کربلا تا شام
مجله فرهنگ زیارت دیماه سال 1392 شماره 19 و 20
در گذشته¬های دور، منزل¬هایی در مسیر بین شهرها وجود داشت که کاروانیان برای استراحت، گذراندن شب و تهیة آب و غذا مدت کوتاهی در آنجا می¬ماندند. در سفر اجباری اهل بیت سیدالشهدا(ع) از کربلا به سوی شام نیز این کاروان معنوی در شصت منزل توقف کردند که از نظر پراکندگی جفرافیایی، این منازل اکنون در چهار کشور عراق، سوریه، لبنان و ترکیه قرار دارند. عمر سعد می¬کوشید دورترین مسیر را بپیماید و از شهرهای بیشتری عبور کند تا ضمن آزار و اذیت بیشتر اهل¬بیت امام حسین(ع)، پیروزی خود را به مردمان بیشتری بنمایاند. او در این منازل، گاه با بی¬اعتنایی یا اعتراض برخی دوستداران اهل¬بیت(ع) و گاهی نیز با حرمت¬شکنی و شادمانی گروهی از مردم روبه¬رو می¬شد. در این مقاله، ضمن برشمردن شصت منزل از کربلا تا شام و بیان موقعیت کنونی این منازل در نقشه¬های امروزین، آن منطقه را بر اساس منابع تاریخی معرفی کرده و به بیان آنچه در هر منزل بر اهل¬بیت امام حسین(ع) گذشته می-پردازد.
نویسنده : محمد حسین خوشنویس
کربلا تا شام[1]
درآمد
«مَنْزل» در قاموس سفر و مسافرت، توقف گاه های بین راه است که در گذشته های نه چندان دور مسافران را برای استراحت و گذران شب و تهیه آب و غذا به سوی خویش جلب می کرد.[2] اما در این نوشته معنایی فراتر از این دارد.
ما در این مقاله، همراه با کاروان اهل بیت سیدالشهدا(ع) از کربلا به سوی شام می رویم و هر جا که این کاروان آسمانی فرود آمده و توقفی داشته را یک منزل نامیده ایم. این منازل می تواند یک شهر یا روستا یا حتی یک مسجد یا کلیسا و کنیسه باشد. در برخی منازل نیز وارد شهر نشده اند و بیرون آن منزل کرده اند.
آشنایی اجمالی با تک تک این منازل و موقعیت جغرافیایی آنها و برخی از ویژگی های شان و آگاهی از اتفاقاتی که در طول این سفر نورانی به وقوع پیوسته، هم جالب توجه است و هم به درک بهتر مصائب اهل بیت(ع) ـ که مصیبت اسارت اوج آن است ـ کمک می کند. ما ضمن نام بردن از منازلِ این مسیر که تعدادشان به شصت می رسد، به معرفی مختصر و بعضاً مفصل هر یک می پردازیم.
از روی نقشه و مسیر حرکت این قافله پیداست که تمام سعی عمر سعد بر این بوده تا دورترین مسیر ممکن را برای حرکت برگزیند و از مسیر اصلی و کوتاه تر استفاده نکند، تا آن جا که در چند مورد، راه طولانی تر را پیموده اند و منطقه ای را دور زده و بازگشته اند تا هم اذیت و سختی بیشتری به اهل بیت(ع) رسانده باشد و هم پیروزی ظاهری اش را مردمان بیشتری دیده باشند.
مأمورین عمر سعد و ابن زیاد ناآشنا به راه نبودند تا کسی احتمال دهد آنان راه را گم کرده اند و چنین راه پر پیچ و تابی را پیموده اند. حتی اگر بر فرض راه را گُم کرده بودند، می بایست به مانند عرف همه قافله ها پیکی را می فرستادند تا از صحت و سقم راه خبر بیاورد، نه این که همه با هم مسیری را بپیمایند، به این امید که راه درست را می روند، اما پس از مسافتی طولانی بفهمند که اشتباه کرده اند و بازگردند و این رفت وبرگشت را از مبدأ تا مقصد چند بار در جاهای گوناگون تکرار کنند؛ تا جایی که مطابق نقشه های امروزی، از سرزمین چهار دولت «عراق، سوریه، لبنان و ترکیه» عبور کرده اند و این مسیر طولانی را هم مستقیم طی نکرده اند؛ بلکه با حرکتی مارپیچ، رنج این سفر اجباری را بر اهل بیت رسول الله| بیشتر نموده اند؛ به گونه ای که بارها به خاک ترکیه امروزین وارد و از آن خارج شدند.
عمر سعد با این کار، امید حمایت و تشویق از سوی مردم را داشت؛ اما برخلاف تصورش گاهی با بی اعتنایی برخی یا اعتراض و اظهار نارضایتی محبین اهل بیت(ع) در بعضی منازل مواجه شد، تا جایی که جرأت نکرد نزدیک تر شود و بیرون شهر یا منطقه مورد نظر اردو زده و صبح زود به حرکت ادامه می داد. البته بودند شهرها و روستاهایی که آزین بستند و به جشن و پایکوبی پرداختند و حرمت حرم اهل بیت(ع) را شکستند و دل یتیمان حسین(ع) را به درد آوردند. این جاست که سره از ناسره شناخته می شود.
در این مقاله، منازل شماره گذاری شده و در هر شماره، بعد از نام منزل مورد نظر، نام استان و کشور بنابر تقسیم بندی های جدید مرزی بیان شده تا خوانندگان گرامی تصویر بهتری از مسیر حرکت کاروان به دست آورند.
منازل
1. نُخَیْله ـ استان کربلا ـ عراق
اولین منزل اسرای کربلا، نُخیله بود؛ منطقه ای که امیرمؤمنان علی(ع) بارها در آن جا بودند؛ از جمله هنگام حرکت به سوی صفین و نهروان که در آن فرود آمده و نماز گزاردند.[3]
2. حَنّانه ـ استان نجف ـ کشور عراق
پس از حرکت از نُخیله، کاروان به اجبار عمر سعد در یک منزلی کوفه اردو زد و ورود به کوفه را به صبح روز بعد موکول کرد. این تلاش بی ثمر در جهت قدرتمند نشان دادن خویش و صد البته بررسی اوضاع و شرایط بود. بنابر برخی روایات تاریخی، این منزل حنانه بوده است. «حنّانه» مؤنث «حنّان» است و «حنّان» اسم مبالغه بوده و به کسی گفته می شود که رقّت قلب زیادی دارد و بسیار ناله می کند.[4]
نقل شده که وقتی پیکر مطهر امیرمؤمنان علی(ع) را برای تدفین به پشت کوفه می بردند، وقتی به این محل رسیدند، از خانه ها صدای ناله برخاست و دیوارها اندکی خم شد. به همین مناسبت مسجدی در این مکان ساخته شد که «حنّانه» نام گرفت[5] و شرافتش پیوسته افزون گشت. دو دهه پس از انتقال اسرا به کوفه و پیش از ورود به شهر، سر مطهر امام حسین(ع) را روی سنگی در این مسجد قرار دادند که بعد از گذشت پاسی از شب، صدای ناله از در و دیوار مسجد شنیده می شد. امروزه آن سنگ را در وسط مسجد و درون اتاقی کوچک قرار داده اند که به مقام «رأس الحسین» مشهور است. این مقام در شمال شهر نجف واقع شده است.
ممکن است نام «حنّانه» از «حنّا» گرفته شده باشد؛ یعنی به مرور زمان «حنّا» به «حنّانه» تغییر شکل یافته است. «حنّا» نام دیر و عبادت گاه راهبی نصرانی بود که در همان حوالی می زیست و سر مقدس حسین(ع) نیز یک شب مهمان این مسیحی بود. این دیر از قدیمی ترین دیرهای آن نواحی بوده است؛ اما پس از آن شب و مدتی بعد، آن دیر تخریب شد و مسجدی به جای آن ساخته شد و «دیر حنّا» به «مسجد حنّا» مبدل گشت. مازندرانی می نویسد:
«علت نام گذاری به «حنّانه» این است که بعد از قرار دادن سر مطهر امام حسین(ع) در این مکان، از آن رأس شریف، شب تا صبح ناله و حَنین به گوش می رسید».[6]
حنّانه و حومه آن در منطقه ای بیابانی به نام «ثویّه» واقع شده است و «ثویّه» در یک منزلی کوفه قرار دارد.[7] ثویّه مؤنث «ثوی» به معنای اقامت کردن و مستقر شدن است. ازاین رو به اقامتگاه «مثوی» می گویند.[8]
ثویّه زندان پادشاهان حیره، از جمله نعمان بن منذر بوده که معترضین و مخالفینش را در آن حبس می کرده است.[9] در ثویه بیش از شش هزار تن از مسلمانان به خاک سپرده شده اند که نام و نشانی از ایشان در دست نیست، مگر انگشت شماری که از بزرگان بوده اند؛ مانند کمیل بن زیاد نخعی یار و یاور امیرمؤمنان(ع). استاد حسن حکیم می نویسد:
برخی مورخان ثویّه و غری را یکی دانسته اند، ولی این طور نیست. ثویه در شرق غری واقع شده است. «جَبّانه» در لغت به معنای بیابان است و در نگارش بدون نقطه، مثل «حنّانه» نوشته می شود. خلط میان «جَبّانه» و «حنّانه» و محدوده های جغرافیایی شان ممکن است ناشی از تشابه این دو کلمه باشد.[10]
صاحب جواهر به نقل از شهید اول می گوید:
امروزه «ثویّه» در سمت چپ کسی است که از کوفه به سمت نجف اشرف می رود. هر گاه به «ثویه» رسیدی، دو رکعت نماز بخوان؛ چراکه در این ناحیه چند تن از اصحاب خاص امیر مؤمنان علی(ع)(ع) آرمیده اند. حتی دعایی که خواندش هنگام دیدن گنبد مطهر حرم علوی وارد شده را نیز بخوان و بگو:
اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلی مَا اخْتَصَّنی بِهِ مِنْ طیبِ الْمَوْلِدِ، وَاسْتَخْلَصَنی اِکراماً بِهِ مِنْ مُوالاةِ الْأَبْرارِ، السَّفَرَةِ الْأَطْهارِ وَالْخِیرَةِ الْأَعْلامِ، اَللّهُمَّ فَتَقَبَّلْ سَعْیی اِلَیک، وَتَضَرُّعی بَینَ یدَیک، وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی لا تَخْفی عَلَیک، اِنَّک اَنْتَ اللَّهُ الْمَلِک الْغَفّارُ[11]؛ سپاس خدای را سزاست بر آنچه مرا بدان از پاکی ولادت برگزید و مرا به گرامی داشتن از دوستی نیکان و سفیران پاک و برگزیدگان که نشانه اند، خالص گردانید. خدایا! پس سعی مرا به درگاهت بپذیر و زاری مرا در برابرت و گناهانی را که بر تو پوشیده نیست بیامرز؛ زیرا که تویی خداوند و پادشاه بر آمرزش.
و وقتی به «حنّانه» رسیدی، دو رکعت نماز نیز در آن جا به جای آور؛ چراکه محمد بن ابی عمیر از مفضّل بن عمر نقل می کند که امام صادق(ع) به هنگام طی مسیر به سوی منطقه غری برای زیارت مرقد أمیرمؤمنان(ع) در مسجد حنّانه دو رکعت نماز خواندند. به ایشان عرض شد: این نماز برا ی چیست؟ امام فرمودند: این جا محل قرار گرفتن سر جدم حسین(ع) است. زمانی که کاروان اسرا به این جا رسید، سر مطهر را این جا گذاشتند و سپس از این جا آن را به نزد عبیدالله بن زیاد بردند.[12] امام در ادامه فرمودند این دعا را بخوان:
اللَّهُمَّ إِنَّک تَرَی مَکانِی وَ تَسْمَعُ کلامِی وَ لا یخْفَی عَلَیک شَی ءٌ مِنْ أَمْرِی وَ کیفَ یخْفَی عَلَیک مَا أَنْتَ مُکوِّنُهُ وَ بَارِئُهُ وَ قَدْ جِئْتُک مُسْتَشْفِعا بِنَبِیک نَبِی الرَّحْمَةِ وَ مُتَوَسِّلا بِوَصِی رَسُولِک فَأَسْأَلُک بِهِمَا ثَبَاتَ الْقَدَمِ وَ الْهُدَی وَ الْمَغْفِرَةَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ ِ؛[13] خدایا به درستی که تو جای مرا می بینی و سخن مرا می شنوی و بر تو چیزی از کار من پوشیده نیست و چگونه بر تو مخفی باشد آنچه تو آفریننده و هستی بخش آنی و به تحقیق من به سوی تو آمدم در حالی که پیامبر تو که پیامبر رحمت است را به شفاعت می گیرم و به وصیّ فرستاده تو توسل می جویم؛ پس از تو به واسطه مقام آن دو (بزرگوار) ثبات قدم و هدایت و آمرزش در دنیا و آخرت را درخواست می کنم.[14]
3. کوفه ـ استان نجف ـ کشور عراق
«کوفه» در لغت به معنای شن قرمز است[15] و نام قدیم این شهر «کوفاه» یا «کوفان» بوده است. کوفان نیز معانی مختلفی دارد؛ مثل شن های دایره شکل.[16] طبری می نویسد:
به کوفه، کوفه می گویند، چون نقشه ابتدایی آن مدوّر بوده است. شهر کوفه از شهرهای قدیمی اسلامی است که پیش از اسلام به «سورستان» معروف بوده و پس از سکونت عرب ها آن را کوفه نام نهادند.[17]
از جمله آثار تاریخی شهر کوفه عبارتند از:
مسجد کوفه: خانه حضرت نوح(ع) و مسجد هفتاد پیامبر بوده است؛
مسجد سهله: مقام صاحب الزمان(عج) در این جا واقع شده است؛
خانه امیرمؤمنان(ع): روی زمین مرتفعی است و چسبیده به دیوار دارالاماره می باشد. کوفه مرکز خلافت أمیرمؤمنان و امام مجتبی‘نیز بوده است؛
مسجد زید بن صرحان و برادرش صعصعه بن صوحان که در سمت جنوبی مسجد سهله قرار گرفته است؛
مراقد مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و مختار ابوعبیده ثقفی و میثم تمار.
کوفه را «کوفۀ الجند» به معنای کانون رزمندگان نیز گفته اند.[18] این شهر نزدیک به چهل هزار سرباز نظامی را در خود جای می داده است.[19] در فضیلت شهر کوفه همین بس که أمیرمؤمنان(ع) فرمود: «کوفه حرم من است.»[20] و امام صادق(ع) فرمود: «یک درهم صدقه در کوفه، برابری می کند با صد درهم در نقاط دیگر و یک رکعت نماز در آن، معادل صد رکعت نماز است».[21]
در عین حال در کوفه مساجدی وجود دارد که به «مساجد ملعونه» معروفند و باید از آنها و سازندگانش بیزاری جست؛ مثل «ثقیف» که «مغیرة بن شعبه ثقفی» ساخت و مسجد «اشعث» که «اشعث بن قیس کِنْدی» آن را به نشانه دشمنی با أمیرمؤمنان(ع) ساخت و مسجد «شیث بن ربعی» که آن را به نشانه خرسندی از کشته شدن امام حسین(ع) بنا کرد.[22]
4. روستای شاهی ـ استان نجف ـ کشور عراق
روستایی که امروزه به آن «شوشی» گفته می شود و در فاصله 23 کیلومتری کوفه قرار دارد. مرقد قاسم بن عباس بن موسی بن جعفر(ع) در این روستا واقع شده است.[23] شاهی یک فرسخ تا روستای ذی الکفل فاصله دارد.[24]
5. قناطر بنی دارا ـ استان بابل ـ کشور عراق
فاصله قناطر تا روستای شاهی حدود شانزده کیلومتر است.[25]
6. یعقوبیّه ـ استان بابل ـ کشور عراق
یعقوبیّه منطقه ای در جنوب شهر حلّه است.[26]
7. سوق اسد ـ استان بابل ـ کشور عراق
این روستا منسوب به أسد بن عبدالله قسی، برادر خالد بن عبدالله، امیر کوفه و بصره است.[27]
8. ذِمارِ ـ استان بابل ـ کشور عراق[28]
ذمار در لغت به معنای حمایت و پشتیبانی نمودن است.
9. قصر «ابن هبیره» - استان بابل ـ کشور عراق
این شهر در 62 کیلومتری جنوب بغداد و منسوب به سازنده آن یزید بن عمر بن هبیره است. او ابتدا می خواست در کوفه ساکن شود، اما به دلیلی منصرف شد و خود در فاصله ای دور از کوفه و در کنار فرات قصری ساخت که مبدأ پیدایش شهری وسیع شد،[29] تا جایی که بین بغداد و کوفه شهری بزرگ تر از شهر قصر ابن هبیره وجود ندارد.[30]
10. روستای بزیقیا ـ استان بابل ـ کشور عراق[31]
روستایی نزدیک حلّه است. «بزیقیا» کلمه ای آرامی به معنای گسترده و باز است.[32]
11. نهر کوثی ـ استان بغداد ـ کشور عراق
نهر کوثی یکی از شهرهای تاریخی است که امروزه حومه آن به نام «تلّ ابراهیم» شناخته می شود و در پنجاه کیلومتری شمال شرق حلّه و 82 کیلومتری جنوب شهر بغداد واقع شده است.
نام کوثی گذشته ای بسیار دور دارد و حتی دو بار در تورات نامش آمده است. شهر کوشی در قدیم مرکزی برای عبادت الهه ای به نام «نرجال» بوده که به اعتقاد ایشان خدای جهان سُفْلی بوده است! کوثی با قدمتی پنج هزار ساله از بارزترین شهرهای بابل شمالی به حساب می آید.[33]
12. نهر ملک ـ استان بغداد ـ کشور عراق
سومین شعبه مهم از فرات که نام قدیمی و اصلی اش «نهر ملخا» بوده است. این منطقه دارای سیصدوشصت روستاست و بنای اولیه آن به نقلی به دست حضرت سلیمان(ع) پی ریزی شده است.[34]
13. شهر صرصر ـ استان بغداد ـ کشور عراق
شهری بسیار آباد بوده و پل معروفی داشته که مسافران کوفه برای گذشتن از این شهر از آن عبور می کردند. حتی گاهی از شهر صرصر به «جِسْر صرصر» نیز یاد می شود. صرصر در دو فرسخی «کَرْخ»، شهر شیعه نشین بغداد واقع شده است.[35] «جسر صرصر» امروزه دقیقاً در ابتدای مسیر در غرب بغداد و در مرز شهر کاظمین قرار گرفته است.[36]
14. تلّ کوش ـ استان بغداد ـ کشور عراق
تلّ کوش روستایی کوچک و مستطیل شکل در چهار فرسخی بغداد است که در اصل «تلّ کوشک» نامه داشته است.[37]
نهر حسینی ـ استان بغداد ـ کشور عراق
این نهر شعبه ای از فرات است که به دلیل گذشتن از کربلا به «نهر حسینی» معروف شده است.[38]
روستای حمارات ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
حمارات یکی از روستاهای تابعه دُجیل و دارای منطقه ای وسیع بوده و در حاشیه نهر دجله قرار دارد. مسافت بین حمارات و نهر حسینی حدود چهار فرسخ است.[39]
فَرحاتیه ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
میان فرحاتیه و حمارات حدود ده کیلومتر فاصله است.[40]
مَحادر ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
به مناسبت انحدار و پایین بودن زمین، به آن «محادر» می گویند. روستایی که مسافت میان آن و فرحاتیه حدود ده کیلومتر است.[41]
مُهَیْجر ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
مُهَیْجر تلّ کوچکی نزدیک دجله است و امروزه نیز بقایای قصر عباسی در آن یافت می شود.[42]
20. تکریت ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
تکریت شهری در 165 کیلومتری بغداد است. قلعه ای محکم در قسمت بالای شهر تکریت و مسلط بر ناحیه غربی دجله واقع شده است. اولین کسی که قلعه را ساخت «سابور بن اردشیر بن بابک» بود که آن را برای جلوگیری از آسیب در مقابل شورش احتمالی مردم ساخت. گفته می شود که این شهر نامش را از «تکریت» دختر وائل و خواهر بکر بن وائل گرفته است. برخی نیز می گویند که مرزبانی در این قلعه بوده که پس از خواستگاری از یک دختر مسیحی بادیه نشین به نام تکریت، شرط او را پذیرفته و به دین مسیحیت گرویده است و نام این منطقه از نام آن دختر گرفته شده است.[43] مهدی حائری مازندرانی می نویسد:
زمانی که قافله اسرای اهل بیت(ع) نزدیک تکریت رسید، سربازان عمر سعد به والی تکریت نوشتند که به پشتیبانی ما بیایید و برای مان غذا بیاورید که سر حسین(ع) با ماست. والی تکریت بعد از خواندن نامه دستور داد تا در شیپورها بدمند و پرچم های رنگارنگ را برافراشتند و شهر را آزین بستند و مردم را از هر سو فراخواندند. عده ای همراه والی از شهر خارج شدند و به استقبال عمر سعد و سربازانش رفتند. هر که از ایشان می پرسید چه شده و این سر کیست، به آنان پاسخ می دادند: این سر یک خارجی است که در خاک عراق و در سرزمینی که به آن کربلا می گویند، سر به شورش برداشته و بر یزید خروج کرده بود؛ در نتیجه ابن زیاد او را کشته و سرش به شام فرستاده شده است.[44]
در این بین یک مسیحی فریاد کشید: ای مردم! من در کوفه بودم که این سر وارد شد، این سر، سرِ یک خارجی نیست؛ بلکه سر حسین بن علی بن ابی طالب(ع) است و مادرش فاطمه زهرا÷ و جدش محمد مصطفی’ است. مسیحیان چون این خبر را شنیدند، ناقوس کلیسا را از حرکت انداختند و راهب ها را جمع کرده و کلیسا را به احترام ورود رأس شریف بستند و به سربازان عمر سعد چنین خطاب کردند: ای ظالمین! ما از آنچه شما انجام می دهید، بی زاریم. شما پسر دختر پیامبرتان را می کشید و اهل بیت و خانواده اش را به اسیری می برید؟![45]
پس همه مسیحیان دست به آسمان گرفته و گفتند: ای خدای ما و ای سرور ما! ما از کسانی که پسر دختر پیامبرشان را می کشند، بری هستیم. وقتی این خبر به گوش عمر سعد و دیگران رسید، وارد تکریت نشدند و راه خود را کج کرده و از راه دیگری به مسیر خود ادامه دادند.[46]
وادی نخله ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
فاصله تکریت تا این منطقه شش فرسخ است.[47]
روستای بارمّا ـ استان صلاح الدین ـ کشور عراق
نام دیگر این منطقه «جبل حمرین» است. برخی می گویند: اصل آن «بِرِمّا» بوده است.[48]
روستای بلالیج ـ استان نینوا ـ کشور عراق
نام اصلی این روستا «بلالیق» بوده است.[49]
کُحَیْل ـ استان نینوا ـ کشور عراق
کُحَیل روستایی در جنوب موصل و در ساحل غربی دجله است. امروزه اثری از این شهر نیست.[50]
جُهَیْنه ـ استان نینوا ـ کشور عراق
جهینه، روستایی بزرگ از نواحی موصل است. جهینه اولین منزل برای کسی است که از بغداد به موصل می رود.[51]
شهر موصل ـ استان بغداد ـ کشور عراق
کمتر کسی است که نام موصل را تاکنون نشنیده باشد. موصل به معنای وصل کننده است؛ چون در حقیقت «باب العراق» و «مفتاح الخراسان» (ایران) نامیده شده و از این شهر به سوی ایران و آذربایجان می روند.[52] برخی نیز می گویند: پادشاهی به نام «موصل» این شهر را تأسیس کرده است. موصل، شهری در شمال عراق و در ضلع غربی دجله با قدمتی تاریخی است. موصل تحت تصرف بنی حَمْدان بوده و آنان سپس به حلب منتقل شدند و دولت حَمْدانیه را تأسیس کردند.[53]
زمانی که قافله اسرا نزدیک موصل شد، عمر سعد (یا شمر) نامه ای به والی موصل نوشت که به استقبال ما بیایید و برای ما و مرکب های مان غذا و علوفه آماده کنید. زمانی که نامه به والی موصل رسید، او همه بزرگان شهر را جمع کرد و نامه را به آنان نشان داد و به مشورت گذاشت. آنان گفتند: حاشا این که خیال کنند به ایشان اجازه دهیم سر حسین(ع) را برای مان بیاورند. والی در نامه ای به شمر نوشت: اهل این شهر از دوستان علی بن ابی طالب(ع) هستند و اگر وارد شهر شوید، می ترسم فتنه ای علیه شما شعله ور شود. پس بهتر است که در بیرون شهر منزل کنید و وارد شهر نشوید. ما برای تان آب و غذا می فرستیم. شمر نیز پذیرفت.
سربازان عمر سعد نزدیک کوهی در یک فرسخی موصل از اسب ها پایین آمدند و زنان و کودکان را نیز از مرکب ها پیاده کردند. سر مقدس حسین(ع) را از نیزه پایین آورده و روی صخره ای نزدیکشان گذاشتند که یک قطره از خون رأس شریف بر آن سنگ چکید و شروع به جوشیدن نمود. این اتفاق هر سال در روز عاشورا تکرار می شد و مردم نیز به دور آن سنگ گرد آمده و مراسم عزای سیدالشهدا(ع) را برگزار می کردند، تا این که در روزگار حکومت عبدالملک مروان، او دستور داد تا سنگ را به جای نامعلومی منتقل کردند. در روایت تاریخی دیگری آمده است:
والی موصل دستور داد تا شهر را زینت کنند و خود به همراه چند همراه تا ده کیلومتری به استقبال عمر سعد رفت. اما وقتی مردم فهمیدند که سر حسین بن علی(ع) در میان کاروان است، در گروهی چهل هزار نفری به اتفاق چهارهزار سواره نظام دور هم گرد آمدند و هم پیمان شدند تا سربازان عمر سعد را بکشند و سر حسین(ع) را از ایشان پس بگیرند و با احترام در منطقه خود به خاک بسپارند و بدین وسیله به افتخاری ابدی نایل آیند؛ اما چون شمر این خبر را شنید، داخل شهر نشد.[54]
27. تلّ اعفر ـ استان نینوا ـ کشور عراق
«تلّ اعفر» در اصل نام قلعه ای میان موصل و سنجار بوده و بعدها به شهری مبدل گشته است. در «معجم البلدان» آمده است: «تل اعفر به «اعفر» نامیده شد، چون خاکی قرمز رنگ دارد. شهریست بسیار پرآب، در دامنه کوهی محکم و منحصر به فرد و دارای خرمای فراوان».[55]
در کتاب «موجز تاریخ شهرهای عراق» نوشته عبدالرزاق حسینی آمده است: «امروزه تمام سکنه «تلّ اعفر» تُرک و از بقایای مغول هستند که در اواخر قرن هشتم به موصل آمدند».
شهر سنجار ـ استان نینوا ـ کشور عراق
سه شهر «سنجار» و «آمِد» و «هیت» به نام بانی آنها نام گذاری شده که سه برادر بودند از پسران «بلندی بن مالک بن ذعر» که ذعر همان ابومالک است که نقل است یوسف را از چاه نجات داد. این شهر در ناحیه جنوبی کوه سنجار واقع شده است.[56] در کتاب «اشارات الی معرفۀ الزیارات» نوشته هروی (م 611 ق آمده است: «در این شهر مشهد علی بن ابی طالب(ع) در دامنه کوهی به نام جبل سنجار قرار گرفته است».[57]
می توان گفت که علت نام گذاری به مشهد علی بن ابی طالب(ع) وجود تعدادی از مراقد منسوبین به ایشان و اهل بیت گرامی رسول خدا’ است مثل مرقدی که منسوب به حضرت زینب کبری÷ دختر امیر مؤمنان(ع) است. این مزار در اتاقی کوچک بر روی یک بلندی وسط شهر و در میان ضریحی قرار گرفته است. این قبر از سنگ و گچ ساخته شده و از الواح نوشته بر روی رواق مشخص می شود که بنای آن توسط «بدرالدین لؤلؤ» پادشاه سنجار که به شیعه تمایل داشته ساخته شده است، تا جایی که دولتش به دولت آل محمد شهره گشت.[58]
این شهر اغلب زیر سلطه دولت های منسوب به شیعه مثل فاطمی ها و بویه ای ها و حَمْدانیان بوده است. تاتار در سال 660 قمری این مرقد را تخریب کرد و سپس توسط قوام الدین محمد یزدی تجدید بنا شد. ابن شدّاد (م 684 ق) همان گفته هروی را می گوید که در سنجار مزاری چسبیده به دیوار شهر به مشهد علی(ع) شناخته می شود.[59] امروز غالب سکنه سنجار یزیدی هستند. البته کرد شیعه و عرب سنی و مسیحی هم در آن دیده می شود.
شهر لین ـ مرز عراق و ترکیه
بزرگ ترین شهر در میان موصل و نصیبین است.[60]
30. شهر نصیبین ـ استان ماردین ـ کشور ترکیه
شهری که قدمتش به دوهزار سال پیش از میلاد بازمی گردد و نام قدیم آن «مکدونیوس» است. امروزه موزه ای در این شهر از آثار تاریخی آن تأسیس شده است. نصیبین شهر آبادی است و این آبادانی به سبب عبور قافله هایی است که از موصل به سوی شام می روند. در روستاهایش چهل هزار بوستان واقع شده است. بین نصیبین و سنجار 9 فرسخ فاصله است. این شهر از آب فراوانی بهره می برد و رودخانه ای از میان آن می گذرد. نصیبین خاکی سفید رنگ دارد و در شمال شهر کوه جودی[61] است که کشتی نوح روی آن بعد از طوفان استقرار یافت.[62] لبیب بیضون می نویسد:
منصور بن الیاس، والی نصیبین با شنیدن نزدیک شدن کاروان حسینی دستور داد تا شهر را آراستند و بیش از هزار قطعه آیینه و شعمدان به کار گرفته شد. زمانی که کاروان وارد شهر شد، شخصی که رأس شریف امام حسین(ع) با او بود، می خواست وارد شهر شود، اما اسبش از او اطاعت نکرد. پس اسبش را عوض کرد، اما آن نیز وارد شهر نشد. اسب دیگری سوار شد، اما آن نیز حرکت نکرد.. . ناگهان سر مقدس روی زمین افتاد. شخص به نام ابراهیم موصلی آن را گرفت و به آن نگریست و فهمید رأس شریف حسین بن علی(ع) است؛ پس رو به سربازان عمر سعد کرد و ایشان را ملامت نمود. اما شامیان او را گرفتند و کشتند و سر مطهر را به بیرون شهر بردند. شاید محل افتادن سر مقدس حسین(ع) مزاری شده باشد.[63]
در شهر نصیبین زیارتگاهی به نام «مشهد نقطه» وجود دارد که گفته می شود این مزار مکان افتادن قطره ای از آن سر مقدس است. در بازار این شهر نیز «مشهد رأس» وجود دارد؛ جایی که رأس شریف را آن هنگام که کاروانیان به طرف شام به راه افتادند، به دروازه شهر آویزان نمودند.[64]
شهر دارا ـ کشور سوریه
این شهر دارای باغات فراوان و آب سرشاری است. اسکندر مقدونی شخصی به نام «دارا» را که بر این منطقه مسلط بود را از میان برداشت و با دخترش ازدواج کرد و در این سرزمین شهری بنا کرد و نام آن را دارا نامید.[65]
قلعه کَفَرتوثا ـ شهر رأس العین ـ کشور سوریه
بین کَفَرتوثا و دارا پنج فرسخ فاصله است. جمعی از اهل علم و فضیلت به این منطقه منسوبند.[66]
33. منطقه عین الورد ـ کشور سوریه
یاقوت حموی می نویسد: «عین الورد شهریست بسیار مشهور که مرکز شهر رأس العین است. امروزه منطقه عین الورد به نام رأس العین شناخته می شود. نام دیگر عین الورد، «جزیره» است».[67]
شهر حرّان ـ استان اورفه ـ کشور ترکیه
نام قدیمی آن «بهاران» بوده است. بهاران برادر ابراهیم خلیل(ع) است و او بود که اولین بار این شهر را ساخت. «حرّان» معرب بهاران است. با ورود به حرّان این قافله برای دومین بار وارد خاک ترکیه شد. می گویند: این اولین شهری بود که بعد از طوفان نوح ساخته شده است. صابئی ها در این شهر زندگی می کردند و به آنها «حرّانیون» می گفتند.[68] کامل غری در کتاب «نهر الذهب فی تاریخ حلب» می گوید: «حرّان اقلیم چهارم در عراق است».[69] مسعودی می گوید: «دیدم بر درب خانه صابئی ها در شهر حرّان چیزی نوشته که معنایش این است: «مَنْ عَرَفَ ذاتَ تَألَّه»؛ کسی که خودش را بشناسد، خداشناس می شود. آنان منسوب به صابئی بن ادریس هستند. امروزه حرّان روستایی کوچک است که غالب سکنه آن مسلمان و عرب هستند و یک صابئی هم در میانشان نیست.
35. شهر رُها ـ استان اورفه ـ کشور ترکیه
کاروان اسرا برای سومین بار در این نقطه به خاک ترکیه وارد شدند. «رُها» شهری بین موصل و شام است. نام این شهر از نام مؤسس آن گرفته شده؛ «رُها بن بُلندی بن مالک بن ذعر» یا «رها بن روم» نوه سام بن نوح(ع).[70]
شهر رَقّه ـ کشور سوریه
«رقّه» در لغت هر زمینی است که آب بر روی آن گسترده می شود. گفته شده است که رقّه زمینی نرم و خاکی است بدون ریگ. رقّه امروزه شهری است مشهور در ضلع چپ نهر فرات و به آن «رقّۀ البیضاء» گفته می شود؛ چون خاکی سفیدرنگ دارد و در ضلع غربی فرات شهری دیگر است که «رقّه واسط» نامیده می شود و در آن، دو قصر از هشام بن عبدالملک وجود دارد.[71] هروی می نویسد: «در رقّه مشهد علی بن ابی طالب(ع) است.»[72] منظور او مزاری منسوب به فرزندان حضرت است. لبیب بیضون می گوید: «قطعاً کاروان حسینی از منطقه رقّه عبور کرده است.» در جنوب رقّه کوه و منطقه صفین واقع شده که محل درگیری معروف صفین در سال 37 قمری بود.[73]
از مهم ترین آثار تاریخی این شهر «قصر عذاری» و «جامع کبیر» است که در قرن هشتم میلادی ساخته شده است. منطقه قدیمی رقّه، مراقد بزرگانی مانند عمار یاسر و اویس قرنی را در خود جای داده است. این شهر در سال 244 پیش از میلاد ساخته شده است. هارون الرشید رقّه را دوازده سال پایتخت حکومت خویش قرار داد.
37. شهر دوسِر ـ کشور سوریه
دوسِر در حقیقت نام منطقه ای است که قلعه دوسِر در آن ساخته شده است. «دوسِر» در لغت به معنای شتر نر قوی است. روستایی نزدیک صفین در حاشیه فرات است.[74]
شهر بالِس ـ کشور سوریه
بالِس شهری است که مطابق نقشه های جغرافیایی امروز نزدیک حلب می باشد. نام «بالِس» به مناسبت نام «بالِسْ بن روم» نوه سام بن نوح(ع) بر این شهر نهاده شده است. رود فرات به مرور زمان از این شهر فاصله گرفت تا این که در روزگار ما فاصله شان به هفت کیلومتر رسیده است.[75] بالِس دارای مشهد امام علی بن ابی طالب(ع) و مشهد حجر است که گفته می شود سر امام حسین(ع) هنگام عبور کاروان اسرا در آن جا گذاشته شده است.[76]
39. شهر حلب ـ استان حلب ـ کشور سوریه
حلب بزرگ ترین شهر سوریه است. در دوره عثمانی و یکی از سه شهر مهم حکومت آن شمرده می شد و پس از انقراض عثمانی اهمیت دوچندان یافت؛ چون شاهراه اقتصادی بود. آب وهوای بسیار مطلوب و بارندگی نسبتاً خوبی دارد به همین دلیل اهل این شهر مشکل آب ندارند و چاه خانه ها همیشه پر است. زجّاج گفته است: حلب، حلب نامیده شد، چون ابراهیم(ع) گوسفندانش را می دوشید و روزهای جمعه آن را صدقه می داد. فقرا فریاد می کشیدند حلیب حلیب و این منطقه به نام حلب معروف شد. گفته می شود: قلعه حلب در این منطقه مقام ابراهیم(ع) بوده است.
حلب شهری دیوار کشیده شده با سنگ سفید است که شش دروازه دارد و در کنار دیوار شهر نیز یک مسجد و دو کنیسه قرار گرفته که یکی از این دو کنیسه مَدْبح حضرت اسماعیل(ع) است. در شهر حلب یک مسجد و شش بازارچه و یک بیمارستان ساخته شده است. «ابن بطلان متطبّب» در نامه ای به هلال بن محسن بن ابراهیم صابی در سال 440 ق می نویسد: «فقها در این شهر بر مذهب امامیه فتوا می دهند.» زمانی که کاروان حسینی به حلب رسید، محل گذاشتن سرها روی تپّه ای در غرب حلب بود که به آن کوه جوشن می گویند. علت این نام گذاری بنابر قولی نسبت به شمر بن ذی الجوشن است. اما خود اسرا در فاصله حدود دویست متری پایین سرهای شهدا از مرکب ها فرود آمده و منزل کردند. در اینجا پیش از حرکت قافله در دامنه کوه جوشن دو اثر مهم باقی ماند که یکی «مشهد نقطه خون» است که از رأس شریف حسین(ع) بر روی سنگی که بر روی آن قرار داشت چکیده و دوم «مشهد سقط» است که قبر شریف فرزند سقط شده امام حسین «مُحَسَّن» است که یکی از همسران امام در اثنای بیتوته کاروان سقط نموده و مشهد سقط نیز در آن جا ساخته شد. این دو مقام در دوره سیف الدوله حَمْدانی در سال 351 ق بنا نهاده ساخته شد.[77] فاصله مشهد نقطه و مشهد مُحَسَّن حدود 200 متر است. فاصله این دو مقام تا جامع اموی در حلب چهار کیلومتر است. بنابر نقل منابع تاریخی خون از سر شریف حضرت در چند نقطه دیگر از این ناحیه نیز بر زمین ریخته است. در کتاب «تاریخ مشهد امام حسین(ع) در حلب» نوشته علامه سید حسین یوسف مکی آمده است:
یحیی بن ابی طی در تاریخش می نویسد: مشهد سقط مُحَسَّن دارای درب کوچکی است و روی قبر سنگ سیاهی است که روی آن به حفظ کوفی نوشته شده: ساخت این مکان مبارک را برای رضایت خدا و تقرب به او به نام نامی مُحَسَّن بن حسین بن علی بن ابی طالب(ع) توسط امیر سیف الدوله ابوالحسن علی بن عبدالله بن حمدان انجام شد و تاریخ ساختش را 351 ق ذکر می کند و در حقیقت سیف الدوله حمدانی اولین تعمیرکننده این مزار است. کامل غزی در کتاب «نهر الذهب» می نویسد: نام های دیگر مشهد مُحَسَّن، مشهد دکّه و مشهد طرح است. نام مشهد دکّه به این دلیل است که سیف الدوله حمدانی تا پیش از آن بر کوه مشرف بر مشهد سقط، دکّه و اتاقکی داشت که در آن می نشست و مسابقات را مشاهده می کرد؛ اما پس از جریان آمدن اسرا و دیدن آن وضعیت، دیگر او در آن دکه ننشست و مسابقه ای نیز برگزار نشد.[78]
40. شهر قِنَّسرین ـ استان حلب ـ کشور سوریه
شهری در چهل کیلومتری مرکز حلب که نام آن از سریانی آمده: «تُنْ نسرین» یعنی «شاد زندگی کن» و اموی ها و عباسی ها آن را به عنوان مرکزی برای سپاهیان خود در مرز شمالی با شام به کار گرفتند و شهرهای مرتبط با آن را «جند قنسرین» نامیدند.[79] در «معجم البلدان» آمده است:
قِنسرین تا سال 351 ق آباد بود، تا زمانی که رم بر حلب سیطره پیدا کرد و اهالی قنسرین فرار کردند و در سال 355 ق پیش از وفات سیف الدوله حمدانی در طول چند ماه تخریب شد و اسم قنسرین به فراموشی گرایید. امروزه یکی از دروازه های حلب که تا سال ها پیش قاصدها و نامه برها از آن رفت وآمد داشتند به باب قنسرین نامیده شده است.[80]
در قنسرین کوهی است که برخی می گویند قبر صالح نبی(ع) آن جاست. در این مقام آثار و جای پای ناقه صالح هم وجود دارد. قنسرین از نظر تاریخی به دلیل وجود کنسیه «ارتدوکس» اهمیت داشت. لبیب بیضون از قول ابی مخنف می نویسد:
قافله اسرای کربلا وارد قنسرین شد. شهری آباد با جمعیتی بسیار. وقتی خبر ورود کاروان به مردم رسید و فهمیدند اینان اهل بیت رسول خدا(ع) هستند، درهای خانه های خود را بستند و سربازان عمر سعد و خود او را نفرین کرده و به سوی شان سنگ پرتاب می کردند و بدین وسیله سربازان از شهر بیرون رفتند.[81]
در قنسرین بود که حادثه معروف کشیش مسیحی به وقوع پیوست. می گویند او بود که رأس شریف امام حسین(ع) یک شب مهمانش شده است.[82]
41. شهر معرّۀ نعمان ـ استان ادلب ـ کشور سوریه
این شهر 85 کیلومتر با حلب فاصله دارد. آب و هوایی لطیف و معتدل و البته موقعیت جغرافیایی مهم دارد. این شهر از نظر تاریخی قدمتی کهن دارد. علت نام گذاری به «معرّه نعمان» این است که نعمان بن بشیر فرزندی داشت که در این شهر از دنیا رفت و او را همان جا به خاک سپرد. معرّه به معنای شدّت و سختی است.[83] بنا بر به نقلی مرقد یوشع بن نون نیز در حاشیه این شهر قرار گرفته است. از محصولات باغی معروف این شهر می توان انجیر و زیتون و بادام را نام برد. لبیب بیضون می نویسد: «وقتی کاروان حسین(ع) به شهر معرّه نعمان رسید اهل شهر به استقبال ایشان رفته و درب های خانه هایشان را برای ایشان باز کرده و آب و غذا به ایشان تقدیم کردند».[84]
42. شهر کَفَرطاب ـ استان ادلب ـ کشور سوریه
در کَفَرطاب آب آشامیدنی مستقیما از آب باران تأمین می شود؛ زیرا سطح آب بسیار پایین است. حتی نقل است که با حفر 300 ذراع (صد متر) هم به آب نمی رسند. کَفَرطاب در صد کیلومتری حلب و هفتاد کیلومتری ادلب واقع است. نام امروزی آن «خان شیخون» می باشد. در این شهر آثاری تاریخی با قدمت سه هزار ساله یافت شده است. لبیب بیضون از ابومخنف نقل می کند که کاروان حسین(ع) زمانی به کَفَرطاب رسید که شهر کوچکی بود. مردم شهر درب های خانه ها را به روی آنان بستند. خولی گفت: مگر شما در اطاعت و بیعت خلیفه وقت که ما مأمورینش هستیم، نیستید؟! به ما آب بدهید! مردم گفتند: نه، به خدا قسم حتی یک قطره هم به شما نمی دهیم؛ چون شما حسین(ع) و اصحابش را از آب محروم کردید. سربازان چون این پاسخ را شنیدند، رفتند.[85]
43. شهر شیزر ـ استان حماۀ ـ کشور سوریه
نام اصلی آن «سیزار»بوده است. این شهر نیز در سال 17 قمری به دست سپاه اسلام فتح شد. قلعه ای در این شهر وجود دارد که تاریخ ساختش به چهارهزار سال پیش از میلاد بازمی گردد.[86] لبیب بیضون می نویسد:
وقتی قافله حسین(ع) به شیزر رسید، پیرمردی آمد و گفت: ای مردم! این سر حسین(ع) است؛ با هم پیمان بسته و اجازه ندهید از شهر شما عبور کنند. وقتی سربازان عمر سعد پیام پیرمرد را شنیدند، از ورود به شهر منصرف شده و همان نزدیکی ها چادر زدند.[87]
44. شهر طیبۀ الإمام ـ استان حماۀ ـ کشور سوریه
یکی از شهرهایی که مانع ورود عمر سعد شد، «طیبۀ الامام بود»؛ شهری در فاصله ده کیلومتری حماۀ. به همین دلیل عمرسعد تصمیم گرفت که به مکان بلندی برود تا از حمله احتمالی مردم در امان باشد. امام زین العابدین(ع) در این محل نماز خواندند و به همین دلیل در این منطقه، مسجد و مقامی به نام «زین العابدین» وجود دارد.[88]
45. شهر حماۀ ـ استان حماۀ ـ کشور سوریه
این شهر رتبه چهارم پس از دمشق (شام) و حلب و حمص را از نظر جمعیت دارد و از آب وهوایی معتدل و نیمه مرطوب بهره می برد. نام قدیم آن «ابی الفداء» بوه است و تاریخی بسیار کهن دارد. درخت زیتون فراوان در آن یافت می شود. حماه در سال 18 قمری توسط سپاه اسلام فتح شد. این شهر شاهد حوادث و درگیری های بسیاری بوده است. یاقوت حموی می نویسد: «شهری که در ارزانی قیمت ها مشهور است و بازارچه های متعدد دارد.»[89] لبیب بیضون می نویسد:
هنگامی که قافله کربلا به حماه رسید، مردم درب خانه ها را بسته و به بالای بام خانه ها رفتند و یکصدا فریاد می کشیدند: به خدا قسم نمی گذاریم به این شهر وارد شوید، مگر آن که تا آخرین نفر ما را بکشید. سربازان عمر سعد با شنیدن این صداها در بیرون شهر اندکی توقف کرده و سپس به راه خود ادامه دادند.[90]
46. شهر رستن ـ استان حماۀ ـ کشور سوریه
رستن شهری در میانه راه حماه و حمص است که آثارش تاکنون باقی است.[91] لبیب بیضون می نویسد: «اهل این شهر از دوستداران اهل بیت(ع) بودند و مانع ورود سربازان عمر سعد به شهرستان شدند».[92]
47. شهر حُمصْ ـ استان حمص ـ کشور سوریه
حُمص سومین شهر سوریه از جهت تعداد سکنه، پس از حلب و دمشق است و در فاصله 162 کیلومتری دمشق واقع شده. حمص و حومه آن از مراکز مهم گردشگری سوریه بوده و آثار تاریخی متعددی در خود جای داده است. آب وهوای معتدل امتیاز دیگر این شهر است. «سلوقیون» در قرن چهارم پیش از میلاد، این شهر را تأسیس کردند. در قرن بیستم نیز از نظر سیاسی اهمیت زیادی یافت. شهری نسبتاً بزرگ و قدیمی که می گویند شخصی به نام «حمص بن مهر بن جان» آن را تأسیس کرده است.[93] لبیب بیضون می نویسد:
کاروان پیش از رسیدن به حمص، نامه ای به والی این شهر فرستاد که سر حسین(ع) با ماست. والی حمص که «خالد بن نشیط» بود، بعد از قرائت نامه دستور دارد تا پرچم ها بالا رفته و شهر را غرق در زینت نمایند و از مردم دعوت کرد تا به تماشا بیایند. خالد خود به همراه چند تن تا پنج کیلومتر بیرون شهر آمد و سر امام را بالاتر گرفته، آمدند تا به دروازه حمص رسیدند. اما مردم که در کنار دروازه شهر ازدحام کرده بودند، شروع به پرتاب سنگ به سوی سربازان کردند، تا جایی که بیست وشش اسب سوار را کشتند. آنان فریاد می کشیدند: ای مردم! آیا بعد از ایمان، کافر می شوید و بعد از هدایت یافتن گمراه می گردید! اجازه ندهید سر پسر دختر پیامبرتان در شهر شما به گردش درآورده شود. لشکریان عمر سعد از این معرکه دور شده و در کنار کنسیه ای مستقر شدند. مردم هم قسم شده بودند که رأس شریف را از عمرسعد پس بگیرند و نزد خود نگه دارند. این خبر که به عمر سعد رسید، با حال ترس از منطقه دور شد.[94]
فاضل دربندی می گوید:
زمانی که اسرای اهل بیت(ع) به حمص رسیدند و مردم مانع ورودشان و گرداندن رأس شریف در شهر شدند، سر مبارک را به کنسیه «جرجیس راهب» منتقل نمودند. این کنسیه امروزه بین استان حمص و منطقه قصیر قرار گرفته است. کاروانیان شب را در کنار کنسیه بیتوته کرده و فردای آن روز به سمت جوسیه در مرز لبنان حرکت کردند.[95]
48. شهر قصیر ـ استان حمص ـ کشور سوریه
فصیر 35 کیلومتر با مرکز حمص فاصله دارد. کاروان حسینی در این منطقه منزل کرده و سپس به طرف جوسیه حرکت کردند. شهر قصیر اولین منزل از حمص به طرف شام است.[96]
روستای جوسیه ـ استان حمص ـ مرز سوریه و لبنان
روستایی در شش فرسخی دمشق بین جبل لبنان و جبل سیر که چشمه های آب فراوان دارد. لبیب بیضون می گوید:
با نزدیک شدن کاروان حسینی، حاکم منطقه جوسیه بیش از چهارهزار شمشیرزن را آماده کرد. آنان قسم خورده بودند تا خولی را بکشند و رأس شریف را پس بگیرند و در جوسیه به خاک بسپارند.[97]
کاروان حسین(ع) قطعاً به خاک لبنان وارد شده است. روایتی می گوید آنان به سوی منطقه «هرمل» رفته و از هرمل به «لبوه» رفته اند و سپس به بعلبک و بعد شام. روایت دیگری می گوید: بعد از ترک منطقه جوسیه، به سمت لبوه لبنان رفته و سپس بعلبک و بعد شام، که نظر دوم بهتر است.
50. شهر بقاع ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
بقاع یکی از استان های لبنان، با دشتی وسیع میان سلسله کوه های لبنان شرقی و غربی است. زمین حاصلخیز و آب فراوان دارد. بقاع شمالی و میانی و غربی سه بخش اصلی استان بقاع است.[98]
روستای هِرْمِل ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
یکی از روستاهای تابعه شهر بقاع است که تاریخ کهن دارد و در فاصله 143 کیلومتری بیروت واقع شده است. آثار تاریخی متعددی در این روستا واقع شده است.[99]
روستای لبوه ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
این شهر در فاصله 114 کیلومتری بیروت قرار گرفته است. «لبوه» کلمه ای آرامی است. رشته کوه هایی در شرق و غرب، این روستا را احاطه کرده است. این شهر چشمه هایی با آب فراوان دارد.[100]
شهر بعلبک ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
وقتی کاروان حسینی به بعلبک رسید، مردم با دیدن رأس شریف امام حسین(ع) مشغول خوشحالی و پایکوبی شدند و سر مبارک را با زعفران رنگین کردند. بیشتر مردم شهر برای استقبال از سربازان عمرسعد تا ده کیلومتری بیرون شهر آمدند و میان خود مشروب پخش کردند. ام کلثوم یا حضرت زینب÷ پرسیدند: نام این شهر چیست؟ گفتند: بعلبک. حضرت فرمود: خدا نسلشان را قطع کند و کسی را بر آنان مسلط کند که ایشان را بکشد. با این نفرینِ حضرت، امام سجاد(ع) به گریه افتادند. کاروان که به بعلبک رسید، سربازان برای مرکب های خود علوفه خواستند و به مردم می گفتند: سرهای خوارج همراه ماست و ما نزد امیر می رویم. با شنیدن این جمله، خوشحالی مردم به اوج رسید، اما وقتی برخی از آنان فهمیدند این سر، سر امام حسین(ع) است، تمام نشانه های شادی را یک جا جمع کرده و آتش زدند و حاملین رأس شریف از آن منطقه فرار کردند. در بعلبک مقام «سیده خوله» دختر امام حسین(ع) وجود دارد. آثار تاریخی عجیبی در سرتاسر این شهر پراکنده شده است؛ از جمله مشهد «رأس الحسین».[101]
54. مَعَرْبون ـ استان بقاع ـ کشور لبنان
شهری است در 22 کیلومتری جنوب شرقی بعلبک، بین دو کوه و بر روی تلّی با ارتفاع متوسط که چشمه ای به نام مَعَرْبون در آن جریان دارد. در زمستان سرد و در تابستان معتدل است و کار اصلی سکنه آن زراعت می باشد. بیشتر ساکنین این منطقه مهاجرند که برای کار به این شهر آمده اند.[102]
شهر سرغایا ـ استان ریف ـ کشور سوریه
«سرغایا» بنا به نقلی کلمه ای فارسی است. این شهر در مرز با لبنان قرار گرفته و هوایی معتدل دارد.[103]
دیر راهب ـ استان ریف ـ کشور سوریه
بنابر نقلی کاروان حسینی، شبی را در این دِیر بین راهی توقف کردند. این دِیر از قدیمی ترین دِیرهای این منطقه بوده است.[104]
شهر زبدانی ـ استان ریف ـ کشور سوریه
این شهر در فاصله 45 کیلومتری دمشق واقع است و آب وهوایی نیمه مربوط دارد. در این شهر آثار تاریخی مختلفی هست؛ مثل «دیر یوحنا» که در مرکز شهر بوده و سپس به مسجد تبدیل شده است.[105]
شهر عین فیجه ـ استان ریف ـ کشور سوریه
دارای هوایی معتدل و نسبتاً خنک و با جمعیتی کمتر از پنج هزار نفر.[106]
شهر دُمَّر ـ کشور سوریه.
شهری در ضلع شمالی شهر شام.[107]
60 شام ـ کشور سوریه
می گویند مؤسس شام، سام فرزند نوح(ع) بوده و سام به مرور به شام بدل گشته و برخی می گویند عده ای از شهر کنعان آمده و در این منطقه ساکن شدند.[108] شام بزرگ ترین شهر سوریه است که در منطقه وسیع تری به نام دمشق قرار گرفته است. کاروان حسینی از مسیر «شتوره» به دمشق رسیدند. آنان پیش از ورود به شام وارد محدوده دمشق قدیم شدند؛ منطقه ای دیوارکشی شده که امروزه به نام «مقبره باب صغیر» شناخته می شود. کاروان اسرا را سه روز در این منطقه نگه داشتند تا شهر برای جشن مفصل آماده گردد؛ در زمینی پر از سنگ و ریگ که قبرستان شهر به حساب می آمد.
آنان برای اهانت به اهل بیت امام حسین(ع)، ایشان را میان مردگان جای دادند. مقامات شش گانه ای که امروزه به مقامات اهل بیت(ع) در این محل شناخته می شود، در حقیقت محل شب زنده داری و قیام و قعود این بزرگواران بوده است. آنان را پس از سه روز وارد شهر کردند. کاروان از دروازه ساعت عبور کرد تا جمعیت بیشتری نظاره گر ایشان باشند و مسیر نیم دایره ای را پیمودند تا همه اهالی شهر آنان را رؤیت نمایند و از طرفی موجبات خستگی و درماندگی بیشتر ایشان ظاهر شود.
کاروان اسرا در اول ماه صفر سال 61 قمری به شام رسید،[109] اما چگونگی و تاریخ بازگشتشان به کربلا محل بحث است که آیا اربعین اول به کربلا رسیدند یا در وقت دیگری این واقعه رقم خورده است.
[1]. این مقاله با محوریت دو کتاب «رحلۀ سبایا آل بیت المصطفی من کربلا الی دمشق 61 ق» نوشته محمد عبدالغنی ادریس سعیدی و «الخبر الیقین فی رجوع السبایا لزیارۀ الاربعین تاریخیاً و فقیهاً» نوشته سخنور توانا حسن بدوی ، ترجمه و تنطیم ؛ همراه با اضافاتی تدوین گردید.
[2]. مجله فرهنگ زیارت، ش 7، ص 113.
[3]. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 5، ص 278، (چاپ بیروت).
[4]. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ماده «حنین».
[5]. براتی، تاریخ کوفه، ص 90؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 183..
[6]. مهدی حائری مازندرانی، معالی السبطین، ج 2، ص 96.
[7]. معجم البلدان، ج 2، ص 87.
[8]. ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 125.
[9]. معجم البلدان، ج 2،ص 87..
[10]. مجله فرهنگ زیارت، ش 5، ص 132.
[11]. کلیات مفاتیح الجنان، کیفیت زیارت حضرت امیر.
[12]. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 20، ص 92.
[13]. کلیات مفاتیح الجنان، زیارت سر امام حسین× در مسجد حنّانه.
[14]. جواهر الکلام، ج 20، ص 92.
[15]. جوهری، صحاح اللغۀ، واژه «کوفه».
[16]. قاموس المحیط، واژه «کوفان».
[17]. طبری، تاریخ رُسُل و ملوک، ج 4، ص 41.
[18]. محمدتقی مدرسی، امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، ترجمه حمیدرضا آژیر، ص 39.
[19]. معجم البلدان، ج 4، ص 41.
[20]. کلینی، کافی، ج 4، ص 491.
[21]. تاریخ ابن عساکر، ج 1، ص 45.
[22]. براقی، تاریخ کوفه، ص 67.
[23]. عباس ربیعی، اطلس حسین×، ص 333.
[24]. محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، ص 182.
[25]. معجم البدان، ج 4،ص 400.
[26]. سایت مرکز مطالعات خلیج فارس.
[27]. معجم البلدان، ج 3، ص 283.
[28]. همان، ص 7.
[29]. تاریخ کوفه، ص 204.
[30]. ابن حوقل، صورۀ الارض، ص 218.
[31]. معجم البلدان، ج 1،ص 412.
[32]. کوفه کوچی در تاریخچه اسم، شماره یک، ص 49.
[33]. کوثی، ماضیها و حاضرها، ص 45.
[34]. بلدان الخلافۀ الشرقیۀ. ص 93؛ معجم البلدان،ج 5، ص 334..
[35]. بلدان الخلافۀ الشرقیۀ، ص 92.
[36]. اطلس حسین×، ص 333.
[37]. سایت ویکی پدیا، واژه «تل کوش».
[38]. جعفر خلیلی، موسوعه عتبات مقدسه، ج 8، ص 32.
[39]. بغدادی، النفحۀ المسکّه، ص 114.
[40]. همان.
[41]. همان.
[42]. همان، ص 116.
[43]. معالی السبطین، ج 2، ص 38.
[44]. همان، ص 73.
[45]. سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودّۀ، ج 2، ص 177.
[46]. لبیب بیضون، موسوعه کربلا، ج 2،ص 368.
[47]. النفحۀ المسکیۀ، ص 119.
[48]. معجم البلدان، ج 1، ص 320.
[49]. بغدادی، مراصد الاطلاع، ج 1،ص 216.
[50]. موسوعه کربلا، ج 2،ص 369؛ معجم البلدان، ج 4، ص 439.
[51]. معجم البلدان، ج 2، ص 194.
[52]. همان، ج 5، ص 223.
[53]. امین واصفبیگ، معجم الخریطۀ التاریخیۀ للممالک الاسلامیۀ، ص 104.
[54]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 372.
[55]. معجم البلدان، ج 2، ص 39.
[56]. همان، ج 3، ص 262.
[57]. هروی، اشارات إلی معرفۀ الزیارات، ص 66.
[58]. مجله موسم، شماره 4، ص 924.
[59]. ابن شدّاد، اعلاق الخطیرۀ، ج 3، ص 155.
[60]. معجم البلدان، ج 5، ص 29.
[61]. {وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودی)، هود، آیه 44.
[62]. یوسف بن احمد فرمانی، اخبار الدول، ص 465.
[63]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 273.
[64]. اشارات الی معرفۀ الزیارات، ص 66.
[65]. معجم البلدان، ج 2، ص 418.
[66]. همان، ج 4، ص 468.
[67]. همان، ص 180.
[68]. همان، ج 2، ص 235.
[69]. کامل بن حسین غزی، نهر الذهب فی تاریخ حلب، ج 1،ص 555.
[70]. معجم البلدان، ج 3، ص 106.
[71]. همان، ص 58.
[72]. اشارات الی معرفۀ الزیارات، ص 63.
[73]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 378.
[74]. قاموس المنجد للأعلام، واژه «دوسِر».
[75]. معجم البلدان،ج 1،ص 328.
[76]. اشارات الی معرفۀ الزیارات، ص 61.
[77]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 379.
[78]. تاریخ مشهد امام حسین× در حلب، ج 2، ص 278.
[79]. اولیا جُلبی، جولۀ اثریه فی بعض البلاد الشامی..
[80]. معجم البلدان، ج 4،ص 403.
[81]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 380.
[82]. همان؛ بحار الانوار، ج 45، ص 172 ـ 303؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 102.
[83]. معجم البلدان، ج 5، ص 156.
[84]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 382.
[85]. همان، ص 383.
[86]. معجم البلدان، ج 3، ص 383.
[87]. موسوعه کربلا، ج 2،ص 356.
[88]. همان، ص 384.
[89]. معجم البلدان، ج 2، ص 300.
[90]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 383.
[91]. معجم البلدان، ج 3، ص 43.
[92]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 385.
[93]. معجم البلدان، ج 2، ص 302.
[94]. موسوعه کربلا، ج 2، ص 385.
[95]. ملا آقا دربندی، اسرار الشهادۀ، ص 492؛ موسوعه کربلا، ج 2، ص 386.
[96]. معجم البلدان، ج 4، ص 367.
[97]. موسوعه کربلا، ج 3، ص 386.
[98]. معجم البلدان، ج 1، ص 470؛ قبر حضرت الیاس× در «بقاع» واقع شده است.
[99]. سایت ویکیپدیا، واژه « هرمل».
[100]. همان، واژه «لبوه».
[101]. کامل بهائی، ترجمه محمد شعاع فاخر، ص 360؛ معج البلدان، ج 1، ص 454.
[102]. با استفاده از سایت مَعَرْبون.
[103]. موسوعه عربیه، واژه «سرغایا».
[104]. سایت ویکی پدیا، واژه «ریف».
[105]. معجم البلدان، ج 3، ص 130؛ زبدانی، بین الماضی و الحاضر.
[106]. سایت ویکی پدیا، واژه «عین الفیجۀ».
[107]. معجم البلدان، ج 2، ص 463.
[108]. همان، ج 3، ص 311.
[109]. لبیب بیضون، دمشق قدیم، ص 91.
نظر شما