موضوع : پژوهش | مقاله

اوضاع دینی، فرهنگی و اجتماعی سده ششم هجری

مجله  تاریخ اسلام  نهم تیر ماه سال 1379 شماره دوم 

نویسنده : هادی عالم زاده
به گزارش ابن جوزی (511 - 597ق)

این مقاله بر پایه گزارش هایی که ابن جوزی, مورخ, فقیه و واعظ بزرگ حنبلی در آثار متعدد خود آورده است ـ و از این حیث در میان دانشمندان اسلامی بی نظیر می باشد ـ تصویری نسبتا روشن از اوضاع دینی, فرهنگی و اجتماعی خلافت عباسیان در سده ششم قمری در بغداد به دست می دهد. ابن جوزی که تقریبا سراسر سده ششم را در بغداد سپری کرده, گزارش های باارزشی را ارائه می کند, زیرا وی از نزدیک یا شاهد رویدادهای گوناگون روزگار شش تن از خلفای عباسی بوده و یا خود در آن رویدادها سهم و نقش داشته است; هرچند که خواننده صاحب نظر ـ با توجه به شناختی که از شخصیت دینی, علمی و سیاسی وی در همین مقاله به دست میآورد ـ نباید از القائات فرقه ای او غافل بماند.

ابوالفرج جمال الدین عبدالرحمن بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله بن حمادی بن محمد بن جعفر الجوزی قرشی تیمی بکری بغدادی (511 - 597ق1117/ ـ 1201م), مورخ, واعظ, مفسر و فقیه حنبلی است که نسب وی به محمد فرزند ابوبکر, نخستین خلیفه, می رسد.(1) شهرت وی به ابن جوزی به سبب نسبت جد او به فرضه الجوزه (بارانداز جوزه) در بصره یا محله جوز در غرب بغداد است.(2)

ابن جوزی کودکی را در رفاه, صلاح و عفاف(3) و به سرپرستی مادر و عمه اش سپری کرد, با کسی آمیزش نداشت و با کودکان بازی نمی کرد.(4) خود می گوید که مادر التفات چندانی به وی نداشته است.(5) عمه اش او را برای کسب علم به دایی اش, ابوالفضل محمدبن ناصر بغدادی سپرد.(6) خود در المنتظم می نویسد که ابوالفضل عهده دار آموختن حدیث به من شد و من مسند احمد بن حنبل و دیگر کتاب های مهم و اصلی را به قرائت او نزد شیوخ شنیدم و به خاطر سپردم.(7)

نخستین سماع ابن جوزی در پنج سالگی (516ق) بود.(8) خود در صیدالخاطر می نویسد, من از کودکی شیفته دانش و علاقه مند بودم که همه رشته های علوم را بیاموزم و هر رشته را به کمال فرا گیرم.(9) نیز می افزاید: تحمل سختی ها در راه کسب دانش در کام جان من از عسل برایم شیرین تر بود. در کودکی قرصی چند نان خشک بر می داشتم و برای آموختن حدیث بیرون می رفتم و بر کنار نهر عیسی می نشستم و آن نان را به یاری آب می خوردم. چشم همت من, چیزی جز لذت کسب دانش نمی دید.(10) از مطالعه سیر نمی شدم. فهرست کتاب های وقف شده بر مدرسه نظامیه را که بالغ برشش هزار مجلد است, دیده ام. هم چنین فهرست کتاب های ابوحنیفه, حمیدی, شیخ عبدالوهاب بن ناصر و ابو محمد بن خشاب را هم که چندین بار چهارپا بود, دیده ام, و هنوز در طلب آموختنم. (11)

آن چه ابن جوزی در مشیخه و وفیات المنتظم در باب مشایخ و استادان خود آورده است, تصویر نسبتا روشنی از آموخته های او به دست می دهد و با توجه به تاریخ درگذشت استادانش معلوم می شود که وی در دوران کودکی و نوجوانی در مجالس درس بسیاری از بزرگان علم و ادب حضور یافته و از آنان در علوم متداول زمان اجازه کتبی یا شفاهی اخذ کرده است. ابن جوزی در جای جای المنتظم به ویژه در وفیات آن(12) بیش از هفتادتن و در مشیخه 89 تن(13) از استادان خود را نام می برد که بسیاری از آنان به وی اجازه روایت داده اند.(14)

ابن جوزی از سیزده سالگی به تإلیف پرداخت(15) و از آن جا که تا پایان عمر از نوشتن باز نایستاد, شمار آثارش بسیار است. قدرت ذهنی شگفت انگیزش نیز او را یاری داده است, ابن دبینی می گوید: ((کسی را نمی شناسم که بیش از ابن جوزی در رشته های گوناگون علمی تإلیف کرده باشد. جزوه ای دیدم که اختصاص به نام کتاب های او داشت)).(16)

در باب کثرت آثار وی گفته اند: اگر شمار جزواتی را که نوشته است بر روزهای زندگانی وی تقسیم کنند, معلوم می شود که وی در هر روز نه جزوه کتابت کرده است(17) و از این جهت وی را با ابو جعفر محمد بن جریر طبری که گفته شده روزی چهل صفحه کتابت می کرده است, می توان مقایسه کرد. هم چنین نوشته اند که ابن جوزی تراشه قلم هایی را که با آن ها احادیث پیامبر اکرم(ص) را می نوشته, گرد آورده بود. هنگام مرگ وصیت کرد که آب غسل او را با آن ها گرم کنند, و چنین کردند. این تراشه ها بیش از مقدار مورد نیاز بود.(18)

برخی از محققان از بسیاری آثار ابن جوزی با ناباوری اظهار شگفتی کرده اند, اما با توجه به این که وی حدود نود سال زندگی کرده و هر گز وقت خود را ضایع نمی کرده است, جای شگفتی نیست. خود در اغتنام فرصت گفته است: گروه کثیری, همان گونه که مردم عادت دارند, با من دیدار می کنند. از آن جا که وقت را گران بهاترین چیزها می دانم, این دیدارها را خوش نمی دارم, اما اگر از این کار خودداری کنم, ارتباطات مإلوف می گسلد و اگر به این دیدارها ادامه دهم, وقت ضایع می شود; پس تا آن جا که می توانم از دیدار سر باز می زنم و اگر ناگزیر دیداری پیش آید, کم سخن می گویم تا زمان دیدار کوتاه شود. افزون بر این, کارهایی برای هنگام ملاقات, از پیش آماده می کنم تا آن زمان بیهوده سپری نشود. پس قطعه قطعه کردن کاغذ, تراشیدن قلم, دسته کردن دفترها و کارهایی مانند این ها را که نیاز به اندیشیدن و حضور ذهن ندارد - و به هر حال باید وقتی نیز صرف آن ها شود - برای این اوقات می نهم.(19)

با عنایت به آن چه ابن جوزی خود در باب شمار تإلیفات خویش (دوهزار اثر) بیان کرده است و با توجه به شمار تإلیفات بازمانده از وی (حدود 384 اثر), همان طور که از منابع برمیآید, باید پذیرفت که بسیاری از آثار وی بر اثر سوانح طبیعی, جنگ ها و آتش سوزیها از میان رفته است.(20)

دوران زندگی ابن جوزی مقارن با خلافت شش تن از خلفای عباسی است: المسترشد (512 - 529ق/ 1118 - 1135م), الراشد (529 - 530ق), المقتفی (530 - 555ق), المستنجد (555 - 566ق), المستضیء, (566 - 575ق) و الناصر (575 - 622ق).

بغداد در این روزگار همچون دیگر شهرها و مانند بسیاری از دوران های دیگر پرآشوب و محل برخوردهای تعصب آمیز بین فرقه های مختلف و گروه های کلامی و مذاهب فقهی بود که به صورت های گوناگون, چون مناظره, مجادله و منازعات شدید, جلوه گر می شد. در این برخوردها با انتقال قدرت از خلیفه ای به خلیفه دیگر و گاه با عزل و نصب وزیری, یا با روی کار آمدن امیری, فرقه ای یا گروهی بر دیگر گروه ها تفوق می یافت. هم چنین گاه اتفاق می افتاد که برخی از علما با قدرت بیان یا شخصیت علمی یا مذهبی خویش خلیفه یا وزیری را متمایل به مذهب خویش سازند و موجباب برتری گروه و رونق مذهب خویش را فراهم آورند و مخالفان را از صحنه خارج و منزوی کنند. ذکر نمونه هایی از وقایع مذکور در المنتظم می تواند تا اندازه ای نشان دهنده سیمای فکری و اجتماعی آن روزگار باشد:

در 515 ق قاضی ابوالقاسم اسماعیل بن ابی العلإ صاعد بن محمد بخاری, معروف به ابن دانشمند,مدرس حنفیان, به بغداد آمد و در خانه سلطان به وعظ نشست. سلطان و خواص در مجلس او حضور یافتند. شافعیان به دارالخلافه شکایت بردند که ابن دانشمند در باب بزرگان مذهب ما بی اعتنایی روا می دارد.(21)

ابوالفتوح محمد بن فضل اسفراینی معروف به ابن معتمد (487 - 538ق) در رباط خویش مجلس داشت و بر مذهب اشعری سخن می گفت. سخنان او فتنه ها و لعن ها برانگیخت و میان او و ابوالحسن علی بن حسین غزنوی (متوفای 551ق) معارضاتی در گرفت. یکدیگر را بر منبر دشنام دادند. ابوالحسن غزنوی نزد سلطان رفت و گفت: ابوالفتوح فتنه انگیز است و بارها در بغداد آشوب بر پا کرده, صواب آن است که او را از شهر اخراج کنند. پس سلطان فرمان داد, و ابوالفتوح در رمضان همان سال از بغداد اخراج شد.(22)

ابوالحسن غزنوی که به نوشته ابن جوزی تمایل به تشیع داشت و برای خاندان خلافت احترام چندانی قائل نبود, پس از مرگ سلطان مسعود سلجوقی (547 ق/ 1152م) خود گرفتار شد. اموالش مصادره گشت و او را از سخنرانی بازداشتند.(23)

در آغاز خلافت المستضیء, ابوالمظفر محمد بن محمد بروی (متوفای 567ق) به تبلیغ مذهب اشعری و ذم حنابله پرداخت.(24) به نوشته ابن جوزی وی در نظامیه در سخنرانی خود گفت اگر کار در دست من بود, بر حنبلیان جزیه تعیین می کردم. از این رو خود و زن و فرزند کوچکش به دست حنبلیان مسموم و کشته شدند.(25)

منازعات و اختلافات فرقه ها و مذاهب گاه چنان بالا می گرفت که به منع وعاظ از جلوس بر منبر منتهی می شد, چنان که در المنتظم آمده, از اواسط 550 ق تا آغاز 552ق وعاظ به جز سه تن از سخنرانی بر منابر منع شده بودند.(26)

در لابه لای رویدادهایی که ابن جوزی در المنتظم آورده است, به رغم فشارهای فراوان علمای اهل سنت و دولتمردان عباسی, نشانه هایی از تلاش های شیعیان اثنا عشری برای کسب قدرت به چشم می خورد:

در 547 ق مردی متصوف که مردم را موعظه می کرد, دستگیر شد. او را به دیوان بردند. نزد وی الواحی از گل یافتند که بر آن ها نام امامان دوازده گانه نوشته شده بود. پس او را به اتهام رفض سر برهنه در محله باب النوبی گرداندند و پس از تإدیب خانه نشین کردند.(27)

هم چنین در 559 ق محتسب به فرمان وزیر, گروهی از حصیربافان را در شهر گرداند, جرم آنان این بود که نام دوازده امام را بر حصیرها نوشته بودند.(28)

گزارش های دیگر نیز از زمینه مساعد برای پذیرش تشیع حکایت می کند. چنان که ابن جوزی یکی از علل توجه مردم به صدقه بن وزیر واسطی را که در بغداد بر منبر می رفت, سخنان رفضآمیز وی ذکر می کند.(29) رفتن المقتفی در 553ق به زیارت مرقد امام حسین(ع) نیز می تواند یکی از نشانه های نفوذ و قدرت تشیع در این دوران باشد. (30) در وقایع سال 571 ق نیز آمده است که تشیع در این ایام نیرو گرفت, تا آن جا که صاحب المخزن به خلیفه می نویسد که ابن جوزی را باید در مبارزه با بدعت ها تقویت کرد.(31)

در این دوران تصوف نیز زمینه مساعدی برای رشد یافت. گزارش هایی این سخن را تإیید می کند: بنفشه, کنیز محبوب خلیفه, المستضیء, در بازار مدرسه, رباطی برای زنان صوفی بنا نهاد و خود آن را گشود و در آن سخن راند و آن را به خواهر ابوبکر صوفی, شیخ رباط روزنی, اختصاص داد.(32) ابوالحسن محمد بن مظفر بن علی بن مسلمه (متوفای 542ق) هم خانه خود در دارالخلافه را رباط صوفیه کرد. (33)

ابن جوزی در صیدالخاطر تصویری این چنین از روزگار خود ارائه می کند: از این روزگار و مردم آن سخت بپرهیز. نیکی و ایثارگری بر جای نمانده است, کسی نیست که در اندیشه مردم باشد و کسی نیست که به یاری درویشان برخیزد. اعانت ها یا به عنوان ادای نذر است یا همراه با استخفاف.(34) در جای دیگر می نویسد که بیشتر دولتمردان از بیم بر کناری از منصب, تن به اجرای فرمان های ستمکارانه فرمانروایان می دهند و بسیاری کسان را دیده ام که برای کسب مقام قضا یا شهادت از بذل مال دریغ نمی کنند و هدف آنان از این کار جاه طلبی است. آنان - گاه با دریافت مبلغی ناچیز و گاه از بیم صاحبان قدرت - بر آن چه شناختی از آن ندارند, شهادت خلاف واقع می دهند.(35)

درباره مدارس می گوید: تإسیس مدارس در روزگار ما مخاطرهآمیز است, زیرا گروه کثیری از متفقهان برای آموختن علم جدل در آن ها سکنامی گزینند. از علوم شریعت روی می گردانند, از آمد و رفت به مساجد دوری می جویند و به مدرسه و القاب بسنده می کنند.(36)

درباره رباطها و خانقاه ها نیز می نویسد: آن ها خالی از هر گونه فایده اند, زیرا صوفیان در آن ها بساط جهل و تن پروری می گسترند و آوای محبت و قرب دروغین سر می دهند, از اشتغال به آموختن سر باز می زنند و سیره عرفای راستین چون سری و جنید را ترک می کنند.(37)

ابن جوزی روزگار خویش را دوران ریا, شهرت طلبی, عوام فریبی و مریدپروری می خواند و می نویسد: کسانی را در جامه پارسایان می بینیم که بهترین غذاها را می خورند, با توانگران دوستی دارند, از درویشان دوری می جویند, بدون حاجبان و خادمان خویش جایی نمی روند, بر مردم تکبر می ورزند, از این که مولانا خوانده شوند, لذت می برند و روزگار خود را به بیهودگی تباه می کنند.(38) بیشتر سلاطین از راه های نادرست مال گرد میآورند و در راه های ناشایست خرج می کنند. گویی آن اموال نه از آن خدا که از آن خودشان است. دانشمندان نیز یا بر اثر فقر یا از بیم نام و جان با آنان همراهی می کنند.(39)

نکته تإمل برانگیز در عصر ابن جوزی (سده 6 ق / 12م) سکوت نسبتا آشکار دستگاه خلافت و بزرگان بغداد در برابر یکی از بزرگ ترین رویدادهای تاریخ جهان, یعنی جنگ های صلیبی (490-690ق / 1094 - 1291م) است که میان مسلمانان و مسیحیان و به بیانی دیگر میان شرق و غرب, نزدیک به دویست سال ادامه داشت.(40) ابن جوزی به عنوان مسلمانی دانشمند و مورخ روزگار خود تقریبا معاصر و شاهد دو دوره از این جنگ ها بوده است: دوره فتوحات صلیبیان یعنی تصرف بخش بزرگی از شام و تشکیل امارت نشین های لاتینی در شهرهای بیت المقدس, انطاکیه, طرابلس و رها (اورفا), و دوره واکنش مسلمانان در مقابل صلیبیان به سر کردگی سرداران رشید جامعه اسلامی چون عمادالدین زنگی, نورالدین زنگی و سپس صلاح الدین ایوبی و باز پس گیری بیت المقدس و دیگر شهرهای مهم که تقریبا خودجوش و بی ارتباط با مرکز خلافت تحقق یافت.

خلفای ناتوان عباسی, امرا و وزرای جاه طلب و علمای غافل بغداد چنان سرگرم بازیهای سیاسی, درگیریها و قدرت جویی های فردی, منازعات کلامی و کشمکش های مذهبی بودند که نه تنها اقدامی در برانگیختن مسلمانان و گسیل کردن نیرو برای مقابله انجام نگرفت, بلکه استمداد مکرر گروه هایی از مردم جنگ زده شام که به بغداد پناه میآوردند, نیز بی پاسخ ماند.(41)

در آثار ابن جوزی هم, چنان که انتظار می رود, به نکاتی که از همدردی و نگرانی وی در برابر این تصادم بزرگ حکایت کند, بر نمی خوریم, حتی در المنتظم, بزرگ ترین تإلیف تاریخی او نیز به جز خبرهایی کوتاه از این درگیریها که گاه از لابه لای حوادث هر سال به دست می دهد, چیز قابل توجهی نمی یابیم.

نگاهی به گزارش های مربوط به مجالس وعظ و خطابه های ابن جوزی, که به گواهی شاهدان عینی یکی از مبرزترین خطیبان روزگار خود بوده, به شناخت اوضاع دینی, اجتماعی و فرهنگی این سده یاری می دهد; چندان که می توان گفت زندگی اجتماعی - فرهنگی ابن جوزی با نخستین مجالس وعظ وی آغاز می شود و بیشترین مایه شهرت وی نیز همین بعد زندگانی اوست که تا پایان عمر در آثار خود او و دیگران منعکس شده است:

نخستین بار در 520 ق / 1126م که هنوز کودکی نه ساله بود, بر منبر رفت. خود می نویسد که مرا نزد ابوالقاسم علی بن یعلی علوی هروی بردند. او سخنانی از وعظ به من آموخت و پیراهنی بر من پوشاند و آن گاه که برای وداع با مردم بغداد در رباطی نزدیک باروی شهر نشست, مرا بر منبر فرستاد. من آن چه از وی آموخته بودم, در اجتماعی که نزدیک به پنجاه هزار تن بود, بیان کردم.(42)

ابن جوزی در زمان وزارت ابن هبیره(544 - 560 ق) با سخنرانی های خویش که هر جمعه در منزل او برگزار می شد, به شهرت رسید. خطوط اصلی محتوای خطبه های وی احیای قدرت خلافت, دفاع شدید از سنت, رد بدعت و مخالفت با اهل بدعت, ستایش از امام احمد و پیروان او و سرزنش مخالفان آنان بود.(43) در مجالس وعظ ابن جوزی, خلفا, وزرا, دانشمندان و بزرگان شرکت می کردند. وی در المنتظم به برخی از این مجالس اشاره می کند; مثلا می نویسد که پس از در گذشت المقتفی و در آغاز خلافت المستنجد (ربیع الاول 555) مجلسی برای سوگواری به مدت سه روز در بیت النوبه منعقد شد که من در آن سخن راندم... المستنجد در پایان ماه سوگواری پدرش به من و گروهی از دولتمردان و دانشمندان خلعت بخشید و به من اجازه داد که در جامع قصر سخنرانی کنم. از 28 ربیع الاخر در این جامع به وعظ پرداختم. در این مجلس پیوسته بین ده تا پانزده هزارتن شرکت می جستند.(44)

در دوره خلافت المستضی (566 - 575 ق/ 1171 - 1179م), ابن جوزی به اوج شهرت خویش رسید. تا آن جا که به عنوان بزرگ ترین واعظ حنبلیان شناخته می شد. در 21 جمادی الاول 574 خلیفه فرمان داد که صفه ای در جامع قصر برای جلوس و سخنرانی شیخ ابوالفتح بن منی, فقیه حنبلی بسازند و در جمادیالاخر همین سال فرمان داد که قبر احمد بن حنبل را بازسازی کنند. پیروان دیگر مذاهب از این کارها که برای حنبلیان انجام می گرفت - و پیش از آن معمول نبود - سخت آزرده شدند. ابن جوزی می گوید: مردم به من می گفتند: گرایش خلیفه به حنابله به خاطر تو و از تإثیر کلام توست... و من براین, خدای را سپاس می گویم.(45)

ابن جبیر ضمن مشاهدات خویش از بغداد (580 ق / 1184م) در گزارش ((مجالس علم و وعظ)) با ستایشی مبالغهآمیز از شخصیت علمی, ادبی و دینی ابن جوزی تصویری روشن از یکی از مجالس وعظ او به دست می دهد: بامداد روز شنبه در مجلس شیخ فقیه. .. ابن جوزی که در برابر منزل او در ساحل شرقی دجله بر پا می شد, حاضر شدم. پس از جلوس وی بر منبر و پیش از شروع خطابه, بیست و چند تن قاری با همخوانی و ترتیبی خاص آیاتی از قرآن مجید را تلاوت کردند. آن گاه وی به خطابه پرداخت. در آغاز هر بخش از سخن خویش اوایل آیات خوانده شده, و در پایان هر بخش اواخر آن آیات را همچون قافیه میآورد و در عین حال ترتیب آیات را نیز حفظ می کرد... سخن او دل ها را شیفته می ساخت و به پرواز در میآورد و جان ها را می گداخت تا آن جا که بانگ ناله برمی خاست و گنهکاران فریاد توبه و استغاثه برمی کشیدند و چون پروانگان که خود را به شعله شمع می زنند, به پای وی می افتادند... و گروهی از خود بی خود می شدند... آن گاه طرح مسائل آغاز شد و از هر سوی مجلس رقعه های سوال به سوی وی روان گشت. او بی درنگ بدان ها پاسخ می داد, بیشترین فایده مجالس او همین پاسخ به پرسش ها بود. (46)

ابن جبیر از دو مجلس دیگر وی در همان سال گزارش می دهد: یکی در سحرگاه پنجشنبه 11 صفر درباب بدر در صحنی از کاخ های خلیفه و دیگری در روز شنبه 13 صفر در همان جا. در گزارش مجلس اول آورده است که در این مجلس, علاوه بر عموم مردم, خلیفه و مادرش و کسانی دیگر از حرم او حاضر بودند.(47)

ابن جوزی بارها در المنتظم به مجالس خود و استقبال مردم از آن ها اشاره می کند; مثلا در یک جا می نویسد: به فرمان خلیفه, المستضیء در پنجشنبه 5 رجب 570 بعد از نماز عصر مجلسی درباب بدر برپا شد. مردم از هنگام نماز صبح شروع به گرفتن جا برای خویش کردند, هر صفه به 18 نفر به بهای 618 قیراط واگذارمی شد.(48)

در جای دیگر می گوید: در روز عاشورای 571 ق به فرمان خلیفه مجلسی در حضور وی بر پا شد. مردم از نیمه شب برای شنیدن سخنان من به باب بدر روی آوردند. انبوه جمعیت بیش از حد بود, تا آن جا که درها را بستند. ناگزیر گروه بی شماری در راه های پیوسته به این مکان ایستادند.(49) در جایی دیگر آورده است که در 11 رمضان 572 در خانه ظهیرالدین صاحب المخزن به وعظ نشستم. خلیفه حضور داشت, به عامه مردم نیز اجازه ورود داده شد. در این مجلس چنان سخن گفتم که همه شگفت زده شدند, تا آن جا که ظهیرالدین به من گفت که خلیفه به وی گفته است: ((این مرد چنان سخن می گوید که گویی از آدمیان نیست)).(50)

ابن جوزی در بسیاری جاها به مجالس دیگر خود اشاره می کند که در آن ها خلیفه, وزرا, دولتمردان, علما, فقها, قضات, شیوخ و بزرگان و دیگر طبقات مردم شرکت داشته اند.(51) گفته شده که شمار شرکت کنندگان این مجالس گاه به صد هزار تن[!؟] می رسیده است.(52) در این مجالس غالبا عده زیادی از سر تنبه توبه می کردند و بعضی از شدت تإثر موی از سر می کندند.(53) به گفته خود او بیش از صد هزار تن[! ؟]به دست او توبه کردند.(54) و بیش از صدهزار تن[! ؟] نیز به دست وی اسلام آوردند,(55) ولی سبط او می نویسد: هزار تن یهودی و نصرانی به دست وی مسلمان شدند. (56) نوشته اند که المستضیء, پیوسته, حتی در هنگام بیماری در مجالس وعظ او شرکت می جست.(57)

ابن جوزی در مجالسی که خلیفه حاضر بود به موعظه وی می پرداخت. چنان که خود در المنتظم آورده, در مجلسی خطاب به خلیفه گفت: ((ای امیرالمومنین! اگر درباره تو سخن گویم, از تو می ترسم و اگر سکوت کنم بر تو می ترسم, اما من به سبب محبت به تو ترس بر تو را بر ترس خویش از تو مقدم می دارم)).(58)

ابن جوزی جز وعظ و تدریس و گاه شرکت در مناظرات علمای مذاهب مختلف(59) و تإلیف که تقریبا سراسر اوقات او را اشغال می کرد, به کاری دیگر نپرداخت و حتی جز برای سفر حج از بغداد خارج نشد.(60) با آن که خلفا و صاحبان قدرت بدو عنایت داشتند,(61) هیچ سمت رسمی و سیاسی برعهده نگرفت و به رغم آن که مکرر در صیدالخاطر(62) و دیگر آثارش چون تلبیس ابلیس ارتباط علما با دولتمردان را نکوهش و تقبیح می کند, ولی از جای جای المنتظم بر میآید که خود با خلفا, وزرا و دیگر صاحبان قدرت در ارتباط بوده است.(63) در دو مورد چنان که خود می گوید خلیفه مسئولیتی به وی می سپارد: نخست این که در 569ق که همه وعاظ جز سه تن از تشکیل مجالس ممنوع می شوند, وی به عنوان تنها خطیب حنبلیان بغداد تعیین می گردد,(64) اما این سمت را نمی توان مقامی رسمی و دولتی شمرد, زیرا منشإ آن بیشتر قبول عامی بوده که وی نزد هم مذهبان خود داشته است; مورد دیگر این که در 571ق به پیشنهاد صاحب المخزن و فرمان خلیفه به عنوان مسئول مبارزه با بدعت ها (تفتیش عقاید) برگزیده می شود,(65) که این سمت نیز به نظر می رسد بیش از آن که جنبه حکومتی داشته باشد, دارای صبغه مذهبی بوده و با توجه به تعصبی که ابن جوزی نسبت به اهل بدعت داشته, و در آثارش به ویژه تلبیس ابلیس و صیدالخاطر تجلی یافته,(66) احتمالا وی شرعا خود را مکلف به پذیرفتن این شغل می دانسته است.

منازعات و مبارزات او در خطابه ها و جلسات درس با فرقه ها و گروه هایی که وی آنان را اهل بدعت می شمرد و نیز اقدامات شدیدی که وی به عنوان مسئول مبارزه با بدعت ها به عمل آورد, موجب گرفتاری او در سال های پایانی عمر شد.

در سبب گرفتاری وی نوشته اند: ابن یونس حنبلی در 583ق1187/م که وزارت الناصر را بر عهده داشت, احتمالا به اشاره ابن جوزی و با حضور وی, مجلسی بر ضد عبدالسلام بن عبدالوهاب بن عبدالقادر جیلی منعقد ساخت و در آن فرمان داد تا کتابخانه وی را به سبب داشتن کتاب های زندقه و ستاره پرستی و علوم اوایل بسوزانند و مدرسه نیای او را از وی بازستانند و به ابن جوزی بسپارند.(67)

اما هنگامی که الناصر, در 590 ق, وزارت خویش را به ابوالمظفر مویدالدین محمد بن احمد معروف به ابن قصاب که شیعه بود, سپرد, وی ابن یونس حنبلی را بازداشت کرد و یاران او را تحت تعقیب قرار داد. عبدالسلام بن عبدالوهاب هم ابن جوزی را به عنوان مردی ناصبی و از فرزندان ابوبکر و یکی از بزرگ ترین یاران ابن یونس به ابن قصاب معرفی کرد و گفت مدرسه نیای مرا گرفتند و به او سپردند و با مشورت او کتابخانه من سوزانده شد. ابن قصاب این داستان را با الناصر که به شیعیان گرایش داشت و با ابن جوزی میانه ای نداشت و گاه گاه نیز در مجالس وعظ او مورد سرزنش قرار می گرفت, در میان نهاد. پس خلیفه فرمان داد تا ابن جوزی را به عبدالسلام واگذارند. عبدالسلام به خانه ابن جوزی آمد, او را دشنام داد, با وی تندی کرد, بر خانه و کتابخانه او مهر نهاد و خانواده اش را پراکنده ساخت.(68)

ابن جوزی با این که به عنوان شخصیت ممتاز حنبلیان در روزگار خویش شناخته شده است و معاصران او شوکت و رونق مذهب حنبلی را بر اثر مجاهدات و شخصیت علمی او می دانسته اند, بزرگانی از حنبلیان پس از او چون شیخ موفق الدین مقدسی درباب او گفته اند: از تصانیف وی در سنت و از روش وی در پیروی از سنت خشنود نیستم.(69)

ابن قادسی پس از ستایش ابن جوزی در زهد و عبادت می نویسد: گروهی از مشایخ ائمه مذهب ما از او ناخشنودند, زیرا در سخنانش گرایش به تإویل دیده می شود.(70) به نظر می رسد برخی از سخنان وی در مجالس وعظ و نیز بعضی از آثار وی در ایجاد ناخشنودی هم مذهبانش بی تإثیر نبوده است. سبط ابن جوزی می نویسد: روزی جدم ابوالفرج در حضور خلیفه الناصر و دانشمندان بزرگ بغداد بر منبر بود, یزید را لعن کرد, گروهی برخاستند و مجلس را ترک کردند.(71) همو می نویسد که جدم در کتاب الرد علی المتعصب العنید المانع من ذم یزید گفته: در حدیث آمده است که هر کس صد یک اعمالی چون اعمال یزید را مرتکب شده باشد, ملعون است... و در این زمینه احادیثی را که بخاری و مسلم در صحاح خویش آورده اند, ذکر می کند.(72)

ستایش های ابن جوزی از اهل بیت(علیهم السلام) نظیر ذکر فضایل علی(ع),(73) حضرت فاطمه(س),(74) و ذکر روایاتی در ستایش از حضرت امام حسین(ع),(75) و نقل حدیث از برخی امامان معصوم(علیهم السلام),(76) بعضی از بزرگان شیعه را بر آن داشته که در باب شیعه بودن ابن جوزی سخن گویند. خوانساری می نویسد: بعید نیست که ابن جوزی شیعه بوده و بنا بر مصلحت تظاهر به تسنن می کرده است.(77) آن گاه این دلایل را برای نظر خویش بیان می کند:

1- او بر منبر روایت ((رد الشمس)) را در شإن علی(ع) نقل کرده است.

2- چنان که جمهور علما روایت کرده اند, روزی با حضور پیروان دو مذهب (تشیع و تسنن) از وی سوال شد که ابوبکر افضل است یا علی(ع)؟ وی در پاسخ گفت: ((من کان بنته فی بیته)). نیز در رجال محدث نیشابوری آمده است که از وی درباره شمار امامان سوال شد. وی پاسخ داد: ((اربعه اربعه اربعه)).

3- از او سوال شد چگونه قتل امام حسین(ع) را به یزید نسبت می دهند, در حالی که یزید در شام بود و امام در عراق؟ وی در پاسخ این بیت شریف رضی را خواند:

سهم اصاب و رامیه بذی سلم

من بالعراق لقد ابعدت مرماک(78)

اما به دلایل متعدد پذیرفتن تشیع وی درست نیست, هر چند معرفت و ارادت او را نسبت به علی(ع) نمی توان انکار کرد. وی فصلی از کتاب صیدالخاطر را با عنوان ((الحق مع علی بن ابی طالب)) به بیان منزلت والای آن حضرت نزد پیامبر اکرم(ص) اختصاص داده است و می گوید: علما در این نظر متفق اند که علی(ع) نجنگید مگر آن که می دانست حق با وی است; و به این حدیث مشهور نبوی استشهاد می کند که ((اللهم ادر معه الحق کیفما دار)).(79)

پی نوشت ها: 1. محمد بن احمد ذهبی, تذکره الحفاظ (حیدر آباد دکن, 1390 ق / 1970 م) ج4, ص 1342. 2. یوسف بن جوزی, تذکره الخواص (بیروت, 1401 ق / 1981م) ج8, ص 481 ; ابن خلکان, وفیات الاعیان (قاهره, 1372 ق / 1953م) ج3, ص 142 و محمد بن احمد ذهبی, همان. 3. عبدالرحمن بن جوزی, صید الخاطر (بیروت, 1407 ق / 1987 م) ص 578 و ابن رجب, ذیل طبقات الحنابله (قاهره 1372 ق / 1953 م) ج1, ص 412. 4. ابن کثیر, البدایه, ج13, ص 32. 5. مصطفی عبدالواحد, مقدمه ذم الهوی (قاهره, 1381 ق / 1962 م) ص 4 به نقل از: عبدالرحمن بن جوزی, همان. 6. ابن رجب, همان, ص 400 و 412 ; ابن خلکان, همان, ج 4, ص 293 ; محمدبن احمد ذهبی, همان و ابن عماد, شذرات الذهب, (قاهره , 1350 ق) ج4, ص 230. 7. عبدالرحمن بن جوزی, المنتظم (بیروت 1357 ـ 1359 ق) ج 7 و 8, ص 164 و ج10, ص 162 و 163. 8. محمد بن احمد ذهبی, همان, ج 4, ص 1342. 9. عبدالرحمن بن جوزی, صید الخاطر, ص 59. 10. همان, ص 316. 11. همان, ص 571 و 572. 12. همو, المنتظم, ج 9 و 10. 13. همان, ص 197 ـ 202. 14. ابن رجب, همان, ج 1, ص 401. 15. همان, ص 416. 16. محمد احمد ذهبی, المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابن دبینی (بیروت, 1407ق/ 1985 م) ص 238. 17. ابن خلکان, همان, ج 3, ص 141 و ر.ک: محمد بن ذهبی, سیر اعلام النبلإ, به کوشش شعیب ارنووط و محمد نعیم عرقسوس (بیروت, 1405 ق / 1958 م) ج 21, ص 377. 18. ابن خلکان, همان. 19. عبدالرحمن بن جوزی, صید الخاطر, ص 306 و 307. 20. ر.ک: همو, المنتظم, ج 10, ص 190 و یوسف بن جوزی, مرآه الزمان (حیدرآباد دکن; 1371ق / 1952م) ج 8, ص 232 و عبدالرحمن علیمی, المنهج الاحمد, به کوشش محمد محی الدین عبدالحمید (بیروت, 1404 ق / 1984 م) ج1, ص 80. 21. عبدالرحمن بن جوزی, المنتظم, ج 9, ص 224. 22. همان, ج 10, ص 107 ـ 108 و 110 ـ 111. 23. همان, ص 110 و ر.ک: ص 125. 24. همان, ص 239. 25. همان, حاشیه. 26. همان, ص 169. 27. همان, ص 147 و 148. 28. همان, ص 208. 29. همان, ص 204. 30. ر.ک: ج 10, ص 181. 31. همان, ص 259 و ابن رجب, همان, ج 1, ص 407. 32. عبدالرحمن بن جوزی, همان, ص 271. 33. همان, ص 129. 34. عبدالرحمن بن جوزی, صید الخاطر, ص 469. 35. همان, ص 445. 36. همان, ص 475. 37. همان. 38. همان, ص 485. 39. همان, ص 510. 40. صلیب خلیل حتی, تاریخ عرب, ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران, 1366) ص806. 41. همان, ص 807 ـ 822. 42. عبدالرحمن بن جوزی, المنتظم, ج 9, ص 259. 43. ابن رجب, همان, ج 1, ص 403. 44. عبدالرحمن بن جوزی, المنتظم, ج10, ص 193 و 194. 45. همان, ص 283 ـ 284. 46. ابن جبیر, رحله (بیروت, 1384 ق / 1964 م), ص 196 ـ 198 و ر.ک: ابن رجب, همان, ج 1, ص 411. 47. همان, ص 198 ـ 200. 48. عبدالرحمن بن جوزی, المنتظم, ج 10, ص 252. 49. همان, ص 256. 50. همان, ص 265. 51. همان, ص 284. 52. ر.ک: محمد بن احمد ذهبی, العبر (بیروت, 1405 ق / 1985 م) ج 3, ص 119 و عبدالله یافعی, مرآه الجنان (1390 ق / 1970 م) ج 3, ص 489. 53. عبدالرحمن بن جوزی, همان, ص 263, 267 و 269. 54. همو, القصاص و المذکرین, به کوشش ابوحاحد محمد سعید بن بسیونی زغلول (بیروت, 1406 ق / 1986 م) ص 117. 55. همان. 56. یوسف بن جوزی, مرآه الزمان, ج 8, ص 482. 57. ابن رجب, همان, ج 1, ص 407. 58. عبدالرحمن بن جوزی, المنتظم, ج 10, ص 285. 59. همان, ص 285. 60. همان, ص 120 و 182 و ابن رجب, همان, ص 411. 61. به ترتیب پی نوشت فوق: همان, ص 284 و همان, ص 409. 62. عبدالرحمن بن جوزی, صیدالخاطر, ص 508 و 511. 63. همو, المنتظم, ج 10, ص 257, 259 و.... 64. همان, ص 242. 65. همان, ص 259. 66. ابن رجب, همان, ج 1, ص 403. 67. همان, ص 425 و 426. 68. ابوشامه, تراجم رجال القرنین, به کوشش محمد زاهد کوثری (قاهره, 1366 ق / 1947 م) ص ;6 محمد بن احمد ذهبی, سیر اعلام النبلإ, ج 21, ص 377 و ابن رجب, همان, ص 425 و 426. 69. ابن رجب, همان, ص 414 و 415 و محمد بن احمد ذهبی, همان, ج 2, ص 381 و 383. 70. ابن رجب, همان, ص 414. 71. یوسف بن جوزی, تذکره الخواص, ص 261 و ر.ک: همو, مرآه الزمان, ج 8, ص 496. 72. همان. 73. یوسف بن جوزی, تذکره الخواص, ص 284. 74. همان, ص 278. 75. همان, ص 245 ـ 246 و 252. 76. همان, ص 324. 77. محمد باقر خوانساری, روضات الجنات, به کوشش اسد الله اسماعیلیان (قم, 1392 ق) ج 5, ص 38. 78. ر.ک: شریف رضی, دیوان (بیروت, 1310 ق) ج 2, ص 593. 79. عبدالرحمن بن جوزی, صیدالخاطر, ص 503.

 

نظر شما