موضوع : پژوهش | مقاله

ویژگی های سیاسی اخلاقی جامعه اسلامی

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 48، آذر 1384 

نویسنده : شیرودی، مرتضی
مرتضی شیرودی[1]

چکیده:
ویژگی های سیاسی یک جامعه اسلامی مطلوب را می توان از شیوه های متعدد و متنوعی استنباط و استخراج کرد که شاید رجوع به نهج البلاغه و اندیشمندان مسلمان یکی از بهترین و برجسته ترین این شیوه ها باشد. بی شک حل مشکلات جوامع مسلمان در پرتو نهج البلاغه و اندیشه اندیشمندان اسلامی قابل وصول تر است.

از این رو، نوشته حاضر پس از توضیح مختصر درباره حضرت علی علیه السلام به امتیازات و جامعیت نهج البلاغه پرداخته و خصیصه های مختلف سیاسی یک جامعه اسلامی را مورد اشاره قرار داده است. و پس از آن اندیشه های دانشمندان اسلامی را درباره ویژگی چنین جامعه ای بر می شمارد و در نهایت تکالیف مردم نسبت به یک جامعه اسلامی مطلوب را بررسی می کند.

الف: نهج البلاغه و ویژگی های سیاسی اخلاقی جامعه مسلمان
مقدمه
از جرج جرداق پرسیدند: چه انگیزه ای باعث شد که شما به عنوان یک مسیحی به نهج البلاغه گرایش پیدا کنید. او پاسخ داد: من از کودکی، علاقه وافری به ادبیات داشتم و وقتی کتاب نهج البلاغه را مشاهده کردم، شیفته نکات ادبی، فصاحت و بلاغت آن شدم و در حالی که نه سال بیش تر نداشتم، تمام نهج البلاغه را حفظ کردم، و اکنون نیز که بیش از نیم قرن از آن زمان می گذرد، هم چنان حافظه من مفتخر به نهج البلاغه است.

از او سئوال کردند: چه شد که کتاب «علی صوت العدالة الانسانیه» را نوشتید. وی پاسخ داد: من بر اثر آشنایی با نهج البلاغه، توانستم امام علی علیه السلام را بشناسم و به این نکته رسیدم که علی علیه السلام در میان مسلمانان و غیرمسلمانان و حتی در میان شیعیان، مظلوم است، در حالی که من دیدم امام علی علیه السلام فراتر از شیعه و سنی، فراتر از اسلام و مسیحیت و فراتر از همه مکاتب و ادیان است. از این رو، این کتاب امام را نوشتم تا شاید در زدودن این ظلم و ستم، سهمی داشته باشم.[2]

درباره علی
توماس کارلایل، فیلسوف و نویسنده مشهور انگلیسی در کتابی با عنوان قهرمانان، درباره علی علیه السلام می گوید: «اما علی، ما را جز این نرسد که او را دوست بداریم و به او عشق بورزیم. چه او جوانمردی بلند مرتبه بود، از سرچشمه وجدانش مهر و نیکویی، سیل آسا سرازیر می گشت و از دلش شعله های نیرومندی و دلاوری زبانه می کشید، شجاعتی درآمیخته با مهربانی و لطف و رأفت داشت».[3]

بارون کاردایفو مستشرق فرانسوی بر آن است که: «علی مولود حوادث نبود، بلکه حوادث را او به وجود آورده بود. اعمال او مخلوق فکر و عاطفه و مخیله او است. پهلوانی بود در عین دلیری، دلسوز، و شهسواری بود در عین رزم آزمایی، زاهد. به مال و منصب دنیا توجهی نداشت و در راه حقیقت، جان خود را فدا کرد. روحی عمیق داشت که ریشه آن ناپیدا بود و در هر جا، خوف الهی آن را فراگرفته بود».[4]

جبران خلیل جبران، نویسنده، شاعر و متفکر لبنانی درباره آن حضرت می گوید: «به عقیده من، فرزند ابی طالب، نخستین کسی از عرب بود که با روح کلی جهان ارتباط و پیوستگی یافت و با او هم نشین گشت.

شب با او دمساز بود. او اولین کسی بود که آهنگ نغمه های لبانش، روح را به گوش مردم می رساند که پیش از آن، چنان نغمه هایی را نشنیده بودند... علی از جهان گذشت، در حالی که شهید عظمت خود بود، در حالی که نماز، میان دولبش و دلش از شوق پروردگار لبریز بود».[5]

پولس سلامه، ادیب و حقوق دان مسیحی لبنانی، در ابیاتی بسیار زیبا، درباره امام علی علیه السلام چنین می سراید: «روزگار پیر می شود، آری، امّا امام علی، مانند چهره تابان صبح، همواره باقی و پایدار است و هرروز و هرروز، در طول سده ها و اعصار، با سپیده دمانی نو بر سرتاسر آفاق بشریت می تابد و هر روز از نو طلوع می کند.» [6]

شبلی شمَیل، طبیب و محقق مسیحی، درباره این بزرگ مرد تاریخ گفته است: «امام علی بن ابی طالب، بزرگ بزرگان است، او یکتا نسخه ای است که خاور و باختر در گذشته و حال، صورت دیگری از آن که مطابق با اصل باشد به خود ندیده است».[7]

درباره نهج البلاغه
نهج البلاغه براساس نسخه صبحی صالح، مشتمل بر 239 خطبه و کلام طولانی، 79 نامه و 480 سخن کوتاه از سخنان گهربار امام اول مسلمانان است. این مجموعه، پس از قرآن کریم و سنت نبوی، عالی ترین نمونه ادبیات عرب و غنی ترین منبعی است که می تواند موجب ارج و تقویت زبان عربی باشد. البته، مجموعه سخنان حضرت، بسیار بیش تر از آن است که در کتاب نهج البلاغه گردآوری شده است.

نهج البلاغه براساس نسخه صبحی صالح، مشتمل بر 239 خطبه و کلام طولانی، 79 نامه و 480 سخن کوتاه از سخنان گهربار امام اول مسلمانان است. این مجموعه، پس از قرآن کریم و سنت نبوی، عالی ترین نمونه ادبیات عرب و غنی ترین منبعی است که می تواند موجب ارج و تقویت زبان عربی باشد.

مسعودی در کتاب مروج الذهب، مجموعه خطبه های حضرت را که در آن زمان موجود بوده، بالغ بر 480 عدد می شمارد، در حالی که حدود نصف این تعداد، در کتاب نهج البلاغه آمده است. از جمله امتیازات بسیار نهج البلاغه می توان به جامعیت، زیبایی، فصاحت، بلاغت و تأثیر آن در مخاطب اشاره نمود.

سید رضی که نهج البلاغه را گرد آورده است، درباره زیبایی کلام این کتاب شریف می گوید: «او بود که نقاب از چهره سخن درکشید، جان کلام از بیان او پیدا شد، و قانون مندی آن به بیان او بنیان گرفت. خطیبان و سخنوران، او را الگوی خود گرفتند و موعظه گران خوش بیان، به کلام او نیرو یافتند، چرا که کلام او رنگی از علم خدا و شمیمی از گفتار پیامبر دارد... او به راستی در میان پیشتازان این هنر، یکتا قهرمانی است بی مانند و سخنش دریایی است خروشان و بی کران».[8]

ابن ابی الحدید، در شرح بخشی از خطبه اشباح می نویسد: «چون این کلام ربانی و سخن قدسی آمد، فصاحت عرب باطل گردید. فرق میان فصاحت عرب و سخنان فصیح آن بزرگوار، همانند تفاوت خاک با زرِ ناب است».[9]

یکی از اساسی ترین امتیازات نهج البلاغه، جامعیت آن است. انسان وقتی در محضر نهج البلاغه، قرار می گیرد، با شگفتی های اعجاب انگیز روبه رو می شود؛ در جایی مقابل فیلسوفی بزرگ قرار می گیرد، و در جای دیگر، قلم ادیبی توانا را در برابر خود می بیند. گاهی با عارفی کامل، گاهی با زاهدی وارسته و گاهی با سیاست مداری کاردان هم سخن می شود. و از این جاست که می توان به ویژگی های سیاسی جامعه اسلامی دست یافت.

ویژگی های سیاسی جامعه اسلامی
از منظر نهج البلاغه، ویژگی های سیاسی بسیاری را می توان برای جامعه اسلامی برشمرد، از جمله:

1- آزادی گفتار: «وَاجْعَلْ لِذَوِی الْحاجاتِ مِنْک قِسْما تُفَرِّغُ لَهُمْ فیهِ شَخْصک، وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِسا عامّا فَتَتَوا ضَعُ فیهِ لِلّهِ الَّذی خَلَقَک، و تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَک وَ اعْوانَک مِنْ اَحْراسِک و شُرَطِک، حَتّی یکلِّمک مُتَکلِّمُهُمْ غَیرَ مُتَتَعْتِعٍ: و بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند.

خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلس عمومی بنشین و در آن مجلس برابر خدایی که تو را آفریده، فروتن باش وسپاهیان و یارانت را که نگهبانان، یا پاسبانان تو هستند، از آنان بازدار، تا سخن گوی آن مردم با تو گفت وگو کند، بی درماندگی در گفتار».[10]

2- تأمین امنیت: «اِنْطَلِقْ عَلَی تَقْوَی اللّهِ وَحْدَهُ لا شَریک لَهُ وَلاتُرَوَّعَنَّ مُسْلِما وَ لاتَجْتازَنَّ عَلَیهِ کارِها، وَ لاتَأْخُذَنَّ مِنْهُ اَکثَرَ مِنْ حَقِّ اللّهِ فی مالِه: برو با ترس از خدا، که یگانه است و بی همتا، مسلمانی را مترسان، و اگر او را خوش نیاید، بر سَرِ وی مَران، و بیش از حق خدا از مال او مستان».[11]

3- تبعیض زدایی: «فَاَخْفِضْ لَهُمْ (للنّاس) جَناحَک، وَ ألنْ لَهُمْ جانِبَک وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَک وَ آسِ بَینَهم فی اللَّحظَةِ و النَّظْرَةِ، حَتَّی لایطْمَعَ العُظماءُ فی حَیفِک لَهُمْ، وَ لاییأَسَ الضُّعَفاءُ مِن عَدْلک بِهِمْ: با آنان فروتن باش و نرم خو و هموار و گشاده رو، و به یک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نِگَری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمعِ ستم بر ناتوان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند».[12]

4- سلامت مالی: «وَ اِنّی اُقْسِمُ بِاللّهِ قَسَما صادِقا لَئِنْ بَلَغَنی اَنَّک (زیادبن ابیه) خُنْت مِنْ فَی ءِ الْمُسلِمینَ شَیئا صَغیرا اَوْ کبیرا لأَشُدَّنَّ عَلَیک شَدَّةً تَدَعُک قَلیلَ الْوَفْرِ ثَقیلَ الظَّهْرِ ضَئیلَ الأَمر: و همانا من به خدا سوگند می خورم، سوگندی راست، اگر مرا خبر رسد که تو در فَیی ء مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کرده ای، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال، مانی و درمانده به هزینه عیال، و خوار و پریشان حال».[13]

5- مردم سالاری: «وَلْیکنْ اَحَبُّ الأُموُرِ اِلَیک اَوْسَطَها فِی الْحَقِّ، و اَعَمَّها فِی الْعَدْلِ وَ اَجْمَعَها لِرِضَی الرَّعیةِ، فإِنَّ سُخْطَ الْعامَّةِ یجْحِفُ بِرِضَی الْخاصَّةِ، وَ اءِنَّ سُخْطَ الْخاصَّةِ یغْتَفَرُ مَعَ رِضَی الْعامَّةِ. وَ لَیسَ اَحَدٌ مِنَ الرَّعِیةِ اَثْقَلَ عَلَی الوالی مَؤُونَةً فِی الرَّخاءِ، وَ اَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلاءِ. و اَکرَهَ لِلْانْصافِ، وَ اَسْأَلَ بالالْحافِ، وَ اَقَلَّ شُکرا عِنْدَ الاعْطاءِ، وَ أَبْطَأَ عُذرا عِنْدَ المَنْع، وَ اَضْعَفَ صَبرا عِنْدَ مُلِمّاتِ الدَّهْر مِنْ اَهْلِ الْخاصَّةِ. وَ انَّما عِمادُ الدِّینِ و جِماعُ الْمُسْلِمینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْداءِ الْعامَّةُ مِنَ الأُمَّةِ، فَلْیکنْ صَغْوُک لَهُمْ وَ مَیلُک مَعَهُمْ:

می باید که برای تو پسندیده ترین کارها همان باشد که در حق، میانه ترین است، در عدل فراگیرترین و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین، که بی شک، خشم همگانی اثر رضایت خاصان را از بین می برد، در حالی که خشم خواص با خشنودی همگان بخشوده می شود. خواص، در سنجش با توده مردم، در شرایط عادی حکومت را باری سنگین ترند و در روزگار سختی، یاری شان کم تر است. از عمل به انصاف نگران ترند و بر درخواست ها بیش تر پای می فشارند. در برابر بخشش ها کم سپاس ترند و در برابر دریغ ها پوزش ناپذیرتر، و در هنگامه رویدادهای دردناک روزگار، ایستادگی شان کم تر است، و این تنها توده مردم اند که دین را تکیه گاه... و در نبرد با دشمنان، نیروی ذخیره اند. پس گوش تو ویژه اینان و گرایش تو، هم سویشان باشد».[14]

6- مردم داری: «وَاْعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیةَ طَبَقاتٌ لاَیصْلُحُ بَعْضُهَا اءِلّا بِبَعْضٍ، وَ لَا غَنی بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ. فَمِنْهَا جُنُودُ اللّهِ، وَ مَنْهَا کتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ، وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ. وَ مِنْهَا عُمَّلُ الْانْصَافِ و الرِّفْقِ وَ مِنْهَا أَهْلُ الجِزْیةِ وَ الْخَراجِ مِنْ أَهْلَِ الزَّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ. وَ مِنْهَا التُّجارُ وَ أَهْلُ الصَّنَاعَاتِ. وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَی مِنْ ذَوِی الْحَاجَة وَ الْمَسْکنَةِ وَ کلاً قَدْ سَمَّی اللّهُ سَهْمَهُ، وَ وَضَعَ عَلَی حَدِّهِ فرِیضَةً فی کتَابِهِ أوْ سُنَّةِ نَبیهِ صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَهْدا مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفوُظا:

و بدان که رعیت را صنف هاست که برخی جز به برخی دیگر راست نیاید، و به برخی از برخی دیگر، بی نیازی نشاید. از آنان، سپاهیان خدایند و دبیران که در نوشتن نامه های عمومی و یا محرمانه انجام وظیفه نمایند، و از آن ها داوران اند که کار به عدالت دارند و عاملان اند که کار خود به انصاف و مدارا رانند، و از آنان اهل جزیه و خراج اند، از ذِمیان و مسلمانان و بازرگانان اند و صنعت گران و طبقه پایین از حاجت مندان و درویشان، وخدا نصیب هر دسته را معین داشته و میزان واجب آن را در کتاب خود یا سنّت پیامبرش صلی الله علیه و آله نگاشته که پیمانی از جانب خداست و نگهداری شده نزد ماست».[15]

7- حق مداری: «اِنّا مُوَفُّوک حَقَّک، فَوَفِّهِمْ حُقوقَهُمْ، وَ اِلّا تَفْعَلْ فاءِنَّک مِنْ اَکثَرِ النَّاسِ خُصوما یوْمَ القِیامَةِ، وَ بُؤْسا لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللّهِ الْفُقَراءُ وَ الْمساکینُ و السّائلُونَ و الْمَدْفُوعُونَ و الغارِمُ وَ ابْنُ السَّبیلِ... وَ اِنَّ اَعْظَمَ الخِیانَة الاُمَّةِ وَ اَفْظَعَ الغِشِّ غِشُّ الأَئِمَّةِ: ما حق تو را به تمام می پردازیم، پس باید حقوق آنان را تمام به آنان برسانی وگرنه روز رستاخیز دارای بیش ترین خصمانی، و بدا به حال آن کس نزد خدا که خصمان او مستمند باشند و گدا و دریوزه کنان و رانده شدگان و دام داران و تهیدستان و در راه ماندگان... و بزرگ ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت ترین دغل کاری ناراستی کردن با امام ایشان».[16]

8- مداراگری: «فَانْ شَکوْا ثِقَلاً اَوْعلهًّ اَوْ انقِطاعَ شِرْبٍ اَوْ بالَّةٍ اَوْ اِحالَةَ اَرْضٍ اغْتَمَرَها غَرَقٌ اَوْ اَجْحَفَ بِها عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِما تَرجُوآنْ یصْلُحَ بِهِ اَمْرَهُمْ، وَ لایثْقُلَنَّ عَلَیک شَی ءٌ خَفَّفتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ، فَاءِنَّهُ ذُخرّ یعُودُونَ به عَلَیک فی عِمارَةِ بِلادِک وَ تَزْیینِ و لایتِک مَعَ اسْتِجْلابِک حُسْنَ ثَنائِهِمْ و تَبَحُّحِک بِاسْتِفاضَةِ الْعَدْلِ فیهِمْ، مُعْتَمِدا فَضْلَ قُوَّتِهِمْ بِما ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ اِجْمامِک لَهُمْ، والثَّقَةَ مَنْهُمْ بِما عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِک عَلَیهِمْ وَ رِفقِک بِهِمْ. فَرُبَّما حَدَثَ مِنَ الاُمورِ ما اِذا عَوَّلْتَ فیهِ عَلَیهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوُه طِیبَةَ اَنْفُسِهِمْ بِه فَاءِنَّ العُمْرانِ مُحْتَمِل ما حَمَّلْتَهُ:

پس هرگاه مردم از سنگینی مالیات یا به دلایلی دیگر مانند نایابی آب از زمین یا آسمان، غرقاب زمین یا خشکی آن، شکایت آورند، به امید سامان بخشیدن کارشان، تخفیفشان ده و هرگز بار مالی تخفیفی که برای خراج دهندگان قائل می شوی تو را گران نیاید که این اندوخته ای باشد که در عمران کشور و آراستن قلمرو و فرمان روایی به کارت آید و سودش ثنایی است که نثارت می کنند و نشاطی است که در قبال دادگستری احساس می کنی. با تکیه زدن بر نیروی بیش ترشان، که با بازگذاری دستشان اندوخته ای و اعتمادی که با خو دادن آن ها به داد و مدارای خود، فراهم آورده ای، چه بسا که در ضمن جریان های گوناگون، رویدادهایی پیش آید و تو از پس این رفتار خوش، از آنان یاری بخواهی و آنان از جان و دل پذیرایت شوند که تا بخواهی آبادی زمین توسعه پذیر است».[17]

9- بازرسی و نظارت: «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَلَهُمْ، وَ ابْعَثِ الْعُیونَ مِنْ أهْلِ الصَّدْقِ وَ الوفَاءِ عَلَیهِمْ، فانَّ تَعَاهُدَک فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ و الرِّفْقِ بالرَّعِیةِ. وَ تَحَفَّظْ مِنَ الأَعْوَانِ، فَانْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یدَهُ اِلَی خِیانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَیهِ عِنْدَک أَخْبَارُ عُیونِک اکتَفَیتَ بِذلِک شَاهِدا، فَبَسَطْتَ عَلَیهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ وَ أخَذْتَهُ بِمَا أصَابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسْمَتُه بِالْخیانَةِ، وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَه:

پس بر کارهای آنان مراقبت دار و جاسوسی راست گو و وفاپیشه برایشان بگمار که مراقبت نهایی تو در کارهاشان، وادار کننده آن هاست به رعایت امانت، و مهربانی است بر رعیت، و خود را از کارکنانت واپای، اگر یکی از آنان دست به خیانتی گشود و گزارش جاسوسان تو بر آن خیانت هم داستان بود، به این گواه بسنده کن و کیفر او را با تنبیه بدنی به او برسان و آن چه به دست آورده، بستان. سپس او را خوار بدار و خیانت کار شمار و طوق بدنامی را در گردنش درآر. [18]

10- تشویق و تنبیه: «اِعْرِفْ لِکلِّ امْری ء مِنْهُمْ ما أَبلی، و لاتَضُمَّنَّ بَلاءَ أَمْرِی ءٍ اِلی غَیرهِ وَ لاتُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غایةِ بَلائهِ، وَ لایدْعُوَنَّک شَرَفُ أمْرِی ءٍ اِلی اَنْ تُعظِمَ مِنْ بَلائِه ما کان صَغیرا و لاضَعَةُ أمْرِی ءٍ الی اَنْ تَسْتَصفِرَ مِنْ بَلائِه ما کانَ عظیما:

مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار، و در پاداش او به اندازه رنجی که دیده و زحمتی که کشیده تقصیر میار، و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنجِ اندک او را بزرگ شماری و پایین بودن رتبه مردی سبب شود کوشش سُترگ وی را خوار به حساب آری».[19]

ب: اندیشمندان اسلامی و ویژگی های سیاسی جامعه
اسلام پیام جدیدی برای سعادت دنیوی و اخروی بشر و نگرش نوینی از زندگی اجتماعی و سیاسی ارایه داد که با پیام و نگرش سایر ادیان الهی و اندیشه های بشری شباهت ها و در عین حال، تفاوت های عمده داشت. یکی از این تفاوت ها، سرچشمه گرفتن اندیشه های سیاسی و اجتماعی مسلمانان از قرآن و سنت و نهج البلاغه و محتوای آن است.

بی شک، سیره علی علیه السلام و سخنان او در نهج البلاغه، راهنمای اندیشمندان مسلمان قرار گرفته و همه این اندیشمندان بر اساس آن دو به ارایه ویژگی های سیاسی اخلاقی جامعه اسلامی پرداخته اند و از این طریق در پی آن بوده اند تا جامعه مطلوب اسلامی برپا سازند.[20]

ضرورت وجود رهبر همانند ضرورت وجود عقل در جسم است؛ به این معنا که جسمِ بدون عقلِ سالم، توانایی به کارگیری درست و هماهنگ اعضای بدن را ندارد. جامعه بدون رهبر نیز، به هرج و مرج و نیستی می انجامد.

ویژگی های رهبری جامعه
فارابی(متولد 251)یکی از ویژگی های سیاسی اخلاقی یک جامعه اسلامی مطلوب را، برخورداری از رهبری می داند که از ویژگی های اسلامی بهره مند باشد. به بیان عمیق تر، هر جامعه به رهبر، و جامعه سالم به رهبرِ فرزانه نیازمند است. ضرورت وجود رهبر همانند ضرورت وجود عقل در جسم است؛ به این معنا که جسمِ بدون عقلِ سالم، توانایی به کارگیری درست و هماهنگ اعضای بدن را ندارد.

جامعه بدون رهبر نیز، به هرج و مرج و نیستی می انجامد. علاوه بر آن، کامل بودن عقل، وی را شایسته فرمان روایی بر جسم آدمی ساخته است. بنابراین، رهبر هم، باید کامل ترین فرد جامعه باشد تا امکان رسیدن به مدینه فاضله (جامعه سالم) که وسیله ای برای تکامل مادی و معنوی است، فراهم آید. [21]

کامل ترین فرد برای تصدّی رهبری جامعه سالم، کسی است که دارای صفاتِ دوازده گانه تندرستی، هوشمندی، راست گویی والامنشی، دادگری، دلیری، درک قوی، حافظه توانا، فصاحت در بیان، علاقه به علم، پرهیز از گناه، و بی اعتنایی به ثروت باشد، اما هرگاه، فرد دارنده این صفات در جامعه پیدا نشود و دو فرد یا جمعی از افراد دارای این صفات باشند، آنان رهبران جامعه خواهند بود. [22] به نظر فارابی، جانشین یا جانشینان رهبر جامعه، علاوه بر صفات رهبر، باید دارای صفات خردمندی، توانایی در وضع قوانین جدید، به کارگیری قوانین و آداب رهبر قبلی، مهارت در به کارگیری سلاح و مهمات به هنگام جنگ، بصیرت و دوراندیشی در رویارویی با اوضاع جامعه، برخورداری از تجربه و داشتن بیانی روشن و رسا در تحریک مردم به فرمان برداری از خود و قوانین جدید، نیز باشد. [23]

در تحلیل عنصر تندرستی می توان گفت: رهبر اگر از تندرستی برخوردار نباشد، نمی تواند به درستی و با همه توان به اداره جامعه بپردازد. البته منظور از تندرستی این نیست که اصلاً مشکلی در جسم او نباشد، بلکه به این معنا است که جسم رهبر دارای مشکلی که مانع اداره درست جامعه شود، نباشد. بخشی از سلامت رهبر به سلامت روانی او برمی گردد. رهبر باید در شرایط بحرانی بر خود مسلط باشد، تا بتواند مدیریت کند. هم چنین، باید از امراض روانی چون خود کم بینی یا خود بزرگ بینی، تهی باشد.

متأسفانه بسیاری از رهبران اسلامی دارای سلامت روحی و روانی نمی باشند.

نقش سیاسی و اجتماعی خانواده
ابن سینا(متولد 358) خانواده سیاسی و اجتماعی را ویژگی دیگر یک جامعه اسلامی می داند. با این توضیح که: ازدواج پیوند دهنده زن و مرد و عامل پدید آمدن خانواده است. تعدد خانواده ها و خانوارها نیز، به تشکیل جامعه و اجتماع را در پی دارد. بنابراین، ازدواج به سه دلیل صورت می گیرد: 1- مهم ترین عامل در پیدایش خانواده، نیاز بشر به غیر است. انسان بدون کمک دیگران و به تنهایی، قادر به ادامه حیات و تأمین نیازهای جسمی و روحی خود نیست. 2- ازدواج وسیله ای مناسب و مطلوب برای توالد و تداوم نوع بشر است. 3- محصول ازدواج، کودکانی هستند که پس از رشد، عصای دست پدران و مادران ناتوان، عاجز و پیر می شوند. از این رو، ازدواج بیش از آن که تأمین کننده نیازهای فردی باشد، تأمین کننده نیازهای جمعی است. درنتیجه، بعد اجتماعی ازدواج از بعد فردی آن برجسته تر است. در ساختار سیاسی خانواده، مرد در رأس قدرت قرار دارد، و او است که مدیریت و کیاست خانواده را بر عهده می گیرد، بر دیگران فرمان می راند و دیگران از او اطاعت می کنند.

جامعه کوچک، باید به سه اصل توجه نماید و سیاست و اداره خانواده را بر پایه آن اصول قرار دهد.

1- باید بداند که «بهترین زن آن است که عاقل، دین دار، زیرک، دوست دار شوهر، کوتاه زبان، مطیع، یک دل، امین، و خدمت گزار شوهر باشد و مال اندک او را از راه های اقتصادی افزایش دهد و با اخلاق نیکو، اندوه او را تسکین دهد».

2- احترام به زن، رعایت حال او، تأمین نیازهای او و تربیت او بر عهده مرد است تا زن بتواند به وظایف و تکالیف خود عمل نماید.

3- مرد باید زن را به کاری مشغول کند؛ زیرا زن بیکار توان، همّت و وقت خود را صرف کارهای بیهوده می نماید.

ابوعلی سینا توصیه های مذکور را به آن دلیل ابراز می دارد که خانواده را اساس اجتماع می داند، سلامت آن را به سلامت اجتماع پیوند می زند و آگاهی از این مسایل و به کار بستن آن را برای مردان، که در رأس این دو جامعه (خانواده و اجتماع) قرار دارند، ضروری می شمارد. [24]

اگر زنان بیش از آن که در خانه باشند، در بیرون از خانه به امور اجتماعی اشتغال ورزند، از مهم ترین رسالت خویش، یعنی تربیت فرزند باز می مانند و در صورتی که فرزندان آن ها به درستی تربیت نشوند، جامعه ای سالم فراهم نمی آید.

ابن سینا، با وجود آن که خواهان مشارکت زنان در عرصه اجتماعی است، ولی از نقش اساسی و عمده آنان در تربیت انسان غافل نمی ماند. طبیعی است اگر زنان بیش از آن که در خانه باشند، در بیرون از خانه به امور اجتماعی اشتغال ورزند، از مهم ترین رسالت خویش، یعنی تربیت فرزند باز می مانند و در صورتی که فرزندان آن ها به درستی تربیت نشوند، جامعه ای سالم فراهم نمی آید و حتی خود زنان در چنین جامعه ای از امنیت اجتماعی بی بهره بوده و قادر نخواهند بود در امور سیاسی و اجتماعی مشارکت نمایند.

آن چه از کلام ابن سینا قابل فهم و دریافت است آن است که وی نه زن را در خانه محبوس می کند و نه او را از خانه می راند، در حالی که در بسیاری از جوامع اسلامی، زن در خانه محبوس و در جوامع غربی، زن از خانه رها است.

ماوردی: وظایف متقابل خلیفه و مردم
ماوردی(متولد 353) جامعه ای را اسلامی می داند که دارای این ویژگی سیاسی اخلاقی باشد که وظایف متقابلی را برای دولت و ملت بشناسد. از این رو، ماوردی ده وظیفه برای خلیفه قایل است که عبارت است از:

1- نصب اشخاص متدّین و صدیق در مشاغل دولتی و خزانه داری؛ 2- تعیین مقرّری برای نیازمندان از خزانه دولت؛ 3- اجرای عدالت و حل کلیه دعاوی و داوری براساس شریعت؛ 4- نظارت شخصی و رسیدگی به امور مسلمانان قلمروِ خویش؛ 5- برقراری نظم و قانون در سراسر کشور و حفظ آزادی مردم؛ 6- پاسداری و دفاع از مرزها در برابر تهاجم خارجی؛ 7- اجرای قانون جزایی قرآن (اجرای حدود شرعی)؛ 8- سازمان دهی جنگ با دشمنان اسلام؛ 9- جمع آوری خراج و زکات شرعی؛ 10- حفاظت و دفاع از اصول مسلّم دیانت.

هم چنین، خلیفه باید به عدالت عشق بورزد و در اخذ مالیات و اعطای پاداش، انصاف را رعایت کند. هرگاه خلیفه به وظایف ده گانه خود عمل نماید و آن ها را به مرحله اجرا گذارد، بر مردم لازم است امر او را اطاعت نموده و هیچ کاری را بدون فرمان و رضایت او انجام ندهند.

ضمن این که، مردم نیز باید او را در انجام وظایف خود کمک کنند. اما اگر خلیفه به این وظایف عمل نکند، مردم می توانند وی را از منصب خلافت خلع نموده و فرد دیگری را جای او قرار دهند. اگر کسی به زور به مقام خلافت رسیده باشد، عدالت را پیشه خود نسازد و در حفظ ثغور و نظم اجتماعی تلاش نکند، مسلمانان باید برای پرهیز از هرج و مرج، آشوب، ناامنی و شورش، از او اطاعت کنند، ولی چنان چه خلیفه از اسلام منحرف شود، اطاعت از او لازم نیست. [25]

نکته مهم در آرای سیاسی ماوردی آن است که سهم مشترک و یکسانی را برای دولت و ملت در سامان بخشی یا ایجاد نابسامانی های اجتماعی قایل است. در واقع، مشکلی که معمولاً در جوامع مسلمان بروز می کند آن است که دولت، مردم را بی کفایت و عامل نابسامانی ها می داند و از سوی دیگر، مردم، دولت را نالایق و ناکارآمد می پندارند، و به این طریق، هیچ کدام گامی برای توسعه و پیشرفت جامعه برنمی دارند. بی شک سهم این مسئله در عقب ماندگی امروز جوامع اسلامی را نمی توان نادیده گرفت. حل چنین مشکل بزرگی به آن است که هم دولت و هم ملت بپذیرند که نه تنها در کامیابی ها، بلکه در ناکامی های اجتماعی نقش دارند.

هدف مندی الهی سیاست
از نظر امام محمد غزالی(متولد437)هدف سیاست، اصلاح مردم و رساندن آنان به سعادت حقیقی یا همان بهشت موعود است که در آن، فنا، تاریکی، جهل، فقر، غم و نیاز به غیر وجود ندارد. اگرچه این سعادت مربوط به دنیای جاویدِ آخرت است، ولی بدون انجام اعمال نیکو در جهان ماده، دست یابی به آن میسر نیست.

به عبارت دیگر، رسیدن به چنین مقصودی، نیازمند هماهنگی بین اعمال مادی و اهداف اُخروی و نیز، فراهم آوردن ابزارهای فردی و جمعی، هم چون جلب همکاری حکومت است. در این زمینه، حکومت باید شرایط لازم را برای شناخت خدا و اصلاح ظاهر و باطن، که مقدمه دست یابی به سعادت حقیقی است، فراهم آورد.

مهم ترین شرط برای رسیدن به سعادت حقیقی، شناخت خدا و یا بهره مند بودن از اعتقادات درست است. شناخت خداوند در پی اعتقاد به چهار رکن ذیل صورت می گیرد: 1- خداوند، ازلی، نادیدنی و منزّه است؛ (علم به ذات) 2- خداوند، قادر، عالم، شنوا و بیناست؛ (علم به صفات) 3- هر چه وجود دارد، مخلوق خداوند است، و هر چه او بخواهد، انجام می دهد. (علم به افعال) 4- خداوند پیامبران علیه السلام را برای هدایت انسان ها فرستاد، امّا پس از ختم رسولان، مردم جانشین آن ها (خلیفه) را بر اساس معیارهایی چون ورع، علم، شایستگی، مرد بودن و قریش بودن انتخاب می کنند.

مهم ترین شرط برای رسیدن به سعادت حقیقی، شناخت خدا و یا بهره مند بودن از اعتقادات درست است.

سیاست در پی آن است که پس از اصلاح ظاهر، به اصلاح باطن بپردازد. بنابراین، حکومت علاوه بر تلاش برای اصلاح ظاهر افراد، باید زمینه اعتقاد قلبی افراد را به رعایت و التزام به صفاتی مانند تقوا، زهد، صبر، شکر، خوف، رجا، رضا، صدق و اخلاص ایجاد نماید و آنان را از گرایش به صفاتی همانند کبر، ریا، خشم، حسد و دیگر رذایل نکوهیده باز دارد. معرفت و ایمان به خداوند منجر به اصلاح ظاهر انسان می گردد.

اصلاح ظاهر خود را در دو چیز نشان می دهد: نخست این که: زمینه های گرایش به عبادت را پدید می آورد که حاصل آن، نوعی رفتار خاضعانه و خاشعانه در برابر خداوند است، که این رفتار زندگی اجتماعی انسان را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. دوم آن که: عادت ها و آدابی از قبیل نکاح، کسب و سفر بر پایه احکام شریعت، شکل می گیرد.

پس از تحقق اصلاح ظاهر، انسان آمادگی ورود به مرحله اصلاح باطن را پیدا می کند. [26]

نکته جالب در آرای غزالی آن است که وی سیاست را مقوله ای فسادانگیز نمی داند، در حالی که دیگران معمولاً سیاست را مکر، حیله، فریب، خدعه، تزویر و... می پندارند، و از این رو، برخی از متدینین به سراغ آن نمی روند.

حوزه کارکردی رهبری اسلامی
خواجه نظام الملک طوسی(متولد 397) ویژگی سیاسی اخلاقی دیگری را برای جامعه اسلامی مطلوب برمی شمارد. وی وظایف متعددی برای پادشاه یا رهبر اسلامی قایل است، از جمله این که: پادشاه نباید دو شغل را به یک نفر واگذارد، زیرا در این صورت، کارها بدون عیب و کاستی انجام نمی گیرد.

هم چنین، پادشاه نباید دو نفر را به یک شغل بگمارد، چون در این صورت، کار به درستی به ثمر نمی رسد و یا تحقق آن با کاستی همراه است، زیرا اولاً، نفر اول، انجام کار را به نفر دوم و نفر دوم انجام آن را به نفر اول می سپارد. ثانیاً، نفر اول، بیم آن دارد که حاصل کارش به حساب نفر دوم گذاشته شود، و نفر دوم ترس آن دارد که اولی از زحماتش بهره مند گردد.

بر پادشاه یا رهبر اسلامی لازم است از احوال سپاهیان آگاه باشد و در تأمین حوایج آنان بکوشد تا به فساد و ستم روی نیاورند. افزون برآن، پادشاه باید با انجام سه کار، از روی آوردن لشکریان به انحراف و ظلم جلوگیری کند:

الف - حقوقشان را به موقع و با دست خویش بپردازد تا مهر و محبت شاه بر دل لشکریان بنشیند و در انجام خدمت و در اداره جنگ سخت بکوشند و به شدت پایداری و ایستادگی نمایند؛ ب - لشکریان باید از همه نژادها و از همه مناطق کشور باشند و نیز با معیار و ملاک نیک بودن انتخاب شوند؛ ج - جاسوسانی بر آن ها بگمارد تا کار خویش را به درستی انجام دهند. البته جاسوسان باید ناشناس باشند. خواجه به پادشاه توصیه می کند در کارها به مشورت بپردازد، زیرا مشورت موجب تقویت تدبیر و رأی او می شود. هم چنین، مشورت، پادشاه را از خودکامگی و شتاب در عمل باز می دارد. وی افرادی هم چون علمای دین را برای مشورت معرفی می کند و به شاه تذکر می دهد که هر هفته، یکی دو بار علما را به حضور بپذیرد، به موعظه آنان در حرام و حلال الهی گوش دهد، تفسیر قرآن، اخبار و حدیث را از آنان بشنود و با آن ها به مناظره بپردازد.

به عقیده خواجه، زمانی که پیامبر دانا و آگاه به وحی (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) در کارها مشورت نموده است، پادشاه نباید خود را از مشورت و مزایای آن بی نیاز بداند. به علاوه، خواجه وصایایی در نظارت بر کارگزاران، رعایت حال و خواسته رعیت، گزینش قضات عالم و زاهد، گرامی داشتن علمای دین و مانند آن، به شاه دارد. وی عمل به این نکات را شرط نیکو شدن رفتار کارگزاران با مردم، رضایت و خرسندی رعیت، استقرار عدل و قسط و استحکام دین می داند.

به عقیده خواجه، پادشاه و دولتی که این گونه باشد، در جهان نام نیک از خود باقی می گذارد و تا قیامت، پایدار خواهد ماند و در آخرت نیز رستگار و سرافراز است. [27]

تأکید خواجه بر عنصر مشورت به آن جهت است که او در پی برپا کردن نظام سیاسی مطلوب اسلامی است. به عقیده او، هیچ کس حتی حکومت و حاکم از مشورت ضرر نمی بیند، در حالی که عدم مشورت، زیان هایی به بار می آورد که گاه جبران ناپذیر است. در مشورت باید نخست به سراغ نخبگان رفت و در میان نخبگان، علما برترند، زیرا هم نگاه به دنیا دارند و هم نگاه به آخرت، و نیز به دلیل بهره مندی از تقوا، در پی فریب این و آن برنمی آیند. اغلب نظام های سیاسی امروز دریافته اند بدون مشورت قادر به جلب مشارکت مردمی و کارآمدی مناسب نیستند.

وظایف و تکالیف سیاسی مردم
خواجه نصیرالدین طوسی(متولد 580) معتقد بود مردم در مقابل مُلک و پادشاه وظیفه سیاسی دارند. به عنوان مثال، می گفت مردم باید در نصیحت و نیک خواهی شاهان و رؤسای خویش بکوشند، در افشای کردارهای نیک و پوشاندن عیب های ایشان تلاش نمایند و همواره ثناگوی هر کاری باشند که به وسیله مُلوک انجام می شود، اما اگر رأی سلطان متضمن فسادی است، با لطف و تدبیر و از طریق امر به معروف و نهی از منکر، وی را بر وخامتِ عاقبت اجرای آن، آگاه و به تدریج با ذکر حکایت ها و مثل ها، آن رأی و نظر را در چشم پادشاه کریه و ناپسند بگردانند و در هر صورت، در حفظ اسرار او کوشش نمایند و هیچ خطا و گناهی را به سلطان نسبت ندهند.

هم چنین، مردم باید در حفظِ منافع رؤسای خویش بکوشند و در مصیبت ها و رنج ها، جان و مال خویش را برای محافظت دین و ملت در اختیار پادشاه قرار دهند و خود را در چشم شاه چنان جای دهند که او باور کند با اندک اشاره ای، مردم مال خود را در اختیار او می گذارند و یا آن را فدای ملک می کنند. اگر چنین شود، مال مردم از طمعِ شاه در امان خواهد ماند.

خواجه نصیرالدین طوسی(متولد 580) معتقد بود مردم در مقابل مُلک و پادشاه وظیفه سیاسی دارند.

بنابراین، خواجه توصیه می کند مردم در ادای حقوقی که مُلوک بر گردن آن ها دارند، کوتاهی نکنند، بلکه با گشاده دلی با آن برخورد نمایند. خواجه با استناد به کتاب آدابِ ابن المقفّع می گوید: اگر سلطان تو را برادر خود قرار دهد، تو او را ولی نعمت خویش بدان. اگر مَلِک در نزدیکی تو می کوشد، تو هم در تعظیم او سعی فراوان کن. اگر عزیز پادشاه شدی بر نزدیکان و خادمان قدیمی او پیشی نگیر و بدان، شرط خدمت به مَلک عدم مخالفت با رأی ملوکانه و فرمان برداری به اندازه توان و طاقت، از او است، و به این حقیقت آگاه باش که او سلطان است، پس شایسته است که تو تابع او باشی. اگر مردمی به والی ظالمی دچار گردند، باید بدانند که میان دو خطر قرار گرفته اند: یا با والی ظالم می سازند و بر مردم دیگر می تازند، و یا با مردم همراه می شوند و بر والی ظالم می شورند.

در صورت تحقق حالت اول، دین و مروّت و در حالت دوم، دنیا و نفس خویش را هلاک خواهند کرد. راه خلاص از این دو خطر، دوری از والی ظالم است، اما اگر والی ظالم نبوده، ولی روش او مورد رضایت مردم نباشد، مردم چاره ای جز وفادار ماندن به او ندارند، تا این که خداوند راه نجاتی فراهم آورد. [28]

از گفتار خواجه می توان دریافت که در انتقاد اجتماعی باید با نیت پاک و به قصد اطلاح سخن گفت. در این صورت، دیگر پرخاش گری در انتقاد اجتماعی جایی نخواهد داشت. به علاوه، گرچه همه حق دارند منتقد باشند، ولی بر پایه آموزه های دینی، کسی حق انتقاد دارد که خود آن عیبی را که بر آن تاخته است نداشته باشد، زیرا، انسان معیوب نمی تواند به رفع عیوب دیگران بپردازد.

هم چنین منتقد قبل از انتقاد باید بتواند برادری و صداقت خویش را به اثبات برساند، در این صورت، انتقادهای وی پذیرفته می شود، زیرا معمولاً انسان ها انتقاد را از کسی می پذیرند که دوستی و درستی اش را باور کرده باشند.

در غیر این صورت، گرچه منتقد، قصد خیر و اطلاح دارد، ولی به سخنش گوش نمی سپارند و چه بسا او را به دلیل جسارت در سخن، منزوی و طرد نمایند. ناگفته پیدا است که نظام های سیاسی باید به هر انتقادی گوش دهند، چون انتقاد می تواند مشکل و عیب موجود در یک نظام سیاسی را که از چشم کارگزاران آن مخفی مانده، برملا سازد و با رفع آن، سلامت نظام سیاسی را تضمین نماید.

مردم و تحول اجتماعی
ابن خلدون(متولد 784)کوشید تا چنان چه جامعه ای اسلامی از ویژگی های مطلوب برخوردار نبود، آن را در مسیر تحول قرار دهد و از این رو، بر این عقیده بود که جامعه انسانی بر اثر عوامل زیر دچار تغییر و تحول می شود: 1- هر گاه محیط طبیعی و اجتماعی زمینه های لازم را برای پیدایش و رشد تمدن و فرهنگ فراهم نیاورد، آن گاه جامعه به تأثیر از محیط، تغییر می پذیرد؛ 2- هرگاه روحیه، اخلاق، خواسته ها و نیازهای افراد در زندگی فردی و جمعی تغییر نماید، جامعه نیز متحول می شود؛ 3- گاه نیز، بادیه نشینان بر شهرنشینان پیروز می شوند و به تأسیس دولت جدید می پردازند. دولت جدید منشأ تحولات و ارزش های تازه ای است که آن هم، تحول در ساختار درونی جامعه را پدید می آورد.

تحولاتی که با استقرار دولت جدید روی می دهد، بسیار است. برخی از این تحولات عبارت است از: الف - عده ای از شهرنشینان در اثر جنگ با بادیه نشینان کشته می شوند؛ ب - تعدادی از شهرنشینان به دولت های همسایه پناه می برند؛ ج - عده زیادی از شهر نشینان مشروعیت حاکمان جدید را می پذیرند و حتی بعضی ها به استخدام دولت جدید در می آیند.

هر یک از این تحولات سه گانه، موجب تحولاتی دیگر می شوند؛ به این معنا که کشته شدن تعدادی از شهرنشینان، مخالفت فراریان و پناهندگان به کشورهای همسایه را علیه نظام جدید در پی خواهد داشت. ضمن این که، ارزش ها و آرمان های شهرنشینان تسلیم شده، ساختار جامعه و دولت جدید را متأثر می سازد.

به عبارت دیگر، هرچند پیروزی بادیه نشینان موجب تولد دولت تازه وتحول اجتماعی جدید می شود، ولی این تأثیر به آن معنا نیست که بادیه نشینان از زندگی شهری تأثیر نمی پذیرند، بلکه بین بادیه نشینان و شهرنشینان رابطه ای متقابل پدید می آید، به گونه ای که بادیه نشینان برای ارتقای سطح کمّی و کیفی تولید و ساختن جامعه ای نو، ایجاد تمدنی تازه و خلقِ فرهنگی نوین، به دانش، صنعت، توان مالی، ابزار اقتصادی، اختراعات و فن آوری صاحبان تمدن قبلی (شهرنشینان) نیاز دارند. شهرنشینان نیز، برای تهیه و گردآوری موارد و کالاهای تجملاتی هم چون غذاهای متنوع، انواع پوست ها و مواد چرمی متعدد، محتاج بادیه نشینان هستند.

دولت و تمدن جدید هم ممکن است همانند دولت و تمدن قدیم (بادیه نشینان دیروز و شهرنشینان امروز) نابود گردد. از نظر ابن خلدون، آن چه را که موجب مرگ تمدن گذشته و تولد تمدن بعدی می شود، باید در زندگی شهرنشینی، که قرارگاه و مرکز ثقل دولت و حکومت کنونی است، جست و جو کرد.

دولت و تمدن جدید هم ممکن است همانند دولت و تمدن قدیم (بادیه نشینان دیروز و شهرنشینان امروز) نابود گردد. از نظر ابن خلدون، آن چه را که موجب مرگ تمدن گذشته و تولد تمدن بعدی می شود، باید در زندگی شهرنشینی، که قرارگاه و مرکز ثقل دولت و حکومت کنونی است، جست و جو کرد.

بنابراین، هرگاه در زندگی شهری، بیماری های واگیر و مسری شایع شود، دستگاه دولتی فاسد و مختل گردد، جمعیت بیش از حد لازم افزایش یا کاهش یابد، فساد، تنبلی و کم کاری در اثر تلاش برای برآوردن امیال و هوس ها پدید آید، دولت از گرفتن مالیات اجتناب کند، روحیه تجمل پرستی اوج گیرد و هم چنین، انحرافات جنسی، قیمت کالاها و روحیه پستی و حقارت افزایش پیدا کند، دولت جدیدی جایگزین دولت قبلی می گردد؛ یعنی دولت قبلی در پی بروز عوامل مذکور، فرو می پاشد و دولتی جدید جای آن را می گیرد. [29]

البته از نگاه ابن خلدون، این جابه جایی دولت ها صوری و شکلی است و منجر به تغییر محتوایی و اساسی در جامعه نمی شود. در واقع، ابن خلدون قصد فهماندن این مطلب را دارد که تغییر صوری و شکلی دولت ها و حکومت ها، نه این که تحول اساسی نمی آفریند، بلکه موجب به هدر رفتن پتانسیل ها نیز می گردد و حاصل این امر چیزی جز عقب ماندگی نخواهد بود.

جهان اسلام در طی قرن ها، همواره شاهد تغییر پی در پی دولت ها در گوشه و کنار این جهان پهناور بوده است، ولی کم تر به عمق و اساس این واقعه توجه نموده است و از این رو به رغم برخورداری از پتانسیل اخلاقی و سیاسی بالا، نتواسته در عرصه عمل عرض اندام نماید.

پی نوشت ها:

[1] عضو هیأت علمی ـ پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی، مدرس دانشگاه، محقق و نویسنده.

[2] ماهنامه پرسمان اسفند 1382 ص 1.

[3] فضل الله کمپانی، علی کیست؟، ص 357.

[4] محمدرضا حکیمی، داستان غدیر، ص 259.

[5] محمدرضا حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ص 296.

[6] جرج جرداق، الامام صوت العداله الانسانیه، ج 1، ص 37.

[7] سید رضی، نهج البلاغه، مقدمه.

[8] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 5 و 6، ص 436.

[9] همان.

[10] همان، نامه 53.

[11] همان، نامه 25.

[12] همان، نامه 27.

[13] همان، نامه 20.

[14] همان، نامه 53.

[15] همان.

[16] همان، نامه 26.

[17] همان، نامه 53.

[18] همان.

[19] همان.

[20] تقی آزاد ارمکی، اندیشه های اجتماعی متفکران مسلمان از فارابی ابن خلدون، ص77-73.

[21] اندیشه های اهل مدینه فاضله، ابونصر محمد فارابی، ترجمه جعفر سجادی، ص 261-260.

[22] تاریخ فلسفه در اسلام، میان محمد شریف، ترجمه فارسی، ج 2، ص 174.

[23] اندیشه های اهل مدینه فاضله 7 ابونصر محمد فارابی، ترجمه جعفر سجادی، ص 276.

[24] تاریخ اندیشه های اجتماعی در اسلام، هدایت الله ستوده، ص 73-71.

[25] تاریخ فلسفه در اسلام، میان محمد شریف، ترجمه فارسی، ج2، ص 193.

[26] اعبرافات امام محمد غزالی، امام محمد غزالی، ترجمه زین الدین کیائی نژاد، ص 115-117.

[27] درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی سید جواد طباطبایی، ص 206.

[28] اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی، ص 318-314.

[29] شناخت انواع اجتماعات از دیدگاه فارابی و ابن خلدون، غلام علی خوش رو، ص 134.

نظر شما