موضوع : پژوهش | مقاله

نگاهی به مسأله تثلیث

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 45، شهریور 1384 

نویسنده : گلایری، علی
علی گلایری[1]

چکیده:
با وجود اختلاف نظری که در مسلک های کاتولیک، ارتدکس و پروتستان مشاهده می شود اما مسأله تثلیث در همه این مسلکها وجود دارد به نحوی که مهمترین شاخصه دین مسیحی را باید در این امر جستجو کرد و محور تعالیم این دین به شمار آورد.

نگارنده ابتدا نظریه تثلیث را در عهد جدید بررسی نموده سپس به منشأ آن پرداخته که آیا از تعالیم عیسی مسیح است یا بر اثر مرور زمان از ناحیه عقاید ادیان غیرآسمانی وارد این دین شده است. در حالی که نه با عقل سازگار است و نه موافق با تاریخ و تعلیمات مسیحیت و قرآن کریم نیز آن را به صراحت رد می کند.

بحث از خداوند در آیین مسیحیت با مسأله تثلیث گره خورده است و با وجود مسلکهای متفاوتی چون کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان در این دین، مسأله تثلیث - این که خداوند در عین یکی بودن مرکب از سه چیز است به نام پدر، پسر و روح القدس - در همه این مسلکها به چشم می خورد؛ به گونه ای که مهمترین شاخصه دین مسیحی را می توان در این امر جستجو نمود و همین مسأله - اعتقاد به تثلیث - این دین را از ادیان دیگر متمایز می کند؛ چرا که در هیچ دین آسمانی، چنین عقیده ای به چشم نمی خورد. از طرف دیگر مسأله تثلیث محور تعالیم دین مسیحی است. جان ناس در کتاب «تاریخ جامع ادیان» در این باره می نویسد:

«سرگذشت مسیحیت، تاریخ دیانتی است که از عقیده به تجسم الهی در جسد شارع و بانی آن ناشی شده....سراسر تعالیم نصاری، در اطراف ایمان به این قضیه دور می زند که شخص عیسی روشن ترین ظهوری از ذات الوهیت است؛ امّا این دین که با عقیده به تجسم الهی آغاز می شود منقلب گردیده و در طی تحولات گسترده، جنبه بشری پیدا کرده و بشریت با همه امیال و با همه ضعفها و قصورها، در آن متجلی شده است.»[2]

نکته قابل تأمل آن که، گرچه تثلیث، محور تعالیم دین مسیحی است، ولی در تفسیر آن، اتفاق رای وجود ندارد و سرّ این اختلاف را می توان در تبیین تثلیث، در عهد جدید جستجو نمود زیرا در این زمان، در تفسیر و تبیین تثلیث، وحدت نظر وجود ندارد، که در ادامه بدانها اشاره خواهد شد.

از این رو لازم است ابتدا نظریه تثلیث را با توجه به عهد جدید تبیین نموده، آنگاه آن را مورد بررسی قرار داد؛ سپس مشخص کرد که آیا مسأله تثلیث برانگیخته از تعلیمات عیسی مسیح است، یا آن که بر اثر مرور زمان، این دین دچار تحریف شده و این عقیده بر گرفته از عقاید ادیان غیر آسمانی است که وجود داشتند و به عنوان دین عیسی مسیح عرضه شده است؟

1- تبیین نظریه تثلیث
الف - نظریه تثلیث:
فرشته از آسمان به مریم، مادر عیسی که در عقد یوسف بود پیام داد: «روح القدس بر تو نازل خواهد شد و قدرت خدا بر تو سایه خواهد افکند؛ از این رو آن نوزاد مقدس بوده و فرزند خدا خوانده خواهد شد»[3] «و آن گاه مریم قبل از ازدواج با یوسف بوسیله روح القدس آبستن شد»[4] و «زمانی که عیسی مسیح تقریبا سی ساله شد به دست یحیای تعمیددهنده، غسل تعمید یافت»[5] و «در همان لحظه که عیسی از آب بیرون می آمد، آسمان باز شد و یحیا، روح خدا را دید که به شکل کبوتری پایین آمده و بر عیسی قرار گرفت. آن گاه ندایی از آسمان در رسید: که این است پسر حبیب من، که از او خشنودم»[6]

«آن گاه روح خدا، عیسی را به بیابان برد تا در آنجا شیطان او را وسوسه و آزمایش کند و عیسی در آن زمان برای مدت چهل شبانه روز روزه گرفت؛ سپس در آخر بسیار گرسنه شد؛ در این حال شیطان به سراغ او آمد و او را وسوسه کرد....سپس شیطان او را به قله کوه بسیار بلندی برد و تمام ممالک جهان و شکوه و جلال آنها را به او نشان داد و گفت: اگر زانو بزنی و مرا سجده کنی، همه اینها را به تو می بخشم. عیسی به او گفت: دور شو ای شیطان، زیرا مکتوب است که خداوندِ خدای خود را سجده کن و فقط او را عبادت نما. آن گاه ابلیس او را رها کرد و اینک فرشتگان آمده، او را پرستاری می نمودند.»[7]

به این صورت مسیحیت معتقد شد که خدا یکی است و در عین یکی بودن از سه چیز تشکیل شده است: به نامهای پدر، پسر و روح القدس.[8]

یعنی خدای واحد، خود را در سه شخصیت - پدر، پسر و روح القدس - آشکار کرد.[9]

پس در نگاه مسیحیت، حضرت عیسی مسیح، از نسل داوود است از جهت جسد و بدن؛ آن گاه نیروی روح القدس در وی حلول کرد و او را فرزند خدا واله متجسد نمود.[10]

جان هیک، متکلم نامدار مسیحی می نویسد:«در مسیحیت، خدا به عنوان خدا و پدر و سرور ما عیسی مسیح شناخته شده است و به عنوان وجودی تعریف گردیده است که تعالیم عیسی در باب اوست. وجودی که عیسی در ارتباط با او زیست کرد و پیروان و شاگردانش را به داشتن رابطه با او آشنا کرد موجودی که عشق و محبتش نسبت به ما، در کره خاکی در حیات عیسی تجسم یافته است، خلاصه آن که خداوند، آفریننده متعالی است که به اعتقاد مسیحیان خود را در عیسی مسیح آشکار گردانیده است»[11]

ب - رابطه پدر، پسر و روح القدس
نکته ای دیگر که در بحث تثلیث مطرح است، کیفیت ارتباط این سه چیز است. این که با وجود یکی بودن آیا هر یک وجود مستقلی از دیگری دارند و یا این که مجموعه این سه، یک امر واحد را تشکیل می دهند؛ و یا سه چیز جلوه ای از یک امر هستند؟

آنچه از عهد جدید بر می آید این است که خدای پدر[12] در آسمان است و خدای پسر در زمین[13] و روح القدس به عنوان نیروی فعال[14] و به عنوان مخترع و مبدع حیات[15] رابط بین این دو است. ضمن آن که خدای پدر، بزرگتر از پسر بوده[16] و عیسی مسیح پسر و نخستین مخلوق او است،[17] با این حال، عیسی مسیح صورت خدای نادیده است، نخست زاده تمام آفریدگان؛ زیرا در او همه چیز آفریده شده است.[18]

بنابراین، هر کدام ضمن آن که دارای وجود مستقل هستند با هم ارتباط تنگاتنگی دارند؛ به گونه ای که عیسی مسیح خداست و روح القدس، تنها واسطه بین آنهاست.

مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر شریف المیزان، با توجه به اصحاح اول و هشتم و چهاردهم انجیل یوحنا و اصحاح دوازدهم از انجیل مرقس، رابطه بین سه اقنوم را چنین بیان می کند:

«محصل کلامشان در این باب - اگر چه به یک جمع بندی معقول نمی توان دست یافت - چنین است: ذات، جوهر واحدیست که دارای سه اقنوم است و مراد از اقنوم صفتی است که ظهور شی و تجلی آن را نشان می دهد بدون آن که صفت غیر از موصوف باشد و اقانیم ثلاثه عبارتند از: اقنوم وجود و اقنوم علم که کلمه است و اقنوم حیات که روح است. ابن که کلمه است و اقنوم علم، از نزد پدر که اقنوم وجود است نازل شده به همراه روح القدس که اقنوم حیات است که اشیا بوسیله آن موجود می شوند.»[19]

ج - سرّ حلول خدا در مسیح
نکته سوم در مسأله تثلیث، علت حلول خداوند در عیسی است؛ که چرا چنین امری تحقق یافته است؟ مسیحیت معتقد است با توجه به گناهی که حضرت آدم مرتکب شد تمام بشر آلوده به گناه شدند یعنی: این گناه آنقدر شدید بود که تمام نسل بشر را آلوده کرد و برای نجات بشر از این گناه چاره ای نبود جز آن که خدا، خود به صورت انسان در آید تا بدین وسیله توسط مردم کشته شود و به همین دلیل روح القدس، به صورت کبوتر بر عسیی مسیح نازل شد و در وی حلول کرد؛ عیسی توسط مردم کشته شد و برای همین - با «فدا» شدن عیسی مسیح - تمام مردم از گناه نجات پیدا کردند، مشروط بر آن که به عیسی مسیح ایمان بیاورند. بنابراین مهمترین عامل تثلیث را در مسأله فدا می توان جستجو نمود.

در سیر حکمت در اروپا آمده است:

«مسیحیان، اقانیم سه گانه را در عرض هم و مقرون به یکدیگر می دانند...و معتقدند که چون بشر گنهکار، از درگاه احدیت رانده شد و نفوس بنی آدم هبوط کرد و دچار حرمان گردید، خداوند که خیر و لطف محض است، فرزند خود را جسمیت داد و به صورت آدمی - حضرت عیسی - در آورد تا دستگیر نوع بشر و فدایی آنها شود و نفوس ایشان را از هلاکت رهایی بخشد و باز خرید نماید. پس نجات مردم، به ایمان به حضرت عیسی است.»[20]

داستان مسأله فدا در عهد جدید چنین است: «خطای آدم و فیض مسیح: بوساطت یک آدم، گناه داخل جهان گردید و به گناه، موت. و این گونه موت بر همه مردم طاری گشت...به خطای یک شخص، بسیاری مردند.... پس همچنان که به یک خطا، حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان، برای عدالت حیات؛ زیرا به همین قسمی که از نافرمانی یک شخصی، بسیاری گناهکار شدند، همچنین به اطاعت یک شخص، بسیاری عادل خواهند گردید... بوساطت خداوند ما، عیسی مسیح.»[21] بنابراین، آدم با گناه خود موجب مرگ بسیاری شد؛ اما عیسی مسیح از روی لطف، سبب آمرزش گناهان بسیاری گشت و در غلاطیان آمده است:

«مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد چون که در راه ما لعنت شد چنان که مکتوب است، ملعون است هر که بردار آویخته شود.»[22] «به نظر آکونیاس، گناهی که ما با آن زاده شده ایم بر ما سه اثر بر جای می گذارد: نخست، روح ما را آلوده می سازد، ما تمایل فطری به گریز از خدا داریم... دوم، ما اسیر شیطان زاده شده ایم یعنی: علاوه بر آن که خود، تمایلی فطری به کردار و پندار ناشایست داریم شیطان هم می تواند با قدرت در ما نفوذ کند و سر انجام آن که، گناه ما (هم گناه جبلی مان و هم گناهانی که مرتکب شده ایم) در خور کیفر است... و تنها حکم در خور آن، کیفر ابدی است.

یا به بیان ساده تر، کیفر ابدی دَینی است که ما باید به دلیل گناهمان به خدا بپردازیم... مطابق تلقی آکونیاس، مشکل این است که هیچ یک از ما نمی تواند دَینی را که به علت گناهمان بر ذمه داریم ادا کند... تنها راه این بود که خداوند، این دَین را ادا کند. وی این کار را از طریق رنج و مرگ مسیح انجام داد.»[23]

بنابراین برای نجات بشریت از اثرات ناشی از گناه نخستین، چاره ای جز رنج و درد مسیح نبود و چون بشر قادر به انجام این دَین نبود؛ خداوند خود برای رهایی بشریت، در عیسی مسیح حلول نمود تا با رنج کشیدن و به دار آویخته شدن، مردم را از دَین نجات دهد.

پس عیسی مسیح دارای دو بعد است: یکی بعد الهی، که صاحب دین محسوب می شود؛ چون بشر با گناه نخستین و همین طور گناههای بعدی، از خداوند دور شد و این خود دین بزرگی را بر گردن بشر انداخت و از آنجا که بشر توان پرداخت این دین را نداشت مدیون الهی واقع شد.

بعد دیگر آن که، چون بشر خود از عهده ادای دین بر نمی آمد، خداوند در عیسی مسیح تجسد پیدا کرده تا دین را ادا کند: یعنی خداوند، خود دَین مردم به خود را تقبل کرد و خود آن را ادا نمود؛ آن هم بوسیله زجر کشیدن و به دار آویخته شدن تا دیگر مردم، بدهکار خداوند نباشند و از این دَین الهی نجات یابند.

نتیجه آن که مسیح، لعنتی که بر اثر گناه آدم به مردم سرایت کرد را به خود گرفت و به این صورت در راه مردم فدا شد. نکته قابل توجه آن که آیا خداوند نمی توانست بوسیله پیامبران دیگر مسأله فدا را انجام دهد و چاره ای نبود جز آن که خود، بصورت بشر در آمده و توسط مردم کشته شود؟ به سخن دیگر: چرا با خلقت موجودی با روال طبیعی چنین کاری را صورت نداد؟

مسیحیت معتقد است با وجود آلوده شدن بشر، زایش طبیعی دچار انحراف شد، به همین دلیل می بایست با زایش روحانی، خلقت تازه ای را شروع کند.

«خدا با زایش روحانی، خلقت تازه ای را شروع کرد. نوع بشر بواسطه خلقت، هستی یافت؛ اما نژاد الهی از طریق زایش روحانی آغاز شد....خدا نمی توانست از طریق ابراهیم، موسی یا یکی از انبیا که از طریق خلقت طبیعی به دنیا آمدند این کار را بکند؛ چرا که آنها عضوی از آفرینش سقوط کرده بودند. خدا از راه زایش روحانی خلقت تازه را شروع کرد و این امر بواسطه پسر یگانه اش محقق شد.»[24]

بنابراین، این آلودگی چون اصل انسان را آلوده ساخت، تمام انسانها بدون استثنا حتی انبیا نیز به این گناه آلوده شدند. از این رو سیری که هستی در پیش گرفته بود، دچار انحراف و آلودگی شد. به همین دلیل، می بایست چاره ای اندیشیده شود تا اشرف مخلوقات، از این ورطه سقوط، نجات یابد و نجات بشر ممکن نبود مگر بوسیله فرستادن یگانه پسر خدا؛ در غیر این صورت امکان آشتی بین خدا و انسانها وجود نداشت.

از این رو، در دوم قرنتیان آمده است:

«همه چیز از خدا، که ما را بواسطه عیسی مسیح با خود مصالحه داده و خدمت مصالحه را به ما سپرده؛ یعنی این که خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه داد.»[25]

بنابراین تنها راه نجات، ایمان به عیسی مسیح است که از راه روحانی به وجود آمد و گرنه هر راهی که باشد - گرچه به انبیا ختم شود - دچار انحراف خواهد بود پس:

«تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان تنها یک متوسطی است: یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد که خود را در همه فدا داد، شهادتی در زمان معین.»[26]

2- چگونگی رسوخ تثلیث در مسیحیت
شکی نیست که حضرت عیسی مسیح(ع) به عنوان پیامبر، از سوی ذات اقدس الهی مبعوث شده است و روشن است چنین انسانی که خود را رسول خدا می داند ادعای خدایی نمی کند و این که عیسی مسیح فرستاده خداست مورد تایید عهد جدید است. به عنوان نمونه در انجیل یوحنا آمده است:

«خدا از شما می خواهد که به من که فرستاده او هستم ایمان بیاورید.»[27]

همین طور در آن کتاب تصریح شده است که عیسی مسیح آمده است تا آنچه خدا خواسته است را انجام دهد نه آنچه که خود می خواهد:

«من از آسمان نزول کردم، نه تا به اراده خود عمل کنم بلکه با اراده فرستنده خود»[28]

بنابراین بحث الوهیت عیسی مسیح بعید است از اول مطرح بوده باشد؛ بلکه به شهادت تاریخ، اول بار توسط پولس رسول مطرح شده است. جان ناس در این باره می نویسد:

«او - پولس - رجعت عیسی را به نحو دیگری تفسیر کرد و اظهار داشت عیسی مسیح موجودی است آسمانی که طبیعت و ذاتیت الوهی دارد؛ ولی خود تنازل فرموده و صورت و پیکر انسانی را قبول کرده است.»[29]

بدین سان بحث الوهیت عیسی، آرام آرام وارد عرصه دین مسیحی شد و جالب آن که اناجیل اربعه نیز در این باره - حلول خداوند در عیسی مسیح - همداستان نیستند و به بیان جان ناس در کتاب تاریخ ادیان:

«در انجیل مَرُقس، اثری از اصل تجسم الهی در پیکر عیسی و از اصل ازلیت - وجود قبل از خلقت - عیسی بر طبق مبادی که پولس بعدها وضع کرد، دیده نمی شود؛ اما در انجیل متی و لوقا از این مرحله، بالاتر از مرقس اند و زمینه را برای اعتقاد به تجسم ربوبیت در پیکر عیسی مسیح آماده می کنند.»[30]

بنابراین آن چه به عنوان منابع مسیحیت در اعتقاد به الوهیت عیسی مسیح ذکر می شود، عهد جدید است؛ که متشکل از 27 کتاب و انجیل است که چهار انجیل و بقیه نامه ها مخصوصا از پولس رسول است که به طور قطع در زمان عیسی مسیح نوشته نشده است؛ بلکه بعد از وی به رشته تحریر در آمده و به سهو و غلط آن را به عیسی مسیح نسبت دادند[31]. از این رو عقیده به تثلیث نیز از مسائلی است که به اشتباه به حضرت عیسی نسبت داده شده است.

جان هیک متکلم نامدار مسیحی می نوسید:

«دو نفر از همکارانم در دانشگاه بیرمنگام که به تدریس عهد جدید و مکتوبات اولیا و قدسیان مسیحیت مشغول بودند، در خلال مطالعات تاریخی خود به این نتیجه دست یافتند که این فکر که عیسی مسیح(ع) تجسم و تجسد خداوند و یا اولین شخص از یک تثلیث الهی است که به زندگی انسانها روی کرده است، از ساخته های کلیساست که از مضامین و دستمایه های سنتهای دینی یهودی و یونانی الهام گرفته است. موضوعات و دستمایه هایی که مشابه آنها را در سایر تعابیر تفکر دینی در مدیترانه عهد باستان نیز می بینیم.»[32]

باید توجه داشت ادیان گذشته آریایی مصری و رومی و هندوها دارای سه خدا بودند که هر یک از آنها وظیفه خاصی بر عهده داشتند: یکی از آسمان نگه داری می کرد و دیگری مواظب زمین بود و سومی عطایا و بخششهای موجودات را بر عهده داشت.

جان ناس می نویسد:

«آریایی نژاد قدیم و یونانیها و رومیها، به سه خدا معتقد بودند که آنها عبارتند از: خدای پدر «دیوس بیتار»... که نزد همه ملل خدای آسمان شمرده می شد، دوم، خدای مادر که به هندی او را «پربتیوی ماتار»، خدای زمین یا «گایاماتر» یونانیان است و سوم، خدای میترا، که ایرانیان او را «میترا» یا «مهر» می گویند که نزد همه، این اله، بخشنده و جواد است.»[33]

این افکار - پرستش سه خدا - برای اولین بار توسط پولس یهودی که از دشمنان سرسخت مسیحیت به شمار می رفت به گونه ای که مسیحیان را به بدترین وضع شکنجه می داد و ناگهان مدعی شد عیسی بر او تابید و مسیحی شد[34]، وارد دین مسیحیت گردید.

فلیسین شاله می گوید:

«با ترکیب طریقه عرفانی شرقی و مسیح موعود، یهودیان و افکار یونانی و همگان گرایی روحی، دین مسیح نمایان می گردد. شخصیت تصوری عیسی، ترکیبی از عقاید سامیان و مردم اژه و اهالی آسیاست. به گفته ماسون اورسل، یهوه در دین مسیح، بدون واسطه،نقش پدر خدا را دارد و عیسی پسر خدا، آن دسته از خدایانی را نشان می دهد که برای نجات بشر رنج می برند و مردم اژه و مصر و سوریه از آن پیروی می کنند. این دین طرفدار نوعی واحد پرستی و یکتا پرستی است که خدا را سرآغاز جامعه قرار می دهد و بشر را بوسیله پسر خدا (عیسی مسیح) با خدا مربوط می سازد.»[35]

بنابراین، اعتقاد به سه خدا، مطلبی نیست که از سوی عیسی مسیح القا شده باشد؛ بلکه از قرن پنجم میلادی بر اثر افکار وارداتی و اختلاط مسیحیت با ادیان شرقی و فلسفه، به جای خدای سه گانه گذشته، «نروبی تر»، «زنون» و «نرو»، خدای سه گانه جدید جایگزین آن شده است.[36]

قرآن کریم به عنوان تنها کتاب دست نخورده آسمانی، مسأله تثلیث و این که عیسی مسیح فرزند خداوند است و از این طریق منسب خدایی پیدا می کند را بر گرفته از امتهای گذشته می داند:

«وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِک قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یضاهِؤنَ قَوْلَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یؤفَکونَ»

یعنی: انصاری گفتند که مسیح پسر خداست و این سخنان را که بر زبان می رانند خود را به کیش کافران مشرک نزدیک و مشابه می کنند. خداوند آنها را هلاک کند چرا آنها بخدا نسبت دروغ می دهند.[37]

نتیجه آن که مسأله تثلیث، بر اثر تحریف، وارد دین مسیحی شده است و این، مطلب تازه ای نبود؛ بلکه در امتهای مشرک پیشین وجود داشت و در دین مسیحیت اسامی خدایان سه گانه، تغییر پیدا کرد و با رجوع به تاریخ، انطباق این افکار با افکار مشرکین به خوبی آشکار می گردد.[38]

3- بررسی نظریه تثلیث
با توجه به آنچه گذشت نظریه تثلیث را می توان در امور ذیل خلاصه نمود:

الف - خداوند، در عین یکی بودن متشکل از سه اقنوم است، به نام پدر، پسر و روح القدس.

ب - از آنجا که حضرت آدم گناه کرد و گناه او موجب آلوده شدن تمام بشر گردید، حضرت عیسی مسیح از راه زایش روحانی بوجود آمد - زیرا روال عادی زایش به خاطر این گناه دچار انحراف شد - و خود را فدا نمود و لعنت مردم را به خود گرفت تا بشر از پلیدی نجات یابد. پس هر کس به عیسی مسیح ایمان بیاورد رستگار خواهد شد.

ج - مسیح، اله متجسد است که به عنوان پسر خداوند توسط روح القدس لمس شده و خداوند در وی حلول نموده است. البته نظر آنها در مورد عیسی مسیح نیز مختلف است که عبارتند از:

1. مسیح خداست. «ای خداوند اگر بخواهی می توانی مرا طاهر سازی»[39]

2. سه ذات وجود دارد که عیسی مسیح سومی آنهاست:

«اما عیسی چون تعمید یافت فورا از آب برآمد که در ساعت، آسمان بر وی گشاده شد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده بروی می آید. آنگاه خطابی از آسمان در رسید که: این است پسر حبیب من که از او خشنودم.»[40]

3. مسیح و مادرش حضرت مریم خدا هستند:

«در تثلیث کاتولیک ها، عیسی + مریم مقدس + یوسف نجار، جای دارند.»[41]

4. مسیح پسر خداست:

«عیسی مسیح پسر و نخستین مخلوق و مطیع خداوند است.»[42]، «ابتدا انجیل عیسی مسیح پسر خدا...»[43]

5. عیسی مسیح فرستاده خداست:

«عمل خدا این است که به آن کسی که او فرستاد ایمان بیاورید.»[44]

«مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری...موعظه کنم.»[45]

«نبی بزرگی در میان ما مبعوث شده و خدا از قوم خود تفقد نموده است.»[46]

بررسی:
1. مهمترین مشکل طرفداران تثلیث در این است که، از یک طرف اعتقاد به توحید دارند و از طرف دیگر معتقد به سه خدا هستند؛ در حالی که ادیان مشرک چنین مشکلی ندارند؛ زیرا آنها گرچه به سه خدا اعتقاد دارند ولی برای هر یک ارزش خاصی قائل هستند؛ یکی را خدای آسمان، یکی را خدای زمین و دیگری را خدای بخشنده می دانستند بدون آن که آنها را به یک وجود برگردانند، از این رو دچار تناقض نمی شدند؛ اما از آنجا که مسیحیت یک دین آسمانی است و حضرت عیسی مسیح در تعلیمات خود، از خدای واحد سخن گفت، از یک طرف می خواهد خدای یگانه را در نگاه خود حفظ کند و از طرف دیگر به سه خدا معتقد است، به همین سبب، دچار تناقض شدید شده است؛ زیرا نمی توان باور کرد که یک شی در عین یک چیز بودن سه چیز باشد و از آنجا که نمی توانستند به این تناقض آشکار پاسخ دهند آن را سرّی از اسرار الهی می دانستند، غافل از آن که خداوندی که خالق عقل و اعقل عقلاست، کاری بر خلاف عقل انجام نمی دهد.

به سخن دیگر: اسرار الهی شاید با عقل قابل درک نباشد؛ اما به معنای معارض بودن این احکام با عقل نیست: یعنی عقل توان درک این احکام را نداشته و نسبت به آن ساکت است، نه این که احکام دین با احکام بدیهی عقل تعارض داشته باشد؛ زیرا عقل خود بخشی از شرع است و شرع نیز دارای دو منبع عقل و نقل است.[47]

بنابراین نمی توان چنین گفت:

«باید توجه داشته باشیم وقتی می گوییم خدا واحد و یکتاست؛ اما از پدر و پسر و روح القدس تشکیل شده است، با اعتقاد به سه خدایی کاملاً فرق دارد...این سه شخصیت الهی، در ماهیت و ذات کاملاً با یکدیگر همانند و در قدرت کاملاً با هم برابر هستند.... این نوع ترکیب - ترکیب از چند جز - در طبیعت فراوان است.»[48]

وجه نادرست بودن این سخن در آن است که اگر در قدرت و جلال برابر و همانند باشند، پس سه چیز مستقل هستند؛ زیرا برابری و مساوات در یک شی با اجزا خودش معنا ندارد؛ بلکه وقتی دو شی با هم مقایسه می شود گفته می شود اینها با هم برابر هستند. پس در این صورت سه امر متفاوت و مغایر از هم هستند و در این صورت، تثلیث عین قول به سه خدایی است و با آن هیچ فرقی ندارد؛ اگرچه در طبیعت، امور مرکب فراوان یافت می شود؛ اما در ترکیبات طبیعی، نوعا اجزا، غیر از خود مرکب هستند. به عنوان مثال، آب که یکی شی طبیعی است مرکب از اکسیژن و هیدروژن است اما اکسیژن و همینطور هیدروژن، به تنهایی آب نیستند؛ بلکه مجموع آنها آب را تشکیل می دهند.

در مسأله تثلیث نیز اگر این سه چیز - پدر، پسر و روح القدس - یک امر را تشکیل می دهند، مانند یک ترکیب طبیعی هستند که یک «کل» دارای «اجزا» است پس در این صورت هر کدام به طور مستقل یکی نیستند؛ بلکه مجموع آنها، یک چیز است و در این صورت با هم برابر نخواهند بود و اگر گفته شود رابطه اینها رابطه «کل» با «اجزا» نیست؛ بلکه رابطه «کلی» با «جزئیات» است، در این صورت یک شی است که در هر سه جاری است و چیزی جدای از یکدیگر نیستند. به بیان دیگر: یک موجود حقیقی محل انتزاع مفاهیم سه گانه است، که این، با سه وجود مستقل بودن منافات دارد.

بنابراین، یا باید پذیرفت خداوند مرکب از سه چیز است که با این ادعا دیگر وحدت خداوند قابل اثبات نیست؛ و یا این که خداوند یکی است ولی گاهی از آن به پدر و گاهی به پسر و گاهی به روح القدس تعبیر می شود که در این صورت یک وجود است که در خارج تحقق دارد و این امور مفاهیمی هستند که از وی انتزاع می شوند مانند: مفاهیم ابوت، نبوت و زوجیت، که از زید به اعتبارهای مختلفی انتزاع می گردد و این مفاهیم در خارج وجود مستقلی ندارند؛ بلکه تنها منشأ انتزاع دارند، که در این صورت با صرف نظر از صحت یا عدم صحت این تعابیر در مورد خداوند، باید پرسید چگونه می توان این سخن را توجیه کرد که خداوند پدر، در آسمان است و به وسیله روح القدس که مانند کبوتر سفیدی در آمده و بر عیسی مسیح که روی زمین است پیام آورد؟ آیا این سخن جز به معنی تعدد است؟ از این رو، این سخن را نمی توان با وحدت وجود آشتی داد. امری که اندیشمندان مسیحی نیز نتوانستند جوابی برای آن پیدا کنند:

«به لحاظ تاریخی یکی از بنیادی ترین اصول ایمان مسیحی، تجسد بوده است: یعنی اعتقاد به این که خداوند در شخص عیسی مسیح تبدیل به بشر شده است. خصوصا اعتقاد بر این بوده است که عیسی مسیح هم کاملاً بشر بود و هم کاملاً خدا؛ اما بعضی از مؤمنان رفته رفته در وقوع خارجی تجسد تردید کردند و حتی امکان وقوع آنرا قابل تردید دانستند آیا یک شخص می تواند کاملاً بشر در عین حال کاملاً خدا باشد؟ آیا برای یک شخص عاقل آگاه و زیرک تصدیق این آموزه ممکن است»[49]

نویسنده در ادامه گرچه جوابی از تامس موریس (1952) نقل می کند؛ اما هم تامس موریس معتقد است:

«هدفش اثبات این امر نیست که عیسی مسیح در واقع کاملاً بشر و کاملاً خدا بود.»[50]

و هم نویسنده اعتقاد دارد:

«بدون شک آرای موریس منحصر به فرد و تأمل انگیز است، البته از نظر کسانی که معتقدند قدرت و علم محدود، یکی از اوصاف ذاتی موجود بشری است براهین موریس وزن و اهمیت چندانی ندارد.»[51]

البته این سخن را به گونه دیگر نیز می توان تقریر نمود و آن این که، اگر خداوند یک وجود نامتناهی است چگونه در یک وجود متناهی یعنی عیسی مسیح حلول نموده است؟ آیا بعد از حلول نامتناهی مانده است یا متناهی شده است؟

خلاصه آن که: اگر این سه اقنوم با هم یک شی مرکب را تشکیل می دهند در این صورت هر کدام به تنهایی وجود ندارند و اگر هر کدام مستقل هستند، در این صورت سه چیز خواهند بود که انشاء الله در صفحات بعد این مطلب بیشتر روشن خواهد شد.

نکته دیگری که می بایست مورد توجه قرار گیرد، موضوع فدا (قربانی شدن عیسی مسیح به خاطر گناهان مردم) است. به این صورت که عیسی مسیح، به خاطر مردم و به خاطر گناهی که آنها مرتکب شدند مصلوب شد و این به معنای خرید لعنت مردم توسط عیسی مسیح است؛ زیرا «مکتوب است ملعون است هر که بر دار آویخته شود»[52] حال پرسش اساسی این است که آیا مراد از لعن واقع شدن عیسی مسیح دور شدن از رحمت الهی است؟ و این که آیا وی مورد غضب واقع شده است؟ در این صورت، این که خداوند خود را از رحمت خود دور کرده است و مورد غضب قرارداده است به چه معناست؟

فدا، در لغت یعنی انسان مالی را در عوض آزادسازی اسیری بپردازد»[53] و در اصطلاح آن است که:

«آدمی اثر سوء و بدی را که بواسطه عمل بر ملازم انسان یا یکی از متعلقات او شده با چیز دیگری تعویض نماید و بواسطه تعویض او را از رسیدن اثر سوء و زشت محافظت نماید... به آنچه در این مواقع به عنوان بدل عوض داده می شود «فدیه» یا «فداء» می گویند. بنابراین «فداء» خود معامله ای است که در سایه آن حقِ سلطنتی را که صاحب حق داشته با فدا دادن سلب نموده و نگذارند به شخص فدا داده شده ضرری برسد.»[54]

حال، آیا چنین امری در مورد خداوند قابل پذیرش است؟

حقیقت آن است که کسانی که به چنین امری معتقد شدند نتوانستند کیفیت ارتباط بین خداوند و اشیا را درک کنند و آنچه در مورد روابط بشری می دانند همان را به خداوند نسبت می دهند؛ در حالی که این گونه نیست. از آنجا که ذات اقدس الهی خالق همه اشیاست - حتی عیسی مسیح[55] - همه چیز متعلق به ذات اقدس الهی است؛ بنابراین نمی توان پذیرفت که خداوند خود را از ملکیت خود سلب نماید؛ زیرا ملک الهی حقیقی است و قابل سلب شدن نیست. به علاوه، نمی توان پذیرفت کسی مرتکب گناه شود و تمام نسل بشر را به گناه آلوده سازد، آن گاه خداوند به خاطر نجات بقیه، شخص بی گناهی را مورد عذاب قرار دهد؟ جان هیک متکلم نامدار مسیحی می نویسد:

«پدر زمین آشکارا نماینده پدر آسمانی است وقتی که پسر خطاکار و گمراهش، توبه می کند و به خانه برگردد، پدر نمی گوید چون من پدر عادی هستم نمی توانم ترا ببخشم، مگر آن که پسر دیگر را بکشم تا تاوان گناه تو نزد من باشد.»[56]

مرحوم بلاغی در کتاب شریف «الهدی الی دین المصطفی» مطلبی دارد که به روشن شدن مطلب کمک زیادی می کند. ایشان می نویسند:

«و از شگفتیهای مسأله فدا (یعنی قربانی شدن عیسی برای مردم) این است که نظر به گفته تورات «در بند 26 باب 27 تثنیه» به لعنت خدا گرفتار باد آن کسی که احکام شریعت را بپا ندارد و به آنها عمل ننماید» و در بند 13 باب 3 رسالت پولس به غلاطیان از وی چنین نقل شده است: «مسیح خود را فدا ساخت و ما را از لعنت تورات نجات داد؛ زیرا که به جهت ما ملعون گردید. چون در تورات نوشته شده که هر آن کس که به چوبه دار آویخته شود ملعون است...»

آیا کسی حق ندارد که از کیفیت معقول این نجات دادن و قربانی شدن پرسش کند؟... و از چگونگی ملعون شدن مسیح برای مردم سؤال نماید، یا آن که به زعم ایشان مسیح پسر خدا و اقنوم و عنصر دوم خداست... و چه مناسبتی بین مصلوب شدن عیسی با مکتوبی است که به آن اشاره شد. چه در بند 22 و 23 سفر تثنیه چنین آمده است: «و زمانیکه بر انسانی گناهی باشد که کیفر آن اعدام است و کشته شود او را بر چوبه دارش بیاویز پس مگذار لاشه او بر دار بماند بلکه همان روز دفنش کن؛ زیرا که به دار آویخته شده از جانب پروردگار ملعون است پس زمین خود را پلید مساز.» خواننده عزیز، بنگر که آیا دشمنان مسیح به وی بیش از مقداری که دوستانش فحش داده اند ناسزا می گویند و اگر بگویند مکتوبی که پولس اشاره کرده این نیست می گوییم اینک تورات و انجیل هر دو در دسترس ماست، شما به ما بگویید آن مکتوب کجای تورات است؟»[57]

2. در نگاه مسلمانان به خصوص شیعه انبیا معصوم از هر گناه هستند و در جای خود به اثبات رسیده است که آنها مرتکب هیچ گناهی نمی شوند[58]، چه رسد به این که گناهی را مرتکب شوند که تمام بشر را آلوده سازد.

علاوه بر آن، آنچه از حضرت آدم نازل شد، معصیت نبود بلکه تخلف از یک امر ارشادی بود[59] - مانند تخلف مریض از دستورات طبیب - در حالی که عقاب به سر پیچی از امر مولوی بر می گردد. دلیل آن که امر به حضرت آدم، امر ارشادی بود، این است که تا قبل از هبوط حضرت آدم به زمین بحث نبوت مطرح نبود؛ بلکه نبوت بعد از هبوط به زمین مطرح شد. به همین دلیل اولین انسان - حضرت آدم - اولین پیامبر نیز هست و آنچه از طریق وحی به انبیا می رسد بخش مولوی است که تخلف از آن موجب عقاب است.

3. در اناجیل اربعه در موارد متعددی از دعا کردن حضرت عیسی مسیح در مقابل خداوند سخن به میان آمده است،[60] که خود بهترین گواه بر خدا نبودن عیسی مسیح است؛ زیرا در صورت برابری در جلال، قدرت و خدا بودن هر دو، دعا کردن یکی در مقابل دیگری معنا ندارد.

در مناظره ای که بین حضرت امام رضا علیه السلام و جاثلیق[61] روی داد حضرت فرمود: عیسای شما با همه خوبیهایی که داشت یک ضعف داشت و آن این که کم روزه می گرفت و کم نماز می خواند. جاثلیق ناراحت شد و گفت: او تمام شب بیدار بود و تمام روز روزه می گرفت. حضرت فرمود: برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند؟ جاثلیق ساکت شد.[62]

نکته ای که هرگز نمی توان بدان پاسخ داد این است که عیسی مسیح را خدا می دانند در حالی که او را مخلوق خدا معرفی می کنند؛ چگونه می شود شخصی خود خدا باشد در عین حال مخلوق خدا نیز باشد. در اعمال رسولان آمده است:

«خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب خدای اجداد ما بنده خود، عیسی را جلال داد.»[63]

4- موضع قرآن کریم درباره مسأله تثلیث
الف - قرآن کریم در یک بیان کلی، هر گونه فرزند داشتن خداوند را نفی می کند و در بیان دیگر این که مسیح پسر خداوند باشد را نفی می کند. مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در المیزان بیانی دارد که خلاصه آن چنین است:

«قرآن کریم از دو راه عام و خاص، فرزند داشتن خداوند را نفی می کند: یکی آن که خداوند فرزند ندارد دیگر آن که عیسی مخلوق است؛ اما اول اثبات اب و ابن، اثبات عدد است و در حقیقت اثبات کثرت است. اگر چه می توان وحدت نوعیه را تصور کرد مانند پدر و پسر در انسان که انسانیت آنها یکی است، اگر وحدت الله فرض شود هر چیزی غیر از خداوند مملوک او و محتاج به او هستند؛ پس ابن مفروض نمی تواند الله باشد و اگر قائل باشیم پسر هم مستقلاً خداست در این صورت توحید در خداوند باطل می شود.

اما دوم که عیسی مخلوق است: حضرت عیسی در شکم حضرت مریم به صورت جنین رشد کرد و مانند هر زن دیگر او را وضع حمل نمود و او را بزرگ کرده و تربیت نمود و حضرت عیسی مسیح در بین مردم بود و با آنها زندگی می کرد و هیچ دارای عقلی شک نمی کند چنین کسی انسان است و اگر انسان باشد مخلوق بوده و دیگر خدا نیست و اما انجام معجزه بدستش، یا تولدش بدون پدر، امور خارق العاده ایست که وجودش نادر است نه آن که محال باشد.

در سوره مبارکه مائده می فرماید: «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یأْکلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کیفَ نُبَینُ لَهُمُ الآْیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّی یؤفَکونَ»[64] ذکر خوردن مسیح در بین سایر خصوصیات بشری برای این است که بهترین وجه بر مادی بودن وی دلالت دارد؛ زیرا مسیح محتاج اکل است و احتیاج، منافی با الوهیت است و کسی که می خورد و می آشامید نمی تواند خدا باشد و همین طور دعا کردن و عبادت حضرت مسیح، بی شک در مقابل خداست و عبادت حضرت عیسی بهترین دلیل بر این است که او خدا نیست.»[65]

ب - اقوال چند گانه ای که در مورد عیسی مسیح در عهد جدید مطرح شده است به جز یک مورد، بقیه موارد پنجگانه را نفی می کند.

1. آن موردی که تایید می کند، این است که عیسی مسیح پیغمبری از پیامبران الهی و فرستاده خداوند است که این بحث در آیه 75 سوره مبارکه مائده گذشت.

2. اما در مورد خدا بودن عیسی مسیح می فرماید:

«لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ قُلْ فَمَنْ یمْلِک مِنَ اللّهِ شَیئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یهْلِک الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الأَْرْضِ جَمِیعاً وَ لِلّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ ما بَینَهُما یخْلُقُ ما یشاءُ وَ اللّهُ عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»[66]

یعنی: همانا آنان که گفتند خدا، همان مسیح بن مریم است کافر شدند. بگو: کدام قدرت می تواند کسی را از قهر و قدرت خدا نگه دارد. اگر خدا بخواهد عیسی بن مریم و مادرش را و هر که در زمین است همه را هلاک نماید، آنچه در آسمان و زمین و بین آنهاست برای خداوند است و هر چه را بخواهد خلق می کند و خداوند بر همه چیز (ایجاد و اهلاک) تواناست.

3. اما در مورد پسر خدا بودن عیسی مسیح می فرماید:

«وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِک قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یضاهِؤنَ قَوْلَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یؤفَکونَ»[67]

یعنی: نصاری گفتند: مسیح پسر خداست و این سخنان را که اینها بر زبان می آورند خود را به مشرکین پیشین نزدیک می کنند. خدا آنها را هلاک کند باز بر خدا دروغ می بندند.

4. و در مورد این که سه اقنوم وجود دارد عیسی مسیح، روح القدس و خداوند، که خداوند سومی آنهاست می فرماید:

«لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ ینْتَهُوا عَمّا یقُولُونَ لَیمَسَّنَّ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»[68]

یعنی: و آنها که به خداوند قائل شدند و گفتند خداوند سومی آنهاست کافر شدند در حالی که جز خدای یگانه خدایی نخواهد بود.

5. در مورد خدا بودن عیسی مسیح و مادرش می فرماید: در روز قیامت از عیسی مسیح پرسیده می شود آیا تو به مردم گفتی که من خدا هستم و او جواب می دهد خیر.

«وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَینِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ سُبْحانَک ما یکونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِک إِنَّک أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیوبِ»[69]

یعنی: و زمانی که خداوند به عیسی مسیح گفت: آیا تو مردم را گفتی که من و مادرم را دو خداوند دیگر سوای خدای عالم اختیار کنید؟ عیسی گفت: خدایا تو از شبیه و مثل منزهی و هرگز مرا نرسد که چنین سخنی گویم چنانچه من این را می گفتم تو می دانستی که تو از اسرار من آگاهی و من از اسرار تو آگاه نیستم همانا تویی که به همه اسرار غیب آگاهی.

نتیجه آن که قول به تثلیث نه با عقل سازگار است، نه موافق با تاریخ است و نه با تعلیمات عیسی مسیح همخوانی دارد و قرآن کریم نیز، آن را به صراحت نفی می کند.

پی نوشت ها:

[1] محقق و نویسنده.

[2] جان بی. ناس، تاریخ ادیان، ترجمه اصغر حکمت، نشر پیروز، چاپ سوم، 1354، ص 382.

[3] انجیل لوقا، باب، آیه 36 تذکر: از آنجا که عهد جدید - تا آنجا که بدان دست یافتم - دارای دو ترجمه قدیم و جدید است و ترجمه قدیم نیز دارای ویرایش قدیم و جدید است و در این ترجمه ها اختلافات فراوانی به چشم می خورد آنچه در اینجا آدرس داده می شود از کتاب مقدس ترجمه قدیم با حروف چینی و رسم الخط جدید چاپ اول 1996 از انتشارات ایلام می باشد.

[4] انجیل متی، باب 1، آیه 18.

[5] انجیل لوقا، باب 3، آیه 23.

[6] انجیل متی، باب 3، آیه 17-16 در نجیل لوقا، باب 3، آیه 22 آمده است: «تو پسر حبیب من هستی که به تو خشنودم.» در انجیل یوحنا، باب 1، آیه 34 آمده است: «من - یحیای تعمید دهنده - دیده و شهادت می دهم که این است پسر خدا.»

[7] انجیل متی، باب 4، آیه 12-11.

[8] انجیل متی، باب 28، آیه 19.

[9] انجیل متی، باب 16، آیه 17؛ انجیل یوحنا، باب 1، آیه 1.

[10] رومیان، باب 3، آیه 5-1.

[11] جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالگی، نشر بین المللی الهدی، 1376، ص 257.

[12] غلاطیان، باب 1، آیه 1.

[13] انجیل متی، باب 22، آیه 41.

[14] اعمال، باب 1، آیه 4.

[15] هاکس، قاموس کتاب مقدس، نشر اساطیر، 1377، ص 424.

[16] انجیل یوحنا، باب 14، آیه 28.

[17] افرنیتان، باب 11، آیه 3.

[18] رساله پولس کولیان، باب 1، آیه 17-15.

[19] سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، نشر دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362، ج 3، صص 315-314.

[20] محمدعلی فروغی، سیر حکمت در اروپا، نشر صفی علی شاه، چاپ پنجم 1376، ج 1، ص 98.

[21] رومیان، باب 5، آیه 12-21.

[22] غلاطیان، باب 3، آیه 14.

[23] مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، نشر طرح نو، چاپ دوم، 1377، صص 470-469.

[24] اولد فرانک، خدا و نقشه اش برای بشریت: www.kelisanet.org/publish/nagsheh.htm.

[25] دوم قرنتیان، باب 5، آیه 19.

[26] اول تیمو تاوس، باب 2، آیه 6-5.

[27] انجیل یوحنا، باب 13، آیه 1.

[28] همان، باب 6، آیه 38.

[29] جان بی. ناس، پیشین، ص 413.

[30] همان، ص 418.

[31] همان، ص 383.

[32] جان هیک، پلورالیسم دینی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، نشر تبیان، 1378، ص 32.

[33] جان بی.ناس، پیشین، ص 93.

[34] اعمال رسولان، باب 9، آیه 6-1؛ هاکس، پیشین، ص 228.

[35] فلیسین شاله، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص 104. به نقل از: مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، نشر حرّ،ج2، ص700.

[36] ترابی، تاریخ ادیان، صص 312-311. به نقل از: مبلغی آبادانی، پیشین، ج 2، ص 698.

[37] توبه / 30.

[38] برای اطلاع بیشتر ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 3، صص 361-341.

[39] انجیل متی، باب 8، آیه 2.

[40] متی، باب 3، آیه 17-16. در لوقا، باب 1، آیه 36-34 چنین آمده است: «روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت علی بر تو سایه خواهد افکند از آن جهت آن مولود مقدس و پسر خدا خوانده خواهد شد».

[41] ترابی، پیشین، ص 308. به نقل از: مبلغی آبادانی، پیشین، ص 698.

[42] افرنیتان، باب، 11، آیه 3.

[43] انجیل مرقس، باب 1، آیه 1.

[44] انجیل یوحنا، باب 6، آیه 31-30.

[45] لوقا، باب 4، آیه 18.

[46] لوقا، باب 7، آیه 16.

[47] در وصیت امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم آمده است: خداوند دارای دو حجت ظاهری وباطنی است که ظاهری شرع و باطنی عقل می باشد. ر.ک.: علامه مجلسی، بحارالانوار، دارالوفاء، بیروت، ج 1، ص 137.

[48] معنای تثلیث در مسیحیت چیست؟ از رادیو ندا وابسته به کلیسا.

[49] مایکل پترسون و دیگران، پیشین، ص 464.

[50] همان.

[51] همان، ص 468.

[52] فلاطیان، باب 2، آیه 14.

[53] فیومی، المصباح المنیر، نشر المکتبة العصریه، بیروت، چاپ دوم، 1420 ق.، ص 341.

[54] سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ص 272.

[55] اعمال رسولان، باب 3، آیه 13.

[56] فلسفه دین، پیشین، ص 285.

[57] محمدجواد بلاغی، اسلام آئین برگزیده، ترجمه سید احمد صفایی، نشر آفاق، صص 281-280.

[58] برای اطلاع از عصمت انبیا، ر.ک.: علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، مسأله سوم از مقصد سوم؛ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 2، صص 144-138.

[59] برای اطلاع بیشتر ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 1، ص 137.

[60] به عنوان نمونه: انجیل متی، باب 26، آیه 40-36.

[61] مرحوم شهید مطهری معتقد است جاثلیق معرب کاتولیک است. نبوت، نشر صدرا، ص 275.

[62] علامه مجلسی، پیشین، ج 10، ص 303.

[63] اعمال رسولان، باب 3، آیه 13.

[64] مائده / 75: پسر مریم پیامبری بیش نبود که پیش از او نیز پیغمبرانی آمده اند و مادرش هم زنی راستگو و با ایمان بود و هر دو به حکم بشر بودن، غذا تناول می کردند. بنگر ما چگونه آیات خود را روشن بیان می کنیم و بنگر آنها چگونه به خدا دروغ می بندند.

[65] سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 2، صص 290-287.

[66] مائده / 17.

[67] توبه / 30.

[68] مائده / 73.

[69] مائده / 116.

نظر شما