نقش نجف اشرف در خیزش هاى مردمى
مجله فرهنگ زیارت تیر ماه سال 1390 شماره 10 و 11
سید محمدتقى حکیم [1]
نجف اشرف همواره پیشگام عرصۀ مبارزه با استعمار و استعمارگران بوده است. شورش علیه ستمگران غالباً به همان روحیۀ آزادمنشى اسلام و فهم درست انقلابیون از دین بازمىگردد؛ روحیهاى که مىرود تا هدفش را در آزادسازى ملّتها از این نوع ظالمان محقق نماید.
برخلاف بعضى روشها و مسلکها که سعى دارند به پیروان خود القا کنند انسان باید انعطافپذیر باشد و در هر شرایطى، خود را با محیط پیرامونش همرنگ کند، دین مبین اسلام به مسلمانان مىآموزد که در مقابل هر بیگانهاى سر تعظیم فرود نیاورند؛ بلکه در حفظ عزّت و کرامت انسانى خود بکوشند. از این رو جهاد و دفاع را نیز براى رسیدن به همین هدف، از مهمترین فرایض دینى برشمرده است و بىدلیل نیست که براى عقبنشینى یا فرار کردن از جبهۀ حق علیه باطل، بدترین عاقبتها و بدترین مجازاتها پیشبینى شده است.
از گذشتههاى دور تاکنون اینگونه بوده است که در شرایط مهم سیاسى، مسلمانان و شیعیان چشم به نجف اشرف داشتند تا از علماى آن سامان کسب تکلیف کنند و سخن ایشان را فصلالخطاب مىدانستند. نجف نیز به خوبى به این احساس پاک مردم پاسخ داده و خود را مسئول محافظت از ارزشهاى دینى مىدانست. مردم مسلمان، خود را سرسپردۀ این شهر مقدّس و امام مدفون در آن مىدانند.
البته نجف نیز پیش از بررسى شرایط و حوادث، در هر دورهاى از زمان در آن مداخله نمىکند و صبر مىکند تا پردههاى ابهام کنار رفته و واقعیت، به روشنى آشکار گردد و گاه در سطح عمومى سخنى را فاش نمىگوید و اگر با عموم مردم سخنى دارد، در بازگو کردنش عجله نمىکند؛ زیرا چه بسا برخى حوادث، پیچیده و چندلایهاند و روشن شدن ابعاد مختلف آنها محتاج به گذر زمان است تا بتوان در برابر آن موضعگیرى درستى داشته، آن را تأیید یا رد نمود و در برخى موارد نیز اساساً به صلاح و خیر نیست که نجف دخالت کند یا دخالتش بىثمر است.
در جنگ جهانى اول، انگلیس و همپیمانانش با بهانههاى مختلف، به استعمار کشورهاى اسلامى روى آوردند و تسلّط خویش را بر آنها بیشتر و بیشتر نمودند و حاکمان مسلمان به مقابله با آنان برخاستند. فقهاى نجف نیز اعلامیّهاى مبنى بر وجوب دفاع از کیان مسلمین و سرزمینهاى اسلامى منتشر کرد. علماى نجف مىدانستند که صدور چنین بیانیهاى، چه عواقبى ممکن بود به دنبال داشته باشد و شاید به خاک و خون کشیده شدن صدها و هزارها جوان مىانجامید.
اما حکم جهاد یا دفاع که توسط یک مجتهد عادل صادر شد، بر هرکسى که توان مشارکت دارد واجب است که به میدان بیاید؛ هرچند خود، مجتهد و صاحبنظر باشد. اینجا بود که تعداد قابل توجهى از علماى نجف، خود اسلحه به دست گرفتند و تعدادى نیز که عذر داشتند، در این مقام مشارکت نکردند.
علما به مردم قول دادند که بعد از پیروزى قیام، زندگى اقتصادىشان روبهراه خواهد شد و خود رهبرى این قیام وسیع را بر عهده گرفتند. در بین راه، به علّت کارشکنى تعدادى از فرماندهان نظامى، مىرفت که قیام مردم عراق با شکست قطعى مواجه شود، امّا به سبب ایمان راسخ و تصمیم جدّى بر بیرون راندن نیروهاى اشغالگر انگلیسى و در صحنه ماندن علما، ورق برگشت.
انگلیسىها گمان مىکردند که مىتوان علما را فریب داد و ایشان را با تطمیع و نهایتاً با تهدید، از هدایت انقلاب منصرف کرد، ولى در این کار موفّق نشدند. بنابراین تصمیم گرفتند که بزرگان را به زندان انداخته و مردم را از دم تیغ بگذرانند.
رهبرى مردم در آن روز به دست میرزا محمدتقى شیرازى در کربلا بود. مردم حکم این مسئله را از ایشان جویا شدند که استفاده از قوۀ قهریه و دست به اسلحه بردن، در زمانى که درخواستهاى مسالمتآمیز ثمربخش نباشد، چه حکمى دارد؟ مرحوم میرزا در کمال اطمینان و با در نظر گرفتن مصالح مسلمین فرمود:
«مطالبۀ حقوق بر همۀ عراقىها واجب است و بر ایشان لازم است که در ضمن اظهار مطالبات خویش، آرامش را حفظ کرده و امنیت را بر هم نزنند. البته توسّل به قوّه قهریّه و زور، زمانى که انگلیس از قبول مطالباتشان سر باز زند، جایز است» .
این فتواى میرزا تأثیر شگرفى در احساسات انقلابى مردم گذاشت و ایشان را بر آن داشت که بر مطالباتشان پافشارى کنند. درمقابل، انگلیس سعى در بازداشتن مردم از رسیدن به حقوق اولیهشان داشت و به لطایفالحیلى مىکوشید مردم را از ادامۀ فعالیت سیاسى و مبارزهشان منصرف کند. وقتى استعمارگران همۀ راهها را آزمودند و هیچکدام براىشان ثمربخش نبود، دست به اسلحه بردند و مردم نیز براى دفاع از خویش و مطابق فتواى میرزا ناچار مسلّح شدند و انقلابى به رنگ خون در عراق رقم خورد.
نجفىها بودند که حاکمان انگلیسى را از شهر بیرون کردند و کمکم این احساسات فراگیر شد. بسیارى به شهادت رسیدند؛ اموال بسیارى توسط نظامیان انگلیسى به غارت رفت؛ خانههاى بسیارى در آتش کینۀ آنها سوخت؛ کودکان زیادى یتیم شدند و پدران و مادران زیادى کودکان خویش را از دست دادند. مردم نجف اشرف در حصار گرسنگى و تشنگى، چهلروز مقاومت کردند.
میرزا محمدتقى شیرازى در اثناى این انقلاب رحلت کرد و شیخ الشریعۀ اصفهانى در جایگاه منیع مرجعیت قرار گرفت. در این هنگام، نامههایى از نظامیان و سیاستمداران انگلیسى به دست شیخالشریعه مىرسد که پر از ستایش و تملّق است و در عین حال، او را از ادامۀ انقلاب مردم عراق مىترساندند و همۀ مسئولیتها و عواقب بعدى ادامۀ جنگ را متوجه او دانسته و ایشان را از ادامه دادن راه میرزاى شیرازى برحذر مىداشتند. در یکى از این نامهها آمده بود:
«بر همگان روشن است که حکومت فخیمۀ انگلیس، همیشه بر سه رکن استوار بوده است: رحمت و عدالت و آزادى دینى» !
ولى پاسخ شیخالشریعه بسیار قاطع و صریح بود و هرچه انگلیسىها رشته کرده بودند را پنبه کرد. پاسخ ایشان به ادّعاى اشغالگران درباره استوار بودن حکومت انگلیس بر سه رکن، چنین بود:
«...امّا اینکه نوشته بودید حکومت انگلیس همیشه بر سه رکن رحمت، عدالت و آزادى دینى استوار بوده؛ امّا رحمت که از رفتار شما با ملت عراق در قبال مطالباتشان نسبت به استقلال و آزادىخواهى روشن است، از اینکه ارتش را چگونه به سوى مردم مظلوم گسیل داشتید و بزرگان را کشتید و علما را تبعید کردید و زن و بچّه را به گلوله بستید؛ خانهها و اموال مردم را سوزاندید؛ مزارع کسانى که از اعتراف به انگلیسىها و باج دادن به ایشان امتناع کرده بودند و خواستار برپایى حکومت عربى - عراقى بودند را به آتش کشیدید و ناموسها هتک کردید.
[1] ایشان در سال ١٣۴١ق. در نجف اشرف چشم به جهان گشود و با هدایت پدر، وارد حوزه علمیّه شد و مقدمات و سطوح را نزد بزرگان فراگرفت و سپس به درس خارج حضرات آیات عظام حکیم، خوئى و شیخ حسین حلّى شتافت. در حوزه، به تدریس ادبیّات، تاریخ، علوم روانشناختى و اجتماعى و فقه مقارن پرداخت. علامه محمّدتقى حکیم به همراهى تعدادى از بزرگان، همچون مرحوم شیخ محمدرضا مظفر موفق به تأسیس مراکز علمى مانند «جمعیت منتدىالنشر» شد. از مرحوم حکیم آثار باارزشى بر جاى مانده که برخى مانند «الاصول العامه للفقه المتقارن» از مهمترین آنهاست.
نظر شما