موضوع : پژوهش | مقاله

تاریخ دانشوران و فهارس مصنفات در منابع عربی1

مجله  تاریخ اسلام  هشتم تیر ماه سال 1380 شماره ششم 

نویسنده : احمد العلی صالح
ترجمه:حسین علینقیان

نوشتاری که برگردان آن در پی میآید, با گشایش مدخلی اجمالی بر سیر تاریخ نگاری و تاریخ نگاران عرب آغاز می شود, آن گاه نویسنده می کوشد که اطلاعات و معرفی های توصیفی خود را از کتاب های تاریخ عمومی و علم به دست دهد. در ادامه, به توصیف تإلیفات عربی در مورد تاریخ دانشوران به ویژه اطبا و حکما پرداخته شده و به دنبال آن, کتب فرهنگ عمومی و تراجم دانشمندان و دانشوران معرفی گردیده و در پایان نیز به کتب فهارس عربی و مباحثی پیرامون فهرست نگاری و تراجم خودنوشت عربی اشاره شده است.

عرب ها, از زمان های قبل از ظهور اسلام همواره به تاریخ و اخبار گذشتگان توجه داشته اند. این مطلب, در اهتمام و توجه آن ها به انساب و تفاخر به آبا و اجداد و نقل دستاوردهای مفیدی که اسلاف آن ها برجای گذاشته بودند, نمایان می شود.اسلام این اهتمام را گرامی داشت و باعث تقویت و توسعه آن شد. قرآن کریم به مردمان دستور داد که احوال گذشتگان و رخدادها و تطورات تمدن ها را بررسی کنند و در اسباب شکوفایی آن ها تفکر نمایند; چنان که خود قرآن به ذکر اخبار بسیاری از امت های پیشین و جوامع قدیم و جوامعی که هم عصر با ظهور اسلام بوده اند و نیز به ذکر برخی از حکام و پیامبران قدیم و اعمال و کردار آن ها پرداخته است. آن چه در قرآن کریم در این زمینه آمده, اساس تحقیقات بسیار در کتاب های تفسیر, تحت عنوان اسرائیلیات گردید و این نام گذاری به جهت توجه زیاد این گونه تحقیقات به اخبار انبیا و پیامبران بنی اسرائیل بود که بیشتر متوجه زندگانی آن ها می شد و به تاریخ دانشمندان و علما نمی پرداخت. از این رو ما این مقوله را در بحث فعلی وارد نمی کنیم.

بعد از ظهور اسلام و ایمان اعراب به آن و تشیید زیربناهای حکومت اسلامی ـ که از اواسط آسیا تا اقیانوس اطلس گسترده بود ـ آن ها به بررسی احوال گذشتگان و نقل اعمال و موفقیت ها و دستاوردهای آن ها ادامه دادند و هنگامی که استفاده از کاغذ انتشار و وسعت یافت و کار تدوین و تإلیف کتاب رو به ازدیادنهاد, ((تاریخ)) را در این میان, حظی وافر نصیب شد و کتاب های زیادی در مورد مکان های خاص, محدود و غیر محدود و متعدد, از زمان های دور تإلیف یافت و تإلیفات بی شمار دیگری با عنوان ((اخبار)) یا ((تاریخ)) به منصه ظهور رسید.

به طور کلی, کتبی که با عنوان اخبار به نگارش می رسید بیشتر به دستاورد مردمان گذشته بدون رعایت دقیق ترتیب زمانی می پرداخت و کتبی که عنوان تاریخ داشت بیشتر به ترتیب زمانی و تحدید سال های وقایع توجه داشت و تعداد آن ها بیش از عناوینی بود که به رجال اهل حدیث معروف بود سپس دایره استعمال آن از بررسی وقایع فراتر رفته, عنوان طبقات به خود گرفت. مراد از کتب طبقات, کتاب هایی است که ترتیب ماده آن براساس فصول طبقات بوده و هر طبقه شامل بحث در مورد رجالی که در یک زمان متقارب به هم ظهور کرده اند می شود.(2)

کتاب های اخبار یا تاریخ یا طبقات به حسب جوانب معرفتی و علمی, متنوع هستند, به طوری که در ارتباط با هر یک از معارف, کتاب های زیادی به نگارش در آمده است.

کتاب های تاریخ عمومی و علم (ملت های غیر عرب)
کتاب هایی که با عنوان تاریخ به نگارش در میآیند بیشتر متوجه حوادث می شوند. برخی از این ها شامل کتاب هایی است که به واقعه معینی می پردازند و یا احوال جماعت معینی را بررسی می کنند, که بیشترین توجه آن ها به حوادث و وقایع سیاسی است, جز این که برخی از این کتاب ها به تاریخ یک امت و یا علم مشخصی اختصاص یافته اند.

بیشترین توجه تاریخ نگاران معطوف به بررسی قوم عرب و دستاوردهای آن ها بوده است, درحالی که بسیاری از آن ها از ذکر ملل دیگر و دستاوردهای آن ها نیز غافل نمانده اند. بارزترین کتاب های اولیه در تاریخ عمومی شامل تاریخ الامم و الملوک محمدبن جریر طبری (ت 314) تاریخ احمدبن واضح یعقوبی (ت 320) و تإلیفات مسعودی (ت 346) می شود.

طبری در آغاز کتاب پرحجمش به نظریه زمان و وقت, جهان آفرینش, خلق آدم و هبوط او, وقایع قدیم, هم چنین اولین پیامبران مشهور, پادشاهان بزرگ ایران و بابل, انبیای بنی اسرائیل, مسیح, ملوک اولیه یونان و روم, دول عرب, پادشاهان ساسانی ایران و سپس تاریخ عرب ـ از ظهور اسلام تا سال 320 ـ پرداخته است. او به دسته بندی حوادث سیاسی توجه داشته است; ضمن این که در مقدمه کتابش به جنبه هایی از علم نجوم (زمان, وقت, آسمان) و برخی امور اداری و عمرانی نیز پرداخته است, اما از آن چه مربوط به علم و علما می شود بحثی به میان نیاورده است. علاوه بر این, طبری کتاب های دیگری در تفسیر قرآن و فقه نگاشته است که در این کتاب ها اطلاعات زیادی پیرامون تاریخ به دست داده است.(3)

یعقوبی (ت 320) کتاب ((البلدان)) را به رشته تحریر در آورد. در این کتاب, سرزمین های عالم اسلامی از نظر جغرافیایی و بشری مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. کتاب ((التاریخ)) او شامل تاریخ امم و علوم مختلف و طب می شود. هم چنین او در این کتاب از انبیای آغازین یا پیامبران بنی اسرائیل و پادشاهان آن ها, مسیح و اناجیل, ملوک سریانی و نینوی و بابل و هند و یونان, کتب بقراط و جالینوس و اقلیدس و نیقوماخوس و ارسطو و بطلمیوس, ملوک یونان, روم, ایران, چین, مصر, بربر, حبشه, بجه و از پادشاهان عرب در یمن, شام و حیره, هم چنین از برخی عقاید و ادیان عرب و ازلام, شعرا و اسواق آن ها و نیز از تاریخ اسلام از زمان رسول[ص] تا پایان خلافت معتمد (سال 250ه") یاد کرده و به بررسی آن ها پرداخته است. (4)

اما مسعودی (ت 346) بیش از بیست کتاب نوشت که جز (مروج الذهب و معادن الجوهر) و کتاب (التنبیه و الاشراف) ـ که گویا آخرین کتاب او بوده ـ به دست ما نرسیده است. در این دو کتاب, مسعودی به برخی از کتاب های مفقودش و محتوای آن ها اشاره نموده است. این کتاب ها برخی از جوانب متنوع فرهنگی عقیدتی و فکری را شامل می شده و عناوین آن ها مسجوع بوده است. از جمله آن ها کتاب ((اخبارالزمان)) و آخرین آن ها ((التاریخ فی اخبار الامم عن العرب و العجم)) می باشد.

موضوعاتی که مسعودی در مروج الذهب از آن ها سخن رانده, به قرار زیر می باشد:

مبدإ آفرینش, انبیای آغازین, اخبار هند و آرا و عقاید و پادشاهان و ممالک آن ها, دریاها و رودخانه ها, ملوک چین و ترک, سپس بحار و جبال, آن گاه ملوک آشور و کلدان, دول ایران و پادشاهان آن, ملوک یونان, روم, مصر, سودان و انواع آن ها, ملوک سقلابیان و فرنگان و نوکبرد, عاد و ثمود, مکه, احوال بلدان, پادشاهان یمن و حیره و غسان, اقوال عرب و عقاید و کاهنان آن ها, هم چنین سال ها و ماه ها در نزد سریانیان و ایرانیان و قبطیان و اعراب, سپس طبایع بلدان, بیوت معظم, تاریخ عرب از ظهور اسلام تا زمان مولف, و آن چه مربوط به علوم و رجال و کتاب ها و مولفان آن می شود.

اما مسعودی نگارش کتاب التنبیه و الاشراف را در سال 345 به انجام رساند. در این کتاب از افلاک, نجوم, تقسیم ازمنه و فصول, اقالیم, بحار, امت های قدیم, پادشاهان قدیم ایران, ساسانیان, یونانیان, روم, انبیا و نیز از سال ها و ماه های ملل و تاریخ عرب ـ از ظهور اسلام تا خلافت مطیع ـ سخن رانده است. هم چنین به مسایل مربوط به فلک, جغرافیا و ذکر پاره ای از اطلاعات مربوط به علم و تطور آن در امت های دیگر هم پرداخته است.

باید به این نکته اشاره نمود که مسعودی در آغاز کتاب ((مروج الذهب)), به اسامی تعداد زیادی از مورخین و نیز به مسإله پرداختن آن ها به تاریخ دیگر امت ها اشاره کرده است (1 / 13 ـ 15)(5) البته اکثر کتبی که از آن ها یاد کرده, از بین رفته اند و نه از آن ها نقلی شده و نه یافت شده اند و از مولفین آن ها هم یادی نشده است.(6)

اما صاعدبن احمد اندلسی (420ـ462) کتاب ((طبقات الامم)) را که با وجود کمی حجم, به دلیل وجود معلومات غنی و ملاحظات دقیق و احکام محکم و دیدگاه شامل, بسیار ذوقمیت است, نگاشت. مطالب این کتاب شامل بررسی امت های گذشته و تفاوت آن ها در توجه و رویکرد به دانش های مختلف زمانه, اشاره به امت هایی که به علوم و دانش ها توجه نشان دادند و امت هایی که به علوم و دانش ها توجه نشان ندادند, بررسی جایگاه علم در میان هندیان, ایرانیان, کلدانیان, یونانیان, رومیان, مصریان, عرب ها و بنی اسرائیل و... می شود.

کتاب صاعد مورد توجه و اعتماد مورخین علوم بوده است, به طوری که از این کتاب بسیار نقل کرده اند, به ویژه ابن ابی اصیبعه در کتابش ((عیون الانبإ فی طبقات الاطبإ)).

شایسته است اشاره کنیم که تعدادی از جغرافی دانان عرب, در مورد بلاد روم نیز سخن گفته اند; از شاخص ترین آن ها ابن خرداذبه در کتابش ((المسالک و الممالک)) ابن رسته در کتابش ((الاعلاق النفیسه)) و شریف ادریسی در کتاب ((نزهه المشتاق فی اختراق الافاق)) بوده اند; به اضافه آن چه مسعودی در کتاب هایش ـ به خصوص در مروج الذهب ـ نگاشته و تحریر کرده است. واضح است اطلاعاتی که این ها به دست داده اند مرتبط با امور جغرافی, اداری و شهرنشینی می شود و به ذکر فعالیت های علمی نپرداخته اند.

در زبان عربی تعدادی از کتاب ها با عنوان ((تاریخ)) شناخته شده اند که ویژه ملل دیگر[ غیر عرب] نگاشته شده اند و اشارات و منقولاتی که از آن ها شده حکایت از این دارد که موضوع آن ها به تاریخ دانشوران اختصاص داشته است و بر اساس ترتیب زمانی تدوین یافته اند. از جمله این کتاب ها کتاب ((تاریخ الروم)) و کتاب ((ادب الروم)) (ابن ندیم, ص 365), و کتاب ((التاریخ)) اثر فرفوریوس صوری است که به زبان سریانی بوده و به گفته ابن ندیم در آن از فلاسفه پیشین بحث شده (ص 306)(7) و شاید این همان کتاب ((اخبارالفلاسفه)) منسوب به فرفوریوس است (ص 316).(8) ابن ابی اصیبعه نقل نموده که فرفوریوس کتابی با عنوان ((اخبار الفلاسفه و قصصهم و آراوهم)) دارد (ص 63ـ69). قفطی نیز گفته است که مقاله چهارم این کتاب را به سریانی دیده است (ص 257).

ابن ندیم در کتاب الفهرست, فصلی را با عنوان ((اسمإ کتب الروم فی الاسمار و التواریخ و الخرافات و امثالهم)) نگاشته و در آن از کتاب های ذیل یادکرده است: تاریخ الروم, سمه و دمن, مودیانس فی الادب, انطون السائح و ملک الروم, محاوره الملک مع ماریوس, دیسوب و راحل الملکین, سماس العالم فی الامثال, العقل و الجمال, خبر ملک لد, سطرنیوس الملک و سبب تزویجه یسارادالفقصه, (الفهرست, ص 365). (9) اما او به مولفین یا مترجمین این کتاب ها اشاره نکرده است و عناوین آن ها حکایت از داستانی بودن آن ها داشته, نیز چیزی درباره علوم در آن ها نیامده است. حمزه اصفهانی می گوید: در مورد سرگذشت یونانیان, کتابی[ مترجم] خوانده که ترجمه آن به حبیب بن بهریزمطران در موصل منسوب است; (تاریخ سنی ملوک الارض, 72). این حبیب از مترجمین بوده و ((تعدادی کتاب برای مإمون ترجمه کرده)); (ابن ندیم, 304)(10) و کتاب باری ارمینیاس را تلخیص کرده است; (ابن ندیم, 309).(11)

ابن جلجل در مطلع کتابش ((طبقات الاطبإ)) به مواردی چون اولین واضع صنعت طب, شروع زمان, قبل و بعد از طوفان و... پرداخته و از آن ها یادکرده است. وی هم چنین گفته است که کتابش را بعد از تحقیق و تفحص در کتب قدیمی مانند کتاب ((الالوف)) ابومعشر منجم و کتاب هروشیش صاحب ((القصص)) و کتاب ((القروانقه)) اثر یرونیم مترجم و نیز از اخباری که از حکمای یونان به او رسیده, تإلیف کرده است. هروشیش مورخی اسپانیایی بوده که در قرن چهارم و پنجم بعد از میلاد می زیسته و نامش بولس اروسیوس بوده است. پادشاه بیزانس کتاب هوروسیوس و کتاب دیسکوریدس را به عبدالرحمن ناصر اهدا کرده است. ابن جلجل در این باره چنین گفته: ((کتاب هروشیش صاحب القصص یعنی تاریخ الروم کتابی شگفتآور است و در آن اخبار زمانه و داستان های پادشاهان اولیه آمده و نکات بسیاری دارد)).

ابن خلدون پاره ای از اخبار را از این کتاب نقل کرده است. هم چنین مقریزی در ((الخطط)) نیز از آن نقل کرده و آن را (وصف الدول و الحروب) نامیده است. ابن جلجل در وصف هیکل مستقلابیوس (ص 11) و در ترجمه بطلمیوس (ص 36) از این کتاب نقل کرده و قاسم بن اصبغ آن را به عربی برگردان نموده که از این کتاب تنها یک نسخه در دانشگاه کلمبیا به شماره 712 / 893 موجود است; (ر.ک: مقدمه کتاب طبقات الاطبای ابن جلجل توسط فوادالسید).

یرونیم مترجم, همان سفرونیوس یوسیبوس ایرونیموس (331ـ420) است و مشهور به قدیس اویرونیم بوده. وی کتابش ((القروانقه)) را به لاتین نگاشته و این کتاب در حقیقت ترجمه کتاب بوسیبوس قیسرانی, اسقف قیساریه با اضافات بیشتر بوده است, که ابن عبری هم از این کتاب زیاد نقل کرده است; (43 / 48 / 51 / 62 / 129). هم چنین ابن ابی اصیبعه در کتابش عیون الانبإ از آن نقل کرده است; (1 / 72ـ73). این کتاب در ضمن مجموعه کتاب های لاتین آبإ[ یسوعیان] به چاپ رسیده(12) و فوذرینگهام ]Fotheringham] در سال 1923 مجددا آن را به چاپ رسانید (ر.ک: فوادسید, همان ج ـ ک) و ابن جلجل در ترجمه جالینوس متنی از این کتاب را نقل کرده است; (ص 41)....

ابن ندیم می گوید که محمدبن موسی خوارزمی کتابی در تاریخ داشته (ص 333)(13) که الیاس نصیبی از این کتاب اطلاعاتی در مورد حوادث زمان حیات حضرت رسول تا سال 168ه" نقل کرده (بروکلمان, 4 / 165) و حمزه اصفهانی نیز در تاریخ سنی ملوک الارض (ص 144) بدان اشاره نموده است.

باز ابن ندیم نقل کرده است که ابویوسف ایشع قطیعی نصرانی کتابی در موضوع کشف از مذاهب حرانیان که امروز به صائبه معروفند نوشته; (ص 183).(14) همو گفته است که قسطابن لوقا کتاب ((الفردوس فی التاریخ)) را نوشته و دو کتاب نوادر الیونانیین و شرح مذاهب الیونانیین را ترجمه نموده است; (ابن ندیم, 353),(15) هم چنین ابن ندیم به کتاب تاریخ اسحاق الراهب اشاره کرده (ص 301)(16) و گفته در آن جا مطالبی پیرامون بطلمیوس و افلاطون موجود است; (ص 307).(17)

کتاب های موالید و تحاویل السنین نیز موضوعاتی پیرامون تاریخ ملت های دیگر به ویژه یونان, روم و ایران و نیز برخی حوادث آن ها را در بردارد. ابن ندیم می گوید که سهل بن نوبخت ـ از مشرفین در خزانه بیت الحکمه در زمان هارون الرشید (332)ـ(18) کتابی به نام التهمطان دارد (ص 233) و در آن از بابل (ص 299) و ایران (99) هم سخن رانده; به اضافه کتاب هایی که در موالید نگاشته است (ص 333). از آن کتاب ها ((اسرار احکام النجوم)) موجود است; (بروکلمان, 4 / 200).

ابوسلیمان منطقی[ سجستانی] می گوید کتاب ((فی اخبار الامم السالفه من المغربیین)) از ابومعشر بلخی بوده است; (ر.ک: منتخبات صوان الحکمه, ص 63).

ابن ندیم کتاب ((اختلاف الزیجات))(19) را از ابومعشر دانسته و از آن کتاب, درباره توجه ایرانیان به کتاب ها نقل کرده (ص 301)(20) و نوشته است: ((قرإت بخط ابی معشران مزاباکان منجم بختنصر)); (ص 330). قفطی درباره ابامعشر چنین گفته است: ((کان اعلم الناس بسیر الفرس و اخبار سائر الامم)) (اخبار الحکمإ, 153), و از او مطالبی پیرامون هرمس (ص 6) و مرابا (ص 322) و هرمس بابلی (347) و کنکه هندی (ص 225) و مترجمین نسخه های مجسطی (ص 187) و عمربن فرخان (ص 221) و محمدبن جهم (ص 284) و محمدبن موسی منجم (358) و کندی (377) نقل کرده است.

قفطی به کتاب ((المذکرات لشاذان)) اثر ابومعشر اشاره داشته (ص 241) و به مشهورترین کتاب ابومعشر / ابامعشر یعنی الالوف نیز بسیار استناد کرده است; ولی این کتاب به طور کامل به دست ما نرسیده است; (الاثار الباقیه, 215). ابن جلجل و بیرونی نیز از این کتاب نقل کرده اند; (الاثار الباقیه, 205). چنین به نظر می رسد که ابامعشر از فلکیون و منجمین مشهور بوده و کتاب هایی پیرامون موالید و تحاویل سنین نگاشته است.

از کتاب های دیگری که درباره علمای غیر عربی نگاشته شده, کتاب علی بن یحیی ندیم است که مقرب فتح بن خان بوده و ((کتابخانه او را جمعآوری و مرتب کرد)) (ابن ندیم, 130)(21) وی هم چنین کتاب هایی درباره اخبار و احوال شعرا نگاشته (همان, 160)(22) و درباره تاریخ, کتاب هایی را جمعآوری کرده که از آن بین اخباری از جالینوس طبیب نیز موجود بوده است. هم چنین کتاب ((جوامع کلام افلاطون فی سیاسه المدن)) را نوشته است; (ر.ک: منتخبات صوان الحکمه, 11) و ما نمی دانیم که آیا این کتاب همان ((تاریخ سنی العالم)) است که ابن ندیم آن را از فرزندش ابوعیسی احمد (ت 161)(23) دانسته و مسعودی نیز بدان اشاره داشته (1 / 14) و ابوالفدإ نیز از آن نقل کرده و کتاب ها برخی از متون برجای مانده آن را نقل کرده اند؟

مسعودی در جایی درباره مارون گفته است که: ((برخی از پیروان مارونی او کتاب نیکویی در تاریخ, ابتدای آفرینش, انبیا, کتاب ها, شهرها, ملت ها, ملوک روم و... و اخبار آن ها ـ که تا خلافت متوکل را دربر دارد ـ نوشته اند, که از مارونیه در این موضوع کتابی به مانند آن ندیده ام, جماعتی از ملکیان و نسطوریان و یعقوبیان کتاب های زیادی ـ از سلف و خلفشان ـ برجای گذاشته اند و بهترین کتابی که از ملکیان در تاریخ ملوک, انبیا, امت ها, شهرها و غیرذلک دیدم کتاب محبوب بن قسطنطین منبجی و کتاب سعیدبن بطریق معروف به ابن فراش مصری است که آن را در فسطاط مصر دیدم و تا خلافت راضی را در برداشت. هم چنین کتاب اثنایوس ـ راهب مصری ـ که پادشاهان روم و دیگر امت ها و اخبار و سرگذشت آن ها از آدم تا قسطنطین بن هیلانی را در آن مرتب کرده است. از اهل مشرق ـ از ((عباد)) ـ کتابی از یعقوب بن زکریا کسکری کاتب دیدم که آن را در عراق و شام مشاهده کردم; این کتاب شامل انواع علوم می شد و بردیگر کتب نصاری زیادت دارد. هم چنین کتابی از یعاقبه در ذکر پادشاهان روم و یونان و فلاسفه و زندگانی و اخبار آن ها دیدم که آن را ابو زکریا دنخاینصرانی که فیلسوفی جدلی و نظار بوده نگاشته بود و بین او و من مناظرات زیادی در بغداد رخ داده بود...)); (التنبیه و الاشراف, 132ـ133). از کتاب هایی که مسعودی[ در متن فوق] یاد کرده جز دو کتاب محبوب منبجی و سعیدبن بطریق که هر دو درباره تاریخ علوم و دانشوران چیز زیادی ندارند, کتابی باقی نمانده است.

مسعودی در مقدمه کتابش مروج الذهب به کسانی که قبل از او درباره تاریخ تإلیف داشته اند اشاره کرده و به توصیف و یا ذکر اسامی برخی از کتاب های آنان پرداخته است. این کتاب ها همگی مفقود می باشند و در کتاب ها و منابع دیگر به اکثر آن ها حتی اشاره هم نشده است. عناوین و یا اوصاف این کتاب ها بیانگر این مطلب می باشد که موضوع آن ها مربوط به احوال امت های غیر عربی بوده و شاید به دانش ها هم پرداخته بودند. از آن جمله, در مورد عبیدالله بن عبدالله بن خرداذبه, چنین گفته است: ((فانه کان اماما فی التإلیف متبرعا فی ملاحه التصنیف, اتبعه من یعتمد و إخذ منه و مضی عقبه و قفااثره و اذا اردت ان تعلم صحه ذلک فانظر الی کتابه الکبیر فی التاریخ فانه اجمع هذا الکتب جسدا و ابرعها نظما و اکثرها علما و احوی الاخبار الامم و ملوکها و سیرها من الاعاجم و غیرها)); (1 / 22).(24)

مسعودی هم چنین به کتاب ((التاریخ الجامع الکبیر من اخبار الفرس و غیرهم من الامم)) از داودبن جراح و کتاب ((التاریخ الجامع لفنون من الاخبار و الکوائن فی الاعصار قبل الاسلام و بعده)) تإلیف ابوعبدالله محمدابن الحسین بن سوار ـ معروف به ابن اخت عیسی بن فرخان شاه ـ و نیز به تاریخ ابوعیسی ابن المنجم علی ما انبإت به التوراه و غیر ذلک من اخبار الانبیإ و الملوک اشاره کرده است; (1 / 23). (25)

ملاحظه می شود که مسعودی در برخی از تإلیفاتش ـ که در دسترس ما نیست ـ خاصه اخبار الزمان و الکتاب الاوسط, به برخی از جوانب علم, تفکر و دانشوران پرداخته است; (مروج الذهب, 1 / 17ـ18). بیرونی می گوید که اباالحسین احمدبن حسینی اهوازی کاتب, کتاب (معارف الروم) را که به مشاهداتش از قسطنطنیه و بلاد روم اختصاص دارد نگاشته است...; (الاثار الباقیه, 289). و هم چنین می گوید که همین اباالحسینی در کتابش (معارف الروم) شرح حال منتصر را آورده است; (الاثار الباقیه, 293)....

حمزه اصفهانی چنین مکتوب داشته که تاریخ مربوط به روم را از شخصی رومی که فراش احمدبن عبدالعزیز بن دلف بوده اخذ کرده است; (تاریخ سنی ملوک الارض, 63).

همو نوشته است: ((در کتابی که یک قاضی از بغداد به اسم وکیع نوشته بود به فصلی از تواریخ آن برخورد کرده که از پادشاهی قسطنطین آغاز و تا به سال 301 ادامه یافته است)); (همان, 63) و شاید منظور حمزه از این کتاب همان کتاب الطریق وکیع بوده است. حمزه به نقل از او آورده است: ((قال وکیع نقلت هذه التواریخ من کتاب ملک من ملوک الروم تولی نقله من الرومیه الی العربیه بعض التراجم)); (همان, 68). ولی وکیع به نام کتابی که از آن نقل کرده, اشاره ننموده است.

تإلیفات عربی در تاریخ دانشوران:

عرب ها به بررسی و تحقیق در مورد دانشمندان و اخبار آن ها اهتمام داشته و در این ارتباط کتاب هایی خاص این موضوع نگاشته اند. بیشترین اهتمام آن ها متوجه پزشکان و حکما بوده است, با علم به این که ارتباط و علاقه بین طب و حکمت, ارتباطی محکم و وثیق بوده است.

قدیمی ترین این تإلیفات در عربی, تاریخ الاطبإ و الحکمإ از یحیی النحوی بوده است که ابوسلیمان منطقی درباره این کتاب چنین نوشته: ((تاریخ یحیی النحوی و هو الذی یسمیه الناس المحب للشعب فانه کان اذا هم بشیء من الاشیإ بحث عنه بحثا مستقصی و نقب فیه نقبا کثیرا ولم یإت به الا علی الصحه و الجوده)); (منتخبات صوان الحکمه, ;20 قفطی, 92). وی هم چنین گفته است که یحیی در صدر اسلام می زیسته و بین او و خالدبن یزید مراودات زیادی برقرار بوده است; (همان, ;235 ابن ندیم, 351) و او بر ارسطورد نوشته (235) و ابن ندیم در موضوع نشإت طب یونانی, مطالبی را از تاریخ او (345) و از بقراط (346) و جالینوس (348) و دیوسقوریدس (351) نقل نموده است, و اسحق بن حنین در تاریخ الاطبإ از او اقتباس کرده است.

حنین بن اسحق (ت 260ه") کتاب نوادر الاطبإ و الحکمإ را نوشته است. از این کتاب نسخه ای در اسکوریال به شماره 756 موجود است و حاجی خلیفه بدان اشاره کرده است; (2918) هم چنین نسخه ای در کتابخانه سپهسالار تهران به شماره 2165 (مجله معهد المخطوطات, 6 / 332) و در مونیخ به شماره 65 (5) و نیز دست نوشته ای سریانی عربی در منجانا موجود است (47).

کتاب نوادر الاطبإ و الحکمإ را ابن سالوموالعزیزی به عبری ترجمه کرده و در سال 1896 در لوبنتال فرانکفورت به چاپ رسیده است. هم چنین ترجمه آلمانی آن در سال 1896 در برلین به چاپ رسید و دیگر ترجمه آلمانی آن که توسط میرتل صورت پذیرفت در سال 1921 در لایپزیک منتشر شد.

اسحق بن حنین (ت 298) کتاب تاریخ الاطبإ را نگاشت که ابن ندیم به این کتاب اشاره کرده (343, 356)(26) و گفته که اسحق در این کتاب از اومروس (هومیروس), افلاطون و ارسطو صحبت کرده (314, 306, 308) و از ذکر کرفلیفورس و اروباسیوس غفلت نموده (350) و ابن ابی اصیبعه در مورد سقراط (76), افلاطون (81), جالینوس (115) و سلمویه (234) از آن نقل کرده است.

شاید این همان کتابی است که ابن ابی اصیبعه از آن به کتاب ((ذکر فیه صناعه الطب و اسمإ اصحابه من الحکمإ و الاطبإ)) یادکرده, و در جای دیگر گفته که وی کتابی با عنوان ((آداب الفلاسفه و نوادر هم)) دارد; (عیون الانبإ). بروکلمان در این باره گفته است که نسخه ای از این کتاب به شماره 651 / 5 در مونیخ موجود است.

بیرونی درباره این کتاب آورده است که: ((وقد عمل اسحق بن حنین المترجم مقاله فی تواریخ مشاهیر الاطبإ الیونانیین و کبارهم الذین ابدعوا الاصول و قننوا القوانین و حافظوا علیها وزاد اسحق من هذا الفن علی الکفایه لولا تناول الفساد مقالته فی النسخ و النقل ممن یحصل و لا یصحح و یجمع و لایطالع)); (مقدمه الاثار الباقیه, 38).

از این کتاب نسخه ای خطی در کتابخانه حکیم اوغلو به شماره 961 موجود است که [فرانتس] روزنتال آن را در مجله1954/oriens به چاپ رساند. چنین به نظر می رسد که اسحق در این کتاب به یحیی النحوی اعتماد کرده و در تراجم اشخاص از مطالب یحیی اخذ نموده است.

از کسانی که به تاریخ اطبا توجه داشته, فیدون مترجم است که ابن ندیم نامش را در لیست مترجمین آورده است; (304).(27) ابن ابی اصیبعه در موارد متعددی درباره جرجیس و پسرش بختیشوع (ص 13 / 10ـ190) و جبریل بن بختیشوع (190, 198) و ماسویه (242) از این کتاب نقل کرده است; (ر.ک: سزگین, 3 / 231). از دیگر کسانی که به اخبار و تاریخ پزشکان نظر و توجه داشته, یوسف بن ابراهیم معروف به ابن دایه بوده که ابن ابی اصیبعه اطلاعات زیادی را در مورد تعدادی از اطبای عراق در اوایل عصر عباسی از او نقل کرده است.

ابن دایه در مطالبی که نقل کرده, به جهت ذکر مصادر آن ها, از دیگران متمایز است. بیشترین این مصادر مربوط به رجال دربار عباسی بوده است. از این مصادر چنین بر میآید که وی مولای ابراهیم بن مهدی بوده است (256) و از او برخی از اخبار را روایت کرده (195, 197, 217, 218, 219, 226) و یک کتاب از آن روایات نگاشته است; (مروج الذهب, 3 / 22).(28)

وی از عباس بن علی بن مهدی (عیون الانبإ, 216) و زکریا طیفوری (220ـ224) و سلیمان خراسانی, خادم الرشید (191) و فرج الخادم (195) و حمید الطوسی (222) و اسماعیل بن سهل ابن نوبخت (219) و عنبه بن اسحق الضبی (241) و ایوب بن الحکم البصری الکسروی صاحب طاهربن الحسین (233) و موسی بن اسرائیل, طبیب المهدی (230) و احمدبن هارون الشرابی (250) و صالح بن شیخ ابن عمیره (251) و میخائیل بن ماسویه (256) نقل و روایت کرده است. هم چنین از رجال مصر همچون احمدبن هارون الشرابی و احمدبن زهرون و ابراهیم بن علی ـ متطبب احمدبن طولون ـ (249) نقل کرده است.

مسعودی کتاب ابن دایه را با عنوان (اخبار المتطببین مع الملک فی المإکل و المشرب و الملبس) ذکر کرده است; (مروج الذهب 3 / 444).(29) گفتنی است که یوسف بن ابراهیم (ابن الدایه) رضیع معتصم بوده و در بغداد می زیسته و به دربار خلافت نیز رفت و آمد داشته است.... اطلاعاتی را که ابن ابی اصیبعه از ابن دایه نقل کرده, مربوط به اطبای عراق تا زمان معتصم می شود. این اطبا شامل: ابوالحکم دمشقی و پسرش عیسی, جبریل بن بختیشوع و عیسی بن قریش (ص 216), لجلاج (219), آل طیفوری (220, 230), ماسرجویه (230), سلمویه (234), ابراهیم بن فزارون (240), جبرائیل کحال (241), یوحناابن ماسویه (236), حنین بن اسحق (257) و منکه هندی (475) می شوند. ابن دایه هم چنین کتابی درباره اخبار ستاره شناسان دارد که یاقوت حموی از آن یاد کرده است; (ارشاد الاریب, 2 / ;160 حاجی خلیفه, 191).

از دیگر کسانی که به اخبار اطبا توجه کرده, اسحاق بن علی رهاوی است که ابن ابی اصیبعه از کتاب او ((ادب الطبیب)) اطلاعات زیادی را درباره یوحنابن ماسویه (ص 191), بختیشوع (207), جورجیس بن بختیشوع (215), طیفوری (525), سلمویه (234), ابراهیم ابرش (241) و ماسویه (242, 246) نقل نموده است. معظم آن چه رهاوی در این کتاب ذکر کرده است از عیسی بن ماسه بوده که ابن ندیم گفته است وی دارای کتابی به نام ((قوی الاغذیه)) و ((من لایحضره الطبیب)) بوده است; (ص 354). قفطی نیز متنی از او نقل کرده, بدون آن که به اسم آن تصریح نماید; (102). از کتاب رهاوی نسخه ای در ضمن مجموعه ای در کتابخانه سلیمیه در إدرنه به شماره 698 موجود است و ترجمه انگلیسی و چاپ آن را لیفی در سال 1967 در مطبوعات مذکرات الجمعیه الفلسفیه الامریکیه به انجام رسانید و همو در همان سال مقاله ای درباره آن دست نوشته در یکی از شماره های مجله الجمعیه الالمانیه للمستشرقین, ص 90ـ112 به چاپ رساند; (اولمان, تاریخ الطب عند المسلمین, ص 225 و سزگین, 3 / 268).

از مصادر ابن ابی اصیبعه در کتاب اخبار الاطبا, ابوعلی قیانی است که از وی درباره بختیشوع بن جبرائیل (ص 208) و عبدوس بن زید (ص 228) و سلمویه (228) و حنین (272) اطلاعاتی را اخذ نموده است....

نلینو(30) می گوید: ابوالفضل جعفر بن مکتفی (294ـ377) کتابی به اسم تاریخ الحکما داشته که هم اکنون مفقود است; (تاریخ علم الفلک)....

از دیگر کتاب های جامع, کتاب طبقات الاطبا و الحکما است که آن را سلیمان بن حسان معروف به ابن جلجل (ت 384) به سال 377ه" تإلیف کرده. وی طبیبی آندلسی بود و در ایام عبدالرحمن ناصر می زیسته در وصف آن ایام چنین نوشته: ((تتابعت الخیرات فی ایامه و دخلت الکتب الطبیه من المشرق و جمیع العلوم و قامت الهمم و ظهر الناس ممن کان فی صدر دولته من الاطبإ المشهورین)).

کتاب ((طبقات الاطبإ و الحکما)) شامل ترجمه و شرح احوال پنجاه و هفت دانشور و طبیب می شود. از این عدد, تعداد شانزده نفر یونانی و مابقی سریان و عرب هستند, و در این بین, چهار طبیب مغربی و بیست و دو طبیب اندلسی به چشم می خورد. در ترجمه اطبای یونان او از برخی مولفین قدیمی چون هوروسیوس, جالینوس, بقراط و ابومعشر بهره برده و درباره اطبای اندلس, از معاصرین خود در اندلس همچون احمدبن یونس حرانی, محمدبن مالک عابدی, سلیمان بن ایوب فقیه, ابن قوطیه و محمدبن عبدون استفاده نموده است. این کتاب را فواد سید با تعلیقات مشبعی به چاپ رسانیده است. از دیگر دانشمندانی که در اخبار اطبا و تاریخ آن ها تإلیف دارند, عبیدالله بن جبرائیل بن عبدالله بن بختیشوع است که ابن ابی اصیبعه درباره او گفته: ((کان فاضلا فی صناعه الطب, مشهورا بجوده الاعمال فیها, متقنا لاصولها و فروعها من جمله المتمیزین من اهلها و العریقین من اربابها و کان جید المعرفه بعلم النصاری و مذاهبهم و له عنایه بالغه بصناعه الطب وله تصانیف کثیره فیها...)).

هم چنین ابن ابی اصیبعه کتاب های زیر را به او نسبت داده است:

مقاله فی اختلاف الالبان, الروضه الطیبه, التواصل الی حفظ التناسل, رساله الی ابن قطرمین فی الطهاره و وجوبها, رساله فی بیان وجوب حرکه النفس, تذکره الحاضر وزاد المسافر, الخاص فی علم الخواص, طبائع الحیوان و خواصها و منافع اعضائها, نوادر المسائل مقتضبه من علم الاوائل فی الطب; (214).

ابن بختیشوع در سال 427, مناقب الاطبا را تإلیف کرد که ابن ابی اصیبعه و قفطی آن را تاریخ الاطبإ نامیده اند. ابن قفطی در کتابش درباره استفان (ص 56), دیسکریدوس (286), مافنوس (322) و یحیی النحوی (256) از او نقل کرده است. ابن ابی اصیبعه نیز متون زیادی درباره جالینوس (ص 111ـ117), یحیی النحوی (152), بختیشوع (207), جبرائیل (210), ثابت بن سنان (308), دانیال و عمربن الدحلی و فنون (321), ابن ابی اشعث (331), عضدالدوله و بیمارستان او در بغداد (415) و طبیب مصری (ابن مقشر) از او نقل کرده است.

از دیگر افرادی که به بررسی و تحقیق در طب و اطبا پرداخته اند, مختاربن الحسن بن عبدون مشهور به ابن بطلان است. وی طبیبی بوده که در بغداد تولد یافته و در آن جا طب و منطق آموخته و آن گاه به الجزیره و موصل و آمد و حلب سفر کرده و در آن جا مدتی اقامت نموده و سپس به مصر رفته و مدتی نیز در آن جا می ماند و بین او و ابن رضوان مناظراتی رخ می دهد, آن گاه به انطاکیه سفر می کند و در یکی از دیرهای آن ساکن می شود و به سال 444ه" چهره در نقاب خاک می کشد; (ابن ابی اصیبعه, 294). ابن بطلان دارای چندین کتاب بوده که ابن ابی اصیبعه تعداد آن ها را ده عنوان ذکر کرده است. عبدالسلام هارون [محقق کوشای معاصر] کتاب شرإ العبید و تقلیب الممالیک و الجواری او را به چاپ رسانیده است; (نوار المخطوطات, ش 5). ابن بطلان سفرش به انطاکیه را در کتابی توصیف نموده است. او هم چنین دو کتاب دیگر تإلیف کرده است که به دلیل نقل ابن ابی اصیبعه از آن دو, در تحقیقات تاریخی طب و اطبا حایز اهمیت می باشند; اولین آن هادعوه الاطبا است که آن را برای امیر نصرالدوله ابونصر احمدبن مروان نگاشته بود و در انطاکیه به سال 450 از تإلیف آن فراغت یافته بود; (ابن ابی اصیبعه, 328). ابن ابی اصیبعه تصریح دارد که اطلاعات مربوط به اسحاق بن حنین را از او اخذ کرده است; (275) و شاید آن چه را که ابن ابی اصیبعه درباره روایت ابن بطلان از اسکندرانیین آورده, از این کتاب نقل کرده باشد.

دکتر محمود صدقی بک مقاله ای پیرامون این کتاب نوشت و در سال 1928 آن را در کنفرانس امراض استوایی در قاهره ارائه داد....

از کتاب های دیگری که درباره تاریخ حکما یعنی فلاسفه, اطبا و ریاضی دانان نگاشته شده, کتاب صوان الحکمه اثر ابوسلیمان منطقی (ت 372) است. از این کتاب دانشمندانی چون ابوحیان توحیدی در کتابش المقابسات و ابن ابی اصیبعه در کتابش عیون الانبإ (29 / 91 / 152 / 605) و ابن مطران در کتابش بستان الاطبإ اقتباس کرده اند و همه آن ها این کتاب را التعلیقات نامیده اند.

کتاب صوان الحکمه مفقود است, ولی مختصر آن که توسط عمربن سهلان نگاشته شده, در دسترس می باشد; (فاتح 3222)....

از این منتخب چنین به نظر می رسد که کتاب صوان الحکمه حاوی آرا و اقوال بیش از 132 فیلسوف, دانشمند و طبیب یونانی و 34 دانشور عرب بوده است. ترتیب آن بر اساس ترتیب زمانی است و طول هر یک از شرح ها به نسبت هر یک از آن دانشوران متفاوت است; برخی فقط شامل چند کلمه و برخی شامل چندین صفحه می شود.

ظهیر الدین بیهقی (ت 565) کتاب تتمه صوان الحکمه را به نگارش در آورد. این کتاب را محمد شفیع به سال 1935 در لاهور و بر اساس نسخه ای خطی در برلین به چاپ رسانید و سپس محمد کردعلی در سال 1946 آن را بر اساس دو نسخه خطی موجود در استانبول, با عنوان ((تاریخ حکمإ الاسلام)) به چاپ رساند. در این کتاب شرح حال 111 تن از دانشوران و حکمای اسلامی که اکثر آن ها بعد از تإلیف صوان الحکمه می زیسته اند آمده و اسم, نسب و برخی از آرا و کتب آن ها ذکر شده است.

جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف قفطی (568ـ619) کتابی تحت عنوان ((اخبار العلمإ بإخبار الحکمإ)) نوشت که این کتاب هم اکنون مفقود است, ولی محمدبن علی خطیبی زوزنی مختصری از آن را با عنوان ((المنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلمإ بإخبار الحکمإ)) مرتب نموده که از این مختصر, تعدادی دست نوشته باقی ماند و لایبرت در سال 1903 آن را به همراه مقدمه ای آلمانی شامل ترجمه مولف و مختصر و ذکر مخطوطات کتاب و منقولات آن به چاپ رسانید. کمیت و کیفیت معلوماتی که زوزنی در این مختصر از اصل کتاب حذف کرده, برما پوشیده است.

محمدبن محمود شهرزوری (ت بعد از 687) کتاب نزهه الارواح و روضه الافراح فی تاریخ الحکما را به رشته تحریر در آورد, که در آن احوال 130 تن از دانشوران و حکما را برشمرده است... این کتاب را خورشید احمد در حیدر آباد به سال 1976 در قالب دو جلد به چاپ رساند. شهرزوری چهار کتاب دیگر به نام های مدینه الحکما, التنقیمات, الرموز, و الشجره الالهیه فی علوم الحقائق الربانیه نگاشته که همه آن هامفقود است. عناوین این کتاب ها گویای این مطلب می باشد که مواد مفیدی در شناخت تاریخ علوم در عهود اولیه اسلامی در آن ها فراهم بوده است.

شهرستانی کتابی در تاریخ حکما نوشته (کشف الظنون, 1 / 291) که این کتاب نیز مفقود می باشد. ولی کتاب دیگر او الملل و النحل به کرات چاپ شده است. در این کتاب, اطلاعات وسیعی پیرامون برخی از دانشوران و اولین فلاسفه موجود است. از مختصر چاپ شده زوزنی برمیآید که قفطی قبلا تراجم را براساس حروف هجا دسته بندی کرده بوده و در نگارش آن از کتبی چون فهرست ابن ندیم و کتاب ابن ابی اصیبعه و علی بن فرج ابن عبری بهره برده و ناشر کتاب[ لایبرت] در حواشی آن به منابع مورد رجوع قفطی اشاره نموده است. ابن قفطی در این کتاب شرح حال و اسامی تإلیفات آن دانشوران که شامل فلاسفه, اطبا, منجمین, علمای حساب و هندسه می شوند و به 409 نفر می رسند را بیان نموده است.

کتاب ((عیون الانبإ فی طبقات الاطبإ) از مهم ترین کتاب های نگارش یافته در تاریخ اطبا است. مولف کتاب, ابن ابی اصیبعه (موفق الدین ابوالعباس احمد بن القاسم بن خلیفه خزرجی) است. وی در سال 600ه" در دمشق تولد یافته, علوم زبانی وطب را در همان جا تحصیل کرده, آن گاه به قاهره رفته و در بیمارستان ناصری که صلاح الدین ایوبی موسس آن بود به طبابت مشغول می شود, سپس به صرخد رفته و در آن جا به سال 668ه" وفات می یابد.

ابن ابی اصیبعه کتابش را در قاهره می نگارد. از آن کتاب, چند نسخه خطی در کتابخانه های عاشر افندی (667), راغب (1033), نورعثمانیه (1559), عیدیه (1028) و لندن (100) موجود است. مولر در سال 1299ه" در قاهره آن را به دست چاپ سپرد(31) و سپس در دارالحیات بیروت چاپ مجدد گردید. در سال 1965 دکتر نزار رضا در بیروت آن را چاپ نمود که ما در نگارش مقاله, از این کتاب استفاده کردیم. این کتاب را عبدالقادر نورالدین و هنری جاهی به فرانسه ترجمه کرده و در سال 1958 آن را در الجزایر منتشر نمودند.

کتاب عیون الانبإ کتابی است قطور که 776 صفحه داشته و شامل 15 باب می شود. اولین باب آن, مقدمه ای است که در پیدایش صنعت طب و باب دوم درباره اطبای آغازین می باشد. به دنبال آن, چهار باب درباره اطبای یونان و اسکندرانیین و دو باب پیرامون اطبای عرب و سریانی در صدر اسلام آمده است. آن گاه بابی درباره اطبای مترجم آورده و شش باب آخر را نیز به اطبای عرب اختصاص داده است, که بر اساس اماکن ظهور آن ها (عراق, الجزیره, بلاد عجم, هند, بلاد مغرب, مصر و شام) نگارش یافته و به تبع آن, تراجم هر باب بر اساس زمان پیدایش آن اطبا مرتب شده است. تعداد اطبایی که ابن ابی اصیبعه شرح حال آن ها و اسامی تإلیفاتشان را آورده, بالغ بر 420 طبیب می شوند. وی در ذکر تعدادی از تراجم, از حنین بن اسحاق (270) و احمدبن طیب سرخسی (292) و ابن هیثم (552) و علی بن رضوان (561) و عبداللطیف بغدادی (687ـ693) نقل کرده است. هم چنین در ترجمه ابن سینا (437), از ابوجوزجانی و در ترجمه رازی (465), از اسفزازی نقل کرده است. وی هم چنین لیستی از تإلیفات اطبا و به ویژه بقراط (54), روفس (57), افلاطون (85), ارسطو (103ـ5), اسکندر افرودیسی (106), جالینوس (134), اسکندرانیون (147), ابن سیرابیون (289), احمدبن طیب السرخسی (294) و ثابت بن قره (198) را برمی شمارد که در اکثر آن ها بر فهرست ابن ندیم تکیه داشته است.

ابن ابی اصیبعه به منابعی که از آن ها در ارائه این اطلاعات استفاده نموده اشاره کرده است, که تعداد آن ها زیاد است. بیشترین اطلاعات مربوط به اطبا را از حنین بن اسحاق و فرزندش اسحاق بن حنین و المبشربن فاتک و صاعدبن احمد و اسحاق بن علی رهاوی ـ مولف ادب الطبیب ـ نقل کرده, که همه تإلیفات آن ها به چاپ رسیده است. هم چنین از عبیدالله بن جبریل ـ مولف مناقب الاطبا ـ و فیدون مترجم و یوسف بن ابراهیم (مشهور به ابن دایه) و قیانی و ابن بطلان و ابن رضوان که کتب همه آن ها مفقود می باشد, بسیار نقل کرده است. ابن ابی اصیبعه از مبشربن فاتک مولف (مختار الحکم و محاسن الکلم) در بیست مورد, از سلیمان بن حسان مشهور به ابن جلجل مولف کتاب (طبقات الاطبا) در بیست مورد, از صاعدبن احمد مولف (طبقات الامم) در سیزده مورد, از ابن ندیم در ده موضع, از قفطی در پنج مورد و از ابن مطران در پنج مورد نقل کرده است....

اما علی بن رضوان طبیبی مصری بوده که زندگی علمی اش را از مطالعه در علم نجوم آغاز کرده و آن گاه به طب گروید و در مصر صاحب مقام و منزلت گردید. در آن جا بین او و ابن بطلان مناظرات و منافراتی رخ داد که ابن بطلان به ناچار اقدام به ترک مصر نمود. وی کتب زیادی نوشته که اغلب آن ها شرحی بر کتب جالینوس بودند... ابن ابی اصیبعه 102 کتاب و مقاله در مواضع متعدد از او ذکر کرده است. کتاب ها و شروح وی اطلاعاتی را از نشإت علم طب به دست می دهند. هم چنین در مقالاتی از او که اطبا را مورد هجمه قرار داده, معلوماتی پیرامون طب و اطبا وجود دارد. از مهم ترین آن کتاب ها النافع فی تعلیم الطب است که نسخه خطی ناقصی از آن در قاهره به شماره (933 طب) وجود دارد. وی روایات منفردی نیز از تعدادی از مورخین عرب از جمله طبری (ص 303), تنوخی (246, 417), ثعالبی (430), ابوبکر صولی (254), خالدیان (252), خطیب بغدادی (254), مولف جراب الدوله (253), هلال بن محسن (304 / 309 / 310), جرجانی (296), محمدبن سلام جمحی (214ـ5), هارون بن غرور راهب (111), مسعودی (90 / 124), ابن ابی اصبغ کاتب (203ـ4), خلیل بن ابی فضل کاتب (643), یحیی بن سعیدبن یحیی (543ـ546), ابو یحیی بن وزیر مغربی (313), ابوالفرج اصفهانی (313), ابراهیم بن قاسم کاتب (180), ابراهیم بن علی حصری (203), ابراهیم بن حسن (276), طرطوشی (613) و احمدبن ابی خالد جزار (280) نقل کرده است. هم چنین از افرادی چون ابوریحان بیرونی (210), ابومعشر (31 / 286 / 473), ابن بختویه (124), احمدبن طیب سرخسی (283), ابویحیی بن یسع بن عیسی (500), صنادیقی (259), ابوسعید بن یعقوب (342), ابوخلیفه بن فارسی (587,590,605), سعدالدین بن ابوسهل بغدادی (353), سدیدالدین منطقی (501), طبیب رضاالدین رحبی (353 / 572), عبدالحق صقلی (262), علی بن عدنان نحوی (408) و محمدبن حسن بن محمدبن عبدالکریم بغدادی (345,403,405) نیز نقل نموده است. هم چنین روایات منفردی از صنادیقی (259), عبدالرحیم بن علی (381,438), عبدالحمیدبن عیسی خسروشاهی (435) علی بن محمدبن عربی طائی (520), محمدبن احمدبن صالح عبدی (518), محمدبن محمدبن ابراهیم حلبی (376), محمدبن وتار موصلی (162), محمدبن احمدبن عبدالملک لخمی (520ـ521), نفیس الدین بن زبیر (572ـ574), اعین الدوله یحیی بن اسماعیل عباسی (639), یحیی بن سعیدبن یحیی (545ـ546), جمال الدین نقاش (16), حمزه بن عابد الصرخدی (411), خوتی (462) و شرف الدین بن عنین (610) و علی بن عمر (723) نقل نموده است... در سال 1942 دکتر احمدعیسی کتاب معجم الاطبإ را که ذیلی بر عیون الانبإ ابن ابی اصیبعه به شمار می رود نگاشت, که در آن, ترجمه تعدادی از اطبایی که اکثر آن ها بعد از زمان ابن ابی اصیبعه بوده اند را بر شمرده است. وی در ارائه مطالب کتاب به 77 منبع از کتب تراجم و تاریخ رجوع کرده که بسیاری از آن ها مخطوط باقی مانده اند ترتیب کتاب بر اساس همان عیون الانبإ بوده و همه شرح احوال ها ذکر شده است.

کتب فرهنگ عمومی

در زبان عربی کتاب هایی تإلیف شده اند که به بحث در مورد جوانب متعددی از حیات و تفکر پرداخته اند. برخی نیز از علم و حقایق و افکار و آرای علمی و اسامی برخی از دانشمندان و علما و آرای آن ها و آن چه مربوط به زندگانی آن ها می شده سخن گفته اند. از قدیمی ترین این کتاب ها کتاب ((عیون الاخبار)) محمدبن مسلم بن قتیبه (ت 276)(32) است که کتابی جامع و در بردارنده مطالبی زیاد مربوط به موضوعات متنوع باشد. برخی از موضوعات آن بدین قرار می باشد: امور مربوط به پرندگان, فال, خیل, بقال, حمیر, ابل (1 / 144ـ161), طبایع انسان و برخی حیوانات (2 / 62ـ109), مکانت دانشمندان نزد حکما (2 / 333ـ343), صنوف اطعمه (320 / 197ـ214), آب ها و برخی از محصولات نباتی (3 / 287ـ296) و صفات جسمی انسان (4 / 1ـ70). هم چنین وی به تعدادی از دانشمندان و اطبایی که از آن ها نقل کرده, از جمله ارسطو, صاحب الفلاحه, اهرن القس, ثیادوق, ماسرجویه, بختیشوع, ماسرجیس, سلمویه و حنین اشاره نموده است; (ر.ک: ابن قتیبه, الرجل و مولفاته و افکاره, 1965, به ویژه فصل ششم, 179ـ200). در میان کتب فرهنگ, کتاب عیون الاخبار جایگاه منیعی دارد به طوری که ابن خلدون آن را یکی از ارکان چهارگانه کتب ادبی عرب برشمرده (ر.ک: مقدمه)(33) و بسیاری از مولفین از جمله ابن عبدربه در کتاب العقدالفرید از آن اقتباس کرده اند. از دیگر کتاب ها در این موضوع, کتاب ربیع الابرار زمخشری (ت 538ه") است. وی در جزء دوم این کتاب, از روائح (265ـ289), طعام (671ـ761), خلق آدمی (417ـ471) و صحت (611ـ623) بحث کرده و درباره هر یک, گزیده هایی از اقوال برخی دانشمندان را گنجانده است.(34)

در کتاب مطالع البدور غزولی (ت 815) فصولی پیرامون سبزیجات و ریاحین (1 / 45ـ62ـ93), طیور (1 / 66), ماهیان (2 / 64), آب ها (2 / 74ـ87) و نیز اطبا (2 / 92ـ100) آمده و از برخی اطبا و فلاسفه همچون ابقراط, فیثاغورس, سقراط, افلاطون, ارسطو, جالینوس, ابوکلده, ثیادوق, بختیشوع, یوحنابن ماسویه, ابن جلجل, کندی, ابن جمیع, صدقه بن منجا و یحیی بن اسحق نام برده است. در ابتدای کتاب نهایه الارب فی فنون الادب نویری, فصولی طولانی به برخی از میادین علم اختصاص یافته و از برخی دانشوران و آرای آن ها سخن به میان آمده است. از مهم ترین کتب متإخری که در آن ها اطلاعات با ارزشی درباره جوانب علمی و اسامی دانشوران و آرای آن ها وجود دارد, کتاب مباهج الفکر و مناهج العبر تإلیف و طواط (ت 714) است. این کتاب شامل سه قسمت متمایز بوده; آغاز آن درباره زمین و شهرها, بخش دوم درباره حیوان و بخش سوم درباره نبات است. هر یک از این اجزا حاوی اطلاعات وسیعی در موضوع مربوط و اسامی دانشمندانی که به آن ها استناد شده و احیانا عناوین تإلیفات آن ها می باشد. بسیاری از این کتاب ها قابل اعتماد می باشند, گرچه پاره ای از آن ها به ذکر مصادر اشاره ای نکرده اند.

کتب تراجم

برخی از کتاب های تراجم عمومی ـ یعنی کتاب هایی که به ترجمه و شرح حال شاخصین در عرصه تفکر و علوم مربوط می شود ـ به ترجمه برخی از دانشوران پرداخته اند. از آن دانشمندان و دانشوران برخی مرتبط با فرهنگ عربی بوده اند, از این رو کتاب های ویژه تراجم اهل لغت و ادب و نحو به شرح حال آن ها پرداخته اند. اما در مورد دیگر دانشوران, برخی از کتب عمومی, ترجمان آن ها بوده اند. از شاخص ترین این کتاب ها کتاب ارشاد الاریمنابع ـ ابن خلدون, عبدالرحمن: مقدمه ابن خلدون, ترجمه محمدپروین گنابادی. انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب, 1367. ـ الندیم, محمدبن اسحاق: الفهرست, ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد. امیر کبیر: 1376. ـ جعفریان, رسول: منابع تاریخ اسلام, قم, انصاریان, 1376. ـ مسعودی, ابوالحسن علی بن حسین: مروج الذهب و معادن الجوهر, ترجمه ابوالقاسم پاینده, انتشارات علمی و فرهنگی: 1374.

نظر شما