الگوى تربیتى پیامبر اعظم
بشر در رفتار فردى و اجتماعى خود، همیشه از الگوهایى پیروى مى کند. این الگوها گاه به دلیل برخوردارى از ویژگى هایى ارزنده مى توانند راهنماى خوبى فراروى زندگى انسان ها باشند. اما در این میان، گاهى برخى افراد به دلیل اشتباه در الگوبردارى، دچار انحرافات و کج روى در زندگى مى شوند. با بررسى ابعاد گوناگون زندگى پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) و با توجه به کمال، جامعیت و جهان شمولى دین اسلام، مى توان ادعا کرد: اگر کسانى در زندگى خود به دنبال الگویى مطمئن باشند، نمى توانند الگویى مناسب تر از پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) براى زندگى خود بیابند. این الگو مى تواند ما را براى دست یابى به حیات طیّبه در رفتارهاى فردى و اجتماعى رهنمون شود و الگوى تربیتى بى بدیلى به شمار آید. این نوشتار تلاش کرده است ـ هرچند به اختصار ـ با استفاده از منابع اصیل اسلامى، شیوه تربیتى پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) را ارائه دهد.
انسان موجودى است که به دلیل برخوردارى از قوّه فکر و توانایى تشخیص خوبى ها و بدى ها، مى تواند با گزینش مسیر درست یا نادرست، آینده زندگى خود را در دو سویه تاریکى یا روشنایى تعیین نماید. در نگاهى کلى به انسان، این نتیجه به دست مى آید که هر کس باید در مسیر فطرى خود گام نهد تا راه خدادادى را، که مسیرى تعیین شده از سوى خدا براى بشر است، بپیماید و با بهره گیرى از الگوهایى مطمئن به سوى کمال حرکت نموده، راه راست را از بى راهه ها و کژراهه ها تشخیص دهد. نظریه پردازان علم اخلاق و علوم تربیتى الگوهایى را معرفى مى کنند که برخى از آنها بر اساس یافته هاى علمى و تجربى بشر و تنها به دلیل برترى علمى افراد به عنوان الگو معرفى مى شوند. اما با نگاهى به زندگى بزرگان دینى، به ویژه کسانى که راهنمایان بشر در دست یابى به ادیان حق بوده اند، اینحقیقت نمایان مى شود که این بزرگان مى توانند بهترین الگوهاى رفتارى بشر در مسیر درست زندگى باشند. در این میان، پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) به خاطر دارا بودن شاخصه هایى ممتاز، از همه سزاوارتر است؛ زیرا از یک سو، پیام آور دینى است پایان دهنده همه ادیان، و شکى نیست که اگر دینى خاتم ادیان بود، باید جامع و دربرگیرنده همه ادیان پیشین بوده و هیچ نقص و کمبودى در آن نباشد. چنین دینى داراى گستره اى وسیع و ابعاد گوناگونى است و مى تواند همه نیازهاى بشرى را برآورده سازد: (وَلاَ رَطْب وَلاَ یَابِس إِلاَّ فِی کِتَاب مُبِین) (انعام: 59)؛ هیچ تر و خشکى نیست، مگر آنکه در کتابى روشنگر بیان شده است.
علاوه بر آن، در قرآن کریم، پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) به عنوان الگویى نیکو معرفى شده است که همگان باید به آن حضرت تأسّى نمایند: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (احزاب: 21)؛ مسلّماً براى شما، در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى است. همچنین خداوند درباره آن حضرت مى فرماید: (وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظِیم) (قلم: 4)؛ قطعاً تو اخلاق عظیم و برجسته اى دارى. همچنین در آیه اى دیگر، خداوند مؤمنان را امر کرده است که از دستورات پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) پیروى کرده، فرامین او را به جاى آورند و آنچه را از آن نهى کرده است، رها سازند: (وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا) (حشر: 7) در آیه دیگرى آمده است: (وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) (آل عمران: 132)؛ و از خدا و رسول پیروى کنید تا شاید مورد رحمت قرار گیرید.
بازگشت به سیره پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) به قدرى داراى اهمیت است که خداوند در قرآن کریم، آن حضرت را به عنوان معیار و داورى کاملا مطمئن و پایدار براى بشر معرفى مى کند که انسان ها، حتى در مواردى که دچار اختلاف و دوگانگى در رفتار و کردار مى شوند، باید به آن حضرت مراجعه نمایند: (فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ.) (نساء: 59) بنابراین، اگر کسى این الگو را رها نماید، قطعاً پشیمان خواهد شد و دچار زیانى ابدى خواهد گردید. (یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا) (فرقان: 27)؛ مى گوید: اى کاش با پیامبر راهى فرا مى گرفتم.
همه اینها از آن روست که پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) هر چه را مى گوید و عمل مى کند و به هر چه دستور مى دهد یا از آن نهى مى نماید، به دستور و اذن الهى است: (وَ مَا کَانَ لِرَسُول أَنْ یَأْتِیَ بِآیَة إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ) (غافر: 78) و پیروى از آن حضرت مطمئن ترین راه هدایت است: (وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا) (نور: 54) به همین دلیل، اعمالى که بدون راهنمایى و هدایت پیامبر باشد، باطل و بى اثر است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ) (محمّد: 33)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، خداى را فرمان برید و پیامبر را فرمان برید و کارهاتان را بیهوده تباه نکنید. با این وصف، چه کسى بهتر و شایسته تر از پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) مى تواند به عنوان الگوى تربیتى براى همه افراد بشر باشد؟
در این نوشتار، سعى شده است با تمسّک به سیره اخلاقى آن حضرت در طول زندگى، که از آیات، روایات و کتاب هاى تاریخى و آثار سیره نویسان به دست مى آید، گزارشى هرچند مختصر، از این الگو ارائه گردد. اما پیش از همه، به موفقیت هاى آن حضرت در اصلاح اخلاق فردى و اجتماعى اشاره مى شود.
فرهنگ اعراب جاهلى پیش از اسلام
نگاهى گذرا به روش ها و منش هاى رفتارى دوران پیش از بعثت، نشان مى دهد که عرب جاهلى پیش از اسلام الگوهاى بسیار ناشایست و خرافى براى خود برگزیده بود؛ زیرا بسیارى از مورّخان، به ویژه خاورشناسان، بر این باورند که مردم جزیرة العرب پیش از بعثت پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) داراى تمدّن و فرهنگى منسجم و هماهنگ نبودند و از کمبود الگوى تربیتى مناسبى رنج مى بردند. کارا دیفو، اندیشمند فرانسوى، در این باره نقل مى کند: عرب ها پیش از پیدایش اسلام، از ارتکاب جنایت و کارهاى زشت ابایى نداشتند و محمّد (صلى الله علیه وآله) با آوردن آیینى نو و قوانینى پر ارج، به اصلاح آنان پرداخت و آنها را با یکدیگر متحد ساخت و امورشان را سامان بخشید و از ایشان امّتى ریشه دار و با منزلت و متمدن به وجود آورد. 1
این مهم، مورد اعتراف اندیشمندان بسیار دیگرى نیز قرار گرفته است. فیلیپ خلیل حِتّى براى تأیید رسوخ برخى از خلق هاى ناشایست همانند غارتگرى در میان عرب جاهلى، به شعرى از قطامى، شاعر عصر نخست اموى، استناد مى کند که مى گوید: کار ما غارتگرى و هجوم به همسایه و دشمن است و گاه هم اگر جز برادر خویش کسى را نیابیم او را غارت مى کنیم. 2
بنابراین، برخى از رفتارهاى ناشایست همانند غارتگرى در میان عرب بادیه نشین پیش از اسلام به صورت یک کار تفریحى محسوب مى شد. همچنین رقابت هاى بسیار سخت درباره آب و چراگاه هاى کمیاب در جزیرة العرب و به دنبال آن، کشمکش هاى فراوان و جنگ هاى طاقت فرسا نیز نشانه دیگرى از عقب ماندگى فرهنگى آنان بود.
دلایل موفقیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) در تربیت
پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) در تربیت انسان ها، موفقیت هاى شایانى داشت، به گونه اى که در زمان کوتاهى، دایره تربیتى ایشان از جزیرة العرب، که مردم آن تا آن زمان در خشن ترین حالات زندگى مى کردند، گذشت و آوازه آن به مناطق بسیار دوردست رسید. براى این توفیق، دلایل زیادى مى توان برشمرد که برخى از آنها عبارتند از:
الف. ویژگى هاى اخلاقى و رفتارى پیامبر
1. مهربانىِ با مؤمنان و دوستان: (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ) (فتح: 29)؛ محمّد فرستاده خداست و کسانى که با اویند بر کافران سرسخت و در میان خود مهربانند.
(عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ) (توبه: 128)؛ به رنج افتادنتان بر او گران و دشوار است؛ به شما دلبسته است و به مؤمنان دلسوز و مهربان.
2. جانفشانى در ترویج دین و تربیت اخلاقى مردم: (فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً) (کهف: 6)؛ شاید تو بر پى آنان، اگر به این سخن ایمان نیاورند، خود را از اندوه خواهى کشت.
3. فروتنى و تواضع در دعوت مردم به ایمان: (فَبَِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل عمران: 159)؛ به خاطر مهر و بخشایشى از خداست که براى ایشان نرم شدى، و اگر درشتخوى و سخت دل بودى از گِردت پراکنده مى شدند.
4. برخوردارى از شخصیتى والا و اخلاقى نیکو: (وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظِیم.) (قلم: 4)
این همه موجب شد تا پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) بتواند در هدف و راه خویش توفیق یابد.
ب. غناى محتواى تربیت
به دلیل آنکه سیره تربیتى و تبلیغى پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) ریشه در وحى و فرمان الهى دارد و منبعث از علم لایتناهى الهى است، همه نیازهاى حقیقى بشر را دربر مى گیرد. به همین دلیل، این محتوا داراى جذابیت هاى زیادى است؛ زیرا خداوند متعال اسلام را به عنوان آخرین و کامل ترین دین براى بشر فرستاد که دربر گیرنده همه نیازهاى فردى و اجتماعى است. از همین روست که سیره تربیتى نبوى نه کهنه مى شود و نه جذابیت ها و زیبایى هاى خود را از دست مى دهد و امروزه نیز هرگاه اسلام شناسان ماهر و دلسوز قطره اى از این سیره را در کام تشنگان حقیقت مى ریزند، آنان را مجذوب ساخته و حقیقت طلبان را به گرد سفره فراگیر آن، جمع مى نمایند. این در حالى است که عده اى تلاش مى کنند از گسترش و حتى دست یابى به این سرچشمه الهى جلوگیرى کنند و با منحرف کردن مردم از فطرت انسانى و اولیه خدادادى، آنان را به مسیرهاى دیگرى بکشانند.
ج. نیاز بشرى
طلوع دین مبین اسلام و آغاز تربیت نبوى با دورانى همزمان بود که مردم، به ویژه ساکنان جزیرة العرب، خود را نیازمند مصلحى مى دانستند که آنان را از این مسیر به راهى هدایت کند که بتوانند به این مصایب و نگرانى ها پایان دهند. براى مثال، وجود جنگ هاى قبیله اى میان دو قوم «اوس» و «خزرج»، که در طول سال هاى زیاد، کشته هاى بى شمارى را به جاى گذاشته بود، هر دو سوى این جنگ خانمانسوز را منتظر اقدامى صلح جویانه اى کرده بود که به صورت آبرومندانه اى به آن پایان دهد، به گونه اى که با طرح صلح پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) هر دو قوم به سرعت، این طرح را پذیرفتند و از آن استقبال کردند. همه اینها به آن دلیل بود که مردم جزیرة العرب به خاطر دورى از هر نوع فرهنگ و تمدّن قوى و غوطهور شدن در زندگى بدوى و خرافى، از فطرت بشرى و الهى خود دور شده و خوى حیوانى به خود گرفته بودند. از نمونه هاى روشن این مسئله، معضل زنده به گور کردن دختران بود که از هیچ نوع منطق و استدلال معقولى برخوردار نبود و حتى مرتکبان این عمل با آنکه از زشتى عمل خویش آگاهى داشتند، ولى چون در چمبره خرافات و انحرافات گرفتار آمده بودند، على رغم میل باطنى خود، مرتکب آن مى شدند.
د. سازگارى وحى با فطرت بشرى
یکى از ویژگى هاى دین اسلام، که به عنوان منبع و سرچشمه اساسى تربیت نبوى به شمار مى آید، این است که چون از جانب خداوند متعال آمده، با فطرت بشرى کاملا سازگارى دارد، به گونه اى که هیچ یک از دستورات اسلام در تعارض با خواسته هاى فطرى و درونى بشرى نیست؛ چرا که هر فطرت پاک و دست نخورده اى جویاى حقیقت است. بنابراین، پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در فرایند تربیتى خود، نه تنها مسیرى بیراهه نمى پیماید، بلکه افراد را در مسیرى قرار مى دهد که در سمت و سوى حقیقت بشرى و فطرت انسانى است. به همین دلیل، وقتى سخن و پیام شیواى پیامبر به هر دل پاک و فطرت دست نخورده اى مى رسید، بى درنگ آن را مى پذیرفتند و تنها کسانى که با دعوت پیامبر دچار زیان دنیایى مى شدند و یا داراى لجاجت اخلاقى بودند، در برابر آن مقاومت مى کردند و از پذیرش آن سرباز مى زدند. نمونه هاى زیادى از تحولات آنى افراد، که در برابر پیام تربیتى آن حضرت کاملا خود و منیّت خویش را از دست دادند و شیفته و دل داده ایشان شدند، گواه روشنى بر این ادعاست.
در ادامه، سیره اخلاق اجتماعى و فردى آن حضرت بررسى مى شود. سیره اخلاق اجتماعى و فردى پیامبر در قالب خانواده، خدمت کاران، کودکان و زیردستان، قابل تبیین است:
ویژگى هاى اخلاقى پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در خانه
خانواده کوچک ترین واحد اجتماعى است که نقشى اساسى و سرنوشت ساز در جوامع ایفا مى کند. امروزه بسیارى از روان شناسان، نظریه پردازان علوم تربیتى و جامعه شناسان توجه ویژه اى به خانواده کرده و معمولا در بررسى هنجارها و ناهنجارهاى جامعه و علل و عوامل آنها، خانواده را مؤثرترین بخش مى دانند.
الف. تشکیل خانواده
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) براى تمام و کامل کردن مکارم اخلاقى مبعوث شده اند؛ خود مى فرمایند: «اِنّى بُعثتُ لاتمّم مَکارمَ الاخلاق.»3 بنابراین، در نگاه ایشان هر راه کارى که به رشد و توسعه اخلاق در جامعه کمک نماید، داراى اهمیت خاصى است. تأکید پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) بر مسئله «ازدواج» و تشکیل خانواده از همین منظر قابل توجیه است. در روایتى، ایشان با اشاره به اینکه ترک نکاح باعث فساد در زمین مى شود، فرمودند: هر گاه کسى که اخلاق و دینش را مى پسندید به خواستگارى آمد، به او همسر بدهید. اگر چنین نکنید، در زمین فتنه و فساد بزرگى واقع خواهد شد. 4
در روایت دیگرى، آن حضرت براى تشویق والدین و دیگران براى ایفاى نقش در ازدواج جوانان و پرهیز از هر عملى که موجب فرو ریختن بنیان خانواده مى شود، فرمودند: براى خدا هیچ چیزى محبوب تر از خانه اى نیست که با ازدواج بنا مى شود و هیچ چیزى مبغوض تر از خانه اى نیست که با جدایى یعنى طلاق، ویران مى شود. 5
ب. اهتمام به کارهاى خانه
در سیره نبوى، توجه ویژه اى به نظام خانواده معطوف شده است. این توجه در قالب رعایت حقوق افراد خانواده، تقدیر از زحمات آنان، مشاوره با اهل خانه درباره امور زندگى و توجه جدّى به دیدگاه هاى آنان و مشارکت در کارهاى خانه، تجلّى پیدا کرده است. در روایتى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) گوسفندان و دام هاى خانگى را خود مى دوشیدند. 6 در روایت دیگرى از هشام بن عروه به نقل از پدرش روایت شده است: از عایشه سؤال شد: پیامبر هنگامى که از کارهاى روزمرّه رها مى شدند، چه مى کردند. عایشه در پاسخ گفت: پیامبر لباسش را مى دوخت و کفش هایش را وصله مى زد و هر کارى که هر مردى در خانه مى کند، انجام مى داد. 7
ج. رعایت عدالت
از مهم ترین نکات در برخورد با خانواده، رعایت عدالت در میان همه اهل خانه است. این نکته اى است که پیامبر به دقت به آن توجه مى نمود، به گونه اى که در روایتى از عمربن عبدالعزیز به نقل از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده است: حضرت رسول لحظات خود را بین اعضاى خانواده تقسیم مى کرد. رعایت این عدالت به اندازه اى مورد توجه آن حضرت بود که حتى در نگاه به اهل خانه هم عدالت و تساوى را رعایت مى نمود. 8 از موارد مهم رعایت عدالت در خانواده، رعایت تساوى و عدالت در میان همسران است، آن هم در دوران جهالت که عرب جاهلى زن را داراى روح انسانى و برخوردار از حقوق بشر نمى دانست. در روایتى به نقل از عبدالرحمن از عایشه آمده است: هنگامى که پیامبر مى خواستند به مسافرت بروند، در میان همسران خود قرعه کشى کرده، هر کدام که قرعه به نامش درمى آمد، در سفر همراه آن حضرت مى رفت. 9
د. تأمین نیازهاى خانواده
یکى از عوامل گسست در نظام خانواده و متلاشى شدن چارچوب هاى آن، بى توجهى برخى از مردان در تأمین نیازهاى اعضاى خانواده است. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) با توجه به این نکته و براى تشویق افراد در استحکام نظام خانواده، فرمودند: بهترین شما کسى است که نسبت به خانواده اش بهتر باشد و من بهترین شما نسبت به خانواده ام هستم. 10 در روایت دیگرى قریب به همین مضمون آمده است: بهترین شما بهترین شخص براى زنانش است و من بهترین شما براى همسرانم هستم. 11 این اهتمام به خانواده به دلیل آن است که همسر و فرزندان به عنوان امانت هاى الهى نزد مرد هستند و در برابر او کاملا تسلیم هستند؛ همان گونه که آن حضرت فرمودند: خانواده مرد همچون اسراى او هستند. بهترین بندگان نزد خداى متعال کسانى اند که با اسیران خود بهترین برخورد را داشته باشد. 12
همچنین پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در تشویق مسلمانان براى توجه به نهاد خانواده و تلاش آنان در راه استحکام این نهاد، نگاه به خانواده را از بُعد غریزى، شهوانى و دنیاطلبانه جدا کرده و آن را امرى مقدّس تلقّى نموده اند که تلاش براى برآوردن نیازهاى آنان نیز به عنوان عملى کاملا پسندیده نزد خداوند و عبادت است، تا آنجا که فرمودند: آنچه را مرد براى خانواده اش هزینه مى کند، صدقه در راه خداست. 13 یا در روایتى دیگر، کسى را که در جهت فراهم آوردن نیازهاى خانواده تلاش مى کند، همانند مجاهد در راه خدا دانسته اند. 14 در روایت دیگرى از امام باقر (علیه السلام) به نقل از پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) آمده است: هیچ بنده اى نیست که کسب کند و آن را به صورت نفقه به خانواده اش بدهد، مگر اینکه خداوند در برابر هر درهم آن، هفتصد برابر به او اجر مى دهد. 15
البته همان گونه که مرحوم کلینى نیز در ذیل این روایات فرموده اند و در روایتى از امام على (علیه السلام) نیز برمى آید، این تلاش براى خانواده و تأمین نیازهاى آنان، تنها در زمینه فراهم آوردن نیازهاى مادى آنان نیست، بلکه هرگونه تلاش براى فراهم آوردن نیازهاى مادى، معنوى و دینى آنها را شامل مى شود، وگرنه اگر پدرى تنها براى تأمین نیازهاى مادى و دنیاى خانواده اش تلاش کند و از هرگونه فعالیتى درباره رشد دینى و معنوى آنان غافل باشد، نه تنها کارى پسندیده انجام نداده است، بلکه در برابر آنان باید پاسخگو نیز باشد.
از نکات مهمى که در تعامل با خانواده به آن توجه شده این است که نباید سرپرست خانواده منتظر بماند که اهل خانه خواسته هاى خود را ابراز کنند تا پس از آن برایشان فراهم نماید، بلکه باید همیشه درباره نیازهاى آنان پرسش نماید؛ زیرا ممکن است برخى از افراد به خاطر حیا و شرم، از بیان خواسته هاى خود عاجز باشند. این نکته دقیقاً در رفتار پیامبر با خانواده مورد توجه بوده، به گونه اى که نقل شده است: پیامبر (صلى الله علیه وآله) مکرر به خانواده اش مى فرمود: «آیا چیزى نیاز ندارید.»16
به هر حال، توجه و احترام به خانواده از مسائل مهم مورد توجه آن حضرت بوده و در نقطه مقابل، بى توجهى یا اهانت به آنان مورد مذمّت آن حضرت قرار گرفته است. در روایتى از آن حضرت آمده است: زنان را احترام نمى کند، مگر کریم، و به آنان اهانت نمى کند، مگر شخص پست. 17 در روایت دیگرى به نقل از هشام بن عروه از عایشه نقل شده است: هیچ گاه پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) زن و خادم را کتک نزدند. 18
هـ. خوش خلقى
اگرچه خوش خلقى در هر جا و هر زمانى ممدوح و از سفارش هاى حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) است، اما رفتار نیکو در خانه و خوش رفتارى با اعضاى خانواده سفارش ویژه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) بوده، به گونه اى که یکى از شاخص هاى افراد نیک، برخورد مناسب و نیکو با خانواده است. آن حضرت در روایتى فرمودند: بهترین مردم از نظر ایمان، کسى است که داراى نیکوترین اخلاق باشد و لطیف ترین رفتار را با خانواده اش داشته باشد و من لطیف ترین شما نسبت به خانواده ام هستم. 19
در روایت دیگرى، به نقل از یکى از همسران آن حضرت آمده است: کسى خوش خلق تر از پیامبر نبود. هیچ کس از اصحاب و خانواده اش او را صدا نمى کرد، مگر اینکه آن حضرت در پاسخ او لبّیک مى گفت. 20
امروزه در شیوه هاى تربیتى از نکات مهمى که مورد توجه مربّیان تربیتى قرار دارد، نوع پاسخ دادن به نداى دیگران، به ویژه خانواده وهمسر، است. برخى از افراد ممکن است به دلایلى مانند خجالت کشیدن یا جلوگیرى از ـ به اصطلاح ـ پر رو شدن با الفاظ دیگرى با خانواده سخن بگویند، در حالى که این سیره پیامبر نشان مى دهد که ما در پاسخ گویى به نداى خانوداه، باید از بهترین تعبیرها استفاده کنیم. در بیان دیگرى، درباره سیره آن حضرت نسبت به خانواده آمده است: هنگامى که پیامبر با خانواده اش بود، شوخ ترین افراد به شمار مى آمد. 21
و. برخورد با کودکان
دومین نمونه از سیره تربیتى پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) شیوه تربیتى آن حضرت در برخورد و رفتار با کودکان است. امروزه روان شناسان برخورد با کودکان را داراى ظرافت ها و پیچیدگى هاى خاصى مى دانند. به همین دلیل، بسیارى از آنان زمان زیادى را براى مطالعه در زمینه نحوه رفتار آنان صرف مى نمایند و با بررسى روان آنان تلاش مى کنند الگوهایى براى تعامل هر چه بهتر خانواده ها ارائه کنند تا از این راه بتوانند از ناهنجارى هاى رفتارى کودکان جلوگیرى نمایند. بدون شک، سیره پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در تعامل با کودکان مى تواند الگوى مناسبى در این زمینه باشد. در ذیل، این سیره به اختصار گزارش شده است:
1. ارزش فرزندان: ممکن است برخى وجود کودک و فرزند را به عنوان مزاحم و مشکلى براى خود بپندارند که جز تحمیل هزینه و ایجاد درد سر براى والدین، ثمره اى ندارند. این در حالى است که نگاه پیامبر گرامى به فرزند و کودکان کاملا متفاوت از این پندار است. بررسى روایت هاى متعدد نشان مى دهد که آن حضرت نه تنها فرزند را نوعى زحمت تلقّى نمى کرد، بلکه آنان را از رحمت هاى الهى مى شمرد. در روایتى از آن حضرت نقل شده است: فرزند صالح گلى است از گل هاى بهشت. 22 در روایت دیگرى آمده است: کسى به آن حضرت بشارت داد که خداوند به او دختر داده است. پیامبر متوجه شدند که گویا اصحاب آن حضرت از این بشارت ناراحت شدند، بى درنگ فرمودند: شما را چه شده است؟ (این فرزند) گلى است که آن را مى بویم و روزى اش بر عهده خداست. 23
2. احترام به کودکان: انسان به گونه اى آفریده شده است که به دلیل برخوردارى از کرامت نفس، همیشه دوست دارد مورد تکریم و احترام دیگران باشد. به همین دلیل، بسیارى از انسان ها براى جلب محبت دیگران، تلاش هاى فراوان مى کنند. بنابراین، انسان به صورت طبیعى، در برابر هر نوع تحقیرى مقاومت مى کند و از خود واکنش نشان مى دهد. این مسئله براى کودکان از اهمیت بیشترى برخوردار است. چه بسا کودکان بسیارى که والدینشان همه نیازهاى مادى آنان را برآورده مى کنند، ولى چون به آنان احترام نمى گذارند و همیشه آنان را تحقیر مى کنند، با والدین خود ارتباط صمیمانه برقرار نمى نمایند و این موجد بروز مشکلاتى در مسیر تربیت آنان خواهد شد.
از نکات ظریفى که در سیره پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) مکرّر نقل شده، احترام به کودکان است. در روایتى از انس بن مالک نقل شده است که پیامبر خدا از کنار کودکان که عبور مى کردند به آنان سلام مى کردند. 24 شاید بسیارى از افراد گمان کنند که چون کودکان کوچک ترند باید همیشه آنان به بزرگ ترها سلام کنند، در حالى که آموزش آداب اجتماعى آنان بر عهده بزرگ ترهاست.
3. خوش خلقى با کودکان: پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) با وجود علوّ مقام و درجاتش، در برخورد با کودکان با خوش خلقى و حتى در بسیارى از موارد، مزاح و شوخى برخورد مى کرد. در روایتى از انس نقل شده است: گاهى من با برادر کوچکم به نزد پیامبر شرف یاب مى شدیم. آن حضرت در برخورد با آن کودک، مزاح مى کرد و مى فرمود: «یا اباعمیر ما فعل النُّغَیر» (ابوطلحه انصارى کودکى به نام اباعمیر داشته که پرنده کوچکى همانند گنجشک ـ که در عربى نُغیر نامیده مى شود ـ داشته و این پرنده که براى او عزیز بوده مى میرد و پیامبر براى مزاح با او چنین مى فرمودند.) 25
در روایت دیگرى از عبداللّه بن طلحه نقل شده است: پیامبر از شوخ ترین افراد در برخورد با کودکان بود. 26
4. بازى با کودکان: توجه به کودکان و خواسته هاى آنان براى پیامبر از اهمیت زیادى برخوردار بود، به گونه اى که اصحاب او بارها پیامبر را در کوچه و بازار مشاهده کردند که با گروهى از کودکان، به ویژه یتیمان، بازى مى کرد. در روایتى آمده است: پیامبر زبان مبارک خود را براى نوه گرامى اش حسن بیرون مى آورد و آن کودک با دیدن سرخى زبان او شادمان مى شد. (یا با شادمانى به سوى او مى رفت.) 27
5. نوازش کودکان: امروزه بسیارى از روان شناسان به این نتیجه رسیده اند که نوازش کودک و کشیدن دست محبت به سر او و بوسیدنش تأثیرى عمیق در او دارد، به گونه اى که اگر والدین در دوران کودکى فرزند خود را ببوسند او هیچ گاه آن را فراموش نخواهد کرد. پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) در دورانى که خشونت اخلاقى در اوج خود بوده و کسى به این مسائل توجهى نداشت، با ظرافت و دقت کامل، نقش اساسى این امور را در تربیت کودک به مردم گوشزد مى کرد. در صحیح مسلم نقل شده است: روزى پیامبر، امام حسن (علیه السلام) را روى پاى خود نشانده بود و صورت مبارک او را مى بوسید. شخصى به نام اقرع بن حابس همین که این منظره را مشاهده کرد، گفت: من ده پسر دارم و تا به امروز، حتى یک بار هم آنها را نبوسیده ام. آن حضرت از این گفتار او ناراحت شد و فرمود: کسى که رحم ندارد خدا هرگز بر او رحم نمى کند. 28 البته نوازش و عطوفت آن حضرت تنها درباره فرزندان و نوه هاى خود نبود، بلکه آن حضرت نسبت به همه کودکان چنین رفتارى داشت.
6. مساوات در برخورد با کودکان: از جمله ظرافت هاى تربیت کودکان، که امروزه به شدت مورد توجه روان شناسان و دانشمندان تعلیم و تربیت قرار گرفته، رعایت مساوات در میان فرزندان است. بسیارى از این اندیشمندان بر این باورند که توجه بیشتر به برخى از فرزندان و رسیدگى بیشتر به آنان موجد نوعى حسادت در میان فرزندان دیگر مى شود و اثر تربیتى منفى بر آنان مى گذارد.
پیامبر گرامى با توجه به این مسئله و درک حسّاسیت آن، بارها افراد را به رعایت تساوى در میان فرزندان توصیه کردند. در روایتى، شیخ صدوق به نقل از حضرت على (علیه السلام) نقل کرده است: پیامبر مشاهده کرد مردى داراى دو فرزند بود، یکى از آنها را بوسید. آن حضرت فرمود: چرا در میان آنها مساوات را رعایت نکردى؟29
در روایت دیگرى با تصریح به این نکته فرمودند: با فرزندانتان با عدالت رفتار کنید؛ همان گونه که دوست دارید آنان در نیکى و لطفشان، با شما با عدالت رفتار نمایند. 30
از موارد مهم رعایت نکردن عدالت و تساوى میان فرزند در برخى از فرهنگ ها، تفاوت گذاشتن میان فرزندان دختر و پسر است. این مسئله در زمان جاهلى به قدرى پررنگ بود که آنان حتى نمى توانستند وجود فرزندان دختر را تحمّل نمایند. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) براى مبارزه با این بینش و تفکر، تلاش زیادى کرد. از نمونه هاى روشن این مبارزه، اهمیت بیش از اندازه آن حضرت به فرزندان دختر و حتى بیان برترى آنان بر فرزندان پسر است. در روایتى از آن حضرت نقل شده است: بهترین فرزندان دختران پرده نشین هستند. هر مردى که یکى از آنها را داشته باشد، خداوند او را به عنوان پرده اى در برابر آتش جهنم قرار خواهد داد، و کسى که دو تا از آنها را داشته باشد، خداوند به وسیله آن دو، او را به بهشت وارد خواهد ساخت، و اگر سه تا شدند یا مانند آنها خواهران دیگرى داشته باشد، خداوند از آن مرد جهاد و صدقه را برمى دارد. 31 در روایت دیگرى فرمودند: بهترین فرزندان شما، دختران هستند. 32
7. حقوق کودکان: در دین کامل اسلام، براى هر گروه و فردى حقوقى بیان شده است. در این میان، کودکان در برابر والدین داراى حقوقى هستند که پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) به بسیارى از آنها اشاره کرده اند. از ابورافع نقل شده است که از پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) پرسیدم: آیا براى فرزند نسبت به والدین حقى است؟ آن حضرت فرمودند: حق فرزند بر والدین این است که به او نوشتن، شنا و تیراندازى یاد دهد و براى او میراثى پاک به ارث بگذارد. 33
در روایت دیگرى، پیامبر گرامى با اشاره به نکته تربیتى مهمى در برخورد با فرزندان، فرمودند: فرزندان خود را دوست داشته باشید و به آنان رحم کنید و هنگامى که به آنان وعده مى دهید، به وعده هاى خود وفا کنید؛ زیرا آنان به شما به عنوان کسانى که به آنها روزى مى دهید، مى نگرند. 34
ویژگى هاى اخلاقى پیامبراعظم (صلى الله علیه وآله) در بیرون از خانه
یکى دیگر از موارد مهم در سیره پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) شیوه برخورد آن حضرت با دیگران، بخصوص زیردستان و کسانى است که با آن حضرت رفت و آمد داشتند. بى شک، این سیره نیز مى تواند الگوى مناسبى براى همه مسلمانان در برخورد با دیگران باشد. آن حضرت در برخورد با افراد، مسائل زیادى را رعایت مى کردند. در ذیل، به اختصار، به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف. احترام به دیگران
پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در برخورد با دیگران، به گونه اى رفتار مى کرد که شخصیت و حرمت افراد به صورت کامل رعایت شود و کسى تحقیر نگردد و یا مورد استهزا قرار نگیرد. این مسئله در مواردى گزارش شده است:
1. احترام به مهمان: از جریر روایت شده است که وقتى کسى بر پیامبر وارد مى شد، آن حضرت او را در بهترین جاى منزل سکونت مى داد، به گونه اى که وقتى مهمانى وارد منزل آن حضرت شد و به دلیل نبودن جا، در مکانى بدون فرش نشست، آن حضرت لباس خود را به عنوان زیرانداز او قرار داد. یحیى بن یعمر روایت کرده است: وقتى جریر به خانه پیامبر، که مملوّ از جمعیت بود، وارد شد و به دلیل نبود جا در بیرون خانه نشست، پیامبر به او اشاره کرد، لباس مبارکش را در حالى که پیچیده بود، به او داد تا بر روى آن بنشیند، ولى جریر نیز رعایت ادب نمود و به جاى آنکه بر روى لباس پیامبر بنشیند، آن را گرفت و به صورت و قلب خودش کشید. 35
همچنین سلمان فارسى نقل مى کند: روزى بر پیامبر (صلى الله علیه وآله) وارد شدم، در حالى که بر متّکایى تکیه زده بود. وقتى نشستم، آن حضرت متّکایش را به من دادند و فرمود: اى سلمان، هیچ مسلمانى نیست که بر برادر مسلمانش وارد شود و او براى احترام متّکایى برایش قرار دهد، جز اینکه خدا گناهان او را مى بخشد. 36
2. آغاز به سلام: از سیره ماندگار آن حضرت، این بود که در برخورد با هر کسى، آغاز به سلام مى کرد. آن حضرت حتى به کودکان و زنان نیز سلام مى داد. 37
3. رعایت ادب در برابر همگان: پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در گفتوگو با همگان، ادب و اخلاق را رعایت مى کرد، به گونه اى که از افراد با تعظیم و تجلیل یاد مى نمود. در روایتى از ابن مسعود نقل شده است که آن حضرت هماره مردم را با کنیه صدا مى کرد و هرگاه کسى او را مى خواند، در پاسخش از کلمه «لبّیک» استفاده مى نمود. 38در روایت دیگرى آمده است: پیامبر هیچ گاه پاهاى خود را در برابر کسى دراز نکرد. 39
4. تبسّم: از ویژگى هاى بارز آن حضرت، این بود که همیشه در برخورد با دیگران با خوش رویى برخورد مى کرد و از هرگونه تندى و اخم پرهیز داشت، به گونه اى که از عبداللّه بن حارث نقل شده است: هیچ کس را ندیدم که بیش از رسول خدا تبسّم نماید. 40
همچنین از ابن جریر نقل شده است که رسول خدا پس از اسلام آوردنم، هرگز از من دورى نجست و هر گاه مرا مى دید، لبخند بر لب داشت. 41
در آیه قرآن نیز به این خوش خلقى و مهربانى پیامبر اشاره شده است: (فَبَِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل عمران: 159)؛ به برکت رحمت الهى، در برابر آنان نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگ دل بودى از اطرافت پراکنده مى شدند.
ابومالک اشجعى از پدرش نقل کرده است: هنگامى که ما با پیامبر همنشین بودیم، کسى به اندازه ایشان سکوت نمى کرد و وقتى دیگران زیاد سخن مى گفتند، آن حضرت تبسّم مى کردند. 42
5. برخورد صبورانه: ممکن است کسانى نکته اى را یک بار بیان کنند که چه بسا مخاطبان آن را نفهمند. اما در روایتى از ابن عبّاس نقل شده است که وقتى پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) نکته اى را مى فرمود و مخاطب فرمایش آن حضرت را نمى فهیمد و دوباره سؤال مى کرد، آن حضرت سه بار آن مطلب را براى آن شخص تکرار مى کرد. 43
ب. مدارا با دیگران به ویژه خدمت گزاران
انس بن مالک به نقل از سعید بن ابى برد روایت کرده است: نه سال در خدمت پیامبر بودم و براى آن حضرت کار مى کردم؛ اما در طول این نه سال، هیچ گاه پیامبر مرا در تنگنا قرار نداد و حتى به من نفرمود که این کار را بکن یا آن کار را نکن. 44
ج. احوال پرسى از دوستان
از انس بن مالک نقل شده است که رسول اعظم (صلى الله علیه وآله) هرگاه یکى از مؤمنان را سه روز نمى دید، از حال او جویا مى شد؛ اگر غایب و در سفر بود، برایش دعا مى کرد و در صورتى که حاضر بود، به ملاقاتش مى رفت و اگر بیمار بود، از وى عیادت مى کرد. در روایت دیگرى از او نقل شده است که گفت: مدت نه سال در خدمت پیامبر اعظم بودم... آن حضرت به گونه اى بود که اگر شخصى از اصحاب آن حضرت را ملاقات مى کرد، تا زمانى که آن شخص پیامبر را رها نمى کرد آن حضرت او را رها نمى ساخت. همچنین وقتى کسى با ایشان مصافحه مى کرد، تا زمانى که آن شخص دستش را نمى کشید، آن حضرت دست مبارکش را رها نمى کرد. 45
د. توجه به نیازهاى مردم
هرگاه کسى از پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) درخواستى داشت و آن حضرت در نماز بود، نمازش را کوتاه مى کرد. همچنین از جعفر بن سلیمان از انس بن مالک روایت شده است: هر گاه پیامبر گریه کودکى را مى شنید و در نماز بود، از سوره هاى کوتاه تلاوت مى کرد تا نمازش را زدوتر تمام کند. 46
در روایت دیگرى، قریب همین مضمون از امام على بن الحسین (علیهما السلام) نقل شده است که پیامبر نماز مى گزارد، اما نمازش را زود به پایان رساند و فرمود: عجله کردم؛ چون صداى گریه کودکى را شنیدم و ترسیدم که بر پدر و مادرش سخت بگذرد. 47
این همه اهمیت به نیازهاى مردم بدان روست که آن حضرت این کار را عبادت تلقّى مى کرد و خود در روایتى فرمود: کسى که براى برآوردن نیاز برادر مسلمان خود گام بردارد، خداوند متعال براى هر قدمى که برمى دارد، هفتاد ثواب در نامه عملش مى نویسد و هفتاد گناه او را مى بخشد. 48
هـ. رعایت تواضع و فروتنى
رفتار پیامبر به گونه اى بود که از زمانى که یتیم و بى کس بود تا زمانى که پیامبرى، راهنمایى و رهبرى همه مسلمانان را بر عهده گرفت، هیچ تغییرى نکرد.
در روایتى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: رسول خدا غالباً رو به قبله مى نشست، بر روى زمین مى نشست و غذا مى خورد و مى فرمود: من بنده اى بیش نیستم. همان گونه که یک بنده غذا مى خورد، غذا مى خورم و مانند بندگان مى نشینم. 49
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) فرمود: پنچ چیز است که تا زمان مرگ آنها را ترک نخواهم کرد: غذا خوردن با بندگان بر روى زمین، سوار شدن بر الاغ به صورت برهنه، دوشیدن بزها با دستان خود، پوشیدن پشیمینه، و در اختیار کودکان بودن. همه اینها بدان روست که این کارها به یک سنّت تبدیل شود. 50
همچنین از انس بن مالک روایت شده است که ابوذر غفّارى نقل کرده است: پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در مجالس در میان اصحاب مى نشست، به گونه اى که اگر غریبى وارد مى شد، آن حضرت را نمى شناخت، تا اینکه از پیامبر درخواست کردیم اجازه دهد براى او سکّویى از گل درست کنیم تا آن حضرت بر روى آن بنشیند که هنگام ورود افراد غریب، شناخته شود.
و. گذشت از خطاهاى دیگران
پیامبر علاوه بر اینکه بر اساس آموزه هاى اسلام و قرآن کریم، مردم را به گذشت و عفو دعوت مى کرد، خود در اوج گذشت بود، به گونه اى که کسى از ایشان طلب عفو نمى کرد، مگر اینکه پیامبر او را مى بخشید. در روایتى از انس بن مالک نقل شده است: شخصى از بادیه نشینان عرب بر پیامبر وارد شد، رداى آن حضرت را گرفته بود و به شدت مى کشید. وقتى به پوست گردن آن حضرت نگاه کردم، اثر کشیده شدن عبا بر گردن مبارک آن حضرت را دیدم. در آن حال، آن اعرابى از پیامبر مى خواست که از اموالش به او کمک کند. آن حضرت نیز به او توجه مى کرد و در حالى که مى خندید، دستور داد به او عطایى داده شود. 51
ز. همراهى با فقرا
سطح زندگى پیامبر به گونه اى بود که در سطح پایین تر از طبقه متوسط جامعه آن روز قرار داشت، به گونه اى که بر اساس برخى از روایات، آن حضرت براى همسانى با طبقه کم درآمد و فقیر امّت اسلامى، حتى از خوردن نان گندم نیز پرهیز مى کرد. در روایتى از امام صادق (علیه السلام) پرسیده شد: آیا روایتى که از پدر بزرگوار شما نقل شده است که پیامبر هیچ گاه از نان گندم سیر نخورد، درست است یا خیر؟ فرمود: نه، پیامبر هیچ گاه نان گندم نخورد و از نان جو نیز هیچ گاه سیر نخورد. 52
در روایت دیگرى از ابن مسعود نقل شده است: شخصى به محضر پیامبر گرامى شرفیاب شد. هنگامى که با آن حضرت در حال گفتوگو بود، به لکنت افتاد. آن حضرت فرمود: راحت باش! من پادشاه و سلطان نیستم، من فرزند زنى از قریش هستم که قدید (نوعى گوشت پخته که آن را بر روى سنگ قرار مى دادند و در زیر آفتاب داغ مى پختند) مى خورد. 53
نتیجه گیرى
با بررسى الگوى تربیتى پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله)، به دلیل وجود دو ویژگى، یکى در شخص پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) و دیگرى در شریعت و آیینى که آن حضرت از سوى خداوند براى هدایت بشریت آورده است، مى توان الگوى مناسب، بلکه بهترین الگوى تربیتى را ارائه کرد. این الگو در سه زمینه خانه، کودکان و بیرون از خانه مطرح گردید. به نظر مى رسد مجموعه رفتارهاى پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در قالب هایى مانند عدالت محورى؛ مهرورزى به کودکان، خانواده و همه مردم؛ احساس وظیفه نسبت به همگان؛ توجه به نیازهاى معنوى و مادى دیگران و در پایان، دل سوزى آن حضرت موجب شده است همه رفتارهاى آن حضرت داراى گیرایى و جذّابیت بالایى باشد، به گونه اى که ارائه این الگو در همه موارد تعیین شده، مسیرى روشن و مستقیم فراروى همه جویندگان حقیقت قرار مى دهد.
این نوشتار کوشیده این ادعا را براى همه کسانى که به گونه اى به دنبال الگویى مناسب در زندگى دنیاى پست مدرن امروز هستند به اثبات برساند که هیچ الگویى بهتر و مناسب تر از پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) در زندگانى فردى و اجتماعى امروز نمى توان یافت. بنابراین، باید به این ریسمان استوار دست آویخت و دنیاى گرفتار در جهالت نوین را رها نمود.
پى نوشت ها
1ـ سالم الصفار، سیره پیامبر (صلى الله علیه وآله)، ترجمه غلامحسین انصارى، تهران، امیرکبیر، 1383، ص 128.
2ـ فیلیب خلیل حتّى، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ دوم، تهران، آگاه، 1366، ص 35.
3ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403، ج 16، ص 210.
4ـ علّامه حلّى، تذکرة الفقها، مکتبة الرضویه لاحیاء التراث الرضویه، ج 2، ص 562.
5ـ محقق بحرانى، الحدائق الناضره، تحقیق محمّدباقر ایروانى، قم، جامعه مدرسین، ج 23، ص 10.
6ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، ص 273.
7 و 8ـ عبداللّه بن محمّدبن جعفر اصبهانى، اخلاق النبى و آدابه، بیروت، دارالعلم للنشروالتوزیع، 1998، ج1، ص 100 / ص 280.
9ـ احمدبن على الموصلى (ابویعلى)، معجم ابى یعلى، فیصل آباد، اداره العلوم الاثریه، 1407، ج 1، ص 93.
10ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، قم، اسلامیه، 1367، ج 3، ص 148 / ابوبکر بن مسعود کاشانى، بدائع الصانع، بیروت، دارالاضواء، 1414، ج 2، ص 334.
11 و 12ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1404، ج 3، ص 443.
13ـ حسین بن مسعود فرّاء بغوى، تفسیر بغوى، تحقیق خالد عبدالرحمن العلک، بیروت، دارالمعرفه، ج 3، ص 563.
14ـ شیخ صدوق، الهدایه، قم، مؤسسه امام هادى (علیه السلام)، 1418، ص 60.
15ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 216.
16ـ عبدالرؤوف المناوى، فیض الغدیر، مصر، المکتبة التجاریه الکبرى، 1356 ق، ج 5، ص 180.
17ـ جلال الدین سیوطى، الجامع الصغیر، چ دوم، بیروت، دارالفکر، 1401، ج 1، ص 632 / المتقى الهندى، کنزالعمّال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج 16، ص 371 / ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج 13، ص 313.
18ـ اسماعیل بن کثیر دمشقى، تفسیر ابن کثیر، بیروت، دارالفکر، 1401، ج 4، ص 404.
19ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 68، ص 387.
20ـ عبداللّه بن جعفر اصبهانى، پیشین، ج 1، ص 137.
21ـ عبدالرؤف المناوى، پیشین، ج 5، ص 180.
22ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 218.
23ـ همان.
24ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، چ سوم، بیروت، دار ابن کثیر الیمامه، 1407، ج 5، ص 2306 / احمدبن شعیب نسائى، سنن النسائى الکبرى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411، ج 6، ص 90.
25ـ عبداللّه بن جعفر اصبهانى، پیشین، ج 1، ص 154.
26ـ همان، ص 331.
27ـ همان، ص 491.
28ـ مسلم بن حجّاج نیشابورى، صحیح مسلم، ج 7، ص 77 / اسماعیل بن عمر قرشى، البدایه و النهایه، بیروت، مکتبة المعارف، ج 7، ص 141.
29ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 84.
30ـ همان، ص 220.
31ـ همان، ص 219.
32ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البیت، 1414، ج 9، ص 123.
33ـ احمدبن حسین بیهقى، معجم سنن الکبرى، بیروت، دارالفکر، ج 10، ص 15.
34ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 219.
35ـ عبداللّه بن محمّد اصبهانى، پیشین، ج 1، ص 87.
36ـ همان، ص 20.
37ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، ص 229 / عبداللّه بن محمّدبن عبید قرشى بغدادى، مکارم الاخلاق، قاهره، مکتبة القرآن، 1990 م، ص 16.
38ـ محمّد فیض کاشانى، محجة البیضاء فى احیاء الاحیاء، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361، ج 4، ص 144.
39ـ ابوبکر بغدادى، الجامع لاخلاق الراوى و آداب السامع، ریاض، مکتبة المعارف، 1403، ج 1، ص 411.
40ـ همان، ج 1، ص 132.
41ـ شیخ عباس قمى، کحل البصر فى سیرة سیدالبشر، قم، مؤسسه نشر الکتب المذهبیه، ص 68.
42ـ عزالدین بن جماعة، المختصر الکبیر فى سیرة الرسول، عمان، داربشیر، 1993م، ج 8، ص 127.
43ـ عبداللّه بن محمّدبن عبید قرشى بغدادى، پیشین، ص18و 19.
44ـ جلال الدین سیوطى، الخصائص الکبرى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405، ج 1، ص 28.
45ـ عبداللّه بن جعفر اصبهانى، پیشین، ج 1، ص 322.
46ـ همان، ج 1، ص 439.
47ـ همان، ج 1، ص 447.
48ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 17، ص 21.
49ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، ص 229 / احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، دار صادر، ج 2، ص 116.
50ـ شیخ صدوق، الامالى، مشهد، آستان قدس رضوى و بنیاد پژوهش هاى اسلامى، 1408، ص 44 / شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1404، ص 235.
51 و 52ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 16، ص 230 / ص 219.
53ـ محمّدبن یزید قزوینى، سنن ابن ماجه، تحقیق محمّد فؤاد عبدالباقى، بیروت، دارالفکر، ج 2، ص 1101.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 110، ویژه نامه پیامبر اعظم
نویسنده : ابوالفضل روحى
نظر شما