / شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 27، ص 223 / ابن ابى الحدید، پیشین، ج 17، ص 58.
51ـ محمّد دشتى، پیشین، ص 123.
52ـ محدث نورى، پیشین، ج 8، ص 460.
53ـ سیدرضا صدر، دروغ، تهران، روزبه، 1341، ص 44.
54ـ نهج البلاغه، کلمات قصار 53، ص 415.
55ـ حسین شیخ الاسلامى، ترجمه غررالحکم، چ چهارم، قم، انصاریان، 1378، ص 1089 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 69، ص 53 / حسن دیلمى، اعلام الدین، قم، مؤسسة آل البیت، 1408، ص 159 / نهج البلاغه، کلمات قصار 3، ص 1113.
56ـ آقاجمال خوانسارى، پیشین، ج 5، ص 87 / حسین شیخ الاسلامى، پیشین، ج 2، ش 7517، ص 1153.
57ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، کلمات قصار 8، ص 1092.
58ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 12، ص 86.
59ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 69، ص 47 / تاج الدین شعیرى، جامع الاخبار، قم، رضى، 1363، فصل 67، ص 110.
60ـ آقاجمال خوانسارى، پیشین، ج 4، ص 592 / عبدالواحد آمدى، پیشین، ج 1، ص 7150، ص 532.
61ـ سیدهاشم رسولى محلاتى، ترجمه غررالحکم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378، ج 2، ص 286 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 72، ص 53.
62ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 72، ص 47 / محمّدرضا حکیمى، الحیاة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376، ج 4، ص 394.
63ـ حسین شیخ الاسلامى، پیشین، ج 2، ش 8879، ص 1151 / آقاجمال خوانسارى، پیشین، ج 5، ص 388.
64ـ حسین شیخ الاسلامى، پیشین، ج 2، ش 7656، ص 1203 / محمّدبن یقعوب کلینى، پیشین، ج 8، ص 21.
65ـ حسین شیخ الاسلامى، پیشین، ج 1، ص 101، ص 250.
66ـ ابن ابى الحدید، پیشین، ج 20، ص 99 / حسین شیخ الاسلامى، پیشین، ج 2، ش 8730، ص 1460.
67ـ محدث نورى، پیشین، ج 11، ص 339 / حسین شیخ الاسلامى، پیشین، ج 2، ش 8730، ص 1460.
68ـ تامین ملوین، جامعه شناسى قشربندى و نابرابرى هاى اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران، توتیا، 1373، ص 49.
69ـ آقاجمال خوانسارى، پیشین، ج 1، ص 394.
70ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404، ص 483.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 116، ویژه نامه جامعه شناسی
نویسنده : غلامرضا شفق
نظر شما