کربلا در منابع غربى
مجله فرهنگ زیارت مهر ماه سال 1390 شماره 12 و 13
نویسنده : جعفر الخیاط
کربلا در منابع غربى [1]
جعفر الخیاط/ترجمه: محمد مهدى رضایى
اگرچه نجف اشرف، پس از مکه و مدینه، مقدسترین مکان زیارتى است که دنیاى اسلام آن را ارج مىنهد و بدان توجه دارد، اما کربلا نیز از آغاز پیدایش، مقصد و مقصود زائران شیفته و مشتاق از گوشه و کنار جهان اسلام بوده است. زائران این سرزمین امن، به مسلمانان و پادشاهان و حاکمان خلاصه نمىشوند؛ بلکه در شمار ایشان، پژوهشگران و شرقشناسان و گردشگران غربى نیز دیده مىشوند که تقدس و روحانیت آن زیارتگاه، مبهوت و سرگشتهشان ساخته و دلهاشان را جذب نموده است. از این رو بهجاست درباره کربلا و رویدادهاى آن، به تألیفات غربى نیز توجه شود و این منابع مورد بررسى قرار گیرند؛ زیرا از جهت تاریخى بسیار مهم و ارزنده است.
بایسته است که ابتدا به خلاصۀ آنچه در «دائرة المعارف اسلامى»[2] دربارۀ کربلا در دورههاى مختلف تاریخى آمده و عمدتاً مبتنى بر مآخذ عربى همچون: کتابهاى بلاذرى، مقدسى، اصطخرى، طبرى، یاقوت، مستوفى و دیگران است نظر افکنیم. البته نوشتههاى خود غربىها نیز از منابع این دایرة المعارف است؛ هچون کتاب مستشرق آلمانى «نولدکه»[3] پیرامون کربلا و شهادت امام حسین (ع) و «لسترنج»[4] صاحب کتاب «سرزمینهاى شرقى خلافت» و سه مقالۀ «دائرة المعارف اسلامى» که چنین آغاز مىشود: کربلا در جنوب غربى بغداد بر کنارۀ صحرا و در مقابل قصر ابن هبیره واقع شده. آنگاه اشاره مىکند که نام «کربلا» شاید همان «کاربیلا» ى آرامى باشد که در «سِفر دانیال» آمده، یا «کاربلاتو» آشورى. باور بر این است که در دوره فتوحات، خالد بن ولید این منطقه را اشغال کرد و در آن خیمه برپا نمود و در روز عاشوراى سال ۶١ هجرى قمرى (١٠ تشرین اول ۶٨٠ م) حسین بن على (ع) بین راه مکه تا عراق، به اجبار در کربلا، در منطقه «نینوا» فرود آمد و توسط نیروهاى اموى محاصره و در همان جا به شهادت رسیده و به خاک سپرده شد. مکانى که جسم فرزندزاده رسول خدا (ص) ، پس از جدا شدن سر، در آن مدفون گردید، به زودى زیارتگاهى مهم و مورد توجه براى شیعیان شد. این همه آن چیزى است که در «دائرة المعارف اسلامى» درباره رویدادهاى آغازین کربلا و شهادت امام حسین (ع) آمده است.
نخستین زائر ضریح
در «دایرة المعارف اسلامى» در اخبار سال ۶۵ هجرى مىخوانیم که سلیمان بن صرد خزاعى با یارانش براى زیارت قبر مطهر امام حسین (ع) وارد کربلا شد و یک شبانهروز در آنجا اقامت نمود. نیز در اخبار سال ١٢٢هجرى آمده است که زائران به ضریح مقدس هجوم مىبردند و بدان تبرک مىجستند. از طبرى نقل شده که خادمان حرم امام حسین (ع) از امموسى، مادر مهدى عباسى هبهها و خیرات دریافت مىکردند.
دکتر «جان هولستر»[5] در کتاب خود «شیعیان هند» خبرى را روایت مىکند با این مضمون که اول کسى که پس از چهل روز از دفن امام حسین (ع) ایشان را زیارت کرد، صحابى معروف رسول خدا (ص) جابر بن عبدالله انصارى بود. وى یادآور مىشود که یکى از روایات شیعه تصریح دارد که یکى از دوستداران خاندان پیامبر (ص) با کاشتن درختى در نزدیکى قبر شریف، آن را نشانهگذارى کرد؛ اما مدتى بعد به دستور هارونالرشید، آن درخت را درآوردند و زمین پیرامونش را شخم زدند تا هیچ نشانهاى باقى نماند.
متوکل قبر حسین (ع) را ویران مىکند
از دیگر مطالبى که در «دائرة المعارف اسلامى» آمده، این است که متوکل عباسى در سال ٢٣۶ هجرى ضریح مطهر و اطراف آن را ویران کرد و زمین آنجا را پس از شخم زدن به کشتزارى تبدیل نمود و آنگاه زیارت آن مکان و دیگر بقاع متبرکه را ممنوع ساخت و زائران را به کیفرهاى سخت تهدید کرد. اما معروف در منابع عربى آن است که متوکل در طول پانزده سال خلافت خود (٢٣٢-٢۴٧) چهار بار به ویرانسازى قبر و ضریح امام حسین (ع) فرمان داد. پیش از او، مأمون عباسى، بارگاه حسینى را که توسط پدرش هارون الرشید ویران شده بود، بازسازى و تعمیر و حرم را توسعه داده بود.
این ویرانىهاى پىدرپى و آنگاه بازسازىهاى سریع، نشان مىدهد که متوکل از جهت عقل و شعور انسانى منحرف و نااندیشمند بوده و در مقابل، عامۀ مسلمانان در عقیدۀ خود بسیار استوار و قوى ظاهر مىشدند و به رغم همه مشکلات و گرفتارىها، ویرانى و نابسامانى قبر سیدالشهدا (ع) را هرگز برنمىتافتند. از این رو «دایرة المعارف اسلامى» در رویدادهاى سال ٣۶٧ یادآور مىشود که پیرامون قبر امام حسین (ع) بارگاهى عظیم و باشکوه ساختهاند و زائران بسیارى، از دربهاى مختلف بدان وارد مىشوند و آنجا را زیارت مىکنند و به آن تبرک مىجویند.
کربلا در سالهاى ٣۶٩ تا ٧٢٧ هجرى
رویدادهاى مربوط به کربلا در این سالها که در دایرة المعارف اسلامى آمده، بدین قرار است:
٣۶٩: در حملهاى از سوى عضدالدوله به «عین التمر» صورت گرفت تا ضبة بن محمد اسدى را که با همدستى بعضى عشایر، بارگاه امام حسین (ع) را ویران و غارت کرده بود، دستگیر و مجازات کنند. پیشتر با حمایت عضدالدوله در نجف و کربلا، دو بارگاه باشکوه ساخته شده بود. ضبة بن محمد عدهاى از راهزنان را در زمان «طائع بالله» گردآورده، در «عین التمر» مستقر مىشود و با هجوم به آن دو مکان مقدس، به گنجینهها و اشیاى قیمتى حرم حسینى و علوى دستبرد مىزند و ویرانىهایى به بار مىآورد.
۴١۴: حسن بن فضل در کربلا، پیرامون قبر و ضریح مقدس دیوارى بنا کرد.
۴٠٧: با فروافتادن دو شمع بزرگ در کنار قبر مقدس، آتشسوزى بزرگى رخ داد که بر اثر آن، گنبد و رواقها آتش گرفت و فروریخت. بنابر گزارش منابع عربى، این آتشسوزى در نیمهشبى از ماه ربیعالاول و در زمان قادر بالله عباسى روى داد.
۴٧٩: سلطان ملکشاه سلجوقى کربلا و نجف را زیارت کرد.
٧٠٣: ایلخان غازان به زیارت ضریح مقدس حسینى در کربلا رفت و هدایاى بسیارى به آن زیارتگاه پیشکش کرد.
٧٢٧: ابنبطوطه، جهانگرد معروف مغربى از کربلا دیدن کرد. او در سفرنامه خود نوشته است:
آنگاه به کربلا، شهادتگاه حسین بن على (ع) رفتیم. شهر کوچکى که با باغهاى خرما احاطه شده است و با آب فرات آبیارى مىشود. بر درگاه روضۀ مقدسه دربانها ایستادهاند و هیچکس بىاجازۀ آنها وارد نمىشود. زائر، عتبه را که از نقره است، مىبوسد و پاى به حرم مىگذارد. بر ضریح، قندیلهاى طلا و نقره نصب است و درها، پردههایى از حریر دارند. مردم کربلا، دو طایفهاند: فرزندان «زحیک» و فرزندان «فائز» . بین ایشان، جنگ امرى دائمى است؛ با اینکه همگىشان شیعهاند و به یک ریشه بازمىگردند. فتنهگرىها و آشوبهاى ایشان، شهر را به ویرانهاى تبدیل کرده است.[6]
شاه اسماعیل صفوى در کربلا
«دایرة المعارف اسلامى» زمان زیارت شاه اسماعیل از کربلا و نجف را سال ٩٣٠ قمرى ثبت کرده که با آنچه در تواریخ معتبر آمده، چندان سازگار نیست. شاه اسماعیل پس از سقوط بغداد در سال ٩١۴ قمرى به دست «لالا حسین» ، در سال ٩٣٠ به زیارت کربلا و نجف نائل شد. «لونگریگ» مورخ انگلیسى در این باره مىنویسد:
شاه اسماعیل که در پى فتوحات پىدرپى بود، لالاحسین را به فتح بغداد گسیل داشت و این کار به راحتى انجام گرفت. بغداد در اواخر سال ٩١۴ گشوده شد و عراق به سرزمینهاى تحت تسلط شاهان شیعى ملحق شد و شاه اسماعیل زیارت عتبات مقدسه را غنیمت شمرد. در این زیارت، شاه یکى از نهرهاى فرات را سر و سامان داد و آن را «نهر شاه» نامید. همچنین بنایى محکم بر قبر موسى بن جعفر (ع) ساخت و دستور داد تا پیرامون ضریح امام حسین (ع) را طلاکارى کنند و دوازده شمعدان طلا پیشکش نمود.
دومین زیارت شاه اسماعیل در سال ٩٣٢ قمر بود. در این سفر زیارتى، شاه ضریحى زیبا و چشمنواز از نقره به بارگاه حسینى هدیه کرد تا بر قبر شریف قرار دهند.
سلطان سلیمان در کربلا
«دائرة المعارف اسلامى» زمان زیارت سلطان سلیمان از نجف و کربلا را سال ٩۴١ قمرى ثبت کرده است. سلطان در این سفر، نهر آب کربلا را نیز بازسازى کرد؛ چندان که باغها و کشتزارهاى مدفون در خاک و شن، بار دیگر سر برآوردند و سبز و خرم شدند. لونگریک در این باره مىگوید:
یکى از دلمشغولىهاى سلطان سلیمان، زیارت کربلا و کوفه بود. وى بیش از دیگر سلاطین صفوى به این عمل راغب و عامل بود. سلطان سلیمان مشاهده کرد که زیارتگاه حسینى و پیرامون آن، هنگام طغیان رود فرات، پیوسته در معرض آبگرفتگى و خرابى است و چون آب واپس مىرود، ساکنان کربلا از چاههاى آب و آبگیرهاى آلوده استفاده مىکنند. پس سدى بنا کرد که آثار آن تا به امروز باقى است. نیز آبراهۀ کربلا را وسعت داد و به عمق آن افزود تا پیوسته آب در آن جریان یابد و زمینهاى پیرامون خود را براى کشت و کار مهیا بدارد. ١
منارۀ عَبِد
«دائرة المعارف اسلامى» در بحث کوتاه خود از کربلا، به توصیف «منارۀ عَبِد» مىپردازد و مىگوید:
این مناره در ٩٨٢ قمرى بنا شد و به آن «انگشت یار» مىگفتند. سلطان مراد سوم، والى بغداد «على پاشا وندزاده» را در سال ٩٩١ فرمان داد تا حرم حسینى را ترمیم و بازسازى نماید. منارۀ عبد همان گلدسته مرجان است. عبدالسلطان اویس جلائرى براى بغداد والىاى معین کرد و آن والى، علیه وى علم طغیان برافراشت و در بغداد شورش به پا نمود. پس عبدالسلطان به ناچار از تبریز به بغداد روانه شد تا جلوى حرکت و طغیان او را بگیرد. والى بغداد، به کربلا رفت و به حرم امام حسین (ع) پناهنده شد. اویس چون به این امر واقف گردید، از او چشمپوشى کرد و وى را گرامى داشت و بار دیگر والى بر عراق قرارش داد. والى معزول بغداد، در پناهندگى خود به حرم حسینى نذر کرد که اگر از گرفتارى نجات یافت، گلدستهاى ویژه در صحن حسینى بنا کند. پس چنین کرد و نزدیک آن گلدسته مسجدى نیز ساخت و از املاک خود در کربلا و بغداد و عینالتمر و رحالیه موقوفاتى را خاص مسجد و گلدسته و نمازگزاران معین کرد که تا امروز جزو موقوفههاى حسینى است. [7]
کربلا در قرن هفدهم و هجدهم
مهمترین اطلاعات منابع غربى دربارۀ کربلا، مربوط به این دو قرن است که رویدادهاى مهمى در آن رخ داده است؛ از جمله: نزاعهاى خونین میان عثمانىها که بر عراق مستولى بودند و ایرانىها که با آنها رقابت داشتند. از آشکارترین نمونههاى این رقابت، مطالبۀ شدید ایرانىها نسبت به عتبات مقدسه، در فرصتها و مناسبتهاى مختلف و اشغال بغداد توسط شاه عباس صفوى و سهبار محاصرۀ آن از طرف نادرشاه است.
در «دائرة المعارف اسلامى» آمده است که شاه عباس صفوى پس از اشغال کامل بغداد، یکسره متوجه کربلا و نجف شد و در اختیار گرفتن این دو مقام مقدس را براى دولت ایران، مایۀ رستگارى و سعادت مىدانست.
پس از او، نادرشاه در ١٧۴٣م کربلا را زیارت کرد و چون دید که شاهِ پیش از او در طلاکارى گنبد امام على (ع) در نجف، گوى فضیلت را از وى ربوده، موقوفهها و صدقات کربلا را به دست گرفت و در راه خدمتگزارى به زائران حسینى و علوى و تعمیر و بازسازى دو حرم مقدس به کار گرفت و اینگونه خود را تسلى داد.
آنچه در منابع انگلیسى درباره کربلا در اواخر قرن هفدهم به دست آوردیم، نوشته لونگریک است که زیارت والى بغداد «قبلان مصطفى پاشا» از کربلا را بازگو کرده و مىگوید در اواخر قرن هفدهم فتنه و نزاعى بزرگ میان نیروهاى حکومتى در پادگان کربلا بر پا شد که در اثر آن، شهر کربلا به شدت به تاراج رفت و غارت شد. این فتنه در زمان ولایت اسماعیل پاشا (١۶٢٩) بر بغداد بود و باعث برکنارى او شد.[8]
دربارۀ آغامحمدخان قاجار، مطلب همان است که در «دائرة المعارف اسلامى» آمده است. وى، براى اولینبار، گلدستههاى حرم امام حسین (ع) را طلاکارى کرد و نیز سمت غربى صحن را گسترش داد. او همه این کارها را در سالهاى پایانى عمر خویش به انجام رساند؛ یعنى ده سال پیش از هجوم غارتگرانۀ وهابىها به کربلا.
هجوم وهابىها به کربلا
این حمله در اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم بود و ماجراى آن در منابع و مآخذ غربى و شرقى ذکر شده است. مهمترین منابع غربى که این فاجعه را بازگو کردهاند، «دائرة المعارف اسلامى» و کتاب «چهارقرن از تاریخ عراق جدید» نوشته لونگریک است. در منبع نخست، مىخوانیم:
در نیسان سال ١٨٠٢م کربلا مورد هجوم قرار گرفت؛ در حالى که اکثر ساکنان آن براى زیارت به نجف رفته بودند. دوازدههزار وهابى به سرگردگى امیرسعود به شهر وارد شدند و بیش از سههزار نفر را کشتند و خانهها و بازارها را غارت کردند و اشیاى قیمتى ضریح مقدس را دزدیدند؛ بهخصوص ورقههاى طلا را از جاى درآوردند و آنگاه ضریح مطهر را منهدم ساختند.
لونگریک این فاجعۀ نکبتبار را به تفصیل در کتاب خود آورده و سال وقوع آن را ١٨٠١م ثبت است. «ریچارد کوک» مؤلف کتاب «بغداد، مدینۀ السلام» پس از شرح تهاجم وهابىها مىافزاید:
این حادثۀ دردناک، وحشت بسیارى در بغداد بر پا کرد و پیامدهاى ناگوار آن به سرعت خود را در ایران و استانبول نشان داد. ایرانىها بیش از دیگران به خشم آمدند؛ چندان که اگر ارسال مبالغ هنگفت از بغداد به فتحعلىشاه نبود، وى از دخالت مستقیم و حرکت دادن سپاه به سوى عراق هیچ ابایى نداشت.[9]
آغازین سالهاى قرن نوزدهم
لونگریک در گزارش خود از روزگار والى سلیمانپاشا (١٨٠٨ - ١٨١١م) مىنویسد:
خبرها حاکى از آن بود که نیرویى پرتعداد و قوى از وهابىها در اطراف کربلا مستقر شدهاند. این اخبار با مبالغه و زیادهگویىهایى که داشت، ترس و نگرانى شدیدى در بغداد به وجود آورد. دکانداران و تجار، همگى خود را مسلح نمودند. اما واقعیت این بود که وهابىها نتوانستند از فرات عبور کنند. عدهاىشان بر «شفاثه» دست یافتند و با مردم شهرها و روستاها و زیارتگاههاى مسیر حله درگیر شدند. با رسیدن پاشا به حله، آن عده هم پا به فرار گذاشتند. حملات وهابىها بارها تکرار شد و در سال ١٨١٠م سپاهى با فرماندهى عبدالله بن مسعود خود را به نزدیکى بغداد رساند و خسارتهایى به بار آورد.[10]
واقعۀ نجیبپاشا
در میان کتابهاى غربى، بهترین و کوتاهترین سخن درباره قضیه نجیبپاشا را لونگریک در کتاب «چهار قرن از تاریخ عراق جدید» آورده است. وى مىگوید:
در سال ١٨۴٣م حادثۀ تلخ و ناگوارى در کربلا رخ داد. اگر نگاهى کوتاه به کربلا در این دوره بیاندازیم, خواهیم دید که سالیان متمادى پناهگاه فراریان و بدکاران (!) بوده و هیچگاه این عده تسلیم دستورات و قوانین حاکم نبودهاند و حکومت ترکیه بر آنها سلطهاى نداشته است. نه داوودپاشا و نه علىرضا نتوانستند به این منطقه وارد شوند و آن را در اختیار بگیرند. نتیجه اینکه درسال ١٨۴٢م حکومت داخلى منطقه کربلا و پیرامون آن به دست رؤساى قبایل «یرماز» افتاد که از سوءتدبیر و مدیریتشان، عالم و عامى در رنج و اضطراب بودند. در اواخر ١٨۴١م، نجیبپاشا این منطقه را به پذیرش پادگان نیروهاى ترکیه و استقرار آن ملزم نمود؛ اما نپذیرفتند و همین، کار را به دخالت نظامى کشاند. مردم منطقه نیروهاى ترکى را با تمام قوا عقب راندند. نیروهاى مهاجم با استفاده از راههاى نفوذ در باغهاى اطراف، خود را به شهر رساندند و اعمال شنیع بسیار مرتکب شدند. این واقعه، ایرانىها و دیپلماتهاى مقیم استانبول را به اعتراض واداشت.[11]
نشانههاى تجدد
در اینباره، آنچه در منابع غربى آمده، مربوط به وضعیت کربلا در نیمۀ دوم قرن نوزدهم است که به واسطۀ خطوط تلگراف، با دنیاى پیرامون خود مرتبط بود. در سال ١٨۵٧م دولت عثمانى در دورۀ ولایت سردار اکرم عمرپاشا بر بغداد، با دولت انگلیس به توافق مىرسد که شبکۀ خاص خطوط تلگراف را در عراق راهاندازى کند. بدین صورت که کار از مهندسین انگلیسى باشد و سرمایه از دولت عثمانى. این کار، پس از چهارسال به انجام مىرسد و پس از سالیانى کوتاه، خطوط تلگراف، بین بغداد و فاو در جنوب، و بغداد و خانقین در شمال شرقى، کشور عراق را به ایران متصل مىسازد. نیز خط تلگرافى فاو، در گذر از فرات، یک خط فرعى را به کربلا و نجف مرتبط مىساخت.[12]
مشاهدات «پِدرو تکسیرا» در کربلا
«پِدرو تکسیرا» جهانگرد پرتغالى، در سیر و سفر خود در کشورهاى مختلف، بهویژه مناطق تحت سلطۀ پرتغال، موفق مىشود در سال ١۶٠١م به شهر مقدس کربلا وارد شده و از آن دیدن کند. وى نخست از راه بصره، به نجف مىرسد و سپس خود را به کربلا مىرساند. وى درباره جمعیت شهر نجف مىگوید:
ساکنان شهر نجف، ترکهایى هستند که امیرناصر مهناى عربى، حاکم شهر بر آنها سخت نمىگیرد و جز اندکى، بقیه خراج و مالیاتها را به آنها مىبخشد.
قافلهاى که این جهانگرد را با خود همراه دارد، در روز جمعه برابر با ٢۴ ایلول ١۶٠١ وارد کربلا مىشود و کاروانیان در کاروانسرایى که مخصوص زائران است، ساکن مىشوند.
تکسیرا در توصیف کربلا مىگوید:
کربلا چهارهزار خانه دارد که اکثر آنها کوچک و محقرند. مردم شهر، عرب و بعضى ایرانى و ترک هستند. بازارهاى کربلا بناهایى محکم و عالى دارند و همه نوع امکانات و نیازها و کالاهاى تجارى در آنها وجود دارد.
وى پس از سخنى در باب مرقد امام حسین (ع) و زائرانى که از نقاط مختلف به آنجا مىآیند، درباره سقّاهایى که مشک به دوش، در راه خدا زائران را آب مىدهند، مىگوید:
با مشکهاى پرآب، اینطرف و آنطرف مىگردند و در طلب ثواب الهى و به یاد شهادت عطشناک امام حسین (ع) زائران را سیراب مىکنند.
اجناس و مایحتاج مردم فراوان و ارزان است و خوردنىها و حبوبات همچون گندم و جو و برنج، نیز میوهها و سبزىها به وفور دیده مىشود. هواى کربلا لطیف و خوب و نسبت به دیگر مناطق قابل تحملتر است. چندین چاه با آبهاى گوارا و شیرین و باغهاى پردرخت، از دیگر ویژگىهاى این شهر است. . . در اطراف شهر، چراگاههاى پرعلف، گلههاى متعدد گوسفند و گاو به چشم مىخورد.
در اینجا تکسیرا اشاره مىکند که کربلا و نجف تحت فرمان میر ناصر مهنا است که خود را «ملک» نامیده و البته تابع ترکهایى است که همه آنچه را به این منطقه مىرسد، غصب مىکنند و به خود اختصاص مىدهند. با اینهمه، عربهایى هم هستند
که میرناصر را به امیرى پذیرفتهاند و در کار حکومت او مانع ایجاد نمىکنند. البته این به معناى امنیت و آرامش در کربلا نیست. در ماجرایى، تعدادى عرب، سىوچهار نفر از حکومتىهاى ترک را در کربلا اسیر کردند و به قتل رساندند و هر آنچه داشتند را به غارت بردند. پس بىشک نه تنها امنیتى وجود ندارد، بلکه هرج و مرجهاى گاه و بىگاه در نقاط مختلف، نشانۀ بىثباتى است؛ آنهم در زمانى که حکومت، درگیر جنگ با ایران است.
کربلا در سفرنامه نیپور
مشهورترین جهانگرد غربى پس از تکسیرا که از کربلا دیدن کرده گردشگر آلمانى «کارستن نیپور» است.[13] وى در سال ١٧۶۵م با یک گروه اکتشافى که فردریک پنجم، پادشاه دانمارک به سرزمینهاى عربى گسیل داشته بود، وارد عراق شد و از راه بصره خود را به کربلا رساند.
آنچه در ابتدا نگاه نیپور را به خود جلب مىکند، حرم امام حسین (ع) است که در گزارش وى به تفصیل درباره آن سخن رفته است. خانههاى اطراف حرم و معمارى آنها و نیز حرم عباس بن على (ع) و شکوه و عظمت بارگاه متعلق او، همچنین وجود یک زیارتگاه که مقامى است مربوط به اسب امام حسین (ع) در آخرین لحظات شهادت امام و افتادن حضرت از اسب بر زمین، مواردى است که این جهانگرد به آنها اشاره مىکند.
مطلب مهم دیگر، وجود افراد شرور و مطرود اجتماع در کربلاست. این افراد در مواقع مختلف براى زائران، بهویژه ایرانىها و شیعیان مزاحمت ایجاد کرده، از آنها سلب آرامش و امنیت مىکردند.
از دیگر نکات جالب در سفرنامۀ نیپور، اشاره به فراوانى کبوتران در حرم امام حسین و امام على (علیهما السلام) و تعرض نکردن مردم به آنان است. وجود مهرها و تسبیحهاى ساخته شده از خاک کربلا و تصویرهاى گوناگون از ضریح مطهر، کعبه، شمشیر امام على (ع) و مانند آن نیز از چشم این جهانگرد آلمانى دور نمانده است.
لوفتس در کربلا
باستانشناس انگلیسى «ویلیام لوفتس»[14] پس از آنکه در ١٨۴٩م همراه گروهى از سوى دولت انگلستان براى تعیین مرزهاى ایران و عراق، وارد عراق شده بود، در ١٨۵٣ از نجف دیدار کرد و سپس خود را به کربلا رساند. صبحگاه ورود لوفتس و همراهان به کربلا، حاکم شهر کربلا به اتفاق شمارى از مسئولان و بزرگان و شخصیتهاى مملکتى، با ظاهرى آراسته و جامههاى گرانقیمت، به استقبال آمدند و بسیار وى را احترام کردند و پس از ورود به شهر، در خانۀ حاکم با انواع خوراکىها از او پذیرایى نمودند.
پس از صرف غذا، لوفتس و همراهان به قصد زیارت مرقد امام حسین (ع) از خانۀ حاکم خارج شدند. مردم که شنیده بودند مردى انگلیسى و مسیحى در نجف وارد صحن امیرمؤمنان (ع) شده و عدهاى سرباز مسلح از او محافظت مىکردهاند، خود را به حرم حسینى (ع) رسانده و ورودىها را مسدود کردند. بسیارى از مردم با خود اسلحه نیز داشتند. لوفتس و جماعت همراه که مأموران حکومتى نیز در میان آنها بودند، با دیدن مردم مسلح و خشمگین نتوانستند وارد حرم شوند. لوفتس پس از بیان ماجرا، به وصف موقعیت کربلا و سرگذشت امام حسین (ع) و یاران شهیدش مىپردازد و در ادامه مىنویسد:
بارگاه حسین (ع) در طرح و نقشه ظاهرى، بسیار به بارگاه امام على (ع) مىماند، با این تفاوت که از جهت نظافت و آراستگى و آبادانى، با آن فاصله دارد.
تنها گنبد حسین (ع) با طلا پوشیده شده و یکى از گلدستهها، نزدیک به ویرانى و سقوط است. علت این ناآبادانى و مهجوریت دو چیز است: لشکرکشى و تسلط ویرانگر والى بغداد، داود پاشا، به کربلا، و دیگر وجود طایفه «یزمار» که مدتى طولانى کربلا را آشیانه خویش ساخته و در آن تباهى و فساد بسیار به وجود آوردند.
بىشک منظور از داودپاشا در گزارش لوفتس، نجیبپاشا است که واقعۀ مربوط به او را پیشتر یادآور شدیم.
دربارۀ خاکسپارى جنازهها در کربلا، لوفتس بر این باور است که کمتر از نجف است و عجیب اینکه دفن مردگان در کربلا چندان اصولى و با اهتمام صورت نمىگیرد؛ یعنى قبرها را به اندازۀ لازم عمق نمىدهند و دسترسى به جنازههاى مدفون به راحتى امکانپذیر است و مراسم خاکسپارى خیلى زودتر از معمول به پایان مىرسد: «در گورستان سگهایى را مشاهده کردم که با قطعههاى کفن و پارههاى جنازه این طرف و آنطرف مىرفتند»[15]
با اینهمه، بنا بر گفتۀ لوفتس، همچنان جنازهها را براى دفن به کربلا مىآورند و مردم به دفن شدن و دفن کردن مردگان خود در خاکى که آمیخته به خون امام شهیدشان است و مایۀ امنیت دنیا و آخرت مىباشد، رغبت بسیار نشان مىدهند.
کربلا در سفرنامۀ جان یوشر
در سال ١٨۴۶م، «جان یوشر»[16] عضو هیأت جغرافیایى مملکتى لندن، در گذر از عراق براى رسیدن به ایران و دیدار از تخت جمشید، از کربلا دیدن مىکند. وى پیش از ورود به شهر، سرى به بستانها و باغهاى اطراف کربلا مىزند و توصیفاتى را از باغها و نهرهاى آب آن منطقه را در سفرنامۀ خود بیان مىکند که خواندنى است.
وضعیت ظاهرى و ساختارى کربلا در مقایسه با دیگر شهرهایى که جان یوشر در عراق و دیگر جاها دیده، وى را به شگفتى وامىدارد؛ چندان که اینگونه به نیکى از کربلا یاد مىکند:
من در این شهر نشانههاى عقبماندگى و انحطاط را که در مناطق دیگر مشاهده کردم، ندیدم. در وجب به وجب خاک و زمین کربلا خانهها و بناهایى برپاست و یا آماده ساختمانسازى است و شهر روز به روز پیشرفتهتر و آبادتر مىشود.
در کربلا، نزدیک به بارگاه حسینى تعدادى از مسلمانان هندى سکونت دارند؛ همچنانکه بین زائران، بسیارى از ایرانىها و افغانىها دیده مىشوند که با تحمل رنجهاى طاقتفرساى سفر، خود را به زیارت امام شهید رسانده، بدان مقام بلند تبرک مىجویند . مقدس بودن این سرزمین، مانع از آن است که صاحبان ادیان دیگر، مثل مسیحىها وارد زیارتگاهها و مانند آن شوند. از این رو مشاهدات من، همه از راه دور یا از پشت بام خانههاى نزدیک به حرم حسینى است؛ همچنانکه صحن مزار عباس بن على (ع) را از پشت بام خانهاى مجاور مقبرۀ مذکور به چشم دیدم که بسیار شبیه مرقد حسین (ع) بود. صحن مرقد عباس (ع) کوچک و بدون سنگفرش است و جایى است براى دفن مردگان. در این صحن، انبوهى از عمامه به سرهاى عرب براى وقتگذرانى یا رسیدن وقت نماز، این طرف و آن طرف نشستهاند یا پرسه مىزنند.
مادام دیولافوا در کربلا
این بانوى جهانگرد فرانسوى در سال ١٨٨١م همراه با همسرش «مارسل دیولافوا» که مهندس معمار و باستانشناس بود، از ایران وارد عراق شد و شهرهاى مقدس کاظمین و کربلا را زیارت کرد و مقدارى از خاطرات خود از این دو شهر مذهبى را در سفرنامۀ خود آورده است.[17] وى درباره کربلا مىگوید:
کربلا، از مهمترین مراکز دینى شیعیان است و در آن تعدادى مدرسۀ علوم دینى وجود دارد که طالب علمان زیادى در آنها گاه بیست سال و بیشتر به آموختن مىپردازند.
هنگام ورود قافله به شهر کربلا، نرسیده به دروازه قدیم، بانو دیولافوا صحنۀ جالبى مشاهده مىکند:
عدهاى سنگتراش که کارشان صیقلزدن سنگها و نوشتن روى آنهاست، سنگهایى را آماده کرده، به مشتریان پیشنهاد مىکنند. گاه نیز پیرامون تشییع کنندگان یک جنازه را که از راههاى دور آمدهاند، مىگیرند و با اصرار از آنها مىخواهند سنگى را انتخاب کنند و بخرند. چون بر سر قیمت توافق کنند، سنگتراش، نام مردۀ ایشان را بر سنگ حک مىکند و کار به اتمام مىرسد.
مردم کربلا از ورود مادام دیولافوا که غربى و مسیحى است، همچون دیگر بیگانگان، به حیطۀ حرم جلوگیرى مىکردند و آنان مجبور بودند براى مشاهدۀ حرم امام حسین (ع) و برادر بزرگوارش جناب عباس بن على (ع) خود را به پشت بام خانههاى نزدیک به حرم برسانند.
از آنچه در سفرنامه این جهانگرد آمده، اصرار وى براى ورود به حرم و دیدار نزدیک از مزار و بارگاه حسینى بسیار مشهود است. بدین جهت به دیدار کنسول ایران در عراق مىروند و از او که مردى گشادهرو و خوشمشرب است، مىخواهد تا این امکان را برایش فراهم نماید؛ اما این کار شدنى نیست و براى ملاحظۀ مردم، چارهاى جز همان راه معمول وجود ندارد: مشاهدۀ بارگاه از نزدیکترین خانهها، آنهم به این شرط که براى دفع شک و شبهه، کلاههاى مخصوص ترکى بر سر بگذارند. البته خانم دیولافوا هرگز راضى به بر سرنهادن آن کلاه نمىشود و نقل این ماجرا در سفرنامه دیولافوا بسیار به مذاق ترکها ناخوش آمده، از آن به بدى یاد مىکنند.
دیدار گرترود بیل از کربلا
در سال ١٩٠٩ «گرترود بیل»[18] بانوى شرقشناس و مشهور انگلیسى، از راه حلب وارد کربلا شد و پس از دوازده روز اقامت و گردش در این شهر، از طریق «مسیب» روى به سرزمین بابل نهاد. آنچه افزون بر گزارشهاى معمولى از دیدهها و شنیدههاى سفر او جلب توجه مىکند، نگاه عمیق و دیگرگون این گردشگر به مظاهر مقدس و تاریخى شهر کربلاست:
بقعۀ حسینى نمایانگر واقعهاى دردناک است که پرده از شهادت مظلومانۀ حسین بن على (ع) برمىدارد و زیارتگاه او را در طول تاریخ، سرزمین مورد توجه و علاقۀ نیمى از مسلمانان جهان قرار مىدهد و عظمتى که کمتر از مکه نیست، بدان مىبخشد. آنچه با دیدن این مکان مقدس مرا به اندیشهاى عمیق فرو برد و خیالم را بال و پر پرواز در تاریخ عطا کرد، نه آن گنبد طلایى بود و نه بسیارى زائران ایرانى با لباسهاى سبز و چهرههاى درهم کشیده؛ بلکه بناها و آثار متعددى بود که بر تأسیس امپراتورى عظیم اسلامى و شکوه بىمثال دورهاى طلایى در تاریخ اسلامى گواهى مىداد. به فاصلۀ دو روز از کربلا، به قادسیه مىرسیم که خالد بن ولید (صحیح سعد بن ابىوقاص است) آن را زیر پا نهاد و تا سرزمین دولت ساسانى پیش رفت و آن را براى همیشه از میان برداشت و آثار تمدن و ابهت ظاهرى آنان را دستخوش قرار داد؛ چندان که از قصرهاى مشهور آن زمان ایشان در حیره و خورنق و تیسفون و دیگر اماکن، جز نامى باقى نمانده و همۀ آن مجد و شکوه، همچون خوابهایى در مقابل حقیقت و واقعیت، رنگ باخت و نابود گردید.
این خاطرات و اندیشهها آنگاه به ذهن من آمد و جان و دلم را با خود همراه نمود که بر بام خانهاى نزدیک حرم حسینى (ع) ایوان آراسته به کاشىهاى آبىرنگ که ضریح مقدس را در بر گرفته بود، مىنگریستم و جز مسلمانان کسى حق ورود به آن مکان را نداشت. نگاهم را به غرب کربلا دوختم و سپاهیان پیامبر (ص) را دیدم که با ایمانهاى محکم و ارادههاى آهنین مىآمدند تا بنیانهاى قدیم را ویران کنند و حاکمان ستمگر را از تختهاى بلند به زیر افکنند و پایۀ تمدن جدید و انسانى را بگذارند. و چون به شرق نگریستم، فرزندان مسلمانان اولیه را دیدم که در مرکز حکومت
اسلامى یعنى بغداد، هنرهاى اصیل و انسانى را رشد و تعالى مىدادند و تذهیب مىکردند و کارشان در زیبایى و شهرت کمتر از هنرنمایى پیشینیان نبود و با رنگ و بویى اسلامى به اطراف عالم جلوهپراکنى مىکرد.
خانم گرترود بیل از بارزترین نویسندگان غربى است که از کربلا در برهۀ فتنه و جنگ سخن به میان آورده است.[19] وى این دوران را چنین گزارش مىکند:
در حزیران ١٩١۵ فتنههاى آشکار در کربلا به وقوع پیوست که منشأ آن، هجوم گسترده قبیلۀ «بنىحسن» به کربلا بود. این قبیله با ساکنان کربلا دشمنى دیرینه داشت و حکومت عثمانى طبق قاعدۀ استعمارى «تفرقه بیانداز و حکومت کن» در پى حل این اختلافات نبود؛ بلکه خود در شعلهورتر کردن آن، نقشى انکارناپذیر داشت. بنىحسن وارد کربلا شدند و خانهها را سوزاندند و به غارت بردند و با بیرون کردن کارگزاران حکومتى، همۀ امور را خود به دست گرفتند و «آل کمونه» در این میان پیشتاز بودند. مانند این هجمهها و نزاعها در کوفه و حله و طویریج نیز واقع شد و در همۀ این موارد، مسئولان و کارگزاران حکومتى فرار را بر قرار ترجیح مىدادند و دست آخر، حکومت عثمانى چارهاى جز در پیش گرفتن راه صلح و آشتى و کنار آمدن با مهاجمان نداشت که جز در کربلا - به سبب اهمیتى که براى حکومت داشت و به هر قیمتى باید پس گرفته مىشد - در دیگر جاها با فتنهگران کنار آمدند.
این ظواهر امر بود و حاکمان ترک براى بازپس گرفتن کربلا از آل کمونه، دوباره به شهر حمله بردند و در حملۀ دوم خرابىهایى در شهر و حرمهاى مقدس پدید آوردند و سرانجام با مقاومت مردم و برادران آلکمونه یعنى محمدعلى، هادى و فخرالدین مجبور به ترک شهر شدند. در این ماجراها حمایت انگلیسىها از حکومتىهاى ترک به خوبى آشکار بود و به شکلهاى مختلف بروز مىکرد.
کربلا در آغاز اشغال
بغداد در ١١ مارس١٩١٧ توسط نیروهاى انگلیسى اشغال شد و فرماندۀ این نیروها، «ژنرال مود» در بیانیه مشهور خود که براى اهالى بغداد قرائت کرد، اعلام نمود که ما براى شما آزادى به ارمغان آوردهایم و در پى اشغال و فتح نیستیم. گرترود بیل در گزارش خود یادآور شده [20]که در نخستین روزهاى اشغال، تلگرافى از سوى علماى نجف و کربلا به رئیس نیروهاى انگلیسى فرستاده شد که در آن، به آنها خیر مقدم گفته بودند. فرماندۀ انگلیسى نیز در جواب از حسن توجه علما تشکر کرده و آرزو کرده بود که ورود انگلیسىها مایۀ آرامشبخشى به عراق و محافظت عتبات مقدسه و بازگرداندن آسایش و رفاه گذشته باشد.
وى همچنین مىگوید:
همه به دیده تردید به وضعیت جدید مىنگریستند و باور اینکه روزگار آشفتگى و فتنه به پایان رسیده و کشور عراق در آستانۀ تجربۀ روزهاى آزادى و آسودگى است و انگلیسىها به حقیقت، دلسوز مردم عراق و نگران وضع نابهنجار این کشورند، بسیار مشکل بود.
روزگار پس از اشغال براى عراق، آبستن رویدادهایى خطیر بود و در سیاست دنیا و تحت تأثیر قرار دادن روابط بین دولتها، بسیار مؤثر و دخیل؛ از جمله اینکه در ٣٠ تشرین ١٩١٨ جنگ میان دولت عثمانى و انگلیس به پایان رسید و بیانیه انگلیسى - فرانسوى به عراقىها وعده داد که در انتخاب و دخالت مردم، ادارۀ حکومت و نظام سیاسى عراق به خود ایشان واگذار شود.
در پى این تصمیم، حاکمان انگلیسى در لندن بر آن شدند تا دربارۀ شکل حکومت عراق، این امر را به همهپرسى بگذارند و مردم در این سهمورد، نظر خود را ابراز نمایند:
١. آیا موافقید یک دولت متحد، با هدایت انگلیس که حدود آن از موصل تا خلیج را در بر مىگیرد، تشکیل شود؟
٢. در این حالت، در رأس این حکومت یک حاکم عربى باشد یا غیرعرب؟
٣. اگر حاکم باید عربى باشد، چه کسى را براى این امر مناسب مىبینید؟
سرکردگان نیروهاى انگلیسى در عراق که اشغال آن سرزمین به هدایت آنان بود و تازه جاى پایى براى خود یافته بودند، با این تصمیم موافق نبودند؛ بهویژه «آرنولد ویلس» جانشین فرماندۀ کل. ازاینرو دست به کار تدابیرى شدند تا نتیجه همهپرسى همان چیزى باشد که آنها مىخواهند. با توجه به اهمیت شهرهاى مقدسى همچون کربلا و نجف و نقش اساسى آنها در سیر تحولات سیاسى و فرهنگى و وجود عالمان و نیروهاى متعهد و آگاه، رسیدن به آن نتایج دلخواه، برنامههاى خاص و تدابیر ویژهاى مىطلبید؛ اگرچه چندان آسان و زودبازده نبود.
گرترود بیل در این باره مىگوید مجتهدان کربلا و کاظمین بر مسلمانان حرام کرده بودند که جز براى تشکیل حکومت اسلامى حرکتى بکنند و رأیى بدهند.[21] فتواى علامۀ کبیر، میرزا محمدتقى شیرازى که در کربلا صادر شد، در اینباره معروف است: «هیچ مسلمانى حق ندارد غیرمسلمانان را برگزیند و به او رأى دهد تا حکومت و سلطه بر مسلمانان پیدا کند» .
از اینجاست که رویارویى جدى میان مردم مسلمان بهویژه در شهرهاى مذهبى و پیرو آن، در دیگر شهرها و میان انگلیسىهاى اشغالگر بالا مىگیرد و عدهاى از علما و بزرگان همچون سید محمدعلى طباطبایى، محمدعلى ابوالحب، سید محمدمهدى مولوى و عمرحاج علوان دستگیر و تبعید مىشوند.
کربلا در آستانۀ انقلاب
حرکت استفتاء دربارۀ همهپرسى و انتخابات که عموماً مخالف و برآمده از موضع نفى و طرد بود، کار را به جایى رساند که احساس مىشد مردم در بیشتر شهرهاى عراق، نگاه همدلانهاى به این قضیه ندارند و از وجود نیروهاى اشغالگر ناراضىاند و حاضرند براى واپس راندن آنها، جان خود را نیز فدا کنند. این موضع ضداشغال، بهویژه پس از رحلت علامه سید محمدکاظم یزدى و جانشینى میرزا محمدتقى شیرازى که مقیم کربلا بود و از مرجع اعلاى شیعه به شمار مىآمد و رهبرى این جریان را بر عهده داشت، به شکلى بارز خود را نشان مىداد.
کشف توطئۀ قتل افسر و کارمندان انگلیسى در «خریف» در سال ١٩١٩ در کربلا و دستگیرى تعدادى در این ماجرا، احساسات مردم مسلمان را به هیجان آورد و اندکاندک شعلههاى انقلاب در عراق افروختهتر گردید و در ١٩٢٠ رؤساى قبایل و طوایف عراقى در منطقۀ فرات، پس از مشورت با علما و مراجع کربلا و نجف و دیگر شهرهاى مقدس، مسئولیت و هدایت حرکتهاى انقلابى را بر عهده گرفتند و بر جدّیت و گستردگى آنها افزودند. نیز انتشار گسترده فتاوا و پیامهاى مراجع بهویژه بیانیههاى میرزا محمدتقى شیرازى در تحقیق و جهتدار کردن و ثمربخشى تحرکات و تظاهرات مردمى و روشن نگاه داشتن شعلههاى قیام، بزرگترین تأثیر را داشت. [22]
نکته جالب دربارۀ گزارشهاى غربى از انقلاب عراق این است که مسئولین انگلیسى همچون ویلسن، گرترود بیل و دیگران، بر این باور بودند که حرکت وطنخواهانه و ضداشغال عراقىها به رهبرى پیشوایان دینى، حرکتى بیگانه از افکار و فرهنگ عراقى و مایه گرفته از تحریکات خارجى در ترکیه یا روسیه و مانند آن است، و گاه نیز آن را حرکتى دینى مىدانستند که به پشتوانه تعصبات کورکورانه دینى و طمع نمودن علما و بزرگان در ریاست دنیایى به ظهور رسیده است! این نگاه بدبینانه، خود بهانهاى است براى ناحق جلوه دادن حرکات مردمى و بهحق نشان دادن تلاشهاى استعمارى و اشغالگرانه.
پس از انقلاب
انقلاب عراق که خاستگاه آن شهر سیدالشهدا (ع) بود، براى عراق موجودیت و استقلال به ارمغان آورد و اشغالگران انگلیسى را به این باور رساند که این سرزمین همچون دیگر مستعمرات نیست. از این رو حکومت بریتانیا ناچار به تشکیل حکومت مردمى و ملى در عراق شد و براى این کار، «سِر پِرسى کاکس» را که پس از آشوبهاى عراق، سفیر انگلستان در ایران قرار داده بود، به عراق فراخواند و از او خواست تا مقدمات تشکیل حکومت را آماده کند. وى در انجام این کار با مواضع قاطعانه عالمان دینى که رهبرى یگانه انقلاب را بر عهده داشتند، روبهرو شد و دریافت که جز به نظر ایشان، آتش انقلاب فروکش نخواهد کرد و هیچ دستور و قانونى تا بر ایشان عرضه نشود، عملا رسمیت نخواهد یافت.
پس از نظرخواهىهاى گسترده در سرتاسر عراق از بزرگان قبایل و بزرگان و علما، با ٩۶درصد رأى اعضاى مجلس وزرا، «امیر فیصل بن حسین» ، شریف مکه زمامدارى عراق را بر عهده گرفت.
دونالدسون در کربلا
دکتر «دوایت دونالدسون» در ١٩٢٨م موفق به دیدار از عتبات مقدس، بهویژه کربلا مىشود تا برنامۀ خود را در تدوین کتابى با موضوع اندیشهها و تاریخ شیعه به انجام رساند.[23] از ویژگىهاى بارز این کتاب، مبالغات و غلطهاى بزرگى است که هیچ تطابقى با واقع ندارد و مؤلف، بسیارى از خرافات و مطالب نادرست و غریب را در کتاب خود گنجانده است. براى نمونه در این گزارش، توصیف از یک مکان مقدس را با خرافات و اسنادهاى نابهجا آمیخته، بىآنکه پیرامون آن تحقیق کرده و حقیقت را دریافته باشد:
در ورودى صحن شریف حسین (ع) زنجیرى آهنین آویختهاند تا «کافران نجس» نتوانند وارد حرم شوند. زائران ضریح حسین (ع) به نبوت محمد (ص) و امامت حسین (ع) معتقدند و کار خود را در بالاترین درجۀ اهمیت مىدانند؛ زیرا براى آنان مسائل خاصى را ایجاب مىکند و مثلاً مانع از خرابى سقف خانههاشان مىشود و همواره از آتشسوزى و غرق شدن و تعرض حیوانات وحشى در امان خواهند بود![24] اگر نامسلمانى از آن زنجیر بگذرد، دور نیست که به دست مردمان خشمگین آسیب ببیند یا کشته شود؛ زیرا این کار را نجس کردن حرم و بقعۀ مقدس مىدانند.
تربت حسینى (ع)
تربت امام حسین (ع) و مهر و تسبیحهایى که از آن به عمل مىآورند، همواره مورد توجه و شگفتى سیاحان و مأموران غربى است که از کربلا دیدن کرده یا اجتماعات شیعیان در گوشه و کنار دنیا از نزدیک دیدهاند. شاید اولین کسى که درباره تربت امام حسین (ع) در سفرنامه خود سخن گفته «نیپور» باشد که در ١٧۶۵م از کربلا دیدن کرده است. وى در اینباره مىگوید:
تربت را با وسیلهاى مخصوص، به صورت مهر نماز عمل مىآورند و امتیاز این کار در اختیار یکى از خاندانهاى کربلاست و هر سال مبالغى هنگفت به والى بغداد مىپردازد تا این امتیاز همچنان در اختیار او باشد.[25]
دونالدسون نیز مىگوید:
خاکى که مهر و تسبیح از آن ساخته مىشود، حتماً باید از خاک زمینى باشدکه حسین (ع) در آنجا به شهادت رسیده است. تسبیح تربت سىوچهار مهره دارد که مؤمن متدین در اوقات فراغت خود، با آن تسبیح خداى تعالى مىگوید. سىوچهار مرتبه «الله اکبر» ، سىوسه مرتبه «الحمدلله» و سىوسه مرتبه «سبحانالله» . از خوشنصیبى فرد شیعى، یکى هم آن است که چون بمیرد، گردنبندى از تربت بر گردنش بیاویزند. نیز مستحب است بر کفن مرده، آیاتى از قرآن را با تربت بنویسند. [26]
ماه محرم
کمتر نویسنده غربى را مىتوان یافت که در گزارش خود از کربلا اشارهاى به ماه محرم و مراسم آن نکرده باشد و در گذر از سرزمینهاى شیعى، آنچه در این ماه در آنها روى مىدهد را ناگفته گذارده باشد. به طور طبیعى بیشتر مطالبى که در این باره نوشته شده، پیرامون یادبود سالانه شهادت امام حسین (ع) و اصحاب و یاران شهید او و سوگوارىها و برنامههایى است که در سوگ سالار شهیدان و خاندان به اسارت رفتۀ او برگزار برمىشود.
«سِر پِرسى سایکس» مؤلف کتاب «تاریخ ایران» پس از گزارش تفصیلى شهادت امام حسین (ع) مىنویسد:
این فاجعه دردناک، اساس یک تراژدى سالانه است که نه تنها در ایران، بلکه در بیشتر کشورهاى آسیایى که شیعیانى چند در آن سکونت دارند، برگزار مىشود. این نمایش سوزناک و غماندود را من بارها به چشم خویش دیدهام. شنیدن صداى نالۀ زنان و اندوه سهمگینى که در چهرۀ مردان مشاهده مىشود، همگى تأثیرى عمیق در انسان بر جاى مىنهد که نمىتواند نسبت به شمر و یزید بن معاویه بىتفاوت باشد و در دل نفرتى از آنها احساس نکند. [27]
«توماس لایل» معاون حاکم سیاسى در شامیه و نجف، در سالهاى ١٩١٨ تا ١٩٢١م در کتاب خود «دخائل العراق» حدود بیست صفحه را به حادثۀ عاشورا و محرمالحرام اختصاص داده است. وى درباره دستههاى عزا و عزادارى شیعیان مىنویسد:
در این سوگوارىها هیچگونه ددمنشى و دیوانگى دیده نمىشود. همهچیز به طور شگفتانگیزى ضابطهمند و دقیق است. من در آن لحظات، با تمام وجود، همه نیکویى و حیات و سرزندگى دین اسلام را مشاهده کردم ویقین نمودم که ورع و پارسایى حاکم بر این مردم و حماسه شکوهمند ایشان در گرامىداشت یاد حسین بن على (ع) چنان فراگیر و وسیع است که مىتواند دنیا را به راه اصلاح و خیر و سعادت راهنمایى کند و این هیچ بُعدى ندارد؛ چراکه این مردم در مسائل دینى، نبوغى فطرى و خداداد دارند.[28]
[1] . این مقاله تلخیص و ترجمهاى است از مطلبى با عنوان «کربلاء فىالمراجع الغربیه» نوشتۀ جعفرالخیاط، در کتاب «موسوعة العتباتالمقدسه؛ قسم کربلاء» ، ج٨، ص٢۴٩ - ٣٩٠.
[2] Gible, H. A. R. d kramers ,andH. _ shorter Encyclopedia of islam, Leiden of London, ١٩۶١.
[3] Noldeke, A _ Das _ Heiligtum A Husains Zu kerbala , Berlin, ٩٠٩.
[4] Le Strange, G _ the lands of Estern khaliphate, London, ١٩٣٠.
[5] Hollister, gohn Norman the shia of indis, London ١٩۵٣,p ۶۴.
[6] سفرنامه ابن بطوطه، ج١، چاپ مصر، ١٣۵٧ق.
[7] اربعه قرون. . . ص٢۵ ٢٠، ترجمۀ عربى، چاپ دوم.
[8] همان، ص ۵۴ و ۵۵.
[9] Coke, Richard _ Baghdad the city of peace, London, ١٩٣۵, p ٢٣۶.
[10] اربعۀ قرون. . . ، ص٢١٨.
[11] همان، ص٢٢٢.
[12] بغداد، مدینة السلام، ص٢٧۴.
[13] Niebuhr, Carsten _ Voyage en Arabio et en d,autre pays circonvofains) Amesterdam, ١٧٧۶(.
[14] Loftus, Wiliam Rennett _ travels Regea rches in chaldeac susiana, London, ١٨۵٧.
[15] ویژگى خاک کربلا این است که نمىتوان آن را عمیق حفر کرد و خیلى زود به آب مىرسد. از اینرو جنازهها را دور از شهر، و معمولا در صحرا به خاک مىسپارند.
[16] Ussher, Gohn _ London to Persopolis, in Cloding Wouderings in Daghestan, Georgia Armenia, Mesopotamia, Persia, London, ١٨۶۵.
[17] Madame J. Dleulafoy _ La Porse La Chaldes, et la susiane) paris, ١٨٨٧(.
[18] Bell, Gertrode _ Amurath to Amurath W. Heine man London, ١٩١١ , p١۵٩
[19] Review of the Civil Adminis tration of mesopolamis.
[20] سفرنامه دیولافوا، ص٣٧.
[21] بىشک این تلگراف از سوى اشخاص مهم و به ظاهر عالمانى بوده که به سلطه انگلیسى راضى بوهاند و اسلام و مسلمانان و حفظ جایگاه رفیع دین به دور از سلطه بیگانگان را غیر مهم دانستهاند.
[22] سفرنامه دیولافوا، ص٢٣١.
[23] . Donaldson, Dwight M. _ the shi,lte Religion, A History of Islam in persia iraq, London, ١٩٣٣.
[24] مایه تأسف است که چنین کتابى منبع و مأخذ بعضى نوشتههاى غربى بلکه شرقى و حتى بعضى نویسندگان عرب قرار گرفته و در بحثها و بررسىهاى تاریخى - عقیدتى بر آنها اعتماد شده است و بدین وسیله، حقیقت چهرهاى دگرگون و ناموزون یافته و واقعیت دین مبین اسلام بر بیگانگان مخفى مانده است.
[25] عقیدة الشیعه، ص٨٩.
[26] همان.
[27] Sykes, Sir Percy _ History of Persia, London, ١٩۵٣.
[28] ر. ک: جزء اول از بخش مربوط به نجف اشرف، ص ٢٩٣ - ٣٠٣
نظر شما