گذر و نظری به تاریخ و جغرافیای سامراء
مجله فرهنگ زیارت دیماه 1393 شماره 24-25
سامرا واژه ای آرامی است و معتصم عباسی این شهر را ساخت و به پایتختی دولت عباسی برگزید. پیشوای دهم و یازدهم شیعیان (علیهما السلام) تحت شدیدترین تدابیر امنیتی و جاسوسی حکومت عباسی، سال ها در سامرا زندگی می کردند و سرانجام در همین شهر به شهادت رسیدند و در منزل خود به خاک سپرده شدند؛ محلی که اکنون حرم مقدس ایشان در آن قرار گرفته است. این شهر پس از تأسیس، دورانی پر از شکوه و جلال را سپری کرد تا اینکه از قرن چهارم به بعد راه زوال را پیمود؛ ولی در دوران آل بویه دوباره رونق یافت. سامرا با اینکه در دوران امامین عسکریین (علیهما السلام) شیعیانی را در خود جای داده بود، به سبب سختگیری های حکوت عباسی، ارتباط این دو امام بزرگوار با شیعیان به کمترین حد خود رسیده بود. این شهر همواره کانون فعالیت های سیاسی و اجتماعی بوده و به ویژه با هجرت میرزای شیرازی به این شهر که حوزه شیعی آن، بزرگانی را در عرصه اجتهاد و سیاست تربیت کرد. این مقاله، گذر و نظری دارد بر تاریخ و جغرافیای سامرا با تأکید بر نقش امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام)، حرم شریف ایشان و نیز نقش مرجعیت شیعه در این شهر.
نویسنده : غلامرضا گلی زواره صفحه : 137
وجه نام گذاری
«سامراء» واژه ای است آرامی و چون سام فرزند نوح نبی این مکان را برای سکونت خود برگزید، بدین نام مشهور گردید. در واقع نام این موضع جغرافیایی «سام راه» بوده که رفته رفته به سامراء یا سامره موسوم گردیده است. هنگامی که معتصم به گسترش آن پرداخت و این دیار را به عنوان مرکز حکومت عباسی برگزید، شهر را «سُرَّمَنْ رَأی» نام نهاد؛ یعنی هر کس آن را ببیند، شادمان گردد، تا هم با میمنت باشد و هم با نام قدیمی شباهت داشته باشد. بر روی سکه هایی که در عصر عباسیان ضرب می شده، همین نام عربی دیده می شود. [1] به گفته مقدسی هنگامی که سامراء شهری بزرگ، جذّاب و دیدنی بود، «سُرَّمَنْ رأی» نام گرفت که به اختصار «سُرَّمَری» تلفظ می کردند و چون متروک گردید و خرابی به این قلمرو راه یافت، آن را «ساء مَنْ رأی» نامیدند و به تدریج این نام مختصر گردید و سامراء نامیده شد. [2] هنگامی که ابن جبیر از خرابه های شهر می گذشت، گفت: به راستی سُرَّمَنْ رأی «عبده من رأی» گردید![3] یاقوت حموی از کرخ سامراء یاد کرده و گفته است: به آن کرخ فیروز هم می گویند که به فیروز فرزند بلاش، پسر قباد فرمانروای ساسانی منسوب است. این ناحیه قدیمی تر از سامراء بود و چون سامره بنا شد، شهر مزبور بدان متصل گردید و در زمان های بعد که شهر سامراء رو به ویرانی رفت، کرخ فیروز آباد باقی ماند. [4]
«عسکر» معرب لشکر است و چون سامراء مرکز استقرار گروه هایی از لشکریان عباسی بوده، به نام عسکر نیز شهرت دارد و افراد منسوب به آن جا را عسکری می گویند و معمولا ساکنین سامراء را با همین عنوان لقب داده اند. از آن جا که امام دهم و یازدهم مدت ها در این شهر اقامت داشته اند آن دو فروغ فروزان امامت و هدایت را عسکریین گفته اند. البته عسکر سامراء را نباید با عسکر مکرّم که از نواحی خوزستان است، اشتباه کرد. [5]
ویژگی های تاریخی و مشخصات جغرافیایی
سامراء که اکنون از توابع استان صلاح الدّین عراق به شمار می رود، بر کرانه شرقی رود دجله و در 130 کیلومتری شمال غربی بغداد قرار دارد. البته از راه ارتباطی آبی (دجله) این فاصله به 175 کیلومتر می رسد که این مسیر در سال های اخیر اهمیت چندانی ندارد. سامراء از طریق راه آهن و راه شوسه با مرکز حکومت عراق مرتبط است. این شهر در مسیر راه بغداد به تکریت واقع شده و جغرافی دانان آن را از اقلیم چهارم دانسته اند و گفته اند پس از شهر بغداد، سامراء دومین شهری است که توسط خلفای عباسی بنیان نهاده شد. فضای سبز، عمارات مهم و برخی قرای سامراء در جانب غربی آن قرار گرفته است.
از آن جا که این دیار در سر حد ایران و ممالک روم قرار داشت، در نبردهایی که بین رومیان و ایرانیان صورت گرفت، سامراء به تصرف مهاجمان رومی درآمد و ساکنین آن ناگزیر به آیین مسیح گرویدند. با طلوع اسلام، اگرچه این شهر به تصرف رزمندگان اسلام درآمد، ولی به دلیل جنگ های متعدد و نزاع های گوناگون، به ویرانه ای تبدیل گردید و سکنه اش متفرق گشته و به نقاط دیگر مهاجرت کردند. در اواخر قرن دوّم هجری صرفاً یک دیر در این محل بوده است. با روی کار آمدن بنی عباس در اطراف سامراء بناهای متعددی احداث کردند. در 221 ق ضمن این که سامراء مرکز حکمرانی این سلسله گردید، عمران و توسعه بسیار یافت و از امکانات رفاهی، خدماتی و ارتباطی مناسبی بهره مند گردید. اما از حدود قرن چهارم هجری، بار دیگر راه زوال را پیمود و در آن، غیر از حرم عسکریین (علیهما السلام) بنایی نماند، تا آن که «ابومحمد حسن بن ابی الهیجاء عبدالله بن حمدان بن حمدون تغلبی»، صاحب موصل، ضمن ساخت عمارتی برای مرقد امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) بر احیاء و عمران شهر سامراء اهتمام ورزید. با روی کار آمدن آل بویه، برخی از امیران این خاندان از جمله عضدالدوله دیلمی کار امیر حمدانی را برای رونق و آبادانی سامراء پی گرفتند و رفته رفته این شهر حیات اجتماعی و اقتصادی خود را بازیافت و به کانونی برای سکونت مسلمانان مبدّل گردید. [6]
تأسیس سامراء
چون مأمون در رجب 218 هجری درگذشت، برادرش ابواسحاق محمد، فرزند هارون، معروف به «معتصم بالله»، بزرگان و قوای نظامی را به بیعت با خود فراخواند و همگان اطاعت کردند. او از طرسوس به بغداد آمد و بر این شهر چیره گردید. معتصم از علم و ادب و درس و بحث هیچ بهره ای نداشت، اما وزیرش «محمد بن عبدالملک زیات» مردی فاضل بود. [7] معتصم که خلافت را غاصبانه به دست آورده بود، به مردم ستم می کرد و فرمانروایی او به زور سرنیزه پابرجا بود. او چون مادرش از کنیزکان ترک بود و نیز ترکان در روی کارآمدنش مؤثر بودند و نیز به سپاهیان خود اعتمادی نداشت، غلامان ترک را وارد ارتش و تشکیلات اداری دولت عباسی نمود؛ به گونه ای که تعدادشان به حدود هفتادهزار نفر بالغ گردید. آنان به فرمان خلیفه لباس های فاخر می پوشیدند و از دیگر لشکریان ممتاز بودند و اجازه داشتند در خیابان های بغداد به حالت سواره حرکت کنند. آنان اهالی بغداد را آزار و اذیت می کردند و حتی برخی افراد زیر دست و پای مرکب ترکان کشته می شدند. برخی نیز تازیانه می خوردند. با ادامه این وضع، فریاد اعتراض ساکنان بغداد بلند شد و چون از ستم قوای ترک به ستوه آمدند، معتصم را تهدید کردند که اگر این سپاه را از ما دور نکنی، با تیرهای سحرگاهی با تو وارد نبرد می شویم. خلیفه پرسید منظورتان چیست؟ پاسخ دادند: در دعاهای خود، تو را نفرین می کنیم و از خداوند نابودیت را می خواهیم. [8]
وقتی معتصم دید مردم از وی نفرت پیدا کرده و از مجاورتش در محنت و آزارند درصدد برآمد تا غلامان را از بغداد دور کند و خود نیز دارالسلام را ترک کند. [9] البته به قول ابن اثیر خود معتصم هم از نیروهای نظامی هراس داشت و یک بار بر زبان آورده بود: «بیم آن دارم که آنان بر من شورش کنند و خونم را بریزند. میل دارم در محلی باشم که بر این لشکریان اشراف داشته باشم و اگر حادثه ای رخ داد، بتوانم از راه صحرا یا رودخانه دجله بر ایشان استیلا یابم. »[10]
پس معتصم تصمیم گرفت تا از بغداد خارج شود. نخست به «شماسیه» (صحرایی در مجاورت بغداد) رفت و خواست در آن جا شهری بنا کند، اما به دلیل مساحت کم و نزدیکی به بغداد، با مشورت یکی از وزیران رهسپار «بَرّدان» شد و چند روزی آن جا اقامت گزید و مهندسان را فرا خواند. اما آن جا را نیز نپسندید و به جایی در شرق دجله که «باحَمشا» نام داشت، رفت و نقشه شهری را طراحی کرد؛ اما چون برای حفر انهار با مشکلاتی روبه رو شد، ناگزیر عازم «مَطیره» (از نواحی سامراء) گردید و مدتی در آن ناحیه اقامت داشت و نهر معروف به «قاطول» را مرکز شهر قرار داد؛ امّا دید این منطقه زمین کم وسعتی دارد و شنی بودن اراضی، ساخت بناها به دشواری خواهد بود؛ پس به قصد شکار بر مرکبی سوار شد وبه بیابانی از سرزمین طیرهان که عمارتی جز کلیسای ترسایان انیسی در آن نبود، رسید. از راهبانی که در این دیر بودند پرسید نام این مکان چیست؟ گفتند: ما در کتاب های پیشینیان خود خوانده ایم این جا سامراء نامیده می شده و شهر سام فرزند نوح بوده است و نیز به ما خبر داده اند که این جا روزی آباد خواهد گردید. معتصم گفت: من بر بنای آن می کوشم و در این ناحیه اقامت می گزینم. پس در همان جا فرود آمد و دیر راهبان را از صاحبان آن خرید و بهایش را پرداخت.
معتصم مهندسان را فراخواند تا در جای جدید، قصرهایی بنا کنند و نظارت بر ساخت این کاخ ها را به وزیران و کارگزاران خود سپرد. سپس برای فرماندهان، منشیان و دیگران قطعه زمین هایی را در نظر گرفت و مسجد جامعی برای شهر ساخت و پیرامون آن بازارهایی بنا کرد. محل سکونت نظامیان و کارگزاران، از منطقه مسکونی مردم کاملًا جدا بود و نیز زمینه هایی فراهم ساخت تا آنان در هنگام تردّد، آزاری به اهالی نرسانند و با آنان آمیزشی نداشته باشند.
شهر، دارای معابری اصلی بود که گذرها و محلات مسکونی به آنها مرتبط می گردید. در خیابان مشرف به رودخانه دجله، کشتی ها لنگر می انداختند. آب آشامیدنی و نیز آب مورد نیاز امور تجاری، صنایع و حِرَفْ و نظافت و شست وشو از دجله تأمین می شد و چون احداث بناهای طرف شرقی دجله که همان «سُرّمَن رأی» می باشد، به پایان رسید، پلی به سوی غرب دجله بسته شد و در آن جانب، عمارت ها، بُستان ها، باغ ها و مزارع پدید آمد و نهرهایی که از دجله انشعاب می یافت، این اراضی را مشروب می کرد. از هر ناحیه ای کسی فراخوانده شد تا کاری یا خدمتی در امور کشاورزی، باغداری، منابع آب و صنایع انجام دهد. در هر بوستانی کاخی بنیان نهاده شد که فضاهایی برای سکونت و آبگیرهایی داشت. قصر معتصم عباسی
در محل دیر راهبان بنا شده بود که به «دارالعامر» یا «دار الخلیفه» مشهور گردید. پادگان هایی که در سامراء ساخته شده بود، ظرفیت اسکان 250000 نفر نظامی را داشت. اصطبل هایی وسیع به گنجایش 16000 اسب به وجود آمد. معماران، نجّاران، هنرمندان و مهندسانی که از تمام نواحی کشورهای اسلامی به سامراء اعزام شده بودند، با مشارکت یکدیگر در ساخت کاخ ها، منازل مسکونی، مساجد، اماکن عمومی، معابر، انهار، بازارها و. . . مشارکت جدی داشتند. [11] مقادیر هنگفتی چوب ساج و نخل از طریق بصره و سنگ مرمر از انطاکیه و لاذقیه به سامراء حمل گردید و شارع اعظم در امتداد دجله احداث شده بود. خزانه داری (بیت المال) و مؤسسات دولتی نیز در دارالعامه استقرار یافتند. [12]
رودخانه دُجیل یکی از دو آبراه بر کرانه راست دجله بود که در شمال آن، نهر الاسحاقی قرار داشت. این آبراه در گذشته های دور ساخته شده بود. این نهر در مسیر خود ناحیه ای وسیع بین دو رودخانه دجله و فرات را آبیاری می کرد، اما رفته رفته از اهمیت افتاد و رو به نابودی رفت. معتصم دستور داد اسحاق بن ابراهیم، فرمانده سپاه، بار دیگر آن را حفاری کرد و از این روی نام وی بر آن ماند. بخش احیا شده نهر اسحاقی به بخش علیای آبراه قدیمی، از سرچشمه تا سامراء محدود می گردید و سرانجام به رود دجله می پیوست. ظاهراً عملکرد این آبراه تنها به شهر سامراء منحصر گشت و وقتی بغداد بار دیگر برتری خود را به دست آورد و سامراء متروک گردید، این نهر نیز اهمیت خود را رفته رفته از دست داد. [13]
در سال 227 هجری که معتصم عباسی به هلاکت رسید، سامراء به قدری آباد بود که در شکوه و جلال و جلوه های معماری بناها با بغداد رقابت می کرد. وقتی هارون واثق در 12 ربیع الاول 227 هجری به جای پدر روی کار آمد، دنبال کار معتصم را درباره سامراء گرفت. وی در ساحل دجله قصری موسوم به «کاخ هارونی» ساخت که در خاور و باختر آن، صفه ای بزرگ احداث کرده بود. به علاوه بارانداز و لنگرهایی برای کشتی هایی که از بغداد به جانب سامراء می آمدند، در ساحل ساخت. وی بر بازارها افزود و در محل سکونت مردم و کارگزاران حکومتی به لحاظ دوری و نزدیکی آنها به مقر امارت خلیفه، تحولاتی به وجود آورد. [14]
دهمین خورشید امامت در سامراء
سیاست شوم عباسیان در برابر امام هادی (ع) همان نقشه شومی بود که مأمون در مقابل حضرت علی بن موسی الرضا و امام محمد تقی (علیهما السلام) اعمال کرده بود و آن عبارت بود از نزدیک ساختن امام به دربار سامراء و محدود کردن برنامه های ایشان در حاشیه حکومت، تا بتوانند کاملا مراقب آن حضرت باشند و بر امور ایشان نظارتی همراه با جاسوسی و فعالیت های امنیتی داشته، و نیز بین آن وجود مبارک و اصحاب و شیعیانش فاصله اندازند. متوکل از این که امام هادی (ع) نفوذ فوق العاده معنوی و اجتماعی در میان جامعه مسلمین داشت، از این بابت بیمناک گردید. بنابراین در پی بهانه ای بود تا امام را به سامراء احضار کند، تا این که نامه امام جمعه مدینه که عبدالله بن محمد هاشمی نام داشت، به دست متوکل رسید. در مکتوب این فرد چاپلوس و متملق و وابسته به دستگاه ستم آمده بود که اگر نیازی به حرمین شریفین مکه و مدینه داری، باید علی بن محمد الهادی را از حجاز اخراج کنی؛ زیرا او اقشاری را به سوی خویش فراخوانده و جمع کثیری از وی پیروی کرده اند. بیم آن می رود که وی با وجود این افراد و نیز سلاح و تدارکاتی که فراهم نموده، قصد انقلابی علیه دستگاه خلافت را داشته باشد.
این گونه اندیشه های ناروا و تحریکات سوء اطرافیان، متوکل را برانگیخت تا یحیی بن هرثمه را مأمور کند تا وسایل جلب و دعوت امام را از مدینه به سامراء به وجود آورد. امام با وجود این که از رفتن به سوی عراق سخت ناراحت بود، به همراه اهل خانه اش مدینه را ترک نمود. کاروان نورانی حضرت طی طریق می کرد تا آن که به یاسریه، در حوالی بغداد رسید. اسحاق بن ابراهیم ظاهری حاکم بغداد دید که اهالی شهر و حوالی آن، همه مشتاق دیدار با حضرتند و خواستار خشنودی امام می باشند. امام پس از توقفی کوتاه در دارالسلام، این دیار را ترک فرمودند و آهنگ سامراء کردند. فرزند هرثمه به محض ورود به این شهر نزد متوکل رفت و از حالات معنوی، ورع، زهد و خلق و خوی ملکوتی امام سخن گفت و گزارش داد که منزل حضرت را مورد بازرسی قرار دادم، اما جز قرآن و دعا و کتاب های علمی چیزی نیافتم. در ضمن میزان هراس مردم مدینه را بر جان امام یادآور گردید. [15] متوکل به منظور ارضای هوس توهّم آلود خود مبنی بر تحقیر امام، فرمان داد تا امام دهم را نخست در خانه «صعالیک» که سرای بیچارگان و گدایان بود، اسکان دهند. صالح بن سعید در آن جا به دیدار امام مشرف شد و با دیدن این وضع متأثر گردید و خطاب به حضرت عرض کرد: گویا می خواهند نور شما را خاموش کنند که در چنین کاروانسرای مخروبه و زشتی جای تان داده اند! امام با نظر لطف و محبت به وی نگریست و با نشان دادن کرامتی، اندوه او را برطرف ساخت. [16]
وقتی متوکل فروغ دهم امامت را بر اقامت در سامراء مجبور ساخت، امام خانه ای از دلیل بن یعقوب نصرانی خرید تا با خانواده اش در آن ساکن گردد. این همان منزلی است که حضرت تا آخر عمر در آن ساکن بود و پس از شهادت در آن دفن گردید. سپس در کنار مزار آن حضرت امام حسن عسکری (ع)، نرجس خاتون (علیها السلام) (مادر مکرمه حضرت امام مهدی (عج)) حکیمه خاتون دختر امام جواد (ع)، سوسن مادر امام هادی (ع) و سرانجام حسین بن علی الهادی به خاک سپرده شدند. امام هادی (ع) حدود 21 سال در سامراء اقامت داشتند و به دلیل شدت اختناق دوره متوکل، حتی در خانه خویش زیر فشار بودند. [17] صقر، فرزند ابی دلف می گوید: وقتی خبر تبعید امام هادی را شنیدم، از بغداد به سامراء رفتم تا از پیشوای خود اطلاعی بیابم. نخست با زراقی، دربان متوکل روبه رو شدم تا اجازه دهد وارد منزل حضرت گردم. از من پرسید چه کار داشتی که به سامراء آمدی؟ اگر می خواهی آقا را زیارت کنی، همین جا توقف کن. سپس به یکی از خدمه دستور داد تا مرا به حجره ای که امام در آن محبوس بود، راهنمایی کند. هنگامی که به محضر نورانی امام شرفیاب گردیدم، دیدم حضرت بر روی حصیری نشسته اند و گودالی در برابرشان قرار گرفته است. پرسش هایی را مطرح نمودم که امام پاسخ دادند و در پایان فرمودند: پیش از این توقف ننمائید و بازگردید که من نسبت به امنیت و آرامش شما اطمینان ندارم. [18]
وقتی درباره امام دهم نزد متوکل سعایت کردند و به دروغ گزارش دادند که در منزل حضرت سلاح و مکتوبات و امور دیگری نگاه داری می شود که از ارتباط ایشان با شیعیان حکایت دارد، به فرمان متوکل گروهی شبانه و ناگهانی به منزل امام در سامراء هجوم بردند. مأموران امام را در اتاقی دربسته یافتند که فرشی جز ریگ های بیابان نداشت و امام مشغول راز و نیاز با خداوند و تلاوت آیاتی از قرآن بود. [19]
امام هادی (ع) در هنگام اقامت در سامراءء به ظاهر زندگی آرامی داشتند، اما متوکل جز نظارت های کلی، قصد داشت تا حضرت را با متصل ساختن به حلقه درباریان، کاملًا کنترل کند و به تصور باطل خویش، صلابت معنوی و ابهت ملکوتی امام را از بین ببرد. متوکل اصرار فراوانی داشت که امام هادی (ع) را به مجالس بزم خویش بیاورد تا پیروان ایشان را پراکنده سازد. اما به رغم این حرکات ایزایی، شخصیت امام در سامراء به قدری باشکوه و جلال بود که تمام اقشار حتی کارگزاران عباسی به مقامش احترام می گذاشتند و ناخواسته در برابرشان تعظیم و تکریم می نمودند. متوکل از این وضع خشنود نبود و در روزهای پایانی زندگی خود قصد داشت تا امام را به شهادت برساند. ابن ارومه می گوید: وقتی به سامراء آمدم تا با حضرت دیداری داشته باشم، متوجه شدم که متوکل، امام هادی (ع) را به دست سعید حاجب سپرده است و او می خواهد امام را به قتل برساند؛ اما تنها دو یا سه روز بعد بود که با پیش گویی حضرت، این خلیفه شبانه و در بستر استراحت خود مورد یورش ترکان قرار گرفت و به هلاکت رسید. [20]
با آن که شمار شیعیان در عصر امام هادی (ع) بسیار بود و آنان مشتاق فراگیری معارف الهی از حضرت بودند، اما به دلیل سخت گیری خلفای عباسی، عمده استفاده شیعه از محضر آن امام همام، به واسطه اندکی از رجال اصحاب و مقربان ایشان صورت گرفت؛ زیرا علاقه مندان به آن وجود مبارک، جز در خفا و به صورت سرّی و با رعایت تقیه قادر نبودند با آن بزرگوار تماس برقرار کنند.
امام همواره در سامراء ساکن بود تا این که در جمادی الاخر 254 هجری به وسیله زهر معتز عباسی مسموم گردید و به شهادت رسید. این خلیفه عباسی برادر خود احمد بن متوکل را فرستاد تا در کوی معروف به «شارع ابواحمد» بر حضرت نماز بگذارد، اما شدت ازدحام مردم و صدای ناله و افغانشان به قدری گسترش یافت که ناگزیر پیکر مطهر امام را به خانه اش بازگرداندند و در همان جا با عزّت و شکوه فراوان دفن کردند. البته پیش از آن که مأموران دولت عباسی برسند، فرزند برومند آن حضرت، امام حسن عسکری (ع) در جاده ای مقابل منزل موسی بن بغا، بر بدن پدرش نماز گزارده بود. [21]
پرتوافشانی امام حسن عسکری (ع) در سامراء
امام یازدهم در ربیع الثانی 232 هجری در مدینه دیده به جهان گشود و در حالی که چهار سال و چند ماه از عمر ایشان سپری شده بود، همراه والدش روانه سامراء گردید[22] و چون در این شهر در محل استقرار نیروهای نظامی و لشکریان عباسی اقامت داشتند، به عسکری شهرت یافته اند. 22 ساله بود که امام هادی (ع) به شهادت رسید و مدت امامتش پس از والدش 6 سال و عمر شریفشان 28 سال بوده است. دوران کوتاه امامت آن حضرت با حکمرانی سه خلیفه عباسی (معتز، مهتدی و معتمد) مقارن بود. در حکومت معتز حدود هشتاد نفر از علویان که در حجاز قیام کرده بودند، دستگیر و به سامراء انتقال داده شدند. در این دوران شیعیان در رنج و فشار بودند و در نامه ای که به امام حسن عسکری (ع) نوشتند، از این اوضاع شکایت کردند. امام فرمودند تا سه روز دیگر فرجی حاصل خواهد شد و پیش بینی حضرت به وقوع پیوست و سپاهیان ترک، معتز را از خلافت عزل کردند و او را در سردابی محبوس نمودند تا به هلاکت رسید. مهتدی که پس از وی روی کار آمد، رفتاری منافقانه داشت و مدتی امام را زندانی کرد و حتی به قتل آن حضرت تصمیم گرفته بود که خدای متعال خودش را هلاک کرد و معتمد جانشین او گردید. این خلیفه عیاش، ستمگر و خلافکار، امام را به شهادت رساند و عده ای از علویان را نیز به طرز فجیعی کشت. [23]
روابط امام با اصحاب و یارانش به شدت کنترل می شد و به همین دلیل شیعیان حضرت درصدد بودند تا در موقعیت های ویژه ای با امام تماس برقرار کنند. امام حسن عسکری (ع) در سامراء توسط عوامل حکومتی زیر نظر بودند و کمتر شیعیانی می توانستند با ایشان ارتباط بگیرند. یکی از یاران امام یازدهم می گوید: ما در محله عسکر و در هنگامی که امام می خواست به مقر حکومت عباسی برود، اجتماع کرده بودیم که نوشته ای بدین مضمون از حضرت به ما رسید: «کسی بر من سلام نکند؛ حتی به من اشاره ای نشود؛ شما بر خود ایمن نمی باشید. » [24] این نمونه ها نشان می دهد که امام حسن عسکری (ع) علی رغم جوانی، به دلیل آراستگی به فضایل و مکارم معنوی و برخورداری از علوم و معارف اسلامی و نیز اعتقاد شیعیان به مقام امامت آن حضرت، با وجود اختناق سیاسی عباسیان، در سامراء مورد توجه اقشار گوناگون، حتی کارگزاران حکومتی، افراد کشوری و لشکری بودند. منابع روایی، تاریخی و رجالی مواردی از جایگاه علمی و ملکوتی امام در این دیار برشمرده اند و دوست و دشمن درباره فضایل امام سخن نیکو بر زبان می آورند. خادم حضرت می گوید: روز رفتن امام به دارالخلافه در سامراء، شور و هیجان ویژه ای در میان ساکنین این شهر به وجود آمد و معابر بزرگ آکنده از افرادی بود که بر مرکب های خود سوار بودند. وقتی امام از جلوی آنان می گذشتند، تمام آن صداها و ولوله ها خاموش می گردید. وقتی از قضات، فقها، منشیان، امرا، فرماندهان لشکرها درباره بزرگ اهل بیت (علیهم السلام) پرسیده می شد، همه در نهایت شکوه و عظمت ایشان را بر تمام علویان مقدم می دانستند و می گفتند: او امام شیعیان است. [25]
عبیدالله بن خاقان، وزیر معتمد عباسی که در سامراء مستقر بود، می گوید: اگر خلافت از بنی عباس جدا شود، کسی از هاشمیان به جز امام عسکری (ع) لایق این مقام نخواهد بود. احمد فرزند عبیدالله بن خاقان که از مخالفان اهل بیت و فردی منحرف و ناصبی بود، می گوید: در شهر سامراء من انسانی چون حسن بن علی بن محمد الرضا در جلالت، جود و منزلت نزد فامیل، امرا و تمامی بنی هاشم ندیدم. نه تنها این افراد بلکه تمام وزیران، فرماندهان لشکر و دیگر مردم آن حضرت را بر دیگر بزرگان مقدم می داشتند. [26]
امام حسن عسکری (ع) بخشی از عمر کوتاه خود را در سامراء، در زندان بنی عباس گذراندند. مکان حبس امام در زمان مهتدی عباسی قلعه جوسق بوده است. رفتار امام در زندان باعث تحول در حالات و رفتار دیگر زندانیان می شد. صالح بن وصیف از مأموران عباسی که موظف بود بر امام سخت گیری کند، می گوید: دو نفر را که از بدترین افراد بودند، مأمور نمودم تا مراقب امام در زندان باشند؛ اما آن دو در عبادت و مداومت بر نماز، ذکر و دعا به مقامات والایی رسیدند. [27]
امام بار دیگر در زمان معتمد عباسی زندانی شد. علی بن جرین که زندانبان حضرت بود، در پاسخ معتمد می گوید: حسن بن علی (ع) روزها را روزه دار است و شب ها را مشغول اقامه نماز. «علی بن بارمش» که بر خاندان عترت سخت گیر بود، زمانی مأمور کنترل حالات امام در زندان گردید، اما تحت تاثیر حالات معنوی حضرت، موضع گیری او درباره اهل بیت رسول اکرم (ص) اصلاح گردید. [28]
سرانجام معتمد عباسی که دید توجه اقشار گوناگون به امام یازدهم روزبه روز بیشتر می شود و حبس، اختناق و مراقبت های ویژه درباره ایشان اثر معکوس دارد، در روز جمعه هشتم ربیع الاول 260 هجری امام را به شهادت رساند. معتمد می خواست به مردم سامراء وانمود کند از امام فرزندی باقی نمانده است تا شیعیان از وجود امام بعدی مأیوس گردند و در پنهان هم مأمورین را موظف ساخت که در اطراف به جست وجو بپردازند تا اگر به فرزند امام دست یافتند، او را دستگیر کنند. اما خدای متعال حضرت قائم آل محمد (عج) را از دید ستمگران مصون نگاه داشت و آن وجود مبارک، به هنگام شهادت پدر، در حیاط خانه ظاهر گردید و چون جعفر کذّاب خواست بر پیکر پدرش نماز بخواند، او را کنار زده، خود بر جنازه امام یازدهم نماز گزارد. [29]
هنگامی که امام یازدهم به شهادت رسید، سامراء یکپارچه غرق در سوگ و ماتم گردید و فریاد ساکنین آن به گریه و ناله بلند شد. بازارها و محل کسب و کار تعطیل گردید و بنی هاشم، کارگزاران عالی رتبه، علما و مشاهیر وقت، قاضیان، کاتبان، ادیبان و منشی ها فعالیت های خود را رها کردند و به سوی منزل امام حرکت نمودند و در مراسم تشییع و تدفین حضرت که با عزّت و شکوه فراوانی صورت گرفت، شرکت کردند. [30]
حرم عسکریین سامراء از دیروز تا امروز
آن هنگام که معتصم عباسی بنای شهر سامراء را آغاز کرد، خانه دلیل بن یعقوب را بنا نهاد که در میان سران منشیان دربار آن زمان، نامدار بوده. «دلیل» این خانه را به حضرت امام هادی (ع) فروخت. منزل مزبور وسعت بسیاری داشت. چون امام هادی و سپس امام حسن عسکری (علیهما السلام) به شهادت رسیدند، در منزل مزبور دفن گردیدند. مزار سمانه، مادر امام هادی (ع) و همسر آن حضرت حدیثه یا سلیل (سوسن)، حکیمه خواهر امام دهم، نرجس خاتون مادر امام مهدی (ع) و حسین برادر امام حسن عسکری (ع) نیز در این مکان می باشد. چون در اطراف این منزل، پادگان نظامی بود، شیعیان و محبان آل رسول مخفیانه و با حالت استتار به زیارت این مزارهای شریف می شتافتند. آنان از پنجره ای که رو به خیابان باز می شد، مراقد یاد شده را زیارت می کردند و داخل خانه نمی شدند. البته تولیت بارگاه در دست شیعیان بود و امام حسن عسکری (ع) خادمی داشت که هر بخش از این خانه که دچار خرابی می گردید، مرمت و آباد می کرد. این وضع تا 328 هجری که پایان عصر غیبت صغری است ادامه داشت. [31]
ابومحمد الحسن، مشهور به «ناصرالدوله»، فرزند ابی العوجا عبدالله آل حمدان، اولین فرمانروای شیعه بود که حرم و گنبدی بر مزار امام دهم و یازدهم ساخت. وی به گرد شهر سامراء حصاری کشید و منازلی در اطراف این آستان مقدس ساخت و شیعیان را به سکونت در جوار حرم شریف تحریض و تشویق نمود؛ اما به دلیل نزاع خشنی که بین وی و برخی امیران آل بویه روی داد، بسیاری از برنامه های عمرانی سید حمدانی ناتمام باقی ماند. [32]
در 377 هجری ابی الحسین احمد بن بویه، مشهور به «معزالدوله دیلمی» حکمران آل بویه، پس از غلبه بر ناصرالدوله و بستن پیمان صلح بین او و حاکم حمدانی، وارد سامراء شد و برای آبادی حرم عسکریین (علیهما السلام) سرمایه ای هنگفت اختصاص داد. گنبد مجللی بر مزار آن دو امام همام بنا کرد و حرم باشکوهی اطراف مرقد مطهر ساخت. به فرمان وی ضریحی با چوب ساج ساخته و بر مزار مقدس نهادند. حقوق ماهانه ای نیز برای خادمان این آستانه مشخص کرد و تمام کارهای نیمه تمام ناصرالدوله را به اتمام رساند. پس از وی، عضدالدوله دیلمی تمام این بناها را خراب کرد و طبق نقشه ای منظم و حساب شده آستانه سامراء را بنا نهاد و از سال 367 تا 372 هجری (سال وفاتش) عمارتی باعظمت بر مزار عسکریین (علیهما السلام) ساخته شد که تا سال های اخیر بسیاری از بخش های آن پابرجا بود. وی منازلی در اطراف حرم ساخت و برای آبادانی و تأمین امکانات رفاهی، خدماتی و ارتباطی سامراء کوشید. مستمری قابل توجهی برای خادمان آستان مذکور، تعیین کرد این تلاش های باارزش باعث شد که شیعیان و شیفتگان اهل بیت (علیهم السلام) از شهرها و نواحی گوناگون رو به سامراء آورند و در این شهر ساکن گردند. [33]
یکی از رویدادهای مهم در پایان حکومت آل بویه و ابتدای روی کار آمدن سلجوقیان، قیام ابوالحارث بن ارسلان در عراق است. او که از میان قبایل کرد شبانکارۀاستان فارس برخاسته بود، علیه خلفای عباسی قیام کرد و بغداد را به تصرف درآورد؛ ولی پس از استیلا بر مناطق گوناگون عراق در سال 445 هجری دستور داد تا بارگاه امام دهم و یازدهم به طور اساسی تعمیر گردد. گنبد مرقد بازسازی و صندوق روی قبر تعویض گردید و دو ضریح برای قبر آن دو امام بزرگوار تدارک دیده شد. به سال 495 هجری سلطان برکیارق سلجوقی توسط وزیر خود مجدالدوله درب های آستانه را تعویض کرد و تعمیراتی در صحن شریف و گنبد مطهر انجام داد. به سال 606 هجری خلیفه عباسی، ابوالعباس احمد بن حسن بن یوسف بن احمد معروف به الناصرالدین لله (متوفا 622 ق) تعمیرات اساسی در آستان سامراء انجام داد. در 640 هجری به دلیل وقوع آتش سوزی در حرم مطهر، ضریحی که بساسیری به حرم اهدا کرده بود، از بین رفت. سپس خلیفه عباسی المستنصر بالله خسارات را جبران کرد و در مرمت این بارگاه مقدس کوشید و دو ضریح با جلوه های هندی به آن اهدا کرد. شیخ حسن ایلکانی جلایر در 740 قمری تعمیراتی در گنبد و گلدسته های حرم و رواق های مطهر انجام داد و ضریح مطهر را تزئین کرد و در خارج از شهر سامراء محلی را به دفن اموات اختصاص داد. [34]
شاه اسماعیل صفوی هدایای ارزنده ای به بارگاه سامراء اهدا کرد و حرم و رواق های آن را با فرش های ابریشمی مفروش ساخت. قندیل هایی از طلا و نقره نیز به این آستان تقدیم کرد و دستور تعمیرات آن را صادر نمود. وی شش صندوق خاتم با جلوه های هنری و در نهایت ابداع و استواری به مراقد عسکریین (علیهما السلام) اختصاص داد. هنگامی که به سال 1106 ق آتش سوزی در حرم سامراء اتفاق افتاد، شاه سلطان حسین صفوی تعمیرات وسیعی در این بنای مقدس انجام داد. کف حرم شریف و صحن را با سنگ مرمر مفروش ساخت و ضریحی فولادی به حرم مطهر اهدا کرد و صندوق مطهر را تعمیر نمود. [35]
در 1156 ق نادرشاه تعمیراتی در آستان سامراء انجام داد و همسرش رضیه بیگم، دختر شاه سلطان حسین صفوی کاشی کاری های صحن و گنبد مطهر را ترمیم نمود. در آغاز قرن سیزدهم هجری احمدخان برمکی آل دنبلی از امیران آذربایجان، عمران بناهای زیارتی سامراء را آغاز کرد و فرزندش حسین خان کار او را به انجام رساند. شیخ عبدالحسین تهرانی، معروف به «شیخ العراقین» (متوفا 1286 ق) که وصی بر ثلث ماترک امیرکبیر، صدر اعظم ایران بود، به سال 1268 ق بخشی از این اموال را به توسعه حرم سامراء اختصاص داد. ضریحی نقره ای بر مزار مقدس نهاد و به همّت او گنبد آستانه طلاپوش شد و صحن، گلدسته ها و سرداب مقدس کاشی کاری گردید. متاسفانه برخی افراد این تلاش ها را به ناصرالدین شاه قاجار نسبت داده اند.
در عصر مرجع عالی قدر شیعیان، میرزای مجدّد شیرازی، مقارن با اوایل قرن چهاردهم هجری، حرم و رواق های عسکریین (علیهما السلام) آیینه کاری شد و سنگ های کف صحن شریف ترمیم گردید. در 1380 ق حاج علی اصفهانی کهربائی از بازرگانان خوشنام کربلا، فعالیت های عمرانی وسیعی در این آستان مقدس آغاز کرد که اولین آن ها نصب ضریح نقره و طلای مزار مطهر بوده است. در 1387 ق هر دو گلدسته آستانه به هزینه شخصی این تاجر خیر تذهیب گردید. وی با خریدن خانه های ضلع شمالی و شرقی حرم، این آستان مقدس را توسعه داد. [36]
در سال های اخیر آستان عظیم عسکریین (علیهما السلام) در کانون مرکزی شهر سامراء واقع است. اصل بنا مربوط به عصر آل بویه است که در ادوار تاریخی بعد تغییراتی در آن صورت گرفته است. ضریح، صندوق مطهر، گنبد طلایی، آیینه کاری ها، گچ کاری ها و کاشی کاری ها از آثار هنرمندان ایرانی است. حرم مطهر علاوه بر گنبد بزرگ طلایی، دارای رواق های متقارن و متحدالشکل می باشد. در مقابل درب جنوبی حرم مطهر، ایوان وسیع مستطیل شکل سرتاسری واقع است که دیوارهای آن کاشی کاری شده است. در منتهی الیه شرق و غرب این ایوان دو گلدسته طلاپوش دیده می شده است. صحن وسیع عسکریین (علیهما السلام) در واقع متشکل از سه صحن مرتبط به یکدیگر است که بزرگ ترین آن ها صحن الهادی والعسکری نام دارد. صحن دوم به نام مصلّی و صحن سوم با عنوان غیبة معروف است. [37]
در دو یورش تروریستی و عملیات بمب گذاری که یکی در 3 اسفند 1384 و دیگری در 23 خرداد 1386 توسط گروه های منحرف و تکفیری صورت گرفت، گنبد بزرگ و زیبای آستان مقدس سامراء به طور کامل و بخش های عمده از گلدسته ها تخریب گردید و این مکان مقدس به شدت آسیب دید تا آن که عملیات نوسازی این حرم توسط ستاد بازسازی عتبات عالیات آغاز شد و سرانجام پس از چند سال ساخت گنبد طلایی پایان یافت؛ گنبدی که مساحت آن نزدیک به 120 متر مربع است. ساخت ضریح مطهر در قم انجام گرفته و صندوق مطهر در شیراز ساخته شده و شش درب طلایی حرم نیز آماده شده است. [38]
سرداب مُقدّس
سرداب در بخش شمال غربی صحن حرم عسکریین قرار دارد. این مکان مبارک، بخشی از خانه امام هادی (ع) بوده است که آن حضرت و فرزندش امام حسن عسکری و حضرت حجةبن الحسن (علیهم السلام) در آن اقامت داشته اند. این فضا در واقع سرداب نبوده، بلکه صحن خانه ای مسکونی بوده که با گذشت زمان، به سرداب مبدّل گردیده است و شیعیان آن را به همان شکل قدیمی حفظ کرده اند و تا سال 1202 قمری به همین صورت بود. چون ملک مؤید احمدخان برمکی آل دنبلی متصدی امور آن گردید، در این مکان مقدس تحولاتی به وجود آورد و از سوی شمال غربی صحن مطهر دربی به سوی آن گشود و درب قدیمی را که از پشت آستانه عسکریین (علیهما السلام) باز می شد، مسدود کرد. همچنین گنبدی برای سرداب احداث کرد و آن را کاشی کاری نمود. پس از ورودی سرداب، دری وجود دارد که تاریخ ساخت آن 606 قمری است.
در اعصار گذشته، برخی خادمان وقتی شوق شیعیان را درباره سرداب مقدس دیدند، از خاک آن برداشته و به ایشان می فروختند و ادامه این کارشان باعث گردید تا حفره ای به اندازه دو پله در آن جا به وجود آید که شیخ عبدالحسین تهرانی آن را پر کرد، اما عده ای برای رسیدن به مطامع خود، دوباره به حفاری آن پرداختند و آن را چاه امام زمان نامیدند. این کارها از حیله های خادمان گذشته و نتیجه جهل ایشان بوده است. علما و دانشوران باید مراقب باشند که علف های هرز خرافات در بوستان اعتقادات پاک شیعه نروید. [39]
سامراء پایگاه شیعیان و علویان
از زمانی که امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) در سامراء ساکن بودند، تشیع در این شهر پایدار و فعال بوده است؛ حتی بسیاری از شیعیان نواحی دیگر به منظور حل پرسش های دینی و شرعی و یافتن راه حلّی برای رفع مشکلات سیاسی و اجتماعی شان به سامراء می آمدند و با شیوه های گوناگون با امام دهم و یازدهم ارتباط برقرار می کردند و رفته رفته در این شهر ساکن می شدند.
از شواهد ظهور تشیع در سامراء مطلبی است که ابن واضح یعقوبی درباره سال 254 هجری و هنگام شهادت امام علی النقی (ع) آورده است: بر بدن امام هادی (ع) در شارع ابی احمد نماز گزاردند. وقتی بر اجتماع مردم افزوده شد و ازدحام شدیدی به وجود آمد و سوگواری آنان با ناله و ضجه همراه گردید، پیکر آن حضرت را به سوی منزل ایشان بازگرداندند و در همان جا به خاک سپردند. [40]
بارقه نورانی بارگاه عسکریین (علیهما السلام) نیز جاذبه ای بسیار قوی برای علویان و شیعیان و علمای شیعه به وجود آورد تا به این منطقه هجرت کنند. عده ای از علویانی که قیام هایی را رهبری کردند، دستگیر و در سامراء محبوس شدند تا آن که به شهادت رسیدند.
تشیع همواره با گام های استوار در سامراء در حال تکاپو و تثبیت هویت علمی، فرهنگی و ادبی خود بود تا آن که ایوبیان با تفکر افراطی و دیدگاه های متعصبانه زمام امور مسلمانان را در دست گرفتند. آنان با شیعیان در سامراء به جنگ برخاسته و در صدد سرکوبی آنان برآمدند. پس از گذشت چند قرن، این برخورد خشن توسط دولت عثمانی ادامه یافت. فشار سیاسی عثمانیان بر شیعیان ساکن در سامراء به قدری شدید و نگران کننده بود که باعث شد علمای شیعه از این منطقه به نواحی دیگر کوچ کنند و فعالیت های علمی و آموزشی آنان در سامراء با رکود مواجه گردد. شیعیان ساکن سامراء نیز ناگزیر شدند از جوار حرم عسگریین (علیهما السلام) به نقاط دیگر متواری و پناهنده گردند. شیخ سماوی گوشه هایی از جنایات کارگزاران عثمانی را در سامراء گزارش کرده است. [41]
در میان سلاطین عثمانی، سلطان مراد چهارم پیش از دیگر سلاطین این سلسله در سرکوبی علویان، علما و شیعیان سامراء، کوشید. در سال 1106 ق فتنه بزرگی از جانب عثمانیان در این دیار به راه افتاد و لشکریان آنان به قتل عام پیروان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) پرداختند؛ به گونه ای که دیگر حتی یک نفر در سامراء باقی نماند. این جنایتکاران آستانه عسکریین (علیهما السلام) را عمدا به آتش کشیدند. هنگامی که این خبر وحشتناک به دربار صفویه رسید، سلطان وقت، جمعی از علما و اعیان را به سامراء گسیل داشت تا با پی گیری آنان، ضایعات به وجود آمده و خرابی ها ترمیم گردد. [42]
میرزا فخرالدین احمدخان، فرزند مرتضی قلی خان از امیران دنبلی، بر رواج مذهب تشیع و حمایت از علویان و شیعیان اهتمام فراوان داشت. ایشان برای احیای سامراء گام های مؤثری برداشت و در تعمیر و تجدید بنای آستان مقدس عسکریین (علیهما السلام) اقدامات اساسی انجام داد؛ چنان که صحن، رواق، ایوان، حرم، دو گنبد، سرداب، مسجد و حمام عمومی از آثار او به شمار می آید. وی برای پی گیری این امور، میرزا محمد شفیع مستوفی الممالک را با مبالغی قابل توجه به سامراء اعزام نمود. شیخ محمد آل سلمان و نیز فرزندش شیخ زین العابدین کاظمی آل سلماسی نیز بر برنامه های او در سامراء نظارت می کردند. وقتی احمدخان در نبرد با کریم خان زند همراه پسر بزرگ برادر خود کشته شد، پیکرش به سامراء حمل گردید و پس از تشییعی باشکوه با حضور علمای اعلام، علویان و قاریان قرآن در یکی از رواق های حرم مطهر، نزدیک سردابی که ساخته بود، دفن گردید. [43]
هجرتی بابرکت
سامراء در اواخر قرن سیزدهم هجری به لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اوضاع پریشان و آشفته ای داشت. شیعیانی که قصد زیارت این حرم مقدس را می نمودند، در هنگام ورود به این دیار و نیز هنگام ترک سامراء مراقب و خوفناک بودند تا مبادا گرفتاری برای شان به وجود آید؛ زیرا از شر عده ای اوباش هیچ گونه تأمین مالی و جانی نداشتند. آنان ضمن غارت اموال و دارایی و ملزومات زائرین، به ایشان لطمات و صدمات فراوانی وارد می کردند. شیعیان اندکی در جوار حرم عسکریین (علیهما السلام) زندگی می کردند که از بسیاری امکانات رفاهی، خدماتی و اجتماعی محروم بودند و در عین حال امنیت جانی هم نداشتند و دچار رقابت های خشن عشایر، تعصبات قومی و نزاع های قبیله ای بودند و نسبت به معارف قرآن و عترت و فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) جاهل بودند.
آستان مقدس سامراء با آن سابقه درخشان و تابناک، در حاشیه قرار گرفته بود و صرفا به عنوان شهری تاریخی از آن سخن می گفتند و گویا در دست افرادی با مذهب افراطی به اسارت درآمده بود. گرد و غبار غریبی بر بقعه و بارگاه عسکریین (علیهما السلام) نشسته و شیعیان از این بابت رنج می بردند. [44] در 1290 قمری میرزای شیرازی که از نظر علم و تقوا، فرزانگی، هوشیاری و فراست، شرح صدر و فروتنی در میان فقهای عتبات عراق و زعمای حوزه نجف اشرف در اوج قرار داشت، به همراه عده ای از مقربان و شاگردان شایسته و برجسته عازم سامراء شد. بزرگان حوزه نجف تصور می کردند که میرزا برای زیارت عازم این شهر شده است، ولی چند ماه که می گذرد و میرزا از سامراء بازنمی گردد، آنان به سامراء می روند و دلیل این امر را از ایشان جویا می شوند. میراز به آنها می گوید که در تصمیم خود استوار است و می خواهد در این شهر بماند. به تدریج شیفتگان این مرجع والاتبار به منظور استفاده از محضرش به سوی سامراء حرکت کردند. رفته رفته سامراء چهره ای تازه به خود گرفت و پذیرای سیل مهاجران، اعم از علما و مردم عادی شد. درس میرزای شیرازی رونق گرفت و این تکاپوی آموزشی و علمی بر سیمای اجتماعی، و اقتصادی شهر اثر گذاشت. [45]
وقتی علامه بزرگ و زعیم عالی قدر میرزا محمدحسن شیرازی در سامراء ساکن گردید، تشیع نشاط، جنبش و تحرک خود را بازیافت و جمعیتی از اقشار گوناگون شیعیان در جوار بارگاه عسکریین (علیهما السلام) اقامت گزیدند و در حالی که در فترتی نسبتا طولانی تشیع در این ناحیه گرفتار زوال و گمنامی شده بود، از آن پس در میان قبایل جنوبی که مقیم دو ساحل دجله بودند و نیز در آبادی ها و دهکده های جنوب شرقی سامراء و نواحی بین سامراء و بغداد تشیع به طرز جالب و باشکوهی راه یافت. [46]
ورود میرزا به دیار عسکریین (علیهما السلام)، باعث شد تا سامراء از حیات علمی، معرفتی و فکری برخوردار گردد. مرحوم حرزالدین می گوید:
هجرت به سامراء، در آن ایام در ردیف مهاجرت طلاب به نجف اشرف متداول گردید و تدریس دروس مقاطع گوناگون مقدماتی، متوسطه و عالی، علاوه بر درس میرزا فراوان شد. [47]
به قول رجال نگار بزرگ معاصر و مورخ شهیر شیعی، سید محسن امین: در این روزگار، مرکز علمی به سامراء انتقال یافت. [48] در نتیجه سامراء به کانون تعلیم و تربیت بزرگان دانش، ادب، حدیث و حکمت مبدّل شد و بسیاری از نوابغ و استوانه های علم، معرفت و سیاست از این حوزه برخاستند؛ نامدارانی چون: آخوند خراسانی، میرزای نائینی و شیخ فضل الله نوری، که علاوه بر آراستگی به علم و تقوا، در عرصه های ستیز با استبداد و شکل گیری خیزش های مذهبی و سیاسی علیه حکام ستمگر منشأ اثر گردیدند. بزرگانی چون: شهیدآیت الله سید حسن مدرس، میرزا محمدتقی شیرازی و سید عبدالحسین لاری که در این حوزه تربیت شده بودند، در نبرد با استعمار و جرثومه های فساد و تباهی در خط مقدم قرار گرفتند. برخی شخصیت های پرورش یافته در مکتب سامراء نمونه های بارزی از تقوا و زهد و عرفان راستین به شمار می آمدند؛ ضمن این که در آسمان فقاهت درخشندگی ویژه ای داشتند؛ مثل ملا فتحعلی سلطان آبادی، میرزا محمد عسکری تهرانی و سید محمود طباطبایی فشارکی زواره ای، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم نیز شاگرد میرزای شیرازی می باشد. برخی چون میرزا حسین نوری در روزگاری که تهاجم فرهنگی استعمارگران توفان مخرّبی به وجود آورده بود، در سنگر قلم، منشأ خدمات ارزشمندی گردیدند و برای خنثی نمودن این هجوم سیاه، کوشیدند. [49]
مرحوم میرزای مجدّد در این هجرت چندین هدف را پی گرفت؛ از جمله:
1- توجه شیعیان دیگر نواحی جهان اسلام به سامراء و تحریض آنان برای اقامت در سامراء؛
2- ترویج تشیع در نواحی مرکزی و شمالی عراق و نیز بین عشایر و طوایف این نقاط از کانون سامراء؛
3- ایجاد اتحاد و انسجام بین شیعه و اهل سنت.
او می خواست شیعیان به سامراء بیایند و در جوار برادران سنّی مذهب ساکن گردند و از این رهگذر گامی در مسیر وحدت و تقریب برداشته شود. البته خود میرزای مجدد هم برای تقویت این اتحاد، روش هایی عملی متعددی را به کار گرفت و در بسیاری موارد آتش اختلاف ها را خاموش کرد و نزاع های فرقه ای را از بین برد. او اعتقاد داشت که توجه به سامراء به لحاظ عمرانی، و ایجاد امکانات رفاهی، خدماتی و ارتباطی، الفت و محبت بین شیعه و سنی به وجود می آورد. به همین دلیل علاوه بر احداث مدرسه ای مجهز برای طلاب که حجرات زیادی برای اسکان آنان داشت، برای شط سامراء نیز پلی مناسب ساخت. پیش از آن، مردم و زوار به وسیله بلم هایی، از رود دجله می گذشتند و بلم داران هم در حق مسافران اجحاف می کردند. این کار موجب سهولت در رفت و آمدها گردید. دو حمام، یکی مردانه و دیگری زنانه ساخت. احداث بازاری بزرگ، ساختن خانه برای بسیاری از مجاورین سامراء، انفاق به فقرا و محرومین و تقویت حیات اقتصادی افراد کم بضاعت، تزئینات، مرمت و بازسازی حرم مطهر سامراء، بنیان گذاری حسینیه ای برای اقامه سوگواری در مناسبت های ویژه به ویژه در محرم و صفر. [50]
به سال 1311 ق میان اهالی سامراء و مجاورین، فتنه ای پدید آمد که آتش آن توسط عده ای جاسوس و تفرقه افکن برافروخته شد. به دنبال این حادثه، هر یک از طوایف داخل شهر، قبیله ای را که در حوالی سامراء ساکن بود، به یاری طلبید. نزدیک بود واقعه ای خونین و مرگبار رخ دهد. حتی کنسول انگلستان و والی دولت عثمانی مستقر در بغداد، برای بررسی این حادثه عازم سامراء شدند. میرزا پس از مدتی با کفایت و تدبیر خویش این آتش را خاموش ساخت و امور شهر به حالت عادی بازگشت. اهالی سامراء به محضر میرزای مجدد رفتند و از این بابت عذرخواهی کردند و طلب عفو نمودند و گفتند این آشفتگی توسط عده ای جاهل یا مغرض به وجود آمده است. [51]
حوزه سامراء در پرتو هدایت، رهنمودها و ابتکارات میرزای مجدّد و نیز همکاری اصحاب نخبه اش باعث تحولات مهمی در زمینه های آموزشی و علمی گردید؛ به گونه ای که حوزه هزار ساله نجف را تحت الشعاع قرار داد و شعاع تابناک آن، در دیگر نقاط جهان اسلام نیز پرتو افکند. مکتب سامراء صرفاً به مسائل آموزشی و تدریس علوم و معارف دینی منحصر نبود؛ بلکه به مسائل کلامی، شرعی و سیاسی، نگرشی جامع و همه جانبه داشت. عقل و درایت در این حوزه از جایگاه والایی برخوردار بود. به مسائل اجتماعی و واقعیت های عصر خود آگاهی داشت و همچون دیده بانی بیدار بود که دوردست ها را می دید. کوچک ترین تحرکات دشمن را شناسایی می کرد و به موقع و خردمندانه نظرش را اعلام می کرد. فقهای این حوزه ضمن توانایی علمی و آراستگی به پارسایی و پرهیزگاری، با جوامع اسلامی پیوند برقرار کرده و نسبت به مسائل مسلمین احساس تعهد و مسئولیت می کردند و برای رفع محرومیت از آنان، ریشه کن کردن ظلم، نابرابری های اجتماعی و ناروایی هایی که فضیلت و اخلاق شیعیان را تهدید می کرد، اهتمام می ورزیدند. این حوزه صرفاً به پرورش مجتهد و عالم اکتفا نمی کرد و می کوشید تا پرورش یافتگانی تحویل جامعه بدهد که در میدان سیاست در خط مقدم قرار گیرند. [52]
تکاپوهای سیاسی- اجتماعی سامراء
اگرچه سامراء به لحاظ ساختار اجتماعی، گرایش های قومی و مذهبی، بافتی ناهمگون دارد، اما از اوایل قرن سیزدهم هجری این قلمرو شاهد حرکت های فکری و فرهنگی در جهت حفظ هویت اسلامی خود، در برابر جریان های وارداتی بوده و در این مسیر با شهرهای زیارتی کربلا، نجف و کاظمین همگام و همراه بوده است. به همین دلیل افکار و ایده های غربی موفق نشدند در جامعه سامراء نفوذ کنند و برای از میان برداشتن فرهنگ اصیل آن ناکام بوده اند. با توجه به این که سامراء کانونی زیارتی و مقدس و نیز پایگاهی برای شیعیان به شمار می آمده و حداقل برای چندین سال متوالی بستری مناسب برای شکوفایی فقاهت و رویش اجتهاد و مرجعیت بوده است، پدیده های فرهنگی و فکری چشم گیری در ابعادی وسیع و با تأثیراتی ارزشمند در این شهر آشکار گردیده، به گونه ای که از عوامل مهم و اساسی حرکت های سیاسی و اجتماعی نیمه اول قرن چهاردهم هجری عراق به حساب می آمده است. [53]
یکی از شخصیت های بزرگی که پس از ورود میرزای بزرگ به سامراء، به وی ملحق گردید، آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی (متوفا 1338 ق) می باشد. این فقیه فرزانه و مرجع پارسا و پرهیزگار پس از آن که دولت انگلستان سرزمین عراق را مورد تهاجم قرار داد و لشکر بریتانیا وارد سامراء شد، در برابر مهاجمان مقاومت کرد و آخرین نفری بود که این شهر را به قصد اقامت در کاظمین ترک کرد و پس از مدتی به کربلا رفت تا روح مبارزه با استعمار را در کالبد مسلمانان عراق بدمد. او در هنگام اقامت در سامراء، فتوای جهاد با کفار را صادر کرد و فرزند خود شیخ محمدرضا را برای پیوستن به یگان های رزمنده که به همت مجتهد هشتاد ساله «سید مهدی حیدری» تشکیل شده بود، اعزام نمود. پس از انتشار این فتوا، عشایر فرات مرکزی در 1338 ق نهضتی را تشکیل دادند که تدریجا به دیگر نقاط عراق سرایت کرد. وقتی برای فرماندهان و کارگزاران انگلیسی مشخص گردید خاستگاه حرکت های ضداستعماری در فرات وسطا میرزا محمدرضا، فرزند میرزا محمدتقی شیرازی است، او و همراهانش را دستگیر و تبعید کردند. [54]
چند ماه از انقلاب اسلامی عراق که سپری گردید، شعله های این نهضت به نواحی مرکزی و شمالی این سرزمین سرایت کرد و منطقه دیاله و سامراء را که غالبا از مسلمانان اهل سنّت بودند، در برگرفت. قبیله زویه به رهبری «شیخ ضاری المحمود» دردسرهای بزرگی برای انگلیسی ها به وجود آوردند. از آن جا که لِهمن فرماندار سیاسی این منطقه عملکرد خشن و نادرستی در برخورد با شیخ ضاری و افراد قبیله اش داشت و به آنان اهانت نمود، این کارگزار انگلیسی توسط آنان به قتل رسید و همین حادثه، آغاز انقلاب در میان عشایر سامراء بود. پس از کشته شدن لِهمن زمینه برای فرستاده شیخ الشریعه اصفهانی، سیدمحمد صدر فراهم گردید تا اهالی سامراء و توابع را برای مبارزه با متجاوزین بریتانیایی مصمم گرداند. وی موفق شد شیخ حبیب الخیزران رئیس قبیله عنزه را قانع کند تا همراه افراد قبیله اش با قوای انگلیسی وارد نبرد گردند. چند روز پس از مشاوره و گفت وگو رئیس قبیله سوگند یاد کرد که بر پیمان خود با فرستاده مرجع تقلید شیعیان مستقر در نجف اشرف وفادار خواهد ماند. موفقیت سید محمد صدر در راضی نمودن خیزران، هزاران نفر را به نیروهای انقلاب اسلامی عراق افزود. علاوه بر این خیزران نمایندگانی را به سراسر سامراء اعزام داشت و به وسیله این فرستادگان از عشایر این نواحی خواست تا با این نهضت همکاری کنند.
سید محمد صدر هدف عملیات جنگی را که علیه انگلیسی ها در استان سامراء صورت گرفت، برپایی یک دولت اسلامی در سامراء، مرکب از شیوخ و اعیان، و انتقال املاک دولتی به انقلابیون، همچنین تحویل تمام کارمندان اداری و سیاسی به قوای مستقر در نجف اشرف اعلام کرد؛ اما سرگرد بری (berry) افسر سیاسی سامراء این شرایط را رد کرد. از این رو قبایل عملیات جنگی خود را علیه انگلیسی ها با عملیات تخریبی در خطوط ارتباطی آغاز کردند. آنان خط راه آهن سامراء و بلد را در چند نقطه قطع و سیم های تلگراف را به فاصله چندین کیلومتر بریدند و پل را روی کانال دجیل در هم کوبیدند. با توجه به این که شمال سامراء به دلیل عبور خط موصل از آن جا و وجود خطوط ارتباطی ثانوی با کرکوک، از اهمیت بسیاری برخوردار بود، این عملیات بسیار مؤثر و کوبنده بود. ساکنان بلد از توابع سامراء خواسته های سید محمد صدر را اجابت کردند و ضمن پشتیبانی از نیروهای مبارز، عده ای از سلحشوران ایشان به صفوف انقلابیون پیوستند. سپس قوای عراقی، اعم از شیعه و سنی به رهبری سید محمد صدر، به فرماندهی کل استان سامراء یورش بردند که اگرچه موفق به آزادسازی آن نشدند، ولی نقشه های انگلیسی ها را در این قلمرو با ناکامی مواجه ساختند. [55]
مردم سامراء همچون شهرهای شیعه نشین عراق در استقلال این کشور نقش موثری ایفا کردند؛ اما در دوران روی کار آمدن رژیم هایی که از طریق کودتای نظامی قدرت را به دست گرفتند، با اوضاع دشواری روبه رو بودند. از ربیع الثانی 1387 (مُرداد 1347 ش) که حزب بعث عراق از طریق کودتا زمام امور این کشور را در اختیار گرفت، در میان نظامیان و غیرنظامیان این تشکیلات، برتری با تکریتی ها بود؛ اما این حزب در سامراء گروهی بسیار قوی داشت که عبدالخالق و عبدالله سلّوم سامرائی نمایندگان این گروه بودند. [56] محمود ذیاب الاحمد المشهدانی از اعراب سنی مذهب اهل سامراء پس از پیوستن به حزب بعث، پله های ترقی را پیمود. [57]
در سال های اخیر و پس از سقوط رژیم صدام حسین، گروه های تروریستی به ویژه فرقه منحرف داعش بارها با عملیات تروریستی شهر سیصدهزار نفری سامراء را مورد یورش های وحشیانه و خونین قرار داده اند و علاوه بر وارد نمودن آسیب های جدی به حرم عسکریین (علیهما السلام) و دیگر مناطق زیارتی این شهر، در چندین نوبت عملیات بمب گذاری و کنترل مسیرهای ارتباطی این منطقه، عده ای از ساکنین سامراء اعمّ از شیعه و سنی را به شهادت رساندند. [58]
پی نوشت:
[1] . دائرة المعارف تشیع، ج 9، ص 33 و 34..
[2] . ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسى، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، ج 1، ص 169..
[3] . محمد بن احمد بن جبیر، سفرنامه ابن جبیر، ص 282..
[4] . یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 256..
[5] . شیخ ذبیح الله محلاتى، مآثر الکبرى فى تاریخ سامراء، ج 1، ص 6؛ طریحى، مجمع البحرین، ج 2، ص 181؛ لغتنامه دهخدا، ج 10، ص 15885؛ فرهنگ فارسى معین، ج 2، ص 2300..
[6] . اطلس جامع گیتاشناسى، ص 39؛ دائرة المعارف تشیع، ج 9، ص 35؛ عبدالجلیل رازى قزوینى، النقض، ج 493؛ سید عبدالرزاق کمونه حسینى، موارد الاتحاف فى نقما والاشراف، مجلد ثانى، ص 43؛ لغتنامه دهخدا، ج 9، ص 13360..
[7] . دینورى، اخبار الطوال، ص 443، محدث قمى، تتمة المنتهى، ص 201..
[8] . زکریا بن محمد قزوینى، آثار البلاد و اخبار العباد، ص 454؛ معجم البلدان، ج 3، ص 174؛ جلالالدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 336؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 6، ص 452..
[9] . مسعودى، التنبیه والاشراف، ص 339..
[10] . ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 6، ص 452..
[11] . گردیزى، زین الاخبار، ص 136؛ یعقوبى، البلدان، ص 33- 37؛ معجم البلدان، ج 3، ص 174- 175..
[12] . لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافتهاى شرقى، ترجمه محمود عرفان، ص 59؛ مجمل التواریخ والقصص، ص 357..
[13] . پى نن رشیدوو، سقوط بغداد، ترجمه اسد الله آزاد، ص 233- 234..
[14] . البلدان، ص 37- 38؛ جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى، خلافت شرقى، ص 60..
[15] . سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 359؛ مسعودى، مروج الذهب، ص 502- 503؛ قطبالدین یونینى، مرآة الزمان، ج 9، ص 553؛ ابن خلّکان، وفیات الاعیان، ج 2، ص 143..
[16] . محمد بن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات، ص 406؛ قطبالدین راوندى، الخراج والجرائح، ج 2، ص 680؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 311..
[17] . تاریخ بغداد، ج 12، ص 57..
[18] . علامه مجلسى، جلاء العیون، ج 3، ص 124..
[19] . مروج الذهب، ج 2، ص 502..
[20] . فخرالدین على بن حسن زوارهاى، ترجمة المناقب، تصحیح علامه شعرانى و سید ابراهیم میانجى، ج سوم، 259- 260؛ سعد بن عبدالله ابىخلف، المقالات والفرق، ص 105..
[21] . مسعودى، اثباة الوصیة، ص 454؛ بحارالانوار، ج 50، ص 207؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 537؛ علامه مظفر، تاریخ شیعه، ص 127..
[22] . طبرى، دلائل الامامه، ص 423..
[23] . ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطابیین، ص 685- 689؛ مروج الذهب، ج 2، ص 582؛ تتمة المنتهى، ص 233- 235..
[24] . على بن عیسى اربلى، کشف الغمه فى معرفة الائمه، ج 3، ص 289- 291؛ بحارالانوار، ج 50، ص 293..
[25] . طبرسى، اعلام الورى، ص 357- 359؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 40- 41؛ الغیبة شیخ طوسى، ص 129..
[26] . بحارالانوار، ج 50، ص 327؛ کمال الدین، ج 1، ص 42..
[27] . شبلنجى معرى، نورالابصار، ص 166- 167؛ کلینى، کافى، ج 1، ص 512..
[28] . کافى، ج 1، ص 508؛ بحار الانوار، ج 50، ص 314؛ اثباة الوصیة، ص 245..
[29] . ابن صباغ مالکى، الفصول المهمة، ص 298؛ کمالالدین، ج 1، ص 43؛ نور الابصار، ص 168..
[30] . کمال الدین، ج اول، ص 43؛ نورالابصار، ص 168؛ کتاب الغیبة، ص 132..
[31] . دائرة المعارف تشیع، ج 9، ص 35؛ محمدحسین حسینى جلالى، خاک پاکان، ص 158- 159..
[32] . مآثر الکبرى فى تاریخ سامراء، ج 1، ص 258؛ حمدانیان، خلیل صنعتگر، ص 48..
[33] . دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 633 و نیز ص 689 و 690، فقیهى، آل بویه، ص 142..
[34] . سید عبدالرزاق حسینى، آرامگاههاى خاندان پاک پیامبر، ص 138؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 6، ص 138؛ دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 93..
[35] . عبدالرزاق کمونه حسینى، شاهد العترة الطاهره، ص 101- 108..
[36] . دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 94..
[37] . همان، ج 2، ص 660- 661؛ سید عبدالرزاق کمونه حسینى، العراق قدیما و حدیثا، ص 110؛ خاک پاکان، ص 160..
[38] . دانشنامه ویکىپدیا؛ خبرگزارى ایسنا، قابل دسترسى در شبکه اینترنت، شهریور و مهر 1394..
[39] . محدث نورى، کشف الاستار، ص 43؛ النقص، ص 374، 326 و 993..
[40] . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 535- 536..
[41] . شیخ السماوى، شائج السرّاء فى شأن السامراء، طبع نجف، ص 32- 35..
[42] . خاک پاکان، ص 158؛ تاریخ شیعه، ص 176، دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 93..
[43] . مآثر الکبرى فى تاریخ سامراء ج 1، ص 341- 344؛ دائرة المعارف تشیع، ج اول، ص 93 و نیز ص 171- 172؛ موسوعة العتبات المقدسة، ج 1، ص 141- 143..
[44] . مجله حوزه، خرداد، شهریور 1371، ش 50- 51، ص 84، مقاله« میرزاى شیرازى عالم و سیاستمدار گرانمایه»، از نگارنده، مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، ص 18؛ شیخ آقا بزرگ تهرانى، میرزاى شیرازى، ص 219- 220..
[45] . سید محمود مدنى بجستانى، میرزاى شیرازى احیاگر قدرت فتوا، ص 59- 60..
[46] . تاریخ شیعه، ص 176..
[47] . شیخ حرز الدین، معارف الرجال، ج 1، ص 87..
[48] . اعیان الشیعه، ج 23، ص 282..
[49] . غلامرضا گلى زواره، آیتالله میرزاى شیرازى عالم فرزانه، ص 13- 47..
[50] . مصاحبه با آیت الله سید رضى شیرازى، مجله حوزه، ش 50- 51، ص 35؛ میرزاى شیرازى عالم فرزانه، ص 15- 16؛ میرزاى شیرازى، ص 223- 225..
[51] . میرزاى شیرازى، ص 225- 226، محمدکاظم میرسجّادى، میرزاى شیرازى، ص 30- 31..
[52] . نگرشى به مکتب سامراء، مجله حوزه، ش 50- 51، ص 80- 82..
[53] . عبدالحلیم الرهیمى، تاریخ حرکت اسلامى در عراق، ص 111 و 119..
[54] . الجمیلى، نگاهى به تاریخ سیاسى عراق، ترجمه محمدحسین زوار کعبه، ص 12 و 13..
[55] . عبدالله فهد نفیسى، نهضت شیعیان در انقلاب اسلامى عراق، ترجمه کاظم چایچیان، ص 132- 135؛ تاریخ حرکت اسلامى در عراق، ص 120- 123..
[56] . فب مار، تاریخ نوین عراق، ترجمه محمد عباسپور، ص 315؛ گیتاشناسى نوین کشورها، ص 297..
[57] . سید حسین سیفزاده، عراق ساختارها و فرایند گرایشهاى سیاسى، ص 189..
[58] . دانشنامه دانشگستر، ج 9، ص 516؛ دانشنامه ویکى پدیا..
نظر شما