موضوع : پژوهش | مقاله

مکتب تاریخنگاری مدینه

مجله  تاریخ اسلام  هشتم دیماه سال 1380 شماره هشتم 

نویسنده : الدوری عبدالعزیز
ترجمه محجوب الزویری

در میان مکاتب تاریخ نگاری, مکتب مدینه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در این مکتب اولین مطالعات تاریخی در دوره اسلامی صورت گرفته و تإکید اساسی بر ((مغازی)) یا ((دوران رسالت)) بوده است.

نگارنده بر این تلاش است تا اهمیت این مکتب, مورخان بارز آن (عروه , زهری), موضوع مورد توجه آن ها و تإثیر آن را در مسیر تاریخ نگاری اسلامی مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد.

مطالعات و تحقیقات در تاریخ و دیگر علوم, با تلاش مشترک طالبان علم در حلقه های درس آغاز شد. هر حلقه درس تحت نظارت یک استاد بود و دانشجویان برجسته, پس از طی مراحل تحصیلی خود به تشکیل حلقه درس جدیدی اقدام می نمودند. حضور در حلقه های درس نیز برای همگان آزاد بود; بدین سان, سلسله راویان ادامه می یافت. کم کم, در نتیجه مداومت شرایط و مساعدت مرور زمان, مکاتبی در تاریخ و حدیث و فقه شکل گرفت که اولین آن ها در مطالعات تاریخی, ((مکتب مدینه)) یا ((مکتب مغازی))(2) است; مکتبی که پیدایش و جهت گیری خود را مرهون تلاش های دو تن از محدثان فقیه, یعنی ((عروه بن زبیر)) و شاگرد برجسته اش ((زهری)) می باشد.

1

عروه از اشراف و بزرگان قریش می باشد. پدرش ((زبیر بن عوام)), مادرش ((اسمإ بنت ابوبکر)), و خاله اش ((عایشه)), مادر بزرگش ((خدیجه بنت خویلد)), برادرش ((عبدالله بن زبیر)) و همسرش ((ام یحیی)) ـ کوچک ترین فرزند حکم ـ بودند. وی همواره به حسب و نسب خویش مباهات می نموده(3) و این امر در رشد و شخصیت و حتی بر روایاتش نیز تاثیر نهاده است. در سال ولادت عروه اختلاف وجود دارد; گفته می شود که وی در سال 22 ه" یا سال 26 یا 29 ه" تولد یافته است.(4) در روایتی سال تولدش 23 ه" / 643 م ذکر شده که از بقیه دقیق تر به نظر می رسد, زیرا این تاریخ را روایتی دیگر (که عروه را در زمان جنگ جمل(36 ه") سیزده سال می داند) تایید می کند. این روایت هم چنین با آنچه که او خود نقل کرده (که در روز جنگ جمل وی را به سبب کم سال بودن بازگردانده اند) تقویت می شود.(5) در مورد سال وفات عروه نیز چندین روایت داریم: ((طبری)) سال 94 ه" را ذکر می کند. ((ابن سعد)) و پیروانش نیز همین را گفته اند(6), در حالی که ((ابن قتیبه)) بین سال 93 و 94 ه" را ذکر کرده و ((ابن خلکان)) نیز بر این قول است. علاوه بر این ها, روایات دیگری نیز هست(7), ولی قدیم ترین و موثق ترین آن ها, وفات او را به سال94 ه" / 712 م می داند.

عروه در مدینه رشد کرد و در همان جا به تحصیل پرداخت. سپس مدت هفت سال در مصر اقامت گزید و در همان جا ازدواج کرد(8) و چند سفر به دمشق رفت. آرمان های عروه با آرمان های پدر و دو برادرش (عبدالله و مصعب) تفاوت داشت. وی از تمایلات خود به روشنی سخن گفته است: ((آرزویم زهد در دنیا و رستگاری آخرت است و می خواهم از کسانی باشم که دانش از ایشان روایت می شود)).(9)

همین امر نیز در حیاتش تبلور یافت. ((ابن هشام)) درباره او گفته است: ((دائما روزه داشت مگر عید فطر و عید قربان, و هنگامی که درگذشت روزه دار بود)).(10) عشق او به دانش نیز از روایتی که فرزندش هشام درباره او نقل کرده متجلی است, وی می گوید: ((پدرم روز حره کتب فقهی خود را سوزاند و پس از آن می گفت: اگر کتاب هایم را می داشتم, برایم محبوبتر از آن بود که خانواده و اموالم را می داشتم)).(11)

عروه در هیچ یک از رخدادهای سیاسی ای که در زمان او به وقوع پیوست مشارکت نکرد. ((عجلی)) درباره وی می گوید: ((او مردی ثقه و صالح بود که وارد فتنه ها نشد)). (12) وی با سیاست امویان مخالف بود از این رو, گوشه گیری از ((اهل ستم))(13) را پیشه نموده بود.

عروه عرصه حیات را به تحصیل و تدریس گذراند; پیوسته به دنبال گردآوری حدیث و اندوختن دانش بود. او از بزرگان مدینه (چه مرد و چه زن) و از کسانی چون عایشه و عمر و اسامه بن زید و عبدالله بن عمرو بن العاص و ابوهریره و عبدالله بن عباس روایت کرده است.(14) وی یکی از هفت فقیه بزرگ مدینه و از اعلام محدثین آن جا به شمار میآید; چنان که ((عمر بن عبدالعزیز)) درباره وی می گوید: ((هیچ کس از عروه بن زبیر داناتر نیست)). زهری می گوید: ((عروه دریایی صاف است که با یک مشت خاک نمی توان آن را مکدر کرد)).(15)

در این مقال, ما عروه را به عنوان یک مورخ در نظر داریم, لذا از نقش او در فقه و حدیث چشم می پوشیم.

البته پیش از پرداختن به تحقیقات تاریخی وی, لازم است بگوییم که عروه با امویان ارتباط داشته است. وی عبدالملک مروان را در نوجوانی می شناخت و در مسجد با او ملاقات می کرد و حتی پس از کشته شدن برادرش عبدالله, در دمشق مهمان عبدالملک شد و در مهمانی ولید نیز شرکت جست. از اخباری که در دست داریم برمیآید که وی, با این که با دربار اموی روابطی احتیاطآمیز داشته, اما به سبب دانش فراوانش مورد احترام شامیان بوده است. اما آنچه بیش از هر چیز در این جا اهمیت دارد پرسش هایی است که دربار اموی از وقایع مربوط به دوران رسالت از وی کرده و او نیز از طریق نامه به آن ها پاسخ گفته است. خوشبختانه برخی از این نامه ها از طریق طبری به دست ما رسیده که از قدیم ترین و موثق ترین بخش های تاریخی که ما در اختیار داریم(16) به شمار می رود!

در سطور آینده می کوشیم با اشاره به آثار تاریخی عروه, با آثار او آشنایی بیشتری حاصل کنیم:

1 ـ بعثت پیامبر(ص) در چهل سالگی:(17)

O مقدمات نبوت: ((نخستین نشانه نبوت پیامبر(ص) رویای صادقه بود... خداوند تعالی خلوت گزینی را محبوب او فرموده بود و هیچ چیز از این که در تنهایی با خود خلوت کند, برایش عزیزتر نبود)).(18)

O نزول وحی بر پیامبر(ص) در حالی که در غار حرا به عبادت مشغول بود; نزول آیات نخستین[ سوره علق] ((اقرا باسم ربک...)); هراسی که بر اثر وحی در دل پیامبر(ص) افتاد; بیان نگرانی با خدیجه; رفتن آن حضرت به همراه خدیجه به نزد ((ورقه بن نوقل)) و پیش بینی ورقه که آن حضرت در آینده مقامی بس والا خواهد یافت(19).

عروه در نامه ای بیان می کند که پیامبر(ص) چگونه دریافت که برای مإموریتی عظیم آماده می شود. عروه خبر دو فرشته ای را نقل می کند که در منطقه ((بطحإ)) مکه نزد پیامبر(ص) آمده و شکم و قلبش را شکافتند و جایگاه وسوسه شیطان و لخته خون را خارج ساخته (کنایه از برداشتن کینه) و در میان دو شانه اش مهر نبوت(20) زدند.

2 ـ هجرت به حبشه:

O این رخداد در نامه ای از عروه به عبدالملک بن مروان آمده است. او در این نامه آغاز دعوت پیامبر(ص) و موضع قریش را در آن زمان بیان کرده و می گوید: ((در ابتدای دعوت از او دوری نگزیدند و حتی تا حدودی به سخنانش توجه کردند تااین که علنا طاغوت هایشان را به بدی یاد کرد...)). در این هنگام بر او سخت گرفتند و مردم ـ جز اندکی ـ از اطرافش پراکنده شدندو ((این وضع تا زمانی که خداوند تقدیر فرموده بود ادامه یافت)). او سپس ذکر می کند که گروهی از قریش از طائف به مکه آمدند. آن ها کار پیامبر(ص) را زشت شمرده, قومش را علیه او برانگیختند و بر مسلمانان سخت گرفتند. سپس علیه او توطئه چیدند تا پیروانش را گمراه کنند: ((حیله ای بسیار تکان دهنده بود که برخی فریب آن را خوردند. و خداوند کسانی را که می خواست نجات بخشید)). سرانجام چون پیامبر(ص) اوضاع اصحابش را ناگوار دید دستور داد که به حبشه هجرت کنند.

عروه علت انتخاب حبشه را این گونه توضیح می دهد: آن جا فرمانروایی نیکوکار داشت که به کسی در سرزمینش ستم نمی شد. علاوه بر این, حبشه یکی از مناطق داد و ستد قریش بود و بسیاری از قریشیان به آن جا کوچیده بودند, ((بدین ترتیب چند سال گذشت)).(21) عروه ذکر می کند که ((عبدالله بن جحش)) در حبشه مسیحی شد.(22)

3 ـ افزایش مقاومت قریش در برابر دعوت اسلام:

Oعروه آزارهایی که پیامبر(ص) از قریش تحمل می کرد را ذکر می کند: این که در خانه اش زباله و بر سر[ مبارکش] خاک می ریختند.(23) او اسامی استهزإ کنندگان قریش را نیز ذکر می کند.(24)

قریش در ((حجه)) گرد آمدند و درباره پیامبر(ص) به مذاکره پرداختند ((که او آرزوهای ما را نادیده و پوچ گرفته و نیاکانمان را ناسزا گفته و بر آیین ما خرده گرفته و جمع ما را پراکنده کرده و معبودهایمان را بد گفته است!)) روز دوم, پیامبر(ص) بر آنان گذشت. گروهی با هم بر او یورش بردند و مردی از آن ها انتهای ردایش را گرفت. ابوبکر در مقابلشان برخاست و گفت: وای بر شما! آیا می خواهید مردی را بکشید که می گوید پروردگارم الله است؟ از این رو از این کار منصرف شدند)).(25)

خروج ابوبکر از مکه, پس از این که دید مشرکین علیه پیامبر(ص) همدست شده اند, و بازگشتنش به مکه در امان ((ابن الرغنه)).(26)

4 ـ هجرت:

O عروه پیام خود را با یک مقدمه درباره موقعیتی که منجر به هجرت گردید آغاز می کند. او به رجوع اغلب کسانی که به حبشه مهاجرت کرده بودند نیز اشاره می نماید و این که ((اسلام آوردگان رو به ازدیاد نهادند, مردم بسیاری در مدینه به اسلام گرویدند, اسلام علنی شد و مردم به پیامبر(ص) روی آوردند)). این جا بود که قریش نگران شدند و برای ایجاد فتنه در میان مسلمین به توطئه چینی پرداختند. اما عاقبت به ستوه آمدند و آخرین توطئه خود را به کار بردند.

عروه تماس گرفتن اهل مدینه با پیامبر(ص) را ذکر کرده و می گوید: ((سپس هفتاد تن از سران کسانی که[ در مدینه] اسلام آورده بودند, نزد پیامبر(ص) آمدند و در ایام حج, با آن حضرت در ((عقبه)) بیعت کردند و پیمان همبستگی بستند که ما از توییم و تو از مایی)). قریش نیز بر مسلمانان سخت گرفتند و پیامبر(ص) سرانجام دستور هجرت به مدینه را داد. خداوند ـ عزوجل ـ نیز درباره قریش آیه ((و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله))(27) را نازل فرمود.(28)

این قسمت, خبر فتنه نخست است و حکایت هجرت به حبشه را تکمیل می کند. اما نمی دانیم که آیا این خبر ـ چنان که ((هوروفتس)) می پندارد: ـ بخشی از نامه عروه به عبدالملک مروان بوده یا این که خود روایتی مستقل است; زیرا احتمال می رود که عروه محتوای آن نامه را بیان کرده و با این تتمه, آن را تکمیل کرده باشد.(29)

5 ـ حدیث هجرت پیامبر(ص) به مدینه:

O عروه این ماجرا را با اشاره به هجرت مسلمانان به مدینه و ماندن پیامبر(ص) در مکه (و این که حضرتش در انتظار فرصتی مناسب بوده) آغاز می کند. عروه تدابیری را که برای هجرت انجام گرفت, اختفای سه روزه پیامبر(ص) و ابوبکر در غار و ماجراهای مربوط به این موضوع و بقیه مسیر تا مدینه را به تفصیل شرح می دهد.(30)

این خبر, با اسناد دو خبر پیشین ذکر می شود و در آن نیز به آیه ((و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه)) اشاره شده است; این ها ما را به این اعتقاد می خواند که این خبر نیز در تکمیل دو روایت قبلی است.(31)

عروه در روایتی دیگر, وصول پیامبر(ص) به ((قبا)) را در مسیر مدینه ذکر می کند و این که چگونه مسلمانان هر روز در انتظار قوم پیامبر(ص) بوده اند.(32)

عروه ابتلإ برخی از اصحاب پیامبر(ص) به بیماری تب (پس از وصول به مدینه) را ذکر کرده(33) و روایتی از موضع ((عبدالله بن ابی)) نسبت به پیامبر(ص) نقل می کند که در آن, رفتار خشک و ناراحت وی نسبت به پیامبر(ص) آشکار است.(34)

6 ـ خبر سریه عبدالله بن جحش:

O در این روایت, جزئیات اعزام افراد به سریه, سفارش های پیامبر(ص) به عبدالله, هجوم به کاروان قریش, تصاحب شتران, کشته شدن دو قریشی, آشفتگی و اختلاف نظر پیرامون جنگ در ماه حرام تا زمان نزول آیه ((یسإلونک عن الشهر الحرام... ))(35), و سپس پذیرش شتران[ به عنوان غنیمت جنگی] توسط پیامبر(ص) ذکر شده است. (36)

7 ـ غزوه بدر:

O روایت عروه در این مورد, در نامه ای میآید که برای عبدالملک مروان فرستاده و با این عبارت آغاز شده است: ((اما بعد, برایم نامه ای درباره خروج ابوسفیان نوشته ای...)).

این روایت طولانی[ متشکل از روایات پیاپی] است که از زمان بازگشت ابوسفیان از شام آغاز می شود; سپس به ذکر استمداد ابوسفیان از قریش و اسارت غلامی از قریش توسط[ پیروان] پیامبر(ص) و پرس و جوی آن حضرت از تعداد دشمنان ادامه می یابد. عروه به آمادگی پیامبر(ص) برای نبرد و برخورد دو گروه[ مسلمین و مشرکین] با یکدیگر و پیروزی مسلمانان اشاره می کند. اما درباره جنگ تفصیل نداده و تنها به گفتن این جمله اکتفا می کند: ((قریش و پیامبر(ص) با هم رو در رو شدند و خداوند رسول خود را پیروز, و پیشوایان کفر را خوار ساخت و دل مسلمین را شاد فرمود)).

در این نامه نکات جالبی به چشم می خورد; از جمله, مقدمه ای است که عروه در آن, از عوامل زمینه ساز جنگ سخن می گوید: ((پیش از این نیز میانشان مبارزه برقرار بود و عده ای نیز در این برخوردها کشته شده بودند; از جمله: ((ابن الحضرمی)) در جایی به نام ((نخله)) به قتل رسیده بود. چند تن از قریش هم اسیر شده بودند.... ((عبدالله بن جحش[ ((بر کاروان قریش] یورش برد... و این واقعه, آتش جنگ را میان رسول خدا(ص) و قریش شعله ور ساخت و این اولین درگیری میان دو گروه بود.))

در این فراز از نامه توصیفی از روحیه مسلمین هنگام رفتن به ((بدر)) را می بینیم: ((نمی پنداشتند جز غنیمت چیزی در انتظارشان باشد, و گمان نداشتند در صورت برخورد با قریش جنگی بزرگ رخ دهد)).(37)

اشارات دیگری نیز در روایت عروه در مورد ((بدر)) دیده می شود; از جمله آن سخن پیامبر(ص) که هنگام اعزام مسلمین فرمودند: ((این شتران قریش است که بر آن ها اموالشان قرار دارد! به سویشان بشتابید! باشد که خداوند آن را غنیمت شما قرار دهد!))(38) هم چنین بیمناک بودن قریش از این که قبیله ((بکر)) علیه ایشان قیام کنند; نقش ادعایی شیطان در تقویت روحیه آنان,(39) و دعای پیامبر(ص) هنگامی که دید قریشیان به بدر روی آورده اند نیز در آن آمده است: ((پروردگارا, همانا تو بر من کتاب نازل فرمودی و مرا وعده دادی که پیروزی بر یکی از دو گروه را نصیبمان فرمایی و همانا وعده ات را خلاف نمی فرمایی! پروردگارا, این قریش است که با تکبر و گردنکشی با تو مخالفت کرده و فرستاده ات را تکذیب نموده است! پروردگارا, یاریت را که به من وعده فرموده ای بر ما عطا فرما! پروردگارا, فردا بر آنان خشم گیر... )).(40) عروه سپس کشتگان مشرکین در ((قلیب)) را بعد از خاتمه جنگ برمی شمارد.

8 ـ غزوه قینقاع:

O پس از غزوه ((بدر)), قبیله قینقاع بنای حسادت و نیرنگ گذاشتند. ((عروه)) حکایت این جنگ را از زمان نزول آیه ((و اما تخافن من قوم خیانه...)),(41) محاصره آنان توسط پیامبر(ص) تا خروجشان از قلعه به دستور پیامبر(ص) و میانجیگری ((عبدالله بن ابی)) و کوچ دادن آنان از مدینه و اموالی که به دست مسلمانان افتاد شرح می دهد.(42) آن گاه غزوه ((بئر معونه)) را ذکر کرده(43) و به صورتی گذرا به غزوه ((رجیع)) هم اشاره می کند.(44)

9 ـ غزوه خندق:

[ Oگزارش عروه از این غزوه چنین است:] تلاش های یهود برای گرد آوردن طوایف علیه پیامبر(ص); خروج قریش به رهبری ابوسفیان که قبیله غطفان, خزاره, بنی مره و گروهی از قبیله اشجع را با خود همراه کرده بود و بالاخره, پیامبر(ص) که این خبر را می شنود و خندقی پیرامون مدینه حفر می کند.(45)

10 ـ غزوه بنی قریظه:

O پس از بازگشت احزاب از جنگ, بین پیامبر(ص) و یهودان بنی قریظه جنگی در گرفت. آن حضرت قلعه های بنی قریظه را محاصره کرد و آنان را وادار به خروج از دژهای خویش کرد. سرانجام نیز سعد بن معاذ در میانشان داوری کرد و به کشتن جنگجویان و اسارت زنان و اطفال و تقسیم اموالشان حکم نمود.(46)

11 ـ غزوه بنی المصطلق:

[ Oعروه] به توزیع اسرای بنی مصطلق و ازدواج پیامبر(ص) با ((جویریه بنت الحارث)) اشاره می کند.(47) او خبر افک (متهم شدن) عایشه را نیز در ضمن بیان همین غزوه میآورد.(48)

12 ـ صلح حدیبیه:

O عزیمت پیامبر(ص) برای زیارت کعبه در سال حدیبیه, در حالی که قربانی با خود داشت و قصد جنگ نداشت; تعداد کسانی که همراه پیامبر(ص) بودند; فرود آمدن پیامبر(ص) در حدیبیه و انجام گفت و گو با قریش و دعوت آنان به مصالحه و ترک مخاصمه و صلح به مدت چهار سال, به شرط آن که هر کدام از آن ها از دیگری در امان باشد. در عهدنامه صلح, پیامبر(ص) ((بنی کعب)) را از هم پیمانان خود, و قریش, ((بنی کنانه)) را از متحدان خود شمردند[. عروه] پس از بیان این وقایع بقیه مواد عهدنامه و موکول شدن ورود مسلمانان به مکه به سال آینده را ذکر می کند.(49)

13 ـ غزوه موته:

[ Oعروه درباره این غزوه موارد زیر را بیان می کند]: تاریخ وقوع آن; ترتیب فرماندهان و شمار شرکت کنندگان در غزوه; رسیدن مسلمین به ((معان)) و آمدن هرقل (هراکلیوس), سربازان و هم پیمانانش; تصمیم مسلمین پس از مذاکره;(50) بازگشت مسلمین و موضع مردم و نوجوانان نسبت به آنان, و تشویق ایشان توسط پیامبر(ص). (51)

14 ـ فتح مکه:

O عروه در نامه ای که برای عبدالملک مروان نگاشته, خبر فتح مکه را به تفصیل شرح داده است. او سبب حمله پیامبر, و نحوه آرایش سپاه, آمدن نمایندگان قریش (ابوسفیان و همراهانش) به نزد پیامبر(ص), ورود مسلمین به مکه, نبرد خالد بن ولید با برخی از قبایل و پیروزی وی بر آن ها را همراه برخی از جزئیات فردی بیان کرده است.(52)

15 ـ غزوه حنین:

قبیله ((ثقیف)) و ((هوازن)) هنگامی که خبر فتح مکه را شنیدند, از بیم آن که پیامبر(ص) به ایشان نیز هجوم آورد, متحد شده و به قصد جنگ با پیامبر(ص) در وادی ((حنین)) گرد آمدند. پیامبر(ص) حدود دو هفته در مکه درنگ فرمود, آن گاه با ایشان روبه رو شد و آنان را شکست داد و چارپایانشان را به غنیمت گرفت و زنان و کودکانشان را اسیر نمود.(53)

پس از غزوه ((طائف)), نمایندگان ((هوازن)) به نزد پیامبر(ص) آمده و اسلام آوردند. آن حضرت نیز اسرایشان را آزاد فرمود.(54)

16 ـ غزوء طائف:

پیامبر(ص) پس از پیروزی در ((حنین)) رو به ((طائف)) نهاد. قبیله ((ثقیف)) از درون قلعه به جنگ با مسلمین پرداختند, اما مردمی که در اطراف منطقه بودند اسلام آوردند. محاصره ثقیف فقط دو هفته به طول انجامید. پیامبر(ص) به ((جعرانه)) که اسرای ((حنین)) در آن جا بودند مراجعت فرمود و پس از آزاد ساختن آنان به مدینه بازگشت. هیإتی از ثقیف نیز به مدینه آمده و با پیامبر(ص) بیعت کردند.(55)

17 ـ نامه های پیامبر(ص) به مناطق مختلف:

O نامه به إهالی ((هجر));(56) نامه به ((حارث بن عبد کلال)), ((شریح بن عبد کلال)) و ((نعیم بن عبد کلال));(57) نامه به ((منذر بن ساوی))(58) نامه به إهالی ((یمن));(59) نامه به قبیله ((ثقیف));(60) نامه به اهالی ((ایله));(61) نامه به قبیله ((خزاعه));(62) نامه به ((زرعه بن ذی یزن));(63) و نامه به ((عبدالله بن جحش)).(64)

18 ـ دوران پایان زندگانی پیامبر(ص):

O پیامبر(ص) به آمادگی سپاه ((اسامه)) فرمان داد; آغاز بیماری پیامبر(ص); تشویق مسلمین توسط پیامبر(ص);(65) به حضور در لشکر ((اسامه)); شدت یافتن بیماری آن حضرت و رحلت ایشان و ذکر سن آن حضرت;(66) نیز اشاره به شورش ((اسود عنسی)) و کشته شدنش در زمان حیات پیامبر(ص).(67)

19 ـ امور شخصی:

O در نامه ای که عروه به ((عبدالملک مروان)) نگاشته, وفات حضرت خدیجه(س) و ازدواج پیامبر(ص) را با عایشه ذکر کرده است.(68) او در نامه ای, به ولید بن عبدالملک نوشته است پیامبر(ص) با خواهر ((اشعث)) و با ((کندیه)) ازدواج نکرد, بلکه با دختر ((بنی الجون)) ازدواج کرد; اما پیش از زفاف وی را طلاق گفت.(69)

از آثاری که با اقتباس از اخبار عروه به ما رسیده, پیداست که توجه وی منحصر به مغازی (سیره پیامبر) نبوده, بلکه او متوجه دوره خلفای راشدین نیز بوده است.

در این جا برای به دست دادن تصویری کلی از مطالعات تاریخی عروه به اختصار به این بخش از آثار او نیز اشاره می کنیم:

1 ـ عروه تصمیم ابوبکر بر تجهیز سپاه ((اسامه)) و اعزام وی را به رغم ارتداد برخی از قبایل عرب و وضع بحرانی مسلمین ذکر می کند.(70) او خبر ارتداد قبایل را به صورتی همه جانبه (اما در عین حال مختصر و مفید) بیان می کند,(71) اما به سبب اهمیت موضوع, خبر ارتداد قبیله ((یعامه)) را به تفصیل شرح می دهد.(72) او حکایت ((منضم بن نویره)) را ـ که برای خونخواهی برادر, و آزادی اسرا و شکایت از رفتار ((خالد بن ولید)) به نزد ابوبکر آمده بود ـ ذکر می کند, آن گاه بیان می کند که ابوبکر, نظر عمر درباره عزل خالد از فرماندهی سپاه را نمی پذیرد.(73)

2 ـ ابوبکر سپاهیانی به شام اعزام کرده و مسیر هر یک از فرماندهان را تعیین می کند.(74) عروه ماجرای جنگ ((اجنادین)) و زمان درگیری و پیروزی مسلمین و اسامی برخی از شهدا را ذکر می کند.(75)

3 ـ عباس و حضرت فاطمه, سهم خود از میراث پیامبر(ص) در فدک و سهم پیامبر(ص) در خیبر را از ابوبکر طلب می کنند; همسران پیامبر(ص) هم از ابوبکر سهم پیامبر(ص) در خیبر و فدک را برای خود می خواهند. عروه رای عایشه را نیز در این مورد ذکر می کند.(76)

4 ـ ابوبکر به منظور رسیدگی به امور مسلمین, تجارت را رها کرده و به حقوق خود از بیت المال اکتفا می کند;(77) بیماری ابوبکر و تاریخ درگذشت وی.(78)

5 ـ اشاره به جنگ ((یرموک))(79) و نیز اشاره به جنگ ((قادسیه)).(80)

6 ـ خبر عزیمت عمر بن خطاب به ((ایله)) در سفرش به بیت المقدس.(81)

7 ـ خبر جنگ جمل.(82)

با این که عروه در ذکر اخبار ارتداد, همان روش نقل مغازی (سیره) را به کار می گیرد, اما به دست دادن نظریه تاریخی عروه در روایات مربوط به دوره خلفای راشدین بسیار مشکل است; زیرا وی اخبار ارتداد را تفصیل نمی دهد و از آن جز اخباری اندک و اشاراتی گذرا ذکر نمی کند, در حالی که برای ارایه نظریه تاریخی وی ـ البته به صورت تقریبی ـ در روایات او از مغازی, مواد تاریخی بیشتری در اختیار داریم, زیرا می بینیم که او در ذکر مغازی تاریخ دوران پیامبر(ص) ابتدا به آغاز وحی و شروع دعوت و هجرت به حبشه و مدینه می پردازد, سپس برخی از فعالیت های دوران مدینه از قبیل سریه ((عبدالله بن جحش)) و غزوه بزرگ بدر و غزوه قینقاع و خندق و بنی قریظه و صلح حدیبیه و حمله موته و فتح مکه و غزوه حنین و طائف و برخی از مکاتبات پیامبر(ص) و وقایع اواخر حیات پیامبر(ص) را شرح می دهد. البته برخی از روایات او در پاسخ پرسش های دربار اموی است, و برخی دیگر را برای شاگردان خود بیان کرده است.

به نظر می رسد که روایات عروه صرفا خطوط اولیه وقایع تاریخی را می نمایاند که به لحاظ اجمال و تفصیل با یکدیگر تفاوت دارند; برخی روایات او جز اشاراتی گذرا نیستند و برخی دیگر ـ چنان که در بیان ماجرای بدر و حدیبیه و فتح مکه می بینیم ـ روایاتی مرتبط به هم و پیوسته اند. اما ملاحظه می کنیم که از غزوه ((احد)) مطلب قابل ذکری بیان نمی کند,(83) هم چنان که در روایات او ذکری از زمان وقوع حوادث ـ جز غزوه ((موته)) ـ نمی یابیم. با وجود این, ملاحظه می کنیم که عروه در تحقیقات خویش فقط به غزوات نپرداخته, بلکه مطالبی از سیره پیامبر(ص) را از آغاز نزول وحی تا زمان وفات آن حضرت نقل کرده است.

((سخاوی)) به ((مغازی)) عروه اشاره کرده(84) و ((حاجی خلیفه)) نیز این مطلب را با این سخن مورد تایید قرار داده است: ((گفته می شود نخستین کسی که در این مورد به تالیف ((مغازی)) اقدام کرد, عروه بن زید بوده است)).(85)

برداشت ما از قطعاتی که نقل کردیم آن است که عروه درباره مغازی سخن گفته است, اما در روایات او از سیره پیامبر(ص), طرح تاریخی واضحی به چشم نمی خورد.

عروه محدثی ثقه بود که در نقل روایات از روش اهل حدیث پیروی می کرد. منزلت و مناسبات اجتماعی او نیز سبب شده بود که بتواند روایاتش را از منابع اصلی نقل کند. با این حال, او در برخی از روایاتش اسناد را آورده و در برخی دیگر(86) آن را واگذار کرده است.(87)

به نظر می رسد عروه در پاسخ های مکتوبش به عبد الملک مروان (اگر چه او اسناد روایت خویش را ذکر نکرده, اما) چندحدیث را به صورت روایتی پیوسته به هم آمیخته است.به یاد داشته باشیم که عروه از برجستگان تابعین بوده و در آن زمان مسإله ذکر سند همراه با روایت, هنوز کاملا پا نگرفته بود. لذا نقل مستقیم یک روایت ـ خصوصا روایت تاریخی ـ از جانب یک تابعی, طریقی پذیرفته و مورد اعتماد بوده است.

عروه در کنار روایات شفاهی, به مدارک مکتوب نیز توجه داشته و چنان که در سطور فوق ملاحظه کردیم, تعدادی از نامه های پیامبر(ص) به نواحی مختلف را نیز ذکر کرده است که این خود نقطه عطفی در سیر تحول تاریخ نگاری است. علاوه بر این, چنان که در نقل ماجرای هجرت,(88) تشریح روحیه مسلمین هنگام عزیمت به غزوه بدر(89) و در گزارش غزوه قینقاع می بینیم,(90) وی به آیات قرآنی که مربوط به این حوادث تاریخی بوده نیز استشهاد کرده است. هم چنین وی برای ((ابن هنیده)) کاتب ولید بن عبدالملک, موقعیت تاریخی نزول آیه ((یا ایها الذین امنوا اذا جإکم المومنات مهاجرات... ذلکم حکم الله یحکم بینکم و الله علیم حکیم))(91) را تشریح کرده و بدین ترتیب متعرض نکته ای مهم شده و آن, هجرت زنان از مکه به مدینه بر اثر تمایلشان به اسلام است ـ که پس از حدیبیه واقع شد ـ او هم چنین واکنش پیامبر(ص) نسبت به آنان را نیز یادآور می شود.(92)

این نکته, بیانگر پیوند علم تفسیر و تاریخ در سپیده دم تاریخ نگاری است; به طوری که استشهاد به آیات قرآن در کتب ((مغازی)) امری مانوس و رایج گردید.

از نظر موثوق بودن, ارزش روایت به راوی آن است, و عروه از ثقاتی نقل کرده که مشهورترین آن ها ((عایشه)) است. اکثر روایات عروه منقول از عایشه است و او خود به اهمیت این روایات واقف می باشد.(93) وی از خاندان زبیر(94) و غیر ایشان از جمله اسامه بن زید(95), عبدالله بن عمرو بن العاص(96) و ابوذر(97) نیز روایت آورده است.

تإکید بر راوی روایت موجب شده که آوازه و اعتبار داستان های مردمی نزد عروه به ضعف و خاموشی بگراید; مثلا وی از عایشه چنین نقل می کند: ((چون نجاشی درگذشت, گفته می شد که همواره بر قبرش نوری می درخشد)).(98) دقت عروه در نقل این روایت چشمگیر است, زیرا با احتیاط نقل کرده و می گوید: ((گفته می شد)). او هم چنین درباره ماجرای اسارت گروهی از قریش قبل از غزوه بدر و بازجویی از آنها می گوید: ((ادعا کردند که پیامبر(ص) فرموده....)).(99)

عروه, اگر چه اندک, ولی گاهی در روایاتش اشعاری را نیز بر زبان کسانی که در حوادث مشارکت داشته اند می گذارد; مانند اشعاری که ((ورقه بن نوقل)) هنگامی که دید ((بلال)) را در آفتاب سوزان, شکنجه می کنند سرود;(100) یا آنچه ابوبکر و بلال پس از هجرت, هنگامی که تبشان شدت گرفت سرودند.(101) این امر, در محیط مدینه که شعر عنصر اصلی فرهنگ و نقل اخبار بود طبیعی می نماید. از این رو, ((ابو الزناد)) درباره عروه گفته است: ((در نقل اشعار, محدثی چون عروه ندیده ام)).(102)

سبک عروه واضح, مستقیم, زنده و سلیس و از مبالغه به دور است و نمی کوشد مخاطب را تحت تإثیر قرار دهد. او گاهی در نقل حوادث مقدمه ای میآورد تا رخداد مذکور را دقیقا در موقعیت تاریخی اش توضیح دهد و حدیث را به صورتی مرتبط و به هم پیوسته روایت کند; چنان که هنگام نقل غزوه بدر, به آغاز مبارزات مسلمین و قریش اشاره می کند;(103) یا در بیان ماجرای هجرت به حبشه, به تحول روابط مسلمین و قریش از آغاز دعوت پیامبر(ص) تا زمان هجرت اشاره می نماید.(104) به همین صورت, او در روایت هجرت به مدینه نیز مقدمه ای ذکر می کند,(105) و بیآن که در نامه هایش وقفه ای حاصل شود, توجه ما را به واقعی بودن کلامش جلب می نماید.

از آنچه گذشت دانستیم که مطالعات تاریخی, در ارتباط و پیوند با تحقیقات حدیثی آغاز شده و در واقع یکی از فروع آن بوده است. سبک روایت تاریخی به لحاظ صورت و ساختار, همان سبک نقل حدیث است و عروه در این میان چهره ای زنده, واقعی و بی اغراق از حوادثی که برای مسلمین رخ داده و نیز از نحوه فعالیت های ایشان ترسیم کرده است.

اندیشه تاریخی ای که در پس این مطالعات جای نگرفته است, تشریح موقعیت ها و حوادث مهم تاریخی در زندگی پیامبر(ص) و مسلمانان صدر اسلام است که درآن اشعار مهمی مربوط به سیره و دیگر تجارب امت اسلامی ذکر شده است.

به نظر ما, پرسش های دربار اموی از عروه, نه تنها حاکی از عدم انحصار توجه به ((مغازی)) (سیره) در طلاب علوم است, بلکه نمایانگر اشتیاق و تمایل اجتماعی و فرهنگی[ آن زمان] به این علم نیز می باشد. در هر حال, تلاش عروه از اهمیتی فراوان برخوردار است, زیرا با گردآوری بسیاری از احادیث تاریخی درباره مغازی[ و حوادث صدر اسلام], برخی از اصول اساسی مطالعات تاریخی را ترسیم کرده و اندیشه ای تاریخی و تاثیرگذار را بر جای نهاده است. البته نباید از نظر دور داشت که روش مطالعات تاریخی عروه و ساختار آن ـ یعنی دقیقا آنچه را که عروه بنیان نهاده بود ـ ((زهری)) به صورتی شایان توجه تکامل بخشید.

2

نقش اول در پیدایش مکتب تاریخی مدینه به ((إبوبکر محمد بن مسلم بن عبیدالله بن عبدالله بن شهاب الزهری)) تعلق دارد. وی اصول این علم را استحکام بخشید و مسیر آینده مطالعات تاریخی را ترسیم کرد. به همین سبب, تحقیقات وی از این نظر بسیار مهم است.

البته مطالعات او به لحاظی دیگر نیز دارای اهمیت فراوانی است, زیرا برای ما تاکید می کند که ریشه های ((مغازی)) همان طور که عده ای اعتقاد دارند به قصه های سنتی, یا به تحقیقات جدیای که محدثان و شاگردان او انجام داده اند برمی گردد. (106)

در تاریخ وفات ((زهری)) تقریبا تردیدی نیست; زیرا روایاتی که تاریخ وفات وی را در 17 رمضان (124 ه" / 742 م) می دانند متواترند.(107) اما تاریخ ولادت وی چنان که انتظار می رود مورد اختلاف است. بنا به روایات مختلف, سال تولد او 50, 51, 56 و 58 ه". ذکر شده است.(108) البته ((زبیر بن بکار))(109) و ((واقدی)) در روایتی(110) آورده اند که وی 72 سال زیست, و این امر احتمال ولادت وی به سال (51 ه" / 671 م) را تقویت می کند.(111)

زهری نزد اعلام محدثین زمان خود که چهار تن از آنان در نظرش از منزلتی خاص و احترامی فراوان برخوردار بودند تحصیل کرد. او از آن ها بسیار تقدیر کرده و اکثر احادیث خود را نیز از آنان اخذ کرده است. این چهار تن عبارتند از: ((سعید بن المسیب)),(112) ((ابان بن عثمان)), ((عبیدالله بن عبدالله بن عتبه))(113) و ((عروه بن الزبیر)).

وی آنان را ((چهار دریای علم)) می نامد(114) و می گوید که علم را از آنان اندوخته و مطالعات خویش را بر علوم ایشان افزوده است.(115)

زهری به قوت حافظه مشهور بود; ویژگی ای که در دوران وی اهمیت فراوانی داشت. از این رو می کوشید با نوشیدن شربت عسل آن را تقویت نماید.(116) مهم تر از آن, توجه زهری به نگارش نظریات و مسموعاتش بر سینه الواح و کتب بود. معاصرانش نیز به این ویژگی او توجه داده و مسإله کتابت را از علل اساسی تفوق او بر همگنانش دانسته اند. در روایتی آمده است که وی هر چه را می شنید می نوشت; و در روایتی دیگر مذکور است که وی ((سنن)) پیامبر(ص) و ((آنچه را که از صحابه نقل شده بود)) می نوشت.(117)

زهری در نقل ((مغازی)) بیش از هر کسی بر ((عروه بن الزبیر)) متکی بود و دورانی نه چندان کوتاه نزد وی تحصیل کرد و هم چنان که گفتیم او را به دیده احترام می نگریست و ((بحری بی کرانه))اش می دانست.(118)

((بخاری)) به ((مغازی)) ـ تالیف زهری ـ اشاره کرده و می گوید: ((موسی بن عقبه)) به نقل از ((ابن شهاب)) برای ما حدیثی نقل کرد و گفت: ((این مغازی رسول خدا(ص) است)), او سپس حدیث را ذکر می کند.(119) سخاوی نیز ذکر کرده است که زهری ((مغازی)) را از عروه نقل می کند.(120) حاجی خلیفه نیز از ((مغازی)) زهری چنین سخن گفته: ((و از جمله تالیفات در ((مغازی)), مغازی محمد بن مسلم الزهری است)). (121) به هر حال, در آنچه به عنوان مغازی از زهری در دست داریم, مإخذ اصلی روایات عروه است. البته در کنار عروه, زهری از ((سعد بن المسیب))(122) و ((عبیدالله بن عبدالله بن عتبه))(123) و بسیاری دیگر نیز نقل می کند.(124)

آشکار است که زهری در زمینه احادیث پیامبر(ص) و صحابه, در مدینه به تحقیقی وسیع اقدام کرده و در این کار, منزلت اجتماعی, حافظه نیرومند و بهره مندی از کتابت مدد کار وی بوده اند. وی صرفا به پرسش از محدثین اکتفا نکرده, بلکه از هر کس که ممکن بود خبر یا حدیثی قابل اعتماد داشته باشد, سوال کرده است. او بدین منظور به مجالس و منازل اشخاص مختلف می رفت و از آنان پرسش می کرد; ذهبی می گوید: ((ابراهیم بن سعد)) گفت: به پدرم گفتم: چه چیزی از زهری بر شما ظاهر شده؟ گفت: ((به مجلس ها از آغاز حضور می داشت نه آخر آن. هیچ جوانی, مجلس را ترک نمی کرد, مگر این که از او سوال می کرد و هیچ پیری را بدون این که از او پرسش کند ترک نمی نمود. به هر خانه ای از خانه های انصار که میآمد جوانی یا پیرمردی یا پیر زنی را ترک نمی کرد مگر این که از آن ها سوال می نمود و تا به مرحله ای نزدیک می شد که می خواست از بانوان خدر هم سوال کند)).(125)

ما در اینجا بر آن نیستیم که از مقام والای او به عنوان محدث و فقیه(126) سخن بگوییم. بلکه در این بحث صرفا به آثار او به عنوان یک مورخ می پردازیم, لذا به نقل نظر چند تن از بزرگان درباره وی اکتفا می کنیم:

((مالک بن انس)) درباره او گفته است: ((او دانش فقهای سبعه را حفظ کرده و در میان مردم نظیر ندارد)). ((عمر بن عبدالعزیز)) می گوید: ((کسی از او به سنن گذشتگان داناتر نیست)). ((ابراهیم بن سعد)) به نقل از پدرش می گوید: ((پیش از زهری, کسی دانش را همچون او گرد آوری نکرده است)). ((عبد الرحمان بن ابی الزناد)) به نقل از پدرش می گوید: ((او دانشمندترین مردم است)).(127) این کلمات, همه بیانگر علو مقام و تاثیر او بر سایرین است.

طبری نقش زهری را به عنوان مورخ چنین خلاصه کرده است:

((محمد بن مسلم الزهری در اطلاع از ((مغازی)) رسول خدا(ص) و اخبار قریش و انصار, بر دیگران تقدم دارد و دانشمند بزرگ اخبار پیامبر(ص) و اصحاب اوست)). (128)

اینک به مطالعات تاریخی وی می پردازیم و از ((مغازی)) او آغاز می کنیم.

به نظر می رسد زهری در تحقیق خویش پیرامون زندگی پیامبر(ص) ابتدا برخی حوادث پیش از اسلام را ـ که برخی از آن ها به ایشان مربوط می شود ـ ذکر کرده و سپس زندگی پیامبر(ص) را در مکه و مدینه بررسی کرده است. سخاوی (ف".902ه"1497/م) می گوید: ((حجاج بن ابی منیع)) (ف". بعد از 216 ه" / 831 م) مغازی را از زهری نقل کرده)). (129) حاجی خلیفه نیز این سخن را ـ که زهری کتابی در ((مغازی)) داشته است ـ تایید می کند.(130) زهری همچنان که تإلیف خود را ((مغازی)) نام گذاشته(131) آن را ((سیره)) نیز نامیده است.(132) البته عنوان ((سیره)) به کتابش اطلاق نمی شد. امروزه, از ((مغازی)) زهری جز قطعاتی که بیش از همه در کتب ((ابن اسحاق)), ((واقدی)), ((طبری)), ((ابن سیدالناس)) آمده, چیزی به دست ما نرسیده است.

در سطور آینده کوشیده ایم با قرار دادن این قطعات در چارچوب تاریخی شان, ساختار تقریبی آن ها را به دست دهیم:

الف: قبل از اسلام

1 ـ روز آفرینش آدم که جمعه بود ; روز ورود وی به بهشت و روز اخراجش از آن جا; روایاتی درباره تاریخ حوادث مهم از هبوط آدم به زمین تا بعثت پیامبر(ص).(133)

2 ـ ذکر ماجرای حضرت نوح و پراکنده شدن فرزندان و خاندان وی و تقسیم زمین در میان ایشان.(134)

3 ـ تقویم فرزندان اسماعیل یا عرب ها که با ماجرای دخول حضرت ابراهیم(ع) در آتش آغاز شده و به عام الفیل می رسد ; بعد نیز تقویم هجری را ذکر می کند.(135)

4 ـ اخباری درباره برخی از انبیا:(136) ندا کردن موسی(ع) توسط خداوند و معرفی حضرت محمد (ص) و امتش به حضرت موسی(ع);(137) ماجرای موسی(ع) و خضر(ع);(138) بیماری حضرت ایوب(ع)(139) و خبر نذر حضرت ابراهیم(ع) (به نقل از کعب الاحبار) بر قربانی کردن فرزندش حضرت اسحاق(ع) و تلاش شیطان برای ممانعت از این کار.(140)

این قطعات نمایانگر توجه زهری به اخبار انبیإ سلف است و نمی دانیم که آیا این بخش ها جزئی از ((مغازی)) او بوده است یا نه؟ اگر چه آن را بعید می دانیم.

5 ـ برخی روایات درباره ((آمنه بنت وهب)) هنگامی که به پیامبر(ص) باردار شد(141) و حکایت درگذشت ((عبدالله بن عبدالمطلب)) نزد دایی هایش در یثرب.(142)

6 ـ سخاوی ذکر می کند(143) که ((یونس بن یزید)) (ف". 159 م/ 775 م) از زهری درباره حوادثی که برای پیامبر(ص) رخ داده یا ماجراهایی که پیامبر(ص) در آن ها مشارکت داشته نقل کرده است; از قبیل تعمیر کعبه و حلف الفضول. زهری حضور محمدبن عبدالله(ص) در جنگ فجار(144) را نفی کرده است و این روایات, خود موید مطالب سخاوی است.

7 ـ خدیجه بنت خویلد با محمد بن عبدالله(ص) توافق می کند که قافله اش را ـ که به شام می رفت ـ سرپرستی نماید; ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه و سن پیامبر(ص) در آن هنگام.(145)

8 ـ زهری روایاتی از دلایل نبوت پیامبر(ص) نقل می کند; از آن جمله فرشته ای به کسری هشدار می دهد(146), و یا گاهی نقل می کند که دوستش از پایان دوره بت پرستی خبر داده است, و در خبر دیگری یکی از این خوارق عادت را به ((عمر بن خطاب)) نسبت می دهد.(147)

ب ـ دوران رسالت

ب ـ: 1 دوره مکه

1 ـ آغاز نزول وحی (مقدمات رسالت, رویای صادقه, عبادت در تنهایی و نزول وحی) ; نگرانی پیامبر(ص) و بازگشتنش نزد خدیجه(س); رفتن آن حضرت نزد ورقه بن نوفل و ذکر سخن ورقه ; چگونگی اطلاع پیامبر(ص) از این که خداوند او را به رسالت برگزیده است;(148) اولین و آخرین آیات نازل شده;(149) دوره انقطاع وحی و نگرانی پیامبر(ص)(150) و ذکر نخستین مسلمانان.(151)

2 ـ نظریه ای درباره نگرش قریش نسبت به دعوت پیامبر(ص) و فعالیت های آن حضرت;(152) کوشش پیامبر(ص) در مراسم حج جهت گسترش دعوت خود در قبایل دیگر نظیر ((کنده)) و ((بنی عامر بن صعصعه)), و عدم توفیق ایشان در این کار.(153)

3 ـ ماجرای سیر پیامبر(ص) و معراج.(154)

4 ـ هجرت به حبشه; نخستین مهاجران; موضع نجاشی نسبت به مسلمین; اعزام هیئتی از جانب قریش به نزد نجاشی و شکست هیئت مذکور در بازگرداندن مسلمین; و ذکر مطالب دیگر درباره نجاشی.(155)

5 ـ تحریم بنی هاشم و بنی عبدالمطلب توسط قریش (زهری در شمار راویان این خبر است);(156) وفات ابوطالب.(157)

6 ـ بیعت عقبه; متن بیعت نامه و آغاز استقرار اسلام در مدینه.(158)

ب ـ: 2 دوره مدینه

1 ـ بیان واقعه هجرت به مدینه و ماجرای ((سراقه بن جشم));(159) مسلمانان در انتظار پیامبر(ص); موقعیت و زمان وصول پیامبر(ص) به مدینه ; ساختن مسجد مدینه;(160) تاثیر آب و هوای مدینه بر مهاجرین و ابتلای برخی از آنان به تب. (161)

2 ـ سریه ((عبدالله بن جحش)) ; تعداد شرکت کنندگان در این سریه و هویت آنان;(162) نظر پیامبر(ص) درباره حمله به قافله قریش.(163)

3 ـ برخی اطلاعات از نظر یهود درباره پیامبر(ص);(164) موضع خشن و دشمنانه ((عبدالله بن ابی));(165) تغییر قبله[ از بیت المقدس] به کعبه;(166) وجوب روزه و تاریخ آن و وجوب زکات فطره.(167)

4 ـ غزوه بدر (زهری در شمار راویان این خبر است);(168) مطالب دیگری که به ((بدر)) مربوط است; رویای ((عاتکه)) ـ دختر عبدالمطلب ـ درباره کاروان قریش;(169) نیز حکایت ((امإ بن رحضه)) که اهدای ده شتر را به قریش پیشنهاد کرده و برای کمک های دیگر نیز اعلام آمادگی می کند. یکی از جاسوسان قریش موسوم به ((عمیر بن وهب)) با توجه به نظام و اوضاع مسلمین توصیه می کند که قریش از جنگ منصرف شوند, ((عتبه بن ربیعه)) نیز نظر او را تایید می کند, اما ابوجهل دخالت کرده و توصیه او را رد می کند و مقابله با مسلمین آغاز می شود; دعوت ابوجهل هنگامی که با مسلمانان روبرو می شود; نماز پیامبر(ص) و نفرین ایشان بر قریش;(170) و مطالب دیگر,(171) از جمله: نخستین شهید مسلمین و اولین شهید از هر یک از گروه های مسلمان; بازدید پیامبر(ص) از میدان جنگ; تعداد شهدای مسلمین و تعداد اسرا و مقتولین قریش; زمان آوردن اسرای قریش و تمایل پیامبر(ص) به رفتار ملاطفتآمیز با آنان.(172)

5 ـ غزوه ((سویق)) و تاریخ وقوع آن.(173)

6 ـ تیرگی روابط با یهود و وقوع نزاع با آنان; قبیله ((اوس)) به قتل کعب بن إشرف, اقدام می کنند;(174) رقابت ((اوس)) و ((خزرج)), در جلب رضایت پیامبر(ص) و قتل ((ابن ابی الحقیق)) یهودی توسط قبیله ((خزرج));(175) هراس یهودیان و عقد ((عهدنامه)) مشهور[ میان مسلمین و یهودیان].(176)

7 ـ غزوه ((بنی قینقاع)) پس ازنزول آیه ((و اما تخافن من قوم خیانه فانبذالیهم علی سوإ));(177) بیان تفصیلی غزوه و تاریخ وقوع آن و رفتار بنی قینقاع.(178)

8 ـ غزوات دیگر: غزوه ((قراره الکدر)) علیه ((بنی سلیم)) و ((غطفان)) پس از گذشت 22 ماه از هجرت;(179) اعزام مسلمین به سریه علیه بنی سلیم در ((بحرین)) پس از گذشت 27 ماه از هجرت.(180)

9 ـ جنگ احد (زهری در شمار راویان این خبر است):(181) مشورت های مسلمین پیرامون باقی ماندن در مدینه یا خروج از شهر برای مقابله با هجوم قریشیان;(182) نظر عبدالله بن ابی سلول (ابن ابی);(183) عقب نشینی منافقین و تعداد مسلمانان; وقوع جنگ و انتشار شایعه قتل پیامبر(ص); یکی از مسلمین پس از جنگ پیامبر(ص) را می بیند;(184) پیامبر(ص) بر یکی از قریشیان موسوم به ((ابی بن خلف)) که قصد کشتن آن حضرت را دارد پیشی جسته و او را هلاک می سازد;(185) بیان تفصیلی شهادت حمزه بن عبدالمطلب;(186) پیامبر(ص) میدان جنگ را مورد بازدید قرار می دهد.(187)

10 ـ اخراج قبیله یهودی ((بنی النضیر)) از مدینه; اوضاع و شرایط و تاریخ انجام این کار و شروطی که به موجب آن, این اخراج صورت پذیرفت; اموال ((بنی النضیر)) و کیفیت اموالشان; پیامبر(ص) غنائم ((بنی النضیر)) را میان مسلمین تقسیم می فرماید.(188)

11 ـ غزوه خندق (زهری در شمار راویان این خبر است)(189): سختی اوضاع مسلمین; پیامبر(ص) با برخی از گروه هایی که مدینه را محاصره کرده اند مذاکره می کند; نظر انصار, مخالف هر گونه سازش است; شکست تنها کوشش قریش برای درهم شکستن خط دفاعی مدینه;(190) پیامبر(ص) از توطئه ((بنی قریظه)) علیه مسلمین برای ایجاد بدگمانی میان دشمنان خویش بهره می گیرد; وزش بادهای شدید و پایان محاصره.(191)

12 ـ حمله به ((بنی قریظه)) ـ که سومین قبیله یهودی مدینه بودند ـ بلافاصله پس از غزوه خندق(192) و شرایطی که آنان پذیرفتند(193) و مطالب دیگر.(194)

13 ـ اعزام به سریه ای علیه ((بنی لحیان)) (زهری در شمار راویان این خبر است). (195)

14 - حدیث افک[ عایشه].(196)

15 ـ سریه ((زید بن حارثه)) علیه ((ام قرفه)).(197)

16 ـ صلح حدیبیه: اهداف پیامبر(ص) و تعداد مسلمانانی که با پیامبر(ص) از مدینه خارج شدند و تعداد شتران قربانی;(198) پیامبر(ص) مسیر را مشخص می کند; توقف مسلمین در حدیبیه; پیامبر(ص) نسبت به مسالمت با قریش اظهار تمایل می کند; واکنش قریش و دیدگاه آنان در این مورد; قبیله ((خزاعه)) که با مسلمین روابط دوستانه دارند, دیدگاه مسلمانان را به اطلاع قریش می رسانند.(199)

آمدن نمایندگان که اکثرشان در هر دو جانب از قریش اند و تلقی آنان از وضعیت مسلمانان; پیامبر(ص) با لحنی سیاستمدارانه (دیپلماتیک) سخن گفته بر حسن نیت خویش تاکید کرده و ترک مخاصحه را پیشنهاد می کند; سرانجام ((سهیل بن عمرو)) برای انجام مذاکره از جانب قریش[ به حضور پیامبر(ص]( میآید; مناقشه پیرامون برخی از کلمات عهدنامه; متن نهایی صلحنامه و اسامی شهود; مطالب دیگر از جمله تردید برخی از صحابه در قربانی کردن قربانی خود در حدیبیه; تحلیل زهری درباره اهمیت صلح حدیبیه و نتایج آن.(200)

17 ـ فتح خیبر: موقعیت خیبر و تاریخ فتح آن ; توافق با اهالی خیبرو دلایل فقهی آن و دیدگاه ابوبکر و عمر درباره آن;(201) حادثه ای در مسیر خیبر;(202) معامله فدک; غزوه موته;(203) غزوات کوچک.(204)

18 ـ فتح مکه: زهری نقش قبیله ((خزاعه)) را به عنوان همپیمانان و خبرچینان پیامبر بیان می کند(205) و این که آنان بعد از صلح حدیبیه با پیامبر همپیمان شده بودند; تجاوز قبیله بکر و قریش ـ که همپیمانان یکدیگر بودند ـ بر قبیله خزاعه سبب اصلی حمله مسلمین به آنان شد;(206) ابوسفیان برای مذاکره به مدینه میآید, اما به نتیجه نمی رسد; آمادگی پیامبر برای حمله;(207) پیامبر کسی را به نیابت از خود در مدینه می گمارد و خود حمله را رهبری می کند; تاریخ حمله و تعداد سپاهیان و ورود پیروزمندانه پیامبر به مکه;(208) ستردن نقوش ترسیم شده در داخل کعبه و تصمیمات دیگر; مدت اقامت مسلمین در مکه پس از پیروزی.(209)

19 ـ غزوات بعدی: غزوه ((هوازن)) و اتکإ مسلمین برکثرت تعدادشان (ماجرای ((ذات انواط)));(210) در هم ریختن صفوف مسلمین در جنگ و فراخواندن انصار توسط پیامبر و پذیرش آنان[ و ادامه جنگ;] دوره بحرانی جنگ و دعای پیامبر(ص); پیروزی,(211) توزیع غنایم و آزاد ساختن اسرا;(212) حمله به ((تبوک)) (زهری در شمار راویان این خبر است);(213) مطالب مستقل;(214) تعیین جزیه بر ((ایله)) و ((اذرج)) و ((اذرعات));(215) و ((تباله)) و ((جرش))(216) و حمله به ((دومه الجندل)) و تعیین جزیه بر آنان.(217)

20 ـ نامه ها و دیدارها: دیدار هیئت اعزامی قبیله ((کنده));(218) پیامبر نامه ای به وسیله ((دحیه الکلبی)) برای هرقل (هراکلیوس) ارسال می کند و تفصیل این ماجرا; زهری ماجرای رویای هرقل و تمایل پنهانی وی به اسلام و مشورت او با اسقف در این مورد را نقل می کند;(219) پیامبر نامه ای برای کسری (خسرو پرویز) می فرستد, ولی او نامه را پاره می کند, تحلیل پیامبر از این خبر;(220) کسری از ((باذان)) ـ حاکم یمن ـ می خواهد که به نزد پیامبر برود و از او بخواهد که منابع ـ ابن اثیر, الکامل فی التاریخ, (لیدن, بی نا, بی تا). ـ ابن الکلبی, کتاب الاصنام, ن. احمد زکی باشا, (لایپزیگ, بی نا,, 1941). ــــــــــــ , جمهره الانساب (بی جا, بی نا, بی تا). ـ ابن الندیم, الفهرست, ن. فلوگل, (لایپزیگ, بی نا, بی تا). ـ ابن جوزی, عبدالرحمن, صفوه الصفوه, جزءان, (حیدر آباد دکن, دائره المعارف العثمانیه, 1355 ـ 1356ه"). ـ ابن خلکان, وفیات الاعیان, جزءان,(قاهره, بولاق, 1299). ـ ابن سعد, کتاب الطبقات الکبیر, ن. سخإ, 9 اجزإ, (لیدن, بی نا, 1904 ـ 1940). ـ ابن سیدالناس, عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمایل و السیر, جزءان, (قاهره, بی نا, 1356). ـ ابن عبدالحکم, فتوح مصر و اخبارها, ن. نوری, (لیدن, بی نا, 1920). ـ ابن قتیبه, المعارف, ن. وستنفلد, (قاهره, بی نا, 1935). ـ ابن کثیر, البدایه و النهایه فی التاریخ, 14 جزء, (قاهره, مطبعه السعاده, 1348 ـ 1358). ـ ابن هشام, التیجان فی ملوک حمیر و الیمن, (حیدر آباد دکن, بی نا, 1347). ــــــــــــ , سیره سیدنا محمد, ن. وستنفلد, جزءان, (قاهره, بی نا, 1936). ـ ابن یوسف (السلطان الملک الاشرف), عمر, طرفه الاصحاب فی معرفه الانساب, ن. سترستین, (دمشق, المجمع العلمی العربی, 1949). ـ ابوعبید, قاسم بن سلام, الاموال, ن. محمد حامد الفقی, (قاهره, بی نا, 1353). ـ ابوعبیده, معمر بن المثنی, النقائض, ن. بفان, 3 اجزإ, (لیدن, بی نا, 1907 ـ 1912). ــــــــــــ , مجاز القرآن, ن. محمد فواد سزگین, (قاهره, بی نا, 1954) ج 1. ـ الاصفهانی, ابوالفرج, الاغانی, (قاهره, السامی, بی تا) و (بی جا, دارالکتب, بی نا). ــــــــــــ , الاغانی, (بی جا, دارالکتب, بی نا). ـ الاصفهانی, ابونعیم, حلیه الاولیإ, 10 اجزإ, چاپ اول (قاهره, بی نا, 1932 ـ 1938). ـ الاصفهانی, حمزه, تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیإ, ن. کوتوالد, جزءان, (پطرزبورگ, بی نا, 1844 ـ 1848). ـ بخاری, صحیح البخاری, 8 اجزإ, (قاهره, بولاق, 1296 ه"). ـ بخاری, التاریخ الکبیر, (حیدر آباد دکن, دائره المعارف, 1360 ـ 1364 ه") ج 1 و 2 و 4. ـ بغدادی, خطیب, تاریخ بغداد, 14 جزء, (قاهره, بی نا, 1931). ـ بلاذری, فتوح البلدان, ن. دی خویه, (لیدن, بی نا, 1886) و (قاهره, بی نا, 1932 م). ــــــــــــ , انساب الاشراف, ن. شلوسنجر, (قدس, بی نا, 1936) ج 4, ق ;2 ج 5 (قدس 1940); ج 11 (بی جا, گریفزولد, 1883). ـ ثعالبی, لطائف المعارف, ن. دی, یونج, (لیدن, بی نا, 1867). ـ جاحظ, البیان و التبیین, ن. عبدالسلام هارون, 3 اجزإ, (قاهره, بی نا, 1948). ـ خلیفه, حاجی, کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون, جزءان,(استانبول, مطبعه الحکومه, 1941ـ1943). ـ دینوری, الاخبارالطوال, ن. کراتشکوفسکی, (لیدن, بی نا, 1912). ـ ذهبی, میزان الاعتدال فی تراجم الرجال, 3 اجزإ, (قاهره, بی نا, 1325). ــــــــــــ , تراجم الرجال, ن. فیشر, (لیدن, بی نا, 1890). ــــــــــــ , تذکره الحفاظ, ن. مصطفی علی, 4 اجزإ, (حیدر آباد دکن, دائره المعارف النظامیه,1333ـ1334). ـ زبیری, مصعب بن عبدالله, نسب قریش, ن. لیقی پروفنسال, (قاهره, دارالمعارف, 1953). ـ سخاوی, الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ, (دمشق, بی نا, 1349 / 1930 م). ـ سمعانی, کتاب الانساب, (لیدن, بی نا, 1912). ـ سیوطی, المزهر فی علوم اللغه, ن. احمد جادالمولی ورفاقه, جزءان, (قاهره, دار احیإالکتب العربیه, بی تا). ــــــــــــ , الشماریخ فی علم التاریخ, ن. سیبولد, (لیدن, بی نا, 1894). ـ صفدی, صلاح الدین خلیل بن ایبک, الوافی بالوفیات, ن. ه". ریتر, (استانبول, بی نا, 1931). ـ طبری, جامع البیان فی تفسیر القرآن, 30 جزء, (قاهره, بی نا, 1903). ــــــــــــ , تاریخ الرسل و الملوک, ن. دی خویه, 15 جزء, (لیدن, بی نا, 1879 ـ 1901). ـ العسقلانی, ابن حجر, تهذیب التهذیب, (حیدرآباد دکن, بی نا, 1325 ه" ). ـ گلدزیهر, مطالعات اسلامی,Muh - Studien (بی جا, بی نا, بی تا). ـ مسعودی, التنبیه و الاشراف, ن. دی خویه, (لیدن, بی نا, 1893). ــــــــــــ , مروج الذهب, ن. دی مینار و دی کرتنی, 9 اجزإ, (پاریس, بی نا, 1861 ـ 1876). ـ مقدسی, مطهر بن طاهر, البدء و التاریخ, ن. هوار, 6 اجزإ, (پاریس, بی نا, 1899 ـ 1919). ـ منقری, نصر بن مزاحم, صفین, (قاهره, دار احیإ الکتب العربیه, 1365). ـ واقدی, المغازی, ن. فون کریمر, (کلکته, بی نا, ;1856 قاهره, جماعه نشر الکتب القدیمه, 1948). ـ همدانی, الاکلیل, ن. اوسکار لوفکرن, ابسالا 1953, ج 10, (ن. محب الدین الخطیب, 1368), (قاهره, بی نا, 1368). ـ هوروفتس, المغازی الاولی و مولفوها, تعریب حسین نصار, (بی جا, بی نا, بی تا). ـ یافعی, مرآه الجنان, 4 اجزإ, (حیدر آباد دکن, دائره المعارف النظامیه, 1337 ـ 1339). ـ یاقوت, معجم الادبإ, ن. مرغلیوت, 7 اجزإ, (لیدن, بی نا, 1907 ـ 1927). ـ یحیی بن آدم, الخراج, (بی جا, بی نا, بی تا). ـ یعقوبی, تاریخ الیعقوبی, ن. هوتسما, جزءان, (لیدن, بی نا, ;1883 نجف, مکتبه المرتضویه, 1358).

نظر شما