حجاب اسلامی یا حجاب ایمانی؟
چندی پیش سایت «جرس»، یادداشتی درباره حجاب به قلم آقای «صالح نظری» منتشر کرد که در آن به طرز جالبی، مقوله حجاب در قرآن بررسی و استدلال شده بود که از آیات قرآن نمیتوان حجاب را استخراج کرد!
1. تمایز ایمان و اسلام
در آغاز با اشاره به آیه «59» سوره مبارکه «حجرات» که خداوند در آن زنان و دختران پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ و زنان مؤمنین را درباره رعایت حجاب خطاب میکند، مینویسد: «مورد اول و دوم، زنان مشخصی هستند اما دسته سوم مفهوم عام است؛ یعنی هر زنی که همسر یک مؤمن باشد، به تعبیر دیگر نه لزوماً خود مؤمنه باشد، بلکه همسر مرد مؤمن باشد. تفاوتی وجود دارد میان مسلم و مؤمن؛ مسلم کسی است که مسلمان است، یعنی دو جمله شهادتین را گفته است و به تعبیر دیگر، به یگانگی خدا و نفی غیر او به عنوان الله اقرار کند و نیز به رسالت الهی محمد ـ صلیاللهعلیهوآله ـ مقر باشد.
اما مؤمن کسی است که به همه دستورهای پیامبر با کمال خلوص و باور درونی ایمان داشته باشد؛ بنابراین، تفاوت است بین کسی که اقرار دارد و کسی که ایمان دارد. از این روی، قرآن خطاب به کسانی که میگویند ایمان داریم خطاب میکند، بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است، برای این که شرط ایمان، جهاد در راه خدا با مال و جان است.
با توجه به این موضوع، میتوان گفت که همه مسلمین، نمیتوانند و یا نمیخواهند مؤمن باشند؛ یعنی حاضر به دادن جان و مال در راه خدا نیستند، ولی همچنان میخواهند مسلم باشند؛ بنابراین، کافی است مرد مسلمی اظهار کند مسلمان است، ولی مؤمن نیست که در این صورت، آیه یاد شده مشمول همسر او نمیشود».
این استدلال آقای نظری نه تنها به ردّ الزام حجاب برای زنان مسلمان میانجامد، بلکه با یک نتیجهگیری عقلانی به ردّ تمامی احکام دین اسلام اعم از نماز، روزه و... نیز منجر میشود. برای اثبات ادعایمان بنا بر استدلال ایشان، تعدادی دیگر از آیات قرآن را بررسی میکنیم.
خداوند متعال در آیه «183» سوره «بقره» میفرماید: «یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام...»؛ یعنی ای کسانی که ایمان آوردید، روزه بر شما واجب شده است ... .
بنا بر استدلال آقای نظری، از آن جا که اسلام با ایمان تفاوت دارد و خداوند در این آیه مسلمانان را خطاب قرار نداده است، از این روی، این آیه شامل کسانی میشود که ایمان به احکام خداوند داشته و حاضر هستند با مال و جان خود در راه ایمان و اعتقاد خود بایستند و از آن جا که بیشتر مسلمین این گونه نیستند، بر آنها روزه واجب نیست! و طبق همین استدلال آیات زیر هم همگی شامل مؤمنان است نه مسلمانان:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ...» (بقره:153)
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَطِیعُواْ اللّهَ وَاَطِیعُواْ الرَّسُولَ...» (نساء:59)
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا » (حجرات:12)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا...» (مائده: 105)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ...» (انفال:24)
این که خداوند جایی از قرآن میان اسلام و ایمان تفاوت قایل میشود، در اصل میخواهد عیار این دو مقوله را برای مدعیان روشن سازد. خداوند میخواهد به مردم بفهماند که میان اقرار زبانی به اسلام و ادای شهادتین، ایمان قلبی به خدا، اسلام و احکام الله فرق است. خداوند میخواهد در این آیه، خطاب به اعرابی که از روی حسابگری و موذیانه مجبور به تظاهر به اسلام هستند، بگوید میان اسلام شما و ایمان یاران حقیقی پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآله ـ تفاوت از زمین تا آسمان است.
اما این آیه به هیچ وجه دلالت فقه بر رعایت نکردن احکام اله بر مسلمانان نیست. هر کس که حتی به ظاهر به اسلام اقرار کند، بر او رعایت تمام احکام دین اسلام واجب میشود و تفاوت اسلام و ایمان در این مقوله، صرفاً به عیار و ارزش این دو، نزد خداوند مربوط میشود. در غیر این صورت، آیا صرف به زبان راندن شهادتین بدون انجام هیچ فعل واجب، دلیلی بر برتری مسلمانان بر کفار است؟!
2. جلباب یا لباس عرفی؟
آقای نظری در ادامه یادداشت به بررسی بخش دیگری از همین آیه پرداخته و میگویند: «در موضوع نوع پوشش باید گفت، در آیه فوق پوشش زنان مردان مؤمن را پوشش جدیدی فراتر از آنچه میپوشیدند قرار نداده، بلکه فرموده «پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند»؛ یعنی پوشش خود را به بدن بچسبانند تا بر اثر باد و یا راه رفتن کنار نرود و به اصطلاح خودشان را جمع و جور کنند و با تعبیری دیگر شناخته شوند تا مردان زن آزار و هرزه مزاحم آنان نشوند؛ بنابراین، آنچه عرفاً میپوشیدند همان پوشش کفایت موضوع را مینموده است».
نخست؛ شما این دلیل را که «یعنی پوشش خود را به بدن بچسبانند تا بر اثر باد و یا راه رفتن کنار نرود»، از کدام قسمت قرآن استنباط فرمودید؟
دوم، بهتر بود تحقیقی انجام میدادید تا ببینید لباس عرفی زنان آن دوره چه بوده است که برای ردّ حجاب اسلامی با تمام حدود و قوائد آن، به کفایت کردن آن لباس عرفی تأکید کردهاید؟! امیدوارم بر این عقیده نباشید که لباس عرفی زنان آن دوره چیزی مثل مانتوهای کوتاه و چسبان این دوره، بوده است؟!
سوم، باید از جناب آقای نظری این را بپرسیم که آیا شما معنای جلباب را میدانید؟ آیا در مورد مصادیق آن تحقیقی انجام دادهاید؟ به چه چیزی جلباب میگویند؟ آیا به هر پوششی جلباب اطلاق میشود که شما این کلمه را به پوشش ترجمه کردهاید؟
چهارم، بفرماید عبارت «مِن» در «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ» چه کاربردی دارد؟ آیا به بخشی از یک چیزی که جلباب است، اشاره دارد؟
این بخشی که جناب آقای نظری به اشتباه آن را ترجمه و تفسیر کردهاند، به این معناست که «بخشی از جلباب (که چیزی شبیه مقنعه بلند میماند) خود را به خود نزدیک کنند تا گردن و سینه آنها آشکار نشود» و این قسمت دقیقاً به پوشاندن سر، گردن و سینه اشاره دارد و آن چیزی که ایشان فرمودند، صرفاً یک برداشت شخصی است که با توجه به تخصص نداشتن شما در فهم و تفسیر قرآن چندان جایگاه ندارد!
3. متلک و فرهنگ مدرن
آقای نظری سپس به بررسی هدف این آیه پرداخته و مینویسد: «طبیعتاً آیه هدفی را از این کار تعقیب میکرده، این هدف را همین آیه چنین بیان میکند: «این براى آن که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است»، دو معنا از شناخته شدن میتواند وجود داشته باشد:
1. پوشیدن همان لباس عرفی توسط زنان، وقتی آزاد بود (بدون کنترل) بر اثر باد یا حرکت کنار میرفته و باعث توجه مردمان و در نتیجه آزار لفظی (متلک) آنان میشده است و چسباندن لباس عرفی به بدن، مانع از توجه مردان آزار رسان میشده و زنان به عنوان زنان خوب و پاکدامن شناخته میشدند و مردان هرزه در برخورد با آنان احتیاط لازم را میکردند؛ بنابراین، علت صدور این دستور برای زنان مؤمنین جلوگیری از جلب توجه مردان هرزه بوده تا سبب آسیب زنان نشود، آن هم محض احتیاط.
2. مردان هرزه زنان را (به جهت نچسبیدن لباس به تنشان) نمیشناختند و به تصور این که کنیز هستند، مورد آزار لفظی قرار میدادند و این نشناختن به ویژه در شبها بیشتر نمود داشته است، از این روی، دستور این بوده که لباستان را به بدنتان بچسبانید تا شما را بشناسند (با کنیز اشتباه نگیرند) تا باعث آزار شما نباشند.
شأن نزول آیه نظر دوم را تأیید میکند که خواهد آمد؛ بنابراین، دستور برای شناخته شدن زنان توسط مردان هرزه و در نتیجه عدم آسیب از ناحیه آنان است؛ یعنی اگر بدون این دستور امکان عدم آسیب به زنان باشد، موضوع دستور خود به خود منتفی است و همچنین است اگر مردان با آموزشهای لازم اصولاً اهل آسیب رساندن به زنان مردان مؤمن نباشند و نیز از این نکته ظریف نباید غافل شد که حضور زنان در هر اجتماعی که امکان آسیب رساندن (متلک پراندن) به آنها نیست، شامل اجرای حکم نمیشود و بدیهی است، تشخیص موضوع حکم با آن زن مؤمن و یا شوهر زن مؤمن و دخالت دیگران در این موضوع بیمورد است».
جناب آقای نظری! آیا میدانید کنیز به چه کسی گفته میشود؟ کنیز به غیرمسلمانانی گفته میشود که در جنگ به اسارت درآمده و به جای کشته شدن به کنیزی مسلمانان درآمده است. از این روی، زنان مؤمن هیچگاه کنیز واقع نمیشدند. حال با این توضیح که تفاوت کنیزان غیرمسلمان با زنان مؤمن در پوشش و حجاب آنان بوده و زنان مسلمان برای شناخته شدن از کنیزان، بهتر بود که حجاب را رعایت کنند تا شناخته شوند.
نکته بعد این که این آیه صرفاً برای شناخته شدن زنان مؤمن از کنیزان نیست، بلکه به این معناست که یکی از فواید این پوشاندن برای زنان مؤمن این است که از کنیزان متمایز شده و در نتیجه از اذیت مردان هرزه به دور میماندند. از این روی، نمیتوان گفت اگر در یک فضایی این گونه باشد که مردان به دلیل آموزش دیدن و با فرهنگ شدن! به زنان متلک، اذیت و آزار ندهند، زنان میتوانند حجاب را رعایت نکنند!
جناب آقای نظری! آیا شما فضایی را سراغ دارید که مردان در آن فضا دورههای آموزش بیتوجهی به غریزه را بگذرانند و دیگر نسبت به جذابیتهای زنان بیاعتنا باشند؟! این فرهنگی که شما از آن یاد میکنید، احتمالاً به حد کمال در جوامع غربی حاصل شده است! ولی باز شاهد اذیتها، آزارها، متلکها و تجاوزهای بسیار به زنان بدحجاب در آن جا هستیم. باید فراموش کنیم که مردان بنا بر آموزش نسبت به بدپوشی زنان نامحرم بیاعتنا و بیتفاوت شوند.
3. حجاب برای ناشناسان!
آقای نظری در ادامه به شأن نزول آیه پرداخته و پس از بررسی روایات گوناگون از شأن نزول این آیه که همگی بر شناخته نشدن زنان مؤمن از کنیز در شب اتفاق نظر دارند، مینویسند: «این شأن نزولها مشخص میکند مشکل در شبها به وجود میآمد و در طول روز به دلیل دیده شدن زنان، آنان را میشناختند و جسارت نمیکردند.
به تعبیر دیگر، در محیطهایی که زنان و مردان همدیگر را میبینند و میشناسند، موضوع حکم منتفی است و آیه با دستور یاد شده قصد داشت وسیله شناخت زنان توسط مردان را فراهم کند و این با چسباندن لباس به بدنشان ممکن بود، به ویژه که ساکنان شهر مدینه به خوبی همدیگر را میشناختند و در تاریکی شب قادر به تشخیص نبودند».
لطفاً بفرمایید اگر زن مسلمان و مؤمنی از یک دیار دیگر به مدینه میرفت یا از مدینه به یک دیار دیگر میرفت، آنگاه تکلیف چه بود؟! برای نمونه، آیا اهالی شام و کوفه، فلان زن مؤمن را در روز ببینند میتوانند او را بشناسند؟! آیا در این مواقع حجاب لازم بود یا نه؟!
4. پیامبر عرفگرا؟
ایشان در جای دیگری از نوشتار خود مینویسند: «آنچه از مقدمههای یاد شده میتوان نتیجه گرفت، این که حفظ عفت و حیا مربوط به خود شخص است که بستگی به نوع تربیت خانوادگی، آداب و رسوم و سنن جامعه دارد؛ چه بسا، نوع پوششی خاص در یک جامعه عرف و هنجار و در جامعه دیگر، همان پوشش غیرعرف و ناهنجار شمرده شود، پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ که شخصی عرفگرا بوده و بسیاری از احکامش منبعث از عرف زمانه بوده است، نمیباید و نمیتوانست خارج از عرف دستوری شاق (حداقل برای اکثریت) صادر کند، وقتی دستوری (قانونی) با مخالفت اکثریت روبهرو باشد، عملاً آن دستور (قانون) از نظر اجرایی با مشکل روبهرو میشود و زمینه عصیان را فراهم میکند».
بهتر بود درباره این که فرمودید: «پیامبر اکرم که شخصی عرفگرا بوده و بسیاری از احکامش منبعث از عرف زمانه بوده است». بیشتر توضیح میدادید و دلیلش را هم بیان میفرمودید. آیا پیامبری که اساساً رسالتش با مخالفت با مهمترین شیوهههای غالب زندگی اعراب جاهلی تعریف میشود و مخالفت اکثریت اعراب را برانگیخته، پیامبری عرفگرا بود؟ آیا شما مخالفت با بتپرستی، شراب خواری، زنا، زنده به گور کردن دختران، ازدواج با مادر، رباخواری، مال اندوزی، ظلم به زیردستان و هزاران هزار عادت بد اعراب جاهلی را احکام منبعث از زمانه میدانید؟ جناب نظری! در ادامه به بررسی آیات 30 و 31 سوره مبارکه «نور» که مربوط به حجاب است، میپردازند و با همان استدلال که خطاب این آیه برای مؤمنان است، نه مسلمانان! نتیجه میگیرند که هیچ آیهای در قرآن وجود ندارد که به حجاب مسلمانان امر کرده باشد.
نتیجهگیری
بار دیگر تأکید میکنیم، تمایزی که خداوند میان اسلام اعراب و ایمان امثال حضرت علی ـ علیهالسلام ـ سلمان و ابوذر قرار میدهد و خطاب به اعراب میگوید: «قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ...». به این دلیل است که میخواهد عیار، ارزش ایمان و باور قلبی داشتن به خداوند و احکام اسلام را مورد تأکید قرار دهد و به مردم بفهماند که اگرچه به صرف اسلام آوردن و انجام ظواهر دین اسلام مورد رحمت خداوند واقع میشوند، نباید انتظار داشته باشند که اسلام ظاهری آنان با ایمان عمیق مؤمنان اصیل همچون علی ـ علیهالسلام ـ و ... برابر تلقی شود.
حال آن که این تمایز به هیچ وجه به معنای تفاوت در احکام میان مؤمنان و مسلمانان نیست. در دین اسلام هم افراد مسلمانی که به ظواهر بسنده میکنند، باید احکام واجب را انجام دهند و هم مؤمنانی که به فهم و ایمان عمیق از اسلام رسیدهاند، میبایست احکام واجب را انجام دهند. به عبارت دیگر، تفاوت میان مؤمن واقعی و مسلمان ظاهری در انجام دادن یا ندادن احکام واجب دین اسلام نیست، بلکه در اعتقاد قلبی و راسخ به دین و احکام خداوند است که در مؤمنین به شکل عمیق وجود دارد، اما در مسلمانان ظاهری به شکل سطحی...(*)
منبع: / سایت خبری / تابناک ۱۳۹۰/۰۷/۰۷
نویسنده : ابوالفضل اقبالی
نظر شما