ادوار تطور فرهنگ و تمدن اسلامی
مجله تاریخ اسلام نهم دیماه سال 1379 شماره چهارم
سرمقاله
سردبیر
رابطه فرهنگ و تمدن و نسبت میان آن دو, از جوانب مختلف بررسی شده است. در یک تعریف, این دو مترادف دانسته شده و در تعاریفی دیگر, تمدن را مظهر مادی فرهنگ قلمداد می کنند. گروهی فرهنگ را اعم از تمدن می دانند و دسته ای دیگر عکس آن را معتقدند. ظاهرا از این دو مفهوم تعریف واحدی که مورد قبول همگان یا لااقل محققان علوم اجتماعی باشد وجود ندارد. با وجود این, منظور ما از تمدن, ((یک مجموعه (نظام) فرهنگی است که از خصایص فرهنگی عمده و مشابه چند جامعه خاص تشکیل شده است; مثلا سرمایه داری غربی را می توان به عنوان یک تمدن توصیف کرد, زیرا شکل های خاص علم, تکنولوژی, مذهب, هنر و دیگر خصایص آن را باید در چند جامعه متفاوت پیدا کرد. ))(1) در این تلقی, فرهنگ بیشتر خصوصیت قومی را متبلور می سازد, ولی تمدن بر فرهنگ هایی اطلاق می شود که فراتر از هویت های جمعی متعدد (اجتماعات مختلف) شکل گرفته است. بنابراین, منظور از تمدن اسلامی, فرهنگی است که فراتر از خاستگاه خود (مدینه النبی) گسترش مکانی و زمانی یافته و اجتماعات متعدد را در بر گرفته, از حیات اجتماعی آن ها تإثیر پذیرفته و بر حیات اجتماعی آن ها تإثیر گذارده است.(2)
تمدن اسلامی که در جزیره العرب و در بستر فرهنگ عربی متجلی گشت, با سرعت در میان سایر اقوام و ملل انتشار یافت به پیدایش فرهنگ های اسلامی خاص آن مناطق انجامید; زیرا هر یک از این اقوام دارای شرایط اقلیمی, سیاسی, اقتصادی و تاریخی متفاوتی بودند که بخش هایی از عناصر فرهنگی سابق آن ها پس از مواجهه با اسلام مهر تإیید دیانت جدید را دریافت نمود و ماندگار شد. بنابراین, فرهنگ هر یک از اقوام و ملل مسلمان, از جمله ایرانیان, هندیان, مصریان و... اخص از تمدن اسلامی است و گرچه نظام ارزشی آن از اسلام اقتباس شده است, بایستی به خود ایشان منسوب و شناخته شود.
تمدن اسلام که در بستر فرهنگ های ملل مسلمان متجلی شد, به رغم تکثر فرهنگی, دارای وحدتی استوار بود که خمیرمایه آن از توحید ناشی می گشت و در طی تحولات تاریخی خود فرایندی چند مرحله ای را پشت سر نهاده است. آشنایی اجمالی با هر یک از این مراحل می تواند در پروژه نوسازی تمدن اسلامی مفید واقع شود.
الف. دوره مواجهه و ارزیابی
در قرن اول و دوم هجری که می توان از آن به ((دوره گذر و انتقال)) یاد نمود, به رغم فتوحات چشمگیر اعراب مسلمان, از اندلس (در غرب) تا کاشغر (در شرق), و ساقط کردن دولت بزرگ ساسانی و تصرف بخش های مهمی از امپراتوری روم شرقی و به تبع آن, انتشار تدریجی اسلام در میان ساکنین این مناطق, بیشتر شاهد مواجهه و ارزیابی نظام فرهنگی اسلامی ـ عربی از یک سو و فرهنگ ایرانی و رومی و کلیه نو مسلمانان غیر عرب از سوی دیگر هستیم. در این زمان با وجودی که سرزمین های ایران, شمال افریقا و مناطق غیر عربی... جزئی از قلمرو جهان اسلام تلقی می شدند, اما به عنوان جامعه ای اسلامی و برخوردار از فرهنگ اسلامی به شمار نمیآمدند, زیرا هر نوع دگرگونی فرهنگی, روندی تدریجی و آرام دارد. به عبارت دیگر, در این دو قرن به رغم این که این جوامع پذیرای امواج تفکر اسلامی شده بودند و به تدریج از پاره ای عناصر فرهنگی گذشته خویش دور می شدند, هنوز هویت فرهنگی جدید خود را کسب نکرده و تا حدی دچار ((بی شکلی فرهنگی)) بودند.
ب. نهادینه شدن فرهنگ و تمدن اسلامی
پس از دو قرن کشمکش و تلاقی فرهنگی, از اوایل قرن سوم هجری به بعد شاهد ظهور فرهنگ ترکیبی و مشترک اسلامی ـ ایرانی, اسلامی ـ مصری, اسلامی ـ هندی,... و نهادینه شدن آن در رفتارهای تثبیت شده و تجلی یافتن آن در عرصه های هنر, ادبیات و معماری مردم این مناطق می باشیم. نو مسلمانان غیر عرب, از جمله ایرانیان, از پس حیرت اولیه ناشی از سقوط نظام قبلی و ورود عناصر جدید, از طریق تطبیق دادن خود با ارزش ها و هنجارهای جدید اجتماعی که منبعث از دین مبین اسلام بود, به هویتی نوین دست یافتند. این بار نیز عنصر دین به عنوان یکی از مهم ترین مظاهر تجلی وحدت ظاهر شد; وحدتی که از دوره های هخامنشیان و اسکندر مقدونی به بعد, منطقه از آن برخوردار نشده بود.(3) دین تازه به مثابه پدیده ای خودی تلقی شد و به تدریج از تلاقی فرهنگ ملل نو مسلمان با فرهنگ اسلامی و همسویی آن ها, نوعی وحدت و همسانی میان عناصر این فرهنگ ها به وجود آمد, و به عبارتی, فرهنگ سومی متولد شد که از قرن سوم به بعد به بار نشست. این دوره که به ((عصر زرین تمدن اسلامی)) مشهور گشته و اوج ترقی آن, قرون سوم تا پنجم هجری را در بر می گیرد, با اعتلای فرهنگی در بغداد, نیشابور, بخارا, دمشق, قاهره, قرطبه و... مشخص می شود.
ج. افول و نزول
تمدن اسلامی به مانند بسیاری از تمدن های دیگر در طی حیات خویش دوره های افت وخیز متعددی را پشت سر گذارده است, اما هیچ گاه به طور کامل منحط و مضمحل نشده و به موضوعی تاریخی تبدیل نگشته است. اولین دوره انقطاع یا افول تمدن اسلامی پس از یک دوره اوج, به تدریج از قرن پنجم به بعد آغاز شد و ضعف و رخوت بر تاروپود آن حاکم گردید. هر چند علت اصلی این وضعیت, عوامل درونی بود, اما تضادها و کشمکش های بیرونی نیز مزید بر علت شد. در فهم و تحلیل وضعیتی که این مرحله را پیش آورد, از جمله می توان به نکات زیر اشاره کرد:
ساخت سیاسی امپراتوری اسلامی که وحدتی شکننده آن را حفظ می کرد, هر از گاهی صحنه را برای قدرت نمایی اقوامی تازه مهیا می ساخت. ظهور هم زمان مدعیان چندگانه خلافت (عباسیان, فاطمیان, امویان اندلس) و پیدایش سلطنت نشین های مستقل, همراه با درگیریهای شدید مخالفین سیاسی, مذهبی و منازعات خونین فرقه ای زمینه را مهیا ساخت تا با هجوم بی امان ایلات و عشایر ترک و مغول و تاخت و تاز صلیبیون, ضربات تکمیلی بر این پیکر بی رمق وارد گردد. در بعد اقتصادی, بسط و گسترش انواع اقطاع, تضاد میان نیروهای گریز از مرکز و تمرکز طلب را حادتر ساخت و تسلط حیات اجتماعی ایلی و عشیره ای, زندگی شهری و یک جانشینی را به عقب راند. در بعد اندیشه, یونانی زدگی ناشی از نهضت ترجمه, به رغم وجود نقاط مثبت آن, به سیاست زدایی جامعه علمی انجامید و سخت گیری بر نیروهای عقل گرا چون شیعه و معتزله, مباحثات و تإملات فلسفی را به محاق کشاند و دوره ای از تسلط نیروهای قشری, از اصحاب حدیث ظاهری اندیش تا متکلمین اشعری مذهب, را درپی آورد که حمایت حاکمیت های ترک نژاد را نیز در پشت سر خود داشت. تإسیس نظامیه ها به جهت برقراری وحدت مذهبی اجباری و کانالیزه کردن صداهای مختلف, منجر به قدرتمند شدن شریعت ظاهرگرا و مقابله آن با طریقت و معرفت شد. احساس یإس و ناتوانی در مقابل قدرت عریان استبداد و رعب و وحشت ناشی از سفاکی های مهاجمان مغول, تفکر صوفیانه دنیاگریز را تقویت کرد و همه عوامل فوق دست در دست هم, شعله های فرهنگ و تمدن اسلامی را کم سو ساخت.
پی نوشت ها: 1. ثی, بی, باتومور, جامعه شناسی, ترجمه سیدحسن منصور و سیدحسین حسینی کلجاهی (چاپ چهارم: تهران, امیرکبیر, 1370) ص 137. 2. احمد رجب زاده, ((تحلیلی ساختی از چرخه های توسعه و انقطاع تمدن اسلامی)), مجله نامه پژوهش (ویژه فرهنگ و تمدن اسلامی), سال اول, شماره 4, بهار 1376, ص 52. 3. ریچارد فرای, بخارا دستاورد قرون وسطی, ترجمه محمد محمودی (چاپ دوم: تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, 1365, ص 52.
نظر شما