موضوع : پژوهش | مقاله

هرمنوتیک فلسفی و قرائتهای مختلف از دین

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 44، مرداد 1384 

نویسنده : رضایی مهر، حسن
حسن رضایی مهر[1]

چکیده:
هرمنوتیک شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در واقع، علمی است که متکفل بیان شیوه فهم و مکانیزم تفسیر متون است. برای هرمنوتیک می توان دو اصطلاح عام و خاص تصور کرد. اصطلاح عام آن، هر نوع پژوهشی را در باب تفسیر متن شامل می شود و اصطلاح خاص آن ناظر به مباحثی است که معنای متن را با توجه به فضای فرهنگی و علمی ذهن مخاطب در نظر می گیرد. هرمنوتیک فلسفی رویکردی جدید در باب تفسیر متن است که مبتنی بر مفسرمحوری است. نظریه قرائتهای مختلف از دین، مبتنی بر همین مبنای تفسیری هرمنوتیک مدرن است. آنچه در پی می آید نگاهی منتقدانه به مبانی هرمنوتیک مدرن و قرائتهای مختلف از دین و نوع ارتباط آنها با یکدیگر است.

هرمنوتیک فلسفی یکی از رویکردهای مدرن در باب تفسیر متن به حساب می آید. خصوصیات مبنایی این رویکرد فلسفی به تفسیر متن، باعث شده است تا از سویی مورد توجه و بررسی اهل نظر و اندیشه قرار گیرد و از سویی دیگر منشأ پیدایش و یا مستند برخی مکتبهای فلسفی دیگر شود. بحث قرائتهای مختلف از دین که در سالهای اخیر مورد توجه و تبلیغ قرار گرفته، اثر پذیرفته از همین رویکرد فلسفی در باب تفسیر متن است؛ به گونه ای که می توان گفت پشتوانه مبنایی بحث قرائتهای مختلف از دین، هرمنوتیک فلسفی است. البته اثبات این نکته متوقف بر بیان حقیقت هرمنوتیک فلسفی و مبانی آن است تا از این رهگذر بتوان به میدان نقد و ارزیابی بحث قرائتهای مختلف از دین وارد شد. از این رو، بحث خود را با مطالبی در باب هرمنوتیک فلسفی آغاز می کنیم. البته پیش از آن، نگاهی معناشناسانه به مفهوم هرمنوتیک و برخی متعلقات آن لازم به نظر می رسد.

چیستی هرمنوتیک
هرمنوتیک[2] از کلمه یونانی hermeneuien به معنای تفسیر کردن گرفته شده است. در اصطلاح هم،شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در قرون وسطا، هرمنوتیک را به معنای تفسیر و تأویل کتاب مقدس به کار می بردند و به تعبیر پل ریکور (از نظریه پردازان هرمنوتیک معاصر) علمی است که متکفل بیان شیوه فهم و مکانیزم تفسیر متون است.[3] بنابراین، دو رکن اساسی و دو گزینه مهم قابل بررسی در این بحث وجود دارد: فهم و متن. در واقع، اجزای کلیدی هرمنوتیک این دو گزینه است. هم باید مکانیزم فهم تبیین شود و هم معنای متن مورد توجه قرار گیرد.

با توجه به قلمرو این بحث می توان برای هرمنوتیک دو اصطلاح عام و خاص تصور کرد. اصطلاح عام هرمنوتیک شامل هر نوع پژوهشی در باب تفسیر متن می شود و به تبع آن، در برگیرنده تمامی مکتبها و رویکردهای مختلف در زمینه تفسیر متن است. بنابر اصطلاح عام، مباحثی از قبیل بحث الفاظ اصول که به نوعی مرتبط با تفسیر و فهم متن و مراد مؤلف است، جزء مباحث تفسیر متن به حساب می آید. اصطلاح خاص این مفهوم هم ناظر به مباحثی است که معنای متن را در ارتباط با فضای علمی و فرهنگی مخاطب بررسی می کند. از این رو، دانشمندان هرمنوتیک به گروه خاصی که در این زمینه پژوهش می کنند، اطلاق می گردد. هرمنوتیک به معنای عام آن با پیدایش متن پیدا شده اما هرمنوتیک به معنای خاص آن و به عنوان شاخه ای از شاخه های علوم و علمی مستقل حدود دو یا سه قرن قدمت دارد که از آن به هرمنوتیک مدرن یاد می شود. شایان ذکر است که متن در این بحث شامل هر چیزی است که مفید معنایی باشد. بنابراین، غیر از مکتوبات، سخنان، اثرهای هنری، طبیعت، هستی و هر منظره ای که متضمن معنایی در درون خود است، متن محسوب می شود.

بنیانگذاران هرمنوتیک مدرن
در تاریخ این رشته علمی به اندیشمندان نام آوری برمی خوریم که هریک در استخوان بندی و ارتقای آن نقش اساسی داشته اند. اولین کسی که در باب هرمنوتیک کتاب نوشت، یوهان رامباخ بود که در سال 1723 کتابی با عنوان نهادهای هرمنوتیک قدسی نوشت. این کتاب را می توان سرآغاز هرمنوتیک نوین قلمداد کرد. کلادنیوس نیز در سال 1742 کتابی با عنوان درآمدی بر تفسیر از سخن ها و کتاب های خردمندانه نگاشت و در آن، این نکته را بیان کرد که در تفسیر متن، آنچه مهمترین محور به حساب می آید، نیت مؤلف است؛ زیرا ما در تفسیر متن به دنبال فهم مراد و مقصود مؤلف هستیم نه چیز دیگر.[4] شلایرماخر نیز یکی از شخصیتهای مشهور، بلکه بنیانگذار این علم نوین قلمداد می گردد. اگوست بک و دیلتای از دیگر دانشمندان هرمنوتیک نوین به حساب می آیند که هر کدام با ارائه نظریه هایی، تحولاتی در هرمنوتیک به وجود آوردند.

در خصوص هرمنوتیک فلسفی باید گفت آنچه در این رویکردی فلسفی اتخاذ شده، غیر از رویکرد متداول در باب فهم است؛ یعنی فهم در این مکتب فلسفی، دست یابی به مراد و مقصود مؤلف متن نیست (چنان که کلادینوس و دیگران می پنداشتند) بلکه آنچه مهم است فهم مفسر است و این که مفسر از متن چه می فهمد. این رویکرد بر این مبنا استوار بود:

«آنچه ما قابل فهم می شماریم، معلول عوامل پنهان و مقدری است که فهم ما قبل از تفکر، واجد آن بوده است. به تعبیری می توان گفت تفسیر مستلزم پیش فرض است؛ یعنی هر تفسیری حتی تبیینهای علوم طبیعی نیازمند پیش فرض هستند. قبل از پرداختن به زمین شناسی ما سنگ و صخره را به عنوان سنگ و صخره فهم می کنیم و سپس بر روی آن مطالعه می نماییم.»[5]

از آنجا که تکیه گاه این مکتب تفسیری، بر وجودشناسی است، هرمنوتیک فلسفی نامیده شده است. بر طبق گزاره های این مکتب، فهم ما از وجود و نیز وجود انسان، دقیقا در تفسیر ما از متون و فهم متن دخیل و تأثیرگذار است. بدیهی است نتیجه چنین رویکردی آن خواهد بود که تحقق فهم، دائما متوقف بر افق خاص مفسر است که در رتبه قبل از فهم متن قرار دارد و ما بدون سهم بخشی به آن افق خاص (که همان افق ذهنی مفسر است) نمی توانیم به هیچ فهمی از هیچ متنی نایل آییم. افق ذهنی مفسر هم، شامل پیش فرضها و پیش داوریهای ذهنی اوست که از وجود گرفته شده و مبتنی بر هستی شناسی و پدیدارشناسی است و طبعا در مراجعه به جهان و پدیدارها دائما تحول پذیر است؛ یعنی مفسر با یک سری پیش فرضها و پیش فهمهای ذهنی دائما متغیر به سراغ متن می رود. بنابراین، فرایند فهم چیزی جز اتحاد افق معنایی متن و افق معنایی مفسر نیست و آنچه را مفسر از متن با ملاحظه سلایق خود می فهمد مهم است نه کشف مراد مؤلف و از این روست که هرمنوتیک فلسفی در فرایند فهم، مفسر محور است نه مؤلف محور.

در تکوین هرمنوتیک فلسفی دو اندیشمند مؤثر بودند بلکه بانیان این رویکرد هرمنوتیکی خاص به شمار می آیند: هیدگر و گادامر. هیدگر وجودشناسی را به جای روش شناسی و معرفت شناسی قرار داد و هرمنوتیک را از حوزه معرفتی به حوزه فلسفی و وجودشناسی کشاند. گادامر، اندیشمندی لهستانی است که در برسلاو سابق (ورتسلاو فعلی) به دنیا آمد.[6] او هرچند از شخصیتهایی مانند دیلتای متأثر شده بود، اما شاگرد هیدگر بود و بیشترین تأثیر را از او پذیرفت. گادامر در تبیین و تثبیت هرمنوتیک فلسفی، کوشش های ژرفی انجام داد؛ به گونه ای که شخصیت برجسته این مکتب فکری به حساب می آید.[7]

زیرساختهای تفکر هیدگر و گادامر
مبنای فکری هیدگر و گادامر، دخالت پیش فرضها و ذهنیات مفسر در تفسیر متن است. هیدگر معتقد است برای هر تفسیری پیش فرض یا پیش فرضهایی لازم است. حتی تفسیرهای مربوط به علوم طبیعی، پیش فرض طلبند. پیش فرضی که ما از وجود یا وجود انسان داریم، کاملاً در تفسیر متون دخیل است. او معتقد است واژه ها دارای مفاهیم غیر متغیر مستقل از کاربردشان نیستند. بنابراین، گذشتگان از برخی مفاهیم چیزی می فهمیدند که ممکن است ما خلاف آن را بفهمیم. هیدگر در باب تفسیر یک متن به نحو قطعی، حرف صریحی ندارد، فقط قائل به تأثیر و دخالت پیش فرضهای مفسر در تفسیر متن است. به همین جهت، ممکن است این تفسیر در زمانهای مختلف، دستخوش تغییر و تبدل هم گردد.[8]

گادامر نیز همین رویکرد یعنی دخالت سلایق و پیش فرضهای مفسر را در تفسیر و فهم متن دخیل می داند. به عبارتی، افق معنایی مفسر که همان انتظارات، پرسشها، عقاید و سلایق اوست، با افق معنایی متن ادغام می شود؛ بدین معنا که شناسنده (مفسر) با پیش فرضهای از پیش تعیین شده به سراغ متن می رود و هیچ متنی فارغ از افق معنایی مفسر، قابل فهم نیست.[9] بدیهی است نتیجه چنین مبنایی آن خواهد بود که همیشه فهم ما از یک متن، فهمی عصری و وابسته به فضای ذهن خاص مفسر باشد. از این رو، هیچ گاه جزم و اطمینان به معنای یک متن برای ما امکان پذیر نخواهد بود و هیچ تفسیری را نمی توان دائما قطعی و صحیح دانست.

زیرساختهای تفکر هیدگر و گادامر
مبنای فکری هیدگر و گادامر، دخالت پیش فرضها و ذهنیات مفسر در تفسیر متن است. هیدگر معتقد است برای هر تفسیری پیش فرض یا پیش فرضهایی لازم است. حتی تفسیرهای مربوط به علوم طبیعی، پیش فرض طلبند. پیش فرضی که ما از وجود یا وجود انسان داریم، کاملاً در تفسیر متون دخیل است. او معتقد است واژه ها دارای مفاهیم غیر متغیر مستقل از کاربردشان نیستند. بنابراین، گذشتگان از برخی مفاهیم چیزی می فهمیدند که ممکن است ما خلاف آن را بفهمیم. هیدگر در باب تفسیر یک متن به نحو قطعی، حرف صریحی ندارد، فقط قائل به تأثیر و دخالت پیش فرضهای مفسر در تفسیر متن است. به همین جهت، ممکن است این تفسیر در زمانهای مختلف، دستخوش تغییر و تبدل هم گردد.[10]

گادامر نیز همین رویکرد یعنی دخالت سلایق و پیش فرضهای مفسر را در تفسیر و فهم متن دخیل می داند. به عبارتی، افق معنایی مفسر که همان انتظارات، پرسشها، عقاید و سلایق اوست، با افق معنایی متن ادغام می شود؛ بدین معنا که شناسنده (مفسر) با پیش فرضهای از پیش تعیین شده به سراغ متن می رود و هیچ متنی فارغ از افق معنایی مفسر، قابل فهم نیست.[11] بدیهی است نتیجه چنین مبنایی آن خواهد بود که همیشه فهم ما از یک متن، فهمی عصری و وابسته به فضای ذهن خاص مفسر باشد. از این رو، هیچ گاه جزم و اطمینان به معنای یک متن برای ما امکان پذیر نخواهد بود و هیچ تفسیری را نمی توان دائما قطعی و صحیح دانست.

خاستگاه هرمنوتیک فلسفی و چالشهای فرارو
با توجه به مبانی اندیشه هرمنوتیک فلسفی، می توان خاستگاه این رویکرد تفسیری را، اعتبار همه فهمها حتی در یک موضوع واحد دانست؛ بدین معنا که به مقتضای این رویکرد، در واقع فهم صحیح و غیرصحیح وجود ندارد. توضیح آن که در باب تفسیر متن، برخی مؤلف محورند و معتقدند ما در فرایند تفسیر و فهم، به دنبال فهم مراد مؤلف هستیم، نه چیز دیگر؛ یعنی می خواهیم آنچه را مؤلف می خواسته بگوید، دریابیم. از این رو، مفسر تمام همت خود را به کار می برد تا با کمک قرائن و شواهد معتبر به مراد مؤلف دست پیدا کند و این امر در خصوص متون دینی بسیار جدی است؛ زیرا اساس بندگی و عبودیت که پس از اعتقاد به خدا، امتثال اوامر و ترک نواهی اوست، زمانی محقق می گردد که بتوانیم مراد واقعی او را از متن دینی دریابیم. برای ما مهم آن است که مراد واقعی و مقصود حقیقی حضرت احدیت دست پیدا کنیم.

در مقابل، گروهی مفسرمحورند؛ یعنی معتقدند آنچه در فرایند تفسیر برای آنها مهم است، فهم و برداشت مفسر است نه مراد مؤلف. این گروه، تفسیر را ترکیبی از افق معنایی مفسر با افق معنایی متن تلقی می کنند. در این دیدگاه کشف مراد مؤلف مهم نیست. آنچه مهم و محور است، برداشت مفسر است؛ اگر چه خلاف مراد مؤلف باشد. افرادی مانند هیدگر و گادامر نیز که حقیقت فهم را متوقف بر پیش دانسته ها و سلایق و انتظارات مفسر می دانستند، جزء مفسرمحورها به شمار می آیند. این رویداد هرمنوتیکی به متن (مفسرمحوری) از جهات عدیده ای نقدپذیر است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1- از آنجا که هرمنوتیک فلسفی مبتنی بر مفسرمحوری است و رأی مفسر را بر مراد و مقصود مؤلف ترجیح می دهد، قهرا به نسبیت معرفت شناختی منتهی می گردد؛ زیرا در صورت وجود تفسیرها و فهمهای مختلف و متناقض نسبت به یک اثر و با توجه به اعتبار همه آنها (چنان که مدعای قائل است) باید همه آنها بدین دلیل که با پیش فرضهای مفسرین صورت پذیرفته اند، تفاسیری صحیح و معتبر باشند و روشن است که تصحیح دو تفسیر متناقض نسبت به یک متن، امری غیر معقول است، در حقیقت، در این دیدگاه چون ملاک و معیاری برای تشخیص صحیح و غیرصحیح وجود ندارد، در فرایند تفسیر به چیزی جز شکاکیت معرفتی نخواهیم رسید.[12]

2- اینکه فهم مراد و مقصود مؤلف بدون لحاظ پیش فرضهای مفسر امکان پذیر نیست و به تعبیری توقف شناخت پیام واقعی مؤلف که در قالب متن آمده است بر دخالت دادن سلایق و ذهنیتهای مفسر، ادعایی بدون دلیل است. افرادی مانند گادامر بر اساس کدام برهان عقلی و منطقی به این نتیجه رسیده اند که مقوله تفسیر، جز با اتحاد افق معنایی متن و افق فهم مفسر تحقق پذیر نبوده و دست یابی به مراد مؤلف بدون دخالت دادن ذهنیتها و سلایق مفسر، امری غیر ممکن است؟! آیا واقعا بدون دخالت دادن سلایق فردی مفسر و اوضاع شخصی و روحی او نمی توان به فهم مراد مؤلف دست یافت؟! بدیهی است التزام به چنین امری محتاج دلیل است. مگر این که ادعا کنند که آنها به دنبال کشف مراد مؤلف نیستند که در این صورت باید پاسخ دهند که انگیزه آنها از تفسیر متن چه بوده است و به چه منظور به تفسیر متنی خاص روی آورده اند. تحقیقاتی که عقلای عالم روی اسناد رسمی و سری و یا مکاتبات بزرگان و اندیشمندان انجام می دهند به چه منظور است؟ آیا انگیزه جز دست یابی به محتوای آنها که همان مراد مؤلفشان است انگیزه دیگری داشته اند؟!

3- سیره عقلا بیانگر این واقعیت است که هر صاحب خردی که به مطالعه متنی می نشیند، در پی آن است که مراد مؤلف را دریابد. از این رو، تمام تلاش خود را صرف مقدمات رسیدن به چنین فهمی می کند و آنچه او را در رسیدن به این هدف یاری می رساند، انجام می دهد. و چه بسا خود را به افق زمانی متن منتقل می کند تا از این طریق به مشخصه های زمانی و مکانی حتی روحیات شخصی مؤلف نزدیکتر شود تا بتواند مراد او از متن را بهتر دریابد. بنابراین، هرمنوتیک فلسفی با تأکیدش بر عدم اهتمام به کشف مراد مؤلف، با سیره و روش عقلا در تغایر است.

4- وقتی این مسأله برهانی شد که هدف از تفسیر، کشف مراد صاحب متن است، قائلین به هرمنوتیک فلسفی که قائل به محوریت مفسر هستند، باید اول این مسأله را اثبات کنند که بدون توجه به پیش فرضها و دخالت دادن سلایق مفسر در فرایند تفسیر، دسترسی به مراد مؤلف امکان ندارد، آنگاه از لزوم دخالت دادن سلیقه ها و ذهنیتها و روحیات خاص مفسر در فرایند فهم سخن برانند؛ زیرا با فرض عدم توقف فهم مراد مؤلف بر سلایق مفسر، جایی برای مقتضیات مفسرمحوری باقی نخواهد ماند و قائلین به هرمنوتیک فلسفی تاکنون دلایل محکمی بر توقف فهم مراد مؤلف بر دخالت دادن ذهنیتهای مفسر در تفسیر متن ارائه نداده اند.

5- انسان در مواجهه با متنی که مربوط به زمان حال نیست با دو نوع فهم و برداشت روبروست: یکی کشف و فهم مراد صاحب آن متن، مستقل از ملاحظات مربوط به متن و دیگری فهمی مطابق با ملاحظه سلایق مفسر. حال اگر کسی فقط در پی کشف مراد مؤلف است نه چیز دیگر (یعنی مهم برایش، فهم این است که مؤلف چه می خواسته بگوید.) هرمنوتیک گادامری نسبت به ارائه طریق برای دست یابی به چنین فهمی ناتوان است؛ زیرا آنچه را هرمنوتیک فلسفی برمی تابد فقط قسم دوم است که متکی بر نادیده انگاشتن مراد مؤلف است.[13]

خویشاوندی مبنایی هرمنوتیک و بحث قرائتهای مختلف
یکی از مباحثی که به تازگی توسط برخی از اندیشمندان مسلمان به آن دامن زده شده، بحث قرائتهای مختلف از دین است که در باب فهم گزاره ها و تفسیر متون دینی منطقی بر رویکرد هرمنوتیک فلسفی است.

عینیت نتیجه ای که از بحث قرائتهای مختلف و هرمنوتیک فلسفی به دست می آید، تداعی کننده نوعی قرابت و خویشاوندی مبنایی بین این دو رویکرد است: طبعا بررسی ارتباط این دو تفکر برای شناخت مبانی رویکرد قرائتهای مختلف از دین، امری لازم می نماید. اما پیش از پرداختن به رابطه بین این دو رویکرد تفسیری، در خصوص اختلاف قرائتها در فهم دین و متون دینی توجه به این نکته ضروری است که بحث تفسیر و تأویل متون پیشینه ای به قدمت فرهنگ آدمی دارد و در اسلام نیز از سابقه ای طولانی برخوردار است. بنابراین، می توان گفت اختلاف برداشتها در خصوص متون دینی اسلام و آموزه های آنها، بویژه در علم تفسیر، عرفان نظری، اصول و استنباط از روایات انکار نشدنی است.

در باب تفسیر قرآن، تفسیرهای متعدد با گرایشهای مختلف پدید آمد. این تعدد برداشتها از آیات، خود به نوعی طرح مباحث هرمنوتیکی است اما نکته شایان توجه آن است که این فهمها و تفسیرهای مختلف از سوی مفسرین با پذیرش محوریت متن و به منظور دست یابی به مراد صاحب متن بوده و خواهد بود؛ یعنی آنها به دنبال فهم معنای واقعی متن و مراد مؤلف هستند بدون دخالت دادن سلایق خودشان در تفسیر متن و این مطلب با آنچه «امکان قرائتهای مختلف از دین» نام نهاده اند، تفاوت روشنی دارد؛ زیرا نظریه مشهور قرائتهای مختلف از دین، عمدتا از هرمنوتیک فلسفی تغذیه می کند و بر این باور است که آنچه در تفسیر و فهم متن اهمیت دارد ادغام و ترکیب افق معنایی مفسر و افق معنایی متن است (به همان بیانی که گذشت). چکیده ادعای معتقدین به هرمنوتیک فلسفی از این قرار است:

1- شریعت و متون دینی صامت و خاموشند؛ 2- پیش فرضهای ذهنی و خارجی مفسران و مخاطبان، در تفسیر متون تأثیر می گذارد؛ 3- حقیقت و گوهر دین در تور هیچ مفسری نمی افتد؛ 4- هیچ قرائت ناب و سره ای وجود ندارد و ما همواره با آمیخته ای از حق و باطل سر و کار داریم.»[14]

بنابراین قرائتهای مختلف چون مبتنی بر مبنای هرمنوتیک مدرن فلسفی (مفسرمحوری) است، قطعا مفسرمحور است. وقتی چنین شد تشخیص ردپای هرمنوتیک فلسفی در بحث قرائتهای مختلف از دین، امر مشکلی نخواهد بود. بنابراین، به نظر می رسد بین این دو مکتب تفسیری، ارتباط محکمی از نوع اشتراک در مبنا وجود دارد که البته اشتراک مبنایی این دو، مستلزم اشتراک در نتایج خواهد بود.

ضابطه مند بودن اختلاف نظر مفسرین در برداشت از کتاب و سنت
از آنجا که اختلاف قرائتها بین علمای دینی در خصوص آموزه های دینی، امری انکارنشدنی است، این پرسش پیش می آید که آیا مقتضای چنین امری تأیید بحث قرائتهای مختلف از دین و یا هرمنوتیک فلسفی نیست؟

در پاسخ باید گفت: پذیرش اختلاف قرائتها بین علمای دین نه تنها مؤید نظریه قرائتهای مختلف از دین یا هرمنوتیک فلسفی نیست بلکه با آن تفاوت جدی و مبنایی دارد؛ زیرا اختلافی که بین اندیشمندان اسلامی و مدافعان هرمنوتیک فلسفی وجود دارد، مربوط به امکان و عدم امکان یا قرائتهای مختلف نیست بلکه نقطه اختلاف، دو نکته بنیادین در باب تفسیر و بازکاوی متن است:

الف) عمومیت اختلاف قرائتها: معتقدین به هرمنوتیک فلسفی و به تبع آن، قرائتهای مختلف از دین، قائل به اختلاف قرائتها به صورت موجبه کلیه هستند؛ یعنی اختلاف قرائت را در همه گزاره های دینی جاری می دانند، بدون آن که قائل به فهمهای ثابت و شفاف درباره گزاره های متون دینی باشند و در واقع، هیچ قلمرویی را برای اختلاف فهم ها نمی پذیرند. بر اساس این تفکر، تک تک آیات قرآن می تواند مورد اختلاف قرائت قرار گیرد؛ در حالی که مخالفان این رویکرد، اختلاف قرائت را به صورت موجبه جزئیه می پذیرند و در عین حال به فهمهای ثابت از دین نیز اعتقاد دارند.

ب) اعتقاد به وجود معیار ارزیابی فهمهای صحیح از غیر صحیح: مدافعین نظریه امکان قرائتهای مختلف از دین با توجه به اقتباسی که از هرمنوتیک فلسفی دارند، هیچ نوع معیاری را برای تشخیص فهمهای صحیح و غیرصحیح قبول ندارند و به تعبیر دیگر، در روش شناسی فهم دین نیز نسبی گرا هستند؛ در حالی که رویکرد مقابل، به وجود معیارهای ثابت برای تشخیص فهمهای صحیح از غیر صحیح معتقد است و این اختلاف نظرها را ضابطه مند می داند. بنابراین، بین این دو بحث اختلاف اساسی وجود دارد و وجود اختلاف نظر بین علمای دینی در پاره ای از گزاره های دینی، دلیل اثبات نظریه قرائتهای مختلف از دین نیست. البته توجه به این نکته ضروری است که لزوما چنین نیست که تفسیرهای ضابطه مند، مختلف هم نباشند.

این که تفسیر باید بر اساس ضابطه و قاعده باشد، به این معناست که اصول عقلانی ای که رعایت آن لازم است در فرایند تفسیر مورد توجه و مراعات قرار گیرد. در عین حال، چه بسا مفسرانی با تکیه بر همین اصول منطقی و پیش نیاز تفسیر، به برداشتهای مختلفی هم برسند و این مسأله با مدعای هرمنوتیک فلسفی که قائل به هیچ ضابطه ای در مکانیزم تفسیر متن (جز دخالت ذهنیت ها و سلایق مفسر) نیست، بسیار تفاوت دارد. به علاوه، بیشتر اختلافهای اندیشمندان دینی، در حقیقت، ابتدایی و غیر واقعی اند؛ مثلاً اختلاف در برداشتهای فقهی بین فقها امر مسلمی است اما با مطالعه جوانب قضیه، معلوم می شود که دو فتوای مختلف، در واقع ناظر به دو ساحت از یک موضوع بوده اند یا اصلاً متعلق آنها موضوع واحد نبوده است تا موجب تعارض گردد.

نتیجه آن که حتی کثرت اختلاف برداشتها در بین عالمان دینی از آنجا که مبتنی است بر قواعد و ضوابط منطقی و عقلانی مکانیزم تفسیر، پذیرفتنی است و منافاتی با عقل ندارد. این مسأله مخصوص عالمان دینی نیست و دانشمندان و متخصصان رشته های علوم طبیعی، انسانی و... را نیز در بر می گیرد.

سخن پایانی
بحث امکان قرائتهای مختلف از دین در سالهای اخیر در جامعه اسلامی ایران حساسیت خاصی پیدا کرده است. برخی به آن دامن می زنند و گروهی دیگر به نقد آن می پردازند. چنین حساسیتی معلول عواملی است که به دو مورد آن اشاره می کنیم:

1- فرهنگ جامعه ما مبتنی بر آموزه های دینی است. از طرفی توجه به دین و آموزه های دینی و امتثال آنچه خداوند از ما خواسته است، متوقف بر فهم صحیح مراد او، از متون دینی است. به همین منظور عالمان دینی همیشه درصدد آن بوده و هستند که به مقصود و مراد واقعی خداوند و شارع مقدس دست پیدا کنند و طبیعی است که چنین امری با رویکرد مفسرمحوری که مبنای هرمنوتیک گادامری است و طراحان قرائتهای مختلف هم آن را پذیرفته اند، در تعارض بوده، نوعی اصطکاک معرفت شناختی را در جامعه ایجاد می کند. بدین سبب جامعه دینی در خصوص تفکر نسبی گرایی معرفتی و نتایج و پیامدهای آن و آنچه متکی به چنین تفکراتی است (مانند نظریه قرائتهای مختلف از دین) حساسیت نشان می دهد.

2- این نظریه دست کم در جامعه اسلامی ایران فاقد وجهه علمی است. بدین معنا که طرح این نظریه و دامن زدن به آن بیشتر رنگ و بوی سیاسی دارد. توضیح آن که یکی از راههای مبارزه سیاسی با هر حکومتی، تضعیف و تخریب مبانی ایدئولوژیکی نظام ایدئولوژیک مورد نظر است. در خصوص نظام جمهوری اسلامی نیز برخی برآنند تا از راه تضعیف آرمانها و تشکیک در ارزشهای تعریف شده و اصول بنیادین این نظام، پشتوانه مکتبی آن را مخدوش کنند و روشن است که مبارزه ایدئولوژیکی بسیار جدی تر از سایر مبارزه هاست. مثال آن، همین تمسک به نظریه قرائتهای مختلف برای تضعیف اصول قانون اساسی است. در قانون اساسی این مطلب که قوانین مصوب نظام اسلامی نباید با شریعت مخالفت داشته باشد، تأکید شده است. مخالفین نظام با تمسک به نظریه قرائتهای مختلف می گویند: باید دید مراد کدام قرائت از شریعت است؛ زیرا شریعت قرائتهای مختلف دارد. ممکن است فلان مصوبه با فلان قرائت از شریعت ناسازگار باشد اما با قرائتی دیگر از آن مخالف نباشد. در این صورت لازم نیست ما خود را ملزم به آن قرائت کنیم که برای تصویب آن قانون مشکل داشته باشیم. بر این اساس، در اصول قانون اساسی تشکیک کرده و با استفاده سیاسی از نظریه قرائتهای مختلف از دین، در واقع یک مبارزه سیاسی را با نظام پی می گیرند.

پی نوشت ها:

[1] مدرس حوزه، محقق و نویسنده.

[2] Hermenutics.

[3] عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه ها، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، 1381، ص 577.

[4] ر.ک.: مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، موسسه فرهنگی خانه خرد، 1377، صص 123ـ122.

[5] عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص 584.

[6] بابک احمدی، ساختار و تأویل متن، نشر مرکز، چاپ پنجم، 1380، ص 570.

[7] ر.ک.: پل ریکور، رسالت هرمنوتیک، ص 37 و نیز ر.ک.: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380، ص217.

[8] ر.ک.: احمد واعظی، پیشین، صص 176ـ172.

[9] مهدی هادوی تهرانی، پیشین، همان، ص 224.

[10] ر.ک.: احمد واعظی، پیشین، صص 176ـ172.

[11] مهدی هادوی تهرانی، پیشین، همان، ص 224.

[12] هیرش یکی از ناقدان جدی گادامر در باب تفسیر متن است. انتقاد اساسی او به گادامر این است که هرمنوتیک گادامری، مستلزم نسبیت و لغو هرگونه معیار داوری در فهمهاست. ر.ک.: دیوید کوزنز هوی، حلقه انتقادی، صص 77-75 و نیز: بابک احمدی، پیشین، ص 594.

[13] ر.ک.: عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص 591.

[14] عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص 593.

نظر شما