موضوع : پژوهش | مقاله

سید شمس الدین مجدالملک براوستانی، و عُمران اماکن زیارتی

مجله  فرهنگ زیارت  تیر ماه سال 1392 شماره 17 

وزیران دانشمند ایرانی که در حکومت های فاسد و ستمگر به وزارت می رسیدند، ضمن ترویج فرهنگ ایرانی و اسلامی، جلوی ظلم و ستم بیشتر بر مردم و نابودی کشور را می گرفتند. یکی از این دانشمندان ایرانی، سید شمس الدین مجدالملک براوستانی، وزیر شیعی مقتدر دولت سلجوقی بود. او کارگزاری لایق، سیاستمداری متدین و یک مستوفی بافراست بود که با نفوذ در دستگاه سلجوقی، دفاع از حقوق مظلومان را سرلوحۀ کار خود قرار داد. او در کنار پرداختن به امور حکومتی، التزام عملی به فرایض و مستحبات دینی را از نظر دور نداشت و در عمران و آبادانی اماکن زیارتی شیعیان کوشید و به بازسازی و عمران بارگاه معصومان (علیهم السلام)، سادات، علویان، اصحاب امامان (علیهم السلام) در ایران، حجاز و عتبات عراق، عنایت ویژه ای داشت. نویسندۀ این مقالۀ مفصل، ضمن شرح کامل زندگی، مقام علمی و خدمات حکومتی مجدالملک در منصب وزارت دربار سلجوقی، تلاش او را در آبادانی و بازسازی اماکن زیارتی شیعه ستوده و با بیان چگونگی شهادت و خاکسپاری او، مقاله را به پایان رسانده است.
نویسنده : غلامرضا گلی زواره
عشایری که به حکومت رسیدند
سلجوقیان طایفه ای از ترکمانان غُز بودند که در سال ۴١۶ هجری در ماوراء النهر سر به عُصیان برداشتند. ریاست آنان با «ارسلان بن سلجوق» بود که محمود غزنوی بر وی دست یافت و او را محبوس ساخت و بسیاری از افراد شورشی را کشت. با مرگ محمود و روی کار آمدن مسعود غزنوی، سلجوقیان دولت وی را در «دندانقان» بین مرو و سرخس شکست دادند و در شوال ۴٢٩ هجری طغرل وارد نیشابور شد و بر تخت سلطنت نشست. او مؤسس دولت سلجوقی است. پس از وی «الب ارسلان» روی کار آمد. فرمانروای پس از او ملکشاه سلجوقی است که سلطانی نیکوسیرت و دادگستر بود. در زمان او دولت سلجوقی به منتهای وسعت خود رسید. او می خواست بغداد را مرکز حکم رانی خود قرار دهد؛ ولی در این باره با خواجه نظام الملک طوسی (وزیر مقتدرش) به تفاهم نمی رسید. با مرگ ملکشاه در ۴٨۵ هجری «بر کیارق» زمام امور این دولت را در اختیار گرفت و پس از درگذشت وی دولت پهناور سلجوقی تجزیه گردید. ١

صفا و سلامتی این امپراتوری، از روح دینداری و نظام عشیره ای و زندگی صحراگردی آنان نشأت می گرفت. از منابع تاریخی چنین برمی آید که امیران این سلسله، خون ریز و قسی القلب نبودند و دشمنان بسیار سرسخت خود را پس از شکست دادن و اسارت، می بخشیدند و هنگام مرگ به فرزندان خود اندرز می دادند که با مردم به دادگری و نیکوکاری رفتار کنند. ٢

١). محمدجواد مشکور، تاریخ ایران زمین، ص، ص١٨٨-١٩۴؛ محمود بن محمد آقسرایی، تاریخ سلاجقه، ص ١٨و١٩..

٢). غلامرضا انصاف پور، ساخت دولت در ایران، ص۵٩١..

اگرچه سلجوقیان هنگام روی کار آمدن، دولت بنی عباس را از سقوط حتمی نجات دادند، امّا آنان نوعی سلطه بر وزیر دستگاه خلافت اعمال می کردند و تنش هایی میان دربار خلیفه عباسی و تشکیلات دولت سلجوقی وجود داشت. احترامی هم که برخی فرمانروایان سلجوقی به خلیفه عباسی می نهادند نیز بسیار ظاهری، محدود و برحسب برخی مصالح بود و این که سلطان سنجر سلجوقی پس از استیلای بر عراق، نام و نشانش در خطبه ها رفت و بر سکه ها ضرب شد، در حقیقت نوعی بی اعتنایی به خلیفه عباسی در بغداد بود. عباسیان در درگیری با سلجوقیان بر سر قلمرو قدرت، صرفا موفق شدند منطقه ای مستقل اما کوچک به وجود آورند که این موفقیت بر اثر جنگ های متوالی با سلجوقیان به دست آمد. ١

١). کارلا کلوزنر، دیوان سالاری در عهد سلجوقی، ترجمه یعقوب آژند، ص۴٢؛ رسول جعفریان، تاریخ ایران اسلامی، دفتر دوم، ص٢۶٢..

در عصر سلجوقیان میان شیعیان و اهل سنّت در عراق عرب به ویژه در بغداد، درگیری های شدیدی رخ داد که کشتارهای فاجعه آمیزی در پی داشت و نیز فشارهای اهل سنت به شیعیان و به ویژه علما شدت یافت. همین عوامل باعث گردید تا به کتابخانه شیخ طوسی (قدس سره) در محله کرخ بغداد حمله کنند و محل سکونت این عالم را با کتاب ها و نوشته هایش به آتش بکشند؛ اما علت این اختلاف خونین، روی کار آمدن سلجوقیان نبود؛ بلکه ریشه در تعصب های جاهلانه، بی تدبیری کارگزاران محلی، فعالیت های تحریک آمیز قصه گویان و واعظان و آشوب گری عیاران داشت. در سال ۴۴٢ هجری که سیزده سال از روی کار آمدن سلجوقیان سپری می شد، روابط شیعه و سنی

مسالمت آمیز گردید و در ذی حجه این سال آنان باهم به زیارت حرم امیر مؤمنان (علیه السلام) در نجف و مشهد امام حسین (علیه السلام) در کربلا رفتند و بدین گونه روابط دوستانه شد؛ اما برخی جهالت ها و عصبیت های قومی و مذهبی اجازه نداد این روابط آرام و سالم استمرار داشته باشد. با این وصف، فعالیت های گسترده فرهنگی بزرگان شیعه برای استوار ساختن زیربناهای فکری و اعتقادی مکتب تشیع همچنان ادامه یافت و بغداد مرکزیت شیعی خود را حفظ کرد. ١

رویش و شکوفایی نهال تشیع
در این ایام میان شافعیان و حنفی ها اختلاف های گسترده ای رخ داد و همین شکاف های فرقه ای اتحاد جوامع اهل تسنن را درهم شکست و زمانی که آنان در ری، اصفهان و نیشابور سرگرم نزاع با یکدیگر بودند، شیعه به رشد فکری، علمی و اجتماعی خود ادامه داد. خواجه نظام الملک طوسی که تا اندازه ای نسبت به شیعیان سخت گیری می کرد، در عراق عجم که محل نفوذ تشیع بود، با مشکلاتی روبه رو گردید. «عمیدالملک کندری» که حنفی متعصبی بود، اجازه داد تا بر منابر و مساجد، روافض (شیعیان) را لعن کنند؛ اما نظام الملک که شافعی مذهب بود، با وجود مخالفت با تشیع، این رسم را متوقف کرد. در دوره سلجوقیان، به تدریج تعصب بر سنّت رنگ باخت و اندک اندک زمینه مساعدی برای رشد تشیع فراهم شد. از مظاهر نفوذ تشیع در دستگاه سلجوقی، راه یافتن شخصیت های متعدد به دربار آنان به عنوان وزیر، مستوفی (حسابدار خزانه)، قاضی و مانند آن است که همگی شیعه بودند.

یک قرن فرمانروایی آل بویه شیعی در مناطق مرکزی ایران، در جاری گردیدن چشمه های ناب مذهب اهل بیت (علیهم السلام) مؤثر بود و همین واقعیت، خشم عده ای متعصب و افرادی را که در مذهب خود راه افراط می پیمودند، برانگیخته بود؛ اما آنان که راه انصاف و اعتدال را می پیمودند، چاره ای جز پذیرش این واقعیت نداشتند و دیدگاه ایشان درباره تشیع تغییر کرد. در ری، حنفی ها و شافعی ها هنگام فرا رسیدن عاشورا با شیعیان همراهی می کردند و به طور گسترده به نقل فضایل اهل بیت (علیهم السلام) می پرداختند. البته سنی های حنبلی و چهره های افراطی این فرقه، این روش را نمی پسندیدند. ٢

١). ر. ک: حمید ملک مکان و دیگران، تاریخ تشیع در عراق، ص٢٨٣-٢٨۵..

٢). رسول جعفریان، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص٣۴۴ و٣۴٩..

سادات و علویان در تمام این دوران، در شمار اعیان و رؤسای شهرها و انسان های دارای نفوذ معنوی و اجتماعی بودند و سلاطین سلجوقی به منظور انسجام و افزایش اعتبار و منزلت این بزرگان نقبایی (سرپرستانی) را تعیین می کردند. ١

فرمانروایان سلجوقی به مراقد اهل بیت (علیهم السلام) در عتبات عراق، احترام ویژه ای می نهادند. آنان نه تنها رویکردی خصمانه در مورد واقعه کربلا نداشتند، بلکه حساب این سرزمین را از دیگر شهرهای تحت سیطره خود جدا می دانستند. «ابوالفتح جلال الدوله ملکشاه» به همراه وزیر خود و تعداد زیادی از یاران، امیران و کارگزاران در سال ۴٧٩ هجری به زیارت بارگاه مطهر حضرت امام حسین (علیه السلام) رفت. وی به هنگام ورود به این سرزمین باقداست، به ساکنان حائر حسینی، خدمه حرم و زائرین هدایای فراوانی اعطا کرد و دیوار اطراف این شهر مبارک را که «ابومحمد رامهرمزی» ساخته بود و دچار فرسودگی و ویرانی گردیده بود، به طور اساسی تعمیر کرد. ٢بازسازی حصار شهر و توجه به مسائل ارتباطی و شبکه آبیاری کربلا این شهر را شهری آباد و زیبا تبدیل کرده بود که حتی تا زمان ابن بطوطه به سال 727 هجری آن جلوه های زیبای خود را حفظ کرده بود:

کربلا شهر کوچکی است که نخلستان ها اطراف آن را گرفته اند و از رودخانه فرات آبیاری می شود. روضه مقدسّه امام حسین (علیه السلام) در داخل شهر واقع شده و مدرسه ای بزرگ و زاویه ای دارد که در آن برای مسافرین طعام می دهند.... ٣

ملکشاه و همراهان، سپس عازم نجف اشرف گردیده، ضمن زیارت بارگاه امیرمومنان (علیه السلام) دربارۀ عمران و آبادانی و ترمیم خرابی های این مکان مقدس دستوراتی را صادر نمود. ۴

١). همان، ص ٣٠٢..

٢). ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج ١۵، ص٢۴٧؛ سلمان هادی آل طعمه، تراث کربلا، ص٧٨..

٣). سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، ج اول، ص٢٧٢و٢٧٣..

۴). تراث کربلا، ص٧٩؛ المنتظم، ج ١۵، ص٣۴٩..

هنگامی که ملکشاه سلجوقی حلب و سایر شهرهای شام و جزیره را فتح کرد و وارد بغداد شد، همراه با خواجه نظام الملک طوسی حرم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در کاظمین را زیارت کرد. ١

تا زمانی که منطقه عراق عرب در اختیار سلجوقیان بود، آنان سیاست مدارا با امرای محلی را در پیش گرفتند و جز سرکوبی برخی شورش ها کوشیدند فضای آرام و امنی بر این منطقه حاکم گردد. ٢

زادگاه و محل نشو و نمای مجدالملک
مجدالملک از خاندان کاتب است که بزرگانی از آنان در عرصه علم، ادب و فعالیت های دیوانی و دبیری، فعالیت داشته اند. زادگاه و منشأ وی آبادی «براوستان»، از توابع قم است که در منابع متعدد تاریخی و جغرافیایی به صورت بلاسانی، براوشتانی، فراوستانی و رادستانی هم ضبط شده؛ ولی درست تر، همان تلفظ براوستان است؛ چنان که در شرح حال «سلمة بن خطاب براوستانی» تصریح شده است که او منسوب به براوستان، از توابع قم می باشد. ٣

ابن واضح یعقوبی در کتاب «البلدان» ذیل توابع قم از روستای براوستان نام می برد. ۴یاقوت حموی می نویسد:

براوستان قریه ای از مضافات قم بوده و وزیر مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسی از آن برخاسته است. ۵

حسن بن محمد بن حسن قمی، از مورخان قرن چهارم هجری در فصل ششم از باب اول تاریخ قم یادآور گردیده است:

بعضی از ملوک، از دور آتشی دیدند بر صحرای براوستان؛ گفتند: آن چیست؟ گفتند: برازه است؛ یعنی زبانه آتش. بفرمود تا بدان موضع این دیه (ده) را بنا کردند و نام نهادند به «برازستان». پس به مرور ایام قلب کردند و گفتند: براوستان، و از جمله بزرگ ترین دیه هاست که نهایت آن تا خزاد جرد (خراد جرد) است و خزاد جرد نیز بر زمین براوستان بنا کرده اند. بعضی گویند نام این دیه در قدیم انبارستان بوده؛ زیرا انبارهای عجم بدین دیه بوده است و براوستان اصلی، آن پشته بزرگ است به نزدیک براوستان کنونی و اهل آن ناحیت، آن را به فارسی «اَبَرنجان» (ابرانجان) نام کردند؛ یعنی پشته اهل براوستان. ۶

١). سید محمدحسن آل یاسین، تاریخ حرم کاظمین، ترجمه غلامرضا اکبری، ص٣۴..

٢). عصمت ستارزاده، سلجوقیان، ص۶٢..

٣). حسن بن یوسف حلی، خلاصة الاقوال، ص٣۵۴؛ سیدعلی بروجردی، طرائف المقال، ج٢، ص١۶٢..

۴). ابن واضح یعقوبی، البلدان، ص۴٩..

۵). یاقوت حموی، معجم البلدان، ج اول، ص٣۶٨..

۶). حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ص٩٢و٩٣..

به گفته این مؤلف تاریخ قم، اهالی نخستینِ براوستان، از نعمت ها و امکانات فراوانی به ویژه محصولات زراعی برخوردار بوده اند، ولی از فروش غلات خود، به ویژه هنگام تنگناها، قحطی ها و گرفتاری ها امتناع می کرده اند تا جایی که اهالی برخی نقاط دیگر از بی غذایی جان داده اند. این ها حتی اگر می خواستند محصولات زمین های کشاورزی خود را بفروشند، آن ها را بو داده یا پوست می کندند که مبادا سبز شود و غلات بسیار گردد و نرخ فروش آنان پایین بیاید! به دلیل همین رفتارهای مذموم، خداوند بر آنان عذاب فرستاد و مردمش را در زمین فرو برد و خانه و محل کارشان را زیر و رو گرداند تا آن که در کنار این خرابی ها و ویرانی ها و عمارت های منهدم گردیده، براوستان دیگری بنا نهادند.

در تاریخ هم از آسیاب های این آبادی نام بُرده شده و از تعداد این آسیاب ها به دست می آید که براوستان در آن روزگار آبادی مهمی بوده است؛ چرا که از مجموع پنجاه آسیاب قم و روستاها، مزارع و توابع، هفت مورد به براوستان تعلق داشته که از نهری به نام آبادی مذکور انرژی خود را تأمین می کرده است. ١

میرزا غلامحسین افضل الملک، ادیب و کارگزار فاضل عصر قاجار که در ١٣٣۴ قمری پیشکار حکومتی قم بوده است، در سفرنامه خود می نویسد:

مزرعه براوستان، مشروب از نهری است به اسم براوستان که از رودخانه قم بریده اند. ٢

١). همان، ٧۶..

٢). سفرنامه افضل الملک، تصحیح زهرا اردستانی، ص٢١۶..

در کتابچه تفصیل حالات و املاک و بلوکات دارالایمان قم، از مجموعه عهد ناصری، نوشته شده به سال ١٢٩۶ قمری آمده است:

مزرعه براوستان از مزارع قدیم النسق است که به اسم قدیم مشهور است. الان اصل قریه خراب است. محمد علقمی وزیر معتصم خلیفه عباسی از اهالی این آبادی، شیعه مذهب بوده است. ١

بنابراین براوستان از آبادی های کهن دشت قم می باشد که در شرق قم قرار داشته و بقعه امام زاده شاه جعفر غریب در آن واقع است. آثار آبادانی گذشته آن، تپه هایی است که به «قلی درویش» موسوم است. ٢

مرحوم استاد علی اصغر فقیهی بر این باور است که براوستان نام محله ای یا قلعه ای در قم بوده که بعدها تبدیل به اراضی کشاورزی گردیده و اکنون به همین نام در بیرون شهر، در سمت مشرق، در کنار راه کاشان واقع است. ٣

ایام کودکی و تحصیلات شمس الدین
در اوایل قرن پنجم هجری سید محمد، فرزند موسی براوستانی، صاحب فرزندی شد که او را ابوالفضل نامید و بعدها لقب «اسعد « پسوند نامش گردید و چون بر اثر لیاقت و فراست هایی که به دست آورد، مورد مشورت سیاستمداران و کارگزاران دولت سلجوقی قرار می گرفت، به «مشیر الدوله» معروف گردید و فرمانروای سلجوقی وی را با عنوان «مجد الملک» مستوفی و وزیر خود برگزید و از آن جا که این دولتمرد توانا در سمت های گوناگونی که داشت، در جهت تقویت پایگاه شیعیان و گسترش و عمران مراکز آموزشی، فرهنگی و زیارتی شیعیان اقدامات مؤثر و ارزنده ای انجام داد، به «شمس الدین» مشهور شد. ۴

١). سید حسین مُدرسی طباطبائی، قم نامه، ص٩٢و٩٣..

٢). ر. ک: سیامک سرلک، باستان شناسی و تاریخ قم، ص١۴٧ به بعد و فرهنگ هفت هزار ساله شهر قم، ص١٣-٢٢؛ عبدالحسین جواهرالکلام، تربت پاکان قم، ج٢، ص١٨و١۶٣..

٣). علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، ص١۴٨..

۴). مجله معارف اسلامی، ش٢۶، سال ١٣۵۵، ص٨٨و٨٩..

ابوالفضل مجدالملک قمی (که نباید با مجدالدین قمی و نیز مجدالملک یزدی اشتباه گرفته شود) پس بعد از نشو و نما در زادگاه خود براوستان، به قم آمد و در مدارس این شهر به دانش اندوزی و تحصیل معارف تشیع پرداخت و در کنار فعالیت های علمی و فکری، در فراگیری مشاغل دیوانی و رسایل اهتمام داشت. او به کسب معلومات در قم اکتفا نکرد و برای ادامه تحصیل به ری رفت. این شهر در عهد سلجوقیان به اوج شهرت رسیده بود؛ زیرا طغرل، اولین امیر سلجوقیان آن را مرکز خود برگزید. مجدالملک در مدارس این شهر که با همت علما و بزرگان شیعه ساخته شده بود، دانش اندوزی را پی گرفت. یکی از این مدارس، مدرسه بزرگ «سید تاج الدین محمد کیسکی» عالم شیعه در محله کلاه دوزان بود که به روزگار طغرل ساخته شد. مدرسه دیگر به نام «امام رشید رازی» معروف بود که اعتباری فوق العاده داشت و افزون بر دویست دانشمند دروس دیانت، اصول فقاهت و دانش شریعت می خواندند و نیز مدرسه شیعی «خواجه عبدالجبار» که در شهرت و آوازه به پایه ای رسید که چهارصد طالب علم از اقطار جهان در آن درس دیانت و معارف اعتقادی می آموختند. مکان آموزشی دیگر به نام «شمس الاسلام حسکا بابویه»، شیخ طایفه شیعه در حوالی سرای ایالت مشغول فعالیت بود. ١

١). حسین کریمان، ری باستان، ج اول، ص٣٢٧ و ۵٣۶؛ سید محمدحسین حکیم و علی اکبر زمانی نژاد، شناخت نامه حضرت عبدالعظیم حسنی و شهر ری، ج١۴، ص٢۵٨ و ٣٠٣؛ تاریخ ایران اسلامی، دفتر دوم، ص٣٣٣..

مجدالملک پس از آن که در این مدارس معارف و مبانی اعتقادی مذهب اهل بیت و دانش های متداول دیگر را آموخت و در کنار این آموزش ها با شیوه های اداری و دیوانی مأنوس گردید، به دلیل آن که از سادات آل کاتب به شمار می رفت و این خاندان نزد امیران قم و عمید (حاکم) عراق عجم مستقر در ری منزلتی داشتند، از طریق نهاد نقابت با تشکیلات دولت سلجوقی ارتباط برقرار کرد و در اندک زمانی موفق گردید لیاقت ها و مهارت های خود را در امور کشوری، لشکری و حقوقی نشان بدهد و در آغاز به عنوان وکیل مظالم مشغول به کار شد.

کارگزاری لایق مجدالملک رفته رفته با توانایی های علمی و مهارت هایی که به دست آورده بود، به ساختار حکومتی دولت سلجوقی نفوذ کرد و چون این امپراتوری جانبدار تسنن حنفی و خلافت عباسی بود، با فراستی که داشت و نیز بهره گرفتن از سپر تقیه و دیگر مجوزهایی که شرع مقدس به او اجازه می داد، توانست مناصب گوناگونی را به دست آورد و در این سمت ها از کیان تشیع و شیعیان دفاع کند. مجدالملک با حفظ ارتباط با فقها و علمای شیعه و حل و فصل مسائل مالی و حقوقی خود به کمک آنان، برای حفظ موقعیت پیروان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) تلاش کرد و دفاع از حقوق مظلومان را سرلوحه کار خود قرار داد. به علاوه از طریق نفوذ در دستگاه دیوانی، تسلط نسبی خود را بر اوضاع پیرامونش حفظ کرد و البته به دست آوردن چنین مسئولیت های خطیر و مهمی در دولتی که بر مذهب اهل تسنن تعصب می ورزید، کار ساده ای نبود و از کیاست و کاردانی او حکایت دارد.

مجدالملک به همراه دیگر کارکنان شیعی داخل مجموعه حکومتی، شبکه ای چنان مقتدر را با رعایت استراتژی های معمول به وجود آورد که اجازه نداد جامعه سنی مذهب ضربات قابل توجهی بر اقلیت شیعه وارد آورد و با گذشت زمان، از فشارها و تبلیغات مسموم علیه شیعیان کاست. او و یارانش ماهرانه حساب خود را از فرقه اسماعیلیه کاملاً جدا کردند؛ به گونه ای که برخی صاحب منصبان که از شیعه بدگویی کرده و سخت گیری درباره آنان را مورد تأکید قرار می دادند، خود را متعهد می دیدند که تا می توانند با این بزرگان کنار آیند.

از عواملی که مجدالملک را به مقامات مهمی در دولت سلجوقی ارتقا داد و او را در به وجود آوردن کارنامه ای درخشان و پربار، پیروز و سربلند ساخت، روحیه تعامل فرهنگی و هم زیستی مسالمت آمیز به جای تقابل و نزاع بود. او از اصرار بر برخی مسائل افراطی که حساسیت برانگیز بود، خودداری می کرد و در شرایطی که طبقه حاکم از اکثریت سنی مذهب حمایت می کرد و عالمان اهل تسنن مشغول فعالیت های تبلیغی و فرهنگی بودند، مجدالملک ناگزیر در مورد مسائل اعتقادی، با تسامح برخورد می کرد و گاه از راه تقیه وارد می شد و اجازه نمی داد مسائل تفرقه انگیز مطرح شود. ١عبدالجلیل رازی پس از آن که داستانی را از تسامح مجدالملک در رفتار با فردی علوی و دیگری با مذهب حنفی نقل می کند، می گوید:

 

١). عبدالجلیل قزوینی رازی، النقض، ١۴۵-١۴۶، ٢١۶-٢١٨؛ رسول جعفریان، تشیع در ری، ص۵٧-۵٩..

این دو از دستگاه دولت سلجوقی طلبکار بودند. مجدالملک فرمان داد تا به آن فرد سنّی که از اهالی ماوراءالنهر بود، از خزانه زر نقد دادند و علی حلبی شیعی را به حواله ای متقاعد نمودند. فراشی که آن جا حاضر بود بر این وضع اعتراض کرد؛ مجدالملک گفت: «تا جهانیان بدانند که در پادشاهی و معامله، تعصب روا نباشد». ١

ابن اثیر با یادآوری تشیع مجدالملک گفته است: «وی اجازه نمی داد مردم به صحابه دشنام بدهند». ٢

مستوفی با فراست
سید شمس الدین مجدالملک قمی در دوران فرمانروایی ملکشاه (۴۶۵-۴٨۵) و هنگام وزارت خواجه نظام الملک طوسی (۴۶۵-۴٨۵) جانشین مستوفی، شرف الملک ابوسعد محمد بن منصور بود که در اواخر صدرات نظام الملک، خود به طور مستقل مستوفی بود. این سمت وی در زمان وزارت تاج الملک ابوالغنائم همچنان برقرار بود و در این حال زمام امور کشوری و لشکری دولت سلجوقی در اختیار سلطان محمد بن ملکشاه (۴٨۵-۴٨٧) بود. اما در عهد «برکیارق»، پنجمین سلطان سلسله سلجوقی که «عزّالملک بن نظام الملک» مقام وزارتش را در اختیار داشت، «استاد علی قمی» (وزیر اتابک قومش تَکین) مستوفی گردید و مجدالملک براوستانی قمی به عنوان جانشین وی انجام وظیفه می کرد. با روی کار آمدن «فخرالملک بن نظام الملک»، مجدالملک دو سمت مهم مستوفی و طغرایی را در دست داشت. او در این وضع جدید، از قدرت بسیاری برخوردار گردید. دیوان استیفای ممالک که مجدالملک در رأس آن قرار گرفته بود، به محاسبه عایدات، تقویم مالیات های جمع شده و هزینه کردن آنها می پرداخت. این دیوان دوایرِ تابعه ای داشت که هرکدام از آنها نیز دیوان خوانده می شدند؛ برای مثال یکی از زیرمجموعه های دیوان استیفا، دیوان معامله و قسمت بود که پرداختن به قراردادهای مالیاتی از نوع مقاطعه، در زمرۀ وظایفش بود. ٣

١). النقض، ص٨٣-٨۶..

٢). ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، حوادث سال۴٩٢ هجری، ج١٠، ص٢٩٠..

٣). دیوان سالاری در عهد سلجوقی، ص١٢۵و١٢۶؛ تاریخ ایران اسلامی، دفتر دوم، ص٣٣٧؛ سلجوقیان، ص١٩٠و١٩١..

دیوانی که ریاست آن به مجدالملک سپرده شده بود، «دیوان محاسبات» نیز نامیده می شد و بعد از دیوان وزیر، مهم ترین تشکیلات مالی امپراتوری سلجوقی به شمار می آمد و طبعاً رئیس آن، پس از مقام وزارت، قدرتمندترین عضو دیوان سالاری شمرده می شد. مجدالملک در این سمت، در هر ولایت و ناحیه ای نایبی داشت که موظف بود صورت دخل و خرج محل مأموریت خویش را روشن کند و تمامی معاملات را صورت برداری کرده و نتایج آن را به دیوان استیفای مرکز گزارش دهد. ١

پس از مرگ نظام الملک، از اعتبار و نفوذ وزارت کاسته شد و به همین دلیل سلطان تمایل یافت با رؤسای دوایر مختلف دیوان به طور مستقیم در ارتباط باشد. در این میان، اقتدار مجدالملک قمی به عنوان مستوفی برکیارق چنان افزایش یافت که بر فخرالملک، فرزند نظام الملک، وزیر سلطان تحکم می کرد. تدبیر و اقتدار مجدالملک حتی از این هم فراتر رفت؛ به گونه ای که بر خود برکیارق نیز مسلط بود. ٢

سیاستمدار متدّین
برکیارق با وجود آن که جوانی بیش نبود و اوقاتش به خوش گذرانی سپری می گردید، اما با این وجود آن قدر درک می کرد که باید ناخدای کشتی سیاست کشور پهناور سلجوقی فردی لایق و کاردان باشد و اگر خود سکان این کشتی را به دست گیرد، از پسِ امواج حوادث برنخواهد آمد و از این روی برای آن که موجودیت خویش را در میان انواع مشکلات و تنگناهای این مرز و بوم وسیع حفظ کند، باید کسی را به مقام وزارت برمی گزید که با خردمندی، مهارت و تجربه، بر دشواری ها فائق آید. فخرالملک اگرچه فرزند وزیری باکفایت چون نظام الملک بود، ولی این ویژگی ها را نداشت و آنچه به دست آورده بود، از شهرت پدرش بود، نه لیاقت خودش. تنها کسی که می توانست جای او را بگیرد، مجدالملک بود؛ زیرا ضمن برخورداری از دانش، فرهنگ و ادب و آگاهی از رموز سیاست، مقبول اشراف کشوری و لشکری هم بود و در سمت های قبلی، توانایی های خویش را به بهترین شکل بروز داده بود. ٣

١). تاریخ ایران، پژوهش کمبریج، ج۵، ص٢۴٨و٢۴٩..

٢). همان، ص٢۵١، ٢۵۴ و ٢۵٧..

٣). ساخت دولت در ایران، ص٣٣٢..

اما از آن سو، به دست آوردن مقام وزارت هم برای مجدالملک اقدامی بس پرمخاطره و دردسرآفرین بود. گنجی بود که مارها و افعی های فراوانی بر گرد آن حلقه زده بودند؛ ولی چون وی خردی مشتعل به معرفت و تدین، و طبعی نیک و دلسوز داشت، از این میدان های مخوف عبور کرد و به قله مقصود صعود نمود و تا آن جا که مقدورات و شرایط اجازه می داد،

به مردم خدمت کرد و در نیکی به مسلمانان همت گمارد. او به عنوان وزیری شیعه، معتقد به مذهب اهل بیت (علیهم السلام)، دانشور، عادل و خیر، در این مقام کوشید تا بر خیرات و مبرّات مواظبت نماید و در این باره نهایت تلاش خود را به کار گیرد. با وجود این که غالب اوقاتش به امور اداری، سیاسی و اجتماعی می گذشت، ولی پرداختن به این امور هرگز او را از عبادت، تزکیه و یاد خدا بازنداشت. التزام عملی به فرایض و مستحبات داشت و نمازهای واجب را در اول وقت اقامه می کرد. شب زنده داری می نمود و با دعا و نیایش بسیار مأنوس بود و توکل و توسل در زندگی اش جریان داشت. حقوق واجب اموال خود را اعم از خمس و زکات در موعد مقرر می پرداخت. با سخاوتی که داشت، به مردم احسان می نمود و برای رسیدگی به وضع محرومان و دفاع از افراد مظلوم و رنج دیده جدیت داشت. نهایت کوشش خود را در مسیری به کار می بُرد که مبادا به کسی خسارت وارد شود یا بی جهت یا از روی اغراض شخصی به کسی تعدی روا داشته شود. هرگز در ریختن خون کسی نکوشید و همۀ همت او بر این بود که مردم در امنیت و رفاه زندگی کنند.

چون دید که تشکیلات دیوانی و اداری، نارسایی ها، اشکالات و کاستی های گذشت ناپذیری دارد، برای اصلاح این امر در صف مقدم تحول قرار گرفت و چون می خواست در این امور دگرگونی های اساسی به وجود آورد، برای برخی جاه طلبان و دنیاخواهان این تحولات قابل تحمل نبود و به همین دلیل در روند کارها و اقدامات خیرخواهانه او اختلال و خدشه به وجود آوردند و بی خود و بی جهت این وزیر لایق را در مظان انواع تهمت های بی اساس و شایعات دروغین قرار می دادند. ١

١). تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ج۵، ص٢۵١؛ محدث اُرموی تعلیقات نقض، طبع جدید، ص٧٧١..

مجدالملک، در کسوت وزارت، اگرچه در عزیمت سپاه دولت سلجوقی به مناطق جنگی و آشوب زده تأثیرگذار بود، ولی مصرانه از آنان می خواست بر افرادی که در شورش ها و آشفتگی های سیاسی، امنیتی و منطقه ای نقشی ندارند و در به وجود آوردن تشنجات مقصر نبوده اند، ستمی روا ندارند و حتی الامکان در نواحی مورد منازعه، جان و مال و عِرض و ناموس مردم صیانت گردد.

معمولاً یک دهم محصولات اراضی زراعی به عنوان اقطاع در اختیار این وزیر مُدّبر قرار داده می شد که این افزون بر اقطاع دیوانی یا لشکری بود. او از این مواجب کمتر استفاده شخصی می کرد و غالباً دارایی های خویش را در قالب صدقات، عطایا، بخشش ها و اوقاف هزینه می کرد. هم چنین از این منابع مالی برای گسترش مراکز علمی، آموزشی، حمایت از علما و مروّجان دینی، واعظان و قاریان قرآن استفاده می کرد. چون بانفوذترین شخص در امپراتوری سلجوقی پس از فرمانروای این دولت به شمار می رفت، از این رو امیران و کارگزاران مرکز حکومت و ولایات دیگر که از خشم و رنجش سلطان، در بیم و نگرانی به سر می بُردند، مجدالملک را که خردمندانه و منصفانه با مسائل برخورد می کرد، نقطه اتکای خود تلقی می کردند و می کوشیدند تا حمایت این وزیر را به دست آورند.

مجدالملک در این راستا به آنان که طالب امتیازاتی انحصارطلبانه و زورمدارانه بودند، وقعی نمی نهاد، ولی وقتی می دید برخی از این والیان و نیروهای دیوانی بی جهت و ظالمانه در معرض انواع فشارها و تهدیدها قرار گرفته اند و عده ای در صددند برای رسیدن به اهداف جاه طلبانه و منافع قومی و فرقه ای، انسان های لایق و کارآمد و شایسته را از صحنه های سیاسی و اجتماعی حذف کنند، به دفاع از ایشان برمی خاست و تمام توان خویش و ظرفیت ها و امکاناتی را که در اختیار داشت، برای تثبیت موقعیت این افراد به کار می گرفت. البته مجدالملک در این میان مراقب بود که برای حفظ التفات سلطان، غلبه بر توطئه ها و خنثی کردن نیرنگ های رقبا، مخالفان و رشک ورزان، از خود رفتاری پیچیده و توأم با تدبیر و موضع گیری سنجیده نشان دهد. محل اقامت مجدالملک پناهگاه افراد بی شماری بود که برای دادخواهی، یافتن شغل، کمک های گوناگون، رفع تعدی در تعیین مالیات های کمرشکن مراجعه می کردند و او هم با رفتاری توأم با فروتنی، خردمندی و هوشیارانه می کوشید تا این افراد را محروم، ناامید و بی بهره برنگرداند. گذشت و مهمان نوازی او زبانزد خاص و عام بود.

مجدالملک ضمن این که بر امور اداری و نظامی تسلطی توأم با علم و تجربه داشت، با بلندهمتی و تأکید بر اعتدال، بردباری و شرح صدر، با اقشار گوناگون ارتباطی منطقی و واقع بینانه برقرار می کرد و این ویژگی ها و خصال برجسته به همراه پیش گامی وی در عمران پُل ها، کاروانسراها، اماکن دینی و آموزشی، ارتباط این وزیر شیعی را با امیران سلجوقی مستحکم می ساخت. او همواره می کوشید تا اعتبار دیوان سالاری را در برابر تشکیلات دیگر تقویت و حفظ کند. در انتخاب افراد برای به کارگیری آنان در امور اداری و نظامی از بصیرت و خبرگی که شرط لازم وزیری مدبّر است، بهره کافی داشت و هر کس را که برای منصبی خاص برمی گزید یا بر کاری در امور دیوانی می گماشت، به لیاقت ها و شایستگی های او توجه داشت. روی آوردن به این خدمات مفید، از موضع وزیری مقتدر و باصلاحیت، البته با مخاطرات و سختی هایی توأم می گردید؛ به ویژه وقتی افراد تنگ نظر و کم مایه که منافع مادی، قبیله ای، اشرافی گری و رفاه خود را در خطر می دیدند، به میدان می آمدند و فضای سیاسی - اجتماعی حاکم بر اوضاع را به گونه ای جلوه می دادند که بدبینی سلطان و اطرافیان وی را نسبت به مجدالملک برانگیزند. به موازات مشی دلسوزانه و خیرخواهانه ای که پیش گرفته بود، آنها را توفیقی از سوی خداوند می دانست که نصیبش نموده بود. از برخی تلخکامی ها رنج می برد؛ زیرا در راه خدمت به مردم و تلاش های عمرانی و رفاهی موانع بسیاری وجود داشت که عبور از آنها کار ساده و همواری نبود؛ از جمله این مشکلات، ماهیت استبدادی بود که در شبکه نظام دولتی نفوذ یافته و او باید رعایت حال افرادی را می کرد که مقرب دربار سلطان بودند. آتش دشمنی بدخواهان را به سختی و با مرارت خاموش می کرد و مواردی پیش می آمد که به رغم تلاش هایش در جهت منافع دولت، عدالت ورزی و استحکام امنیت سیاسی، با نارضایتی برخی اعضای خانواده سلطنتی روبه رو بود. ناهنجاری ها وقتی شدت می یافت که عده ای از بانوان حرمسرا اعم از مادر و همسر پادشاه در امور دیوانی و دولتی دخالت های بی جا می کردند و کشمکش هایی که بین آنان وجود داشت، این وضع را وخیم تر می ساخت. اگر با خواسته های غیرمنطقی خویشاوندان و مقربان سلطان مخالفت می کرد یا آنان را از دخالت در امور کشوری و لشکری بازمی داشت، برایش گران تمام می شد و رقبایش که خواهان ترقی و ترفیع مقام خویش بودند، وارد میدان می شدند و با نشر دروغ ها و ترویج شایعات و غیر واقعی جلوه دادن اوضاع، در روابط مجدالملک با سلطان و امیران اختلال به وجود می آوردند.

مشکل دیگر این بود که در میان کارگزاران زیردست خود، کمتر صداقت و وفاداری می دید و ناگزیر بود آنان را از راه های دیگر به سوی خود جلب کند؛ از جمله آن که برخی منافع و عایداتی را که به دست می آورد، میانشان تقسیم می کرد؛ اما همین که این افراد قدرتی به دست می آوردند و از گمنامی به شهرت می رسیدند، با مخالفان او متفق و متّحد می گردیدند.

جلوگیری از فساد و رشوه خواری برخی زیردستان و والیان مناطق دوردست کار آسانی نبود؛ زیرا وقتی می خواست دست فاسدان و خلافکاران را از تشکیلات حکومتی کوتاه کند، بر دشمنان خود می افزود و توطئه ها و نیرنگ ها علیه وی شدت می گرفت. نظام کارآمدی برای جلوگیری از این آفت های مخرب و باتلاق های فساد وجود نداشت و چون در امور نظام دیوان سالاری بازبینی، ارزیابی و نظارت جدی و مؤثر صورت نمی گرفت، به محض این که قدرت سلطان دچار تزلزل می شد، دسیسه چینی و فساد فراگیر می شد. به همین دلیل مجدالملک کوشید تا اُمرا را زیر نفوذ خود درآورد و بر دیوان مسلط گردد؛ امّا چنین سیاستی، برخی از اطرافیان را چنان تحریک کرد که جان وزیر را در معرض تهدید جدّی قرار داد. ١

عمران و آبادانی اماکن زیارتی شیعیان
مجدالملک براوستانی در رأس دستگاه اداری (دیوان اعلی) یا دیوان وزیر قرار داشت که چندین دیوان زیرمجموعه آن بود؛ از جمله دیوان رسایل (انشاء و طغرا)، دیوان استیفا، دیوان اشراف الممالک، دیوان عرض، دیوان خالصه، دیوان اوقاف و دیوان مصادره. ٢

١). تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ص٢۵۴-٢۵٧؛ الکامل فی التاریخ، ج١٠، ص١٩۶و١٩٧؛ نجم الدین راوندی، راحة الصدور، ص١۴۵-١۴٧..

٢). سلجوقیان، ص١٨٨و١٨٩..

این وزیر باکفایت، با وجود قرار گرفتن در رأس این تشکیلات عریض و طویل و رسیدگی و نظارت بر فرمان ها و منشورهای دولتی، امور مالی و محاسبات، بازرسی کل کشور از احوال رعایا، عمّال و سایر گماشتگان، تدارک سپاه و تأمین آذوقه و مستمری نظامیان، خنثی کردن توطئه های دشمنان، بی اثر ساختن آشوب ها و آشفتگی های سیاسی اجتماعی، به بازسازی و عمران آستانه های معصومین (علیهم السلام)، سادات، علویان، اصحاب ائمه در ایران، حجاز و عتبات عراق عنایت ویژه ای داشت. بدیهی است وقتی وزیری که به خاندان طهارت ارادت قلبی دارد بخواهد درباره مراقد معصومین (علیهم السلام) و تدارک آنان، کارهایی انجام دهد، کارگزاران دیوانی و دولتی که غالباً در مذهب خود نوعی تندروی و تعصب دارند، این روند را برنمی تابند. اما مجدالملک، با داریت از این تنگناها عبور می کرد و در مسیری که پیش گرفته بود، همواره مصمم و پی گیر بود. به گفته مهندس محمدکریم پیرنیا، مجد الملک در قم، کاشان، ری، مشهد اردهال، حجاز و عراق عرب، آبادی های فراوان کرد و بر تربت پاک امامان و بزرگان تشیع و صحابه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بارگاه های شکوهمند بنیان نهاد. ١عبدالجلیل رازی می نویسد:

هنوز آثار خیرات او در حرمین مکه و مدینه ظاهر است و در مَشاهدۀ ائمه علوی و سادات فاطمی احسان های او متواتر است. از اوقاف و شمع سوختن و خط توقیع او هنوز مقتدای اصحاب دولت است و رسوم و قواعد او در خیرات و نیکی ها ٢.. . آن گاه وزیر شهید سعید مجدالملک براوستانی قمی (قدس الله روحه) با بزرگی و رفعت و قبول و حرمت، خیرات بسیار فرموده، چون قبّه امام الحسن بن علی و زین العابدین و محمد باقر و جعفر ص‍-‍ادق: به بقیع که هر چهار [امام] در ی‍ک حضرت مدفونند و عباس عبدالمطلب آن جا مدفون است به مدینه رسول به گورستان بقیع، و مشهد موسی کاظم و محمد تقی هم او فرموده است و مشهد سید عبدالعظیم حسنی به شهر ری؛

١). مجله باستان شناسی و هنر ایران، سال دوم، ش دوم، بهار١٣۴٨، ص۵و۶..

٢). النقض، ص٩٠..

ولی از مَشاهد سادات علوی و اشراف فاطمی،: ، فرموده با آلت و عدّت و شمع و اوقاف که همه دلالت است بر صفای اعتقاد او و در مقابل تربت حسین بن علی (علیهما السلام) مدفون است. ١

مجدالملک قمی برای عملی ساختن طرح احداث بنایی رفیع و باشکوه بر مرقد ائمه بقیع (علیهم السلام)، معماری خوش سلیقه، باذوق و مورد اعتماد را برگزید و وی را به سرزمین حجاز فرستاد. اگرچه این هنرمند لایق شیعی مأموریت خود را به درستی و به بهترین صورت انجام داد، اما در سال ۴٩۵ هجری یعنی سه سال پس از شهادت مجدالملک قمی، به دلیل التزام عملی به معتقدات ائمه هدی (علیهم السلام) و رفتار و آدابی که در این منطقه، طبق سنت و آداب شیعیان از خود بروز داد، با وجود خدمات ارزشمند دربارۀ اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به طرز فجیعی در مدینه به قتل رسید. ٢

عثمان بن مظعون صحابی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و از افراد مورد علاقه خاص امیر مؤمنان (علیه السلام) به شمار می رود که در زهد و تقوا کمالاتی را به دست آورده بود. وی اولین کسی است که در صحرای بقیع به خاک سپرده شد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بر مزار او سنگی نصب کرد تا قبرش آشکار باشد و همواره آن حضرت مرقد وی را زیارت می کرد. ٣مجدالملک قمی که از منزلت این صحابی بزرگوار آگاه بود، چهارطاقی باشکوهی بر مزارش بنا کرد.

١). همان، ص٢٣۶..

٢). الکامل فی التاریخ، ج٨، ص٢١۴؛ تاریخ مذهبی قم، ص١١۴و١۴٨؛ محمدباقر واعظ تهرانی مازندرانی، روح و ریحان، ج۴، ص٧۶..

٣). ابن اثیر جزری، اُسد الغابه، ج٣، ص٣٨۵-٣٨٧؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج٣، ص٨۵-٨٨..

مجد الملک به عتبات عراق عرب نیز توجه ویژه داشت و برای عمران، بازسازی و حرمت این بناها کارهای مفیدی انجام داد. بر اثر طغیان آب رودخانه دجله که با توفان های شدیدی همراه بود، مشهد کاظمین در آب فرو رفت و ساختمان های آن که غالباً آثار بازمانده از عصر آل بویه بود، دچار آسیب های جدّی گردید. مجدالملک وقتی از این خسارت ها باخبر گردید، شخصاً به کاظمین رفت و از نزدیک، آثار خرابی ها را مشاهده کرد و در همان هنگام دستور بازسازی اساسی این مکان مقدس را صادر کرد و اعتبار بسیار خوبی به این امر اختصاص داد. بر این اساس بارگاه امام کاظم و امام جواد (علیهما السلام) دوباره به گونه ای استوارتر ساخته شد؛ دیوارهای آن با کاشی های خوش نقش زینت یافت؛ دو صندوق چوبی از ساج بر روی دو مزار شریف قرار داده شد؛ دو مناره شکوهمند برای مشهد کاظمین احداث گردید؛ مسجدی که در ضلع شمالی حرم مطهر قرار داشت، تعمیر شد و در کنار حرم مقدس نیز استراحتگاه بزرگی که اتاق های بسیار و برخوردار از امکانات رفاهی بود، برای زائران ساخت. این بازسازی و توسعه حرم، تا نیمه های قرن ششم هجری پایدار و برقرار مانده بود. ١

١). جعفر الخلیلی، موسوعة العتبات المقدسه، ج٩، ص١٢٠و ١٢١ و ١۶۵ و ١۶۶؛ تاریخ حرم کاظمین، ص٣٣..

تلاش دیگر مجدالملک براوستانی قمی در عمران اماکن زیارتی، هنگامی صورت گرفت که در شهر ری توقف داشت و کمال استیلا در استیفا و وزارت خود را به دست آورده بود. آن زمان اگرچه مزار حضرت عبدالعظیم حسنی از شهرت خوبی برخوردار بود و علمای بسیاری به زیارت آن اهتمام داشتند، اما بقعه و بارگاهی بر قبر آن امام زاده عالم و محدث بنا نگردیده بود. پس مجدالملک ساختمان مجلّلی برای این مرقد ساخت. آنچه این امر را مستند می سازد، علاوه بر اشارات موّرخان آن عصر، آثار بازمانده از عصر سلجوقی است که در حرم مطهر این سید حسنی و صحابی امام جواد و امام هادی (علیهما السلام) کشف گردیده است. یکی از این آثار کتیبه گرداگرد ورودی بقعه مبارک است که نشان می دهد مجدالملک به احداث و توسعه آن پرداخته است. مهندس کریم پیرنیا می گوید: در زمستان سال ١٣۴٧ شمسی متولی آستانه حضرت عبدالعظیم تصمیم گرفت در مجموعه این بنا تعمیرات اساسی انجام شود. تعمیرات مسجد بالاسر که در گوشه باختری حرم قرار گرفته، آغاز شده بود و پس از برداشتن اندود قسمتی از دیوار رگ چین آجری رده و آراسته، نمای اصلی بنا هویدا گردید و نشان داد که ساختمان حرم در قرن پنجم هجری به سبک باشکوهی بنیان نهاده شده است. پس از برداشتن اندود گچ، چهره زیبای دیبا مانندی از گوهرها و نگین های خشت پخته و سفال، با نقش های نغز و دلنشین نمایان گشت. کاوش ها در پیرامون سردر و در دو سو و فراز آن دنبال شد و پس از چندی نوشته بسیار زیبایی آشکار شد که اگرچه افتادگی هایی دارد، ولی این چند سطر از آن باقی مانده است:

بسم الله الرحمن الرحیم اَمر ببناء هذه القبّة المطهرة علی ساکنها سید شمس الدین مجدالملک مشید الدوله ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسی ثقة امیرالمؤمنین اطال الله بقیه وکیل مظالم علی یدی عبدالله [راجی] الی رحمت الله زرین کفش ابی الفوارس. ١

وظایف و اختیارات و نظارت ها
مجدالملک قمی این اقتدار را داشت که در تمام شئون مملکتی نقش ایفا کند. در واقع سلطان برکیارق تمام وظایف خود را در دیوان، به وزیری سپرده بود که در اوج قدرت خویش بر تمام جنبه های حکومت، اعم از امور مالی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی نظارت می کرد و صرفاً رئیس دیوان نبود. در واقع، اساس و مدار امپراتوری سلجوقی در برهه ای از زمان در وجود وی خلاصه می شد. هدف اصلی نظارت وی بر نهادهای دینی جلوگیری از هرگونه گرایش به سوی الحاد، ارتداد، انحراف و غالی گری و افراط بود و می کوشید تا نزاع های خونین فرقه ای رخ ندهد. او اگرچه خود در عزل و نصب قضات، محتسبان، خطبا و واعظان دخالت نمی کرد، ولی در این زمینه ها سلطان با مجدالملک مشورت های تعیین کننده داشت و دیدگاه های وزیر را در برکنار نمودن یا روی کار آوردن قاضیان و مانند آن دخالت می داد.

در دفتر کار مجدالملک قلمدانی قرار داشت که حاوی مُهر و شعارش بود و سند انتصاب رسمی و نشانه های دیوانی در مقابلش بود تا به موجب آن، به عده ای از خَدَم و حَشَم القاب واگذار کند که این امور بر ابّهت او می افزود. این اعتبارات و امتیازات در میان اعضای خاندان او دخالت داشت و بر مقام و حیثیت او در میان بزرگان قومش افزوده می شد. ٢پیروزی یا شکست حکومت مرکزی، به سرنوشت نظام دیوانی وابسته بود که وزیر در رأس آن قرار داشت و چون مجدالملک لایق، نیک روش و نیک نهاد و غمخوار بود، دستگاه حکومتی در فضای سالم و آرامی قرار می گرفت.

١). شناخت نامه حضرت عبدالعظیم و شهر ری، ج١١، ص٣۴١و٣۴۴؛ بناهای آرامگاهی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه حوزه هنری، ص٣۶٧؛ عزیزالله عطاردی، عبدالعظیم حسنی، مسنده و حیاته، ص٣٠٨؛ ابوالقاسم مشیری، تاریخ ری و شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی، مجله معارف اسلامی، ش٢۶، سال ١٣۵۵، ص٨٨و٨٩..

٢). تاریخ ایران، پژوهش کمبریج، ج۵، ص٢۵١؛ دیوان سالاری در عهد سلجوقی، ص٩٣-٩۵؛ سلجوقیان، ص١٧٩..

اما این وضع به دلیل دخالت های افراد خاندان سلطنتی و تحریکات برخی رقیبان و کارشکنی های اتابکان، پایدار نبود. اگر جریان امور به خوبی می گذشت و امن و آرامش برقرار بود، مداحان و اطرافیان و دستگاه دولت آن را به نام خود وانمود می کردند؛ اما چنانچه بحرانی پیش می آمد و نارضایتی و نابرابری از حد می گذشت، امیر یا سلطان تمام خرابی ها و نابسامانی ها را به مجدالملک نسبت می داد و برای آن که رعایا را از خود راضی کند و در ضمن بر مال و مکنت خود بیافزاید، وزیر را قربانی مصالح و موقعیت خود می ساخت. از این رو وی ناگزیر بود با خرج مبالغ هنگفتی، حمایت سلطان را به سوی خود جلب کند و از توطئه چینی رقبایش علیه خود جلوگیری نماید. ١

بنابراین به همان اندازه که افتخارات و امتیازات مجدالملک بسیار عالی بود، به همان اندازه نیز مقامش در معرض خطر و ناپایداری قرار داشت. او و کارگزاران و یارانش همچون سپری میان سلطان و پسرانش بودند که هوی و هوس های این یکی و سوء ظن های دیگری را بی اثر سازند. به علاوه، او به عنوان وزیری شایسته و کاردان به دلیل ماهیت نظامی دولت سلجوقی، همواره منفور امرا بود؛ زیرا او را خطری بالفعل نسبت به جاه طلبی های خود می دیدند. ٢

١). ساخت دولت در ایران، ص٣٣٣..

٢). دیوان سالاری در عهد سلجوقی، ص٩۶و٩٧..

در این بین، مجدالملک مسئولیت های سنگینی را بر دوش گرفته بود که انجام آنها نیاز به اختیاراتی داشت که بتواند به دور از عوامل بازدارنده و فساد برانگیز، وظایف خویش را به درستی انجام دهد. او باید به گونه ای عمل می کرد که رعایا با خاطری آسوده به کسب و کار مشغول باشند. در خانه خویش را به روی دادخواهان می گشود و هفته ای یک روز با شکیبایی بسیار به امور مراجعین رسیدگی می کرد. معاریف، علما و رجال را بر خوان خود دعوت می نمود و به امرای لشکر و کارگزاران ویژه خود، شیوخ و موالی و رهبران دینی به دیده احترام می نگریست و اگر مشکلی برای آنان پیش می آمد، به سرعت در رفع آن اقدام می کرد.

از جنبه های مهم وظایف مجدالملک، حفظ اوضاع مساعد مالی و ذخیره دارایی ها برای مواقع اضطراری بود. او کوشید تا سیاست های پولی را زیر نظارت خود درآورد و درباره تحمیل مالیات ها به مردم یا لغو مالیات برخی که مقررات دیوانی را زیر پا می نهادند،

احساس وظیفه می کرد و مراقب بود تا در این باره روشی به کار نگیرد که رعایا را در فشار قرار دهد و اشراف و طبقات بانفوذ را از مالیات و خراج معاف کند. البته اصلاحات مالی برای او مخاطراتی نیز در پی داشت. وی به عنوان رئیس تشکیلات دیوانی، بر هزینه ها و تدارکات مالی خاندان و قصر سلطنتی نظارت داشت. مجدالملک توسط عارض الجیش، مقام زیردست خود، در پرداخت حقوق قشون ثابت نیز کنترل های لازم را اعمال می کرد. البته خزانه خصوصی پادشاه در دست مأموری بود که خارج از نظارت وی و تشکیلات کشوری قرار داشت، اما خازن سلطان می توانست بر عملکرد امور دیوانی نفوذ داشته باشد؛ زیرا به طور مستقیم با فرمانروای امپراتوری سلجوقی در ارتباط بود. دعاوی و اموری که توسط حاکم شرعی رسیدگی نمی شد، در حیطه نظارت این وزیر قرار می گرفت و سلطان برکیارق مسئولیت ایجاد محکمه مظالم را به وی واگذار کرده بود. به همین دلیل در برخی منابع تاریخی از مجدالملک به عنوان وکیل مظالم یاد شده است. شحنه ها و محتسب ها که وظایف پلیس امروزی را در برقراری نظم و امنیت عمومی و جلوگیری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی عهده دار بودند، از سوی وزیر تعیین می شدند. ١

«محتسب» کارگزاری بود که مجدالملک از طریق او به رفاه مردم، امور اخلاقی و موازین دینی و شرعی رسیدگی می کرد. این مأمور اگرچه زیر نظارت کلی قاضی محل انجام وظیفه می کرد، ولی با وکیل مظالم که وزیر مذکور بود، ارتباط داشت. با تأکید مجدالملک وی در بازار به اوزان و نرخ ها رسیدگی می کرد و مانع معاملات نادرست در داد و ستدها می شد. همچنین وزیر از او خواسته بود تا بر اجرای فرایض دینی در مساجد، اماکن و محافل مذهبی و رعایت شئونات اسلامی در معابر و میادین و بازار نظارت داشته باشد.

مجدالملک از طریق نقبای سادات، امور مربوط به علویین و ذریه اهل بیت را پی گیر بود. نقیب به عنوان سرپرست طالبیان در هر شهر یا منطقه، امور مربوط به حفظ شجره نامه، رساندن ارزاق از مقرری تعیین شده را به افراد ذی ربط بر عهده داشت و در جایی که جمعیت شیعیان بسیار بود، نقیب در برابر حاکم ایالت پاسخ گوی حسن رفتار جامعه شیعه بود و والی منطقه این اوضاع را پیوسته به وزیر گزارش می کرد. ٢

١). همان، ص۵٣-۵۶؛ تاریخ ایران، پژوهش کمبریج، ج۵، ص٢۴١-٢۴٣..

٢). سلجوقیان، ص١٨٧-١٩٠و١٩٣و١٩۴..

تنگناهای فرساینده و بازدارنده
مجدالملک به رغم نفوذ مقتدرانه و توانایی های مدّبرانه و خردمندانه خود، با گرفتاری های بسیار، کارشکنی های فراوان و توطئه های گسترده ای که مخالفان ترتیب می دادند، روبه رو بود و مقاومت در برابر این همه تنگناهای فرساینده واقعاً تاب و توان او را به تحلیل می بُرد، وقتی افراد سخن چین ابتکار عمل را در دست می گرفتند و رقیبان فرصت طلب به میدان می آمدند، مجدالملک خطر را به خوبی احساس می کرد. او به تجربه تاریخی می دانست که چنین دسیسه هایی خانمان برانداز و دودمان برباد ده است و انواع گوناگونی از حبس، قتل و مصادره اموال وزیر را به دنبال داشته است. او شنیده بود که وزیر هم ولایتی او یعنی «ابن عمید» قربانی سعایت های برخی اطرافیان شاه نزد مؤیدالدوله دیلمی گردید. داستان بر دار کردن حسنک وزیر که قربانی حسد و کینه «سهل زوزنی» و طمع سلطان در مال و مکنت وی شد، با آن همه خدمتی که به غزنویان کرد نیز از خاطر او نرفته بود. کار وقتی برای او سخت می شد که می خواست نه برای مهتری و نام جویی و به دست آوردن جاه و مقام و جلب ستایش و تجمل، بلکه برای خدمت به مردم و حمایت از محرومان و مظلومان در رأس نظامی قرار گیرد که غارتگران، اشراف فاسد و غافل و غوطه ور در عیش و طرب و امیران طغیان گر و شاهزادگان عیاش در قبض و بسط آن دخالت دارند و نیکی و خوش خویی و خدمت به مردم را برنمی تابند.

گسترش امپراتوری سلجوقی و ضعف متناوب دولت مرکزی بر اشراف نظامی، به ویژه از زمانی که بیشتر امرای مقتدر، که از سوی پادشاه حاکم ایالات شده بودند، برای حفظ املاک و اقتدار خود، نیازمند قشون ثابتی شدند و حقوق و امتیازات ویژه ای به دست آوردند، آن امرایی که در صدد شورش و سرپیچی از دستگاه دولتی بودند، ناگزیر به حمایت تعدادی از شاهزادگان سلجوقی نیاز داشتند. از این رو توانایی امرا برای تثبیت قدرت فردی شان، با نهاد اتابکی که سلجوقیان برای اولین بار آن را به وجود آوردند، تقویت گردید.

پس از مرگ ملک شاه سلجوقی، از رسوم سلاطین این بود که برای یک یا برخی فرزندان خود و اعضای جوان تر خاندان حاکم، «اتابک» انتخاب می کردند. اتابک در درجه اول عهده دار آموزش و تربیت شاهزاده بود. اگر شاهزاده، خردسال یا جوان بی تجربه ای بود، همراه این فرد که مسئولش به شمار می رفت، به ایالات امپراتوری سلجوقی سفر می کرد. نقش سیاسی اتابک نظارت بر شاهزاده و جلوگیری از طغیان وی در ایالت تحت سلطه او بود. به علاوه اتابک اتحاد آن ایالت را با دستگاه حکومت مرکزی تقویت می کرد و در واقع حاکم رسمی و واقعی ایالت مورد نظر بود.

در زمان وزارت مجدالملک، اتابکان سلجوقی با حمایت شاهزادگان، قدرت بیشتری به دست آوردند. برخی از آنان برای مجدالملک مشکلاتی اساسی پدید آوردند و در روند امور دیوانی و دولتی دخالت می کردند. به موازات افزایش قدرت اتابکان، موقعیت و اعتبار این وزیر تضعیف می گردید. آنان با تحریکات خود، در افزایش نزاع های خانگی شاهزادگان سلجوقی بر اهمیت خود می افزودند و با اقدامات مُفید و خیرخواهانه مجدالملک که سدّ راه فزون خواهی های آنان بود، مخالفت می ورزیدند. هنگامی که مجدالملک تصمیم گرفت امکانات مالی و میزان قدرت اتابکان را کاهش دهد و از این راه بر آنان مسلط گردد، نه تنها مقام و منزلت او مورد تهدید قرار گرفت، بلکه با نشر شایعات و دروغ ها ادعا کردند که مجدالملک با فرقه هایی که بر ضد سلجوقیان توطئه می کنند، همکاری دارد. این فضای تبلیغاتی مسموم زمینه های برکناری و قتل مجدالملک را فراهم ساخت. ١

١). دیوان سالاری در عهد سلجوقی، ص١٠٣-١٠٩؛ الکامل فی التاریخ، ج١٠، ص٢٨١و٢٨٢..

یکی از سنی های متعصب در کتاب «فضائح الروافض» تهمت هایی بی اساس را درباره مجدالملک براوستانی قمی مطرح کرد. عبدالجلیل رازی در دفاع از این وزیر مؤمن و عابد گفته است:

امّا جواب این کلمات که ایراد کرده است و نقصان در سلاطین نیکوسیرت به رمز اشاره کرده که: «وزیر و مشیر مبتدع داشتند» و مجدالملک دیندار معتقد را به بدی نام بُرده که هنوز آثار خیرات او در حرمین (شرفین) و مَشاهد ائمه ظاهر است و حکایت گازری (لباس شو) که آورده است، عاقل به چنان سخنان التفات نکند که مُلک مشرق و مغرب به شخصی چگونه سپارند بدین جاهلی و نادانی که بی گناهی را به مُجرد آن که بوبکر نام باشد، او را هلاک فرماید کردن که مگر در خیل خانه او (کارگزاران و خدمه او) هزاران ابوبکر و عمر و عثمان سنّی و شیعه محترم مقبول القول باشند و هفتصد غلام داشته باشد، چه حنفی، چه سنی و چه شیعی که آخر هفتصد ترک همه شیعی نباشند.. . و آنچه اهل تصوف و علمای سنت را و حنفیان را مراعات کردی و نعمت دادی و تمکین کردی، از آفتاب ظاهرتر است و مجدالملک را شب و روز در مَشاهد دعا و ثنا گویند و کشتن و پاره پاره کردن بر وی هیچ عاری نباشد که صلحا و بلکه انبیاء و اولیاء را و ملوک و وزرا را در جهان بسیار کشته اند؛ چه در جهت دین و عقیده و چه برای مال و نعمت. ١

وی در جای دیگر گفته است:

وزیر شهید مجدالملک براوستانی با بزرگی و رفعت، خیرات بسیار فرموده که همه دلالت است بر صفای اعتقاد او.. . و معروف است که یک قصیده یایی که امیر معزی بر وی خواند، هزار دینار سرخش بفرمود و منزلت و مرتبت او، همه در این کتاب احتمال نکند. ٢

محمد بن علی بن سلیمان راوندی اگرچه در چند موضع از کتاب خود، مجدالملک را مذمت کرده، اما به تدبیر و لیاقت وی اذعان نموده و گفته است: «سلطان برکیارق کار ممالک اسلامی را به او تفویض نموده بود». ٣

عزّالدین ابن اثیر که از مورخان اهل سنت است می نویسد: «مجدالملک مردی نیکوکار و خیر بود و شب ها زیاد نماز می خواند، خیرش به دیگران بسیار بود». ۴

مشکل دیگری که مجدالملک را در تنگنا قرار داده بود، این بود که برخی افراد نفوذ یافته در دستگاه دولتی که مناصب مهمی را هم اشغال کرده بودند، نه تدّین و وجدان انسانی داشتند و نه به تشکیلاتی که در آن خدمت می کردند وفادار بودند و از سوی دیگر، جز غارت دسترنج مردم، ولخرجی، جنگ بر سر قدرت، شقاوت و رذالت کاری نداشتند. اینان طبیعتا نمی توانستند وزیری چون مجدالملک را تحمل کنند و چون فساد و تبه کاری، روح و روان آنان را دچار حقارت و زبونی ساخته بود، پیوسته در بیم و هراس روزگار می گذراندند و بر این اساس رابطه شان با آن وزیر درست کردار و خوش خو، حیله گرانه و منافقانه بود و مدام نزد مقربان درگاه سلطان از وی سعایت و بدگویی می کردند. ۵

١). النقض، ص٩٠و٩١..

٢). همان، ص٢٣۶..

٣). راحة الصدور، ص١٣۶، ١۴١و١۴۵..

۴). الکامل فی التاریخ، ج٨، ص١٩٢..

۵). ساخت دولت در ایران، ص٣۴٩و٣۵٠..

او در این وضع آشفته و مبهم احتمالاً با نارضایتی برخی اعضای خاندان سلطنتی روبه رو می گردید؛ چون برنامه های اصلاحی مجدالملک با خواسته های ایشان هماهنگی نداشت. از سوی دیگر، رقبایش که خواهان پیشرفت و ترفیع مقام خویش بودند، در تشدید این نارضایتی ها دخالت می کردند. او که وزیری قدرتمند، کارآمد و کارگزاری تأثیرگذار و تحول آفرین بود، از حسادت و دسیسه های نزدیکان و اطرافیان خود در امان نبود و طبعاً کسی که می خواهد راه صلاح را طی کند، فاسدان آن را برنمی تابند. مجدالملک برای کوتاه کردن دست افراد نالایق و بی اثر ساختن پاره ای نیرنگ ها کوشید تا مشاغل حساس را به افراد مورد اطمینان خود از هم کیشان و آشنایان و خویشاوندان بسپارد؛ زیرا می توانست آنان را در زیر نفوذ خود نگه دارد و نیز امید ترقی و ترفیع این افراد بسته به وجود او بود. امّا این وضع با سم پاشی مخالفان، سوء ظن سلطان را برمی انگیخت و امواج بدخواهی ها و کینه جویی ها شدت می گرفت و ذهن سلطان برای پذیرفتن اتهاماتی که بر ضد مجدالملک صورت می گرفت، آمادگی می یافت. ١

دخالتی که زنان دربار و حرمسرا در امور سیاسی و دیوانی می کردند، مزاحم کارهای مفید مجدالملک بود. به علاوه، عده ای از طالبان مقام و منصب، با وجود این که صلاحیت و لیاقت لازم را نداشتند، با حمایت مادر یکی از شاهزادگان جوان به قدرت می رسیدند و این افراد با دخالت های خود در روند تلاش های صادقانه مجدالملک اختلال به وجود می آورد. این حمایت همچنین دسته بندی ها و مناقشاتی را نیز در داخل تشکیلات دیوانی پدید می آورد که اقتدار مجدالملک را تضعیف می کرد و از نفوذ و نظارتش بر کارگزاران جاه طلب، می کاست. در این گیر و دار مأموران مالیاتی و دیوانی برای متزلزل ساختن جایگاه وزیر، به بهانه گرفتن مالیات و خراج، به رعایا تعدی می کردند و آنان را چنان تحت فشار قرار می دادند که از وضع موجود منزجر گردند و در نتیجه، اقشاری از مردم با نیرنگ این افراد، با مخالفان مجدالملک همسو می شدند؛ چون این رفتارهای ظالمانه را ناشی از تصمیم وزیر تلقی می نمودند. ٢

١). تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ج۵، ص٢۵۶و٢۵٧..

٢). دیوان سالاری در عهد سلجوقی، ص۵٧-۶٠..

چگونگی شهادت
مُورّخان و شرح حال نگاران و تحلیل گران تاریخی درباره دلایل شهادت مجدالملک، دیدگاه های گوناگونی داشته اند که در ذیل به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

١. دسیسه فرزندان نظام الملک طوسی
در دستگاه دولت سلجوقی، مقتدرترین وزیر، خواجه نظام الملک طوسی است و حتی می توان او را مشهورترین وزیر ایرانی پس از اسلام دانست؛ زیرا علاوه بر کاردانی و حسن اداره، آثار خیریه بسیاری از خود به یادگار نهاد. نفوذ نظام الملک در تشکیلات سلجوقیان با قتل او در رمضان المبارک سال ۴٨۵ هجری از میان نرفت؛ چراکه فرزندان بسیارش در روزگار فرمان روایی جانشینان ملکشاه و دیگر سلاطین سلجوقی، بارها به وزارت و مشاغل عمده دیوانی رسیدند؛ امّا متاسفانه بیشتر آنان از کفایت و تدبیر لازم برخوردار نبودند. از سوی دیگر در اواخر حکومت ملکشاه سلجوقی، بیشتر کارها در اختیار «شرف الملک ابوسعد محمد بن منصور خوارزمی» بود که ریاست دیوان استیفا را بر عهده داشت و مجدالملک قمی نایب او بود. بعدها مجدالملک به مقام «شرف الملک» ارتقا یافت؛ به گونه ای که بیشتر کارها به دست وی، تاج الملک و سدیدالملک بود. این افراد مخالف روی کار آمدن خاندان نظام الملک بودند.

با مرگ ملکشاه، فرزند ارشدش برکیارق به آسانی بر اصفهان (مرکز حکم رانی پدر) دست یافت. مخالفان را مغلوب ساخت و رسماَ به جای پدر نشست و وزارت خود را به عزالملک حسین، فرزند خواجه نظام الملک سپرد. حکومت برکیارق سخت متزلزل بود؛ زیرا از سویی عمویش «تُتُش» مدعی سلطنت بود و قدرت بسیاری به دست آورد و عزالملک هم درگذشت و از سوی دیگر طرفداران برادرش محمود می خواستند برکیارق را نابینا کرده و محمود را پادشاه کنند که از حسن اتفاق محمود دچار کسالت گردید و مادرش «ترکان خاتون» مُرد. برکیارق پس از آرام کردن اوضاع، فرزند دوم نظام الملک یعنی مؤیدالملک را به وزارت خود برگزید. وی حکومت متزلزل برکیارق را استوار کرد و خیال او را از شرّ دشمنان آسوده ساخت؛ اما فخرالملک برادر بزرگ تر مؤیدالملک با دشمنان وی همدست گردید و با حمایت «زبیده خاتون»، مادر برکیارق به وزارت این پادشاه برگزیده شد؛ ولی چون این فرزند نظام الملک کفایت لازم را نداشت، مجدالملک قمی بر تمام کارها مسلط گردید و وزارت فخرالملک، نامی بی مسمّا بود. فخرالملک جز پیوند با پدرش هیچ هنری نداشت و نمی توانست فتنه ها، آشوب ها و دسیسه ها را خنثی کند. در این حال مستوفی لایقی چون مجدالملک می توانست ابهت امپراتوری سلجوقی را صیانت کند. رفته رفته مجدالملک رسماً مقام وزارت را در اختیار گرفت. در وضع جدید «ارسلان ارغون» برادر ملکشاه که خراسان بزرگ را تحت امر خود درآورده بود، بر برکیارق شورید و گفت هرگز به مکاتبه و ارتباط با مجدالملک قمی تن نخواهد داد و این امر به تحریم عمادالملک ابوالقاسم, از فرزندان خواجه نظام الملک صورت گرفت که وزارت ارسلان را عهده دار بود.

در سال ۴٩٠ هجری برادر خود احمد سنجر را به همراه مجیرالدوله اردستانی برای دفع ارسلان فرستاد و سرانجام خراسان مسخّر برکیارق گشت و سنجر بر آن جا حاکم شد؛ اما فخرالملک عزل شد و منزوی گردید و به جای او مجیرالدوله اردستانی به وزارت سنجر برگزیده شد. مؤیدالملک پس از آن که از وزارت برکیارق معزول شد، به قصد حذف مجدالملک قمی وارد میدان گردید و در این باره تلاش بسیار کرد و چون نیرنگش رنگی نداشت، نزد سلطان محمد، برادر دیگر برکیارق که بر اَران و گنجه حکومت داشت رفت و او را که با سنجر از یک مادر بود، به قیام علیه برادر پدری خود (برکیارق) واداشت و خود با سمت وزارت محمد، وی را به جانب همدان و ری حرکت داد. سلطان برکیارق برای دفع آنان سپاهی فراهم آورد و به زنجان شتافت. در این منطقه جمعی از لشکریان بر ضدش قیام کردند و قتل مجدالملک را خواستار شدند. برکیارق زیر بار نرفت؛ اما شورشیان به خیمه مجدالملک ریختند و او را در هجدهم شوال ۴٩٢ هجری به قتل رساندند و پیکرش را قطعه قطعه کردند و سر بریده اش را به اردوی سلطان محمد و مؤیدالملک بردند. برکیارق پس از شهادت وزیر لایقش ناگزیر به اصفهان گریخت تا آن که در جنگ های پی درپی، شکست هایی به برادر خود وارد ساخت و سرانجام در ۴٩٨ هجری درگذشت. بنابراین دیدگاه، مجدالملک با توطئه فرزند خواجه نظام الملک که پیش از او وزیر بود، کشته شد. ١

١). حسن پیرنیا، عباس اقبال آشتیانی و محمدحسن بهنام فر، تاریخ کامل ایران، ص۶١٣-۶١۶؛ علی اکبر شهابی، تاریخ وقف در اسلام، ص۶٧، سید ابراهیم موسوی زنجانی، جولة فی الاماکن المقدسه، ص٢١٨؛ اصغر قائدان، آستانه مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی در گذشته و حال، ص٨٠، دیوان سالاری در عصر سلجوقی، ص۵٧و٩۴..

٢. توطئه امرای سلجوقی
مجدالملک در پیاده کردن افکار و برنامه های خیرخواهانه خویش و به منظور بهبود بخشیدن به نظام دیوانی، توانست افرادی را از سمت های شان برکنار کند؛ زیرا این اشخاص در تشکیلات دولتی اختلال ایجاد می کردند و از درون به امپراتوری سلجوقی ضربه وارد می ساختند. برخی امیران با این تصور که مجدالملک برای حذف آنان به پا خاسته و حتی برای رسیدن به این هدف خود با باطنیان همدست شده، از برکیارق تقاضای کشتن او را کردند. مؤلف کتاب «حبیب السیر» نوشته است:

به سبب آن که مجدالملک در صدد کفایت اموال و دیوان شده، ابواب منافع مقربان درگاه را مسدود گردانید، سیل بلا را متوجه خود دید. به همین دلیل به کشتی اقتدار برکیارق پناه برد و از نزد امرا گریخته، خود را در دولتخانه پادشاهی پناه داد. امرا به تعقیب او ادامه دادند و در حوالی سراپرده شاه صف کشیدند و کسی را نزد برکیارق فرستادند و مجدالملک را طلبیدند. او دست ردّ بر سینه ایشان نهاد. امرا لوای بی حرمتی برافراشتند و به محل اقامت پادشاه یورش برده، مجدالملک را پاره پاره کردند. برکیارق جوان از این رویداد دچار هراس گردید و خیمه خود را برداشت و از راه قهستان به سوی ری شتافت. ١

یاقوت حموی نوشته است:

مجدالملک براوستانی به عنوان وزیر مقتدر برکیارق بر امور کشوری و لشکری استیلا داشت. لشکریان سلجوقی وی را متهم نمودند که با روی کار آمدن او، اوضاع آنان رو به تباهی رفته و ایشان تضعیف گردیده اند و رفتار و سلوک مجدالملک با آنان در خور شأنشان نمی باشد. پس بر او طغیان کردند و از پادشاه خواستند وی را تسلیم نماید. سلطان پذیرفت به شرط آن که قصد جان وی نکنند؛ اما ایشان به تعهد خود عمل نکردند و مجدالملک را به قتل رسانیدند. ٢

٣. حسادت کارگزاران سلجوقی
مجدالملک اگرچه در پنهان کردن عقاید خود به عنوان وزیری شیعه و معتقد به مذهب اهل بیت (علیهم السلام) شیوه های پیچیده ای را در مقابل دشمنان متعصب در دستگاه سلجوقی در پیش گرفته بود و می کوشید با سپر تقیه به خدمات خود در این سمت ادامه دهد، ولی رقیبان وی، اتابکان و برخی امیران از گرایش وی به مذهب تشیع آگاه بودند و مخالفان متعصب او نمی توانستند تحمل کنند که وزیری بافضیلت و مقتدر و مدبّر در رأس دیوان دولتی سنّی مذهب قرار گیرد. پس بر او حسد بُردند و نقشه قتلش را به اجرا در آوردند. عبدالجلیل رازی می نویسد:

امّا چون مجدالملک در مشورت و سلطنت و قوت وزارت و فرماندهی و جهان داری به جایی رسید که مادر سلطان برکیارق را به نکاح بخواست، گنج های عالم برداشت، بر لشکرهای دنیا از حدّ روم تا بوزکند (بخشی از ترکستان) و چین و ماچین فرمانده شد و سلطان نشانی و تاج بخشی می کرد، امرا و خواجگان دولت بر وی حسد بُردند و به غوغای لشکر کشته آمد. ٣

١). شیخ قوام اسلامی جاسبی، بشارة المؤمنین فی تاریخ قم و قمّیین، ص١٧١..

٢). معجم البلدان، ج ١، ص٣۶٨، قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج٢، ص۴۵٨..

٣). النقض، ص١٢١..

۴. اتهام ارتباط با فرقه اسماعیلیه
فرقه اسماعیلیه اگرچه در ایران در قرن سوم و چهارم هجری در دستگاه های دولتی نفوذ داشتند، ولی پس از روی کار آمدن غزنویان و سلجوقیان که تعصب در مذهب تسنّن روش آنان بود، نتوانستند در عرصه های سیاسی و اداری فعال باشند و صرفاً دعات و پیروان آنان در پناه کوه ها و قلعه های مستحکم می زیستند و مشغول برنامه های ترویجی و اجتماعی خود بودند. در رأس آنان «حسن صبّاح» قرار داشت که عده ای فداکار یا فدایی زیر نظر وی دشمنان فراوان خود از رؤسای لشکری، امرا و مانند آن ها را ترور می کردند. این رفتارهای خشن و خونین، هراس عمیقی در سراسر ممالک سلجوقی به وجود آورده بود؛ به ویژه آن که عده ای از امیران برای حذف دشمنان خود، این فرقه را وسیله قرار می دادند یا قتل های سیاسی خود را به اسماعیلیه نسبت می دادند؛ همان گونه که طرفداران خواجه نظام الملک قتل او را به تحریک تاج الملک شیرازی می دانستند. ١

در مورد مجدالملک براوستانی قمی هم مخالفانش چنین اخباری پراکندند که او برای از بین بردن اُمرای دولت سلجوقی، با اسماعیلیان همدست شده و با کمک آنان، برخی از کارگزاران عالی رتبه و بانفوذ را که سدّ راه خود می دیده، به قتل رسانده است و این اتهام را بهانه ای برای به شهادت رساندن او مطرح کردند؛ ٢از جمله وقتی یکی از امیران در نزاع بین سلطان محمد و برادرش برکیارق، به تحریک مؤیدالملک بن نظام الملک علیه برکیارق عصیان ورزید، وی را تهدید نمود در صورتی که مجدالملک را تسلیم نکند، در برابر او قیام خواهد کرد. اندکی بعد این امیر شورشی توسط سه تن از سواران سپاه که از ملاحده (اسماعیلیه) بودند، کشته شد. این نقشه با نیرنگ مؤیدالملک صورت گرفت، ولی مجدالملک مورد اتهام قرار گرفت و ادعا کردند که وی با همکاری باطنیان (اسماعیلیه) این توطئه را اجرا کرده است. ٣

١). تاریخ کامل ایران، ص۶٠۶-۶٠٩..

٢). دیوان سالاری در عصر سلجوقی، ص۵٣-۵٧؛ الکامل فی التاریخ، ج١٠، ص٢٩٠..

٣). تاریخ ایران (پژوهش کمبریج)، ج۵، ص٩٣و١١٢؛ سلجوقیان، ص١٠٣..

بیشتر دروغ ها و تهمت ها درباره مجدالملک مبنی بر گرایش این وزیر شیعی پیرو اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به فرقه مذکور، پرونده سازی و بدنفسی مؤیدالملک خائن و جانی بوده است و گویی او عقده های حقارت و ناتوانی خود را با مطرح کردن چنین شایعات و دروغ هایی، تسکین می داد.

۵. قربانی نزاع دو برادر مدعی سلطنت
برکیارق در ۴٨۶ هجری مناطق شمال غربی ایران را به برادر ناتنی خود، ابوشجاع محمد واگذار کرد و امیر «قتلغ تَکین» را اتابک او قرار داد. اندکی بعد، محمد این اتابک را کشت و به قلمرو خود افزود. سپس برای تصاحب مقام سلطنت به رقابت با برکیارق برخاست و برکیارق باقی دوره فرمانروایی اش را در جنگ با محمد سپری کرد. در این سال ها امیران ترک، کرد و عرب در جبال، عراق و جزیره مدام پیمان شکنی می کردند و گاهی به برکیارق و زمانی به محمد می پیوستند.

یکی از شخصیت های سیاسی این عصر «امیر آنُر» است که در ۴٨٧ هجری ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی وی را مأمور کرد که فارس را از تصرف «توران شاه» بیرون آورد؛ اما او کاری از پیش نبرد و فارس همچنان در کشاکش میان سلجوقیان قرار داشت. امیر آنُر بار دیگر برای به اطاعت واداشتن کردان شبانکاره که هم پیمان «ایران شاه» بودند، عازم فارس شد؛ اما در اولین نبردها شکست خورد و به اصفهان عقب نشست و بدین گونه اعتبار و شهرت خود را مخدوش ساخت. این امیر با برکیارق روابط خوبی نداشت و از سوی مخالفان این فرمانروا علیه برکیارق تحریک و ترغیب گردید. امیر آنُر در ۴٩٢ هجری ده هزار نیرو به ری گسیل داشت، امّا در مزرعه «انجیلاوند» ساوه، در محرم الحرام این سال با ضربات کارد غلامی ترک از پای درآمد. او در صدد بود تا مجدالملک وزیر شیعه مذهب برکیارق را از میان بردارد، ولی موفق نشد. سعدالدوله گوهرآئین، شحنه بغداد همراه «کربوقا» امیر موصل، «چَکرمِش» حکمران جزیره و «سرخاب بن بدر» صاحب کنگاور به اتفاق چند امیر دیگر در قم با یکدیگر ملاقات کردند و سرانجام زمینه را برای فرمان روایی سلطان محمد فراهم کردند. در همین هنگام شایعه گردید که مجدالملک در قتل امیر اُنَر به دست آن غلام ترک دخالت داشته است. کشته شدن امیر «بَرسَق» که غلام وفادار طغرل بود و چهار پسرش خوزستان را به اقطاع داشتند، اوضاع را بحرانی تر کرد. آنها از برکیارق حمایت می کردند و او پس از هر شکستی، برای تجدید قوا و گردآوری سپاه به قلمرو آنان یعنی خوزستان عقب نشینی می کرد. دو تن از فرزندان امیر برسق، امیران زنگی و اقبوری همراه چند امیر دیگر از برکیارق خواستند تا مجدالملک را تسلیم آنان کند سلطان ناگزیر و علی رغم میل درونی، وزیر باوفای خود را تسلیم این افراد کرد؛ امّا پیش از آن که مجدالملک به حضور امرا برسد، در راه به دست سربازان به شهادت رسید. با کشته شدن وی، سپاهیان برکیارق او را ترک کردند و به سلطان محمد پیوستند. ١

۶. دخالت بانوان در امور کشوری
دخالت هایی که زنان حرمسرا در امور سیاسی و دیوانی می کردند، گاه منافع جاه طلبانه عده ای را تأمین می کرد و در مواردی وزیری یا مقام بلندمرتبه اداری را از میان برمی داشت. این بانوان بر سلطان نفوذ داشتند و از این جا بود که کارگزاران عالی مقام برای خلع و عزل رقبای خویش و رسیدن به مقامی بالاتر، به چنین زنانی پناه می آوردند و از حمایت آنان برخوردار می شدند. زبیده خاتون، همسر ملکشاه سلجوقی و مادر برکیارق که در صدد بود فرزند خویش را به فرمانروایی برساند، تلاش کرد تا از خدمات و اقدامات مجدالملک قمی در سمت وزارت برکیارق حمایت کند؛ اما همسر دیگر ملکشاه سلجوقی این وضع را برنمی تابید؛ به ویژه که مجدالملک نفوذ خود را بر زبیده خاتون نیز گسترش داد.

در پی مرگ ملکشاه، ترکان خاتون که بانویی قراخانی بود و آخرین همسر ملکشاه به شمار می رفت، تلاش کرد تا پسر خود سلطان محمود را جانشین وی سازد و برای رسیدن به این، با برکیارق و وزیر او به مخالفت برخاست. گرچه ترکان خاتون قبل از هر اقدامی درگذشت، اما حامیانش برای حذف مجدالملک مصمم گردیدند و سرانجام او را به شهادت رساندند. ٢

محل دفن
هرچند مورخان درباره عواملی که منجر به شهادت مجدالملک براوستانی قمی گردید اتفاق نظر ندارند، اما در مورد زمان شهادت وی هم داستانند و نوشته اند او در تاریخ هجدهم شوال ۴٩٢ هجری در زنجان مورد یورش مخالفان قرار گرفت و پس از کشته شدن، پیکرش را قطعه قطعه کردند. آن گاه حامیان و خویشاوندانش بدن او را پس از تشریفات شرعی به عتبات عراق انتقال دادند و در مراسم باشکوهی آن را در جوار بارگاه حضرت امام حسین (علیه السلام) دفن کردند. عبدالجلیل رازی می گوید که پیکرش در مقابل تربت حسین بن علی (علیه السلام) می باشد. ٣

١). راحة الصدور، ص١۴۴و١۴۵؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوق نامه، ص٣٧و٣٨؛ بغدادی اصفهانی، زبدة النصره و نخبة العصره (تاریخ سلسله سلجوقی)، ترجمه م. جلیلی، ص٩٨و٩٩؛ الکامل فی التاریخ، ج١٠، ص٢٨١-٢٨٣..

٢). تاریخ ایران پژوهش کمبریج، ج۵، ص٢١۶-٢۵٣ و ٢۵۶؛ دیوان سالاری در عهد سلجوقی، ص۵٧؛ شناخت نامه حضرت عبدالعظیم حسنی و شهر ری، ج١١، ص٣۴٢و٣۶۶..

٣). محمد شبانکاره ای، مجمع الانساب، به تصحیح میرهاشم محدث، ص١٠٧؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۶١۶؛ النقض، ص٢٣۶؛ فصلنامه میراث شهاب، ش٧١، ص١١٩؛ روح و ریحان، ج۴، ص٨۵..

بدین گونه زندگی سید بزرگواری که از تبار کاتبان براوستان قم بود و از سمت وکیل مظالم سادات قم، مراتب اداری دیوان سلجوقیان را تا وزارت طی کرد و کارنامه ای زرین از خود به یادگار نهاد، با شهادتش و دفن گردیدن در جوار بارگار سالار شهیدان پایان یافت. مجدالملک برادری به نام «اثیرالملک» داشت که پس از کشته شدن وی در قید حیات بوده است. او از جانب برکیارق رئیس العراقین بود و چون درگذشت، به دلیل منزلت و رفعتی که داشت، پیکرش را از قم به مشهد مقدس انتقال دادند و در جوار بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) دفن کردند. عبدالجلیل رازی از ایمان و اعتقاد و پایگاه والای معنوی و اجتماعی وی سخن گفته و از مدرسه ای که در قم احداث نموده، یاد کرده است. ١در کتابخانۀ آستان قدس رضوی جزوه ای قرآنی به ش ۵١ در بخش نسخه های خطی نگاه داری می شود که واقف آن ابوالفتح صاعد بن سعید بن محمد بن بن موسی براوستانی است و این شخص فرزند مجدالملک می باشد. ٢ابوغالب حسن بن موسی از ادبا و شعرای جبال و ری، عموی این وزیر شهید و اهل براوستان قم است. ٣

١). النقض، ص٢١٠و٢٣۶..

٢). فصلنامه میراث شهاب، ش٧٠، ص١٩٩-٢٠٢..

٣). همان، ش٧١، ص١١٩و١٢٠..

نظر شما