موضوع : پژوهش | کتاب

مکتب های تاریخی و تجددگرایی تاریخ

مجله  تاریخ اسلام  نهم دیماه سال 1379 شماره چهارم 

نویسنده : حسن حضرتی
نام کتاب: مکتب های تاریخی و تجدد گرایی تاریخ.

مولف: دکتر عزت الله رادمنش.

ناشر: انتشارات موسسه فرهنگی پیک ستاره دانش.

نوبت چاپ: اول ـ اردیبهشت 1379.

تیراژ: 3000 جلد.

قیمت: 1550 تومان.

فهرست مطالب:

بخش اول: مکتب های تاریخی

فصل اول ـ عرفان گرایی تاریخ

فصل دوم ـ اشپنگلر و یإس فلسفی

فصل سوم ـ تاین بن مفسر روحانی تاریخ

فصل چهارم ـ هردر مفسر آزادی انسان در تاریخ

فصل پنجم ـ ویکو: فلسفه ترمی تاریخ

فصل ششم ـ میشله و فلسفه مردمی تاریخ

فصل هفتم ـ روسو و هبوط در زندگی شهری

فصل هشتم ـ تاریخ و برخی تفکرات فلسفی دیگر

فصل نهم ـ مکتب تاریخی یوزیتویسم

فصل دهم ـ پرویدانسیالیسم ((مشیت گرایی تاریخ))

فصل یازدهم ـ فلسفه تاریخ تمدن غرب

فصل دوازدهم ـ مکتب متدیک

فصل سیزدهم ـ مکتب رلاتیویسم

فصل چهاردهم ـ مکتب آنال

فصل پانزدهم ـ مکتب تاریخ قرآن

بخش دوم: تجددگرایی تاریخ

فصل اول ـ جدال بر سر علمی بودن یا غیر علمی بودن تاریخ

فصل دوم ـ کهنه گرایی تاریخ

فصل سوم ـ متدلوژی و ساختار تاریخ نوین

فصل چهارم ـ تجربه گرایی تاریخ

فصل پنجم ـ نوگرایی تاریخ در آلمان

فصل ششم ـ تاریخ نگاری در انگلستان

فصل هفتم ـ تاریخ نگاری در فرانسه

فصل هشتم ـ تاریخ نگاری در ژاپن

فصل نهم ـ تاریخ نگاری در چین

فصل دهم ـ نوگرایی تاریخ در آفریقا

فصل یازدهم ـ معنی تاریخ

فصل دوازدهم ـ تجدد گرایی در تاریخ قرآن

فهرست اعلام

در کشور ما حوزه مطالعاتی ((علم تاریخ)) و ((تاریخ نگاری)) آنچنان فقیر است که انتشار هر اثری در این باره, فارغ از توجه به سطح کیفی آن, علاقمندان و طالبان پژوهش در این زمینه را شادمان می سازد. تعداد آثار چاپ شده به زبان فارسی در حوزه مورد نظر (اعم از تإلیف و ترجمه) بسیار محدود است. این در حالی است که در غرب و حتی در نزد اندیشمندان مسلمان عرب, توجه به این علم روز به روز بیشتر شده و در این میان, آثار ارزشمندی به جامعه علمی بشری عرضه شده است. نظریه پردازان برجسته ای همچون همیلتون گیب, کلود کاهن, کلمان هوار, فلیکس تایوئر, عزیز الدوری, گروث, شاکر مصطفی, العزاوی, محمود الشرقاوی, وجیه الکوثرانی, مارگلیوث, روزنتال و..., آثار گران سنگی از خود در حوزه علم تاریخ و تاریخ نگاری به جا گذاشته اند. اگر چه در ایران صاحب نظران برجسته ای در این زمینه همانند فریدون آدمیت و عبدالحسین زرین کوب ظهور کرده اند, اما ناگفته پیداست که راه درازی در پیش است تا بتوانیم در این عرصه به جایگاه قابل اعتنایی دست پیدا کنیم.
بر همین اساس و به دلیل خلا زیادی که در این رابطه وجود دارد هر پژوهشی که در این حوزه انجام شود را باید به فال نیک گرفته و قابل تقدیر دانست. کتاب ((مکتب های تاریخی و تجددگرایی تاریخ)) که به قلم سیال و روان استاد محترم دکتر عزت الله رادمنش به زیور طبع آراسته شده است, از این منظر قابل توجه و تقدیر است. بنابراین می توان گفت بزرگ ترین حسن این اثر, پرداختن به موضوعی است که کمتر مورد عنایت و توجه قرار گرفته است.

کتاب مورد نظر از دو بخش مجزا با عناوین ((مکتب های تاریخ)) و ((تجددگرایی تاریخ)) تشکیل شده است که بخش اول پانزده فصل و بخش دوم دوازده فصل را به خود اختصاص داده است. تمام مباحث بخش اول کتاب, به استثنای فصل پانزدهم آن که به ((مکتب تاریخی قرآن)) پرداخته است, به تحولات علم تاریخ در مغرب زمین اختصاص یافته است. سوگمندانه باید گفت مولف در این اثر هیچ تعریفی از مفاهیم کلیدی پژوهش خود ارائه نکرده است. کاش خواننده در ابتدای این اثر, تعریف صاحب آن را از مفاهیم ((مکتب)) و ((تاریخ نگاری)) در می یافت. قبل از این که تعریف مشخص و روشنی از این مفاهیم ارائه شود, مبحث مکاتب تاریخ نگاری و رویکردهای تاریخی آمیخته با مباحث فلسفه نظری تاریخ آغاز شده است. این مسإله بلافاصله تإثیر منفی خود را در مسیر پژوهش به جا گذاشته و سازماندهی این اثر را از انسجام منطقی و معنوی فصول نسبت به هم دور نموده است. اگر مولف محترم در ابتدا تعریف مفاهیم کلیدی پژوهش را ارائه می کرد, مشخص می شد که با چه تعریفی از ((مکتب)) و تاریخ نگاری)), مباحثی مانند ((فلسفه تاریخ تمدن غرب)) که به حوزه فلسفه تاریخ مربوط می شود نه تاریخ نگاری ـ و یا مبحث ((اشپنگلر و یإس فلسفی)) و..., در قلمرو موضوع ((تاریخ نگاری)) می گنجد. بدون تردید بین تاریخ نگاری و فلسفه تاریخ تفاوت عمده وجود دارد; در فلسفه تاریخ, نگاه فلسفی به تاریخ مطرح است و فیلسوف تاریخ می کوشد که سیر و ماهیت تاریخ را جستجو کند, اما در مبحث تاریخ نگاری, ما برآنیم تا خود مورخ و دانشی را که به عنوان علم تاریخ فراهم آورده است, مورد بررسی قرار دهیم. به نظر می رسد این تفکیک قلمرو مفاهیم, در این بخش از کتاب رعایت نشده و مباحث تاریخ نگاری با فلسفه تاریخ در هم ادغام شده است. به عنوان مثال می توان گفت در فصول اول (عرفان گرایی تاریخ), دوم (اشپنگلر و یإس فلسفی), سوم (تاین بن مفسر روحانی تاریخ), هفتم (روسو و هبوط در زندگی شهری), هشتم (تاریخ و برخی تفکرات فلسفی دیگر) و یازدهم (فلسفه تاریخ تمدن غرب), بیش از آن که موضوع مطالب ارائه شده, به تاریخ نگاری مربوط باشد, به حوزه فلسفه تاریخ برمی گردد. ضمن این که آن بخش از فصول کتاب هم که از نظر موضوعی به حوزه تاریخ نگاری مربوط می شود, بسیار ناقص و آشفته ارائه شده است. مولف در بررسی مکاتب تاریخ نگاری, مانند مکتب متدیک و یا مکتب رلاتیویسم,... قبل از آن که توضیحی ولو اجمالی از چگونگی شکل گیری این مکتب ها و عوامل موثر در این شکل گیری و سیر تحول و تطور آن ارائه دهد و نمایندگان برجسته آن را معرفی نماید, بلافاصله به بررسی برخی از مشخصه ها و مولفه های این مکاتب که برای وی جذبه های خاص فکری و ایدئولوژیکی داشته, پرداخته است. اتخاذ چنین رویه ای این مسإله را در ذهن تداعی می کند که صاحب اثر قبل از آن که به دنبال ارائه یک تحلیل علمی مبتنی بر شناخت و معرفی از این مکاتب به عنوان هدف پژوهش خود باشد, بیشتر این مباحث را وسیله ای برای بیان دیدگاه های شخصی خود ـ که برای طرح آن ها اشتیاق و عطش فراوانی از خود نشان می دهد ـ قرار داده است و به همین دلیل, پس از معرفی و بررسی مختصر این مکاتب ـ که گاه از آن هم غفلت شده است ـ به صورت گزینشی بخش های خاص مورد علاقه مولف مورد توجه و تإکید قرار گرفته و نمود بیشتری پیدا کرده است; به عنوان مثال, در مبحث ((عرفان گرایی تاریخ)), مولف در ادامه کلام ((روثRothe)(() که می گوید:
((فلسفه تاریخ کانت از راه خود منحرف گردید)) این گونه به توضیح مطلب می پردازد: ((... تنها فلسفه کانت نبود که که به واسطه الهی بودن و عرفانی و اخلاقی بودن آن از مسیر خود منحرف گشت, بلکه تمامی فلسفه های الهی را سرمایه داری با سرمایه گذاری به لجن زار کشاند و دچار چنان نکبتی کرد که به قولی:

بس که ببستند بر او برگ و ساز

گر تو ببینی نشناسیش باز

هر تفکر و مکتب فکری که سر سازگاری و سازش کاری با اربابان قدرت و خداوندان زر و زور و تزویر داشت تإیید و تقویت و تبلیغ شد, وگرنه در تصادم با روند روبه رشد ماتریالیسم و زر اندوزی یا ساقط شد و یا استحاله گشت. با انقلاب هایی که ملت ها پشتوانه آن بودند چه کردند تا برسد به مکاتب یا تفکراتی که پیروان و حامیان آن ها که جز اقلیتی نبودند...))(1)

اتخاذ چنین رویه ای باعث شده است که مولف در مواردی دچار غلیان احساسات شده و از بیان علمی به سمت خطابه های ادیبانه ارزشی فاصله بگیرد. متن ذیل بیان گر این مطلب می باشد:

((آنچه که در افکار و آثار مورخان فرانسه بخصوص به چشم می خورد, استفاده از پتانسیل های ملی برای شارژ نگهداشتن غرور ملی و همواره استارت زدن است تا ملت ها را دائما روشن و متحرک نگه دارند و موتورهای نیم روشن ـ نیم خاموش خلق را با هنر و حجت روشن سازند و ملت ها را در هر عصر در صحنه زنده, پرالتهاب و پرنشاط, مغرور و سرافراز نگه دارند و این جاست تفاوت اینان با مورخان یا نویسندگان هر جایی وطن فروشی که نان خویش را به قیمت ناموس یک ملت می خورند و برای یک زندگی لجنی رفاهآمیز, ملتی را به لجن می کشند. آن گاه که زمان شاهان بود در ایران به نفع اجنبیانی چون آمریکا در داخل کشور ملت را می فروختند و اکنون هم که فرار کرده اند باز در آن جا همان می کنند که در این جا می کردند. تاریخ, هیچ مزدوری کثیف تر از عالم بویژه مورخ مزدور به خود ندیده است.)) (2)

مشکل دیگری که پژوهش مورد نظر به شدت از آن رنج می برد, این است که اساسا برای خواننده روشن نمی شود که مولف در انتخاب این موضوعات برای پژوهش چه هدفی را دنبال می کرده است بالطبع چون عنوان کتاب, مکاتب تاریخ نگاری است, می بایست سوالاتی که در حوزه مبحث تاریخ نگاری وجود دارد, درباره هر کدام از مکاتب منتخب مطرح و پاسخ های لازم ارائه می گردید, اما متإسفانه باید گفت که این مسإله چندان مورد توجه قرار نگرفته و بدون تقید به عدم خروج از حوزه موضوع, مباحث به صورت پراکنده و بسیار آشفته ارائه شده است. علی الاصول, اگر موضوع پژوهش درباره حوزه خاصی مانند ((تاریخ نگاری)) است, باید به پرسش های بنیادینی که در این زمینه وجود دارد, پاسخ داده شود, اما این اثر فاقد چنین پرسش هایی است و از این رو طبیعی است که تلاشی هر چند ناقص برای یافتن پاسخی برای آن ها صورت نگرفته باشد. برخی پرسش هایی که در این باره مطرح می باشند عبارتنداز:
1ـ تعریف تاریخ چیست؟ به عبارت دیگر, نگاه فلسفی آن مورخ, و مکتب تاریخ نگاری به تاریخ چگونه است؟

2ـ تلقی این مورخ یا مکتب تاریخ نگاری از سیر تاریخ چیست؟ آیا این تلقی خطی, ادواری است یا مارپیچی؟

3ـ این تلقی اگر خطی است, تک خطی است یا چند خطی؟

4ـ آیا این تلقی انحطاطی است یا تکاملی؟

5ـ رابطه تاریخ با فرا تاریخ در نزد آن تاریخ نگار و مکتب تاریخ نگاری چیست؟

6ـ واحد تاریخ نزد آن مورخ و مکتب خاص چیست؟ تمدن, فرهنگ یا سیاست؟

7ـ آیا مورخ و یا آن الگوی خاص تاریخ نگاری, امور منفرد و جزئی پراکنده را به عنوان حیطه قلمرو تاریخ نگاری خود انتخاب کرده است یا امور عام را؟

8ـ مورخ میان پدیده ها و حوادث گوناگون تاریخی چه رابطه ای می بیند؟

9ـ آیا این رابطه در نزد آن مورخ و یا مکتب تاریخ نگاری, رابطه علمی و قانونمند است یا رابطه فاقد نظم و کاملا تصادفی؟

10ـ رابطه شخصیت و تاریخ در نزد آن مورخ و مکتب چیست؟

11ـ آیا آن ها پدیده های تاریخی را با یک عامل جبری برای ما منعکس کرده اند یا عامل اختیاری؟

12ـ آیا معرفت مورخ نسبت به تاریخ یک معرفت ثابت و مطلق است؟ به عبارت دیگر, آیا معرفت نسبی شخص مورخ به نوعی در تاریخ نگاری او تإثیر دارد؟

13ـ پایگاه طبقات اجتماعی و گرایش های مذهبی و سیاسی مورخ چقدر در این امر تإثیر دارد؟

14ـ مبنای تحول در علم تاریخ و ساز و کارهای این تحول در نزد آن مورخ و یا آن الگوی تاریخ نگاری خاص چیست؟(3)

ناگفته نماند که برخی از این پرسش ها اگر به صورت انتزاعی مطرح شود, به حوزه فلسفه نظری و انتقادی تاریخ مربوط می شود, اما اگر بحث در ارتباط با یک مورخ و یا مکتب تاریخ نگاری باشد, به حوزه ((تاریخ نگاری)) مربوط است. از این جا می توان به این نتیجه هم دست یافت که تاریخ نگاری مورخان را نمی توان مطالعه کرد مگر این که نخست به فلسفه نظری و فلسفه انتقادی تاریخ شناخت پیدا نمود. مولف به جای این که در صدد یافتن پاسخی برای این پرسش ها باشد, بیشتر به دنبال برآورده کردن انتظارات فکری خود از آن مکاتب بوده است و نتیجه این شده است که وی به بسیاری از موضوعات و مباحث خارج از قلمرو تاریخ نگاری بپردازد و وارد مباحثی شود که هیچ ارتباطی با موضوع کتاب ندارد; به عنوان نمونه می توان به فصل یازدهم از بخش اول کتاب اشاره نمود که مولف در آن جا بعد از این که تعریفی از دو مفهوم ((فرهنگ)) و ((تمدن)) ارائه می کند, یادآور می شود که:

((فرهنگ, هنر پرستیدن و یا عشق ورزیدن و تجلیات عشق و پرستش انسان است اما آیا این تعریف, شلوار گشادی به پای تمدن غرب نیست؟ سرزمینی که اوج عشق, همخوابگی معنی می شود)).(4)

وی در ادامه, از ابتذال تمدن غرب و این که چگونه بیماری ایدز آن ها را به وحشت انداخته سخن به میان آورده و سپس در صدد بر آمده تا پاسخی برای این پرسش پیدا کند که آیا تمدن غرب با این همه ابتذال می تواند در جایگاه تمدن جهانی قرار بگیرد یا خیر؟(5) پرسش نگارنده از مولف دانشمند این است که آیا این مباحث در حوزه بحث ((مکت های تاریخی و تجددگرایی تاریخ)) است؟ جالب این که وی در مورد همین مباحث خارج از موضوع هم دچار تعارض و آشفته نویسی شده است, زیرا در جای دیگری از کتاب با تمجید از فرهنگ و تمدن غرب می نویسد:

((مذهب و آزادی در آمریکا با هم کنار آمده اند و این موجب تمدن و دموکراسی در آمریکا شده است که در جوامع دیگر غالبا در نزاع بوده اند.))(6) در جایی دیگر, در جواب کسانی که تمدن غرب را زیر سوال می برند از قول الکسی دوتوکویل می گوید:

((پاسخی ندارم جز آن که بگویم در افعال این سخن مدتی را در آمریکا به سر نبرده اند تا شاهد وجود مردم معتقد به مذهب و مردم آزاد باشند. بنابراین من منتظر می مانم تا آنان به آمریکا بروند و برگردند.))(7)

نقیصه دیگر این تحقیق این است که مولف هیچ گونه دسته بندی علمی خاصی درباره مکاتب صورت نداده است. مکتب های تاریخی را می توان از منظرهای مختلف در قالب های ویژه ای احصإ و طبقه بندی نمود; برای نمونه می توان یک طبقه بندی جغرافیایی و سرزمینی درباره این مکاتب ارائه داد و آن ها را مثلا در قالب تاریخ نگاری آلمانی, انگلیسی, فرانسوی, و... دسته بندی نمود; یا این که یک طبقه بندی دوره ای ـ تاریخی از این مکتب ها ارائه داد, مانند, تاریخ نگاری سنتی, تاریخ نگاری مدرن و تاریخ نگاری پسامدرن; و یا اساسا یک تقسیم بندی از حیث نوع روش های تحلیل تاریخی که این مکتب ها انتخاب می کنند, ارائه داد; به عنوان مثال, تاریخ نگاری پوزیتویستی, ساختاری, تضادگرا, تفهمی, آنال و...; و یا این که می توان این مکاتب را از لحاظ ایدئولوژیکی دسته بندی نمود, مانند, تاریخ نگاری مارکسیتی, ناسیونالیستی, محافظه کار, انتقادی افراطی و....
در اثر مورد نظر, در بررسی و تحلیل مکاتب تاریخی هیچ کدام از این دسته بندیها لحاظ نشده است و مکاتب به صورت درهم آمیخته در کنار هم چیده شده است; مانند فصل چهاردهم از بخش اول که به مکتب آنال اختصاص یافته و فصل پانزدهم به مکتب تاریخی قرآن, و یا در بخش دوم, فصل دهم به نوگرایی تاریخ در آفریقا پرداخته و فصل دوازدهم به تجددگرایی در تاریخ قرآن.

البته ناگفته نماند که در بخش دوم در قالب یک طبقه بندی سرزمینی و قاره ای, وضعیت تاریخ نگاری در برخی از کشورهای جهان و قاره آقریقا مورد بحث قرار گرفته است.

مطلب دیگر این که مکاتب دیگری هم در حوزه تاریخ نگاری وجود دارد که در این اثر به آن ها پرداخته نشده است, درحالی که آن ها در جای خود از اهمیت بسزایی برخوردار هستند, مانند: مکتب ((یگی)) انگلستان و مکتب ((مطالعات فرودستان)) subaltern)) که این دومی لااقل به جهت فضای فکری ـ ارزشی حاکم بر کل مباحث کتاب می بایست مورد توجه مولف قرار می گرفت. این مکتب که نخست از سوی مورخین آسیای جنوبی مطرح شد و در سال های اخیر نیز مورد استقبال تاریخ نگاران آمریکای لاتین و آفریقا قرار گرفت, حاصل تجربه تاریخ نگاری آسیای جنوبی در پی پشت سر نهادن بحرانی بود که سال های دهه 1970 میلادی, هندوستان را فرا گرفت. این مکتب با انتقاد از مکاتب استعماری, ناسیونالیستی و مارکسیستی و متهم ساختن تاریخ نگاری آن ها به محروم نمودن مردم عادی از شیوه های تاریخ نگاری خود, روش نوینی را برای اعاده تاریخ به اقشار فرودست اعلام داشت. بانی این مکتب ((رانجیت گوهاGoha)(( Ranjit) است و اصطلاح ((فرودستان)) که از یکی از نوشته های آنتونیوگرامشی استخراج شده و به فرودستی طبقاتی, کاستی, جنسیتی, نژادی, زبانی و فرهنگی اشاره دارد, نظر به اهمیت اساسی رابطه فرادستی ـ فرودستی در تاریخ دارد.
علاوه بر اشکالاتی که یاد شد, به نظر می رسد برخی ایرادهای شکلی هم بر این کتاب وارد باشد که در پایان این نوشتار به صورت فهرست وار به آن ها اشاره می شود:
الف: بسیاری از نقل قول های مستقیم ارجاع ندارد; برای نمونه می توان به صفحات 18 و 19 اشاره نمود.

ب: در متن کتاب, فصل ها یا از زیر فصل ها جدا نشده و از نظر حروف چینی این مسإله رعایت نشده است; به عنوان مثال, معلوم نیست مبحث ((دموکراسی و مذهب نزد برخی از مورخان)) خود یک فصل جداگانه است و یا این که در زیر فصل ((پرویدانسیالیسم)) می گنجد و تنها با مراجعه به فهرست مطالب مشخص می گردد که فصل جداگانه ای نیست.

پ: جایجای کتاب اصرار زیادی وجود دارد که از اصطلاحات و واژه های غیر فارسی استفاده شود. این امر در صورتی قابل توجیه است که برای برخی از واژه های انگلیسی و یا فرانسوی, معادل فارسی مناسب وجود نداشته باشد; اما وقتی که برای واژه هایی مانند ((پرنسیپ)) و ((پرویدانسیالیسم)) معادل های فارسی مناسبی مانند ((اصول)) و ((مشیت گرایی)) وجود دارد, پافشاری در به کارگیری واژه های بیگانه غیر ضروری می نماید.

ت: مشخص نیست که صاحب اثر چرا مبحث ((معنی تاریخ)) را در فصول آخر کتاب مورد بررسی قرار داده است. چنین مبحثی می بایست جزء مباحث اولیه قرار می گرفت, زیرا ارائه یک تعریف مشخص از هر علمی مقدمه و پیش درآمد ورود به بحث در حوزه آن دانش به شمار می رود.

در پایان, برای مولف محترم و فرزانه آرزوی موفقیت و سربلندی روزافزون دارم.

پی نوشت ها: *. عضو هیئت علمی گروه تاریخ موسسه آموزش عالی باقرالعلوم(ع). 1. ر.ک: ص 13. 2. ر.ک: ص 5. 3. ر.ک: گفت وگوی نگارنده با دکتر سیدهاشم آغاجری در کتاب زیر چاپ با عنوان ((تإملاتی در علم تاریخ و تاریخ نگاری اسلامی)). 4. ر.ک: ص 95. 5. ر.ک: ص 97. 6. ر.ک: ص 91. 7. ر.ک: ص 92.

نظر شما