نگاه به رفتار دیگران، بهره گیری ازانتقادهای دیگران
مجله پیام زن اردیبهشت 1377، شماره 74
نویسنده : سیدمهدی موسوی کاشمری
24
ر قسمتهای پیش، به چند مورد از روشهایی که در امر تربیت نفس و خودسازی به کار می آیند پرداختیم و در این قسمت، به دو مورد دیگر از آنها می پردازیم و با آن بحث را در
این قسمت به پایان می بریم.
4ـ نگاه به رفتار دیگران
در رنگ و دقت در کارهایی که از دیگران سر می زند اگر از روی خودخواهی و عیب جویی و برای سرزنش آنها صورت بگیرد امری مذموم و ناپسند است و ثمره ای جز فساد و فراموشی از خود ندارد.
امیر مؤمنان می فرماید: «فَمَنْ شَغَلَ نفسَه بغیر نفسه تحیَّر فی الظّلمات و ارْتَبک فی الهلکات و مَدَّتْ به شیاطینُه فی طغیانِه». آن کس که از روی اصلاح نفس، سر باز زند و به عیوب دیگران و به غیر خود مشغول شود در تاریکیهای گمراهی، سرگردان گشته و در هلاکتها واقع خواهد شد و شیطانهای گمراه کننده اش او را به سرکشی خواهند کشاند.(1)
در یک روایت معتبر، امام باقر علیه السلام فرمود: «انّ اقرب ما یکون العبد الی الکفر ان یواخی الرّجل الرّجِل علی الدّین فیحصی علیه عثراته و زلاّته لیعنّفه بها یوماما». نزدیکترین حالت انسان به کفر این است که شخصی با دیگری پیمان برادری دینی ببندد، سپس لغزشها و عیوب او را در نظر بگیرد تا روزی او را بدانها سرزنش کند و بی آبرو سازد.(2)
باز در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام از رسول خدا(ص) نقل می کنند که آن حضرت فرمود: «من اذاع فاحشة کان کمبتدئها و من عیر مؤمنا بشئ لم یمت حتّی یرتکبه». کسی که فعل زشت دیگری را که از مردم پوشیده است افشا کند مانند آغازگر آن است و هر کس مؤمنی را به کاری یا صفتی سرزنش کند نمی میرد تا این که خود بدان گرفتار گردد.(3)
امام راحل(ره) در این باره می گویند: «هیچ عیبی بالاتر از آن نیست که انسان عیب خود را نفهمد و از آن غافل باشد و با آنکه مجموعه عیوب است به عیوب دیگران بپردازد».(4)
و اما اگر این عمل، به خاطر درس گرفتن و آموختن باشد خوب و پسندیده است، زیرا انسان از آنجا که حبّ ذات دارد، به صفات و شؤونات خود نیز علاقه مند است و لذا ممکن است شخصی دارای صفاتی ناروا و زشت باشد ولی در عین حال خود به ناپسند بودن و قباحت آن چندان توجهی نداشته باشد ـ و به همین خاطر، نوع انسانها وقتی در برابر آینه قرار گیرند، از نقاط زشت صورت خود غافل اند خود را زیبا و از افراد خوش قیافه خیال می کنند. هر چند این گونه نباشند ـ ولی همین صفت و یا کار را وقتی از دیگری مشاهده کند، به خوبی متوجه عیب و قباحت آن می شود.
قرآن کریم در آیات مختلف، بدین حقیقت اشاره فرموده است، چنان که نسبت به شیوه و رفتار منافقان می فرماید: «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انّما نحن مصلحون». هر گاه بدانان گفته می شود که در زمین فساد به پا نکنید می گویند ما مردمانی اصلاح طلب هستیم.(5)
و نیز در چندین مورد در خصوص عملکرد کفّار می فرماید: «... و زیّن لهم الشیطان اعمالهم ...» شیطان کارهایشان را در نظرشان زیبا جلوه داد.(6)
بنابراین، اگر نگاه انسان به شیوه زندگی و عمل دیگران از این دیدگاه صورت پذیرد که چون این نحوه رفتار در نظر او ناروا و مذموم جلوه گر شده و او آزاد از علایق نفسانی و حبّ ذات به زشتی و ناپسند بودن آن واقف گردیده است و باید بکوشد که او بدان صفت و یا عمل دچار نگردد نه تنها چنین کاری نکوهیده نیست و نه تنها فسادی بر آن بار نخواهد گشت بلکه خود از عوامل تربیت نفس و پی بردن به زشتیهای اخلاقی برای ترک آنهاست.
فرق این بحث با قبل آن، در این است که در بحث پیش، نحوه رفتار دیگری با شخص، میزان داوری قرار می گرفت تا بر اساس آن همان گونه رفتار را با او در پیش گرفته و عمل کند ولی در این گفتار، رفتارها و صفات به طور عموم مطرح اند و به نحوه عملکرد دیگران با او محدود نمی گردد و این شیوه، اساسا ملاکی است برای تشخیص هر صفت و کار ناسره و مذموم چه در ارتباط با او باشد و چه نباشد.
شیخ اجلّ سعدی می گوید: «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان. هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.»(7)
طبق روایتی از امام عسکری علیه السلام، آن حضرت فرمود: «برای ادب کردن و تربیت نفست همین بس است که از آن چه از دیگران در نظرت ناپسند می آید، دوری گزینی.»(8)
مثلاً ممکن است مردی مشاهده کند که شخصی نسبت به همسر خود از خویش محبت نشان نمی دهد و با بهانه گیریهای بی مورد زندگی را بر خود و خانواده اش سخت و غیر قابل تحمل ساخته است و به جای این که کانون زندگی اش را گرم و باصفا نگه داشته و با اخلاق خوش و تحمل و صبر، گذران عمر را به زن و فرزند خود گوارا و شیرین سازد، به گونه ای با آنها سخن می گوید و عمل می کند و رفتاری از خود نشان می دهد که دنیا را در نظر آنها تیره و تار می کند و امید به زندگی را در جان آنها می کشد و خود را به خسارت و زیانکاری در دنیا و آخرت مبتلا می کند.
هر انسان عاقل و اندیشمندی ممکن است با دیدن این رفتار در خود احساس ناخرسندی و تنفّر کند و زشتی آن را به درستی درک کند. چنین شخصی، اگر دارای این صفت و شیوه باشد و بخواهد در صدد اصلاح خود باشد به خوبی می تواند به عیب نفس خویش واقف شود و در پی رفع آن باشد.
همچنان که ممکن است خانمی در محیط زندگی نسبت به وظایفش در مقابل شوهر و فرزندان خود سستی نشان دهد و با بهانه گیریهای بیجا و به رخ کشیدن زندگی و وضع فلان همکار شوهر و یا خویشان و همسایگان و با چشم و هم چشمیهای خود و انتظارهای فوق تحمل همسر، راحتی و آسایش روحی و جسمی را از کانون خانواده اش سلب کرده و چند روزه عمر را که باید با تفاهم و همکاری و قناعت و اعصاب و فکر آرام سپری گردد، به معرکه بگومگوهای ملال آور و درهم شکننده و میدان مشاجره و جنگ و نزاعهای لفظی و خانمان سوز، تبدیل کند، و در عین حال، خود از زشتی کار خویش بی خبر باشد و خود را با این گونه عملکرد، صاحب حق نیز بداند، ولی با توجه و مشاهده وضعیت اسف بار برخی خانواده ها که در اثر رفتار مشابه آنچه او بدان مبتلاست، همواره در آتش اختلاف و درگیری و فشارهای روانی و عصبی و احیانا گناهان و جرایمی که شوهر به خاطر تأمین خواسته های نامشروع و زیاده طلبیهای همسر خود مرتکب می شود، می سوزند، به خود می آید و به بدی و ناشایست بودن اخلاق خویش اذعان می کند و اگر انسان عاقلی باشد در اصلاح آن می کوشد و به فرموده امام عسکری علیه السلام، همین امر برای تربیت و تأدیب او کافی است.
البته، برای تشخیص صحیح و مطابق با واقع صفات منفی و ناروا بودن رفتار و عمل دیگران توجه به دو امر اساسی ضرور است تا قضاوت شخص در این باره دچار انحراف و کج اندیشی نگردد:
1ـ این نگاه، نباید از روی محبت شدید و علاقه مفرط باشد. زیرا عشق و دوستی موجب می شود که فعالیت ذهن و فکر، محدود و هدایت شده گردد و اندیشه و عقل تحت الشّعاع محبت و در دایره حاکمیت آن قرار گیرد. و لذا چشم را از دیدن زشتیهای محبوب کور، و گوش را از شنیدن حقایق تلخ و ناروا در باره او کر می کند.
سعدی شیرازی می گوید: «حسن میمندی را گفتند: سلطان محمود چندین بنده صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانی اند، چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز، که حسن زیادتی ندارد؟ گفت: هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید.
هر که سلطان مرید او باشد
گر همه بد کند نکو باشد.
اگر به چشم ارادت نظر کنی در دیو
فرشته ایت نماید به چشم کرّوبی.(9)
این محبوب، گاهی شخص است و گاهی گروه خاصی است که او بدان تعلق دارد و زمانی هم محیط خاص و یا شئ معینی است.
قرآن کریم، در دو جا این گونه می فرماید: «کلّ حزب بما لدیهم فرحون» هر گروهی بدان چه در نزد آنهاست خوشنودند.(10)
این آیه کریمه، به تأثیر تعیین کننده وابستگی و تمایل به حزبی خاص در جهت هدایت و سوق دادن فکر و اندیشه به سوی پذیرش هر آنچه از ناحیه آن گروه عرضه می گردد ـ خواه آن داده ها حق باشند و یا باطل ـ اشاره دارد.
2ـ همچنان که برای رسیدن به قضاوتی واقع گرایانه نسبت به کارها و حوادث، نباید نظر بدان از روی محبت باشد. نگاه از روی دشمنی و عناد نیز مسیر فکر و داوری را منحرف کرده و دیده شخص را از دریافت حقیقت و واقع، باز می دارد. و چه بسا صفات خوب در نظرش بد آید و کار پسندیده و یا حادثه ای خوشگوار در دیدگاه او ناپسند و یا تلخ جلوه گر شود.
امیر مؤمنان(ع) می فرمایند: «إذا أقبلت الدّنیا علی قوم أعارتهم محاسن غیرهم و إذا أدبرت عنهم سلبتهم محاسن أنفسهم». هر
گاه دنیا به کسانی روی آورد نیکوییها و کارهای خوب دیگران را هم بدانان نسبت دهند و زمانی که بدانان پشت کرده و مردم از آنها رویگردان شدند، خوبیهای خود آنها را نیز نادیده می انگارند و کمالات آنها را از یاد می برند.(11)
و به قول سعدی:
کسی به دیده انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
و نیز:
وان که را پادشه بیندازد
کسش از خیل خانه ننوازد
بنابراین، دید واقع بینانه آن است که شخص ناظر بر کنار از حبّ و بغض، و جدای از محبت و یا عناد مفرط، عمل دیگری و یا قضیه ای خاص را بنگرد و آن گاه به قضاوت و داوری بنشیند.
5ـ بهره گیری از انتقادهای دیگران
در همین راستاست که در تعلیمات تربیتی اسلام و در مکتب انسان پرور اهل بیت عصمت(علیهم السلام) توصیه گردیده که انسانها برای دریافت عیبهای نفسانی خود و پی بردن بدانها از قضاوت دیگران در باره خود بهره گیرند و از آن با تمام وجود استقبال کنند. همان دیگرانی که به دور از حاکمیت حبّ ذات و عشق به نفس، با واقع نگری نقصها و کمبودهای وجودی ما را درمی یابند و خیرخواهانه به ما بازگو می کنند.
این موضوع، گرچه خود از شاخه ها و فروع عنوان قبلی به حساب می آید و در حقیقت ریشه در همان اصل دارد ولی به خاطر اهمیت و نقش حساس آن در ردیابی عیبهای نفسانی و کشف آنها و تأثیر کم نظیر آن در جهت تربیت و اصلاح اخلاق، به عنوان روشی مستقل مطرح گردید.
بسیاری از مردم از ثناگویی و تعریف و تمجید دیگران از خود، خشنود می شوند و آنان را بهترین دوست خود به حساب می آورند و از انتقاد و بازگو کردن عیبهای خود از ناحیه آنها به خشم می آیند و حتی برخی افراد از شنیدن کوچکترین نقص کار و زشتی رفتارشان مضطرب می گردند و تحمل پذیرش آن را در خود نمی بینند و چنین کسان را دشمن خود تلقی کرده و به آنها به دیده کسی که می خواهد موقعیت آنان را به خطر اندازد و یا شخصیت آنها را زیر سؤال برد و از چشم مردم ساقط کند می نگرند و در برابرشان موضع گرفته و به توطئه علیه آنها می پردازند. در صورتی که این گونه افراد، باید بدانند که با وجود این مرض روحی و این خصیصه شیطانی، برای همیشه همچنان ناقص و معیوب خواهند ماند و هیچ گاه به کمالات انسانی نخواهند رسید و خیال کمال، که در اثر چاپلوسی و تمجیدهای نابجای دیگران در صحنه روح آنها ایجاد گردیده، نه تنها آنان را به کمال واقعی نزدیک نکرده و نه تنها فضیلتی را در وجودشان به وجود نمی آورد که در برخی موارد آنها را سالها و فرسنگها از دستیابی بدان دورتر کرده و خمیرمایه جانشان را از اتّصاف بدان بیگانه تر کرده است.
و لذا، در روایات بسیاری از گوش دادن به تعریفهای بیجا و چاپلوسیهای گمراه کننده نهی گردیده و از این عمل مذمّت شده است.
در روایتی نبیّ اکرم(ص) فرمودند: «أحثّوا فی وجوه المدّاحین التراب» بر چهره ستایشگران چاپلوس خاک بریزید.(12)
در حدیث دیگری از علی(ع) آمده است: «رُبَّ مفتون بحسن القول فیه».
چه بسا انسانی که در اثر مدح و ثنای دیگران نسبت به او فریب خورده و در فتنه گمراهی واقع شده است.(13)
باز امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ای در جواب از مردی از اصحاب خود که به ستایش از او پرداخته بود فرمود: «... و إنّ من أسخف حالات الولاة عند صالح الناس ان یظنّ بهم حبّ الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قد کرهت ان یکون جال فی ظنّکم أنّی احبّ الإطراء و إستماع الثّناء و لست ـ بحمداللّه ـ کذلک.» از پست ترین حالات حکمرانان نزد مردمان فرهیخته و صالح آن است که گمان حبّ فخر و خودستایی در باره آنان برده شود و کارهای آنان حمل بر کبر و خودبزرگ بینی گردد و من دوست ندارم شما خیال کنید که من ستایشگری شما را در باره خود دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا لذت می برم. و من ـ با سپاس الهی ـ این گونه نیستم.(14)
امام راحل(ره) در یک سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی که پس از سخنان تحسین برانگیز جناب آقای فخرالدین حجازی که در ستایش از ایشان ایراد کرد فرمودند: «من خوف دارم مطالبی که آقای حجازی در باره من فرمودند باورم بیاید و با فرمایشهای ایشان و امثال ایشان برای من
غرور و انحطاطی پیش بیاید. من از غرور به خدای تبارک و تعالی پناه می برم. اگر برای خودم نسبت به سایر انسانها مرتبتی قایل باشم، این انحطاط فکری و روحی است.
من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می کنم که ناطق برومند و متعهدی است؛ گله می کنم که در حضور من مسایلی را که ممکن است باورم بیاید بیان کردند.(15)
شیوه بزرگان بر این بوده است که از انتقادهای دیگران نسبت به خود بیشتر استقبال می کرده اند تا ستایشگری و مدح گویی آنان. و این خود نشان عظمت و قدرت روحی آنان و رمز موفقیت و پیشروی آنها به سوی اهداف بلند است.
در حدیثی امام صادق علیه السلام، در مقام معرفی بهترین دوستان این گونه می فرمایند: «أحبّ اخوانی إلیّ من أهدی الیّ عیوبی». محبوبترین برادرانم پیش من، آن کسی است که عیبهای مرا به من بازگو می کند.(16)
در این حدیث شریف چند نکته قابل دقت است:
1ـ امام علیه السلام، در عین حالی که خود معصوم است و از عیوب و نقایص اخلاقی که نیاز به تذکر دیگران داشته باشد بر کنار است، با گفتن این جمله در ذهنیت اصحاب خود القا می کند که آنان فکر نکنند امام آنان دوست دارد از او تعریف و تمجید شود و هر کس چاپلوسی و تملق بیشتر داشته باشد، نزد امام مقرب تر است. و نیز تعلیم و تربیت اصحاب خود که آنان نیز باید این گونه باشند و از ستایش دیگران
دلشاد و از انتقادهای خیرخواهانه آنان دلمرده و غمگین نگردند. و این از شیوه های تعلیم و تربیت آن معصومان علیهم السلام است که برای تأثیر بیشتر راهنماییهای اخلاقی در جان پیروان خود و تعمیق بیشتر آن، از خود شروع می کردند. گرچه در واقع، برای خود آنان موردی نداشته باشد.
2ـ حضرت در این بیان نورانی خود، انتقادکننده را بهترین و محبوب ترین برادر خود می دانند و بخصوص گزینش عنوان برادر، خود گویای این حقیقت است که با گوینده عیب نفسانی، نباید برخوردی خصمانه داشت و او را دشمن خود انگاشت بلکه باید به او به چشم یک دوست بلکه به دیده عزیزترین برادر نگریست و از او با تمام وجود استقبال کرد.
3ـ انتخاب کلمه «اهدی»، که به معنای هدیه دادن است بسیار زیبا و جالب توجه است زیرا اولاً: بیانگر این حقیقت است که بازگو کردن عیب دیگری به او ـ البته در صورتی که همراه با شرایط آن، که فعلاً جای بحث آن نیست باشد ـ خود بهترین خدمت به او شمرده می شود.
و ثانیا: توجه به معنای هدیه نشان می دهد که لازم است چیز داده شده، هم از نظر دهنده آن و هم از دیدگاه هدیه شونده دارای ارزش بوده و مفید باشد و لذا بازگو کردن یک عیب در صورتی به هدیه بودن توصیف می گردد که هم تذکر دهنده آن، قصد سازنده داشته باشد و هم دارنده آن. بدین منظور آن را دریافت و سپس عمل کند و اما در صورتی که گوینده به قصد تخریب و سرزنش، آن را به او اظهار کند و یا واجد آن از تذکر دیگری به خشم آید و یا حداقل آن را به کار نبندد عنوان هدیه نخواهد داشت زیرا در صورت نخست، نتیجه آن تخریب و در صورت دوم هم بهره ای به حال او نخواهد داشت و در هر دو حالت چنین کاری دارای ارزش نبوده و به هدیه موصوف نمی گردد.
و او همچنان که در مقابل اعطای هدیه از دهنده آن سپاسگزاری می کند، از نظر اخلاقی باید از انتقادکننده و تذکردهنده عیب خود تشکر و قدردانی کند.
امیر مؤمنان در دنباله یکی از سخنان خود که در پیش اشاره شد، می فرمایند:
«و لا تظنّوا بی استثقالاً فی حقّ قیل لی و لا التماس إعظامٍ لنفسی فانّه من استثقل الحقّ ان یقال له أو العدل أن یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه». گمان مبرید که اگر سخن حقی را به من بگویید شنیدن آن بر من دشوار است و یا اینکه در پی آن باشم که خود را برتر از دیگران به حساب آورم و خود بزرگ بین باشم. پس به درستی که آن کس که شنیدن کلام حق بر او سنگین بوده و راه درست و عدالت گونه ای که بدو عرضه و پیشنهاد گردد بر او سخت باشد، عمل به حق عدالت بر او دشوارتر خواهد بود.(17)
امام راحل(ره) می گویند: «هیچ فردی نمی تواند ادعا کند من نقص، هیچ ندارم. اگر کسی ادعا کرد این را، بزرگترین نقصش همین ادعاست».(18)
بنابراین، از روشهای مهم و بسیار کارآمد برای تربیت و اصلاح نفس، توجه کردن به انتقادهای دیگران و حتی سپردن و توصیه به انسانهای خیراندیش و عاقل برای ردیابی عیوب نفسانی خود و بازگو کردن و یادآوری آنها و سپس اقدام در جهت اصلاح آن، محسوب می گردد.
با این قسمت، بحث را در این قسمت به پایان می بریم و در آینده گفتار خود را پیرامون روشهای دیگرسازی ادامه خواهیم داد. ان شاءاللّه .
ــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ نهج البلاغه، صبحی الصالح، ص221، خطبه 157.
2ـ اصول کافی، ج2، ص355، باب من طلب عثرات المؤمنین ...
3ـ همان، ص356، باب، التّعییر.
4ـ کلمات قصار امام خمینی(ره)، ص81.
5ـ سوره بقره، آیه11.
6ـ سوره نمل، آیه 24، عنکبوت، آیه 38، انفال، آیه 48.
7ـ گلستان سعدی، در اخلاق درویشان، حکایت 21.
8ـ منتهی الامال، ص407، روایت دوازدهم، با تغییری در عبارت.
9ـ گلستان سعدی، ص143.
10ـ سوره مؤمنون، آیه 53، روم، آیه 32.
11ـ نهج البلاغه، حکمت شماره 8.
12ـ سفینة البحار، ج2، ص528.
13ـ همان.
14ـ نهج البلاغة، فیض الاسلام، ص686، خطبه 207.
15ـ کوثر، مجموعه خلاصه بیانات امام خمینی(ره)، ج2، ص24.
16ـ سفینة البحار، ج2، ص295.
17ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص687، خطبه 207.
18ـ کلمات قصار امام خمینی(ره)، ص81.
نظر شما