نواحی و نهرهای کربلا در نقشه قدیم
مجله فرهنگ زیارت بهار 1398، دوره 10، شماره 38
در نقشة قدیم کربلا ما با نهرها و نواحی مختلفی روبه رو می شویم که تاریخی بس کهن دارند. در یادکرد تاریخی مناطق مختلف کربلا، از نواحی آباد متعددی همچون غاضریه، طف، نینوا و عقر در کتاب ها و تألیفات تاریخ نویسان و جغرافی دانان نام برده شده است؛ اما جز حائر، که پس از شهادت امام حسین علیه السلام و روی آوردن زائران به آن نقطه به وجود آمد، از دیگر نواحی، که بی شک پیش از آن تاریخ وجود داشته و محل زندگی قبایل و عشیره ها بوده اند، فقط ویرانه ها و نشانه هایی تا این عصر باقی مانده است. همچنین در منطقة کربلا نهرهایی چون علقمی، نینوا و نهرین کربلا وجود داشته است که از میان آنها فقط به نهر علقمه توجه نشان داده شده و تا قرن هفتم، بارها بازسازی و احیا گردیده است. نهر سلیمانی از حیث تاریخی، آخرین مورد تا قرن دهم است که حاکم سمنانی آن را برای تأمین آب کربلا و سیراب کردن مزارع و باغات آن منطقه احداث کرد.
نویسنده : آل طعمه، سلمان هادی
مقدمه
داشتن یک تصور و تصویر واضح و درست و منطبق با واقع از حادثه و رویدادی تاریخی در یک ناحیه، بستگیِ بسیاری به مقدار شناخت انسان از موقعیت جغرافیایی و سرزمینی آن حادثه در مقطع زمانی خاص دارد. هرچه این آگاهی دقیق تر باشد، لابد انسان در تحلیل آن واقعه و نیل به دیدگاهی واقعی و قابل دفاع از آن، توفیق بیشتری خواهد یافت و با چشم بازتر و تسلط افزون تر، حوادث را در جایگاه ویژة خود می بیند و درباره شان اظهار نظر می کند. کربلای سال 61 هجری، بی شک درگذر قرن های متمادی، سیمایی دگرگون و متأثر از تغییر و تحولات ناشی از طبیعت یا دخالت های انسانی، به خود گرفته است و مشخصه ها و ظواهر آن، یا به کلی از حالت اولیة خود به صورتی دیگر در آمده یا با تغییراتی، چهره ای متفاوت یافته است. در مطلب پیش رو، دو نمونه از ظواهر و آثار مربوط به سرزمین کربلا البته کربلای سال 61 هجری یعنی «نهرها» و «نواحی» مختلف آن موضوع بحث واقع شده است؛ به این نیت که هم با اعتماد به منابع اصیل، موقعیت اصلی این مواضع و امکنه به درستی نمایانده شود و هم معلوم گردد که درگذر تاریخ، چه تغییرات و تبدلاتی بر آنها عارض گشته است.
نهرها
1- نهریْن (دو نهر کربلا)
نهرین، دو شاخه از رود فرات است که در بعضی نقاط در قریة نینوا جنب حائر حسینی به هم می پیوندند و رو به شمال شرقی، در یک مسیر به سمت کوفه امتداد می یابند. در ادامه، بعضی متون تاریخی را که در آنها ذکری از «نهرین» آمده است، یادآور می شویم:
الف) ابوالفرج اصفهانی در المقاتل گوید:
چون زید بن علی علیه السلام کشته شد، فرزندش یحیی او را به خاک سپرد و مردم از گردش پراکنده شدند و جز ده نفر، کسی با او نماند. سلمة بن ثابت گفت: به یحیی گفتم: مقصدت کجاست؟ گفت: نهرین. گفتم: اگر قصد نهرین داری، بهتر است همین جا بمانی و جنگ کنی تا کشته شوی. گفت: منظورم دو شهر کربلاست. گفتم: پس باید پیش از صبح، بیرون رویم که نجات پیدا کنیم. به راه افتادیم و هنوز کاملاً شهر را ترک نگفته بودیم که صدای اذان بلند شد. بر سرعت خود افزودیم. به هر گروهی از کاروانیان که می رسیدیم، درخواست غذا می کردیم و هرچه می دادند، با او و اصحاب خود می خوردیم تا به «نینوا» رسیدیم. در آنجا «سایق» را از جریان آگاه ساختم. وی خانة خود را در اختیار یحیی گذارد و خود به مصر رفت. من هم یحیی را در همان خانه رها کردم و گذشتم و دیگر از او خبری به من نرسید (ابوالفرج اصفهانی، 1965م، ص146).
ب) ابن کثیر در البدایه از محمد بن عمرو بن حسین نقل می کند که گفت: «ما در کنار نهرین کربلا، با حسین علیه السلام بودیم» (ابن کثیر، 1407ق، ج8، ص188).
ج) ابن شهرآشوب در المناقب آورده است: «حسین علیه السلام در روز عاشورا در منطقة طف کربلا بین نینوا و غاضریه، از قریه های اطراف نهرین، به شهادت رسید» (ابن شهرآشوب، 1379ق، ج4، ص83).
د) طبری گوید:
پس از آن که اهل حیره با خالد بن ولید متارکة جنگ کردند، دهقانان و کدخدایان تن به پرداخت جزیه دادند. خالد، عاملان و کارگزاران خود را به آنجا فرستاد تا امنیت را برقرار کنند و نهرین را به بشر بن خصاصیه سپرد و او در بانبورا، که جزء کوفه بود، جای گرفت (طبری، 1387ق، ج4، ص17).
ه) طبری همچنین گوید:
از جمله حوادث سال 278ق این بود که خبر آمد جماعتی به نام قرامطه در سواد کوفه به جنبش در آمده اند. آغاز کارشان از آنجا بوده که یکی از آنها از ناحیة خوزستان به سواد کوفه آمده بود و در محله ای به نام «نهرین» ساکن شده بود و اظهار زهد و بیزاری از دنیا می کرد. برگ خرما می بافت و از دسترنج خود نان می خورد و فراوان نماز می خواند. مدتی این گونه رفتار می کرد و چون کسی با او همنشین می شد، از دین و زهد و بی دنیایی و مانند آن با او سخن می گفت و اینکه نمازهای واجب، در هر روز و شب پنجاه رکعت است. این امور، در آن محل که بود، از وی بر سر زبان ها بود (همان، ج10، ص23).
2- نهر علقمه
مسعودی در التنبیه و الاشراف می نویسد:
رود فرات چون از دو شهر «هیت» و «الانبار» بگذرد، دو شاخه می شود و شاخه ای از آن به نام «علقمی»، اندکی به طرف غرب، رود به کوفه پیش می رود. (مسعودی، 1364ش، ص47)
آثار نهر علقمه بنابر نشانه هایی که یافته ام، تا امروز باقی مانده است. این آثار، نشان می دهد که نهر علقمه پس از رسیدن به شمال ضریح عون، رو به جنوب جاری می شده است تا غاضریه را که بنی اسد در آن می زیسته اند و در کنارة شرقی نهر واقع بوده، آبیاری کند. روبه روی غاضریه، شریعه امام جعفر بن محمد علیه السلام بر کنارة غربی قرار داشته و پل غاضریه، آن منطقه را به شریعه متصل می کرده است و آنگاه رو به شمال غربی راه کج کرده، در شرق کربلا از کنار ضریح عباس بن علی علیه السلام، که محل شهادت ایشان است، گذشته و در جنوب شرقی، با عبور از قریة نینوا، با نهر نینوا تلاقی نموده، باغات و نخلستان های مجاور خود را سیراب می ساخته است. آنگاه این دو نهر، در مسیر خود، گاه متمایل به جنوب و گاه به شرق، تا «خان الحماد» بین راه کربلا نجف در شرق پیش می رفته اند و با گذر از میانة «شط هندیه» در جنوب برس یا حرقه، که آثار برجامانده آنها هم اکنون نیز قابل مشاهده است، آبِ بخش شرقی کوفه را تأمین می کرده اند.
می گویند مجرای نهر علقمه در روزگار قدیم، به منطقة «بطاح بصره» متصل بوده است و شاپور ذوالاکتاف، حاشیة آن را مرکز دفاع در مقابل یورش عرب ها قرار داده بود و همچون اخلاف خود از پادشاهان ساسانی، به آن به عنوان موقعیت حساس دفاعی اهتمام می ورزید و چنان آبادانی ای در آن منطقه به وجود آورده بود که انواع میوه ها از آنجا به دیگر مناطق صادر می شد.
نقل است که بخت النصر، پادشاه بابل، از بالادست رود فرات، نهری احداث کرده و آن را به دریا وصل کرده بود. از توصیفاتی که از این نهر در تواریخ آمده است، معلوم می شود که این، همان نهر علقمی است و به دلیل طولانی بودن، دهانة آن را در بالادست فرات، که سطح آب بالاتر است، قرار داده بودند تا آب با شدّت و سرعت بیشتری جریان داشته باشد و بتواند دوردست ترین محدوده های سرزمین بابل یا کلدانی آن روز را سیراب کند.
در دورة اسلامی، تمام سرزمین ها و آبادی هایی که از دهانة نهر علقمه تا پایان آن بر کناره های آن ساخته شده بود، عنوان «فلوجه» به خود گرفته بود؛ یعنی به قریه ها و مزارع آغاز نهر در کنار شهر «هیت»، «فلوجة علیا»، و به آبادی های میانة نهر در حدود کربلا «فلوجة وسطی»، و به زمین های آباد انتهای نهر در کوفه، «فلوجه سفلی» گفته می شد. نهر علقمه در طول این مسیر آباد خود، همواره مورد توجه بود و مردم در حفظ و مرمت و اصلاح آن پول های زیاد خرج می کردند و حکومت نیز اهتمام ویژه به این نهر داشت تا اینکه ورق روزگار برگشت و عیش و راحت مردمانِ کنارة نهر، رنگ عوض کرد و خلافت عباسی رو به ضعف و ناتوانی نهاد و با روی کارآمدن ترک ها و بازیچه شدن خلع و نصب ها به دست ایشان و کشتن سه خلیفة عباسی یعنی مستعین و معتز و مهتدی، نظام امنیت از هم گسست و هرج ومرج سراسر سرزمین ها را در بر گرفت و قیام ها و فتنه ها یکی پس از دیگری چهره نمود و دولتْ در نهایتِ ضعف خود، از هرگونه اقدام و مقابله ای بازماند.
طرف غربی نهر علقمه، از آنجا که روبه روی صحرای جزیره واقع شده بود، خوارج عرب و قرامطه آن را جولانگاه خویش در رویارویی با نیروهای حکومت قرار داده بودند. افزون بر این، اِهمال و بی توجهی و هزینه نکردن اموال برای اصلاح و لایه روبی نهر و همچنین کافی نبودن ارزاق و خوراکی ها برای لشکریان و اجارة فرمانروایان به استفاده از باغ ها و مزارع کنارة نهر، همه باعث گردید که نهر علقمه و آبادی های اطراف آن، رو به اضمحلال و نابودی رود. ابن اثیر در الکامل می گوید:
لشکریان تا توانستند خرابی و ویرانی به بار آوردند و در باب اصلاح راه ها و تعمیر مکان های دسترسی به آب، هیچ اهتمامی نورزیدند و به همین سبب، بیشتر راه های آب، که به آبادی ها سرازیر می شد، از بین رفت و زمین های سرسبز و آباد، به حالت خشک و بیابانی درآمد؛ جز مناطقی در فاصلة بغداد و کوفه که محافظتی بر آباد نگه داشتن آنها وجود داشت و تا قرن ششم، به توصیفی که ابوزید بلخی آورده و دیداری که ابن جبیر در سفرنامة خود بدان اشاره نموده، پُررونق و آباد بوده است و در سال 656 قمری با حملة تاتار رو به ویرانی نهاد (ابن اثیر، 1385ق، ج8، ص456).
طبیعتاً بر اثر فتنه ها و شورش های پی درپی و خالی شدن آبادی های اطراف نهر علقمی از مردم، این نهر جایگاه توجه خود را از دست داد و به قدری مورد بی مهری و غفلت واقع شد که زمین های آباد آن، حکم زمین های موات و لم یزرع را پیدا کرد.
ازآنجاکه نهر علقمه تأمین کنندة آب کربلا بود و ساکنان آن شهر مقدس، بزرگان از شیعه و پناهندگان به حرم سیدالشهدا علیه السلام بودند و جز انفاقات و کمک های خالصانه، وسیلة دیگری برای اصلاح نهر وجود نداشت و از طرفی، آل بویه در قرن چهارم حکومتی شیعی به شمار می آمدند و به مشاهد مشرفه عنایت خاص از خود نشان می دادند، از این حیث تنها امکان موجود برای ابقای نهر و دور کردن خطر زوال از آن، همت و تلاش آنان بود. در این باره، ابن جوزی در گزارش وقایع سال 451 قمری می گوید:
بساسیری برای زیارت مرقد امیر مؤمنان علیه السلام وارد کوفه شد و از آنجا به شهر واسط رفت؛ درحالی که عده ای کارگر را با خود بر زورقی سوار کرده بود تا به ادای نذر خود، آنها را به حفر کردن نهر معروف علقمی و جاری کردن آب به سوی کربلا به کار بگمارد (ابن جوزی، 1992م، ج8، ص202).
مؤلف تاریخ آل سلجوق گوید:
در سال 479ق، عمادالدوله سرهنگ سبکتکین به واسط آمد و از آنجا در ماه رمضان راهی نجف و کربلا شد و در آن دو شهر، مالی بسیار به اعیان و بزرگان بخشش نمود و نهر علقمه را که دیری خراب مانده بود، اصلاح و حفر کرد و پس از آن، وارد شهر بغداد شد» (عمادالدین اصفهانی، 1900م، ص72).
سید طقطقی در کتاب الآداب السلطانیه در ذکر احوال وزیر مستعصم بالله یعنی مؤیدالدین ابن علقمی گوید: «به جدّ وی علقمی گفته می شود؛ چه اینکه او نهر موسوم به علقمی را حفر و ایجاد کرد» (ابن طقطقی، بی تا، ص301).
بنابراین، نهر علقمه تا اواخر قرن هفتم، بین خرابی و آبادانی دست به دست می شده و حالت یکسانی نداشته است.
3- نهر نینوا
نهر نینوا که از شاخه های رود فرات بوده، نزدیکی حصاصه و عقر بابل، و جایگاه امروزی آن، تقریباً در شمال سد هندیه و جنوب قضاء المسیب است. نهر نینوا از وسط ملک زراعی ام العروق می گذرد و در جنوب کرود ابوحنظه (ابوصمانه) جریان می یابد. تقاطع مسیر حرکت این نهر، تا امروز باقی مانده و به عرقوب نینوا شناخته می شود. شاید بابلی ها همان کسانی بوده اند که نهر نینوا را حفر کرده و کنارش قریة نینوا به عنوان پایتخت آشوری ها در روزگار اوج تمدنشان تشکیل شده است. با توجه به عدم ذکری از این نهر، حتی به طور ضمنی در مصادر، به نظر می رسد قرن های متمادی متروک، و از یادها فراموش شده است.
4. نهر غازانی
غازان خان از تبار چنگیز و پنجمین سلطان تاتاری است که پس از سقوط خلافت عباسی، بر عراق حاکم گردید. امیر نوروز عهدا، از امرای بزرگ و والی اقلیم خراسان، پیش از برتخت نشستن غازان خان با او عهد کرد که اگر اسلام را بپذیرد، او را یاری می کند و تمام همت خویش را در رسیدن وی به خلافت مصروف می دارد. غازان خان، اسلام را پذیرفت و سال 664 هجری عهده دار سلطنت شد. وی در رؤیایی پیامبر9 را دید که بین او و پسرعمش علی بن ابی طالب علیه السلام پیوند برادری برقرار کرد. بر اثر این خواب، غازان خان به علوی ها متمایل شد و از آنان تفقه و آنان را بسیار مورد تکریم و احترام قرار داد و مقرر کرد که در جاهای مختلف، برای آنان میهمان خانه هایی همچون مسافرخانة مجاهدان و خانقاه صوفیه، به اسم «دار السیاده» بر پا کنند. افزون بر این، به کارهای مربوط به مشاهد مشرفه و امر زیارت زائران توجه خاص نشان می داد و پیگیر امور این اماکن مقدس بود. از جمله در سال 668 هجری، سلطان غازان به قصد زیارت مشاهد مشرفه به حله رفت و به علوی ها و ساکنان مشاهد دستور داد که اموال بسیار بپردازند و به فرمان او، در بالادست حله نهری حفر کردند که نهر غازانی نامیده شد. عامل حفر این نهر، شمس الدین صوابِ خادم بود (ابن فوطی، 1997م، ص479).
مؤلف تاریخ وصاف گوید:
غازان خان دستور داد که لشکریان از پل حلّه بگذرند و بدان سبب که همة آن راه بیابان بود، فرمان داد هر سپاهی توشة دوماهة خود بردارد و برای هر پنج نفر، یک شتر برای کشیدن علوفه ترتیب دهند. روزها طول کشید تا سپاهیان از پل گذشتند. روز پنجشنبه رایت برافراشت و به سوی غازانیه پیش رفت؛ شهری که خود بنا کرده بود. سابقاً همة این سرزمین ها خشک و بی گیاه بود و «علقمی» نام داشت. به دستور غازان، آب فرات را به آنجا کشیدند و در مدت دو سال، به سرزمین سبز و خرم بدل گشت. آنگاه به زیارت مشهد امام حسین علیه السلام رفت و از آنجا از راه فراتین انبار و هیئت و حدیثه و عاته حرکت کرد و هر روز بیش از دو فرسنگ طی نمی شد (شیرازی، 1346ش، ص262).
ازآنجاکه در نتیجة استیلای مغول و جنگ های دورة حکومت ایلخانان و ظلم و ویرانگری عُمال دیوانی، بیشتر قریه ها و قصبات ویران، و مزارع لم یرزع و بایر شده بود و از جمله در عراق، همة آبادانی ها رو به ویرانی نهاده و قریه ها از اهالی تهی گشته و نهرها و آبراهه ها متروک مانده بود و کسی به اصلاح و تعمیر آنها توجهی نمی کرد و پولی و همتی مصروف نمی داشت، به دستور غازان خان، قرار شد نهر علقمی، که به دلیل طول مجرا از همه بیشتر آسیب دیده و ویران شده بود، تجدید و دهانة آن به فرات نزدیک تر شود. سپس بالادست مجرای نهر را برداشتند و قسمت آخر آن را به نهری که غازان خان از فرات حلّه کشیده بود، متصل کردند. ازاین رو، نام علقمی را بر آن مناسب ندیدند و جملة نهر علقمی و نهر غازان خان را که به هم پیوند خورده بودند، برای زنده ماندن نام بنیان گذار آن غازن خان، نهر غازانی نام نهادند.
5. نهر سلیمانی (حسینیّه)
سال 941 هجری در آغاز حکومت شاه طهماسب اول، سلیمان قانونی عثمانی به قصد زیارت عتبات وارد عراق شد و نخست به زیارت کربلا و نجف مشرف گردید و در کربلا به ایجاد نهری بزرگ از رود فرات فرمان داد تا سرزمین کربلا با آن سیراب شود. با کشیده شدن این نهر، زمین آن منطقه همچون بهشت برین، سبز و خرم گردید و مجموع درآمد زمین های زراعی آن، به مصرف خدمت به زائران و مجاوران و خادمان حرم حسینی می رسید. این نهر، در گذر زمان و جمع شدن خاک و سنگ و موانع دیگر، آب را به راحتی از خود عبور نمی داد و سادات کربلا در پاک سازی و هموار کردن راه آب دچار سختی ها و زحمات بسیار شده بودند. اما با تدبیر سلیمان قانونی، آبْ در پیرامون حرم مطهر در دسترس واقع شد و باغ ها و مزارع، رنگ وروی بهاری به خود گرفت و اسباب راحت و رفاه برای ساکنان فراهم آمد.
طبق بعضی بیع نامه های قدیم مربوط به باغ ها، به این نهر، «نهر سلیمانی» گفته می شده است. البته ابوطالب در سفرنامة خود، در مقایسة «نهر هندیه» می گوید:
این نهر، همچون «نهر حسینیه» است؛ اسمی که امروز مردم آن را می شناسند. این نهر با وجود تغییر و تبدلات بسیار در طول قرن ها، همچنان منبع تأمین آب سرزمین کربلا و باغ های اطراف آن است. دهانة اصلی آن، به «هور سلیمانیه» منتهی می شود که در قسمت شرقی شهر قرار دارد؛ به فاصلة حدود چهار پنج مایل. شاخه ای از نهر سلیمانی، که تأمین کنندة آب مورد نیاز ساکنان است، از سه جهت شهر کربلا را در بر گرفته؛ یعنی از طرف شمال به غرب حرکت می کند و آنگاه رو به جنوب می رود و در گردش به سمت شرق، به دهانة اصلی خود در هور سلیمانیه می ریزد (ابوطالب خان، 1363ش، ص71).
بر اثر تغییراتی که با احداث نهر هندیه به دستور آصف الدوله هندی، بر مجرای فرات به وجود آمده، امروزه یافتن دهانة اصلی نهر حسینیه، کار مشکلی است. همچنین شناخت این امر که از کجای فرات، این نهر به فرمان سلیمان قانونی در سال 941 کشیده شده است. به احتمال می توان گفت که دهانة نهر، جایی در نزدیکی مأخذ آن و قریب به دهانة نهر نینوای قدیم است.
نواحی کربلا
1- طف
به آن بخش از جزیره که بر زمین های سرسبز و آباد عراق مشرف است، «طف» گفته می شود. «طف فرات»، همان ساحل رود است و به طور عام، هر ساحل و خشکی کنار آب را طف می گویند. طف، به استعمال علمی و اختصاصی، نام ساحل غربی فرات تا آخرین محدوده های ریف است؛ هم عرض جزیره و از حیث طول، از الانبار تا بطائح بصره کشیده شده است. به منطقة طف، طف کربلا، نینوا، شقران و سفوان نیز گفته می شود (ابن عبد ربه، 1404ق، ج3، ص114).
حاکمان عراق، در طول تاریخ، به دلیل داشتن زبان ها و لغات مختلف کلدانی، فارسی و عربی، نام شهرها و مناطق و آبادیی ها را به گونه های مختلف تلفظ می کرده اند و به لهجه و گویش خاص خود، اسما را دگرگون می ساخته اند. در آغاز حکومت مسلمین بر عراق، نام های دخیل و بیگانه همچون بنطی و کلدانی و آرامی و فارسی، به حال خود باقی بود. کلدانی مثل: کباروسیما، بانقیا، بورسیبا بابل، نینوا و فارسی مثل: بهقباد اعلی، صراط جاماسب، آری و عربی مثل: طف، حیره، عذیب، قصر بنی مقاتل، انبار و. . . و مسلمانان نیز در این نام گذاری ها شریک بودند و نام هایی چون اقساس مالک، کوفه بصره، سوق حکمه، سواد، جرف، حایر، حصاص و طسوج النهرین از آنهاست و موقعیت ها و مناطق مشهوری را به ذهن متبادر می سازد. اعراب مسلمان، البته بعضی لغات و نام های بیگانه را با تغییراتی تعریب می کردند و مثلاً به بورسیبا که نامی کلدانی بود، «برس» می گفتند و شاید «کربلا» نیز تغییریافتة «کور بابل» باشد.
2- حائر
در اصل لغت، به گودال ها و حوضچه های طبیعی که به دلیل فرورفتگی زمین، آب باران در آنها جمع می شود و راه بیرون شدنی ندارد، «حائر» گفته می شود. در واقع، آب جمع شده در این حوضچه ها چون به حالت راکد باقی می ماند و با وزیدن باد، این طرف و آن طرف می شود، گویا همچون موجودی سرگردان، بالا و پایین، و این طرف و آن طرف می شود و راه به جایی نمی برد. حائر، نام خاص زیارتگاه امام حسین علیه السلام است. امروزه با گذشت قرن ها، حائر از موقعیت طبیعی و حالت اولیة خود چندان تغییری نکرده است؛ جز اینکه سطح و وسط آن مقداری ارتفاع گرفته و بالاتر از وضعیت نخستین خود است. با این همه، وقتی زائر می خواهد وارد روضة مقدسه شود، از همه جهات رو به پایین حرکت می کند. اگرچه در جهات گوناگون، این فرورفتگی یکسان نیست و شاید راه ورود آب به این مکان، از قسمت شرقی بوده است؛ چه اینکه از امام صادق علیه السلام روایت شده که در ترتیب آداب زیارت فرمود: «زائر از جانب شرقی روضه وارد حائر مقدس شود». با ساخت وسازهایی که در روضة حسینی صورت گرفته، طبیعتاً سطح حائر کم کم بالاتر و بالاتر آمده است.
3- نینوا، غاضریه، شفیه
صبح دومین روز از آغاز سال 61 هجری، ورود امام حسین علیه السلام به یکی از منزلگاه ها برابر شد با رسیدن نامة عبیدالله به حُر بن یزید ریاحی، به این مضمون که بر حسین علیه السلام سخت بگیر و مجبورش کن در منطقه ای بی آب فرود آید. امام علیه السلام از حرّ خواست بگذارد که او به نینوا یا غاضریه یا شفیه رود. نینوا روبه روی حرکت امام حسین علیه السلام و در فاصلة دویست متری قرار داشت. در سه مایلی سمت راست، شفیه بود و در سمت چپ به موازات نینوا، غاضریه. موقعیت نینوا و غاضریه نسبت به حائر مقدس، از حیث شکل، به مثلث متساوی الاضلاع می ماند. به احتمال قوی، نینوا در «باغ شدیدیه» واقع بوده که امروز، در اختیار آل سیدطالب سیدعاشور از خادمان روضة مقدسه است.
در گذشته ها شنیده بودم که حدود یک قرن پیش، از همین باغ، خشت های قیمتی همچون خشت های کشف شده در تل های بابل بیرون آورده شده است. ویرانه های غاضریه، امروز در شرف نابودی کامل است؛ زیرا آنها را تبدیل به باغ و زمین زراعی کرده اند. بنابر نقل ابوحمزة ثمالی از امام جعفر بن محمد علیه السلام، در شمال شرقی غاضریه مقام یا شریعة امام صادق علیه السلام واقع شده که انبار توشة زائران حسینی بوده است. علامة حلی= در رجال خود در یادکرد حمید بن زیاد می گوید: «وی از اهالی نینوا، قریه ای نزدیکی حائر، است» (علامة حلی، 1402ق، ص59).
شَفِیه، منسوب به شفا (یاقوت حموی، 1399ق، ج5، ص280) است؛ به احتمال زیاد بنابر آنچه طبری از ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل کرده است که گفت: «از حسین علیه السلام اجازة بازگشت گرفتم. بر اسبم سوار شدم و از میان لشکر عمر سعد، به شتاب خود را بیرون بردم. حدود پانزده تن از آنان مرا دنبال کردند تا به شفیه رسیدم» (طبری، 1381، ج5، ص409)، این ناحیه باید در ساحل فرات واقع باشد؛ زیرا فرات، پشت سر لشکر قرار داشت و ضحاک بن عبدالله می بایست برای حفظ جان خود از آنان به طرف چپ حرکت می کرد و اگر به طرف راست یا مستقیم می رفت، با فرات روبه رو می شد و راه فرار نداشت. ازاین رو، رو به سمت چپ نهاد و نزدیکی ساحل فرات، خود را به شفیه رساند. چند سال پیش از این، وقتی موقعیت «شفیه» را جست وجو می کردم، در جنوب سد اراضی الفریحه، در نزدیکی الحصوه، به موازات سلیمانیه، با ویرانه هایی روبه رو شدم که قریب به یقین، متعلق به شفیه بود.
4. عقر
در لغت، به قصری که پناهگاه و معتمد اهل قریه باشد، «عقر» گفته می شود (ابن منظور، 1375ق، ج3، ص2704). عقر بابل، آبادی ای نزدیک کربلاست؛ اما موقعیت آن به درستی ضبط نشده است. دلیل نزدیکی آن به کربلا نقل طبری است که گفته:
وقتی حسین علیه السلام وارد کربلا شد و به ناچار در سرزمینی بی آب وعلف فرود آمد، زهیر بن قین به ایشان عرض کرد: «ما را به این آبادی که از هر جهت امن است، ببر و بر ساحل فرات قرار دارد» و به وادی عقر اشاره کرد. امام علیه السلام فرمود: «این کدام آبادی است»؟ گفت: «عقر». فرمود: «خداوندا پناه می آورم به تو از عقر» (طبری، 1387ق، ج4، ص1043).
در آغاز قرن دوم هجرت، یزید بن مهلب بن ابی صفره، در این ناحیه کشته شد. عقر از آخرین آثار برجامانده از بابلیین است که دست تطاول روزگار، نتوانسته آن را به کلی نابود کند. این منطقه، همواره دارای ساکنانی بوده و فقط پس از برافتادن دولت فارس و روی کارآمدن دولت اسلامی، به شهری بی سکنه تبدیل شده است؛ زیرا مسلمانان چنان که باید، شأن تاریخی آن را مهم نشماردند و با وجود شکوه و عظمت ظاهری حکومت خویش و در اختیار گرفتن تاج و تخت و قصرهای بزرگ و پایتختی بزرگ چون مدائن، نیازی به نگهداری «عقر» احساس نمی کردند. آخرین روزگار عزت این ناحیه، وقتی بود که بزرگان دولت پارس وارد آن شدند تا شیرویه پسر خسروپرویز را بر تخت به جانشینی پدر برنشانند. تا روزی که شیرویه در عقر ساکن بود، این شهر جلوه و شکوهش را حفظ کرد و پس از او نیز تا ورود سپاه اسلام همچنان از رونق و آبادی برخوردار بود و قلعه ای محکم در مقابل هجوم بیگانگان به شمار می آمد.
عقر در گذر زمان، به دست حوادث و پنهان کاری های روزگار، از چشم ما مخفی مانده است و به طور قطع، نمی توان موقعیت آن را دانست و به دیگران نشان داد؛ اما با توجه به آنچه در تاریخ طبری آمده بود چنان که گذشت می توان از دو اثر تاریخی که کشف شده است، سخن به میان آورد: یکی باغ «شدیدیه» که به نظر می آید، همان شهر عقر باشد و دیگری، از سرزمین کربلا در «حکیمه» که به احتمال قوی، موقعیت قریة شفیه را می نمایاند.
5. نواویس
واژه نواویس، اگر عربی باشد، باید گفت نام ناحیه ای است در سمت شرقی کربلا کنار بطیحه یا هور سلیمانیه در «براز» که حدود آن تا نهر کبیر ادامه پیدا می کند. پس زمین های فراشیه و الجنگنه و یوسفیه، داخل حدود آن خواهند بود. در این منطقه، ویرانی و آثاری وجود دارد که از بعضی آنها جام هایی با دهانة تنگ بیرون آورده شده که به انتهای آنها خاکی زردرنگ چسبیده است. از این خاک، در مجاورت آتش بوی نامطبوعی متصاعد می شود. شاید این خاک، باقی ماندة بدن های خاک شدة سومری ها باشد؛ زیرا آنها مردگان خود را در شهر و در اتاق خانه هاشان دفن می کردند و بسیار می شده است که آنها را بدون تابوت به خاک می سپردند و طی هزاران سال، بدن های متلاشی شده با خاک درهم می آمیخت و جزئی از آن می شده است.
نتیجه گیری
نهرهای مربوط به سرزمین کربلا که در طول تاریخ تأمین کنندة آب زمین ها و باغات و ساکنان آن منطقه بوده، بعضی همچون نهر علقمی و نینوا و نهرین کربلا، تاریخچه ای قدیم دارند و در گذر سالیان و قرن ها جز از بعضی از آنها آثاری باقی نمانده است. نهر علقمه، به دلیل انتسابش به حادثة عاشورا، همواره مورد توجه بوده و بارها به وسیلة مردم یا حاکمان، اصلاح و تعمیر شده است. نهرهای دیگر همچون غازانی و سلیمانی، که به قرن هفتم و دهم تعلق دارند، هم اکنون در زیر لایه های ضخیم سنگ و خاک از دیده ها پنهان اند و موقعیت آنها به درستی معلوم نشده است.
اما دربارة نواحی و آبادی ها، آنچه تا به امروز به طور کامل برجامانده، فقط «حائر حسینی» است. اما دربارة غاضریه و شفیه و نواویس، با توجه به آثار و ویرانه های کشف شده و تطبیق موقعیت آنها با آنچه در کتب تاریخی آمده، جز به احتمال و تخمین-گاه ضعیف و گاه قوی- سخن نمی توان گفت.
منابع
ابن اثیر جزری، علی بن محمد (1385ق). الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (1992م). المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیة.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (1379ق). مناقب آل ابی طالب، قم، مطبعة العلمیه.
ابن طقطقی، محمد بن علی (بی تا). الفخری فی آداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، حلب، دارالقلم العربی.
ابن عبد ربه، احمد بن محمد (1404ق). العقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربی.
ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد (1997م). الحوادث الجامعة، تحقیق عواد معروف، بیروت [بی نا].
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (1407ق). البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر.
ابن منظور، محمد بن مکرم (1375ق). لسان العرب، بیروت، دار صادر.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (1965م). مقاتل الطالبیین، نجف، مطبعة الحیدریه.
ابوطالب خان (1363ش). مسیر طالبی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
شیرازی، عبدالله بن فضل (1346ش). تاریخ وصاف، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
طبری، محمد بن جریر (1387ق). تاریخ الامم و الرسل و الملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
علامه حلی، حسن بن یوسف (1402ق). الرجال، قم، انتشارات رضی.
عمادالدین اصفهانی، محمد بن محمد (1900م). تاریخ دولة آل سلجوق، مصر، شرکة طبع الکتب العربیة.
مسعودی، علی بن حسین (1364ش). مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس.
یاقوت حموی (1399ق). معجم البلدان، بیروت، دار صادر.
نظر شما