موضوع : پژوهش | مقاله

ثبات و تغییر شخصیت


به راستى شخصیت انسان چگونه شکل مى گیرد؟ پس از شکل گیرى، آیا امکان تغییر و تحوّل در آن وجود دارد؟ این دو، از موضوعات مهم و مطرح در دانش روان شناختى است. در این مقاله به ارائه رویکرد صفات در روان شناسى و دین در این موضوع پرداخته شده است.
روان شناسان با رویکرد صفات کوشیده اند با روش علمى و پژوهش هاى مقطعى و طولى، این موضوع را مورد بررسى قرار دهند، نتایج این پژوهش ها نشان مى دهد که سرعت ایجاد و تغییر صفات با بالا رفتن سن کاهش مى یابد، به ویژه از 30 سالگى تغییرات بسیار اندکى در افراد مى توان مشاهده کرد. البته بروز حوادث سهمگین مانند جنگ، بیمارى هاى حاد، طلاق و... در تغییر صفات در سنین بالاتر مؤثرند.
این موضوع در این مقال، از منظر دین، به ویژه با نگاه اندیشمندان مسلمان علم اخلاق مورد بررسى قرار گرفته است و نشان داده شده که روحیات افراد از نظر بى طرف بودن، پذیرا بودن و مقاوم بودن و همچنین سن و سال در این تحول نقش اساسى دارد. در مجموع، از روایات استفاده مى شود که از سن 40 سالگى کار تربیت با جریان عادى خود تأثیر اندکى دارد و باید منتظر حوادث، موقعیت ها و عنایاتى ویژه بود.

 

دگرگونى هاى زیستى بارزترین و اساسى ترین جنبه هاى فرایند رشد به شمار مى روند. قد کودکان هر سال افزایش مى یابد تا زمانى که به بلندى قد بزرگ سالان مى رسند؛ پس از آن، آنها در همان قد براى سال هاى زیادى باقى مى مانند، تا زمانى که در سن پیرى خمیدگى استخوان هاى ستون فقرات تا اندازه اى قد آنها را کاهش مى دهد. بسیارى از عملکردهاى زیستى، به ویژه عملکرد جنسى، و نیز برخى از عملکردهاى هوشى، هر چند نه همه آنها، مانند حافظه کوتاه مدت و توانایى هاى تجسّم فضایى، منحنى هاى مشابهى نشان داده اند.
با وجود این، بسیارى از عملکردهاى جسمى، زیستى و اجتماعى الگویى از رشد و افت نشان نمى دهند. برخى از ویژگى ها مانند جنسیت و رنگ چشم در زمان تولد به وجود آمده اند و هیچ تغییر قابل ملاحظه اى در طول زندگى نمى یابند. گروهى از متغیرهاى دیگر در دوره هایى رشد مى یابند، اما افت کم یا هیچ گونه افتى نشان نمى دهند. براى مثال، مجموعه واژگان به نحو شگفتى در کودکى و سپس تا پایان تحصیلات رسمى افزایش مى یابد و پس از آن تغییر بسیار اندکى صورت مى گیرد.
یکى از موضوعات با اهمیت در روان شناسى شخصیت، بررسى ثبات یا تغییر شخصیت در طول زمان است. هنگامى که این موضوع مطرح مى شود به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا ویژگى هاى اساسى و خلق و خوى افراد اساساً همان گونه که هستند باقى مى مانند یا اینکه با رشد درونى یا تحت
شرایط تغییردهنده (مانند جنگ، بیمارى یا پیشرفت فنّاورى) شخصیت فعلى تغییر شکل مى یابد؟
روان شناسان که در این حوزه کار علمى انجام داده اند در پاسخ گویى به این سؤال دیدگاه هاى متفاوتى ارائه کرده اند. حتى نظریه پردازانى که بر یک دیدگاه واحد اتفاق دارند ممکن است در این زمینه تضاد و تفاوت داشته باشند؛ براى مثال، فروید (Freuod) و اریکسون (Erikson) که هر دو از روان شناسان روان پویشى1 هستند، در این مسئله مهم با یکدیگر مخالفند.
این نوشتار ضمن ارائه تعریفى از ثبات و تغییر، به گوشه اى از دیدگاه هاى روان شناسان که صریحاً یا تلویحاً به این موضوع پرداخته اند اشاره نموده و در ادامه با تأکید بر دیدگاه صفات، به بررسى نتایج برخى از پژوهش هاى میدانى که در این رابطه صورت گرفته است مى پردازد. در پایان، موضوع تغییر صفات با توجه به بعد اخلاقى دین و نیز دو عامل سن و حالات روانى مورد بررسى قرار مى گیرد.

تعریف تغییر و ثبات
هنگامى که سخن از تغییر و ثبات شخصیت پیش مى آید مسئله اساسى، توانایى براى تغییر در پایه هاى مهم زندگى است. به تعبیر دیگر، بررسى پرسش هایى نظیر: تا چه اندازه ساختار اساسى فرد که در طول زمان شکل گرفته قابل تغییر است؟ آیا همراه با تحول و رشد باید در شخصیت انسان نیز تغییر اساسى صورت پذیرد؟ آیا آنچه از تغییر در رفتار مشاهده مى شود تغییرات سطحى و ظاهرى است و صفات اساسى ثابت و بدون تغییر باقى مى ماند؟ آیا مى توان گفت شخصیت از دو بخش تشکیل شده است؛ بخشى که سالم مى ماند و بخشى که تغییر مى کند؟ و...
مسئله ثبات شخصیت سؤال پیچیده اى است و پاسخ به آن تا حدى به آن جنبه از شخصیت بستگى دارد که مورد مطالعه است. همچنین این مسئله تا حدى به تعریف فرد از ثبات مرتبط است. 2
متخصصان شخصیت که تغییر در شخصیت را پذیرفته اند، این تغییر را به اشکال گوناگونى بیان کرده اند که به برخى از آنها اشاره مى گردد:
1. تغییر به مفهوم مراحل رشد که تمام مراحل زندگى را ترسیم مى کند.
2. تأکید و تمرکز بر روى عواملى که منجر به تغییر رفتار مى شود. این تعریف را مى توان در نگاه رفتارى نگران مشاهده کرد.
3. مفهومى که نشان مى دهد مردم چگونه از گذشته خود جدا و متمایز مى شوند.
4. تأکید بر رشد دایمى شخصیت، چنان که بسیارى از انسان شناسان مى گویند. 3
5. از دیدگاه صفات، تغییر شخصیت به معناى جایگزین شدن یک الگوى پیوسته به جاى دیگرى است. در ادامه، به توضیح این تعریف خواهیم پرداخت.

نگاهى به دیدگاه هاى شخصیت از منظر تغییر و ثبات
روان شناسان درباره این پرسش که براى شخصیت در سراسر عمر چه اتفاقى مى افتد، دیدگاه هاى متفاوتى دارند.
زیگموند فروید اولین کسى است که به مطالعه رسمى شخصیت پرداخته. وى درباره ظرفیت هاى سال هاى نخست زندگى معتقد بود که همه تمایلات، ترجیحات و نگرش هایى که به عنوان افراد بزرگ سال نشان مى دهیم، جابه جایى هاى انرژى از هدف هاى اصلى آن هستند که نیازهاى غریزى را برآورده کرده اند. 4 آنچه که وى را متقاعد ساخت سال هاى نخستین با اهمیت هستند خاطرات کودکى خود او و خاطراتى بود که توسط بیماران بزرگ سال او فاش مى شدند. 5 فروید به طور فزاینده اى متوجه شد که روان رنجورى بزرگ سالان در سال هاى نخستین زندگى شکل مى گیرد.
«تثبیت» یکى از اصطلاحات رایج وى در بررسى مراحل رشد است که منجر به شکل گیرى ریخت هاى گوناگون مى شود. وى مى گوید: هرگاه نیازهاى کودک به طور عالى ارضا نشوند کودک در آن مرحله تثبیت مى شود. براى مثال، کودکى که در مرحله دهانى تثبیت شده است بیش از اندازه به فعالیت هاى دهانى مانند خوردن، نوشیدن، سیگار کشیدن و بوسیدن علاقه دارد. اگر آنها به هنگام طفولیت در حد افراطى ارضا شده باشند، شخصیت دهانى بزرگ سال آنها به خوش بینى و وابستگى غیرعادى متمایل خواهد بود و در نتیجه، افرادى ساده لوح پرورش مى یابند. و اگر کودک در این مرحله با پرخاشگرى دهانى دوره را گذرانده باشد دچار بدبینى، خصومت و پرخاشگرى بیش از اندازه خواهد شد؛ حرف هاى نیشدار مى زند و نسبت به دیگران خشونت نشان مى دهد. آنها نسبت به دیگران حسود هستند و براى تسلط یافتن بر آنان، مى کوشند آنها را استثمار کنند.
فروید معتقد است شخصیت در حدود 5 سالگى شکل مى گیرد و پس از آن تغییر اندکى مى کند.
کارل یونگ (C. G. Yung)،یکى از پیشگامانى است که تحول روانى را براى سراسر عمر مطرح کرد. وى معتقد بود که شخصیت، علاوه بر آنچه بوده ایم، به وسیله آنچه امیدواریم که باشیم تعیین مى شود. به اعتقاد یونگ، ما بدون توجه به سن رشد و نمو مى کنیم و همواره به سوى سطح کامل ترى از خودشکوفایى در حرکتیم. 6 با وجود این، وى بر این نکته تأکید دارد که تغییرات عمده شخصیت بین سنین 35 و 40 سالگى رخ مى دهد. این دوره میان سالى براى یونگ و بسیارى از بیمارانش زمان بحران شخصى بود. میان سالى زمان طبیعى انتقال است که تصور مى شود شخصیت در این دوره دستخوش تغییرات لازم و سودمند گردد.
یونگ درباره اهمیت تجربیات کودکى، با فروید مخالف بود. وى آنها را با نفوذ مى دانست، اما نه در حدى که شخصیت ما را در 5 سالگى شکل دهند. او معتقد بود که ما بیشتر تحت تأثیر تجربه هاى میان سالى و امیدها و انتظارات براى آینده قرار داریم.
فروم (E. Fromm) با فروید موافق بود که پنج سال اول زندگى با اهمیت است، اما باور نداشت که شخصیت در پنج سالگى تثبیت شود.در عوض، او اظهار داشت که رویدادهاى بعدى نیز مى توانند بر شخصیت اثر بگذارند. 7
بنا بر نظر فروم، ما به وسیله ویژگى هاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى جامعه خود شکل مى گیریم. با این حال، این نیروها به طور کامل منش ما را تعیین نمى کنند و ما عروسک هاى خیمه شب بازى نیستیم که به نخ هایى که جامعه آنها را مى کشد واکنش نشان دهیم، بلکه ما مجموعه اى از ویژگى ها یا سازوکارهاى روان شناختى داریم که به وسیله آنها ماهیت خود و جامعه مان را شکل مى دهیم. فروم معتقد بود که ما گرایشى فطرى به رشد و نمو و تحقق بخشیدن به توانمان داریم و این تکلیف اصلى ما در زندگى است. 8
اریک اریکسون (1950) دیدگاهى کامل تر و منظم تر پیشنهاد کرد. وى مراحل روانى ـ اجتماعى را به موازات مراحل رشد روانى ـ جنسى فروید به عنوان اصل موضوع پذیرفت و سپس آنها را به نوجوانى و سراسر سال هاى باقى مانده زندگى گسترش داد (رویکرد عمر).
اریکسون اعلام داشت که شخصیت در یک مجموعه هشت مرحله اى در طول عمر به رشد خود ادامه مى دهد. او معتقد بود که هر مرحله رشد، بحران یا نقطه تحول خاص خود را دارد که مقدارى تغییر در رفتار و شخصیت ما را ایجاب مى کند.
نظریه اریکسون خوش بینى را مى پذیرد؛ زیرا هر یک از مراحل رشد روانى ـ اجتماعى با اینکه به اندازه کافى استرسزا هستند که برچسب بحران به آنها زده شود، امکان پیامدى مثبت را نیز عرضه مى کنند. ما قادریم هر بحران را به صورتى که سازگارانه و تقویت کننده باشد حل کنیم. اگر در یک مرحله ناکام شویم و پاسخى ناسازگارانه یا ضعفى بنیادى را پرورش دهیم، هنوز امید تغییر در مرحله بعدى وجود دارد.
تأثیرات کودکى از نظر وى داراى اهمیت اند، اما رویدادهاى مراحل بعدى مى توانند تجربیات ناگوار اولى را خنثا کنند. وى مى نویسد: ما توان آن را داریم که به صورت هشیار رشد خود را در طول زندگى مان هدایت کنیم. ما صرفاً محصول تجربیات کودکى نیستیم. 9
آلپورت (Allport)، «شخصیت» را این گونه تعریف مى نماید: سازماندهى پویاى نظام هاى روانى فیزیولوژیکى درون فرد که رفتار و افکار شاخص را تعیین مى کند. وى گرچه شخصیت را همواره در حال تغییر و رشد مى داند، اما این رشد را سازمان یافته مى داند. آلپورت شخصیت را مجزا یا ناپیوسته مى دانست؛ نه تنها هر فرد از همه افراد دیگر مجزّاست، بلکه هر شخص از گذشته خود نیز جداست.
بین کودکى و بزرگ سالى پیوستار شخصیت وجود ندارد. رفتار طفل را امیال ابتدایى و بازتاب ها برمى انگیزند، در حالى که فرد بزرگ سال در سطح متفاوتى عمل مى کند. در واقع، دو شخصیت وجود دارد؛ یکى براى کودکى و یکى براى بزرگ سالى. اولى از نظر ماهیت، بیشتر زیستى است و دومى بیشتر روان شناختى. دومى از اولى به وجود نمى آید.
آلپورت در نظریه صفات خود، صفات را در نتیجه موقعیت هاى گوناگون متغیر مى داند. براى مثال، ممکن است شخص در یک موقعیت صفت نظم و در موقعیت دیگر صفت بى نظمى را نشان دهد. 10
وى سه تیپ صفات فردى را معرفى کرد: اصلى، مرکزى و ثانوى. وى براى صفات مرکزى ثبات بیشترى قایل بود.
آلپورت در رویکرد خود به شخصیت، بر تأثیر موقعیت فعلى شخص تأکید کرد. این تأکید همچنین مهم ترین بخش دیدگاه انگیزش آلپورت است. به عقیده وى، این حالت فعلى شخص است که اهمیت دارد و نه آنچه در مدت آموزش توالت رفتن یا بحران هاى کودکى دیگر اتفاق افتاده است. آنچه در گذشته اتفاق افتاده، گذشته و دیگر فعال نیست و رفتار حال را توجیه نمى کند.
در نگاه آلپورت، زندگى بزرگ سالان در کنترل هشیار آنهاست که به صورت عقلانى متوجه حال بوده و براى آینده خود برنامه ریزى کرده و به طور فعال هویت خود را شکل مى دهند.
او همچنین قبول داشت که مقدار زیادى از رفتار ما توسط صفات و گرایش هاى شخصى تعیین مى شود و زمانى که اینها شکل مى گیرند تغییرشان دشوار است. 11
کتل (Cattel) از دیگر روان شناسان با رویکرد صفات است که صفات را به صورت گرایش هاى واکنش نسبتاً دایمى که واحدهاى ساختارى بنیادى شخصیت هستند تعریف کرد.
وى ابتدا صفات مشترک را از صفات یگانه متمایز کرد. صفات مشترک صفاتى هستند که هر کس تا اندازه اى از آن بهره مند است. هوش، برون گرایى و جمع گرایى مواردى از صفات مشترک مى باشند. 12
در یک طبقه بندى دیگر، وى صفات را به صفات «سطحى» در برابر «عمقى» تقسیم کرد. صفات سطحى ویژگى هاى شخصى هستند که به یکدیگر همبسته اند، اما یک عامل شخصیت را تشکیل نمى دهند. به دلیل آنکه صفات سطحى از چند عنصر تشکیل مى شوند پایدارى و دوام کمترى دارند و از این رو، براى شناخت شخصیت با اهمیت تر هستند، اما صفات عمقى که عوامل متحدکننده شخصیت مى باشند و پایدارتر و دایمى ترند، اهمیت بیشترى دارند.
این صفات طبق خاستگاهشان (صفات سرشتى یا صفات محیط) طبقه بندى مى شوند. در نظام کتل صفات عمقى عناصر بنیادى شخصیت هستند. پژوهش کتل پیشنهاد مى کند که در مجموع، یک سوم شخصیت به صورت ژنتیکى تعیین مى شود. دو سوم باقى مانده توسط تأثیرات محیطى تعیین مى شوند. وى براى رشد شخصیت انسان شش مرحله را مطرح کرد که کل زندگى را دربر مى گیرد. در نگاه وى، چهارمین مرحله رشد بالیدگى است که از 23 سالگى تا 50 سالگى ادامه دارد و از نظر شغل، ازدواج و خانواده رضایت بخش و سازنده است. این مرحله در مقایسه با مراحل قبلى از تغییر کمترى برخوردار بوده و بیشتر با ثبات مى شود و پایدارى هیجانى شخص افزایش مى یابد. کتل در طول این مرحله تغییر ناچیزى را در علایق و نگرش ها یافت. 13
آیزنک (Aysenck)، یکى دیگر از روان شناسان صفات است که نظریه بسیار با نفوذى بر پایه سه بعد ارائه کرد. این ابعاد که ترکیبى از صفات یا عوامل هستند عبارتند از:
1. برون گرایى در برابر درون گرایى؛
2. روان رنجور خویى در برابر پایدارى هیجانى؛
3. روان پویش خویى در برابر کنترل تکانه.
صفات و ابعادى که آیزنک معرفى کرده است به رغم تفاوت محیطى و تأثیرات اجتماعى که هر یک از ما با آنها مواجه هستیم، در سراسر عمر ثابت مى مانند. موقعیت هاى ما ممکن است تغییر کنند، اما این ابعاد بدون تغییر مى مانند. براى مثال، کودک درونگرا، در بزرگ سالى همچنان درونگرا مى ماند. 14 به نظر آیزنک، صفات به طور عمده توسط وراثت تعیین مى شوند.
وى تأثیرات محیط بر شخصیت، همچون تعامل خانواده در مدت کودکى را نادیده نمى گیرد، بلکه مدعى است که آثار آنها محدود مى باشد. نتایج پژوهش خود وى اهمیت تأثیر محیطى خانواده بر شخصیت را رد مى کند. 15
اسکینر (B. F. Skinner)،از رفتارنگرانى است که انسان را محصول یادگیرى مى داند که بیشتر توسط متغیرهاى بیرونى شکل گرفته است تا عوامل ژنتیکى. ممکن است ما تجربیات کودکى خود را مهم تر از آنهایى بدانیم که بعدتر در بزرگ سالى رخ داده اند؛ زیرا رفتارهاى بنیادى ما در کودکى شکل مى گیرند. با این حال، این بدان معنا نیست که رفتار نمى تواند در بزرگ سالى تغییر کند؛ آنچه در کودکى آموخته شده است مى تواند یادگیرى زدایى شود یا تغییر کند و در هر سنى الگوهاى رفتار را مى توان فراگیرى کرد. موفقیت هاى شیوه هاى تغییر رفتار این ادعا را ثابت مى کند. 16
در میان نظریه هاى شخصیت، توافق بیشترى در مورد ثبات و پایدارى در دراز مدت وجود دارد. همه این نظریه ها مى پذیرند که شخصیت در طولانى مدت و بخصوص با رسیدن به سن بزرگ سالى از ثبات قابل توجهى برخوردار است، ولى با این حال، از نظر دلایلى که براى این پایدارى ذکر مى کنند و نیز از نظر توانایى بالقوّه افراد براى تغییر، با یکدیگر متفاوتند. در حالى که نظریه پردازان صفات بر نقش تأثیرات وراثتى تأکید دارند و نظریه پردازان روان کاوى بر تداوم ساختارهاى شخصیت که در سال هاى اولیه زندگى شکل گرفته است اصرار مىورزند، نظریه هاى شناختى بر نقش فرد در انتخاب موقعیت هایى که موجب ثبات در طول زمان است و نیز بر نقش سایر افرادى که موجب تأیید خود پنداره فرد مى شوند تکیه مى کند. بنابراین، در نظریه هاى شناختى انگیزش هایى شناختى مانند نیاز به تأیید و قائم به ذات بودن مورد تأکید قرار مى گیرد. اغلب نظریه پردازان شناختى به توان بالقوّه بیشترى براى تغییر اعتقاد دارند تا نظریه پردازان روان کاوى و صفات. همان گونه که اشاره شد، این موضوع را با بررسى هاى علمى صورت گرفته از سوى روان شناسان با رویکرد صفات دنبال مى کنیم.

رویکرد صفات درباره شخصیت
الگوهاى صفات شخصیتى به دلایلى مورد توجه و اهمیت بیشترى هستند: هماهنگى با گستره وسیعى از رویکردهاى نظرى؛ پایه بودن براى بیشتر پژوهش هاى مربوط به شخصیت؛ و اساس نظرى بودن براى مقیاس هاى شخصیت. این رویکرد پس از رکود در دهه هاى 60 و 70 سده بیستم به دلیل غلبه رویکردهاى رفتارگرایى بر عرصه روان شناسى، از دهه 80 تاکنون رونقى دوباره یافته است. گسترش مدل هاى آمارى و نیز پیشرفت سریع خدمات رایانه اى این امکان را به وجود آورده است که مسائل پیچیده انسانى به روش هاى کاملا تجربى و عینى مورد بررسى قرار گیرند و روان شناسى شخصیت نیز از این امکانات بى بهره نبوده است. در طى 20 سال اخیر تغییرات برجسته اى در علم شخصیت به وجود آمده است. روان شناسى صفت که اوج آن در دهه 1970 بوده است، در حال حاضر الگوى غالب در روان شناسى شخصیت شده است.

تعریف صفت و تغییر شخصیت
صفات، گرایش هاى عمومى هستند که در گستره وسیعى از اعمال خاص ابراز مى شوند. صفات اغلب سبب مى شوند افراد رفتارهاى کاملا جدیدى داشته باشند، که گاهى اوقات بعد از فکر و برنامه زیاد انجام مى شوند. صفات از بسیارى جهات مشابه انگیزه ها هستند تا عادت ها. عادت ها تکرار بدون اندیشه رفتارهاى پیشین هستند. به نظر مى رسد «صفت» کلمه کلى ترى است که حاکى از جنبه هاى انگیزشى، سبکى و... انسان است.
از دیدگاه صفات، تغییر شخصیتى به معناى جایگزین شدن یک الگوى پیوسته به جاى دیگرى است. 17 الگوهاى پیوسته بدین معناست که صفات باید در طى زمان و در خلال موقعیت ها دیده شوند؛ یعنى صفات از خلقیات گذرا، حالت هاى موقت ذهن یا آثار موقتى فشارها و تنش ها قابل تمایز هستند. اگر فردى امروز مضطرب و متخاصم است، اما فردا آرام و مهربان باشد، این عواطف به موقعیت نسبت داده مى شود ـ فشارِ کارى یا دلخورى از همسر ـ تنها زمانى که عواطف، نگرش یا سبک، على رغم تغییر شرایط ادامه مى یابد ما عمل یک صفت را استنباط مى کنیم.

راه کارهاى تعیین صفات
تعدادى از ویژگى هاى انسان واجد تعریف صفات هستند. صفات شامل صفات جسمى (بلند قدى، سلامتى)، صفات توانایى (تیزهوشى، استعداد موسیقى) و صفات اجتماعى (ثروتمند، مشهور) هستند. علاقه مندى ما به صفات شخصیت در این است که سبک هاى هیجانى، بین فردى، تجربى و انگیزشى را توصیف نماییم. یک راه براى فهم گستره و تنوع صفات شخصیت مراجعه به لغت نامه است.
راه معمول تر با نظریه روان شناختى و بصیرت متخصصان و پژوهشگران آموزش دیده شروع گشته است. نظریه هایى درباره ویژگى هاى خاص، اغلب سبب ایجاد مقیاس هاى صفت شده اند؛ صدها مقیاس به این شکل به وجود آمده است.
انواع نظرات روان شناختى یونگ اساس بسیارى از ابزارها شدند. به ویژه مقیاس هایى براى اندازه گیرى دو نگرش درون گرایى و برون گرایى یونگ به سرعت مشهور شدند.

تحوّل الگوهاى صفات
آلپورت و ادبرت (1936) در مطالعه بر روى یک لغت نامه کامل، حدود 18000 صفت ـ کلمات موصوفى ـ پیدا کردند. 18 آلپورت و ادبرت با خوشه بندى مترادف ها و شناسایى حدود 4000 کلمه، که به طرز مشخصى به صفات شخصیتى اشاره داشتند، کنترل و غربال صفات را آغاز کردند. قدم بعدى توسط ریموند کتل (1946) برداشته شد که گروه هایى از مترادف ها براى 4000 کلمه تشکیل داد و سرانجام آنها را در 35 خوشه خلاصه کرد. آنها در یک مطالعه درجه بندى شخصیت استفاده شدند؛ 35 مقیاس، عامل بندى و 12 بعد شناسایى شدند. این ابعاد با ترکیب چهار بعد دیگر که کتل در مطالعات پرسشنامه اى دریافته بود، اساس پرسشنامه شخصیتى کتل یعنى پرسشنامه 16 عاملى شخصیت را تشکیل دادند (کتل، ابرو تاتسوکا، 1970) بعدها آیزنک الگوى سه عاملى خود را معرفى کرد، اما پیچیدگى الگوى کتل و سادگى مدل آیزنک عده اى از اندیشمندان را واداشت تا نظریه پنج عاملى را در شخصیت مطرح سازند. آنان در این الگو سعى دارند همگرایى رویکردهاى گوناکون را حول این محور به اثبات رسانند.
این یک طبقه بندى نسبتاً جامع از صفات شخصیت است، و براى شخصیت کاربردهاى اساسى دارد. براى مثال، کار جستوجوى تغییرات سنى بى اندازه ساده مى شود. به جاى مجبور شدن براى توجه به 18000 صفت مجزّا که در زبان انگلیسى نامگذارى شده اند، و صدها مقیاس به وجود آمده توسط روان شناسان، مى توانیم بر پنج گروه کلى صفات تمرکز کنیم. با نمونه گیرى صفات از هر حیطه، مى توانیم به عقیده معقولى درباره اینکه چگونه همه صفات با سن ارتباط دارند برسیم.
روان شناسان شخصیت از دیدگاه هاى متفاوت بر روى الگوى پنج عاملى شخصیت متمرکز شده اند که تمام صفات مورد اشاره در افواه عامه مردم و نظریه هاى علمى شخصیت را دربر مى گیرد. با مطالعه این پنج عامل در سراسر دوره زندگى مى توان به طور واقعى همه آنچه را که به موازات بزرگ تر شدن افراد (اعم از مرد و زن) در شخصیت آنان روى مى دهد مطالعه کرد. 19
شخصیت بر اساس این الگو عبارت است از: گرایش هاى دیرپا در حوزه هاى روان نژندگرایى، برون گرایى، انعطاف پذیرى، دوست داشتنى بودن و با وجدان بودن.
عوامل و برخى صفات معرف که آنها را تعریف مى کند، بر اساس الگوى 5 عاملى در جدول زیر فهرست شده است:

تغییر یا ثبات صفات
تا اینجا با بخشى از نظریه هاى علمى درباره تغییر شخصیت و رویکرد صفات آشنا شدیم، اما لازم است به جاى صحبت درباره آنچه ممکن است باشد یا خواهد شد، از تلاش هاى تحقیقاتى 40 سال گذشته استفاده کنیم تا ببینیم واقعاً چه روى مى دهد.
در یک تحقیق طولى که توسط کرى و کوستا با آزمون کتل صورت گرفته است نتایج زیر به دست آمد:
از 16 مقیاس، دو مقیاس هوش و استقلال اجتماعى به طور معنادارى در اجراى دوم بالاتر بودند؛ 14 مقیاس هیچ شواهدى مبنى بر تغییر در طى فاصله 10 سال پژوهش نشان ندادند. تنش، ماجراجویى، تفکر آزاداندیش، زودرنجى، و نیرومندى فراخود در بین سایر صفات نسبت به میانگین نمونه، نه افزایش نشان دادند و نه کاهش. 20
کنجکاوى آنان درباره تغییرات مشاهده شده، آنها را به این نتیجه رساند که احتمالا افزایش در نمره هاى هوش، موضوعى مربوط به تست زنى است. وقتى یک تست دوبار به افراد داده مى شود آنها بار دوم بهتر عمل مى کنند، حتى با وجود آنکه آنها واقعاً باهوش تر نشده اند. این امر به «اثر تمرین» معروف است. به علاوه، تستى که در مرتبه اول در آزمایشگاه داده شده بود تحت محدودیت زمانى بود، اما در سال 1975 مردان تست را در خانه و با سرعت خودشان کامل کردند. دادن وقت بیشتر ممکن است نمره ها را بهبود بخشد.
تغییر طولى و افزایش در مقیاس استقلال اجتماعى موجب حیرت بیشترى شد؛ زیرا تفاوت هاى مقطعى در این صفت وجود نداشت. استقلال اجتماعى یک جنبه از درون گرایى است و یافته ها ممکن است شاهدى بر این موضوع باشد که افراد مسن درون گراتر مى شوند؛ تفسیرى که برخى از نظریه هاى پیرشدگى از آن حمایت مى کند. اما عوامل 16گانه کتل مقیاس هاى مختلف دیگرى نیز دارد که سایر اشکال برون گرایى را مى سنجند و هیچ کدام از این مقیاس ها تغییر مشابهى در نمونه نشان نمى داد.
شیوه مستقیم براى بررسى اینکه آیا این امر نتیجه شانس است یا خیر، یک پژوهش طولى مستقل است که توسط «دانشگاه دوک» در طى یک دوره 8 ساله صورت پذیرفت. 21 این پژوهشگران نیز گزارش کردند که آزمودنى هاى آنها در تست دوم هوش پیشرفت داشتند، اما آنها تفاوت هاى مقطعى و تغییرات طولى در استقلال اجتماعى پیدا نکردند. این نشان مى دهد مشاهده تغییر در آزمون اول در این زمینه نتیجه شانس است.
کوستا و مک کرى مطالعات خود را با روش ها و شیوه هاى مختلف تحقیق ادامه دادند. در یک مطالعه طولى 6 ساله شامل 983 مرد و زن که دامنه سنى آنها بین 21 تا 96 سال بود، خود گزارشى ها و چند تحلیل موازى روى درجه بندى هاى همسران 167 مرد و زن به این نتیجه رسیدند که با وجود افزایش و کاهش در برخى صفات، هیچ کدام بیش از 10% از واریانس در نمره هاى شخصیت را تبیین نکرد؛ نتیجه این تحقیقات نیز این است که سن و پیرشدن با شخصیت رابطه ضعیفى دارد.
آنها براى مشاهده تمام پنج عامل در یک پژوهش 7 ساله که از سال 1983 آغاز شد، از شرکت کنندگان خواستند تا دوستان یا همسایگانى که آنها را به خوبى مى شناختند بر اساس آزمون 5 عاملى درجه بندى کنند. در سال 1990 با درجه بندى کنندگان همسالان تماس مجدد گرفته شد و آزمون انجام شد؛ تحلیل هاى مقطعى اثرات بسیار کمى نشان دادند. تحلیل هاى طولى هیچ تغییرى براى مردان نشان ندادند، اما افزایش اندکى در وظیفه شناسى براى زنان نشان دادند. در نهایت، تحلیل هاى زنجیره اى هیچ اثر معنادارى براى هیچ کدام از عوامل نشان ندادند.
به نظر مى رسد شخصیتى که توسط دوستان و همسالان قضاوت مى شود در طى 7 سال بزرگ سالى کمى تغییر مى یابد. در واقع، به نظر مى رسد که بسیارى از عوامل (نمونه گیرى، تفاوت هاى گروه، اثرات تمرین، وسایل و زمان اندازه گیرى) بر نتایجى که ـ به اصطلاح ـ آثار پیرشدن نامیده مى شوند، و احتمالا کاذب هستند، تأثیر مى گذارند. صرفاً زمانى که چنین شواهدى با یکدیگر مورد بررسى قرار مى گیرند مى توان نتیجه گیرى هاى منطقى انجام داد.
کوستا، هربست، مک کرى و سیگلر (2000) پژوهشى طولى بر روى 2274 دانشجوى مرد در دانشگاه کالیفرنیاى شمالى انجام دادند. آنها در ابتداى سنجش حدود 40 سال سن داشتند و دوباره بعد از 6 تا 9 سال مجدداً مورد سنجش قرار گرفتند. تحلیل ها کاهش معنادارى در برخى صفات نشان دادند، اما بسیار ناچیز بود: حدود یک دهم یک انحراف استاندارد.
مطالعه پژوهش هاى طولى که در این زمینه صورت گرفته است نشان مى دهد: در طى 30 سال، تعدادى از بزرگ سالان تغییراتى اساسى در ساختارهاى زندگى خود تجربه مى کنند. آنها ممکن است ازدواج نموده و طلاق گرفته، و بسیارى تغییر شغل داده، یا ترک خدمت کرده، و یا بازنشست شده باشند و هزاران اتفاق دیگر در زندگى شان افتاده باشد. با این حال، اغلب، تغییرات محسوسى در وضع ابعاد پنج گانه شخصیت آنها روى نخواهد داد. 22

نتیجه برخى پژوهش هاى دیگر
بسیارى بر این باورند که شخصیت به واسطه تجربه هاى دوران کودکى و بخصوص شیوه هاى کودک پرورى، ایجاد مى شود؛ اما این موضوع با یافته هاى تکرارشده مبنى بر وجود تفاوت هاى بین نسلى نسبتاً ناچیز و کوچک در صفاتى مانند اضطراب، تکانشورى و انعطاف پذیرى نسبت به احساس به خوبى تطبیق نمى کند. در 50 سال گذشته در ماهیت الگوهاى فرزندپرورى تغییراتى اساسى روى داده است، با این وجود تأثیر آن بر شخصیت بزرگ سالى اندک بوده است. 23 یکى از تفسیرهاى این یافته حاکى از آن است که صفت ها به طور ژنتیکى مشخص مى شوند.

چه چیز تغییر مى کند؟
در طول دوران بزرگ سالى افراد از لحاظ فیزیکى، کارکردهاى حافظه به تدریج کاهش مى یابد. همراه با افزایش سن، وضعیت زندگى نیز دچار تغییر مى شود؛ فرزندان رشد کرده، براى فرد موقعیت هاى گوناگونى مانند تغییر شغل، بازنشستگى و مانند آن رخ مى دهد. با این حال، افراد خود را با این شرایط وفق مى دهند. پس چگونه تغییر نمى کنیم؟
باید گفت: درست است که رفتارهاى افراد در موقعیت هاى مختلف، متفاوت است، اما باید توجه داشت که هیچ گونه تضادى در گفتن اینکه شخصیت ثابت باقى مى ماند و رفتار دچار تغییر مى شود وجود ندارد. فرد فعال در یک شرایط زندگى به ورزش مى پردازد و احتمالا، پس از ازدواج و یا بعد از کاهش توان جسمى، فعالیت هاى وى به صورت تقلیل یافته ادامه مى یابد؛ بدین معنا که على رغم ضعف جسم، روح پرتوان باقى مى ماند.
ملاحظات مشابهى هم در مورد ایده ها، باورها و نگرش ها صادقند. روان شناسان اجتماعى وقت زیادى را صرف مطالعه فرایندهاى پیچیده و مبهمى کرده اند که نگرش ها را تغییر مى دهند، در حالى که مى دانیم بدون شک این نگرش ها دچار تغییر مى شوند. تحولات جدید اندیشه هاى جدیدى مى طلبند، البته هیچ یک از اینها به معناى تغییر در شخصیت نیست. افراد همان گونه که گاهى مذهب، حزب سیاسى و حرفه خود را عوض مى کنند، افکارشان را هم تغییر مى دهند. 24
نتایج پژوهش هاى کیمل نیز با یافته هاى ما موافق است. او مى گوید: صفات شخصیت معمولا ثبات دارند، حال آنکه رفتار و نقش هاى اجتماعى ـ که وى آنها را داراى مرکزیت کمترى مى داند ـ با افزایش سن دچار تغییر مى شوند. بنابراین، او اظهار داشت که بعضى جنبه هاى شخصیت بسیار با ثبات و تعدادى داراى ثبات کمترى هستند. 25
جک بلوک مجموعه قابل ملاحظه اى از مطالعات طولى اجرا شده در دانشگاه برکلى را گزارش نمود؛ گزارش هاى شخصیتى حدود 200 پسر و دختر در 50 سال اخیر. این گزارش ها شامل نمره هاى آزمون یادداشت هاى مربیان، زندگى نامه ها و بسیارى از اسناد دیگر بودند. در هر یک از چهار دوره زمانى سه سال اول دبیرستان، سه سال آخر دبیرستان، 30 سالگى و 40 سالگى دوران مستقلى این گزارش ها را بررسى کردند. حتى زمانى که داوران متفاوتى براى هر دوره زمانى مورد استفاده قرار گرفتند باز هم هنگام مقایسه افراد در طول زمان، شواهد قابل ملاحظه اى از ثبات در شخصیت به دست آمد.
در مطالعه اى دیگر که بر روى والدین این آزمودنى ها انجام شد، درجه بندى هایى در فاصله 40 ساله (از 30 تا 70 سالگى) صورت گرفت، على رغم متفاوت بودن داوران و ناپایایى مقیاس هاى تک سؤالى، باز هم بسیارى از درجه بندى ها همبستگى معنادارى در طول زمان نشان دادند. 26
در حقیقت، تمام پرسشنامه هاى شخصیتى که به صورت طولى اجرا شده اند همه سطوحى استثنایى از ثبات نشان داده اند.
در اینجا مناسب است مطالبى را در مورد آنچه افراد انجام مى دهند بیان نماییم. مطالعه تغییرات حاصله در اشخاص عمدتاً بسیار پیچیده تر و متقابلا بسیار جذاب تر از مطالعه تغییر در گروه هاست. مطالعات طولى متعددى در این زمینه انجام شده است که به طور یکپارچه حالت ثبات را تأیید مى کنند. نتایج پژوهش هاى انجام شده شواهد همسانى از میزان ثبات در فواصلى بالا تا 30 سال را نشان مى دهند. این بدین معناست که در طى 30 سال تعدادى از بزرگ سالان تغییراتى اساسى را در ساختارهاى زندگى خود تجربه مى کنند. آنها ممکن است ازدواج نموده، طلاق گرفته و یا مجدداً ازدواج کنند. علاوه بر این، احتمال دارد که محل زندگى خود را چندین بار تغییر دهند. بسیارى از آنها تغییرات شغلى، ترک خدمت، ترفیع و بازنشستگى را تجربه خواهند کرد. دوستان و حامیان صمیمى فوت نموده، نقل مکان کرده یا صمیمیت خود را از دست خواهند داد. فرزندان به دنیا مى آیند، بزرگ مى شوند، ازدواج مى کنند و براى خود خانواده تشکیل مى دهند. افراد از لحاظ زیست شناختى بزرگ خواهند شد و تغییراتى در ظاهر، سلامتى، قدرت حافظه و توانایى هاى حسى خود مشاهده خواهند کرد. جنگ ها، افسردگى ها و تغییرات اجتماعى مى آیند و مى روند. بسیارى از افراد ده ها کتاب خواهند خواند، صدها فیلم سینمایى خواهند دید و.... با این حال، اغلب تغییرات محسوسى در وضع پنج گانه شخصیت آنها روى نخواهد داد. 27
در این زمینه، مک آدامز، یکى از نظریه پردازان معاصر شخصیت، سه سطح شخصیت، یعنى صفات خلقى، مسائل شخصى، و شرح زندگى را معرفى کرده است. وى تغییرات موجود در شرایط اقتصادى، ترک کردن دانشگاه، ازدواج، پدر ـ مادرى، طلاق، از دست دادن شغل یا ارتقاى شغل، بحران میان سالى و والدین سالخورده را مواردى از مشکلاتى مى داند که بر شخصیت ما اثر مى گذارند یا دست کم مى توانند بخشى از شخصیت ما را تغییر دهند که ما به عنوان افراد بزرگ سال باید با آنها سازگار شویم. 28
اولین سطح (صفات خلقى) به صفات ارثى ـ از نوعى که توسط مک کرى و کوستا مورد بحث قرار گرفت ـ اشاره دارد؛ یعنى ویژگى هاى شخصیت که معلوم شده است از حدود 30 سالگى به بعد نسبتاً ثابت و بدون تغییر مى مانند.
سطح دوم شخصیت (مسائل شخصى) به این موارد اشاره دارد: احساس هاى هشیار ما، برنامه ها، هدف ها، آنچه مى خواهیم، اینکه چگونه سعى مى کنیم به آنها برسیم یا آنها را به دست آوریم، اینکه به چه چیزى علاقه مند هستیم، و اینکه درباره فرد موجود در زندگى مان چه احساسى داریم. این احساس ها، برنامه ها و هدف ها در طول عمر و در نتیجه نیروهاى اجتماعى و محیطى که با آنها مواجه مى شویم شاید به مقدار زیاد و به دفعات تغییر خواهند کرد. برخى از رویدادهاى زندگى را که به آنها اشاره کردیم، مثل پدرى و مادرى، ترفیع شغلى یا طلاق، در نظر بگیرید. تمام این موقعیت ها مى توانند به معناى تغییراتى در برنامه ها، قصدها و احساس ها باشند. با این حال، صفات خلقى زیربنایى ـ مثلا، سطح بنیادى روان رنجور خویى یا برون گرایى یا وظیفه شناسى که توسط آنها با این موقعیت هاى زندگى مواجه مى شویم ـ نسبتاً بى تغییر مى مانند.
سومین سطح شخصیت (شرح زندگى) به شکل دهى خود، دست یابى به احساس هویت و یافتن وحدت، انسجام و هدف در زندگى اشاره دارد. ما همواره درباره اینکه چه کسى هستیم و چه جایى در دنیا داریم یک داستان زندگى مى سازیم. همانند مسائل شخصى مان، شرح زندگى ما در پاسخ به درخواست هاى همیشه در تغییر محیطمان عوض مى شود. در بزرگ سالى، زمانى که هر دوره زندگى آشکار مى شود، به شرح زندگى خود شکل دوباره مى دهیم؛ زیرا هر مرحله درخواست ها، چالش ها و فرصت هاى متفاوتى را به بار مى آورد که باید با آنها کنار بیاییم.
پس در این دیدگاه، بخشى از شخصیت ما (صفات خلقى زیربنایى) ثابت مى ماند، در حالى که قضاوت هاى هشیار ما درباره اینکه چه کسى هستیم و چه کسى دوست داریم باشیم دستخوش تغییر مى شوند، و این ما را به تأثیر دیگرى مى رساند که باید به آن توجه کنیم. 29
بررسى این موضوع از دیدگاه اسلام و روایات و علم اخلاق نیز زوایاى بسیارى دارد که برخى از آنها عبارت است از: آیا برخى ویژگى هاىانسانى زودتر قابل تغییر هستند یا خیر و تا چه زمان؟ امکان توبه در روایات مربوط به کدام ویژگى هاست؟ در دعاى «عدیله» از خداوند مى خواهیم که ما را از عدول در ایمان و اعتقادات هنگام مرگ پناه دهد؛ آیا از این گونه گزاره ها مى توانیم تغییر و تحول در صفات را استفاده کنیم؟ و... از این همه، در این بخش، تنها این موضوع را با توجه به بعد اخلاقى دین، که به نظریه صفات بیشتر نزدیک است، پى مى گیریم.

تغییرپذیرى صفات از نگاه اسلام و اخلاق
در آغاز کتاب هاى اخلاقى این پرسش که «آیا اخلاق قابل تغییر است؟» مورد بررسى قرار گرفته است؛ چنان که مرحوم نراقى در این زمینه مى نویسد: «دانشمندان پیشین در امکان یا عدم امکان زایل کردن و از میان بردن اخلاق اختلاف دارند؛ بعضى معتقدند که هیچ خلق و خویى در انسان فطرى نیست و بنابراین، همه خوى ها تغییرپذیر است، و دسته هاى دیگر برآنند که خوى ها فطرى است و لذا هیچ خلق و خویى تغییرپذیر نیست. و قول سوم این است که بعضى از خلق ها فطرى و طبیعى است که زوال آن امکان ناپذیر و بعضى طبیعى و حاصل اسباب خارجى است، که زوال آن ممکن است. »30
ایشان ضمن ارائه ادلّه گروه دوم و سوم و رد آنها مى نویسد: «دانشمندان متأخر قول اول را ترجیح داده و گفته اند: اخلاق نه طبیعى و فطرى است و نه مخالف طبیعت، بلکه نفس به ذات خود قابل و مستعد اتصاف به هر یک از دو طرف تضاد است؛ یا به آسانى، اگر موافق مزاج باشد یا به سختى، اگر مخالف آن باشد. پس اختلاف مردم در اخلاق به علت اختلاف آنان در انتخاب اسباب خارجى و اشتغال به آنهاست. »31
بنابراین، هیچ کس مجبور نیست که بر اخلاق بد باقى بماند یا بر اخلاق خوب؛ صاحبان سجایاى نیکو ممکن است بر اثر هواپرستى در منجلاب اخلاق سوء سقوط کنند و صاحبان سجایاى زشت ممکن است زیر نظر استاد و مربّى و در سایه خودسازى به بالاترین مراحل کمال عروج نمایند. 32 حال که اصل تغییرپذیرى صفات پذیرفته شده است، مناسب است شکل گیرى و شرایط تغییر صفات را بررسى کنیم.

شکل گیرى اخلاق
توجه به نحوه به وجود آمدن یک ملکه اخلاقى به ما این قدرت را مى دهد که راه تغییر آن را نیز پیدا کنیم، مسئله چنین است که هر عمل خوب یا بد، اثر موافق خود را در روح انسان باقى مى گذارد و روح را به تدریج به سوى خود جلب مى کند. تکرار این عمل آن اثر را بیشتر و قوى تر مى سازد و کم کم کیفیتى به نام عادت حاصل مى شود. از این رو، پیشوایان دین نیز بر انجام اعمال نیک به طور استمرار و دوام سفارش کرده اند. در کتاب کافى از ابى جعفر (علیه السلام) نقل شده است: «محبوب ترین اعمال در نزد خداوند عملى است که بنده بر آن مداومت داشته باشد گرچه اندک و کم است. »33 بدیهى است که هدف و انگیزه از استمرار عمل نیک همانا وصول به مرحله عادت است و هرگاه عادت استمرار یابد به صورت ملکه درمى آید. نقش عادت در سازندگى شخصیت انسان آنچنان است که امام على (علیه السلام) آن را طبیعت دوم آدمى معرفى مى کند. 34

تربیت و بازسازى
پیش از شکل گیرى عادات و ملکات، دفتر ذهن کودکان خالى است و براى پذیرش و شکوفا شدن آماده است. والدین، مربیان واقعى کودکان هستند که در دفتر ذهنى آنان خطوط اصلى تربیت را ترسیم مى نمایند. از همین جا به اهمیت و حساس بودن وظیفه پدران و مادران مى توان پى برد؛ زیرا آنان نیازى به ویران کردن و بازسازى مجدد ندارند، بلکه از همان آغاز به ساختن و پرداختن اشتغال مىورزند. از این رو، حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «قلب نوجوان همانند زمین آماده اى است که با همه وجود آماده پذیرش و قبول بوده، هر چه در آن افشانده شود پذیرا خواهد شد. »35 افراد پس از گذشت زمان و ریشه دار شدن روحیات طبق عادات تحصیل شده و مطابق آن روحیات، عمل مى کنند. از این پس ایجاد دگرگونى عمیق در رفتارها و اندیشه هاى شکل گرفته کارى دشوار خواهد بود. کار تربیت مانند ساختن بنا در زمین خالى و مسطح است و بازسازى آن مانند تخریب یک خانه و از نو ساختن آن. بدیهى است این بازسازى و تربیت مجدد بسیار دشوارتر است، زیرا انسان ها به آنچه دارند علاقه مند بوده و از آن دفاع مى نمایند. 36 افراد براى دفاع از عقاید و رفتارهاى خود، حتى حاضرند دست به جنگ و خون ریزى بزنند. و هر چه در این مسیر تعصب و لجاجت بیشتر باشد درگیرى و مقاومت بیشتر است.

تغییر صفات و عادات
همان گونه که عادات و ملکات اخلاقى در سایه تکرار عمل شکل مى گیرند، از همین طریق قابل زوال و تغییر هستند. البته اثر تلقین، تفکر، تعلیمات صحیح و محیط سالم را در فراهم کردن زمینه هاى روحى و براى پذیرش و تشکیل ملکات خوب نمى توان نادیده گرفت. 37
بدیهى است هنگامى که صفتى یا رفتارى عادت شد تغییر دادن آن دشوار خواهد بود. بر همین اساس، امام على (علیه السلام) مى فرماید: «دشوارترین سیاست ها تغییر دادن عادت هاست. »38 و نیز مى فرماید: «عادت بر هر انسانى سلطه دارد. »39عادات آنچنان عنان آدمى را مى گیرد که راه گریز را مى بندد، به گونه اى که تغییر دادن و محو کردن یک عادت به معجزه تعبیر شده است. 40 حضرت همچنین مى فرماید: «هر کارى شدنى است، مگر تغییر دادن طبایع. »41
بنابراین، باید دوره کودکى مراقب بود که صفات و رفتارهاى زشت بر انسان عادت نشود تا نیاز به تغییر و تبدیل آن باشد. از این رو، امام على (علیه السلام) در سفارش به فرزند خود مى فرماید: «دل نوجوان مانند زمین خالص است؛ هر چه در آن افکنده شود، آن را مى پذیرد. از این رو، پیش از آن که دلت سخت گردد و خردت مشغول شود به تأدیب و تربیت تو شتافتم. »42
آرى، باید کوشید تا صفات زیبا و رفتار نیکو عادت انسان شود تا نیاز به بازسازى و تغییر عادات پیش نیاید. به تعبیر دیگر، باید پیش گیرى را مقدّم داشت. امام (علیه السلام) نیز در این باره مى فرماید: «از هر خوبى بهترین آن را براى خود برگزین؛ زیرا خوبى عادت است. از هر خویى از بدترین آن دورى کن و در راه دورى کردن از آن با نفس خود بستیز؛ زیرا بدى سرسخت و لجوج است. »43

تأثیر روحیات و سن در تغییرپذیرى
پس از پذیرفتن اصل تغییرپذیرى اخلاق و نحوه شکل گیرى ملکات، این پرسش مطرح است که چه عواملى بر این تغییرپذیرى اثرگذار مى باشند. در اینجا تنها به دو عامل روحیات و سن افراد اشاره مى کنیم.

الف. روحیات
افراد به خاطر روحیاتى که دارند، در مقابل تغییر و تحولات اخلاقى به سه گونه برخورد مى کنند:
قسم اول، اشخاص بى طرف هستند که در صورت وجود توجیهات محکم و روشن و منطقى، از یک نوع آمادگى قبلى براى تأثیرپذیرى برخوردارند.
قسم دوم، اشخاص پذیرا و جوینده هستند که در مسیر تربیت و تحول نه تنها حالت آمادگى دارند، بلکه از حالت پذیرش نیز برخوردارند.
قسم سوم، اشخاص مقاومند، که در مقابل هرگونه تربیت و تحولى مقاومت و ایستادگى مى کنند.
وجود این روحیات در طول زندگى، به ویژه بزرگ سالى، تفاوت هاى اساسى را در تغییرپذیرى به وجود مى آورد.
قرآن کریم از هدایت ناپذیرى و بسته بودن دل هاى کسانى که به علت هاى شناختى و رفتارى دچار این گونه مقاومت ها شده اند تعبیرات گوناگونى دارد. و براى قلب و نفس آنها تعبیراتى مانند: ختم، طبع، کنان، غلاف، صرف، قفل، زین، قساوت، مرض و... 44 آورده است.
این افراد، لجوجانى هستند که به خاطر تیرگى جهل و تاریکى جحد، عالماً و عامداً از پذیرش حق سرباز مى زنند و به خود اجازه پذیرش حق را نمى دهند و از بسیارى از نعمت ها محروم مى شوند. 45 امام على (علیه السلام) مى فرماید: «لجاحت اندیشه را تباه مى کند»46 و «براى فرد لجوج تدبیرى نیست. »47 و نیز مى فرماید: «آنکه لجاجت کند و بر این لجاجت خویش پافشارى کند، او همان بخت برگشته اى است که خداوند بر دلش پرده زده و پیشامدهاى ناگوار بر فراز سرش قرار گرفته است. »48 بنابرین، روحیات افراد در پذیرش و تغییر صفات و خلقیات مؤثر است.

ب. سن
اگرچه بسیارى از کارها و چیزها در بسیارى از دوره ها و زمان ها و شرایط امکان پذیر است، ولى به طور قطع و مسلم همان چیز و همان کار در زمان و دوره خاصى خیلى بهتر، سهل تر و عملى تر است. هر دوره اى از سال هاى زندگى تا حدى داراى ویژگى هاى خاص است که تعلیم و تربیت در آنها متفاوت است. بى دلیل نیست که گفته اند: «علم آموزى در دوره خردسالى همانند نقشى است که بر سنگ حکاکى شده باشد»؛ 49 یعنى استقرار و دوام دارد. تربیت اخلاقى هم اگرچه تا آخر عمر امرى ممکن است، در برخى از دوره هاى عمر سهل تر و امکان پذیرتر است. از همین روست که اسلام براى دوره کودکى و نوجوانى اهمیت خاصى قایل شده است. در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «نوجوانان را دریابید؛ زیرا آنان به سوى خوبى ها شتابان ترند»50 به جاى اینکه نیروهاى خود را در بازسازى تربیتى بزرگ سالان به مصرف برسانید سعى کنید به تربیت و ساختن نوجوانان و جوانان بپردازید. پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «نوجوانان را حدیث بیاموزید؛ زیرا معانى احادیث با همه وجود آنان عجین خواهد شد. »51
این معنا نیز با توجه به روایات «سبع سنه» نیز روشن مى شود که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «فرزند در هفت سال اول سید و آقاست، در هفت سال دوم عبد و بنده و پیرو است و در هفت سال سوم حکم وزیر را دارد؛ اگر تا بیست و یک سالگى از خلق و خوى او خشنود شدید که نیکوست وگرنه باید او را رها کرد»52 تا زمانه او را اصلاح کند. و نیز روایاتى از معصومان (علیهم السلام) درباره سن چهل سالگى رسیده است که نشان مى دهد از آن زمان به بعد فرد عقلش کامل مى شود؛ چراکه تجربه هاى لازم را در زندگى دیده و سردى و گرمى دنیا را چشیده است. انسان باید تا این زمان (سن چهل سالگى) از فرصت هاى به وجود آمده استفاده کند و به خودسازى بپردازد و روحیات مناسب را در خود ایجاد کند، وگرنه کار بسیار دشوار خواهد شد. از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) روایت شده است: «هر که از نظر سنى به چهل سالگى رسیده باشد و تا آن موقع خود را اصلاح نکرده باشد، شیطان بر پیشانى او بوسه زده سوگند یاد مى کند که تو دیگر رستگار نخواهى شد. »53 بدیهى است که منظور پیامبر بزرگوار هرگز متوجه عدم بازسازى نمى باشد، بلکه هدف ذکر دشوارى و صعوبت تربیت انسان است؛ زیرا انسان ها هر قدر از نظر سنى رشد پیدا مى کنند، روحیات و رفتار آنان نیز استحکام و استوارى مى یابد و از این رو، تغییر و تبدیل آنها دشوار مى گردد.
از این گونه روایات استفاده مى شود که با بالا رفتن سن، بخصوص پس از چهل سالگى، کار تربیت با جریان عادى خود نمى تواند تأثیر زیادى داشته باشد، بلکه باید منتظر حوادث، موقعیت ها و عنایاتى بود و یا نفسى از سوى خداوند و اولیاى الهى به وجود آید و فرد در معرض نفحاتى الهى قرار گیرد تا در او انقلاب ایجاد شود. این نفحات و بهره گیرى از آنها هم بر اساس عواملى همچون احترام به والدین، داشتن روحیه جوانمردى، گذشت و وفادارى، و رعایت ادب نسبت به بزرگان، به دست مى آید؛ چنان که در احوالات بزرگانى مانند حربن یزید ریاحى، فضیل عیاض، بشر حافى و... مى توان دید.

نتیجه گیرى
بحث خود را با این سؤال آغاز کردیم که تا چه اندازه ساختار اساسى فرد که در طول زمان شکل گرفته است قابل تغییر است؟ آیا همراه با تحول و رشد باید در شخصیت انسان نیز تغییر اساسى صورت پذیرد؟ آیا آنچه از تغییر در رفتار مشاهده مى شود تغییرات سطحى و ظاهرى است و صفات اساسى ثابت و بدون تغییر باقى مى ماند؟ آیا مى توان گفت شخصیت از دو بخش تشکیل شده است؛ بخشى که سالم مى ماند و بخشى که تغییر مى کند؟
پس از بیان تعاریف گوناگون و دیدگاه هاى روان شناسان در این باره، نوشتار خود را با تمرکز بر روى دیدگاه صفات در شخصیت دنبال کردیم. حاصل بررسى هاى اندیشمندان این حوزه را تاکنون مى توان این گونه خلاصه کرد:
در طول 45 سال اخیر مطالعات مقطعى و طولى مهمى در ارزیابى شخصیت با ابزارهاى مختلف و روش هاى گوناگون، مانند خودگزارشى و یا گزارش هاى ارزیابان انجام شده است. روان شناسان در این مطالعات به پیوستگى زیاد در سطح صفات افراد دست یافته اند، که درجه بالایى از ثبات را نشان مى دهند. ظاهراً در بیشتر مردم، شخصیت بعد از 30 سالگى با وجود تغییرات اساسى در شغل، شیوه زندگى، گرفتارى ها و... دچار تغییر بسیار اندکى مى شود.
براى صفات، سه سطح در نظر گرفته شده است؛ اولین سطح، صفات خلقى یا صفات ارثى هستند که معلوم شده است از حدود 30 سالگى به بعد نسبتاً ثابت و بدون تغییر مى مانند.
سطح دوم شخصیت، مسائل شخصى، احساس ها و علاقه ها هستند که در طول عمر و تحت تأثیر نیروهاى اجتماعى و محیطى شاید به مقدار زیاد و به دفعات تغییر خواهند کرد. برخى از رویدادهاى زندگى منجر به تغییراتى در برنامه ها، قصدها و احساس ها مى شوند. با این حال، صفات خلقى زیربنایى ـ مثلا سطح بنیادى روان رنجور خویى یا برون گرایى یا وظیفه شناسى که توسط آنها با این موقعیت هاى زندگى مواجه مى شویم ـ نسبتاً بى تغییر مى مانند.
سومین سطح شخصیت (شرح زندگى) به شکل دهى خود، دست یابى به احساس هویت و یافتن وحدت، انسجام و هدف در زندگى اشاره دارد که به خاطر درخواست ها، چالش ها و فرصت هاى متفاوتى که به وجود مى آید تغییر مى کنند.
البته روشن است که وقوع حوادث سخت و سنگین در زندگى مى تواند حتى بر صفات خلقى انسان تأثیرگذار باشد که در بسیارى از موارد باعث فروریختگى شخصیت مى شود نه تغییر شخصیت.
در بخش پایانى مقاله، به دیدگاه اندیشمندان اخلاق در اصل تغییرپذیرى صفات انسان به این نکته اشاره کردیم که صفات اخلاقى با تکرار و استمرار به صورت عادت درمى آیند و براى تغییر آنها نیز باید به تکرار و استمرار توجه داشت. کودکان، نوجوانان و جوانان براى شکل گیرى صفات اخلاقى به علت خالى بودن صحنه روانشان از آمادگى بیشترى برخوردار هستند و مربیان باید بکوشند در این دوره بهترین ویژگى ها را در آنان به وجود آورند، اما بعد از این دوره و در سنین میان سالى هرچند تغییر در عادات ممکن است، اما به علت ایجاد عادات و تعلق نفسانى انسان به ابعاد شناختى، رفتارى و عاطفى، بازسازى تربیتى و تغییر صفات و حالات بسیار دشوار بوده و به معجزه شباهت دارد.

پى نوشت ها
1. Psychodynamic.
2ـ جان پروین، شخصیت، نظریه و پژوهش، ترجمه محمّدجعفر جوادى و پروین کدیور، تهران، آییژ، 1381، ص 15.
3ـ لارى. اى. هجل و دانیل. جى زیگلر، نظریه هاى شخصیت، ترجمه على عسگرى، ساوه، دانشگاه آزاد اسلامى، 1379، ص 22.
4ـ دوان شولتز، نظریه هاى شخصیت، ترجمه یوسف کریمى و دیگران، تهران، ارسباران، 1378، ص 39.
5ـ هنگامى که بیماران او روى کاناپه روان کاوى دراز مى کشیدند، بدون استثنا به دوران کودکى خود مى رسیدند.
6ـ دوان شولتز، پیشین، ص 118.
7ـ همان، ص 198.
8ـ همان، ص 206.
9ـ همان، ص 252.
10ـ همان، ص 281.
11ـ همان، ص 289.
12ـ همان، ص 303.
13ـ همان، ص 310.
14ـ همان، ص 320.
15ـ همان، ص 323.
16ـ همان، ص 441.
17ـ رابرت آر. مک کرى و پائول تى کوستا، شخصیت در بزرگ سالى، ترجمه میرتقى کروسى فرشى و فرهاد محمدى، تبریز، جمعه پژوه، 1381، ص 52.
18ـ امروزه شیوه تحلیل عوامل در تبیین ساختار شخصیت بر اساس صفات پیشگام ترین روشى است که افق هاى جدیدى به روى روان شناسان شخصیت گشوده است.
1919و20ـ رابرت آر. مک کرى و پائول تى کوستا، پیشین، ص 12 / ص 150.
20
21ـ پژوهشگران تغییرات و تفاوت هاى سنى را در نمونه اى از مردان و زنان که در ابتدا حدود 46 سال داشتند، دنبال کردند که نه تنها نماینده یک منطقه جغرافیایى متفاوت بودند، بلکه همچنین تا حدى نماینده دامنه کلى ترى از وضعیت اجتماعى ـ اقتصادى بودند.
22ـ رابرت آر. مک کرى و پائول تى کوستا، پیشین، ص 254.
23ـ همان، ص 263.
24ـ همان، ص 276.
25ـ همان، ص 227.
26ـ همان، ص 171.
27ـ همان، ص 160.
28ـ جان پروین، پیشین، ص 463.
29ـ دوان شولتز، پیشین، ص 556.
30ـ ملّامهدى نراقى، علم اخلاق اسلامى، ترجمه جلال الدین مجتبوى، تهران، حکمت، 1370، ج 1، ص 60.
31ـ همان، ج 1، ص 61.
32ـ ناصر مکارم شیرازى، اخلاق در قرآن، قم، هدف، 1383، ص 38.
33ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق، ج 2، ص 82.
34ـ عبدالواحد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، تحقیق میر سیدجلال الدین المحدث، ط. الثالثه، جامعة طهران، 1360، ج 2، ص 65.
35ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 81.
36ـ مجید رشیدپور، مبانى اخلاق اسلامى، قم، هجرت، 1374، ص 24.
37ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ص 33.
38 و 39ـ عبدالواحد تمیمى آمدى، پیشین، ح 2969 / ح 7.
40ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1403، ج 75، ص 375.
41ـ عبدالواحد تمیمى آمدى، پیشین، ح 6906.
42ـ نهج البلاغه، ن 31.
43ـ عبدالواحد تمیمى آمدى، پیشین، ح 4564.
44ـ بقره: 7 / نحل: 108 / توبه: 127 / کهف: 57 / بقره: 88 / مطففین: 14 / انعام: 110 / بقره: 74 و بقره: 10.
45ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسیر تسنیم، قم، اسراء، 1378، ج 2، ص 227.
46ـ عبدالواحد تمیمى آمدى، پیشین، ح 887.
47ـ همان، ح 1078.
48ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 33، ص 306.
49ـ همان، ج 1، ح 234.
50ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1402، ج 16، ص 187.
51ـ همان، ج 7، ص 261.
52ـ همان، ج 26، ص 476، ح 83.
53ـ شیخ عبّاس قمى، سفینة البحار، بیروت، موسسة الوفاء، 1359 ق، ج 1، ص 504.

 

منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 112، ویژه نامه روان شناسی
نویسنده : محمّدرضا موسوى نسب

نظر شما