موضوع : پژوهش | مقاله

آثار علی ابوالحسنی پیرامون مشروطه در بوته نقد


این نوشتار کوششی است در زمینه نقد و بررسی ساختاری و محتوایی اهمّ تألیفات پژوهشگر گرامی جناب آقی علی ابوالحسنی (منذر) پیرامون جریانشناسی عصر مشروطه و تبیین طیفبندیهی موجود در آن.
نگارنده در این مقاله ضمن ارج نهادن به زحمات ارزشمند جناب آقی ابوالحسنی پیرامون حوادث عصر مشروطه و زدودن غبارهی اتهام و تردید، تلاش میکند با امید به پویایی و ارتقی کمّی و کیفی کارهایی از این دست، نقاط ضعف و قوّت این تألیفات را بررسی نماید.


بیگمان یکی از مهمترین حوادث تاریخ معاصر ایران جنبش مشروطیت میباشد؛ چراکه این پدیده با ورود به عرصه سیاسی ـ فرهنگی جامعه ایران، به نقطه عطفی در تاریخ معاصر این کشور تبدیل گردید و حجم گستردهی از پژوهشهی پژوهشگران این عرصه را به خود اختصاص داد. در این میان، گرچه بسیاری از این پژوهشها از گزند تحریفات و اتهامات ناروا نسبت به جریان اصیل مشروطه و پرچمدار مشروطه مشروعه ـ شهید شیخ فضلاللّه نوری ـ مصون نماند، اما بسیاری از محققان متعهد، آگاه و بیطرف نیز بودهاند که جریانشناسی مشروطه را بدون دخالت دادن حبّ و بغضهی شخصی و تعصبات نابجا مورد تحقیق و بررسی قرار دادهاند. محقق ارجمند جناب آقی علی ابوالحسنی (منذر) از جمله پژوهشگران برجسته در این وادی است که با تحقیقات گسترده و عمیق خود درباره این رویداد مهم تاریخی، در روشن ساختن ابعاد و زوایی مبهم این حادثه در اذهان، به ویژه نمایاندن شخصیت مظلوم آن جریان، یعنی شهید شیخ فضلاللّه نوری، بسیار سهیم است.
در این نوشتار نگارنده میکوشد با مروری هرچند اجمالی و گذرا بر اهمّ تألیفات این محقق ارجمند پیرامون مشروطه، به تبیین و بررسی راهکارها و روشهی تحلیلی ایشان پرداخته و برخی آثار را مورد تدقیق و کنکاش بیشتر قرار دهد.

الف. ساختار تألیفات علی ابوالحسنی در یک نگاه
ساختار تألیفات جناب آقی ابوالحسنی در مجموع از چارچوبی نسبتاً قوی و نظاممند برخوردار است. دقتنظر ایشان در تجزیه و تحلیل دادههی اطلاعاتی، تلاش خستگیناپذیر در تحقیق و جمعآوری اطلاعات، امانتداری، و پرهیز از پیشداوری بدون تکیه بر مستندات قوی از اموری بهحق ستودنی است. سبک نگارشی ایشان بسیار ساده و روان است، به گونهی که به راحتی با مخاطبان خود ارتباط برقرار میکند. ایشان به رغم ضدیت با منحرفان مشروطه، هیچگاه پا را از دایره انصاف فراتر نمیگذارد؛ هرجا از نقاط ضعف مخالفان سخنی به میان میآورد، به یادآوری نقاط مثبت در کارنامه زندگی ایشان نیز میپردازد.
بری نمونه، از نظر وی شیخ ابراهیم زنجانی فردی کاملا منحرف و در حقیقت، نماد یک انسان فاسد در عصر مشروطه و پس از آن است. هرچند مؤلف جلوه فساد این شخص را در سرتاسر زندگی وی به تصویر میکشد، اما با این همه، اگر نقاط مثبتی هم در زندگی این شخص مشاهده کند از ذکر آن ابایی ندارد. چنانکه نقش شیخ ابراهیم در مبارزه با فرق ضالّه بهاییه و بابیه مورد توجه قرار میگیرد و حتی بر مناظره زنجانی با مبلّغ سرشناس بهایی در زنجان و غلبه بر وی تأکید میورزد. 1 در بخشی دیگر، به نکات مثبت خاطرات و دستنوشتههی شیخ ابراهیم زنجانی اشاره میکند و در کنار نکات منفی اینخاطرات، فهرستی هم از نکات مثبتهمچوننصایح و هشدارهی مفیداخلاقی، طبیواجتماعیارائه میدهد. 2
با این همه، و به رغم چارچوب ساختاری نسبتاً قوی و نظاممند تألیفات آقی منذر پیرامون مشروطه، این مجموعه از یک ایراد مصون نمانده است: عدم تنوع در موضوع و مباحث محوری این تألیفات. در یک نگاه اجمالی بر این تألیفات مشخص میگردد اکثریت قریب به اتفاق آنها به گونهی مستقیم یا با واسطه به معرفی و دفاع از شخصیت شهید شیخ فضلاللّه نوری پرداخته است. 3به عبارت دیگر، ایشان مشروطه را با محوریت شیخ و از زاویه نگاه او تحلیل نموده است، در حالی که شاید بهتر بود مؤلف محترم مباحث مطرح شده در کتب متعدد خویش را ذیل عناوین محدودتری جمعآوری و به موضوعات و زوایی دیگر این امر هم اشاره میکرد تا ابعاد گوناگون جریان مشروطه و رویکردهی متنوع آن بری خوانندگان آثار ایشان روشنتر شود. 4

ب. نقد و بررسی محتوایی

نگاه مؤلف به رهبران مشروطه
با بررسی مجموعه آثار آقی ابوالحسنی در دوران مشروطه، مشخص میگردد که ایشان رهبری جریان مشروطه را در دو طیف و جریان کاملا متفاوت از یکدیگر ارزیابی نموده و سیر مشروطه را نیز با نگاه به دو جریان نامبرده مورد تحلیل و بررسی قرار میهد: 1. طیف غربگرایان؛ 2. طیف اسلامگرایان.
جریان دوم (طیف اسلامگرایان) از نظر ایشان به دو گروه قابل تقسیم است: 1. مشروعهخواهان؛ 2. مشروطهخواهان دینباور.
به اعتقاد آقی منذر، طیف غربگرا بر خلاف جریان اسلامگرا به دنبال استقرار «مشروطه غربی» در ایران بود. این طیف را افرادی همچون تقیزاده و روشنفکران غربگرا نمایندگی میکردند. این جریان درصدد برقراری نظامی در ایران بود که بکلی با آموزههی دینی، سنّتها و اعتقادات بومی و فرهنگی این مرز و بوم ناسازگار بود. 5در میان این طیف کسانی قرار داشتند که گروهی با صراحت و برخی دیگر با کنایه از اسلام و آموزههی تشیع برائت میجستند و تنها راه نجات ایران و مردم این کشور را در غربی شدن از فرق سر تا نوک انگشتان پا میپنداشتند. 6
مؤلف ضمن تلاش بری ردّ دیدگاه جریان غربگرا، در جی جی تألیفات خویش با استنادات گوناگون نشان میدهد که نظام حاکم بر کشورهی غربی نه تنها استعداد پیاده شدن در کشورهی اسلامی را ندارد، بلکه حتی در کشورهی غربی نیز با مشکلات و کاستیهی فراوانی مواجه بوده و ناکارآمدی آن به اثبات رسیده است. 7
از دیدگاه مؤلف، شاخه مشروعهخواه طیف اسلامگرایان را اسطورهی همچون شیخ فضلاللّه نوری رهبری میکرد. او گرچه خود از نخستین حامیان و مؤسسان مشروطیت در ایران بود، اما مشروطه درخواستی وی هرگز به معنی متعارف آن در نظامهی غربی نبود. به همین دلیل، شیخ فضلاللّهنوری شعار«مشروطه مشروعه» را سر داد تا از استقرار مشروطه غربی در ایران جلوگیری و موج برخاسته از این جریان انحرافی را مهار نماید. 8
با مطالعه مجموعه آثار آقی ابوالحسنی درباره مشروطه، مشخص میگردد ایشان بیشترین تلاش خود را به توسعه و بسط دیدگاهها و نظریات رهبران مشروطه در دو طیف غربگرا و اسلامگرایان مشروعهخواه معطوف نموده و به همان میزان سهم کمتری بری تحلیل و تشریح دیدگاه شاخه دوم از طیف اسلامگرا (مشروطهخواهان دینباور) اختصاص داده است. به اعتقاد نگارنده، این امر تا حدی از جامعیت بحث و نمایاندن ابعاد و جوانب مختلف دیدگاه ایشان پیرامون مشروطه کاسته است.
دیدگاه مؤلف نسبت به خاستگاه مشروطیت و جریانهی موجود در آنرویکرد آقی منذر به مشروطه همراه با نگاه خاصی است. به اعتقاد ایشان، طبیعت مشروطه «خروج از دنیی اعتقادیوخدامحور» و «ورود به جهانی انسانمحور و غیر الهی» بود؛ جهانی که در آن از خدا، پیامبر و وحی خبری نبود و به جی همهاینها انسانآزادوبینیازبهدین و فرستاده الهیمینشست. 9 وی در تشریح این رویداد مینویسد:
مشروطه ورود ما به جهانی دیگر بود؛ جهانی درست به وارونه آنچه که قرنها، بل هزارها سال در این کشور، بلکه تمامی عالم، رواج داشت. در این جهان «انسان» به پندار خام خویش به جی خدا مینشست و سرنوشتش را خود رقم میزد. بیهدایت انبیا و بیمعونت وحی، سیاستش جدی از دین بود و انسانش بی پیر و لاکتاب.... قبول این جهان تحولی ژرف میطلبید در اندیشه، در فرهنگ و در تمدّن، و این تحول همه چیز ما را در هم میریخت؛ یا باید متحول میکردی یا باید متحول میشدی. یا باید انقلاب میکردی یا باید منقلب میشدی... و راه دیگری نبود!.... 10
همانگونه که از عبارات مزبور مشهود است، مؤلف بدون ایجاد تمایز میان مشروطه اسلامی با مشروطه غربی، به طور کل این رویداد را داری خاستگاهی «غیر الهی» و «بدون سابقه قبلی» میداند. به اعتقاد او، مشروطه موجی جدید بود که با به راه افتادن آن در غرب و سپس دیگر مناطق جهان، بنیانهی دینی و اعتقادی انسانها متحول گشته و انسان محور کاینات قرار میگرفت. گرچه تحلیل فوق از مشروطه تنها ناظر به تفسیری از آن جریان است که برخی روشنفکرنمایان غربگرا و سکولار مفسّر آن بودند و جریان غالب بیدینی، هرج و مرج و بیبند و باری در عصر مشروطه را رهبری مینمودند، اما روشن است که این مفهوم (مشروطه به مفهوم غربی) هرگز کل جریان مشروطه و دیدگاه تمام مشروطهخواهان آن عصر را پوشش نمیداد؛ زیرا بیگمان عالمان فرهیختهی که قدم در راه این نهضت نهادند، از جمله شیخ فضلاللّه نوری، به عنوان یکی از پیشگامان برپایی این نهضت در ایران، و همچنین خیل کثیر مردمان مسلمان و دینباوری که به تبعیت از عالمان دینی خود عَلَم مشروطهخواهی را برافراشتند هرگز خواستار تحقق مشروطه غربی با تمام جوانب و اوصاف آن در ایران نبودند. ایشان مشروطهی میخواستند که ضمن تحدید قدرت استبدادی شاه و سلطنت، آزادی را آنگونه که در شرع مقدّس اسلام به رسمیت شناخته شده بری مردمان فراهم سازد. پس نمیتوان مشروطه را به طور مطلق «خروج از دنیی اعتقادی و خدامحور» و «ورود به جهانی انسان محور و غیر الهی» توصیف کرد، که اگر چنین بود هرگز در میان مردماندینباوروخدامحور، مشروطهخواهییافتنمیشد.
در ادامه این بحث، مؤلف به تبیین بخش دیگری از جریانشناسی عصر مشروطه در ایران میپردازد و در این زمینه، به سه جریان مهم اشاره نموده و تحلیل خود را بر پایه این سه جریان قرار میدهد:
در برابر این طوفان جمعی تسلیم شدند چون پرکاه در باد. جمعی از درِ توجیه درآمدند و غافل شدند از چرخه تند و کوبان آن، که همه چیز را درمینوردید و جز به تسلیم محض قانع نبود. جماعتی نیز که جان در کمند دین داشتند ایستادند؛ ایستادنی سترگ، بسان کوه، درغرش طوفان، و سر خم نکردند به امواج درشتناک آن.... شیخ فضلاللّه از این جماعت، بل پیشوی آنان بود.... 11
در عبارات مزبور، مؤلف از سه جریان کلی در عصر مشروطه یاد میکند:
1. جریانی که در برابر مشروطه کاملا تسلیم شد.
2. جریانی که به دلیل عدم شناخت کافی از این رویداد به توجیه و تأویل آن پرداخت.
3. جریانی که به دلیل داشتن دغدغههی دینی برابر آن ایستاد.
تقسیمبندی فوق را تا حدی میتوان ناشی از رویکرد سیاهانگارانه محض از رویداد مشروطه و عدم ایجاد تمایز میان مشروطه غربی با نوع اسلامی آن تلقّی کرد. بیگمان، مؤلف محترم به اصل تمایز و تفاوت میان مشروطه غربی با غیر آن اعتقاد دارد؛ 12 لکن به دلیل آنکه در این بخش به چنین امری تصریح نکرده، ناخواسته خوانندگان و مخاطبان خویش را در معرض این تصور قرار داده که ایشان هیچ نگاه مثبتی به مشروطه نداشته است. نکته دیگر آنکه گرچه نمیتوان ادعا کرد که موج مشروطهخواهی در ایران از جریانات غربی تأثیر نپذیرفت، لکن نمیتوان آن رویداد را نیز داری محتوایی کاملا ضد دینی و غیرالهی انگاشت، که اگر چنین بود عالمان بزرگی همچون آخوند خراسانی و به تبع ایشان، مردم مسلمان ایران هرگز به دفاع از آن برنمیخاستند. دفاع ایشان از مشروطه نه از سر غفلت و توجیهگری، که دفاع از «مشروطه اسلامی» بود. بدیهی است در این نکته هیچ اختلافی میان آخوند خراسانی و دیگر عالمان حامی مشروطه با شیخ فضلاللّه نوری وجود نداشت؛ همچنانکه مؤلف نیز در بخشهایی از تألیفات خویش به این واقعیت اشاره میکند. وی در صفحه 51 از کتاب دیدهبان بیدار به نقل از دکتر رضوانی مینویسد:
شیخ بر خلاف آنچه که عدهی گمان میبرند مخالف مشروطه = تحدید سلطنت نبود... وی میفرمود: مشروطهی که در فرنگستان ساری و جاری است با مشخصات خاصی که دارد شایسته اجرا در ایران نیست. ایرانیان باید مشروطهی منطبق بر سنن ملی و مذهبی خود برقرار کنند و... و سفارش شیخ فضلاللّه نوری این بود: وعلیکم بالمشروطیة الاسلامی.
بدینسان، شیخ فضلاللّه نوری مشروطه اسلامی را قبول داشت و آخوند خراسانی و دیگر عالمان مشروطهخواه نیز همان را میخواستند. دلیل حمایت ایشان از مشروطه نیز کاستن از ظلم ظالمان و استبداد شاهان قاجار بود. این گروه آن بخشی از مشروطه را میخواستند که در کاهش ظلم و ستم شاهان مؤثر بود و در ضمن، هیچ تضادی نیز با شریعت نداشت. در حالی که تقسیمبندی سهگانه مزبور در این بخش از آثار مؤلف، عالمان فرهیختهی همچون آخوند خراسانی را ناخواسته در دستهی قرار میدهد که از آن با عنوان «توجیهگر» و «غافل» یاد میشود.

دفاع تلویحی از محمّدعلی شاه قاجار
مؤلف در زمینه مقابله با عملکرد مشروطهطلبان مطالبی مینگارد که در ذهن مخاطب حمایت تلویحی از شخصیت و عملکرد محمّدعلی شاه قاجار تداعی میشود. شاید دلیل این امر توجیه برخی حمایتهی ضمنی شیخ شهید از شاه قاجار در مقابله با مشروطهطلبان تندرو باشد. اما به اعتقاد نگارنده این امر نیز در جی خود نیازمند نقد و بررسی دقیقتر و عمیقتر است؛ زیرا به هیچ وجه نمیتوان مخالفت شاه قاجار با مشروطه را از جنس همان مخالفتی انگاشت که شهید شیخ فضلاللّه نوری از آن دم میزد؛ چه آنکه دیدگاهها و آرمانهی شیخ فضلاللّه نیز هیچ سنخیتی با آنچه محمّدعلی شاه در مقابله با مشروطه در ذهن میپروراند نداشت.

رجال شناسی مشروطه
به رغم تألیفات متعدد و فراوان آقی ابوالحسنی پیرامون مشروطه، شاید بتوان گفت این تألیفات در زمینه رجالشناسی از غنی چندانی برخوردار نیستند. بدیهی است که در دوره مشروطه رجال سیاسی تأثیرگذار و رهبران شاخص کم نبودهاند، لکن مؤلف فقط به معرفی چند شخصیت معروف، نظیر شیخ فضلاللّه نوری و شیخ ابراهیم زنجانی، بسنده نموده است. این نقیصه حتی در مورد رجال معروفی همچون آخوند خراسانی، سیدکاظم یزدی، سیدمحمّد طباطبائی، سید عبداللّه بهبهانی و نیز در میان رجالی که میتوان از ایشان با عنوان زمینهسازان نهضت مشروطه یاد کرد، نظیر سید جمالالدین اسدآبادی و میرزی شیرازی، صدق میکند. البته ایشان در کتاب آخرین آواز قو صفحاتی را به معرفی اجمالی تنی چند از رجال مشروطه که ارتباطشان با رژیم پهلوی به اثبات رسیده اختصاص داده است؛ اما بجا بود که همین کار در دوره مشروطه نیز صورت میگرفت و حتی رجال فکری و سیاسی پیش از مشروطه را که به نوعی میتوان از ایشان با عنوان زمینهساز آن نهضت یاد کرد، معرفی نموده و مورد تحلیل و بررسی قرار میداد.

رهبران و رجال فکری ـ سیاسی مورد توجه در دوره مشروطه
بررسی آثار و تألیفات آقی منذر در دوره مشروطه نشان میدهد که ایشان رهبران و رجال فکری ـ سیاسی این دوره را ذیل دو طیف کلی «مشروطهخواهان مشروعهخواه» و «مشروطهخواهان غربگرا» قرار میدهد. 13 در ادامه این نوشتار، با معرفی نمایندگان رهبری هر طیف، راهکارهی مؤلف در تشریح شخصیت واقعی ایشان را نیز بیان خواهیم نمود:

طیف اول: جریان مشروطه خواهان مشروعه خواه
در این قسمت مؤلف از دو شخصیت نامدار، یعنی شیخ فضلاللّه نوری و ملّاقربانعلی زنجانی، یاد نموده و ایشان را به عنوان نماد و رهبر جنبش مشروطه مشروعهخواه میشناسد.
شیخ فضلاللّه نوری رهبر جنبش مشروطه مشروعه خواه: از دیدگاه مؤلف، شیخ فضلاللّه نوری نظریهپرداز و قیامآور انقلاب اسلامی ایران است که ملت ایران 70 سال پس از شهادت وی به پیامش پاسخ مثبت گفت. 14 از اینرو، بخش اعظمی از تحقیقات و تألیفات مؤلف به طور مستقیم یا به مناسبت، به بررسی دیدگاهها، احوالات و نمایاندن شخصیت واقعی شهید شیخ فضلاللّه نوری اختصاص مییابد.
مؤلف در خلال این تحقیقات گسترده تلاش میکند با تکیه بر مدارک و مستندات دست اول، به بررسی شخصیت این چهره مظلوم در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در ارتباط با حوادث مشروطه، پرداخته و اتهامات ناروی مخالفان را پاسخ دهد.

راهکارهی مؤلف در دفاع از شخصیت و عملکرد شیخ فضل اللّه نوری
1. تبیین جایگاه و جامعیت علمی برجسته شیخ فضل اللّه نوری: تلاش آقی منذر در این زمینه بیشتر معطوف به این نکته است که ثابت کند سخنان و نظرات شیخ فضلاللّه به لحاظ برخورداری از دانش و اطلاعات علمی گسترده و همهجانبه، در کنار تقوا، اعتقاد و ایمان، حجت بود. ایشان بری اثبات این ادعا به تأیید موافقان و مخالفان وی در این امر استناد میکند:
او مقام اجتهاد داشت و این مقام بر همه کس مسلّم بود، به طوری که حتی سرسختترین دشمنان او نیز نتوانستند عظمت علمی او را انکار کنند و حتی بسیاری او را از بهبهانی و طباطبائی و امثال آن دو برتر میدانستند. در بحبوحه انقلاب (مشروطه) آنچه امکان داشت به این پیرمرد به دروغ یا راست افترا و تهمت زدند، اما هیچ کس منکر مقام علمی او نشد. 15
2. معرفی شیخ شهید از زبان صاحب نظران و استادان معروف ایشان: مؤلف بری انجام این مقصود، اظهارات تنی چند از بزرگان و رجال علمی ـ سیاسی معروف را شاهد مثال خویش قرار میدهد:
میرزا حسین نوری ـ فقیه، رجال شناس و محدث نامدار شیعه ـ در نامه به صاحب عبقاتالانوار، از شیخ فضلاللّه با عنوان «جناب شریعتمدار... اجل تلامذه، جناب میرزا (شیرازی) دام ظله در تهران» یاد میکند. عبرت نایینی وی را افضل و اکمل تلامذه حاج میرزا محمّدحسن شیرازی میشمارد که در فقه و اصول و حدیث و رجال دستی بسزا داشت... میرزی شیرازی (استاد معروف شیخ فضلاللّه نوری) وی را به منزله «نفس خویش» میشمرد و معروف است در پاسخ به این سؤال که آیا اجازه میدهید به عنوان ارجاع احتیاطات فتوا به غیر، به شیخ رجوع کنیم، فرموده بود: میان من و شیخ فضلاللّه غیریتی نیست او «خود من» و «نَفس من» است... اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات عهد ناصری در سالهی اول ورود شیخ به تهران، از وی به عنوان افضل و اکمل تلامذه، یاد کرده و افزوده: در فقه و اصول و حدیث و رجال و انواع فضایل دیگر امتیازی بَیِّن دارد.... 16
مؤلف همچنین با ذکر داستانی از مرحوم آخوند خراسانی نشان میدهد که ایشان نیز بری شخصیت شیخ فضلاللّه نوری جایگاه و احترامی خاص قایل بودند. 17
در تأیید و معرفی شیخ فضلاللّه نوری از زبان دیگر استاد بزرگ ایشان، حاج میرزا حبیباللّه معروف به محقق رشتی، مؤلف به تقریظی اشاره میکند که محقق رشتی بر رساله محققانه شیخ فضلاللّه (درباره قاعده فقهی ضمان الیه) نوشته است. در این تقریظ، میرزا حبیباللّه رشتی از شیخ فضلاللّه نوری به عنوان «نور و فروغ دیده خویش و مجتهدی متبحّر، کامل و جامع معقول و منقول» یاد میکند و از مؤمنان نیز میخواهد او را در امور دینی مرجع خود قرار داده و در مسائل دنیوی و اخروی از او پیروی کنند؛ تا آنجا که مینویسد: امام معصوم در حق او و امثال اوست که فرمودهاند: «رد کننده حکم وی رد کننده حکم ما بوده و این امر شرک ورزیدن به خداست. »18
ملّا محمّدعلی اردوبادی، میرزا لطفعلی صدرالافاضل، سید حسن مدرّس، سیداحمد شبیری زنجانی، میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی، میرزا ابوالحسن شعری مدرس تبریزی، شیخآقا بزرگ تهرانی، محدّث قمی، عباس اقبال آشتیانی، علّامه امینی، امام خمینی (قدس سره)، استاد مطهّری، استاد حسنزاده آملی و جمع کثیر دیگری از عالمان متقدّم و متأخّر از جمله صاحبنظرانی هستند که مؤلف با استناد به اظهارات ایشان، به معرفی شیخ فضلاللّه نوری همت گمارده و دیدگاههی ایشان نسبت به شیخ شهید را مطرح مینماید. 19
3. اعتراف مخالفان: بخش دیگر تبیین و معرفی شخصیت شهید نوری به اعتراف مخالفان وی اختصاص مییابد. در جایی میخوانیم:
حتی ناظمالاسلام کرمانی هم (که معالاسف در تاریخ خویش از هیچگونه توهین و هتاکی به شیخ باز نایستاده) معترف است: حاجی شیخ فضلاللّه اگر چند ماهی در عتبات توقف کند، شخص اول علمی اسلام خواهد گردید؛ چه هم حُسن سلوک دارد و هم مراتب علمیه... مهدی ملکزاده که او نیز با شیخ سرگران است، اذعان دارد: در پایتخت بالاترین مقام روحانیت را حایز بود... از حیث معلومات و تبحّر در علوم دینی از همه همگنانش برتری داشته و بسیار فهیم و باهوش بوده و در قدرتاستدلالدر میان طبقه خود نظیر نداشته است. 20
ادوارد براون، مخبرالسلطنه هدایت، یحیی دولتآبادی، سید حسن تقیزاده، اعظامالوزاره قدسی، احمد کسروی، پیترآوری، فریدون آدمیت و برخی دیگر، از مخالفان شیخاند که مؤلف با استناد به اظهارات تمجیدگونه ایشان نسبت به مقام علمی و برجسته شیخ فضلاللّه نوری، برخی از سخنان آنان را آورده است.
4. تبیین دیدگاهها و نظریات شیخ: راهکار چهارم مؤلف در دفاع از عملکرد و شخصیت شهید شیخ فضلاللّه نوری، معرفی وی از طریق تبیین دیدگاهها و نظریات اوست. آقی ابوالحسنی در کتاب دیدهبان بیدار، در زمینه نیل به این مقصود به سه مقوله استقلال، عدالت و حاکمیت اسلام اشاره کرده و آنها را به عنوان سه رکن نظریه سیاسی شیخ فضلاللّه قرار میدهد و تأکید میکند که ایشان «استقلال» را به مفهوم رهایی از سلطه سیاسی و فرهنگی غرب، «عدالت» را به معنی مهار قانونمندانه شاه و دولت توسط نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات مردم و بالاخره، «حاکمیت اسلام» را به مفهوم اجری مو به مو و بدون تبعیضِ احکام الهی در جمیع شئون میدانستند. ایشان همچنین با ارائه دیدگاههی شیخ در خصوص موضوعاتی همچون آزادی، مساوات، مجلس شورا و ری اکثریت، که در آن عصر از حساسیت ویژهی برخوردار بودند، نشان میدهد که شیخ فردی بیاطلاع از اصطلاحات و موضوعات رایج عصر خویش نبود، بلکه او با تخصص و آگاهی سخن میگفت و علیه جریانات انحرافی آن عصر موضعگیری میکرد:
شیخ، نه با مردمی بودن حکومت مخالفت داشت و نه با شور و مشورت در امور کشور. او تنها میخواست قوانین کشور ایران مطابق خواست مردم مسلمان این سرزمین «اسلامی» باشد نه برگرفته از بلژیک و فرانسه و... متقابلا معدود عناصر معلومالحالی هم که شیخ را به تهمت مخالفت با آزادی! و هواخواهی از استبداد! (و در حقیقت به جرمستیز جدّیِ او با بلهوسیها و خودکامگیهی آنان) به دار آویختند، وجهه نظر حقیقیشان دفاع از مفهوم ماسونی / لیبرالیستیِ «آزادی» (یعنی همان اباحیت) بود... در نتیجه، شیخ نوری که از مدتها پیش نگران انحراف نهضت و تباهی ثمراتِ قیام ملت بود، ندی انتقاد دیرینه و فزاینده خویش علیه مفاسد همزاد یا نوزادِ مشروطه را به فریادرسیاعتراضبَدَل ساخت. 21
5. تبیین خدمات شیخ از آغاز تا فرجام: نویسنده با مروری بر تلاشها و زحمات طاقتفرسی شیخ فضلاللّه در نهضت تحریم تنباکو به عنوان جنبشی زمینهساز در نهضت مشروطه و سپس تأسیس عدالتخانه، مهار قانونمندانه شاه و دولت و در نهایت، کنترل «دموکراسی اروپایی» با لگام شریعت در قالب مشروطه مشروعه، به خوبی ثابت میکند بر خلاف تمام تبلیغات زهرآگین و غیرواقعی که میخواهند شهید نوری را فردی حامی استبداد و مخالف «آزادی مردم» معرفی کنند، ایشان تلاشهی ارزندهی بری تأسیس عدالتخانه و تحدید قانونمندانه شاه و دولت انجام داد. مؤلف در این قسمت از تحقیقات ارزشمند خویش، مظلومیت واقعی شهید نوری را کاملا به تصویر میکشد. و این در حالی است که هنوز هم پس از گذشت یک قرن از آن تاریخ، کم نیستند کسانی که در تحلیل جریانشناسی نهضت مشروطه و تقسیمبندی موافقان و مخالفان آن نهضت، شیخ فضلاللّه را در جبهه حامیان استبداد و مخالفان تحدید قدرت شاه و دولت قرار میدهند. طبعاً در چنین فضایی انتشار اینگونه آثار در زدودن زنگارهی کینه و تزویر و جهالت که توسط تحلیلگران حوادث مشروطه پدید آمده است، مثمرثمر خواهد بود.
در جایی دیگر، مؤلف با بررسی و مقایسه دو نهضت «تحریم تنباکو» و «مشروطه»، مهمترین عامل پیروزی نهضت تحریم تنباکو را ناشی از اصالت و موفقیت رهبری (میرزی شیرازی) میداند که دلیل کسب این موفقیت نیز منبع اطلاعات و مجری ارتباطی قوی شیخ فضلاللّه نوری با میرزی شیرازی بود؛ چیزی که متأسفانه در جریان مشروطه اتفاق نیفتاد و به شکست آن انجامید. زیرا رهبران اصلی نهضت مشروطه در خارج از محل وقوع آن قرار داشتند و از خارج به هدایت آن پرداختند. در دست گرفتن مجری ارتباطی و منبع اطلاعاتی نهضت تحریم تنباکو توسط شیخ فضلاللّه، رهبر نهضت را در هدایت صحیح آن بسیار یاری رساند، در حالی که در نهضت مشروطه مجاری ارتباطی بسیار متعدد و ناخالص بودند و این امر با غیر شفاف ساختن فضی مشروطه، به شکست و ناکامی آن انجامید:
اگر نیک بنگریم، عمدهترین علت شکست و ناکامی نهضت مشروطه اختلافی بود که میان رهبران مذهبی افتاد و این اختلاف نیز عمدتاً از ناحیه همین «مجاری ارتباطی» و «منابع اطلاعاتی» سرچشمه میگرفت. خصوصاً آنکه مهمترین وسیله مبادله اطلاعاتی در آن روز بین ایران و عراق، اداره پست و تلگرافخانه بود که در حقیقت، یکی از مهمترین بنگاهها و پایگاههی آن روزیِ استعمار انگلیس در کشورمان بود و (در کنار عوامل نفوذی) مهمترین نقش را در جهت سانسور یا جعل و تحریف اخبار ایفا میکرد... از آنچه گفتیم، نقش خطیر و حساس کانالهی ارتباطی و اطلاعاتی میرزی شیرازی در نهضت تحریم و در آن میان، نقش و سهم عمده شیخ فضلاللّه به عنوان عمدهترین مجری ارتباط و منبع اطلاعات رهبر نهضت در پایتخت، مشخص میشود. 22
تحلیل مزبور که کمتر مورد توجه محققان و پژوهشگران تاریخ معاصر کشورمان قرار گرفته است، با مقایسه اجمالی میان دو نهضت تحریم تنباکو و مشروطه، بخشی از زحمات شیخ فضلاللّه نوری در راه مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی را به تصویر میکشد.
از جمله خدمات دیگر شیخ در مشروطه، مسئله پیشنهاد تعیین فقهی طراز اول بری نظارت بر مصوبات مجلس است که آقی منذر نتایج این اقدام شایسته را از زمان مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران برشمرده و آن دو را به یکدیگر پیوند میزند. وی بری اثبات این ادعا مینویسد:
پیشنهاد نظارت فائقه جمعی از مجتهدان طراز اول بر مصوبات مجلس از سوی شیخ (که در اثر مبارزات خونبار او ـ با تغییراتی ـ به عنوان اصل دوم در متمم قانون اساسی مشروطه درج شد) و نقشی که این اصل در 70 سال پس از شیخ در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازی کرد بهترین شاهد بر دورنگری و تدبیر حساب شده و به موقع اوست... با مرور بر تمامی نهضتهی تحت رهبری مرجعیت شیعه در ایران ـ در فاصله قتل شیخ فضلاللّه تا پیروزی انقلاب اسلامی ـ میبینیم که دستمایه قانونی فقهی مبارز بری ورود مقتدرانه به عرصه مبارزات اجتماعی و مطالبه قانونی اصلاحات در نظام سیاسی کشور، همواره همین اصلی بوده است که شیخ به عنوان اصلی جاوید و حاکم بر مواد دیگر قانون اساسی در پگاه مشروطه پیشنهاد داده و با مبارزات خونبارش مایه درج آن (هر چند با تغییراتی) در متن قانون اساسی شده است. شهید مدرّس به استناد همین اصل بود که از سوی علمی نجف برگزیده شده از اصفهان به تهران آمد و با حضور مقتدرانه در مجلس شورا، فعالیت سیاسی خویش در پایتخت را آغاز کرد. حاج آقا نوراللّه اصفهانی و همفکران مبارزش با تکیه بر همین اصل بود که در اوایل سلطنت پهلوی درفش قیام را بر ضد رژیم دیکتاتوری برافراشتند و شاه را مجبور به پذیرش درخواستهی اصلاحی خویش کردند... پس از خروج رضاخان از کشور، این اصل دستاویز دو مرجع گرانقدر حاجآقا حسین قمی و حاجآقا حسین بروجردی قرار گرفت و با استناد به آن، لغو منع حجاب، و نظارت فقها بر مجلس را از دولت خواستار شدند. این ماجرا در اوایل دهه 40 هم تکرار شد؛ مراجع تقلید به اعتبار اصل «طراز اول» خود را محق دیدند به لایحه دولت عَلَم (انجمنهی ایالتی و ولایتی) اعتراض کرده و آن را مردود شمارند. نیز وقتی که شاه در 15 خرداد امام خمینی را دستگیر کرده و به جرم اخلال در امنیت کشور! تصمیم به اعدام وی گرفت، مرحومان میلانی و مرعشی نجفی و... دخالت امام در امور کشور را به استناد اصل دوم متمم قانوناً مجاز دانستند و همین امر جانامامرانجات داد. 23
6. مقایسه شیخ فضل اللّه با دیگر سران مشروطه: راهکار دیگر مؤلف بری معرفی شخصیت شیخ و دفاع از عملکرد ایشان، مقایسه وی با برخی رجال سیاسی دیگر از سران مشروطه است. بری نمونه، استواری و صلابت شیخ را در راه مبارزه با آنچه بدعت و نادرست میدید با سستی یاانفعالدیگراندر آن عصرپرآشوبمقایسه میکند:
مخبر همایون، از فعالان مشروطه، مدعی است: در جریان تصویب ماده بحثانگیز تساوی حقوق مسلمین و کفار در قانون اساسی، سید عبداللّه بهبهانی به این عنوان که اقلیت یهود باید جزیه بدهند و نباید در مورد انتخاب وکلا با مسلمین داری حقوق مساوی باشند، همواره مخالفت میکرد و تصویب آن ماده را به تأخیر میانداخت. سلطان محمود میرزا که از تحصیلکردگان دارالفنون... بود، با نگارنده این سطور در باغ مجلس، انتظار تصویب این ماده قانون را داشت، ولی چون مخالفت سیدعبداللّه به طول انجامید وی پیشخدمت مجلس را... فراخواند و گفت: برو بی درنگ به سید بگو اگر این ماده قانون که همه آزادیخواهان انتظار آن را دارند امروز به تصویب نرسد، زنده نخواهی ماند! با تذکر پیشخدمت، سید عبداللّه فریاد کشید: من مخالف نیستم، و در نتیجه، قانون مذکور از تصویب گذشت. 24
مؤلف همچنین به لایحه محاکمات که «علما میخواستند حاکمیت شرعی فقها در امرقضا همچون پیش از مشروطه مستقل بماند ولی غربزدگان میکوشیدند آن را زیر بلیط دولت ببرند» اشاره کرده و توضیح میدهد: سید عبداللّه بهبهانی و سیدمحمّد طباطبائی تحت تأثیر فشار و تهدید مشروطهچیان علیرغم نادرست دانستنش آن را امضا کردند.
7. پاسخ به شبهات و ردّ اتهامات: به طور کلی، یکی از ویژگیهی تألیفات آقی ابوالحسنی پاسخگویی به شبهاتی است که به اقتضی بحث مطرح میشود. این اقدام پسندیده صرفنظر از آنکه در غنی مطالب و جامعیت تألیفات ایشان تأثیر بسزایی بر جی نهاده، ذهن خواننده را از درگیری با یک شبهه و عدم اطلاع نسبت به پاسخ آن رهانیده است. بری نمونه، ایشان هنگام معرفی شخصیت شیخ ابراهیم زنجانی، متعرض برخی از عقاید انحرافی و سخنان شبههآمیز وی نسبت به مقام مرجعیت، روحانیت و دیانت هم میشود؛ اما در عین حال، به صرف بیان دیدگاههی انحرافی این فرد و سخنان شبههآمیز او که شاید از دید اهل نظر واضحالبطلان نیز باشد، اکتفا نمیکند، بلکه بخش مناسبی از مباحث خود را به پاسخگویی مستدل و منطقی آن شبهات اختصاص میدهد تا هم به شبهات مطرح پاسخی قانعکننده داده باشد و هم بر غنی بحث خویش بیفزاید. این شیوهی است که آقی منذر از آن به عنوان یکی از مهمترین روشهی دفاع از شخصیت و عملکرد شهید شیخ فضلاللّه نوری بهره وافر گرفته و به شبهات گوناگونی که نویسندگان نسبت به اعمال و کردار شیخ وارد نمودهاند پاسخ مستند و مستدل داده است. بری نمونه، شبهه هراس شیخ فضلاللّه از مرگ و تصمیم ایشان به پناه بردن به سفارتخانههی خارجی، وابستگی به دربار، و وابستگی به روسیه از جمله شبهاتی است که مؤلف با تکیه بر استنادات و استدلالات قوی و منابع دست اول به ردّ آنها پرداخته است. 25
8. تأکید بر هوش و ذکاوت بالا و ادعی ارتباط داشتن شیخ با عالم غیب: راهکار دیگر آقی منذر در دفاع از شخصیت و درستی عملکرد شیخ فضلاللّه تأکید بر نبوغ سیاسی فوقالعاده، هوش سرشار، تعهد و دینداری عمیق و ارتباط وی با عالم غیب است. مؤلف فهرستی از پیشبینیهی شیخ ارائه نموده و ثابت میکند تمام آنچه را شیخ فضلاللّه پیشبینی میکرد درست درآمد. 26 گفتنی است ایشان این امر را علاوه بر نبوغ بالی سیاسی شیخ، به حساب ارتباط عمیق ایشان با اولیاءاللّه و اطلاع از عالم غیب میگذارد:
در هوش یا بهتر بگوییم نبوغ سیاسی شیخ جی هیچ حرفی نیست، اما آیا این پیشبینیهی شگفت صرفاً از نبوغ سیاسی او برمیخاست یا وی به یُمن عشق و اخلاص استواری که به خداوند و اولیی پاک وی داشت از یک بصیرت باطنی و روشنبینی الهی و معنوی نیز برخوردار بود و رابطهی با غیب و نهانِ جهان داشت؟... به نظر میرسد که جواب مثبت باشد. 27
9. افشی نقش استعمار در قتل شیخ فضل اللّه: راهکار دیگر مؤلف در اثبات مظلومیت و حقانیت شیخ فضلاللّه، افشی توطئه استعمار و بیگانگان علیه اوست. آقی منذر در جایی با استناد به سخنان آقی لنکرانی ضمن غیر مترقبه خواندن اعدام شیخ فضلاللّه نوری، آن را خواسته استعمار دانسته و مینویسد:
به خدا قسم، هیچ کس باور نمیکرد؛ استعمار میخواست این کار بشود و شد.... 28
سپس در افشی نقش استعمار انگلیس در توطئه علیه شیخ، با ارائه تحلیلی چنین آورده است:
مواضع شیخ خوشایند روس و انگلیس (که بری تجدید مشروطه و آزادی جناح تندرو شدیداً به شاه فشار میآوردند) نبود و به ویژه سفارت انگلیس در آن زمان لبه تیز حملات خود را متوجه شیخ ساخته بود. دیپلماسی لندن بری از میان برداشتن این سد بزرگ دو رشته عملیات را طراحی و تعقیب کرد: 1. ترور شیخ به دست عوامل ایرانی خویش؛ 2. وادار ساختن شاه به تبعید وی از تهران... آنها (پس از فتح تهران و عزل شاه) انتقامشان از شیخ را با اعدام وی در ملأ عام گرفتند و سفیر انگلیس با خوشحالی، به لندن نوشت: شیخ بری مملکت خود خطر بزرگی بود، خوب شد ایران او را از میان برداشت!29
در جایی دیگر، به نامههی بارکلی (سفیر وقت انگلیس) به لندن و وزیر خارجه ایران درباره ضاربان شیخ در حادثه ترور نافرجام او توسط کریم دواتگر استناد نموده و به نقل از محمّد ترکمان چنین مینگارد:
طرح ترور شیخ در سفارت انگلیس تهیه و توسط عوامل سفارت به دست ماجراجویی به نام کریم دواتگر داده شد. در بازجویی که از کریم به عمل آمد، اسامی افرادی به میان آمد که با سفارت انگلیس در ارتباط بودند و سفارت انگلیس رسماً از دولت ایران خواست تا بدون حضور نماینده آن سفارت متهمین محاکمه نشوند! به درخواست بارکلی عوامل ایرانی سفارت که متهم به ترور مجتهد بزرگ شهر میباشند به جی زندان در منزل وزیر امور خارجه پذیرایی میشوند. جلسات استنطاق و محاکمه نیز که علیالقاعده میبایستی در محاکم قضایی و عدلیه برگزار شود، با حضور مستر اسمارت در منزل وزیر امور خارجه تشکیل میشود. در پایان شاهد هستیم که سفارت انگلیس در مقام قضاوت نشسته و حکم برائت متهمین صادر مینماید و آمرانه دستور مرخصی فوری آنان را به وزیر امور خارجه ایران صادر و ابلاغ میکند!30
10. تشریح فرجام سیاه مشروطه چیان و دشمنان شیخ فضل اللّه: به عنوان آخرین راهکار مؤلف در دفاع از شخصیت و عملکرد شیخ فضلاللّه، میتوان به تشریح فرجام سیاه مشروطهچیان تندرو و دشمنان وی اشاره کرد. آقی منذر انتقام الهی از این قوم تندرو و سرانجامِ سیاه آنان را شاهدی دیگر بر درستکاری و حقانیت شیخ فضلاللّه میداند. وی با استناد به منابع مختلف، فرجام سوء و ناخوشایند تنی چند از سران و عاملان اصلی مشروطهچی و دشمنان شیخ را تشریح و آن را به عنوان نشانه دیگری بر حقانیت شیخ قلمداد میکند. 31
جی خالی نقد: همانگونه که گذشت، بخش اعظمی از مجموعه تألیفات آقی منذر در دوره مشروطه به معرفی شخصیت و دفاع از عملکرد شیخ فضلاللّه نوری اختصاص یافته است. چنانچه نفسِ این امر را با توجه به حجم گسترده انتقادات علیه شیخ امری لازم و بجا بدانیم، لکن جی خالی نقد و آسیبشناسی این شخصیت برجسته را در میان این تألیفات گسترده نمیتوانیم درست توجیه کنیم. بیگمان، شیخ فضلاللّه نوری نیز همچون هر انسان غیر معصومی خالی از عیب و اشتباه نیست و از سوی دیگر، لازمه دفاع از یک شخصیت برجسته هم الزاماً این نیست که در او هیچ نقطه ضعف یا مورد قابل نقد مشاهده نگردد. ملاک قضاوت نسبت به شخصیت افراد برایند عملکردها و تصمیمهی آنهاست. نگارنده بر این باور است که برایند عملکردها و تصمیمگیریهی شهید شیخ فضلاللّه نوری در عصر مشروطه تا حد عالی مثبت و قابل قبول است، لکن این بدان معنا نیست که برخی نقایص و اشتباهات هرچند جزئی و ناخواسته را نیز در لابهلی این عملکردها و تصمیمگیریها اصلا به حساب نیاوریم. بری نمونه، یکی از مهمترین دلایل شکست مشروطه بروز اختلاف و ایجاد شکاف میان پرچمداران اصیل این نهضت (عالمان دینی) بود. این امر ضمن ایجاد تردید و سردرگمی در میان مردمان متدین، زمینه سوء استفاده فرصتطلبان سکولار و مخالفان حاکمیت دین در عرصه اجتماع و سیاست را فراهم ساخت. این ابهام در اذهان بسیاری وجود دارد که شیخ شهید در رفع یا جلوگیری از بروز این اختلاف تا چه حد کوشید و تا چه میزان راههی مختلف را بری مقابله با این مشکل در بوته آزمایش نهاد. آیا امکان اطلاعرسانی بهتر و سالمتر به علمی داخل و خارج از ایران و تنویر افکار ایشان نسبت به وقایع موجود بهتر از آنچه در عصر مشروطه گذشت وجود نداشت؟ آیا خود ایشان از ابتدی نهضت تا انتهی آن هیچ اقدام خلاف مصلحتی انجام نداد؟ راهکارهایی که وی بری تحقق اهداف و آرمانهی خویش برگزید داری چه نقایصی بود؟
به هر حال، جی پرداختن به این موضوعات و پاسخی مناسب به آنها در میان تألیفات مؤلف محترم خالی است و جا داشت ایشان در مقام یک محقق بیطرف این مسائل را نیز مورد سنجش و ارزیابی کارشناسانه قرار میداد.
ملّاقربانعلی زنجانی: یکی دیگر از رهبران برجسته و مؤثر طرفدار مشروطه مشروعه، که شرح حال وی مورد توجه و بررسی ویژه مؤلف قرار گرفته و تألیفی جداگانه به آن اختصاص داده است، مرحوم آیةاللّه ملّاقربانعلی زنجانی است. آقی منذر این شخصیت بزرگ دوران مشروطه را از جمله معدود حامیان سرسخت پرچمدار نهضت مشروطه مشروعه شیخ فضلاللّه نوری میشناسد. در این قسمت تنها به معرفی اجمالی این شخصیت از زبان مؤلف اکتفا میکنیم:
در میان مخالفان پابرجا و استوار مشروطه اروپایی مرحوم آیةاللّهالعظمی آخوند ملّاقربانعلی زنجانی معروف به «حجةالاسلام» یکی از مشهورترین و برجستهترین شخصیتهاست. حجةالاسلام زنجانی به روزگار مشروطه فقیهی مطّلع در دارالعلم بزرگ آن روز زنجان و پشتیبانی قاطع بری مشروعهخواهان بود... با نفوذ وسیعی که به ویژه در منطقه خمسه و صفحات آذربایجان داشت، حضورش در جرگه مشروعهخواهان، کفه آن جناح را به زیان مشروطه سنگین میکرد و حریف را به واکنشهایی تند و شدید وامیداشت. با سقوط پایتخت و عزل و تبعید شاه قاجار، ستاد مقاومت در برابر موج سلطه مشروطه از تهران به صفحات آذربایجان منتقل شد و حجةالاسلام که مرجع تقلید پر نفوذ آن خطّه بود با سابقهی که از ضدّیت با مشروطه داشت کانون معنوی قیام بر ضد دولت جدید شد. اعدام یا انزوی عالمان بزرگی همچون شهید خمامی و شهید نوری و مجتهد تبریزی و نیز حوادثی چون قتل و غارت فجیع مشروطهچیان تندرو (زیر پوشش نام کمیته ستار) از مردم اردبیل، شعله مخالفتی را که با سقوط تهران کمرنگ شده بود از نو شدت بخشید و سران عشایر منطقه خمسه و اردبیل و... پی در رکاب کردند تا با تصرف اردبیل راهی به پایتخت گشایند و در این هنگامه که از منجنیق سنگ فتنه میبارید موقعیت حساس سوقالجیشی زنجان (که هنوز تن به سلطه دولت جدید نداده بود) خطر مرجع استوار و پر نفوذی چون حجةالاسلام و یاران انبوده وی را بری رژیم متزلزل نوین، ده چندان میکرد. از اینرو، فاتحین تهران پس از اعدام شهید نوری، در نخستین فرصت به اشغال زنجان وحبس و قتل حجةالاسلام برآمدند و وقتی هم که حال و هوا را با قتل آن بزرگمرد در ملأ عام مساعد ندیدند دست به تبعید وی به خارج از کشور (شهر مقدّس کاظمین (علیهما السلام)) زدند و آن پیر پخته ـ که اسرار هویدا میکرد ـ نه تنها خسته و رنجور در غربت جان سپرد، بلکه پس از مرگ نیز چونان شهید نوری هفتاد و اند سال آماج نسبتها و تهمتهی رنگارنگ قرار گرفت و تاریخنگاران معلومالحالی چون کسروی سعی تام در محو نام یا مسخ شخصیت تابناک او کردند که این دومی ـ مسخ مرام و شخصیت ـ بسی جانگدازتر است. 32

طیف دوم. جریان مشروطه خواهان غربگرا
پیش از این با معرفی نمایندگان رهبری طیف نخست، یعنی شیخ فضلاللّه نوری و ملّاقربانعلی زنجانی، به طور مبسوط به تشریح دیدگاههی مؤلف پیرامون این جریان پرداختیم. در ادامه و به منظور تبیین جریان مشروطهخواهان غربگرا، به معرفی نمایندگان طیف دوم از زبان مؤلف میپردازیم:
شیخ ابراهیم زنجانی: از آنرو که ارائه چهره واقعی بارزترین دشمن شهید نوری در سلک روحانیت، یعنی شیخ ابراهیم زنجانی، بسیار حایز اهمیت بود، مؤلف تألیفی جداگانه به این امر اختصاص داده و راهکارهایی بری ارائه چهره واقعی این فرد و اثبات عملکردهی ناشایست وی در این تألیف گنجانیده است. در ذیل، به برخی از این موارد اشاره مینماییم:
1. اثبات فساد ریشهدار زنجانی: مؤلف بری اثبات ریشهدار بودن فساد زنجانی ابتدا این نکته را طرح میکند که بسیاری از خادمان یا خائنان به اسلام و مسلمانان مدتها پیش از وقوع آن خدمت یا خیانت، به طرق مختلف (از جمله رؤیی صادقه، کشف و شهود و یا پیشگویی غیبگویان) از اقدامات آینده خویش اطلاع مییابند. سپس با نقل چند حکایت در این زمینه، بر قابل پیشبینی بودن فرجام بد زنجانی در جوانی تأکید و از آن ریشهدار بودن فساد وی را نتیجه میگیرد. از جمله این حکایات، داستانی است با چند واسطه به نقل از شیخ ابراهیم زنجانی که در دوره جوانی روزی در خواب دیده به قرآن جسارت نموده است. 33
حکایت دیگر مربوط به کفبینی است که گویا روزی در دوره جوانی او به وی گفته است: «از دست تو صدمههایی به اسلام خواهد رسید. »34
2. روانکاوی شخصیتی: به نوشته مؤلف، شیخ ابراهیم زنجانی داری شخصیتی نامتوازن و سرشار از افراطها و تفریطهاست؛ به شاهان قاجار اراده مفرط داشت و از آنان تعریف و تمجید فراوان مینمود تا آنجا که قاتلِ ناصرالدین شاه را با ابن ملجم برابر میدانست! لکن همین که پرونده سلطنت سلسله قاجار بسته شد، با شیوههی گوناگون لب به انتقاد و بدگویی از آنان گشود. 35 و یا در حالی که در دوران مشروطه خواستار حذف نقش جدی شاه در امور کشور و تفویض اختیار مطلقه به مجلس و کابینه بود، در دوران احمد شاه از دیکتاتوری و اقتدار مطلقه شاه حمایت میکرد!36
این دوگانگی حکایت از آن داشت که وی فاقد جوهرهی استوار و مقاوم در شخصیت خویش است.
3. ارتباط با رجال سیاسی مسئلهدار: یکی از شیوههی شناخت فرد، اطلاع از دوستان و کسانی است که با وی ارتباط برقرار میکنند. مؤلف در بررسی شخصیت زنجانی از این شیوه استفاده فراوان کرده و مخاطبان را بری قضاوت صحیح نسبت به آن شخصیت مساعدت نموده است؛ زیرا اطلاع از اینکه افراد مشتهر به بدنامی و نادرستی در تاریخ معاصر ایران از دوستان بسیار نزدیک و مورد علاقه زنجانی بودهاند، کافی است تا خواننده قضاوت درستی نسبت به خود شیخ ابراهیم زنجانی نیز داشته باشد:
ـ دوستی با فرماسونرها از جمله وزیر همایون حاکم زنجان؛ فردی که به قمار، مشروب و بدمستی مشهور بود. زنجانی گویا از طریق همین شخص به لژهی فراماسونری راه یافت. 37
ـ نزدیکی با سیدحسن تقیزاده، از عناصر فعال جناح تندرو و سکولار و از مخالفان جدی «اسلامیت» جنبش مشروطه؛ 38
ـ ارتباط و دوستی با اردشیر جی، مهره فعال سازمان جاسوسی انگلیس در ایران عصر قاجار و پهلوی؛ 39
ـ دوستی نزدیک با محمّدعلی فروغی، فرماسونر معروف و از خادمان به رژیم پهلوی که اولین و آخرین پست نخستوزیری رضاخان را نیز بر عهده داشت. 40
ـ ابراز محبت و علاقه به رضاخان و ارسال نامههی کرنشآمیز به وی؛ 41
... و بالاخره دوستی و ابراز ارادت با دیگر رجال سیاسی در تاریخ معاصر ایران که جز به بدنامی و ظلم و فساد اشتهار نداشتهاند.
4. دشمنی با بزرگانی که به حسن سابقه، تقوا و درستکاری مشهور بودند.
یکی دیگر از راههی شناخت شخصیت یک فرد، نوع تعامل وی با کسانی است که به درستی و حسن سابقه مشهورند. مؤلف در مقاطع گوناگونی از تألیفات خویش به مناسبت به این شیوه عمل نموده است:
ـ ستیز با آخوند ملّاقربانعلی زنجانی، فقیه پارسا و پر نفوذ خطّه زنجان در عصر قاجار. آخوند ملّاقربانعلی زنجانی از جمله رجال دینی برجسته زنجان است که آماج دشمنی و کینه شیخ ابراهیم قرار گرفت. جایگاه این شخصیت از دیدگاه مؤلف تا حدی است که تألیفی را اختصاصاً به معرفی آن اختصاص داده است. 42
ـ بدگویی از آخوند خراسانی: «پس از انحراف مشروطه و اعلام برائت آخوند خراسانی از منحرفانی چون سیدحسن تقیزاده، شیخ ابراهیم زنجانی به دفاع از یار دیرینش سیدحسن تقیزاده برخاست و با استهزا و تخطئه حکم آخوند خراسانی، تلویحاً وی و مازندرانی را "علمی سوء"! خواند. »43
ـ دشمنی با مجاهد برجسته سیدحسن مدرّس: سید حسن مدرّس بزرگمرد دیگری است که مورد کینه و دشمنی شیخ ابراهیم زنجانی قرار داشت. حسین مکی در پاسخ به این سؤال که علت نفرت ابراهیم زنجانی به مدرّس چیست و چرا او هیچگاه اسم مدرّس را به تنهایی به کار نمیبرد و همیشه یک فحش به آن اضافه میکرد، مینویسد: «دو نفر با مدرّس خیلی مخالف بودند؛ حاج میرزا یحیی دولتآبادی و شیخ ابراهیم زنجانی.... »44
5. تبیین برخی از اعمال، گفتار و منش شیخ ابراهیم زنجانی در زندگی: شیوه پنجم مؤلف در معرفی شخصیت شیخ ابراهیم زنجانی تبیین برخی از اعمال و گفتار اوست که در ذیل، به اهم موارد آن اشاره میشود:
ـ بدگویی از روحانیت و عالمان دینی در نوشتهها و اظهارات خویش؛
ـ انجام برخی امور دور از شأن روحانیت و دیانت: مؤلف در بخشهایی از تألیفات خویش به مواردی از این اعمال اشاره نموده است:
زنجانی به جراید و رُمانهی خارجی علاقه وافر داشت؛ رمانهایی چون سه تفنگدار، کنت مونت کریستو، بینوایان و سیاحتنامه ابراهیمبیگ را مورد مطالعه قرار میداد و برخی از آنها را در سالهی بعد از زبانهی عربی و ترکی به فارسی برگرداند. وی آثار میرزا عبدالرحیم طالبوف (نویسنده سوسیال دمکرات و پوزیتویست مقیم قفقاز) را نیز مورد مطالعه قرار داد. 45
وی همچنین پس از انحلال مجلس دوم در خانه نشست و به ترجمه رمانهی کاپیتان پانزده ساله، برادر خائن، یهودی سرگردان و تألیف رسالههی شهریار هوشمند و راه زندگی پرداخت. 46 اینها نشان از گرایش وی به افکار و آثار غربی و شیفتگی زنجانی در برابر آنهاست.
مورد دیگر از موارد خلاف شأن روحانیت از سوی زنجانی، علاقه وی به ابزارآلات موسیقی است؛ چنانکه وی گویا روزی با افتخار، جایی اظهار میدارد دخترش انواع موسیقی را فراگرفته است و از اینکه هنوز پیانو بری دخترش نخریده ابراز تأسف نموده است. 47
ـ فاصله گرفتن از آیین تشیّعومبانیوآموزههیآن؛ 48
ـ تعرّض به ساحت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)؛ 49
ـ توهین به مجالس عزاداری و روضهخوانی؛ 50
ـ عضویت در انجمنهی فراماسونی؛
ـ عضویت در حزب دموکرات ایران؛
ـ اعلام موافقت با پذیرش اولتیماتوم گستاخانه 1911 روسها و به دنبال آن، به تعطیلی کشاندن مجلس؛
ـ همراهی با سوسیالیستها در حمایت از رضاخان و دست داشتن در کودتی سوم اسفند 1299؛ 51
ـ دادستانی محکمه شیخ فضلاللّه نوری و ری به اعدام ایشان. 52
نیاز به تأکید نیست که این اقدام اخیر زنجانی در تألیفات مؤلف به عنوان زشتترین اقدام و ناشایستهترین عملکرد زنجانی در دوران زندگیاش معرفی میگردد و به عنوان اقدامی که لکه ننگی بر پیشانی وی نهاد مورد شرح و بسط قرار میگیرد.
6. تبیین دیدگاهها، اعتقادات و نظریات زنجانی: شیخ ابراهیم زنجانی داری برخی اعتقادات و نظراتی بود که از فساد بارز عقیده وی پرده برمیداشت. مؤلف مواردی از این نظرات و دیدگاههی انحرافی را در اثر ویژه شیخ ابراهیم زنجانی، زمان، زندگی، خاطرات جمعآوری نموده است. در اینجا به اهمّ آن موارد که در لابهلی بحثهی مؤلف آمده است اشاره میکنیم:
ـ عدم اعتقاد به حجاب زنان: رشیده خانم (دختر بزرگ شیخ ابراهیم) در زمان رضاخان در جرگه پیشگامان کشف حجاب قرار داشت. دختر دوم او نیز کشف حجاب نمود. وی در اوایل سلطنت پهلوی دوم زمانی که دکتر میلسپو امور مالی ایران را در اختیار داشت در استخدام وزارت مالیه بود. 53
ـ گرایش به وهابیت و تشکیک در مقامات والی پیامبر و ائمه معصومان (علیهم السلام) در هستی؛ 54
ـ آشکار شدن انحراف و ارتداد وی پس از قضایی مشروطیت؛ 55
ـ اعتقاد به دیدگاه شووینیستی و عربستیزی؛ 56
ـ فساد اخلاقی و حلال شمردن حرام الهی. 57
7. معرفی زنجانی از زبان دیگران:
ـ از دیدگاه امام خمینی (قدس سره): هر آنچه رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی از مقام علمی و مجاهدات سیاسی شیخ فضلاللّه نوری تقدیر و او را علمدار دفاع از دین میشمرد، به همان میزان نسبت به قاتلان و دشمنان او دیدگاهی شدیداً منفی داشت. به گفته مؤلف. از نظر امام (قدس سره)، زنجانی نه یک روحانی اصولگرا و آزادیخواه، بلکه روحانینمایی فاسد و نامهذّب بود. 58
ـ از دیدگاه اخلاف و فرزندانش: منفوریت شیخ ابراهیم در زنجان پس از مشروطه به حدی بود که برخی از فرزندان وی نیز از او بیزاری میجستند. 59
ـ از دیدگاه علما: مؤلف با استنادبه سخنان، خاطرات یا رفتار تنی چند از علما و مجتهدان برجسته نسبت به ابراهیم زنجانی، نشان میدهد این شخص تا چه میزان نزد علمی عصر خود یا دوران پس از آن، مورد نفرت و برائت بوده است. 60
8. معرفی زنجانی از زبان خودش: شیخ ابراهیم زنجانی بخشی از زندگانی خویش را در مجموعهی خاطرهگونه جمعآوری نموده و در آن به معرفی شخصیت خویش پرداخته است. یکی از شاخصههی بارز این مجموعه خاطرات، وجود افراط و تفریط، اغراق و مبالغه در آن است. وی در خاطراتش به طرز افراطگونهی از خود تعریف و تمجید و از دیگران نقد و نکوهش نموده است. مطالعه همین مجموعه خاطرات و مشاهده موارد بسیاری از خودشیفتگی، خودستایی و توهین به دیگران در کنار برخی تناقضات آشکار در نوشتهها و خاطرات زنجانی کافی است تا یک خواننده بیطرف را به قضاوت صحیح نسبت به شخصیت نامتعادل زنجانی واداشته و او را با ذات و خلق و خوی کامل این شخص آشنا سازد. 61
سیدحسن تقی زاده: یکی دیگر از رجال سیاسی مشهور و شناخته شده عصرمشروطه که مؤلف آن را در طیف مشروطهخواهان غربگرا قرار میدهد سیدحسن تقیزاده است. آقی منذر در معرفی این شخص بر خلاف شیخ ابراهیم زنجانی نه تنها مانور چندانی نمیدهد، بلکه به نظر میرسد با طرح مطالبی کوتاه و بعضاً دوپهلو، خواننده را نسبت به وضعیت دوره دوم عمر تقیزاده دچار ابهام و نوعی سرگردانی نیز مینماید.
توضیح آنکه مؤلف شخصیت این رجل سیاسی را در مجموع به دو دوره تقسیم میکند:
1. عصر مشروطه: در صدر مشروطه سیدحسن تقیزاده از دشمنان سرسخت شیخ فضلاللّه نوری و معرکهگیران مشروطهخواه بود که به گفته آقی ابوالحسنی، با فتنهانگیزیها و شهرآشوبهی خود و یارانش در تهران و تبریز عنوان «مشروعه» را در دستخط شاه به «مشروطه» تبدیل کرد و همچنین بری نخستین بار در مجلس لفظ مشروطه را به کار برد. سپس تا توانست با اصل پیشنهادی شیخ مبنی بر نظارت فقها بر مصوبات مجلس ودیگر اصلاحات اسلامی آن بزرگمرد در متمم قانون اساسی مخالفت کرد و بر تصویب لوایح غیر اسلامی اصرار ورزید و در نهایت، موجبات تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) را فراهم آورد. تقیزاده از شیخ فضلاللّه نوری با عنوان کسی که «باعث مفسده» است یاد کرد و در مجلس خواهان دفع او شد!62
در این مرحله، اصرار تقیزاده بر ادامه این مسیر انحرافی به آنجا کشیده شد که آخوند خراسانی و مازندرانی او را تکفیر کرده و مایه فساد خواندند و او نیز مجبور به خروج از کشور و اقامت در اروپا شد.
2. دوره پس از مشروطه (عصر پهلوی): مؤلف آغاز نیمه دوم عمر سید حسن تقیزاده را از زمانی میداند که به گفته ایشان دوره تنبّه و مصدر «خدمات بزرگ» او به اسلام و ایران است. آقی منذر در تبرئه تقیزاده در این بخش تا آنجا پیش میرود که از او در نیمه دوم عمرش با عنوان «تائب نصوح عصر خود» یاد میکند:
تقیزاده در ایستگاه غربزدگی درجا نزد و در نیمه دوم عمر خویش به تدریج بر بسیاری از افکار و مواضع گذشته خویش خط بطلان کشیده، صراحتاً به خطا و افراطی بودن نظریاتش در اوایل عمر اعتراف کرد و یکی از «تائبان نصوح» عصر خودگردید. 63
با این همه، بد نیست دیدگاه مؤلف محترم را نسبت به این شخصیت در تألیفات دیگر ایشان نیز ببینیم؛ زیرا بر خلاف مطالب مزبور که مؤلف نیمه دوم عمر تقیزاده را تطهیر کرده و از او با عنوان «فردی نادم و پشیمان نسبت به اعمال گذشته خویش» و «مصدر خدمات بزرگ به اسلام و ایران» یاد مینماید، در تألیفی دیگر ثابت مینماید وی حتی در نیمه دوم عمرش نیز دنبالهرو همان افکار نادرست پیشین بود و در طول دوران پهلوی (پدر و پسر) با آن رژیم استبدادی بری اجری مقاصد مشروطهخواهانه خویش تعامل و همکاری نزدیک داشت:
تقیزاده در طول دوران پهلوی (پدر و پسر) با رژیم همکاری داشت و پستهی گوناگون را عهدهدار شد... تاریخ، ثناگویی مکرر وی را از سلسله پهلوی (به عنوان مجری اهداف مشروطه) در حافظه خود ضبط کرده است... وی اصلاحات ارضی آمریکایی محمّدرضا را نیز آرزوی شصتساله مشروطهطلبان قلمداد کرد!... وی در این دوران به تبلیغ آزادی زنان (به شیوه فرنگیان)، طرفداری از اداره کشور به دست مستشاران خارجی و توهین به روحانیت و بیهمه چیز دانستن 80 درصد آنان! پرداخت که همه در راستی اهداف پلید کودتای رضاخان بود... تقیزاده در جریان انقلاب سفید از اقدام شاه جانبداری کرد و در جشنی که به همین مناسبت در 6 اسفند 1341 شمسی از سوی رژیم برگزار شده بود سخنرانی کرد... روی این سوابق، رژیم نیز حرمت تقیزاده را پاس میداشت و در برهههی حساس (نظیر تمدید قرارداد نفت با انگلیسیها یا قضیه اصلاحات ارضی) از وی بهره میگرفت. دکتر شفق یار و همفکر تقیزاده در صدر مشروطه، پس از مرگ وی نوشت: عواطف و الطاف اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر همیشه شامل حال او بود. آخرین شرفیابی اعضی شوری فرهنگی سلطنتی که نزدیک به یکسال پیش وقوع یافت، شاهنشاه اجازه فرمودند تقیزاده در همان حال نشستگی شرفیاب شود و شخصاً در برابر او توقف فرمودند و آن مرحوم را با نوازش و ستایش شاهانه مورد مهر خاص همایونی قرار دادند. 64
بدیهی است در مطالب مزبور که از دوستی و همکاری نزدیک میان تقیزاده با رژیم پهلوی تا اواخر عمر او حکایت دارد هیچ نشانی از تنبّه و پشیمانی نسبت به گذشته اعمالش دیده نمیشود. از اینرو، این سخنان با مطالب پیشین مؤلف که از دوره دوم عمر تقیزاده با عنوان دور از انتظار «تائب نصوح عصر خود» یاد میکند قابل جمع نیست.
نکته دیگر آنکه نویسنده از جمله خدمات تقیزاده در دوره دوم عمر وی را «خودشکنی بینظیر او در اعتراف به آلت فعل بودن خویش در هنگام تمدید قرارداد نفت 1933» عنوان میکند؛ لکن به نظر می رسد این اعتراف را نیز چندان نتوان به معنی توبه و پشیمانی تقیزاده تلقّی کرد؛ زیرا او هنگامی این سخنان را در مجلس ایراد کرد که اعتبارنامهاش بری نمایندگی مجلس به دلیل نقش داشتن در انعقاد قرارداد 1919 زیر سؤال رفته بود و او با ذکر این جمله که در انعقاد قرارداد «آلت فعلی» بیش نبوده در حقیقت خواست با انداختن تمام تقصیرها به گردن رضاشاه خود را تبرئه نماید. از اینرو، این اعتراف آنگونه که مؤلف محترم آن را در زمره خدمات تقیزاده و خودشکنی بینظیر وی قرار میدهد، گویا چندان هم از سر صدق و قصد خیر نبوده است.

جمع بندی
آنچه گذشت نگاهی گذرا بر ساختار شکلی و محتوایی اهمّ تألیفات استاد علی ابوالحسنی (منذر) پیرامون مشروطه بود. در تبیین ساختار تألیفات آقی منذر بیان شد که جدا از تمام محسّنات آن، تقریباً داری رویکردی یکسویه است؛ زیرا به جی بررسی جریان مشروطه از ابعاد و زوایی مختلف و رویکردهی متنوع آن، به گونهی مستقیم یا با واسطه به معرفی و دفاع از شخصیت شهید شیخ فضلاللّه نوری و تحلیل جریان مشروطه از منظر وی پرداخته است.
بررسی محتوی این تألیفات نیز نشان داد ایشان جریان مشروطه را از ابتدا در دو طیف غربگرا و اسلامگرا قرار داده، سپس اسلامگرایان را نیز به دو گروه «مشروعهخواهان» و «مشروطهخواهان دینباور» تقسیم مینماید. به جرئت میتوان گفت: بخش اعظمی از تألیفات دوران مشروطه مؤلف به بررسی دیدگاهها و عملکردهی رهبران جریان اسلامگرایان مشروعهخواه به رهبری شیخ فضلاللّه و برخی دیگر از رجال مشروعه خواه نظیر ملّاقربانعلی زنجانی و دیگران و نیز جریان غربگرا با رهبری کسانی همچون شیخ ابراهیم زنجانی، سیدحسن تقیزاده و همفکران ایشان اختصاص مییابد؛ ولی در این مجموعه نشان چندانی از دیدگاه و عملکرد شاخه دوم جریان اسلامگرا، یعنی مشروطهخواهان دینباور، آنگونه که در دو شاخه دیگر وجود دارد نمییابیم.
مؤلف در معرفی نماد رهبری جریان اسلامگری مشروعهخواه، یعنی شیخ فضلاللّه نوری، راهکارهی متعددی ارائه میکند که به اهمّ موارد آن اشاره شد.
در جریان مشروطهخواهان غربگرا نیز ابتدا به بررسی شخصیت، عملکرد و دیدگاههی شیخ ابراهیم زنجانی از دیدگاه مؤلف پرداخته، راهکارهی متعدد آقی منذر در تشریح چهره واقعی زنجانی را بیان نمودیم. سپس در خصوص شخصیت دوگانه سیدحسن تقیزاده در عبارات مؤلف نیز مطالبی بیان شد که از وجود نوعی ابهام در آن عبارات حکایت داشت.

پى نوشت ها
1و2ـ علی ابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، زمان، زندگی، خاطرات، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، ص 24 / ص 338ـ339.
3ـ مهمترین آثار منتشر شده آقی منذر در زمینه مشروطه عبارتند از: 1) آخرین آواز قو؛ 2) اندیشه سبز، زندگی سرخ؛ 3) دیدهبان بیدار!؛ 4) کارنامه شیخ فضلاللّه نوری؛ 5) تحلیلی از نقش سهگانه شیخ فضلاللّه نوری در نهضت تحریم تنباکو؛ 6) خانه بر دامنه آتشفشان؛ 7) پایداری تا پی دار؛ 8) شیخ ابراهیم زنجانی، زمان، زندگی، خاطرات. در 7 اثر نخست، شخصیت شیخ به طور مستقیم و در اثر هشتم با معرفی چهره واقعی یکی از مهمترین دشمنان شیخ فضلاللّه و عاملان اصلی در اعدام وی باز به گونهی غیر مستقیم از شخصیتوعملکرد شیخ فضلاللّه نوری دفاع شده است.
4ـ گرچه برخی این تعدد تألیفات را داری سیر منطقی در منظومه «مشروطیت و شیخ فضلاللّه نوری» و لازمه تحلیل شخصیت و اندیشه وی دانسته و به این طریق از بسط موضوعات و تألیفات مؤلف در رابطه با شیخ دفاع کردهاند (ر. ک. ذبیحاللّه نعیمیان، «بررسی پنج اثر از علی ابوالحسنی»، آموزه، (تابستان 84)، ص 410) لکن به نظر میرسد مؤلف محترم همواره به این سیر منطقی نیز ملتزم نمانده و از تکرار بسیاری از موضوعات و تحلیلهی همراستا در منابع متعدد اجتناب نورزیده است. پاسخ به شبهات مطرح علیه شیخ تنها یک نمونه از موضوعاتی است که در غالب تألیفات مؤلف به طور مشابه به چشم میخورد.
5و6- علی ابوالحسنی، کارنامه شیخ فضلاللّه نوری، پرسشها و پاسخها، تهران، عبرت، 1379، ص 78ـ79 / ص 15و16ـ75.
7و8ـ ر. ک. علی ابوالحسنی، دیدهبان بیدار، دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضلاللّه نوری، ص 80، 82، 142، 143، 188 و 190 / ص 51ـ53.
9ـ شاید بتوان گفت عدم تشریح دیدگاه طیف اسلامگرایان مشروطهخواه از سوی مؤلف نیز ناشی از همین نگاه بدبینانه ایشان به مشروطه است.
10و11ـ علی ابوالحسنی، دیدهبان بیدار!، ص 38.
12ـ آقی منذر در کتاب کارنامه شیخ فضلاللّه نوری (ص 19) توضیح میدهد که مرادش از مشروطه و مشروطهخواهی به عنوان واژه و پدیدههی مذموم همان مشروطهی است که امثال وثوقالدولهها، یفرمها، تقیزادهها و سلسله پهلوی طالب آن بودند نه مشروطهخواهی عناصر مستقل و متشرع نظیر آخوند خراسانی و دیگران.
13ـ البته با توجه به آنکه مؤلف در تألیفات دوره مشروطه خود از تمام رهبران و رجال فکری سیاسی مشروطه یاد نکرده است نمیتوان دریافت که ـ بری مثال ـ نظر ایشان در مورد شخصیتی همچون سیدکاظم یزدی که از ابتدا با جریان مشروطه همراه نشد چیست و در کجی تقسیمبندی مؤلف قرار میگیرد.
14ـ علی ابوالحسنی، دیدهبان بیدار!، ص 38 / همو، اندیشه سبز، زندگی سرخ، تهران، عبرت، 1379، ص 157.
15و16و17ـ همو، دیدهبان بیدار!، ص 13ـ14 / ص 14ـ15 / ص 16ـ17.
18ـ ر. ک. علی ابوالحسنی، اندشیه سبز، زندگی سرخ، زمان و زندگی شیخ فضلاللّه نوری، ص 48ـ51.
19ـ همو، خانه بر دامنه آتشفشان، شهادتنامه شیخ فضلاللّه نوری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1382، ص 197ـ258.
20ـ همو، دیدهبان بیدار!، ص 21ـ22.
21ـ همو، کارنامه شیخ فضلاللّه نوری، پرسشها و پاسخها، ص 16ـ17.
22ـ همو، اندیشه سبز، زندگی سرخ، ص 91ـ92.
23ـ همو، خانه بر دامنه آتشفشان، ص 28ـ30.
24ـ همو، آخرین آواز قو، ص 72ـ73.
25ـ همان، ص 55ـ63 / همو، خانه بر دامنه آتشفشان، ص 16ـ18.
26ـ همو، خانه بر دامنه آتشفشان، ص 25ـ50.
27ـ ناگفته نماند ادعی ارتباط فرد یا افرادی با عالم غیب آن هم تنها به این دلیل که پیشبینیهی او درست از آب درآمده است، چندان قابل دفاع نیست، به ویژه آنکه مشابه چنین ادعاهایی در طول تاریخ اسلام خاصه عصر کنونی همواره مورد سوء استفاده برخی افراد سودجو قرار گرفته و چه بسا با خرافات و مطالب خلاف واقع به هم آمیخته است. از اینرو، شایسته بود مؤلف محترم در صورت تأکید بر طرح این ادعا، آن را با استدلالات و استنادات قویتری همراه میساخت.
28و29و30و31ـ علی ابوالحسنی، خانه بر دامنه آتشفشان، ص 23 / ص 145 / ص 146ـ147 / ص 262ـ272.
32ـ علی ابوالحسنی، سلطنت علم، دولت فقر، سیری در زندگانی، افکار و مجاهدات حجةالاسلام ملّاقربانعلی زنجانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374، ج 1، ص 11ـ13.
33ـ علی ابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، ص 21.
34ـ ناگفته نماند استناد به این نکات بری معرفی چهره خیانتکارانه شیخ ابراهیم زنجانی تا حدی جی تأمّل دارد؛ زیرا فارغ از آنکه این سخنان بدون توضیحات کافی پیرامون آن، شبهه جبر و بیاختیار بودن انسان را نسبت به سرنوشت خویش در اذهان خواننده تداعی میکند، چه بسا مشروعیتی را نیز بری عملکرد مدعیان پیشگویی و «کفبینی» قایل شود. از اینرو، شایسته است در نقل اینگونه مطالب با احتیاط بیشتری عمل نماییم.
35و36و37و38و39و40و41ـ‌علی‌ابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، ص 35ـ44/ ص 212/ ص 47/ 79ـ80 و 178ـ182/ ص 99/ ص182/ص288ـ290.
42ـ ر. ک. علی ابوالحسنی، سلطنت علم، دولت فقر.
43و44و45و46و47و48و49و50و51 ـ علی ابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، ص 178ـ179 / ص 247 / ص 45 / ص 207 / 324ـ325/ ص 293، 307، 326 و 426/ ص 320/ ص 323/ ص 245.
52ـ در خصوص این اقدام ننگین زنجانی میتوان به بخشهی گوناگونی از تألیفات مؤلف مراجعه کرد مثل: شیخ ابراهیم زنجانی، ص 133ـ 144 و آثار دیگر.
53و54و55و56و57و58و59و60و61 ـ علی ابوالحسنی، شیخ ابراهیم زنجانی، ص 321ـ322 / ص 426 به بعد/ ص 324 / ص 435 به بعد/ ص 330 / ص 312 / ص 313ـ314 / ص 337 / ص 337 بعد.
62ـ علی ابوالحسنی، آخرین آواز قو، ص 137ـ138 / ص 138ـ139.
63ـ همان، ص 138ـ139.
64ـ علی ابوالحسنی، «مشروطه و رژیم پهلوی، پیوندها و گسستها»، مجله تاریخ معاصر ایران، ش 15و16، سال 4 (زمستان 1379)، ص 50ـ54.

 

منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 114، ویژه نامه تاریخ
نویسنده : محمد ملکزاده

نظر شما