جنگ و نگاهی دیگر
چرا هشت سال جنگ٬ دفاع مقدس است و چرا گفته میشود دفاع مقدس و آیا این تقدس، معنایی الهی به جنگ میدهد و از این منظر٬ محتوای جنگ تبدیل به دژ تسخیرناپذیر و دستنیافتنی میشود؟
در این صورت٬ دفاع مقدسی که نقدناپذیر است٬ میتواند عبرتآموز باشد؟ میتواند ماندگاری را تضمین کند و تکرارپذیری تجارب موفق آن و اجتناب از تجارب ناموفق را در صورت وقوع٬ معنا ببخشد یا خیر٬ به صورت کتاب مقدسی در کتابخانهای تنها برای لمس و تبرک باقی میماند و البته همرزمان موافقند که بگویم این بهترین شیوه برای ناماندگاری است؟
جنگ٬ دفاع مقدس است؛ از آن جهت که دفاع در قبال تجاوز نامشروع علیه باورها٬ تاریخ٬ هویت و جغرافیای یک ملت آزاده بود؛ ملتی که برای مقابله با آن تجاوز همهجانبه و نابرابر مبتنی بر تعالیم قرآنی و حیاتی خویش (هل تربصون بنا الا احدی الحسنین(1)) و نیز سیره و روش ائمه اطهار و به ویژه روش «هیهات من الذله» امام حسین(ع) و نیز تجربه انقلاب پیروزمند خویش یعنی پیروزی خون بر شمشیر و با قرار دادن همه این مبانی در یک راستا٬ وارد این معرکه تحمیلی نابرابر شد و سربلند از آن بیرون آمد.
این نبرد خیر و شر٬ هشت سال به درازا کشید و این مدت رکورد طولانیترین جنگ حتی طولانیتر از جنگ جهانی دوم در قرن بیستم را رقم زد؛ جنگی که جغرافیای وقوع آن گسترده و متنوع بود. در حالی که در طول صدها کیلومتر مرز زمینی رخ داد٬ جنگ محدود به زمین نبود و هوا و دریا و شهرها را هم در بر میگرفت و نظامی و غیرنظامی را آماج قرار میداد. به کشتی جنگی و غیرجنگی و هواپیماها نظامی و غیرنظامی حمله میشد و نیز هم به تیپ و لشکر و یگانهای رزمی، هم به مناطق زیست و زندگی مردم عادی در کوچه و بازار و شهرها تهاجم میشد.
هم رزمندگان را در خطوط مقدم آماج قرار میداد و هم اسرای پایبند به ارزشهای خویش را در زمان اسارت به دست دشمن قدار٬ اعدام(2) میکرد و نیز در بهکارگیری نوع سلاح٬ هیچ محدودیتی توسط دشمن رعایت نمیشد. دشمن سلاح متعارف و نامتعارف (شیمیایی ـ میکروبی) را در اختیار داشت و بدون محدودیت به کار میگرفت و در صدد تمهید و تجهیز به سلاح هستهای هم بود و در مقابل آن، «سازمان رسمی و مسئول» مقابلهکننده با این تهاجم٬ به دلایلی هم ناشی از پیروزی انقلاب و هم ساختار و بافت و ترکیب و تجهیزاتش٬ پاسخگو در چهارچوب جنگ سرد و به تنهایی ناکارآمد٬ در قبال این نوع تجاوز بود و سازمان نوپای سپاه پاسداران٬ درگیر در رویارویی با ناامنکنندگان انقلاب در شهرها و در مراحل تشکیل بود.
هر دو نهاد یعنی ارتش و سپاه، یکی در راه تثبیت و تکمیل و تصحیح سازمانی و دیگری در راستای راهاندازی و استقرار سازمانی و این امر یعنی در حین انجام مأموریت توقف تجاوز همهجانبه بودند؛ بازتابدهنده دو سازمان هوشمند و یادگیرنده در میدان درگیری و نبرد را متجلی میساخت؛ یعنی همزمان هم مأموریت را انجام میدادند و هم تکمیل و تشکیل تصحیح سازمان و البته در این مسیر٬ تنها نبودند، بلکه آحاد مردم با حمایت و حضور خود در میادین نبرد و مستقیم یا حمایت غیرمستقیم روحی و مادیشان همراهی داشتند و ترکیب این مجموعه از تلاقی و تعامل و ترکیب در بستر عملیاتی عامل تولید فرهنگی به نام فرهنگ بسیجی شد.
غلبه دادن این فرهنگ در قدرت تعیینکنندگی آن به عنوان تنها راهکار ممکن در قبال دو نظریه جنگ کلاسیک و جنگ پارتیزانی (برگرفته از آمریکای لاتین که در جنوب لبنان پیش از انقلاب ترجمه شده بود) در مصاف چه باید کرد؟(3) عبور پیروزمندانهای را باعث شد و از این رهگذر٬ دشمن در دستیابی به نتایج نهایی جنگ٬ هم در رسیدن به اهداف رسمی تاکتیکی (تفرقه و تشتت در میان مردم و اقوام) و هم در رسیدن به اهداف عملیاتی و استراتژیکی در سه سطح (حداقلی لغو قرارداد 1975 ـ حد میانی٬ تجزیه خوزستان٬ حداکثری براندازی نظام نوپای برآمده از انقلاب اسلامی) خویش ناکام ماند و این ناکامی در مقایسه با جنگهای گذشته ایران٬ رکوردی منحصر به فرد در از دست ندادن قطعهای از خاک و سرزمینی از سرزمین مادری بود.
این موارد٬ یعنی طول زمان و وسعت جغرافیا و تنوع میدان و سازمانهای سنتی غیرآماده و رو به تحول و سازمان نوپا و رو به گسترش٬ به کارگیری انواع تجهیزات مجاز و غیرمجاز دشمن علیه مردم و تنهایی ملت ایران و عکس آن٬ حمایت همهجانبه ابرقدرتها و ارتجاع منطقهای از دشمن و حضور گسترده مردم و نتیجه جنگ و تولید فرهنگ در بستر (احدی الحسنین) قرآن٬ جنگ و دفاع را برای ملت ایران مقدس کرد.
میتوان و حتما میتوان بر این موضوعات موارد بسیار دیگری به فهرست افزود و با بسط و توصیف و موارد پیشگفته خود، دلایل محکمی بر این مدعا (مقدس بودن) جنگ خواهد افزود و این ویژگیهایی است که هشت سال جنگ تحمیلی را مقدس میسازد.
اما اگر از این مقدمه این نتیجه را دریافت کنیم که همه اینها به معنای آن است که جنگ مقدس٬ نقدناپذیر و در امان از نقص و خطاست٬خ ود نیز خطاست. هر کس بر ادعا، پای بفشارد٬ حتی اگر از روی حسن نیت باشد٬ باید بداند که این اندیشه حتی با رفتار و عمل نقادانه رزمندگان در صحنه و بحبوحه جنگ نیز سازگار نبود(4) و با آن نسبتی نداشته است.
افزون بر آن٬ این گرایش و نظر٬ بیش از آن که در خدمت جنگ و دفاع مقدس باشد٬ جنگ را تبدیل به یک امری مقدس همپایه و همسان با شأن و مقام و عالم اولیا و ملائک میکند، نه بشر نیازمند الگو و اسوهپذیری که کتاب و معجزه رسولش(ص) برای هشدار نسبت به این انحراف میفرماید: «قل انما انا بشر مثلکم یوحی علی ...(5)» شاید فضای روحانی و معنوی در جنگ٬ این قدسیسازی به شکلی ناشیانه را سبب شده باشد و منجر به این برداشت نادرست و ناقص و واژگونه کرده است.
بنابراین در پاسخ به این پرسش که معنویت دفاع مقدس، ناشی از چیست٬ باید قدری اندیشید و آن را در این حوزه دستهبندی کرد؛ فضای معنوی جنگ چیزی غیر از مقدسسازی جنگ است.
درباره زمینه منتج به فضای معنوی جنگ، نکاتی را میتوان برشمرد؛ یعنی:
معنویت دفاع مقدس و علل آن:
1 ـ امام خمینی(ره) قله پر نور٬ ارتباط عاطفی و صمیمی با رزمندگان در ردههای گوناگون بود که در هر دیداری در ایام جنگ حاضران و غایبان صدای هق هق گریه رزمندگان را برمیافروخت. جملات جانسوز و مشهور امام پیرامون سپاه و ارتش که میفرمود: «ای کاش من یک پاسدار بودم ـ من یک بسیجیام و ـ یا ارتش هم امروز مردم است» این ارتباط و صمیمیت را منعکس میکند. تفسیر امام از جنگ و علل آن صرفا مادی و جهانی نبود. او جنگ را «الخیر فی ماوقع» تفسیر میکرد و این تفسیر٬ تنها عبارتی زیبا نبود، بلکه زیبایی عالمی دیگر را پیش مینهاد. در این عالم و در این جهان تفسیری٬ ارتباطی استوار و راسخ میان رهبر و رزمندگان پدیدار میساخت و آن را محکم میکرد. این صمیمت در ارتباط با همه اقشار جامعه نمایان بود و جنگ هم از این تعامل صمیمانه و معنوی بهره و سهم خود را میبرد.
2 ـ قدرت کمی و تهاجم پشتیبانی دشمن٬ از یک سو دشمنی بود که هرچه میخواست جهان شرق و غرب سیاسی با بذل و بخشش بی حد و حساب در اختیارش میگذاشت و در سوی دیگر٬ رزمندگانی بودند که جز با اتصال و ارتباط با خدای خویش و کمک از او در همت و جهادش٬ هیچ در چنته نداشت؛ نه به شرق و نه به غرب٬ نه به روسیه٬ نه به آمریکا و اروپا و نه به قدرتهای منطقه٬ به هیچکس نمیتوانست متوسل شود و کمک و حمایت جوید، زیرا همه در انگیزه صدام برای قلع و قمع انقلاب اسلامی ایران٬ همداستان بودند و همراه.
رزمندگان تنها به خدا وصل میشدند و همواره به یاد داشتند و در هر عسری (تنگی) زمزمه میکردند٬ ندای قرآنی را که «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بأذن الله»(6) و این نوع آیات ورد زبان آنان بود و در به خاک افتادن هر اسطورهای از رزمندگان، آیات جهاد را بدرقه آرامش میساختند «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» (7) و «فرحین بما اتاهم الله» (8)
3 ـ «الناس علی دین ملوکهم»؛ رهبری در جنگ قیادی بود نه سیاقی٬ فرماندهان پیشتاز در جهاد و شهادت بودند و نه دستوردهنده صرف. این فرهنگ از پادگانهای آموزش تا خطوط مقدم نبرد مستولی بود. به همین دلیل، شمار فرماندهان شهید کم نبود و بلکه پرشمار بود و گاهی هم به این پیشتازی و شوق فرماندهان اشکال گرفته میشد. اما برتری این فرهنگ در فرماندهان بود که کلام آنان را نافذ میکرد، زیرا صدق امر فرماندهان را رزمندگان در میادین جنگ و پیشتازی در جهاد و شهادت در عمل آزموده بودند و گاه تا رده دسته٬ فرمانده حضور پیدا میکرد؛ فرمانده کل تا رده دسته(9)٬ من بارها این روحیه را دیدهام و تأثیر آن در روحیه دسته٬ آمادگی دسته٬ برداشت درست دسته از مأموریت و حتی اعتراضهای دسته را دیدهام.
4 ـ نبود تبعیض و ایدئولوژی حذف؛ متمردان و معترضان جنگ در سختترین شرایط حرفهای خود را میزدند (10)٬ شعار میدادند٬ راهپیمایی میکردند اما بسیاری از آنها در رکاب موافقان جنگ و مخالفان به آن اعتراض٬ شهید شدند. هیچکس در جنگ حذف نمیشد. هر کس میآمد٬ البته همه نمیآمدند ولی هر کس میآمد٬ محترم بود و جا را برای هیچکس تنگ نمیکرد. در انتخاب یگان حتیالامکان محصور نمیشد. در انتخاب محل مانور میل و علاقه آنها تعیینکننده بود. در شرکت در خطشکنی یا پشتیبانی آزاد بودند و البته این امور در یک نظام همافزا شکل میگرفت.
این انعطاف و گشادی سینه و سعه صدر آن هم در جنگ به اندازهای بود که افرادی از استانهای گوناگون که اینها با واحدهای استانی خود همخوانی نداشتند(11)٬ ولی در کنار هم میتوانستند باری از دوش جنگ بردارند، حذف نشدند تا فرصت ابراز وجود در سختیها پیدا کنند و البته متناسب با وضعیتشان، مأموریتی به آنان سپرده میشد و همزمان با آن بسیجی بودن که نیز تعریف میدانی و عملیاتی داشت٬ از امتیازی برخوردار نبود٬ نه در پی کارت پایان خدمت بود نه استخدام رسمی٬ نه سهمیه دانشگاهی. کادر فرماندهی هم نه در پی فرمانده شدن بود٬ نه درجه٬ نه مدال.
همه میدانستند راه جهاد اصغر (جنگ) از جهاد اکبر (معارضه با نفس) میگذرد و این دو راه٬ متفاوت و مستقل نیستند. آن که در این بزم مقربتر است٬ جام بلا بیشترش میدهند. این نمادها، فرهنگ جنگ را متمایز و برجسته میساخت و از عالم خاکی به عالم آن جهانی ارتقا و تعالی میبخشید.
نمیتوان در بر پا بودن میدان جنگ و دفاع در مقابل باطل ـ در حالی که شرایط ورود و اجازه گذر از جهاد اصغر را نیافتی ـ راهی به جهاد اکبر بجویی. در این جنگ ظاهر و باطن همساز بود و حاشیه و متن هممعنا و همشکل و همه این رنجها و مرارتها و دشواریها بود که بستر تولید فرهنگ بسیجی را فراهم میساخت و فرهنگساز میشد؛ چون در سراسر جنگ٬ در طول و عرض آن و در جای جای سنگرهای آن٬ این فرهنگ و روحیه حاکم بود٬ جنگ توانست معادلات زمینی قدرتهای شرق و غرب را در صحنه نبرد بر هم زند و راهی دیگر بگشاید و از آن نیز فراتر رفت. فرهنگی را که این جنگ تولید میکرد٬ از خطوط مقدم عبور میکرد و تا به شهرها و محلهها گسترش مییافت. از کشور و مرزها عبور میکرد تا حزبالله لبنان را شکل میداد و لشکر بدر را در عراق از مجاهدین عراقی سامان میداد و اینها سازمانهایی مبتنی بر باورهای مشترک با رزمندگان و نه مبتنی بر مصالح مادی حرکتهای حقخواهانه خود را آغاز کردند.
این فرهنگ بود که یگانگی را رقم میزد و نماز و لباس و کلام و کلاه فرمانده الگو میشد و در عین حال بر هر فرماندهای چون احساس فقر به دانستن و نیاز به دعای خیرخواهی دیگران چیره بود تا بینیازی٬ از رزمنده ساده روستایی و صفا و بیغشی او درس میآموخت و خود رزمنده نوآموز میشد. این تعامل دوسویه٬ جنگ را از معرکه صرف دشمنستیزی و عقب راندن متجاوز به مدرسه اخلاق و ادب و درس زندگی و تفسیر حیات و فلسفه آفرینش تعالی میبخشید.
ضرورت نقد جنگ
رزمندگان پایدار بر ارزشهای دفاع مقدس پر از سؤال و پاسخند.
رزمندگان با رعایت این نکته و پیشتاز در آن که ما بشریم و مفختر به بشر بودنیم، اما در زمان مناسب تحت رهبری امام عادلی، بهترین لحظات زندگی خویش را نه به اجبار(12) که به انتخاب در خدمت حضور در پیشانی دفاع و خطوط مقدم از انقلاب اسلامی نمودند. هم قادرند نسبت به علل اقدامات خویش توضیح دهند و در این رابطه ترسی ندارند و هم به دنبال صیقل دادن آن تجارب و رفع نواقص و معایب آن از این رهگذر هستند و هم نسبت به آن شرایط و حتی مقایسه آن شرایط با شرایط پس از جنگ تا به امروز، میتوانند سؤالاتی در خور خون شهیدان و نه به شکل تجارت سیاسی و جناحی برای پیشبرد اهداف انقلاب مطرح سازند.
ولی باید این نکته را اضافه کرد که در انگیزه آنانی که امرز به قداست تمامعیار جنگ اصرار میورزند و در این امر نیز بعضا صادقند، بعضی دلایل را در میان سطور فکری آنان میتوان ملاحظه کرد و دلایلی برشمرد که متعارض با تقدیس جنگ است، در حالی که فریاد مقدس بودن جنگ میزنند٬ از جمله اینکه:
1 ـ نگاه از موضوع امروز به موضوعی دیروزین٬ در این نگاه تعریف نقشها یا حذف نقشها یا بزرگ و کوچک کردن نقشها و حوادث با انگیزه و مقاصد امروزی صورت میگیرد.
2 ـ بیان نکاتی برای جبران فاصله میان امروزیهایی که منصبی دارند و نسبت به دیروزیها در آن زمان بینقش یا کمنقشتر بودند.
3 ـ تقویت و تداوم رویکرد و نگاهی که از چاپ کتاب و تهیه سیدی مبتنی بر دیدگاه انتظار در صدد ساختن کلاهی از این نمد است و تعمیم دادن آن به جنگ (سیدی ظهور نزدیک است).
4 ـ رقابت سازمانی (ارتش و سپاه) در چاپ وقایع جنگ به شکل عام و یا موردی، نتیجه این رویکرد نسل جوان را با آمیزه و ترکیبی از تقدیس و تناقض و گاه تضاد و کلام غیرواقعبینانه و غیرصادقانه روبهرو کرده است که به طور طبیعی با نگاه امروزین٬ رفتار امروزین مسئولان سازمان نیروهای مسلح را ارزیابی و سنجش و این درک و فهم او را به ارزیابی از پدیدهای به نام هشت سال دفاع مقدس هدایت میکند.
این موارد تشجیعکننده و تشویقکنندهای به سمت این نوع نگاه خواهد بود که با توجه به رفتار امروزین (فردی یا سازمانی) و سخنان و کتب و مقدسسازیهای ما٬ جنگ و دفاع مقدس را به پدیده و روایتی کمتر باورکردنی و بیشتر افسانهای سوق میدهد و بنابراین تأثیرگذاری و فرهنگسازی آن را میتواند کمرمق و ابتر سازد و این یک آفت و تهدید جدی است.
و نکته دیگر آنکه:
با همه این معنویت و فرهنگ متعالی در جنگ٬ جنگ سویه دیگری هم دارد که به هیچ وجه نباید آن را با این فرهنگ معنوی٬ خلط و همتراز دانست. این سویه٬ تدابیر و تاکتیکها و راهبردهای جنگ است که صرفنظر از انگیزههای طراحان و واضعان و آمران و مجریان آن٬ ضمن اینکه نسبتی ناگسستنی با معنویت و قداست جنگ دارد٬ محصول و معلول اندیشه و تدبیر و تفکر انسانهای خاکی و امکانات و ابزارهای مادی و موقعیتهای برنامهریزیشده است. این سویه جنگ، هیچ مبنایی برای نقد نشدن ندارد و به مانند هر امر انسانی پایندگی و ماندگاری آن در هاونگ نقد٬ جلا و ارزش مییابد.
به همین دلیل و به منظور پایداری درسها و تجارب هشت سال دفاع مقدس٬ باز گذاشتن دریچه نقد جلابخش است و مانع از غبارگیری آن تجربه منحصر به فرد و درخشان تاریخ انقلاب اسلامی. حال چرا از این زاویه٬ نقد منصفانه و عادلانه میگویم و منصفانه و عادلانه بر آن تأکید میورزم؟
ـــ چرا که تردیدی در این امر ندارم. عده و عدههایی که در دوران جنگ حضور فعال داشتند به دلیل لمس شرایط و درک واقعیات و هم فرهنگ بودن همیشه این سنجه را مدنظر خویش داشته و دارد و از این شاقول (عدل و انصاف) در بررسی مهمترین موضوع تاریخ معاصر ایران عدول نمیکنند.
ـــ اما کسانی که میتوانستند باشند و خود تصمیم گرفتند که نباشند، امروز یا به دلیل عدم آشنایی و یا به دلیل آدرس نادرست دادن برای توجیه گریز از وظیفهای که در زمان ممکن میباید به آن میپرداختند. خدای ناکرده این سنجه را دچار خطا و انحراف نماید و یا با نگاهی جناحی و امروزی با لحاظ مقتضیات و شرایط به دنبال یافتن نقطهای از این کتاب برای به نقد کشیدن حریف و رقیب غیرهمفکر خویش هستند.
ـــ اما دسته سومی که غیر از اینها هستند یا به مقتضیات سن و شغل نتوانستند حضور یابند و از آن میدان تصویر ملموسی ندارند و به دنبال پاسخ به ابهاماتی هستند که از کلیت امر ملی و مقدس بودن دفاع٬ دفاع کنند و یا از دسته دوم و فارغ از رقابتهای سیاسی به دنبال کشف روایت صحیح جنگ هستند، باید نقد منصفانه و عادلانه را تشویق و ترویج کرد.
در همینجا این نکته را میافزایم که در لابلای سطور پرسشهای هر ساله آغاز دفاع مقدس و امروز بیشر از سابق دیده میشود:
پرسشهای غیربومی که در زمان جنگ رزمندگان به عنوان جنگ روانی دشمن آن را تحلیل میکردند٬ امروز متأسفانه تبدیل به سؤال در بعضی سایتهای به شکل حساب شده و یا غیرحسابشده گشته است و خدای ناخواسته٬ خواسته یا ناخواسته به نوعی به دنبال انتقامکشی از امام هشیار در بر هم زنندگی تصمیمات مجتمع گوارلوپ٬ از امام زیرک در تعیین نوع ترکیب شورای انقلاب و از امام مسلط و آگاهمند در تشکیل دولت موقت (مرحوم مهندس بازرگان) امامی پذیرنده و تعالیبخش افراد خائن در رده فرماندهی کل قوا و رئیسجمهور٬ امام مجری نظرات دیگران در تعیین نخستوزیر٬ امام مخالف ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و امام بیاطلاع از اوضاع جنگ و بناگاه جام زهر سر کشیده ترسیم میکنند.
این امام٬ امامی نیست که رزمندگان به نام خمینی (قدسالله نفسه الزکیه) میشناختند و امروز هم رهبر معظم انقلاب به حق میفرمایند: «هیچ کجای دنیا این انقلاب بی نام خمینی شناخته نخواهد شد» و در این رابطه باید هشیار بود.
و در پایان و در مسیر نقد منصفانه و عادلانه جنگ٬ مواردی را برای نمونه و البته نه محدود به این موارد به قول کاسبان حبیبالله (دشت کردن) مطرح میکنم، علاوه بر مواردی که هماکنون مطرح است؛ مثل این که چرا جنگ پس از فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد و ... ؟
1ـ علل و شکل اختلافات در کشور پیش از آغاز جنگ تا اواخر دوره اول یعنی اتمام دوره و عزل فرماندهی کل قوای رئیسجمهور وقت (بنیصدر) و پیامدهای آن بر جبهههای جنگ حتی پیش از آغاز تجاوز (اطلاع از احتمال وقوع جنگ و اقدامات حرفهای که میبایست انجام میشد).
2ـ چگونگی انتخاب مسیر بسیج بهکارگیری مردم در جنگ به عنوان یک روش غیرمأنوس و غیرتجربهشده در مقایسه با جنگ کلاسیک و جنگ پارتیزانی و دشواریهای آن راه و پیامدهای آن.
3ـ ارتباطات در جنگ چگونه بود؟ ارتباط سازمانهای نظامی با سیاسیون٬ ارتباط ارتش و سپاه٬ سپاه و سپاه٬ سپاه با پشت جبهه٬ در درون جبهه٬ نسبت به منطقه عملیات٬ نسبت به مانور٬ نسبت به پیامدهای هر عملیات (پیام حضرت امام(ره) پس از عملیات طریقالقدس٬ نظر امام پس از عملیات بدر٬ پیامهای امام در اواخر جنگ و در روزهای آخر جنگ٬ پس از پایان جنگ پیرامون جنگ).
4ـ چرایی عملیاتهایی که شناسایی شد، ولی انجام نشد (مثل بمو) یا شناسایی شد٬ ولی در زمان خودش انجام نشد (والفجر 8).
5ـ چرایی عملیاتهایی که انجام شد و موفق نبود (رمضان٬ والفجر و والفجر مقدماتی).
6ـ چرایی انجام عملیات در غرب و جنوب کشور، چرا جنگ در آخر به منطقه غرب کشیده شد.
7ـ استراتژی جنگ٬ جنگ تا یک پیروزی و چرایی تبدیل نشدن پیروزیهای میدانی به دستاوردهای سیاسی.
اینها را مدخلی برای این ورود با وضو به این بحث بپنداریم تا درسهای بیشماری که در پس این گنجینه فراتر از خاطره نهفته است٬ در پالایشگاه نقد و بررسی٬ محصولات پالایش شدهای فراتر از میدان نبرد در ابعاد مختلف (سازمان٬ ابتکار٬ کارآفرینی٬ وحدت٬ صداقت٬ ایثار) در چرخه و پهنه ایران اسلامی و فراتر از آن به پاس خون شهیدان نهادینه شود.
پینوشت:
1.سوره توبه آیه 63
2. خاطره حماسی از این اقدام دشمن خبیث دارم که مو بر تن راست میکند. از یک شهید گمنام٬ دلاورانی که کمتر به آنها پرداخته میشود و حال آنکه این سرداران گمنام بر من و ما حقی دارند که غیر از خدای سبحان نمیتواند آن را ادا کند.
3.این دو نظریه در ابتدای جنگ طرفدارانی داشت و هر دوی آن٬ تست و هر دو با ناکامی مواجه شد. پیش از این دو نظریه٬ نظریه دیگری وجود داشت که مخلص آن در نامه آن زمان حقیر؛ «ای مسلمین به داد ما برسید» منعکس شد. برتر شدن این نظریه و انتخاب و چکیده آن٬ خود شرح و تفصیل فراوانی دارد که صاحب و یا اصحاب اصلی (غیر از بنده) آن باید بدان بپردازند.
4.در طول هشت سال دفاع مقدس٬ بارها در بحث منطقه عملیات نوع عملیات و تقدم و تأخر یگانی فرماندهان محوری، اختلافات و بحثهای فراوانی صورت گرفته که کتاب مبسوطی است؛ یعنی در بحبوحجه جنگ٬ نقد و نگاههای متفاوت هرگز در محاق قرار نمیگرفت.
5. آیه 110 سوره کهف.
6. سوره بقره آیه 249 ـ فلما فضل طالوت بالجنود ...
7.سوره آل عمران آیه 170 و 169 ـ ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله...
8.به یاد داشته باشیم غزوه احد که در محضر پیامبر رحمتالعالمین(ص) به فرماندهی ایشان صورت گرفت، عرصه نقد در رهاسازی تنگه احد به دلیل حضور ایشان (روحی له الفداء) از دسترس خارج نشد.
9. یک گروه رزمی کوچک در تقسیمبندی یگانهای رزمی تیم٬ دسته٬ گروهان٬ گردان٬ تیپ٬ لشکر
10.اعتراضات بچههای رزمنده منطقه 10 تهران در زمان جنگ.
11. لشکر 6 پاسداران.
12. مقایسه جمعیت ایران و عراق و تعداد نیروی به خدمت گرفته شده توسط طرفین در میادین جنگ، حتی تعداد سربازان واجبالخدمت در مقایسه با تعداد سربازان حاضر٬ گویای صادقی بر این مدعاست. هرچند در آن زمان غرب به عنوان یک جنگ روانی از امواج انسانی جمهوری اسلامی ایران میگفت و متأسفانه امروز مدعیان (چفیهربودگان) همان موضوع را تبدیل به سؤال از فرماندهان کردهاند.
منبع: / سایت خبری / تابناک ۱۳۹۰/۷/۵
نویسنده : علی شمخانی
نظر شما