کـربلا در قطعات منتخب از متون تاریخی دیروز و امروز
مجله فرهنگ زیارت بهار 1399، شماره 42
نویسنده : خلوصی، صفا، کرمانی، مهدی
اراده خـداوند بـر این تعلق گرفته بود که شهادت حسین بن علی(ع) و اسارت خاندان پاکش، ادامه حرکت اصلاحی و جـامعه سازی پیامبران الهی، و الگویی تمام عیار از ایثار و جانفشانی انسان های برگزیده در راه اعتلای کلمه حق و اذلال کلمه بـاطل باشد؛ ازاین رو آن حادثه در اوج عـظمت و خـیرکنندگی عقل و ذهن ها و علی رغم تلاش دشمنان و سدکنندگان راه خدا - که کوشیدند شعله این مشعل فروزان و مایه گرفته از خون پاک سالار شهیدان را خاموش گردانند و به فراموشی سپارند - زنده و پابرجا ماند و خواسته و ناخواسته توسط نویسندگانی از مذاهب مـختلف در اوراق جاودانه تاریخ به یادگار ماند و با تکرار خود، نگذاشت که خون سیدالشهدا بر زمین داغ کربلا خشک شود و آیندگان از ثمره حق طلبی و مقاومت او در برابر جبهه به ظاهر مقتدر ضد دین اموی محروم مانند.
مقدمه
هیچ شهری در تاریخ عتبات مقدسه، همچون کربلا مشهور و معروف نیست. این شهر در تاریخ سیاسی و ادبی ما جایگاهی منحصر به فرد دارد و پیرامون آن مجموعه ای عظیم از تـواریخ و گـفته ها و نوشته های ادبی با عنوان «ادب الطف» شکل گرفته است.
ماجرا از سال 60 هجری آغاز شد؛ روزی که معاویه از دنیا رفت و فرزندش یزید به حکومت رسید و خلافت مشورتی به سلطنت کسرایی تبدیل شد. اینـجا بـود که معارضات و چالش ها پدید آمد و حسین بن علی(ع) در رأس این امر قرار گرفت که نخواست تن به غیر حق و عدل و شریعت اسلام تسلیم کند.
جماعتی از مردمان باشخصیت و متقی آن روزگار، که بیعت بـا یزید را در هـم شـکستن حرمت دین حنیف تلقی می کردند، بـا آن حـضرت هـمراه گشتند. چون امام(ع) را برای بیعت با یزید فراخواندند، راهی مکه شد و این اعلانی در جهت تمکین نکردن به بیعت و شروع جنگی سخت ضد ظـلم و فـساد، و حـرکتی بر طبق آیین حق اسلام بود.
بیشتر اصحاب امـام حـسین(ع) در کوفه حضور داشتند. پس به او نامه نوشتند و خواستند ایشان به کوفه بیاید تا با او بیعت کنند و حق به یغما رفـته پدرشـان، امـیرمؤمنان(ع)، را به او بازگردانند. امام(ع) چنین کرد. اما در مسیر خود، هر قـدم که به کوفه نزدیک تر می شد،
درستی سخن فرزدق - که گفته بود: «دل هایشان با شما، اما شمشیرهایشان به نـفع بـنی امیه اسـت» - را بیشتر احساس می کرد در نتیجه عبیدالله بن زیاد، که در آن زمان عامل بنی امیه بـر کـوفه بود،
لشکری را برای مقابله با امام حسین(ع) گسیل داشت و در نهایت در دهم محرم سال 61 هجری، جنگی نـابرابر مـیان لشـکر یزید و امام حسین(ع) و یاران اندکش به وقوع پیوست و از آن روز، کربلا به نقطه تحول عظیمی در تـاریخ اسـلام و مـسلمانان مبدل گشت.
این نوشته گزیده هایی است از آنچه برای نمونه در منابع و مصادر تاریخی و ادبی درباره کـربلا ذکـر شـده است؛ شهری که به گواه دو جزء نامش، شهری آکنده از «کرب» (رنج و مصیبت) و «بلا» بـوده اسـت.
معجم البلدان (یاقوت حموی)
یاقوت حموی (م.826) در معجم البلدان ذیل ماده «کربلا» می گوید: «کربلا بـه مـدّ، جـایی است در سمت بیابان و نزدیک کوفه که حسین بن علی(ع) در آنجا کشته شد» (یاقوت حـموی، 1906م، ج7، ص229).
احـسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم (مقدسی، معروف به بشاری)
در این کتاب از کربلا یاد شده است. نـویسنده کـتاب احـسن التقاسیم در سال 330 هجری، مطابق با 946 میلادی، زاده شد و کتاب خود را در سال 375 هجری به نگارش درآورد. وی هنگام ثـبت مـشاهدات خود از مشاهد عراق می نویسد:
مشاهد و آثار مذهبی تاریخی در عراق فراوان یافت مـی شود. در «کـوثا» ابـراهیم به دنیا آمد و آن آتش معروف برایش برافروخته گشت. در «کوفه» نوح کشتی خود را ساخت و تنور آبـ فـوَران کـرد. همچنین بناهای مربوط به مولایمان علی(ع) و قبر شریف وی و قبر مولایمان حسین(ع) در کـربلا پشـت قصر ابن هبیره، از جمله آثار مذهبی بر جای مانده است (مقدسی، 1991م، ص130 ).
مروج الذّهب و معادن الجوهر (مـسعودی)
چـون حسین به قادسیه رسید، با حر بن یزید تمیمی مواجه گردید. حر گـفت: «مـقصدتان کجاست، یابن رسول الله9»؟ فرمود: «می خواهم به این شـهر (کـربلا) وارد شـوم». پس خبر کشته شدن مسلم بن عقیل و مـاجرای بـرخورد با او را برای امام(ع) باز گفت و عرض کرد: «بازگرد که من از شهری می آیم کـه در آنـجا هیچ خیری برای شما انـتظار نـدارم». حسین(ع) خـواست بـازگردد.
بـرادران مسلم گفتند: «به خدا تا انـتقام خـون مسلم را نگیریم یا همگی کشته شویم، بازنمی گردیم». حسین(ع) گفت: «در زندگی پس از شما هیچ خـیری نـیست». آن گاه به راه افتاد تا اینکه بـا لشکر عبیدالله بن زیاد بـه فـرماندهی عمر بن سعد بن ابـی وقاص روبـه رو گردید. سپس با حدود صد نفر از اهل بیت و اصحابش راه خود را به سوی کـربلا کـج کرد.
پس از کشته شدن حسین بـن عـلی(ع) در کـربلا و بعد از آنکه ابـن زیاد سـر آن حضرت را برای یزید فرستاد، دخـتر عـقیل بن ابی طالب با جمعی از زنان قوم خود، پس از شنیدن خبر شهادت جمعی از بنی هاشم، روی گشودند و آشـفته موی بـه سوگواری پرداختند. وی نوحه سرایی می کرد و می گفت: چـه خـواهید گفت اگـر پیامـبرتان از شـما بپرسد شما که واپسـین امت ها بودید، چه کردید
با خاندان و اهل بیت من پس از مردنم؟ نیمی به اسارت رفتند و نیمی بـه خـون غلتیدند، این پاداش نصیحت و خیرخواهی من با شـما نـبود کـه بـعد از مـن با خانواه ام بـه ظـلمی و بدی رفتار کنید
مختار ثقفی، کشندگان حسین(ع) را پی گرفت و به قتل رساند. عمر بن سعد را، که عـهده دار جـنگ بـا حسین(ع) در کربلا بود، با اعوان و انصارش بـه درکـ فـرستاد و این بـاعث شـد گـرایش و محبت کوفیان به مختار مضاعف گردد (مسعودی، 1385ق، ج3، ص68).
تمام کسانی که در روز عاشورا در لشکر عبیدالله حاضر بودند و در شهادت حسین(ع) نقشی داشتند، همگی از کوفیان بودند و هیچ شامی ای در بینشان نبود. آنـان که در کربلا با حسین(ع) به شهادت رسیدند، 87 نفر بودند؛ از جمله فرزند امام(ع)، علی بن حسین (همان، 1385ق، ج3، ص61 ).
[مسعودی در کتاب خود از کربلا با دو عنوان «طف» و «طفوف» نیز یاد کرده است:] بنا بر ذکـر زبـیر بن بکار در کتاب انساب القریش، این اشعار از سلیمان بن قته در رثای کشته های سرزمین طف نقل شده است:
کشته های طف از خاندان هاشم گردنکشان قریش را به خواری و ذلت افکندند[در جای دیگر می گوید:] رود فـرات از سـرزمین قالیقلا از مرز ارمینیه سرچشمه می گیرد و به بالس می رسد و با گذر از صفین (موضع پیکار اهل عراق و شام) و... به بلاد سورا و قصر ابن هبیره و کـوفه و جـامعتین و احمدآباد و فرس و طفوف منتهی مـی گردد. (هـمان، 1385ق، ج1، ص118).
[و در فصل مختص به ذکر ملوک الطوایف می گوید:] اول پادشاهان دنیا، اسکیان از ملکوک الطوایف بودند که در سرزمین عراق سمت قصر ابن هبیرة و نزدیکی های رود فرات و جامعتین و سـورا و احـمدآباد و نرس تا خبا و تـل فـخار و طفوف و دیگر بخش های آن منطقه زندگی می کردند (همان، 1385ق، ج1، ص257-258).
التنبیه و الاشراف (مسعودی)
حسین بن علی(ع) در کربلا، از سرزمین های عراق، در سن 57 سالگی کشته، و به خاک سپرده شد. همچنین شش تن از برادران ناتنی اش به نـام های عـباس، جعفر، عثمان، محمداصغر، عبدالله و ابوبکر با او کشته شدند (مسعودی، بی تا، ص263).
الکامل فی التاریخ (ابن اثیر)
[ابن اثیر در حوادث سال 61 هجری، بیتی را از تاریخ طبری نقل می کند که در آن از کربلا به «طف» نـام بـرده شده اسـت:]
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (ابن اثیر، 1965م، ج4، ص90)
الفخری (ابن طقطقی)
[نویسنده الفخری، نسبت به دیگر مـورخان، در بیان فاجعه عاشورا بیشترین تأسف و اندوه را از خود نشان داده است. این مورخ - یعـنی مـحمد بـن علی بن طباطبا، معروف به ابن طقطقی - در کتاب خود «الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة» با روشی قـوی و تـأثیرگذار و بیانی محکم گوشه هایی از این حادثه را نمایانده است:]
من درباره این قضیه نمی خواهم سخن به تـفصیل بـگویم؛ از بـس فاجعه بار و سهمگین و آکنده از خشونت و بی رحمی است. قضیه کشته شدن حسین بن علی(ع) و یارانش در تاریخ اسـلام، از جهت شرارت و شرم آوری و جنایت، بی نمونه و منحصر است. به جان خودم سوگند که شـهادت امیرالمؤمنین(ع) فاجعه کبرا بـود؛ امـا آنچه در کربلا اتفاق افتاد، از قتل های شنیع و اسارت و مثله کردن بدن ها و... همگی لرزه بر اندام انسان می افکند. این حادثه، چون مشهور است و کمتر ناگفته ای درباره آن باقی مانده، نیاز به بسط و بازگویی در این کتاب نـدارد. آری، حسین(ع) چون نزدیک کوفه رسید، دانست که قضیه از چه قرار است و بعضی در ملاقات با وی، اتفاقات کوفه را برایش نقل کردند و خواستند به کوفه نرود. اما او بازنگشت و مصمم شد که خود را برای انـجام وظـیفه ای که از دیگران به آن آگاه تر بود، به کوفه برساند. (ابن طقطقی، 1923م، ص106-107).
شذرات الذهب فی اخبار من ذهب (ابن عماد حنبلی)
حسین بن علی بن ابی طالب(ع)، سبط رسول خدا٩، در روز عاشورای سال 61 هـجری در کـربلا به شهادت رسید. وی در آن روز 56 سال از عمر شریف خود را سپری کرده بود. سبب قضیه این بود که معاویه پیش از مرگ، از مردم برای فرزندش یزید، بیعت ستانده بود. امام حسین(ع) و سه نفر دیگر، یعـنی عـبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عبدالرحمان بن ابی بکر بیعت نکرده بودند.
با مرگ معاویه، نامه هایی از کوفیان به دست امام حسین(ع) رسید که از ایشان خواسته بودند، خود را به کوفه بـرساند. امـام(ع) بـا اهل بیتش حرکت کرد تـا در نـزدیکی کـوفه به سرزمین کربلا وارد شد. لشکری از طرف عبیدالله بن زیاد راه را بر کاروان حسین(ع) بستند و نهایتاً در روز عاشورا، که گفته اند روز جمعه یا روز شنبه یا یک شنبه بوده اسـت، در مـنطقه ای بـه نام «طف» او را به همراه 82 تن از یارانش به شـهادت رسـاندند (ابن عماد حنبلی، 1350ق، ج1، ص66-69).
دوحة الوزراء (رسول حاوی الکرکوکلی)
در ذی قعده سال 1216قمری، بیماری طاعون در شهر بغداد پیدا شد و از آنجا به مناطق اطـراف گـسترش و سـرایت پیدا کرد که موجب شد جناب وزیر سلیمان باشا به شهر خـالص فرار کند و تا پایان کابوس طاعون، آنجا بماند. در همین روزها بود که نامه ای از حمود الثامر، شیخ عشائر المنتفک، بـه دسـت سـلیمان باشا می رسد با این خبر که مسعود بن عبدالعزیز با انبوهی از وهـابیون بـه سوی عراق سرازیر شده اند.
وی نامه ای به علی باشا مبنی بر حرکت جهت جلوگیری از هجوم و غارت وهـابی ها مـی نویسد. عـلی باشا به سوی الدوره حرکت می کند و در آنجا منتظر می ماند تا نیروها و جمعی از عـشایر بـه او مـلحق گردند. آنجاست که خبر می رسد وهابیون به کربلا هجوم برده، شهر را غارت کرده و حـدود هـزار نـفر را از دم تیغ گذرانده اند.
علی باشا، محمد بک الشاوی را نزد وزیر می فرستد تا او را از این حادثه مطلع سـازد و خـود به سرعت راهی کربلا می شود؛ به امید اینکه بر وهابی ها پیروز شود و از آنها انـتقام بـگیرد و شـهر را از لوث وجودشان پاک کند. اما در شهر حله درمی یابد که وهابی ها پس از قتل و غارت از کربلا بـیرون رفـته، رو به «اخیضر» نهاده اند.
علی باشا به ناچار و از آن جهت که دیگر بهانه ای برای رفـتن بـه کـربلا وجود نداشت و وهابی ها شهر را ترک کرده بودند، در حله اقامت گزید. از سوی دیگر خبرها حاکی از آن بـود کـه بیماری طاعون جان شمار بسیاری از مردم بغداد را گرفته است و این موجب شده بـود کـه عـلی باشا به جای هر اقدام و حرکتی، تعدادی نیرو جهت احتیاط به کربلا اعزام کند. هـمچنین خـزانه نـجف اشرف را از بیم تهاجم و غارت وهابیون از شهر بیرون بردند و در کاظمین به خزانه مـوسی بـن جعفر(ع) ملحق کردند.
پس از گذشت دو ماه و نیم از اقامت علی باشا در هندیه، دستور صادر شد که وی نیروهای تحت رهـبری خـود را به گروه هایی تقسیم، و گروهی را در ذی الکفل، گروهی را در کربلا و گروهی را در حله مستقر کند تـا مـوانع و استحکاماتی را در این شهرها ایجاد کنند. آن گاه به بـغداد مـراجعت کـند و مأموریت خود را انجام دهد (کرکوکلی، بی تا، ص216-218).
حـدیقة الزوراء (عـبدالرحمان السویدی)
وزیر حسن پاشا در چنین سالی - یعنی 1117قمری، مطابق با 1705میلادی - به قصد زیارت سـیدالشهدا و امـام صالحان و نور چشم اهل سـنت و سـرور جوانان جـنت، ابـاعبدالله الحـسین(ع)، و نیز زیارت شیر شجاع و غیور و برنده نـفس گـمراهان خناس، ابوالفضل عباس، آماده حرکت به طرف کربلا شد. پس وارد کربلا گردید و اصـحاب اهـل بیت را زیارت کرد، خدام را به الطاف خـود مورد تفقد قرار داد، از فـقرا و بـی چیزان دستگیری نمود و در مدت حضور خـود، بـسیاری از مشکلات و گرفتاری های مردم را شنید و دستور به رفع و رجوع آنها داد و پس از یک روز، رو به سوی نجف و زیارت سـرزمین غـری نهاد (السویدی، 1962م، ج1، ص25 ).
نادرشاه هم در این سـال (1153ق) پول هـنگفتی را تـوسط یکی از بزرگان و خـان های خـود برای هزینه در حرم های مـطهر امـیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) و فرزندش، حسین(ع) و نیز حرم موسی بن جعفر(ع) ارسال کرد.
سال 1154 قـمری، راهـ ها ناامن و سخت گذر شد؛ چراکه عده ای افـراد نـاشناس، که مـعلوم نـبود از چـه طایفه و قبیله ای هستند، راه را بـر مردم می گرفتند و اموالشان را به غارت می بردند. شکایت مردم به وزیر حسن پاشا رسید و وی به بدترین شـکل، آنـان را ادب کرد. اما این کارساز نشد و روزبه روز بـر تـعداد راهـزنان و گـردنه بگیرشان افـزوده می شد.
به دسـتور وزیر، تـعدادی جاسوس در بادیه ها و قُری پراکنده شدند تا حقیقت حال را بدانند و به وزیر اطلاع دهند. پس از چند روز جاسوس ها خبر آوردنـد کـه راهـزنان، متعلق به قبائل و عشایر مختلفی هستند و بـا سـاکنان قـریه ها هـم پیمان شـده اند کـه از آنچه غارت می کنند، نیز سهمی به آنان ببخشند؛ به این شرط که آنان را پناه دهند و اسرارشان را برملا نسازند.
با رسیدن گزارش مشارکت اهالی بادیه ها با دزدان و پناه دادن ایشـان به مفسدان، حسن پاشا گروهی سرّی و پهلوان را به سرپرستی، سلیمان پاشا کارگزار امین خود، به سراغ آن جماعت پلیدکار فرستاد تا نفسشان را بگیرند و اموال به غارت رفته را از آنان بستانند و در هر حـالی بـر آنان سخت بگیرند. لشکر مذکور وقتی از بغداد بیرون رفت، امیر لشکرْ افراد تحت فرمان خود را گروه بندی کرد و هر گروه را به منطقه و قریه ای گسیل داشت و توصیه کرد که در قتل و غـارت مـحله ها رأی او را میزان قرار دهند و در جانب غربی، تمام محلات، به جز حله و غری و کربلا، را تاخت وتاز و غارت کنند. اما افراد لشکر، چادرنشینان اطراف این مشاهد مقدس را نـیز چـپاول کردند (همان، 1962م، ج1، ص311).
موجز تاریخ البـلدان العـراقیه (عبدالرزاق الحسنی)
ناحیه کربلا میان نواحی مختلف سرزمین عراق، از قداست و ارزش بسیار برخوردار است و در کنار نواحی حله و دیلم و دیوانیه، منحصر به فرد است. امروزه مرکز این نـاحیه شـهر کربلاست؛ شهری مشهور در تـاریخ جـدید و قدیم. نام این شهر در تاریخ قبل از اسلام ازدیرزمان شناخته شده بود؛ بلکه به گفته روایات متواتره دینی، نام این بقعه مبارکْ سابقه ای تا زمان حیات آدم ابوالبشر دارد.
محتمل است که لفظ «کـربلا» بـرگرفته از واژه «کور بابل» باشد؛ به معنای مجموعه قریه های بابلیه، از جمله نینوا (نزدیک به اراضی سدة الهندیه)، غاضریه که به اراضی حسینیه یا کربلا قریه ای از جهت شرق و جنوب نزدیک به شهر کربلا)، کـربلا یا عـقر بابل (قـریه ای در شمال غربی غاضریه با تپه هایی آکنده از آثار باستانی)، نواویس (که قبل از فتح اسلامی قبرستانی عمومی بوده اسـت)،
حیر (که به آن حائر نیز گفته می شود؛ اما حائر که در روایاتـ آمـده و زائر بـین قصر و اتمام نماز در آنجا مخیر است، منظور محل دفن حسین (ع) است ) و دیگر قریه ها و آبادی ها که بسیارند. (الحـسنی، 1351ق، ص60).
بـعضی معتقدند که «کربلا»، مرکب از دو واژه «کرب» به معنای حرم و «ایل» به معنای خداست کـه جـمعاً مـی شود «حرم الله». این لفظ آشوری است و حاکی از این مطلب که در این مکان، موضعی جهت عبادت و انجام مـناسک خاص وجود داشته و این، توهم آشکاری است.
در رساله ای به خط سید صدر خواندم کـه ایشان احتمال داده بود کـلمه «کـربلا» مشتق از «کربه» به معنای زمین سست و نرم باشد و چون زمین کربلا دارای خاک سست و نرم بوده، بدین نام خوانده شده است. نیز محتمل است که از «کرب» به معنای نقاوت و پاکی، مشتق شـده باشد. عرب می گوید: «کربتُ الحنطه»، یعنی گندم را پاک و تمیز کردم. لذا چون این منطقه از ریگ و گیاه و درخت خالی است، به آن کربلا گفته اند. احتمال دیگر، وجود گیاه اکربل (ترشک ) در این مکان است که به فراوانی یافت مـی شود. از مـیان احتمالات ذکر شده در نوشته صدر، احتمال دوم روشن تر و مناسب تر به نظر می رسد.
روایت شده که وقتی حسین(ع) وارد کربلا شد و در محاصره لشکر عبیدالله بن زیاد قرار گرفت، پرسید: «نام این ناحیه چیست»؟ گـفتند: «عـقر». فرمود: «پناه می بریم به خدا از عقر و نامرادی». سپس به محلی که در آن فرود آمده بود، اشاره کرد و پرسید: «به اینجا چه می گویند»؟ گفته شد: «کربلا». فرمود: «سرزمین کرب و انـدوه و بـلا». سپس خواست از آنجا بیرون رود، نگذاشتند و شد آنچه شد.
همچنین بیان شده است که امیرمؤمنان (ع) در راه صفین، در کربلا فرود آمد و در خاک و تپه ها و آثار آن به دقت نگریست. چون علت این عمل را پرسـیدند، فـرمود: «این سـرزمین قدر و منزلت بسیار دارد. اینجاست کـه از مـرکب های خـود فرود می آیند و خونشان بر زمین ریخته می شود». پرسیدند: «آن جماعت کیان اند»؟ فرمود: «گروهی ممتاز از خاندان محمد9 در اینجا بار می اندازند» (دینوری، 1960م، ص250).
اما امـروزه کـربلا در حـدود 74 مایلی بغداد واقع شده و راه آهن ثابت، این دو شهر را بـه هـم متصل کرده است. کربلا شهری وسیع در طرف راست آبراه حسینی، و در محاصره درختان نخل و باغ های پرمیوه است. کربلا، از جهت آبـادانی، بـه دو بـخش تقسیم شده است: بخش اول «کربلای قدیم» است که بر ویرانـه های کربلای روزگار پس از عاشورای سال 61 هجری، که در تاریخ مشهور است، بنا شده و قسم دوم «کربلای جدید» است که نقشه آن در دوران ولایت مـصلح کـبیر، مـرحت پاشا، در سال 1285 قمری به انجام رسید و سپس از سال 1300 قمری به شـکلی مـتفاوت با نقشه قدیم بنا گردید.
اما متأسفانه چون بر زمین شوره زار ساخته شده بود و آب به راحـتی در آن فـرو مـی رفت، باعث شد پی ها و پایه های دیوارها تخریب شود و بخش معظمی از شهر به ویرانـه تـبدیل شـود؛ ازاین رو پیرامون کربلا منجلاب ها و باتلاق های متعدد مشاهده می شود.
ضریح امام حسین(ع) امروزه در میانه صـحن بـزرگی واقـع است که گنبد حرم با تلألؤ خاص خود بر آن نورافشانی می کند. این گنبد دو مأذنه مـطّلا دارد کـه شکوه و جلال ظاهری حرم را صدچندان کرده است. طلاکاری گلدسته ها با هزینه ای که نـاصرالدین شاه در سـال 1273 قـمری پرداخت کرد، به سامان رسید؛ همچنان که این مطلب با خطی از طلا بر دیواره گنبد نـیز ثـبت است. ارتفاع گنبد در حدود پانزده متر است.
تاریخ تأسیس حرم حسینی به روزگـار شـهادت امـام(ع) برمی گردد. ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات، که از کتب نفیسه در موضوع خود است، در این باره می نویسد: «کسانی کـه - یعـنی بنی اسد - حسین را به خاک سپردند، نشانه ای بر قبر نصب کردند و پرچم و بـنایی کـه بـه آسانی تخریب نشود، برای آن برپا نمودند» (ابن قولویه، 1356ق، ص262).
بنای قبر حسین(ع) مسجدی بود کـه تـا بـعد از بنی امیه و در دوران بنی عباس تا عصر رشید همچنان برجای بود. هارون الرشید آن بنا را ویران کـرد و درخـت سدره جنب مرقد را ریشه کن ساخت و آثار قبر را از میان برد. در زمان مأمون، بنای قبر تجدید شد. امـا مـتوکل به تخریب قبر حسین(ع) و اصحابش فرمان داد و آن مکان را زیر آب گرفت تا چیزی از آن باقی نـماند.
بـا مرگ متوکل فرزندش، المنتصر، به آل ابی طالب روی خـوش نـشان داد و بـه آنها انقاق، و اموالی بینشان تقسیم کرد. در زمـان وی قـبور شریفه اعاده و احیا شد. از آن دوره تا سال 767 چندین مرتبه قبر امام(ع)، بر اثر عـوامل طـبیعی و غیر طبیعی، تخریب، و توسط امـرا و وزرا بـازسازی و تجدید شـد. سـاختمان فـعلی حرم حسینی - همچنان که بر بالای مـحراب، نـزدیک سر نوشته شده - در سال 767 قمری احداث شده است.
ضریح حسین(ع) از سکویی چـوبین تـرصیع شده با عاج است که بـر بالای آن دو محفظة مشبک قـرار گـرفته: یکی محفظة داخلی و از فولاد گـران قیمت اسـت و دیگری محفظة خارجی و از نقرة سفید خالص است. روی ضریحْ ظروف طلائی تزیین شده با سـنگ های قـیمتی قرار گرفته است و در هر چـهار گـوشه ضـریح، گوی ها و رمانه هایی از طـلای خـالص به قطر تقریبی نـیم متر خـودنمایی می کنند.
مشبک دیگری کوچک تر، اما با همان مزایای مشبک خارجی و متصل به آن وجود دارد کـه قـبر علی بن الحسین(ع) را، که در روز عاشورا در رکـاب پدر بـزرگوارش به شـهادت رسـید و در کـنار او به خاک سپرده شـد، در بر گرفته است.
در مقابل این محفظه، مکانی مقدس وجود دارد که شیعه هرگز قدم بر آن نمی گذارد؛ چـون بـاورشان این است که آنجا محل دفـن دیگـر شـهدای کـربلاست. در این نـقطه، مشبکی از نقرهْ مـتصل بـه دیوار دیده می شود که معروف به مقبره شهدای کربلاست.
یک گلدسته با آجرهای رنگی در صحن حرم وجود دارد که بـه آن مـناره عـبد می گویند. در سبب ساختن این مناره گفته شـده مـردی سـیاه پوست، کـه در صـحن زنـدگی می کرد و کاسبی بی رونقی داشت، هر روز از درآمد اندک خود مقداری را پس انداز می کرد و روزی توانست با آن پس انداز، که مبلغ درخوری شده بود، آن مناره ماندگار را بنا کند.
ضریح عباس بن عـلی بن ابی طالب: ، که در یک روز با برادرش حسین(ع) به شهادت رسید، در فاصله نه چندان دوری از حرم حسین(ع) قرار دارد. این ضریح وسط صحنی بزرگ است که از دیگر صحن های ائمه: ، از جهت اندازه بنا و عظمت و کثرت طلاکاری ها و تـزئینات چـیزی کم ندارد.
مرقد حر بن یزید ریاحی در سه مایلی غرب کربلاست؛ همو که سرلشکر عبیدالله بن زیاد بود و توبه کرد و در نهایت در کنار حسین بن علی(ع) و ضد لشکر یزید بن معاویه جنگید و بـه شـهادت رسید. قبر حر زیباست و گنبدی مزین به کاشی های رنگارنگ دارد. بیشتر زائران کربلا، قبر او را زیارت می کنند و مردم کربلا نیز برای تفریح و تفرج به باغ ها و بوستان های اطـراف قـبر می روند. بر سردر ورودی مزار حـر نـوشته شده است: «این مکان به همت آقاحسین خان شجاع السلطان در محرم سال 325 قمری بنا شده است». شاه اسماعیل صفوی، روزی که وارد بغداد شد اولین کسی بود که این قبر حـر را آشـکار، و آن را احداث کرد (الحسنی، 1351ق، ص67 ).
المـحاضرات مـن الاحتلال حتی الاستقلال (عبدالرحمان البزاز )
حاکمان سیاسی و دستیاران آنها در مسائلی که پیش می آمد، از روش عنف و زور، که در بغداد به کار گرفته می شد، استفاده می کردند؛ برای نمونه در کربلا، حله، دیوانیه و قبل از آن در نجف چـنین روشـی اعمال می شد (بزاز، 1954م، ص168 ).
نجف و کربلا، دو مرکز بزرگ دینی در عراق، به مراکز اصلی بیداری ملی و حرکت قومی در عراق تبدیل شده بود. ناآرامی ها و روحیه جنبش و اعتراض مردم در شهر کربلا، امری محقق و آشـکار بـود؛ به خـصوص پس از آنکه مقامات انگلیسی دوازده نفر از جمله شیخ محمدرضا، فرزند مجتهد کبیر شیرازی، را نفی بلد کردند. عده ای را به حله و گـروهی را به بصره و از آنجا به جزیره هنگام در خلیج فارس فرستادند و پس از نامه نگاری های بـسیار بـین بـعضی علما و مقامات انگلیسی در جهت اجبار آنها بر کنار گذاشتن سیاست زور و تهدیدو تأمین حقوق عراقی ها، صورت گرفت.
ازاینـرو شـیخ شیرازی در فتوای خود تصریح می کند: «مطالبه حقوق بر همه عراقی ها واجب است و آنـها بـاید در این امـر، جهات آرامش و مسالمت را رعایت کنند. اما اگر انگلیس از قبول مطالبات آنها خودداری کرد، می توانند بـه نیروی دفاعی متوسل شوند». این فتوا در مردم قبایل مختلف، تأثیر ماندگاری برجای گذاشت و پیغـامبران انقلاب، آن را در مناطق مختلف مـنتشر کـردند و به تبلیغ محتوای آن در میان مردم همت گماشتند (همان، 1954م، ص33-34).
آتش انقلاب تنها در نواحی اطراف فرات شعله ور نبود؛ هرچند فرات بزرگ ترین میدان و عرصه حضور انقلابی مردم به شمار می رفت. سران و داعیان انقلاب تـوانسته بودند در بغداد، کاظمیه و کربلا شور و حماسه ضدیت با انگلیسی ها را در مردم برانگیزند. تعدادی از جوانان بغداد یک انبار سوخت متعلق به انگلیسی ها را آتش زدند و تمام ذخیره سوخت آن را از بین بردند. این عمل، حرکت وسایل مـوتوری انـگلیسی ها در کل عراق را مختل کرد (همان، 1954 م، ص37).
تاریخ العرب الادبی (رینولد نیکلسن)
یزید - با همه اوصاف و ویژگی ها و غرائز و احساسات بدوی و بیابان نشینی، همچون لذت گرایی و کراهت نسبت به تقوا و لاابالی گری - در مسائل دینی دست به عـملی خـطرناک زد و به وقوع حادثه ای حکم کرد که کمتر مسلمانی حتی هم اکنون با یادآوری آن ماجرای فجیع و وحشت بار، متأثر نمی شود و به خود نمی لرزد.
خلاصه آنچه در سال 61 هجری واقع گردید، این بود که حـسین بـن علی(ع) به همراه جمع خانواده و عده ای از دوستان مخلص خود راهی مکه شد؛ درحالی که به جهت انتساب به پیامبر9، خود را از دیگران به خلافت سزاوارتر می دانست.
آن گاه پس از مدتی از مکه به قـصد کـوفه بـیرون آمد؛ چراکه همه مردم آن شـهر شـیعه بـودند و انتظار می رفت وی را در هدفی که پیش گرفته بود، یاری و تأیید کنند. اما کوفه در دل خود مخاطراتی نهفته داشت و امنیت چندانی در آن برقرار نبود. فرزدق شاعر، کـه طـبیعت نـاپایدار و رنگ عوض کن همشهریان خود را می شناخت، به حـسین(ع) خـبر داد که «دل هاشان با تو و شمشیرهاشان با بنی امیه است».
اما هشدار فرزدق، دیرهنگام بود و در کوفه، عبیدالله بن زیاد - که با دسـتگیری و بـه شـهادت رساندن مسلم بن عقیل، نماینده حضرت، جوّی آکنده از ترس و نـاامنی در شهر ایجاد کرده بود - لشکری مجهز برای جلوگیری از حرکت کاروان حسین(ع) گسیل داشت. با اینکه مجال بازگشت بـرای حـسین(ع) بـاقی بود، اما همراهان وی فریاد برآوردند که باید انتقام خون مسلم گـرفته شـود.
لذا جای تردیدی برای حسین(ع) باقی نماند. پس با جماعت اندک همراهش - که در میان آنها کودکان و زنان بـودند و شـمارشان حـدود دویست نفر بود - به موازات فرات، به طرف شمال حرکت کرد. آنـجا بـود کـه نامه عبیدالله به شمر بن ذی الجوشن، آن ملعون تا ابد، رسید که حسین(ع) یا باید بـدون هـیچ قـید و شرطی تسلیم شود یا کشته خواهد شد. حسین(ع) تسلیم را نپذیرفت و مردان لشکر خود را برای مـعرکه ای سـخت با لشکر انبوهی که او را احاطه کرده بودند، آماده ساخت.
توان آن نیست که قـضایای روز عـاشورا و آنـچه در آن روز بر حسین(ع) و یاران او رفت - که هر صحنه آن، موجی از غم و اندوه را بر وجود آدمی حـاکم مـی سازد - جزء به جزء و مفصل بیان گردد. تنها به ذکر آخرین لحظات زندگی حـسین(ع) اشـاره ای مـی شود.
افسران لشکر بی رحم و نفرت انگیز بنی امیه از اینکه خود مستقیماً وارد عمل شوند و دست به خون فرزند پیامـبرشان بـیالایند، امتناع می کردند. امید داشتند که وی را زنده دستگیر کنند و تحویل عبیدالله دهند. در مـیان آنـها شـمر بن ذی الجوشن از این بابت هیچ امتناع و کراهتی نداشت؛ ازاین رو می کوشید کار کشتن حسین(ع) را هرچه زودتر بـه انـجام بـرساند. لذا پس از تأخیر و تعلل لشکریان به خشم آمد و دستور به هجوم و یکسره کـردن کـار داد... و آن جنگ نابرابر به پایان رسید. حسین(ع) در گودال قتلگاه بر زمین افتاد و یاران شجاع و وفادارش با پیکرهای خـونین پیرامـونش غلتیدند.
روایات اسلامی - به جز موارد نادری که با خاندان اموی پیوندی داشـتند - هـمگی حسین(ع) را شهید و مقتول، و یزید را قاتل او می دانند. اما دربـاره اسـلام امـوی ها، این مسئله بسیار بعید و دور از واقع است. آنها قـوانین اسـلام را هتک کردند و پیامبر و بزرگان دینی را به سخره گرفتند. آنها طاغی بودند و در برابر کـسانی کـه حقیقت خلافت رسول الله9 را داشتند، عـلَم طـغیان و نافرمانی بـرافراخته بـودند.
پس حـق نداشتند مؤمنان معترض به حکومت غـاصبانه خـود را به قتل برسانند. با نگاه دقیق درمی یابیم که آنچه حکم تاریخ نـامیده مـی شود، در واقع حکم دین و حکم الهی اسلام اسـت و بر این اساس باید گـفت کـه اموی ها هرگز به حکم تـاریخ، یعـنی حکم الهی و اسلامی، تن ندادند و بدان تمکین نکردند (نیکلسن، 1387ق، ص196).
کربلا در ارتباط با شـیعه، در یک نـسبت سنجی، همچون جنگ نهروان نسبت بـه خـوارج اسـت. این معنا را کثیر عـزه (م.105ق.)، شـاعر عرب، این گونه بیان کـرده اسـت:
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی}
چندی پس از شهادت حسین(ع)، قبر او در کربلا به محلی بـرای زیارت و فـرود کاروان های زیارتی شیعه تبدیل شد. تـوابّین در سـال 65 هجری، نـخست در کـنار قـبر حسین(ع) حاضر شدند و فـریاد به ناله و گریه بلند کردند و به توبه و تضرع پرداختند و از خدا خواستند، کوتاهی آنان در یاری سبط پیامـبر9 را بـر آنان ببخشاید. همچنین پیشوایشان این گونه فـریاد بـرآورد: «پروردگـارا، رحـمت کـن حسین (ع) را که شـهید فـرزند شهید، مهدی فرزند مهدی و صدیق فرزند صدیق است. پروردگارا، گواه باش که ما پیروان دین ایشان و رهرو راهـشان و دشـمن دشـمنان و دوستدار دوستان آنانیم».
فاجعه شهادت حسین (ع) تـأثیر عـمیقی بـر شـاعر بـزرگ آن روز، یعـنی فرزدق، گذاشت؛چندان که از همشهر ی های کوفی خود خواست، ذمة خود را از این فاجعه، مردانه تبرئه کنند و گفت: «هرچند که بر فرزند پیامبرشان خشم گرفتند و بهترینِ امت را کشتند، امـا بدانید که عزت او ابدی است و شکوه او دستخوش گذر روزگار نخواهد شد و خداوند تا آخرین روز، بر ذلت و خواری دشمنانش یکسره خواهد افزود». آن گاه این بیت را خواند:
اگر همت انتقام خون فرزند بـهترین خـود را ندارید پس سلاح خود بیفکنید و زندگی راحت پیشه کنید (همان، 1387ق، ص218)
بلاد العرب (دی. جی. هوکارت )
پس از علی بن ابی طالب(ع) دو فرزندش، حسن و حسین(ع)، سرنوشتی متفاوت داشتند. حسین(ع) نسبت به برادرش تحت فـشار و تـهدید بیشتری واقع بود؛ هرچند هیچ کدام از آنها به حق خود نرسیدند. ابراز عشق و محبت و طاعت به این خانواده، که همگی سرآمدان و قهرمانان حق و راسـتی بـودند، امر ناگزیری است. صف های مـتراکم زائران مـشهد و مزار علی (ع) در نجف و حرم حسین(ع) در کربلا، عواطف و احساسات جوشان زائران نسبت به امامان و همچنین برگزاری مجالس عزا و ماتم در دهم محرم در تمام دنیای اسلام، هـمگی در طـول سالیان سال استمرار داشـته و حـاکی از آن است که شهادت یک قدیس، می تواند بیش از تمام روزهای زندگیش برای مکتب و پیروانش سودمند و نافع باشد (هوکارت، 1949م، ص75).
تاریخ العرب (فیلیپ حتی)
در محرم سال 61 هجری عمر، فرزند فرمانده مشهور اسلامی سـعد بـن ابی وقاص، با سپاه چهار هزار نفری، حسین(ع) و جماعت اندک او، که دویست نفر بودند، را در کربلا - در 25 مایلی شمال غربی کوفه - محاصره کرد. قافله حسین(ع) از پذیرش شرایط عبیدالله و تسلیم شدن به حکم او، سـر بـاز زدند و کـار به جنگ و مقاتله انجامید و حسین(ع)، سبط رسول9، پس از تحمل ضربه ها و جراحات بسیار، به شهادت رسید و سرش را به شـام برای یزیدفرستادند؛ البته آن سر مقدس در همان شام به خواهر و فرزند حـسین(ع) بـازگردانده شـد و به تن حضرت در کربلا محلق گردید.
مسلمانان شیعه، زنده نگاه داشتن یاد حسین(ع) در دهه اول محرم و برپا کردن مـجالس حـزن و ماتم را سالانه بر خود لازم می دانند و نمایشی عاطفی و دینی که بازگوکننده جهاد و مصائب حـسین(ع) اسـت، اجـرا می کنند. این نمایش دینی سالانه (تعزیه)، در دو فصل برگزار می شود: فصل اول در دهم محرم با عنوان «عاشورا»، در کـاظمین (در نزدیکی بغداد) اجرا می شود و فصل دوم با نام «بازگشت سر مقدس»، در چهلم شهدای کـربلا، در کربلا روی صحنه می رود.
بـیراه نـخواهد بود اگر بگوییم که خون حسین(ع) بیش از خون پدرش، علی (ع)، اساس عقیده شیعه قرار گرفته است. تشیع در روز دهم محرم زاده شد و از آن روز به بعد، امامت در فرزندان علی(ع) مبدأ اعتقادی در مذهب شیعه محسوب شـد، به نسبت رسالت محمد(ص) در اسلام.
روز کربلا شعار و شاخصه ای را به شیعه بخشید که نماد جهاد و مبارزه آنها در معرکه های مختلف است؛ یعنی «خونخواهی حسین». ماجراهای بعد از شهادت حسین(ع) نشان داد که این رمز مبارزه، یکـی از عـوامل اصلی در ریشه کنی دولت بنی امیه بود (حتی، 1991م، ص190 ).
اولین اقدام متوکل عباسی، پس از روی کار آمدن، زنده کردن عادت خشونت و تضییق علیه شیعه بود. او ضریح علی(ع) در نجف و مقدس ترین ضریح، یعنی ضریح حسین(ع) در کربلا را ویران کرد و بـا این کـار خود، نفرین همیشگی شیعه را به جان خرید (همان، 1991م، ص440).
گزیده دائرة المعارف اسلامی (جی.ه. کرامرز)
مشهد حسین(ع) زیارتگاهی در غرب فرات و شصت مایلی جنوب غربی بغداد، بر بلندی های صحرا (حموی، 1906م، ج4، ص249) و روبـه روی قـصر ابن هبیره است (مقدسی، 1991م، ج3، ص121). احتمال دارد لفظ کربلا به واژه «کربیلا» در لغت آرامی یا لفظ «کربلا تو»، که نوعی از پوشش سر است، در لغت آشوری مرتبط باشد.
گفته شده که خالد بن ولید پس از فـتح حـیره، لشـکر خود را در کربلا اقامت داد (حموی، 1906م، ج4، ص250). امـام حـسین بـن علی(ع) با گروهی از یاران و خانواده اش به عزم مطالبه حق خلافت خود از مکه رو به عراق نهاد و در عاشورای سال 61 هجری در کربلا و در منطقه نینوا بـا جـمعی از هـمراهانش به شهادت رسید (همان، 1906 م، ج4، ص870) و مکانی که تن بـی سر حـسین(ع) در آن مدفون گردید، خیلی زود زیارتگاه شیعیان و پیروان آن حضرت شد و مدتی بعد از ماجرای کربلا و پیش از فرا رسیدن سال 65 هجری، سلیمان بن صرد خـزاعی بـا یاران خـود به زیارت قبر حسین(ع) رفت و یک شبانه روز آنجا ماند (طبری، 1983م، ج2، ص545).
در سال های 122 و 436 نـیز کاروان هایی به قصد زیارت وارد کربلا شده اند. ام موسی، مادر مهدی خلیفه عباسی، به مؤمنانی که عهده دار امور ضریح مقدس حـسین(ع) بـودند کـمک های مالی می کرد (همان، 1983 م، ج3، ص752 ).
متوکل عباسی سال 236 قمری ضریح حسین(ع) و ملحقات آن را ویران سـاخت و دسـتور داد آن مکان را با خاک یکسان، و در آن کشت وکار کنند و زیارت قبر حسین(ع) را با وضع جریمه های سخت، ممنوع ساخت (همان، 1983، ج3، ص1407).
ابـن حـوقل حـدود سال 367 قمری از بارگاهی عظیم و غرفه ای با یک گنبد و دو در از هر طرف یاد کرده که در داخـل آنـ ضـریح حسین(ع) قرار داشته است و در بیشتر اوقات زائران بسیاری به آنجا رفت وآمد می کردند. ضبة بن مـحمد اسـدی، از اهـالی عین التمر و یکی از شیوخ بزرگ قبایل، سال 369 قمری حائر حسینی را ویران کرد و عتبات مقدس دیگـر نـیز از هجوم او در امان نماندند؛ ازاین رو نیروهای تأدیبی به سویش اعزام شدند.
اما ضبة بـن مـحمد از عـین التمر گریخت و پیش از رسیدن نیروها خود را در صحرا از چشم آنان پنهان ساخت (ابن مسکویه، بی تا، ج2، ص338 ). عـضدالدوله بـویهی شیعی در همان سال دو بارگاه مقدس علوی در نجف و حسینی در کربلا را تحت اشراف و حمایت خـاص خـود قـرار داد (ابن اثیر، 1965م، ج8، ص518). حسن بن فضل (م.414 ق.)
دیواری مشابه آنچه در نجف پیرامون ضریح امام علی(ع) ساخته شده بـود، گـرداگرد ضریح مبارک حسین(ع) برپا کرد (همان، 1965م، ج9، ص154). در ربیع الاول سال 470 به سبب سقوط دو مـشعل، آتـش سوزی مـهیبی در حرم حسین(ع) واقع شد که بر اثر آن، گنبد و رواق ها آکنده از سیاهی و خاکستر گردید (همان، 1965 م، ج9، ص209 ).
مـلکشاه سـلطان سـلجوقی پس از ورود به بغداد، به زیارت حرم علی(ع) و حسین(ع) توفیق یافت. در آن روزگار به این دو زیارتگاه بـه وزان کـلمات تثنیه همچون عراقان و بصرتان و حیرتان و مصران و... «مشهدان» گفته می شد (همان، 1965م، ج9، ص103). غازان ایلخانی سال 703 وارد کربلا شد و هـدایای هـنگفت و عظیمی به عتبة مقدسه پیشکش کرد و همو بود که برای تأمین آب کـربلا، کـانالی از فرات تا شهر احداث کرد که امـروزه بـه «نـهر حسینیه» مشهور است.
ابن بطوطه در سال 727 از راه حـله بـه کربلا وارد شد. وی در سفرنامه خود شهر را این گونه توصیف می کند: شهری است کوچک در میان نـخلستان ها. آب آن از فـرات تأمین می شود. در وسط شهر، ضـریح مـقدس قرار گـرفته و در جـنب آن مـدرسه ای بزرگ و مشهور واقع است که اقـامتگاه زوار نـیز می باشد، جز با اجازه مسئولان ضریح، وارد شدن به آن امکان ندارد.
زائران حصار نـقره ای قـبر را می بوسند. روی ضریح چراغ های طلایی و نقره ای قـرار گرفته و بر درها پردهـ های حـریر آویخته است. ساکنان کربلا بـه دو گـروه «اولاد زحیک» و «اولاد فایز» تقسیم شده اند و یکسره میان ایشان جنگ و نزاع است و این، ضررهای بسیاری را بـر شـهر تحمیل کرده است. جالب اینـکه تـمام ایشـان شیعی مذهب اند (ابـن بـطوطه، 1417ه، ج2، ص99).
دوازده هزار تن از وهـابیون بـه سرکردگی شیخ مسعود در نیسان سال 1802 میلادی و در غیاب زائران، که به نجف رفته بودند، وارد کربلا شدند و حـدود سـه هزار نفر از ساکنان شهر را قتل عـام، و خـانه ها و بازار را غـارت کـردند و بـا خود بردند؛ حتی ورقـه های مسی طلاکاری شده و گنجینه های دیگر را بردند و ضریح را نابود کردند. اما چیزی نگذشت که با ورود تـبرعات بـسیار از اطراف کشورهای شیعی تمام خرابی ها جـبران، و از اول بـازسازی شـد.
هـم اکنون کـربلا با داشتن بـیش از پنـجاه هزار نفر جمعیت، از جهت وسعتْ دومین شهر، و ثروتمندترین شهر عراق محسوب می شود. اهمیت کربلا تنها بـه جـهت انـبوه جمعیتی نیست که هر روز آن را زیارت می کنند، بـلکه این شـهرْ نـقطه انـطلاق و حـرکت کـاروان های زیارتی فارس در رفتن به نجف و مکه است و چون بر حاشیه غربی صحرا واقع شده از موقعیت مهمی برای تجارت با دیگر سرزمین های عربی و معاملات تجاری آنان برخوردار اسـت.
اسم کربلا به طور دقیق تنها بر بخش شرقی باغ های نخل، که شهر را احاطه کرده اند، اطلاق می شود و شهر کربلا با عنوان «مشهد» یا «مشهد الحسین» معروف است.
ضریح امام حسین (ع) در صـحنی بـه مساحت 270ـ354 قدم، که گرداگرد آن ایوان ها و غرفه هایی احداث شده، قرار دارد. دیوارها را با حاشیه ای پیوسته و آبی رنگ، که می گویند تمام قرآن به خطی سفیدرنگ بر آن نوشته شد، آراسته اند. مساحت خود بـنا 138ـ156 قـدم است و بنای مستطیل شکلی که از راه دالانی زراندود به آن وارد می شویم، ورودی مسقفی است که به آن «جامع» گفته می شود.
ضریح حسین(ع) در وسط این مجموعه با گنبدی در بـالای سـر حدود 6 قدم ارتفاع و 12 قدم طـول دارد و مـحاط به محفظه ای نقره ای است. به ازای این ضریح، ضریح کوچک تر دیگری - که قبر علی اکبر، فرزند حسین(ع)، را در خود جای داده است - دیده می شود (مسعودی، 1971م، ص303).
نقش و تصویرهایی که انسان در داخـل حـرم با آنها مواجه مـی شود، چـیزی در حد روایت های اساطیری است. به هنگام غروب و حتی در هنگام ظهر، نور مشعل ها و شمع هایی که پیرامون محفظه نقره ای نصب شده، با انعکاس هزار هزار خود در لایه ها و پوشش های بلوری کوچک و بی شمار دیوارهـا و سـتون ها، جلوه های سحرآمیز و تأثیرگذاری را، که در خیال هم نمی گنجد، به وجود می آورند و هرچه این نور رو به بالا و سقف قبه می رود، به خاطر کم بودن صفحات کوچک بلورین، انعکاس کمتری دارد و پراکندگی انعکاس ها تلألؤ سـتارگان در آسـمان را تداعی مـی کند.
طرف قبله حرم حسین(ع) به شکل جالب و شگفت آوری دارای تزیینات زیبا و برجسته است. دو طرف ورودی، دو مناره که بزرگ تر از مـناره سوم (مناره عبد) هستند، قرار گرفته است. در این مکان مسجدی برای اهـل سـنت وجـود دارد و همچنین چسبیده به صحن، در طرف شمالی، مدرسه ای بزرگ، که مساحت حیاط آن حدود 85 قدم است، به شکل مـربع بـا یک مسجد خاص و چند محراب واقع است.
ضریح عباس بن علی(ع)، برادر حسین(ع)، حـدود شـشصد یارد1، دورتـر از حرم حسین(ع) در شمال شرقی آن قرار گرفته است. بقعه خیمه گاه حسین (ع) را در جاده ای که از طرف غربی بـه بیرون شهر منتهی می شود، می بینیم که ظاهر بنای آن به شکل خیمه است و دو طـرف ورودی آن، دو تخته سنگ به شـکل هـودج، تصویر زیبایی ساخته اند.
مشهور است که هرکس در حرم حسین(ع) مدفون گردد، ورود به بهشت را احراز کرده است؛ ازاین رو بسیاری از زائران پیر و مُسن یا بیماران بدحال خود را به کربلا می رسانند تا در بقعه مقدسه از دنیا روند و در جـوار حرم به خاک سپرده شوند.
کربلا در ادبیات
و این بابی است که چندین مجلد بزرگ و حجیم نیز کفایت آن را نمی کند؛ چه اینکه آنچه شاعران بزرگ به صورت شعر و ادبای طراز اول به صورت نثر در ادعـیه و ابـتهالات خود درباره حسین(ع) و واقعه روز دهم محرم سال 61 هجری نوشته و ثبت کرده اند، فراتر از حد احصاست. در پایان این مقال برای نمونه، بخشی از قصیده میمیه ابوفراس حمدانی در موضوع کربلا را ذکر می کنیم، با این مطلع:
حقیقت از دسـت شـده و ارکان دین از هم گسسته است و اموال خاص آل پیامبر، در بین دشمنان قسمت شده است
تا آنجا که می گوید:
واحد طول در انگلستان تقریباً 92 سانتیمتر.
کجایند وُداّن! آیا برای خدا کسی نیست که انتقام سـتاند از طاغیان؟ آیا انـتقام گیرنده ای به نفع دین وجود ندارد؟
درحالی که آل علی در خانه هاشان در مضیقه اند کار سیاست به دست زنان و غلامان فتاده است
هیچ گونه موازنه ای در شرافت بین شما (بنی عباس) و آل علی نیست و در هیچ اقدامی شما بر آنـان بـرتری نـدارید
روز غدیر پیامبر به نفع آنـان بـرخاست و خـدا و فرشتگان و امت های دیگر بر این امر شاهد بودند
آن گاه بنی عباس ادعای تملک ارث ایشان را کردند حال آنکه نه کاری کرده بودند و نه سـابقه ای شان بـود
آیا شـما خود را پیروان او می دانید درحالی که چنگال هاتان به خون فرزندان طـاهرینش آلوده است؟
ای جـماعتی که پس از سعادت به شقاوت در آمدید و پس از سلامت، هلاک و نابود شدید!
چه بسیار زشت رفتاری که از آنان چشید اگرچه استخوان های شـریف مـدفون در طـف پوسیده، و خاک شود
این دو بیت اخیر اشاره به حادثه سـال 236 قمری دارد که متوکل، قبر حسین(ع) را ویران ساخت. انگیزه ابوفراس در سرودن این شعر آن بود که محمد بن سکره هاشمی در قـصیده ای بـه فـرزندان ابی طالب افتخار، و فرزندان علی (ع) را تنقیص کرده و در آن نسبت به ایشان غیر مـنصفانه سـخن گفته بود. شعر وی، از جهت محتوا، بسیار نازل بود و همین مانع شد که ابوفراس در جواب شعر او، شـعر بـگوید. امـا بعدها در مدح اهل بیت: قصیده ای غرّا سرود که بخش هایی از آن ذکر شد.
نـتیجه گیری
از آنـچه در اینـ مقال به عنوان پاره ای از متون تاریخی دیروز و امروز درباره کربلا و حادثه شهادت حسین بن عـلی(ع) بـیان گـردید، روشن شد که از همان روزهای آغاز پس از عاشورا، کربلا و اتفاقات آن در ذهن ها و سینه ها ثبت گـردید و بـه مرور زمان و اهمیت پیدا کردن مسئله ثبت کتابی واقعه عاشورا و پیش آمدن این مجال، مورخان و جـغرافی دانان و سـیره نویسان دسـت به کار شدند و هر یک به وسع همت و اطلاع خود، پاره ای از تاریخ خونبار کربلا را بـه رشـته تحریر درآوردند و این جریان در طول زمان ادامه یافت تا به عصر کنونی منجر شـد و هـیچ تـاریخ و متن مهم تاریخی را، که درباره تواریخ اسلامی و کشورهای اسلامی بحث کرده، نمی توان دید که خالی از تـذکر یادآوری حـادثه طف و شهر کربلا و پیشینه تاریخی آن سرزمین باشد.
منابع:
ابن اثیر جزری، عـلی بـن مـحمد (1965م)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
ابن بطوطه، محمد بن عبدالله (1417ق)، رحلة ابن بطوطه، تحقیق عـبدالهادی التـازی، مـغرب، رباط، اکادیمیة المملکة المغربیة.
ابن طقطقی، محمد بن علی (1923م)، الفخری فی الآدابـ السـلطانیه و الدول الاسلامیة، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربی.
ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد (1350ق)، شذرات الذهـب فـی اخبار من ذهب، بیروت، دار ابن کثیر.
ابن قولویه، جعفر بن محمد (1356ق)، کـامل الزیارات، نـجف اشرف، مطبعة المرتضویة.
بزاز، عبدالرحمان (1954م)، محاضرات عـن العـراق مـن الاحتلال حتی الاستقلال، عراق، معهد الدراسات العـربیة العـالمیة.
حتی، فیلیپ (1991م)، تاریخ العرب، بیروت، دار الملایین.
حسنی، عبدالرزاق (1351ق)، موجز تاریخ البلدان العراقیة، صـیدان، مـطبعة العرفان.
دینوری، احمد بن داوود (1990م)، الاخـبار الطـوال، تحقیق عـبدالمنعم عـامر، قـاهره، دار احیاء الکتب العربی.
سویدی، عبدالرحمان بـن عـبدالله (1962م)، حدیقة الزوراء، تحقیق عماد عبدالسلام رؤوف، بغداد، منشورات المجمع العلمی.
طبری، محمد بن جـریر (1983م)، تـاریخ الامم و الرسل و الملوک، بیروت، مؤسسة الاعـلمی.
کرامرز، جی. ه. (1949م)، المـوسوعة الاسـلامیة الموجزه، لندن.
کرکوکلی، رسول حـاوی (بـی تا)، دوحة الوزراء فی تاریخ وقائع بغداد الزوراء، ترجمه نورس موسی کاظم، بیروت، دار الکتاب العربی.
مـسعودی، عـلی بن حسین (بی تا)، التنبیه و الاشـراف، تـصحیح عـبدالله اسماعیل الصاوی،
فرهنگ زیارت» بهار 1399 - شماره 42 (صفحه 161)
قـاهره، دار الصـاوی.
(1385ق)، مروج الذهب، تحقیق اسـعد داغـر، بیروت، دار اندلس.
مقدسی، محمد بن احمد (1991م)، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، تحقیق مکیه مـدبولی.
نـیکلسن، رینولد (1355ق)، تاریخ العرب الادبی، ترجمه صـفا خـلوصی، بغداد، مـکتبة الاهـلیة.
یاقـوت حموی، یاقوت بن عـبدالله (1906م)، معجم البلدان، بیروت، دار صادر.
فرهنگ زیارت» بهار 1399 - شماره 42 (صفحه 162)
( رجوع شود به تصویر صفحه)
نظر شما