موضوع : پژوهش | مقاله

نقش حضرت هود در قوم عاد

مجله  فرهنگ زیارت  پائیز1397، دوره 9، شماره 36 

علاوه بر مرقد مطهر حضرت امیر علیه السلام و سیدالشهدا، حسین بن علی علیه السلام، برادرش حضرت ابوالفضل العباس و هفتاد و دو تن از شهدای کربلا و حضرت امام موسی کاظم و امام جواد و امام علی النقی و امام حسن عسکری: و سرداب مقدس حضرت مهدی/، قبور مطهر تعدادی از انبیا و امامزادگان نیز در کشور عراق و عتبات عالیات قرار گرفته است که شایسته است به شرح حال آنان پرداخته شود. ازاین رو در شماره های قبل به شرح حال حضرت آدم و حضرت نوح علیه السلام پرداخته شد و در این مقاله نیز شرح حال حضرت هود پیامبر بررسی شده است. این مقاله ترجمه بخشی از کتاب الانبیاء حیاتهم قصصهم، اثر عبدالصاحب الحسنی العاملی است که در آن به شرح حال حضرت هود علیه السلام و قوم او (قوم عاد) پرداخته است. البته مطالبی از تفسیر المیزان و تفسیر نمونه به آن افزوده، و سعی شده، روایات کتاب مزبور از منابع حدیثی استخراج، و مستندسازی شود.
نویسنده : شریفی، محمود
مقدمه
شرح حال انبیای مدفون در کشور عراق، سلسله مقالاتی است که پیش تر دو مقاله درباره حضرت آدم و حضرت نوح علیه السلام از صاحب این قلم در این نشریه منتشر شد. بررسی شخصیت حضرت هود علیه السلام و نقش ایشان در قوم عاد محور این نوشتار است. به دلیل امتیاز کتاب الأنبیاء حیاتهم    قصصهم اثر آقای عبدالصاحب حسنی العاملی (قم، المکتبة الحیدریة، 1385ش)، بیشترین استفاده را از این کتاب برده ام.

حیات حضرت هود علیه السلام
حضرت هود، پیامبری است که به سوی قوم عاد فرستاده شد. او فرزند عبدالله بن ریاح ابن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح علیه السلام است و گفته شده که هود فرزند سالخ فرزند ارفحشد فرزند سام فرزند نوح علیه السلام است (قمی، 1414ق، ج8، ص722) بنابراین تعداد پدران میان حضرت هود و عاد که به سوی او فرستاده شد و میان سام، دو نفر است.
خداوند متعال هم در قرآن فرموده است:

{وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ} (اعراف: 65).

و برادرشان هود را به سوی قوم عاد فرستادیم. [او] گفت: «ای قوم من، [تنها] خدا را پرستش کنید که جز او معبودی برای شما نیست. آیا پرهیزکاری پیشه نمی کنید؟!».

در تفسیر نمونه چنین آمده است:

قوم عاد مردمی بودند که در سرزمین یمن زندگی می کردند؛ از نظر قدرت جسمانی و ثروت سرشاری که از طریق کشاورزی و دامداری به آنها می رسید، ملتی نیرومند و قوی بودند، ولی انحرافات عقیده ای، مخصوصاً بت پرستی و مفاسد اخلاقی در میان آنها غوغا می کرد. . . و شاید تعبیر «برادرشان» اشاره به همین پیوند نسبی باشد که در میان قوم عاد و هود بود. این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر به «برادر» در مورد حضرت هود و همچنین در مورد چند نفر از پیامبران الهی مانند نوح، صالح، لوط و شعیب در آیه 65 سوره اعراف، به خاطر این

باشد که آنها در نهایت دلسوزی و مهربانی همچون یک برادر، با قوم

و جمعیت خود رفتار می کردند. . . . به علاوه این تعبیر حاکی از یک نوع برابری و نفی هرگونه تفوق طلبی و ریاست طلبی است (مکارم شیرازی، 1388ش،

ج6، ص273).

بنابراین آیة مزبور بدین معناست: ما حضرت هود را به سوی برادرشان قوم عاد فرستادیم. البته خدا آگاه تر است. آن آیه عطف است به داستان حضرت نوح علیه السلام که قبلاً آمده است:

{لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ} (اعراف: 59).

ما نوح را به سوی قومش فرستادیم. او به آنان گفت: «ای قوم من  [تنها] خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست [و اگر غیر او را عبادت کنید] من بر شما از عذاب روز عظیم می ترسم.

بعد از قوم حضرت نوح علیه السلام، خداوند متعال قوم هود را ساکن آن سرزمین قرار داد و از نظر جسمی به آنان گسترش داد؛ به طوری که در تاریخ آمده است که قامت بعضی از آنان به هفتاد تا صد زراع می رسید.

از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: «کانوا کأنّهم النخل الطوال، و کان الرجل منهم ینجوالجبل بیده فیهدم منه قطعة» (حویزی، 1384ش، 1426ق، ج2، ص44). قوم عاد مانند نخل های بلندی بودند، بطوری که مردی از ایشان صخره ای را می گرفت و با دستش آن را جدا می کرد.

آنان بت هایی را می پرستیدند و آنها را الهه می نامیدند. ازاین رو حضرت هود به آنان گفت:

{أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاءٍ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا نَزَّلَ اللهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ. . . } (اعراف: 71).

آیا با من در مورد نام هایی مجادله می کنید که شما و پدرانتان [عنوان معبود بر آنها] گذارده اید، درحالی که خداوند هیچ دلیلی درباره آن نازل نکرده است؟

خداوند متعال این قوم را با تندبادی بی باران نابود کرد. آنان کسانی بودند که وقتی پیامبرشان آنان را به پرستش خدای یگانه فراخواند و از آنان خواست کسی را شریک او قرار ندهند، آنان در پاسخ گفتند: «ما درباره تو فقط می گوییم چون به خدایان ما دشنام داده ای، بعضی از آنها به تو زیان رسانده و عقل تو را ربوده اند» (برگرفته از آیه 54 سورة هود).

هنگامی که حضرت هود علیه السلام آنان را به سوی خدا و دینش دعوت کرد و در پند دادن و ارشاد آنان تأکید کرد و آنان را بر قدرت خداوند جبار، قادر، بزرگ و مجازاتش در دنیا و آخرت هشدار داد، به حال آنان سودی نبخشید. ازاین رو خداوند متعال باران رحمتش را از آنان بازداشت تا جایی که دچار سختی و قحطی شدند. این کار خدا برای این بود که شاید آنان بیدار شوند و برگردند و به فرمانبرداری از خدا تن دهند. ولی اینها سودی نبخشید. بلکه سرکشی و دشمنی آنان بیشتر شد. در حدیث امام سجاد علیه السلام آمده است که در مقام اعتراض و انتقاد به آن حضرت گفته شد که جدّ تو بر ما ستم و تجاوز کرد، پس به خاطر آن تجاوز با او جنگیدیم. حضرت در پاسخ فرمود:

وای بر شما آیا قرآن نمی خوانید که فرمود: {وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا}، {وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا}، {وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا} (هود: 50، 84 و 61)؟ پس مثل آنان است و آنان برادران دینی آنان نبودند؛ بلکه در قبیله و عشیره آنان بودند.

در روایات دیگری آمده است که او به آنان گفت: «پس خداوند قوم عاد را نابود کرد و حضرت هود را نجات داد، و قوم ثمود را نابود کرد و حضرت صالح را نجات بخشید. . . » (کوفی، 1410ق، ص192).

از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

حضرت نوح علیه السلام بشارت آمدن حضرت هود را به «سام» داد و به او گفت: «خدای متعال پیامبری را مبعوث  کرد که به او هود گفته می شد و او قوم خود را به سوی خدای یکتا دعوت می کرد و قومش، او را تکذیب کردند و خداوند آنان را با باد نابود  گرداند. پس هر کس او را درک کرد، به او ایمان می آورد و از او پیروی می کند و میان آن دو، انبیای دیگری هم بودند (کلینی، 1383، ج8، ص115).

در کمال الدین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

زمانی که وفات حضرت نوح فرارسید، پیروانش را فراخواند و به آنان فرمود: «بدانید که به زودی بعد از من غیبتی رخ خواهد داد که در زمان آن غیبت، طاغوت ها ظاهر می شوند و خداوند بزرگ و عزیز به زودی به واسطه قیام کننده ای از فرزندان من که نامش هود است، برای شما فرج و گشایش می دهد. او دارای علامت و نشانه و آرامش و وقاری است و در خلقت و خوی، شبیه من است» (صدوق، 1411ق، ص135).

از معصومان: نقل شده که زمانی که حضرت هود مبعوث شد، بازماندگان سام ایمان آوردند و تسلیم او شدند، اما دیگران گفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟!» پس آنان با باد بی باران نابود شدند (همان، 1411ق، ص136).

همچنین از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود:

پیامبران دو گونه مبعوث شدند: بعضی به عنوان نبوت عامه و بعضی به عنوان نبوت خاصه. اما حضرت نوح با نبوت عامه به سوی کسانی که روی زمین بودند، مبعوث شد. اما حضرت هود به سوی عاد به عنوان نبوت خاصه مبعوث گردید (همان، 1411ق، ص219).

شهرهای قوم عاد و رنج های آنان
در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است:
شهر های قوم عاد در بیابان بودند و آنان زراعت و درختان نخل بسیاری داشتند. آنان دارای عمرهایی طولانی و اندام های بلند بودند. پس بت پرستی کردند. سپس خداوند حضرت هود را به سوی آنها فرستاد. او آنان را به سوی اسلام و تسلیم شدن در مقابل پروردگار متعال دعوت کرد. ولی آنان از پذیرفتن دعوت او سرباز زدند و به هود ایمان نیاوردند. بلکه او را اذیت کردند. در نتیجه آسمان هم هفت سال از باریدن امتناع کرد تا اینکه آنان دچار قحطی شدند. حضرت هود نیز زراعت کار بود و خودش زمینی را آبیاری می کرد (قمی، 1426ق،

ج1، ص330).

روزی گروهی از قومش به در خانه او رفتند تا او را ببینند. پس زنی ژولیده و زشت از خانه بیرون آمد و گفت: «شما که هستید و چه می خواهید؟» آنان گفتند: «شهر های ما خشک و بی آب و علف شده و قحطی ما را فراگرفته است. ما نزد حضرت هود آمده ایم که از او بخواهیم دعا کند تا خداوند باران بفرستد و شهرهای ما سبز و خرّم گردد».

زن به آنان گفت: «اگر دعای او مستجاب می شد، برای خودش دعا می کرد که شهرهایش خشک شده و زراعت هایش به دلیل کم آبی سوخته است». آنان به زن گفتند: «او کجاست؟» او گفت: «در فلان جاست». پس آنان به سوی او رفتند و از حال و وضع خود به او شکایت کردند و گفتند: «ای پیامبر خدا، شهرهای ما خشک و بی  آب و علف شده، و ما آمده ایم تا شما خدا را بخوانی و از او بخواهی که باران به شهر های ما ببارد». پس هنگامی که سخن آنان را شنید و حاجت آنان را دانست، بپا خاست و نماز به  جای آورد و برای آنان دعا کرد. سپس به آنان فرمود: «به شهر های خود برگردید که باران برای شما بارید». پس آنان گفتند: «ای پیامبر خدا، ما در خانة تو از آ ن زن ژولیده و زشت چیز شگفت انگیزی دیدیم» و جریان و پاسخ آن زن را نقل کردند. پس حضرت هود علیه السلام فرمود: «او زن من است و من از خدا خواسته ام که عمر او را طولانی کند». آنها گفتند: «چطور؟» حضرت فرمود: «چون خداوند هیچ مؤمنی را نیافریده، جز اینکه برای او دشمنی هست که او را اذیت می کند و آن زن، دشمن من است. پس برای اینکه دشمن من کسی باشد که من مالک و اختیاردار او هستم، بهتر از این است که دشمنم کسی باشد که مالک و صاحب اختیار من باشد». پس حضرت هود علیه السلام در میان قومش باقی ماند و آنان را به پرستش خداوند فراخواند و آنان را از پرستش بت ها نهی کرد تا اینکه سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت را به  دست آورند و شهرهایشان سبز و خرّم گردد و روزی آنان زیاد شود و به نعمت های آخرت هم دسترسی پیدا کنند. این فرمودة خداوند است که فرمود:

ای قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهید؛ آن گاه بر آستان او توبه کنید تا باران را پی درپی بر شما فرو ریزد و بر نیرویتان بیفزاید، و چون گنهکاران رخ بر متابید. آنان گفتند: «ای هود، تو برای ما دلیل روشنی نیاورده ای و ما به گفتار تو، خدایان خویش را ترک نمی کنیم و به تو ایمان نمی آوریم» (هود: 52 و 53).

وقتی ایمان نیاوردند، خداوند باد بسیار سرد بر آنان فرستاد. در سوره قمر آمده است: «قوم عاد تکذیب کردند. پس عذاب و بیم دادن های من چگونه بود. ما بر آنها در روز نحس و طولانی بادی سخت فرستادیم. (قمر: 18 و 19).

در سوره الحاقه نیز چنین آمده است:

اما قوم عاد با وزش باد شدید سرد به هلاکت رسیدند. آن عذاب را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنان بگماشت. آن قوم را چون تنه های پوسیدة خرما می دیدی که افتاده اند و مرده اند. (الحاقه: 6 و 7).

امام باقر علیه السلام فرمود:

خداوند دارای لشکریانی از باد است که به واسطه آنها هر کسی از گناهکاران را که بخواهد، عذاب می کند و برای هر بادی فرشته ای موکل آنهاست. پس وقتی خدا اراده کند قومی را به نوعی از بادها عذاب کند، خداوند به آن فرشته موکل و به آن باد که اراده کرده به واسطه آن عذاب کند، وحی می فرستد. پس فرشته به آن باد فرمان می دهد و آن باد حرکت می کند، همان گونه که شیر خشمناک حرکت می کند. . . برای هر بادی از بادها نامی مخصوص هست. آیا فرمودة خداوند را در مورد قوم عاد شنیده ای که فرمود: «ما بر آنان در روزی نحس و طولانی بادی سخت فرستادیم» (قمر: 18) و فرمود: «باد عقیم و بی باران» (ذاریات: 41) و فرمود: «بادی که در آن عذاب دردناک است» (احقاف: 24) و فرمود: «پس بادی به آنان رسید که در آن آتش بود، پس سوزاند» (کلینی، 1383ش، ج 8، ص 91).

علامه طباطبایی هم در تفسیر المیزان گفتاری درباره حضرت هود علیه السلام آورده است که برای تکمیل بحث آورده می شود.

سخن علامه طباطبایی درباره قوم هود علیه السلام
قوم هود مردمی عرب از انسان های ما قبل تاریخ بودند و در جزیرة العرب زندگی می کردند. آنان چنان منقرض شدند که نه خبری از آنها باقی مانده و نه اثری. تاریخ از زندگی آنان، جز قصه هایی که اطمینانی به آنها نیست، چیزی ضبط نکرده و در تورات موجود نیز نامی از آن قوم برده نشده است.
آنچه قرآن کریم از سرگذشت آنان بیان کرده، این است که قوم عاد (که چه بسا از آنان به عاد اولی نیز تعبیر شده و از آن به دست می آید که عاد دومی نیز بوده است) در احقاف زندگی می کردند و احقاف که جمع «حقف» (شنزار و ناهموار) است و در کتاب عزیز خدا نامش آمده، بیابانی بوده بین عمّان و سرزمین مهره (واقع در یمن) و بعضی گفته اند: بیابان شنزار ساحلی بوده بین عمّان و سرزمین حضرموت و مجاور سرزمین ساحلی شجره. و ضحاک گفته: «احقاف نام کوهی است در شام». این نام در سورة احقاف آیه 21 آمده و از آیه 69 سوره اعراف و آیه 46 سوره ذاریات برمی آید که این قوم بعد از قوم نوح بوده اند، و از آیه 20 سورة قمر و آیه 7 سوره الحاقه استفاده می شود که آنها مردمی بلندقامت چون درخت خرما بوده اند، و از آیه 69 سوره اعراف برمی آید که مردمی بوده اند بسیار فربه و درشت هیکل. از آیه 15 سوره سجده و آیه 130 سوره شعراء نیز برمی آید که آنان مردمی بسیار نیرومند و قهرمان بوده اند از آیات سوره شعراء و سوره هایی غیر آن برمی آید: این قوم برای خود تمدّنی داشته و مردمی مترقی بوده اند؛ دارای شهرهایی آباد و سرزمینی حاصلخیز و پوشیده از باغ ها و نخلستان ها و زراعت ها بوده اند و در پیشرفت و عظمت تمدن آنان همین بس که خداوند متعال دربارة آنان فرموده:

{أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَاد} (فجر: 8).

ای رسول ما، آیا ندیدی (خبردار نشدی) که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر «ارم» باعظمت همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده بود! قومی که در هیچ سرزمینی مثل آنان آفریده نشده بودند.

این قوم همواره غرق در نعمت خدا بودند تا آنکه وضع خود را تغییر دادند و مسلک بت پرستی در میانشان ریشه دوانید و در هر محله ای برای خود بتی را برای سرگرمی ساختند و در زیرزمین مخزن های آب درست کردند، به این امید که جاودانه خواهند بود و طاغیان مستکبر خود را اطاعت می کردند. خداوند متعال به دلیل همین انحراف هایشان برادرشان هود علیه السلام را مبعوث کرد تا آنان را به سوی حق فرابخواند و دعوتشان کند که خدای متعال را بپرستند و بت ها را ترک گویند و از استکبار و طغیان دست بردارند به عدل و رحمت میان خود رفتار کنند (ر. ک: شعراء:  30).

حضرت هود علیه السلام نیز در نصیحت و اندرز دادن آنان بسیار کوشید و خیرخواهی خود را به همه نشان داد، راه را از بیراهه برایشان روشن و مشخص کرد و هیچ عذری برای آنان باقی نگذاشت. با این حال آنان خیرخواهی آن جناب را نادیده گرفتند و به مقابله با او پرداختند و با انکار و لجبازی با او روبه رو شدند و جز عده کمی ایمان نیاوردند و اکثر آنها بر دشمنی و لجبازی های خود اصرار ورزیدند و نسبت سفاهت و دیوانگی به آن حضرت دادند و اصرار کردند: «آن عذابی که ما را از آن می ترسانی و به آن تهدید می کنی بیاور». آن حضرت در پاسخ آنان فرمود:

{إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللهِ وَأُبَلِّغُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ} (احقاف: 23).

علم به اینکه عذاب چه وقت می رسد، تنها نزد خداست. مأموریت من فقط ابلاغ رسالت اوست که رساندم. اما شما را مردمی یافتم که سخت گرفتار نادانی هستید.

چیزی نگذشت که خداوند متعال عذاب را بر آنان نازل کرد به این صورت که بادی عقیم (باد بدون باران) به سوی آنان گسیل داشت؛ بادی که در سر راه خود هیچ چیزی بر جای نگذاشت و همه آنان را مانند استخوان پوسیده کرد؛ بادی صرصر، یعنی دارای صدای مهیب (ذاریات: 42)، و در ایامی نحس به مدت هفت شب و هشت روزی پشت سر هم وزید که اگر آنجا بودی، می دیدی که مردم به حال غش افتاده اند؛ گویی تنه های خرمای سرنگون شده اند (الحاقه: 7)؛ بادی که مردم بلندقامت آن قوم را مانند نخل کنده شده از جای می کند (قمر: 20). وقتی قوم عاد این باد را دیدند، ابتدا خیال کردند ابری است که برای باریدن به سویشان می آید. ازاین رو به یکدیگر بشاردت می دادند و می گفتند: «ابری است که ما را سیراب خواهد کرد». ولی اشتباه کرده بودند. بلکه همان عذابی بود که در آمدنش شتاب می کردند. بادی بود که عذابی دردناک با خود می آورد؛ عذابی که به امر پروردگارش، هرچیزی را از بین می برد؛ آن چنان که کمترین اثری از خانه های آنان باقی نگذاشت (احقاف: 25). بنابراین خدای متعال تا آخرین نفر آن قوم را هلاک کرد و حضرت هود و مؤمنان را به رحمت خود نجات داد (هود: 58).

حضرت هود علیه السلام دومین پیامبر از قوم عاد بود که برای دفاع از حق و سرکوبی و ابطال کیش بت پرستی قیام کرد. البته دومین نفری که قرآن سرگذشتش را نقل کرده و محنت هایی را که در راه خدای سبحان کشیده، حکایت کرده است و به همان ستایش که انبیای گرامی خود را ستوده، ستایش کرده و در همه ذکر خیرهای خود از پیامبران، آن حضرت را نیز شرکت داده است. سلام و درود خدا بر او باد (طباطبایی، 1390ق، ج10، ص307).

نقد و پاسخ آن
علامه طباطبایی بعد از بیان سرگذشت قوم عاد، بحثی نسبتاً طولانی  با عنوان «دفع نقد یا خیال» مطرح کرده است که در ادامه گزیده ای از آن آورده می شود.
بعضی از افراد، در این زمان که اهل فسق و فساد و احزاب زیاد شده و کفر و ارتداد و پرده دری و اهانت به اهل دین رواج یافته و مردم از دین روگردان شده به دنیا روی آورده اند، بیان این نوع مطالب و نوشتن آنها را برنمی تابند و به آن معترض اند. اما در پاسخ آنان باید گفت که خطاب این گونه مطالب، اهل دین و ایمان هستند و لذا بیان این مطالب، باعث تقویت ایمان آنان می شود و قلب هایشان را روشن می کند و می فهمند که دعوت کنندگان به دین چه زحماتی را تحمل کرده اند و چه دشواری هایی را به جان خریده اند. افزون بر اینکه ایمان هیچ مؤمنی کامل نمی شود، مگر با اقرار و اعتقاد به نبوت همه پیامبرانی که از طرف خدا آمده اند؛ گرچه این ایمان به طور اجمال باشد. چنین اعتقادی نیز متوقف بر این است که آن پیامبران را، اگرچه در حد کم، بشناسد، و بهترین سخن این است که گفته شود قرآن هم حال آنان را بیان کرده و تکرار کرده و داستان ایشان را گفته است تا دیگران عبرت بگیرند و این کار (بیان این مطالب) در حقیقت شرح آیات قرآن است.

مؤلف سپس وارد داستان شدّاد، پسر عاد، می شود که بهشتی ساخت و وقتی برای بازدید آن می رفت، مرگش فرا رسید. ایشان پس از بیان مفصل داستان، می گوید:

این قصه مربوط به شدّاد، فرزند عاد است و این عاد غیر از عاد قوم هود علیه السلام است که ما بارها به آن اشاره کرده ایم و گفتیم که او پیش از زمان قوم عاد بوده است و شکی نیست که آن عاد که طغیان کرد و بهشت ساخت و تمرّد کرد، غیر از پدران حضرت هود علیه السلام است و ما شک نداریم که پدران حضرت هود علیه السلام نجیب و از سلسله پاک و پاکیزه بوده اند که نسبت آنان به سام بن نوح علیه السلام می رسد.

سپس مؤلف به محل دفن حضرت هود علیه السلام اشاره می کند و می گوید:

بعضی از مردم حضرموت می گویند که حضرت هود علیه السلام بعد از نابودی قوم عاد در سرزمین حضرموت ساکن شد و آنجا از دنیا رفت و در شرق بلاد آنان دفن شد که نزدیک وادی برهوت است. [ولی] ما می گوییم که درست این است که آن حضرت در وادی السلام نجف، نزدیک مرقد مطهر حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و دو قبر حضرت آدم و نوح علیه السلام و در کنار حضرت صالح پیامبر علیه السلام دفن شده است که بالای آن دو هم قبّه بلندی قرار گرفته که زیرش حرم آن دو بزرگوار است و مقابل آن دو قبر، خانه  ای هست که مربوط به خادم هاست و عده  زیادی از مردم عراق، آن دو را زیارت می کنند.

البته امروزه خانه ای در کنار قبور وجود ندارد. بلکه طرف شرق قبرهای آن دو بزرگوار به صورت رواق و نمازخانه در آمده که زائران پس از زیارت آن دو بزرگوار، آنجا نماز می گذارند.

علامه طباطبایی در ادامه می گوید:

بدان که خداوند در قرآن کریم در ده سوره به داستان عاد و حضرت هود علیه السلام اشاره کرده و متعرض آن شده است؛ از جمله در سوره اعراف، هود، مؤمنون، شعراء، فصلت، احقاف، ذاریات، قمر، حاقه و فجر، و نام هود علیه السلام را هفت بار در ضمن آنها بیان فرموده است.

عاد اول غیر از عاد دوم
در بعضی مواردی که نام عاد در قرآن کریم آورده شده است، منظور عاد اول است مثل سوره فجر؛ چون یاد (إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ) در آن به میان آمده است. البته عاد اول و عاد قوم هود، هر دو جبّار بوده اند که تمرّد و طغیان کردند، ولی صاحب ارم، غیر از عاد قوم هود است. لذا خداوند متعال در قرآن فرمود:
{أَلَا إِنَّ عَادًا کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ} (هود: 60).

آگاه باشید که قوم عاد به پروردگارشان کافر شدند که لعنت باد بر عادِ قوم هود.

این خطاب از خداوند متعال نفرین نابودی آنهاست و حاکی از این است که آنان سزاوار بودند که بر آنان بلا نازل شود و تکرار آیات و تکرار یاد آنان برای رسوا کردن کار آنهاست؛ همچنین وادار کردن دیگران به عبرت گیری و پندآموزی از حال آنان و دور کردنشان از انجام کارهای آنان.

علامه سپس وارد موعظه می شود و می گوید:

باید از این قصه پند گرفت و آموخت که حضرت هود علیه السلام چگونه در مقابل آن انسان های متجاوز و طغیانگر عاقلانه و با سعه صدر برخورد کرد و انسانی دارای شعوری قوی و زاهد و عابد و عفیف، و پدری مهربان و غیور و دارای ایمانی محکم بود و در مقابل کفار، خشن و استوار، ولی در مقابل مؤمنان مهربان و همانند پدر بود.

منابع

٭ قرآن کریم

حویزی، عبدعلی بن جمعة(1384ش، 1426ق)، تفسیر نور الثقلین، قم، انتشارات دارالتفسیر، چاپ دوم.

شریفی، محمود و همکاران(1397ش)، موسوعة کلمات الانبیاء: ، قم، نشر معروف، چاپ اول.

شیخ صدوق، محمد بن علی (1411ق)، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ سوم.

طباطبایی، سید محمد حسین (1390ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

قمی، علی بن ابراهیم (1426ق)، تفسیر القمی، دار الحجة/. ، چاپ اول،

قمی، عباس(1414ق)، سفینة البحار، دار الاسوة للطباعة والنشر، چاپ اول.

کلینی، محمد بن یعقوب (1383ش)، الروضة من الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم.

کوفی، فرات بن ابراهیم (1410ق)، تفسیر فرات الکوفی، تهران، مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی، چاپ اول.

مکارم شیرازی، ناصر(1388ش)، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة.

نظر شما