موضوع : پژوهش | مقاله

نگاهی به مقتل عسکریین (علیهما السلام)

مجله  فرهنگ زیارت  دیماه 1393 شماره 24-25 

اهل بیت امام حسین (ع) و بازماندگان حماسه کربلا، نخستین راویان این رویداد عظیم بوده اند و پس از آن، فرمانروایان ستمگر اموی که نتوانستند در برابر روایت این حادثه ناگوار بایستند، کوشیدند به آن جهت دهند و با تحریف این حماسه بزرگ، حکومت خود را به گونه ای توجیه کنند تا راه برای قیام های بعدی بسته شود. پس از بنی امیه، عباسیان که با شعار حمایت از اهل بیت (علیهم السلام) به قدرت رسیده بودند نیز، راه امویان را در پیش گرفتند و کوشیدند با محدود کردن امامان معصوم (علیهم السلام) و پیروان آنان، امکان تبلیغ و نشر اسلام ناب و فرهنگ شیعی را از پیروان راستین اهل بیت (علیهم السلام) بگیرند. در میان امامان معصوم (علیهم السلام)، امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) بیش از دیگران در تنگنا و مراقبت شدید حکومت عباسی بودند و هر دو امام بزرگوار (علیهما السلام) به دست خلفای ستمگر زمان خود به شهادت رسیدند. برای امامین عسکریین (علیهما السلام) مقتل مستقلی نوشته نشده و در برخی کتاب های مقتل، در ضمن مقاتل دیگر معصومان (علیهم السلام) به مقتل این دو امام والامقام (علیهما السلام) نیز پرداخته شده است. این نوشتار، ضمن اشاره ای کوتاه به دلیل و تاریخچه مقتل نویسی در میان شیعیان، به مطالبی درباره مقتل عسکریین (علیهما السلام) که در کتاب های مقتل آمده، پرداخته است.
نویسنده : محمود شریفی صفحه : 339
گزارشگران جریان بی نظیر عاشورا، در مرتبه اوّل، خود اهل بیت مظلوم و اسیر و بازماندگان آن حادثه عظیم کربلا بودند که توانستند دیده ها و شنیده های خود را پس از آن حادثه بر صفحات تاریخ ثبت کنند. آنان نخستین راویان حادثه کربلا به شمار می آیند.

حاکمان و قدرتمندان ستمگر اموی پس از جریان هولناک عاشورا، تلاش کردند تا حادثه کربلا فراموش گردد؛ اما چون نتوانستند به هدفشان برسند، تمام توان خود را به کار بردند تا گزارشگران حوادث را جهت دهند و آن حادثه را تحریف کنند و ستم پیشگان را به گونه ای تطهیر کنند و حکومت آنان را توجیه و تأیید نمانید، و از نقل و گزارش نقطه ضعف ها و خیانت ها و جنایت های آنان خودداری کنند، تا بدین وسیله زمینه شورش های بعدی را سدّ نموده و راه مبارزه با ستمگری و حکومت جور به فراموشی سپرده شود، که این روش و سنت جاودانه ستمگران در طول تاریخ بود و هست.

پس از انقراض حکومت های اموی، فرصتی برای تدوین و تبلیغ حماسه عاشورا و عاشوراهای پس از حادثه کربلا ایجاد شد، اما با به قدرت رسیدن بنی عباس جنایات مشابه آنان و احضارهای مکرر امام صادق (ع)، به دربار طاغوت زمان و سرانجام شهادت آن حضرت و سپس شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع) در زندان و احضار اجباری امام هشتم (ع) به خراسان، بار دیگر زمامداران فاسد کوشیدند تا جنایت خود را پنهان نمایند. بازماندگان آن حاکمان ستمگر نیز با حیله های گوناگون تلاش کردند تا حد امکان جلوی فعالیت های امام جواد و امام هادی و امام عسکری (علیهم السلام) را در نشر فرهنگ اجدادشان و اسلام ناب بگیرند

و با حیله و ایجاد حلقه های محاصره در اطراف آنان و رعب و وحشت و جدا کردن آن بزرگواران از رهبری و انسان سازی در متن جامعه، اهداف و مقاصد خود را در میان امت اسلامی عملی سازند و ریشه هرگونه انقلاب و اصلاح در جامعه را بخشکانند و راه مبارزه با ستمگران را برای همیشه تاریخ مسدود نمایند تا درس هایی که انسان های بیدار می توانند از تاریخ عاشورای حسینی و عاشوراهای بعدی بگیرند، برای همیشه به فراموشی سپرده شود تا مبادا جبهه ای تازه در مقابله با نیرنگ های جدید ستمگران ایجاد شود.

امّا با لطف پروردگار و رفتار حکیمانه پیشوایان معصوم بعدی با ستمگران عباسی، خط اصلی مبارزه با ستمگران و نیروسازی برای ادامه مبارزه و زنده نگه داشتن حادثه عاشورا و درس های آن حفظ شد و ادامه یافت و امامان و رهبران بزرگوار توانستند راه امامت و رسالت را آن گونه که شایسته بود، ادامه دهند و مورخان و مقتل نویسان و گزارشگران توانستند حوادث سخت و تحت فشار زندگی ائمه معصوم (علیهم السلام) را در حد امکان برای آیندگان ترسیم کنند و فرهنگ وحی و سبک زندگی ائمه (علیهم السلام) را چنان که معمار انقلاب و اسلام طراحی کرده بود، برای آیندگان روشن نمایند.

ازاین رو می بینیم زندگی امامان پس از امام رضا (ع) نیز در میان احادیث و تاریخ به خوبی نشان می دهد که خط اصلی مبارزه آنان با طاغوت های زمان خویش روشن است و هیچ امامی با وجود همه تنگناها و فشارهایی که از سوی حاکمان وقت روی آنها بوده و اعمال می شده، نگذاشتند خط اصلی مبارزه گم شود و امت اسلامی متحیر گردد؛ اگرچه خود و فرزندان و پیروان آنها در زندان های حاکمان ستمگر شکنجه شدند یا به شهادت رسیدند.

در زندگی پربار امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) نیز همین وضع را به روشنی می بینیم که آن ها این خط مبارزه و راه امامان پیشین را ادامه داده و در نهایت با شهادت خود، راه سلف صالح را حفظ کردند و با تحمل همه سختی ها و شهادت ها و شکنجه ها اسلام و مسلمین را برای همیشه تاریخ بیمه کردند.

در این نوشتار، اشاره ای به مقتل دو امام بزرگوار یعنی عسکریین (علیهما السلام) خواهیم داشت تا روشن شود که این دو امام بزرگوار نیز همانند اجدادشان در بقای اسلام و حفظ خط ترسیم شده نبوی کوشا بوده و تا پای جان در این راه ایستادند. در آن مقاله هم اشاره شد که برای ائمه بزرگوار (علیهم السلام) غیر از امام علی و امام حسین (علیهما السلام) مقتل مستقلی تدوین و منتشر نشده و فقط در کتاب هایی مثل «منتهی الآمال» و کتب دیگر محدث قمی و در «مجالس السنیه» مرحوم سید محسن امین و علامه مجلسی در کتاب وزین «بحارالانوار» و بزرگان دیگر در کتاب های خودشان، در ضمن بیان مقتل معصومین (علیهم السلام) به نقل و بیان مقتل همه ائمه و مقتل امام هادی و امام حسن عسکری (علیهم السلام) پرداخته اند. در کتاب «فرهنگ شهادت معصومین (علیهم السلام)» که در سه جلد به مقتل چهارده معصوم (علیهم السلام) پرداخته، مقتل عسکریین (علیهما السلام) در جلد سوم جای گرفته که در این مقاله، گذری بر مقتل آن دو بزرگوار خواهیم داشت.

مقتل امام هادی (ع)
در این کتاب مقتل دهمین پییشوای معصوم، در ضمن نه فصل تنظیم و تدوین شده است. فصل اوّل به شخصیت آن بزرگوار پرداخته و القاب و کنیه ها و والدین و فرزندان و سالروز تولد و شهادت و مدّت عمر و امامت آن بزرگوار و حاکمان ستمگر زمان آن حضرت را بیان کرده است و در هر موردی که مورخان اختلاف داشته اند، به نظر مشهور امامیه و نظر منتخب مؤلفان اشاره شده است. در فصل دوم رنج ها و محنت های آن حضرت بیان شده است؛ مانند: حبس و تبعید و شکنجه های روحی و جسمی در زندان و بیرون از آن.

امام هادی (ع) در زندان
شیخ صدوق از صقر بن ابی دلف کرخی نقل کرده است: وقتی متوکل عباسی ابوالحسن عسکری (ع) را به سامراء آورد، رفتم تا اطلاعی از او پیدا کنم. رازقی، پرده دار متوکل مرا از دور دید و دستور داد تا پیش او بروم. وقتی وارد شدم، مرا نشاند و مدتی از این سو و آن سو سخن گفت. من با خود گفتم: اشتباه کردم که آمدم. پس از ساعتی که مردم از اطرافش پراکنده شدند، دوباره پرسید: چه کار داشتی و برای چه آمدی؟ گفتم: خیر بود. گفت: شاید آمدی تا از مولایت خبر بگیری؟ گفتم: مگر مولای من کیست؟ من جز امیر مولایی ندارم. گفت: ساکت باش! مولای تو حق است؛ از من نترس که من خود بر مذهب تو هستم. گفتم: سپاس خدای را. گفت: آیا می خواهی او را ببینی؟ گفتم: آری. گفت: درنگ کن تا نامه رسان از پیش او بازگردد. من نشستم تا او بیرون آمد. رازقی به یکی از خدمتکاران گفت: دست صقر را بگیر و درون اتاقی که آن علوی در آن زندانی است ببر و او را آن جا بگذار و بیا. آن غلام مرا راهنمایی کرد. وقتی داخل اطاق شدم، دیدم حضرت هادی (ع) بر روی حصیری نشسته و در مقابل او قبری آماده است. سلام کردم و پاسخ داد و فرمود تا بنشینم. سپس فرمود: چرا آمدی؟ عرض کردم: آمدم تا خبری از شما بگیرم، و در این حال چشمم به قبر افتاد و گریستم. آن حضرت به من نگریست و فرمود: نگران نباش! این بار نمی توانند آزاری به من برسانند. گفتم: الحمدلله، سپس پرسیدم حدیثی از پیامبر شنیده ام که معنای آن را نمی دانم. امام فرمود: آن کدام حدیث است؟ گفتم: حدیثی که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لا تعادوا الایام فتعادیکم»؛ با روزگار دشمنی نورزید، تا او نیز با شما دشمنی کند. چه معنی دارد. امام فرمود: آری، آن ایام کنایه از ماست که تا آسمان و زمین هست، ما هستیم. شنبه به نام پیامبر خدا و یکشنبه به نام امیرالمؤمنین و دوشنبه به نام حسن و حسین، سه شنبه به نام علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر بن محمد، چهارشنبه به نام موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و من و پنجشنبه به نام فرزندم حسن بن علی و جمعه به نام فرزند فرزندم می باشد که تمام حق بر او گرد آید و او تمام زمین را پر از قسط و عدل نماید؛ همان گونه که پر از ظلم و جور گردیده باشد. این معنای ایام است. پس با آنان در دنیا دشمنی نکنید تا آنان در آخرت با شما دشمنی نکنند. سپس فرمود: خداحافظی کن و برو؛ زیرا برای تو ایمن نیستم. [1]

آری، امام هادی (ع) هم همانند اجداد بزرگوارش همه سختی ها را به جان خود و شیعیانش خرید، اما از راه آنان خارج نشد تا این که متوکل دستور کشتن او را صادر کرد. ایشان در زمان شهادت 41 سال داشتند.

فصل سوم، خبر دادن ایشان به شهادتشان است که آن را پیش گویی کردند. در فصل چهارم وصیت های او بیان شده است و در فصل پنجم جریانات زمان احتضار آن حضرت آمده است. در فصل ششم کیفیت شهادت آن حضرت بیان شده است و در فصل هفتم آنچه مربوط به مراسم تجهیز آن حضرت است، بیان شده است و در فصل هشتم هم به حوادث پس از شهادت آن حضرت اشاره شده است. در فصل آخر هم مراثی حضرت آمده است.

نگاهی به مقتل امام حسن عسکری (ع)
مقتل امام حسن عسکری (ع) در جلد سوم، پس از مقتل پدر بزرگوارش در هشت فصل مانند فصل های مربوط به والد بزرگوارش و با همان تیترها و عنوان ها آمده است که نیازی به تکرار آن نیست. در فصل اوّل در مورد شخصیت آن بزرگوار چنین آمده است: ابن صباغ مالکی گوید: امام حسن عسکری (ع) یگانه عصر خود و پیشتاز یکتا، سرور عصر و پیشوای زمان خود، دارای گفتاری استوار و کرداری پسندیده بود. . . او تک سوار بی همتای علوم و بیان کننده بی گفت وگوی مشکلات آن، کشف کننده حقایق علوم و روشنگر دقایق آن با اندیشه ای صائب و کاوشگر، همو که اسرار نهانی بر صفحه دل او گفته می شد؛ هم در اصالت کریم بود و هم در جان و هم در ذات. خدا او را در پوشش رحمتش قرار دهد و بر پهنه بهشتش جای دهد.

در مورد زندانی شدن حضرت در فصل دوّم کتاب چنین آمده است: شیخ مفید از محمد بن اسماعیل نقل می کند: عده ای از بنی عباس نزد صالح بن وصیف که حضرت ابومحمد در زندان او بود، آمدند و گفتند: بر او سخت بگیر و مجالی مده. صالح گفت: دیگر چه کار می توانم بکنم؟! دو نفر از شرورترین افرادی را که داشتم، مأمور او نمودم، امّا امروز همان ها در عبادت و نماز و روزه به مقامی بزرگ رسیده اند. سپس دستور داد تا آن دو نفر آمدند و به آنان گفت نظر شما در مورد این شخص زندانی چیست؟ گفتند: چه بگوییم در مورد مردی که روزها روزه می گیرد و تمام شب را بیدار است؟! نه سخنی می گوید و نه به کاری جز عبادت می پردازد. وقتی به ما می نگرد، اعضای بدنمان می لرزد و چنان حالتی به ما دست می دهد که توان و اختیار از ما گرفته می شود. وقتی عباسیان این سخنان را شنیدند، سرشکسته و مأیوس بازگشتند. [2]

آری، آن امام بزرگوار در زندان هم وظیفه بیدارسازی امت اسلام را انجام داد و راه اجداد بزرگوارش را برای دیگران ترسیم نمود، تا این که در 28 سالگی در زمان معتمد عباسی به شهادت رسید. [3]

پی نوشت:
[1] . فرهنگ شهادت معصومین، ج 3، ص 507، به نقل از خصال صدوق، ص 394، ح 102..

[2] . همان، ص 557، به نقل از ارشاد مفید، ص 344..

[3] . همان، ص 581..

نظر شما