تاریخ نگاری اسلامی در دو قرن اول هجری
مجله تاریخ اسلام نهم فروردین ماه سال 1382 شماره سیزدهم
نویسنده : معصومه فرشچی
جنبش فرهنگی تاریخ نگاری اسلامی همواره تحت تأثیر عوامل مختلف قرار گرفته است که بخشی از آنها ریشه در نیازهای حیات اجتماعی و بخشی دیگر نیز از سطوح پیشرفت جامعه ی انسانی متأثر شده اند. در این مقاله به برخی عوامل مؤثر بر این بخش و ویژگی های آن توجه شده و به تناسب بحثی درباره ی مکاتب تاریخ نگاری مدینه و عراق طرح شده است.
مقدمه
استمرار و تداوم تاریخی در جامعه ی نوپای مسلمین، معلول عواملی چند بود. از آن جا که ظهور تفکر نوین در هر جامعه و در هر برهه ای از زمان، به تناسب عمق و بینش آن اندیشه، تبعات بسیاری در زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد، بدیهی است که طرح اندیشه ی اسلامی نیز با آن وسعت و جهان شمولی که کل مجموعه ی هستی و اجزایش را در بر می گرفت، تحول و دگرگونی بنیادی در ساختار اندیشه ی مادی و معنوی جامعه ی عرب ایجاد نمود.
قرآن خود اندیشه و تفکر تاریخی را طرح و توجه را به آن معطوف ساخت، اما این حرکت در گام های اولیه ی خود از انسجام و چهارچوب کاملی برخوردار نبود بلکه رشد فکری اعراب و توجه به نیازهای روزافزون و بروز مسائل و موارد جدید، خطوط اولیه ی گام های بعدی را ترسیم نمود. عنایت قرآن به تجارب و سرگذشت امم و نیاز انسان به کسب معارف تاریخی برای راه یابی به اصول اساسی و صحیح زندگی، گرایش تاریخی را در میان اعراب ایجاد نمود.
تداوم حیات دینی، ضرورتِ پرداختن به امور دینی و شرعی را گسترش می داد؛ روشن نبودن شأن نزول آیات قرآن که مصدر احکام بسیاری بود، نیاز به تفسیر داشت و شناخت سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و سپس صحابی، به عنوان رهبران دینی، برای حفظ و اشاعه ی سنت های ایشان که قرآن او را به عنوان الگو و اسوه معرفی نمود، توانست مصدر و میزان تشخیص بسیاری از مجهولات باشد؛ بنابراین گردآوری و تدوین احادیث پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از سویی و توجه به مغازی و سیره از سوی دیگر، این نیاز را پاسخ گو بود.
از سوی دیگر تشکیلات حکومتی پی ریزی شده توسط خلفا، مانند هر ساختار سیاسی دیگر ابعاد بی شماری را دربر می گرفت؛ جنگ های ردّه ایام امروز را به ایام پیشین پیوند می داد؛ بازگشت افکار جاهلی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با بروز منازعات قومی و قبیله ای و به تبع آن، دسته بندی های سیاسی نمودی تازه یافت و توجه و اهتمام به انساب نیز علی رغم مبارزه ی اسلام با تفاخرات قومی، با پرداخت حقوق بر اساس قوم و نسب در زمان خلیفه ی دوم، رواج یافت، اما این بار با عنایتی خاص و گسترده؛ بدین مفهوم که علاوه بر مسائل قبیله ای، اهمیت سیاسی در امر حکومت ایجاد نمود. پیامدهای این امر، حرکت های شعوبی و موالی را شدت بخشید و از سوی دیگر حفظ و ثبت نسب را برای اعراب ضروری می ساخت.
با آن که اسلام معیار و میزان برتری را تقوا می دانست، سیاست های اعمال شده ی حکومت، قوم گرایی و، مشخصاً، برتری عنصر عرب بر سایر مسلمین را ترویج می داد؛ بنابراین حاکمیت سیاسی عرب با اعمال تدابیری نوین در نظم و نسق بخشیدن به امور داخلی، سایر ابعاد جامعه را متأثر ساخت، چنان که تبعات آن نه تنها ایجاد یک جامعه ی طبقاتی و بافت ناهمگون اجتماعی، بلکه بازتولید تفاخرات قومی و تلاش هایی نه چندان علمی برای حفظ انساب بود و هنگامی که این تلاش ها با فعالیت های خلفا برای حفظ قدرت همسویی یافت، تشویق ایشان را در عنایت و اهتمام به این مقولات در پی داشت.
ظهور اسلام و پذیرش اندیشه ی دینی در میان اعراب، تبعاتی فراتر از جامعه ی درون گرای عرب بادیه نشین را نیز در می نوردید. اسلام اعراب را از یک سونگری به عالم جدا ساخته و شعبات فکری آنان را در عرصه های مختلف جهت داد؛ اما باور جدید جامعه از خود، معلولی ثانویه را در خود پروراند و آن، نوعِ نگرش اقوام همجوار و چگونگی ایجاد ارتباط با چنین تشکیلات منسجم دینی بود.
تشکیل اولین حکومت اسلامی در جهان سبب برهم خوردن توازن و معادلات سیاسی - تاریخی ملل و قدرت های بزرگ آن روز، یعنی امپراتوری ایران و روم شد. تمامی این تغییرات در سایر فتوحات بزرگ، نیاز به ثبت وقایع، توصیف و تحلیل داشت.
آشنایی با سایر جوامع و تأثیر دوسویه ی فرهنگ ها بر یکدیگر، و گرایشات علمی در اندوختن معارف گوناگون در بلند مدت از دیگر پیامدهای این جریان محسوب می شد.
بدین گونه، عوامل گوناگون در فواصل زمانی مختلف، منجر به ثبت وقایع و حوادث، مغازی، سیره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و در نهایت قالبی برای تاریخ نگاری شد. ویژگی های تاریخ نگاری اسلامی
تاریخ نگاری در میان اعراب با ظهور اسلام مفهوم عینی یافت. در آغاز توجه و اهتمام به حدیث با بینش و هدف تاریخی همراه نبود، بلکه انگیزه هایی ناشی از شرایط حاکم و نیاز جامعه به ثبت و ضبط احادیث نبوی، خصوصاً حل و فصل مشکلات فقهی، توجه به حدیث را ضروری می ساخت، اما در کنار احادیث، ذکر وقایع و حوادث، که با نقل اخبار صورت می پذیرفت، به گونه ای میراث تاریخی عرب پیش از اسلام محسوب می شد.
شیوه ی انتقال اخبار و احادیث به صورت شفاهی بود. مشخصه ی این روش، ذکر روایات مختلف در مورد یک حادثه یا یک خبر تاریخی به صورت ناهماهنگ و بدون اتصال بود. بنابراین، افراد با اطلاعات و آگاهی های مختلف به نقل اخبار و احادیث می پرداختند، چنان که عقیل بن ابی طالب در مسجد مدینه حلقه ی درس داشت و به نقل انساب، ایام و مثالب قریش می پرداخت.(1)
اما آنچه حایز اهمیت است این که، این شفاهیات و روایات در مقولات مختلف از چه زمانی صورت مدون به خود گرفته است؛ نظریاتی در این خصوص ارائه شده که بررسی این آرا، ره نمونی است در جهت دست یابی به یک نتیجه ی منطقی.
غزالی(2) آغاز تدوین را بعد از 120 هجری می داند که از صحابه کسی باقی نمانده و اکثر تابعین نیز از دنیا رفته بودند. ذهبی(3) شروع تدوین علوم عربی، از جمله حدیث، فقه، تفسیر و... را سال 143 هجری دانسته است. نظر دوم این مفهوم را القا می کند که روایات از آغاز نوشته می شده است. از جمله هواداران این نظر هورووتیز(4) می باشد. به عقیده ی وی ثبت وقایع و اهتمام به سیره و مغازی از عصر تابعین آغاز شده است.
در یک دید کلی و با توجه به نظریات ارائه شده، به نظر می رسد تدوین در چند مرحله صورت گرفته باشد؛ بدین گونه که ابتدا یک شهود از شاهدان عینی از راه شنیدن (سماع) خبری را کسب می نمود، بدیهی است که اطلاعات و یافته های جدید را باید به گونه ای محفوظ داشت. این مرحله از کار طبعاً به وسیله ی ثبت، اما مرحله ی بعدی نقل و انتقال معلومات از طریق روایی و شفاهی صورت می گرفته است.
ذکر این نکته ضروری است که اشتیاق برای کسب احادیث جدید - به سبب ترغیب و تشویق اسلام برای تعلم و تعلیم - از سویی و تشتت فکری عقیدتی جامعه به دلیل پیچیده تر شدن روابط اجتماعی و سیاسی که زمینه را برای تحریف و دخل و تصرف در اخبار و احادیث ایجاد می کرد، از سوی دیگر، به این امر منجر شد که بسیاری از مشتاقان این رشته برای شنیدن روایات از شخص موثّق به مسافرت های طولانی بپردازند و این مسئله خود سبب تعویق و تأخیر در امر کتابت می شد.
این مسئله از نظر دیگری نیز قابل توجه است و آن، جریان منع تدوین حدیث می باشد. روند این حرکت، بر فعالیت های دینی - علمی جامعه تأثیر گذاشت که یکی از آنها معوق ماندن تدوین حدیث از سوی اهل سنت بود؛ چنان که ابن حجر(5) نیز معتقد است «منع تدوین حدیث مانعی در جهت تدوین کتب حدیثی شده است»؛ اما پیامد دیگر این جریان که نوعی تحول در نقل روایات است، توجه به اسناد اخبار و احادیث می باشد. به اعتقاد هوروویتز، اهتمام و گرایش به ذکر سلسله سند از پیامدهای بروز تنش های سیاسی، عقیدتی، یعنی تحریف و جعل اخبار و احادیث بود؛ اما سزگین(6)توجه به اسناد را دال بر وجود متون مکتوب می داند و مؤید این گفتار تدوین انساب توسط جبیربن مطعم، عقیل بن ابیطالب و مخرمةبن نوفل(7) به فرمان خلیفه ی دوم می باشد و نیز عبداللَّه بن عباس(8) که شنیده های خود را بر لوحی که همواره با خود داشت، ضبط می نمود.
در طی قرن اول هجری اهتمام خلفای اموی به معارف تاریخی سبب شد تا به ثبت روایات شفاهی توجه بیش تری شود؛ چنان که معاویه چون خبری در مورد یمن از عبیدبن شریه(9) شنید، فرمان داد تا آن را ثبت نمایند؛ بنابراین منافع شخصی و گرایش های سیاسی - دینی نیز می توانست انگیزه ای قومی در ثبت و نگارش ایجاد نماید.
با این همه، علی رغم شیوع اخبار تاریخی، تاریخ نگاری هنوز یک حرکت فکری منسجم محسوب نمی شد، بلکه محدثان و راویان، اخبار پراکنده را نقل و ثبت می کردند.
در اواخر قرن اول هجری، فعالیت های اهل حدیث حاکی از روش نوین در توجه به احادیث تاریخی بود بدین ترتیب که خطوط کلی و چهارچوب اولیه ی سیره نگاری(10) در این دوره مشخص شد. از سوی دیگر تحولات روزافزون و دگرگونی فکری - فرهنگی، محدثان و اخباریان را متوجه مسائلی عمیق تر نمود و آن کسب خبر از منابع مختلف بود. گردآوری اخبار در طول زمان مبدل به تک نگاری هایی(11) شد که بیش تر در عراق رواج داشت. به این ترتیب اخبار پراکنده تحت عناوین خاص به موضوعی واحد می پرداخت؛ ضمن این که تدوین خلاصه و یک بعدی این آثار، مانع از انتقال وقایع و حوادث گوناگونی چون: جمل، صفین، نهروان، شورا و... به خوانندگان نبود.
در ادامه ی این روند، بیان حوادث و روایات تاریخی به مرحله ای رسید که دیگر، مورخ یا احادیث مختلف را هم زمان با هم از یک خبر نقل نمی کرد، بلکه یک روایت واحد را از منابع مختلف مورد توجه قرار می داد.(12)
از این پس تاریخ نگاری شکلی اصولی به خود می گیرد که ناشی از اهمیت به عامل زمان و توجه به تسلسل در بیان وقایع است. آثاری که با این شیوه و از تلفیق اخبار و احادیث مدون می شد، سال شماری(13) نام داشت که صورت پیشرفته تر آن وقایع نگاری(14)بود.
ثبات سیاسی و یکپارچگی خلافت، وحدت فرهنگی علمی را نیز به دنبال داشت؛ چنان که با ظهور عباسیان، بغداد، مرکز خلافت ایشان، به عنوان قطب فرهنگی مطرح گردید و فعالیت های تدوین در سایر مناطق، از جمله مدینه، دمشق، بصره و کوفه را تحت الشعاع خود قرار داد. آثار مدون این دوره تواریخ عمومی(15) نام گرفتند که تاریخ را از آغاز آفرینش به صورت کلی به اسلام می رساندند؛ اما این که این شیوه در تاریخ نگاری اسلامی از آثار ایرانی - سریانی الهام گرفته است یا خیر، روزنتال(16) معتقد است به دلیل عدم وجود مستندات قانع کننده، هیچ یک از آنها را در بروز و شکل گیری این شیوه نمی توان دخیل دانست؛ چنان که هیثم بن عدی(17) (207ق) در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم هجری تاریخ وقایع نگاری خودش را «تاریخ علی السنین» نامید؛ و سزگین(18) معتقد است زهری این شیوه را در پیش گرفته بود و ابن اسحاق و موسی بن عقبه نیز همین روش را رعایت می کردند.
از دیگر سو به نظر می رسد توجه به برخی مقولات و یا شاخه های فرعی بر اساس نوعی نگرش خالق اثر صورت پذیرفته باشد؛ از جمله تاریخ نگاری دودمانی(19) به بیان وقایع یک سلسله ی فرمان روایی، ظهور قدرت، حوادث مهم، لشکرکشی های نظامی، ولادت ها و... می پرداخت که هم می توانست به سفارش صاحب قدرت، القای اطلاعات خاص به مخاطبین باشد و یا تمایلات و گرایش های سیاسی نویسنده یا خالق اثر.
روزنتال(20) عنایت به این مقوله را متأثر از تاریخ نگاری ایرانی می داند؛ چرا که توجه به دستگاه حکومت و اخلاق پادشاهان همواره در بین ایرانیان از اهمیت خاصی برخوردار بود. الدوری(21) آن را نشأت یافته از سیرت های امرای عرب می داند، ولی از آن جا که اولین آثار شناخته شده در این زمینه کتاب های الملوک و اخبار الماضین و ملوک حمیر و اخبارهم متعلق به عبیدبن شریه و وهب بن منبه(22) می باشد و اینان نیز مدت ها در یمن می زیستند، که زمانی زیر نفوذ و سلطه ی ایران قرار داشت، می توان پذیرفت که تاریخ نگاری در میان اعراب در این شاخه، از تاریخ نگاری ایرانی تأثیر پذیرفته است.
تدوین تاریخی بر حسب شرح حال نویسی و طبقات(23) نیز در قرن سوم هجری وجود داشت. به نظر می رسد این شیوه با هدف تاریخ نگاری صورت نپذیرفته، چرا که در ظاهر گردآوری و ضبط اطلاعات علمی - فرهنگی را مد نظر داشته است؛ با این حال، دارای اطلاعات و مطالب تاریخی بود.
نتیجه ی دقت نظر بر راویان و شرح حال و سرگذشت ایشان، شکل گیری طبقات بود که طبقات ابن سعد از قدیمی ترین آنهاست و موضوع آن شرکت در جنگ بدر است؛ بنابراین، اهمیت علوم دینی در تدوین طبقات واقعیتی انکارناپذیر است، در عین این که اخبار تاریخی ذکر شده در این گونه آثار سبب می شد تا آن را گونه ای از تاریخ نگاری به شمار آوریم.
تبارشناسی(24) نیز گونه ای دیگر از شیوه های تدوین تاریخی محسوب می شود. با آن که تفاخرات قومی و قبیله ای از خصوصیات عرب دوره ی جاهلی بود، پس از ظهور اسلام هم چنان مورد توجه قرار داشت؛ چنان که خلیفه ی دوم در تصمیم گیری های حکومتی به صورت رسمی به آن توجه داشت و با توجه به سابقه ی دشمنی و منازعات قبیله ای قریش به خصوص تیره ی بنی امیه و بنی هاشم در امر خلافت، رویکرد ویژه به انساب، زمینه ی رشد این شاخه را ایجاد کرد.
این شاخه نیز به تناسب اهمیتش مورد سوء استفاده قرار می گرفت و رگه هایی از تحریف به منظور دست یابی به اهداف شخصی و حکومتی در آن به چشم می خورد؛ چنان که منابع اهل سنت در مورد شرحبیل بن سعد ذکر نموده اند، شرحبیل بن سعد مدنی مولی انصاری(25) از اصحاب علی بن حسین در مورد مغازی، کشته شدگان و شهدای بدر اولی و ثانی و کسانی که در آن شرکت داشتند از آگاهی کافی برخوردار بود. در واقع گروهی که اطلاعات او را برای خود مفید نمی دانستند او را به خلاف گویی متهم می کردند؛ چون صاحبان قدرت که بر نقل حدیث و روایات نظارت داشتند، اخبار او را مطعون جلوه می دادند؛ از این رو اکثر علمای اهل تسنن(26) وی را تضعیف کرده، اخبار او را تأیید نمی کردند.
نسب شناسان با انگیزه های گوناگون، از جمله حفظ اشرافیت قبیله، مفاخرات قومی در نزاع های سیاسی و... اطلاعات مختلفی را در مورد شخصیت ها و قبایل ارائه می دادند. یکپارچگی و ثبات سیاسی نیز این امکان را برای فعالیت فرهنگی نسابان ایجاد کرد که نه تنها به گردآوری اطلاعات و عرضه ی اخبار در مورد یک قبیله ی خاص بپردازند بلکه با اشاعه ی اخبار در سطح قبایل این رشته را وسعت بخشند.
روزنتال معتقد است پیش از اسلام نیز به روابط نسبی به شکل شجره نامه(27) پرداخته می شد، چنان که ولیدبن یزید دیوان روابط نسبی و اخبار و احادیث(28) را گرد آورده بود. در هر صورت انساب در دوره ی اسلامی جای نسبتاً مهمی را به خود اختصاص داده بود، چنان که در قرن دوم و سوم نیز افرادی، از جمله ابوالیقظان، به این کار می پرداختند.(29) تألیفات تاریخ نگاری نیز در این دوره از مضامین گوناگونی ترکیب شده بود که با توجه به فهرست ابن ندیم عبارت بودند از: سیره و مغازی، حوادث و وقایع تاریخ صدر اسلام تا عهد تاریخ نگاران اول، اخبار جاهلیت، خصوصاً انساب، ایام العرب و روایات ادبی، توجه به اخبار یمن و حیره، تاریخ ادیان گذشته و انبیای آنها، اخبار اهل فارس و پادشاهان ایشان، برخی از احوالات و تاریخ روم و سایر ملل چون هند و چین. البته همه ی این شاخه ها در یک برهه از زمان شکل نگرفت، بلکه در طول زمان و به ضرورت به هر یک پرداخته شد. مکتب تاریخ نگاری مدنی
تغییر و تحولات ناشی از ظهور و گسترش تعالیم اسلام در فرهنگ عمومی جزیرة العرب مقوله ای گسترده است. دگرگونی های فکری با ابعاد بی شمار آن، اعراب را با دنیایی از تعابیر جدید آشنا ساخت؛ پلی که جاهلیت را به عصر جدیدْ متصل و در عین حال از سایر ملل همجوار متمایز می نمود. این جهش فکری و فرهنگی جامعه، صفاتی مختص خود ایجاد کرد و آن را از نسلی به نسل دیگر منتقل ساخت. فرهنگی حامل شعر، ایام العرب و انساب، حرکت جدیدی را در دوره ی انتقال آغاز کرد. در این دوره قرآن و به تبع آن سنت و حدیث پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم محور توجه قرار گرفت. این توجه در دو نکته اساسی تمرکز یافت: شأن نزول آیات و تفسیر اشارات تاریخی قرآن به امم پیشین و نیز ثبت و حفظ آنچه متعلق به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می شد.
از سوی دیگر، تشکیلات حکومتی در عهد خلیفه ی دوم نظام اجتماعی را به سمت نوعی روابط اجتماعی سوق داد که فضل و برتری بازگشتی به سوی قبیله و نسب داشت؛ و نیز جنگ های رده و فتوحات یادمانی بود در توجه و پیوند به ایام العرب. توجه به سرفصل های جدید در ساختار اجتماعی و روابط حاکم بر آن، ثبت فتوحات، انساب و اخبار را ضروری می ساخت. بدیهی است تنوع اقوام و سرزمین های ایشان، شیوه ها و موضوعات گوناگون در امر تدوین و نقل شفاهیات را به دنبال داشت.
با توجه به این نکات، مدینه به عنوان مرکز حاکمیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و خلفای اولیه و مرکز حدیث و معارف اسلامی، مدرسه ای را پایه ریزی کرد که اساس آن حفظ هر آن چیزی بود که به نوعی ارتباط با رسول داشت. بصره و کوفه نیز به دلیل تجمع قبایل عرب و غیر عرب مرکز مدرسه ای شد که اخباریان در آن به انساب و اخبار اهتمام داشتند. انتقال خلافت به شام نیز موجب تأسیس و استقرار مکتب تاریخ نگاری شام در این سامان شد که به دلیل نیاز حکومت، گروهی از راویان و آگاهان به تاریخ در آن اسکان یافتند.
اهمیت این مدارس یکسان نبود، چنانچه مدرسه ی مدینه به لحاظ قدمت مهم تر از مدرسه ی عراق بود و مدرسه ی شام با روی کار آمدن عباسیان، در فرهنگ حاکم مستحیل شد.
چنان که ذکر شد، مکتب تاریخ نگاری مدینه، به جهت قدمت و موضوع از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. آنچه سبب شد تا مدینه پس از کسب موقعیت حساس سیاسی و مذهبی، از جهت علمی و فرهنگی نیز حرکت جدی و نوینی را آغاز نماید، وجود نسب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و به تبع آن، اجتماع اولیه ی راویان حدیث در آن جا بود.
به تدریج تحولات سیاسی در ساختار حکومتی که در ارتباط مستقیم با اعتقادات دینی بود، منشأ دگرگونی هایی شد که تأثیر خود را بر جریان علمی نمایان ساخت. پس از رحلت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم ضرورت قانون گذاری و تنظیم حیات اجتماعی، اهتمام به نگاشتن گفتار و افعال ایشان را ایجاب می نمود؛ از سوی دیگر، صحابی به دلایل مختلف، از جمله همراهی و شرکت در غزوات، از منزلت و شأن اجتماعی بالایی برخوردار بودند. این موقعیت نه تنها، جایگاه آنها را در امر حکومت، بلکه جایگاه ویژه آنها را از جهت نقل احادیث مستحکم می ساخت؛ چنان که در مورد عبداللَّه بن عباس(30) ذکر شده که او به نقل مقولات مختلفی، از جمله حدیث، شعر، ایام العرب و... اشتغال داشته و شاگردانی نیز تربیت کرده بود که از روایات و احادیث او استفاده می نمودند و در کار خود از آنها بهره می گرفتند؛ از جمله عروةبن زبیر، محمدبن کعب قرظی، سعیدبن مسیب و... و از اخباریانی که در زمینه ی اخبار و سیره از روایات او استفاده کردند، از ابن ابی خیثمه و ابن سائب کلبی نام برده شده است.(31)
بدین گونه مکتب تاریخ نگاری مدینه در کنار سایر مکاتب و مدارس، از جمله فقه، تفسیر، حدیث و... در حلقه های درسی حدیثی شکل گرفت. عنوان «مکتب حدیث» بر این مدرسه نیز ناشی از همین امر بود؛ و مسلماً شروع این حرکت، با هدف تاریخ نگاری همراه نبود، بلکه در ابتدا فقط نقل حدیث صورت می گرفت، ولی گذشت زمان محدثان را متوجه احادیثی نمود که حاوی اخبار و مطالب تاریخی بودند و مغازی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اولین مقوله ای بود که مورد عنایت قرار گرفت. عوامل اجتماعی، به خصوص در دوره ی خلیفه ی اول و دوم، جنگ های رده و سپس فتوحات، بازنگری و بررسی غزوات را ایجاب می نمود؛ بنابراین اولین روایات تاریخی که چهارچوب ابتدایی مکتب تاریخ نگاری مدینه را پی ریزی نمود،شامل مغازی(32) بود. بدین ترتیب، عنایت و اعتماد کامل بر حدیث و روایت مشخصه ی بارز این مکتب بود، چنان که تمام توجه زهری معطوف به حدیث و ثبت و ضبط آنها می شد.(33)
نکته ی قابل توجه این که با گذشت زمان، مغازی دیگر تنها اخبار جنگ نبود، بلکه شامل مطالب و وقایعی دیگر از دوران زندگی پیامبر نیز می شد. این معنا از خلال روایات به جای مانده از این دوران از نمایندگان این مکتب از جمله عروةبن زبیر(34) استفاده می شود که روایات وی از طریق ابن اسحاق، واقدی و طبری به نسل های بعدی انتقال یافته بود. مغازی او روایاتی در مورد آغاز وحی، برخی غزوات و نیز دوره ی خلفای راشدین، جنگ های رده و فتوحات شام و ایران را در بر می گرفت.(35)
در ادامه ی این حرکت رخدادهای زندگانی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و وقایع صدر اسلام مورد توجه قرار گرفت، بدون این که تا پایان قرن اول هجری شاهد کاربرد لفظ سیره در این گونه آثار باشیم.
خصوصیت دیگر تاریخ نگاری مدینه، کاربرد شعر و توجه به ادب بود؛ چنان که عروةبن زبیر(36) و زهری(37) هر دو از این شیوه در بیان مطالب خود سود جسته بودند.
تا پایان قرن اول هجری تحولاتی در مکتب تاریخ نگاری مدنی صورت گرفت که از جمله ی آن ها کاربرد اسناد در نقل و کتابت احادیث و روایات بود. به تبع تحولات و دگرگونی هایی که در این برهه از تاریخ در امر خلافت و حکومت رخ داد، تشتت عقیدتی - فکری حاکم بر جامعه، راه را برای دخل و تصرف و جعل بسیاری از اخبار و روایات باز نمود. عنایت به همین مسئله، گذشته از در نظر گرفتن شیوه ی ارائه ی حدیث از سوی اهل حدیث و محدثان، رجوع به اسناد و توجه به سلسله راویان را ضروری می ساخت؛ به این ترتیب که تا پایان قرن اول هجری ارائه ی اسناد اهمیت یافت. چنان که عروة(38) نیز سند برخی از روایات و احادیثش را ذکر نموده بود.
اما نکته ای اساسی که در بررسی دگرگونی های عارض بر تاریخ نگاری حاصل می شود این است که مورخ و یا حتی محدث از قیودات زمانی و مکانی و گرایش ها و تمایلات شخصی خود به دور نبود، بلکه روایات شفاهی و یا کتبی آنها، با در نظر گرفتن ملاحظاتی چند، متأثر از شرایط حاکم بر جامعه انتقال می یافت. در هر صورت، آنچه که هنوز تحول و تطور تاریخی را در قرن اول هجری تداوم می بخشید، تدریس مغازی و توجه به حدیث و گردآوری آن بود. تدریس مغازی تجربیات و دانسته های استادان این رشته را از طریق شاگردان و فن آموختگان به دوره های بعدی منتقل می ساخت. پایان قرن اول هجری نه تنها مواجه بود با توجه و عنایت به اسناد، بلکه سیره، و خطوط کلی نگارش آن نیز در همین زمان مشخص شد.
بدین ترتیب مراحل زندگانی پیامبر و وقایع تاریخ اسلام مقوله ای بود که محدثان و مورخان این دوره به آن می پرداختند؛ اما این نوآوری و دگرگونی در ساختار مکتب مدینه با نام زهری همراه بود. وی از شاگردان عروةبن زبیر، ابان بن عثمان و سعیدبن مسیب(39) بود و اهمیت کار او در این بود که بنیادهای استواری را در روش تدوین پایه ریزی کرد.
هر چند وی در مغازی به روایات عروة متکی بود، این امر مانع از این نشد که از روایات دیگر راویان سود نجوید. در همین رابطه ذهبی(40) از ابی الزناد نقل کرده که با زهری در بلاد می گشتیم و از علما پرس و جو می کردیم؛ زهری الواحی داشت که هر چه می شنید بر روی آن می نوشت. این حرکت خود آغازی بود در به کارگیری روشی جدید در کسب روایات گوناگون در جهت نگرش و بینشی وسیع نسبت به وقایع و خارج شدن از جزئی نگری؛ چنان که تأثیر آن را در آثار مورخان بعدی از جمله واقدی(41) نیز می بینیم که به گفته ی خود وی در مورد غزوات از تک تک فرزندان صحابه و... پرسش و تحقیقات به عمل آورده بود.
مغازی زهری(42) که در طی آن خطوط کلی سیره نگاری لحاظ شده است، شامل تمام مراحل زندگی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می شد. با این اوصاف شکل کامل سیره در قرن دوم هجری در سیره ی ابن اسحاق نمایان شد وی علاوه بر توجه زیادی که در اثر خود به روایات زهری(43) داشت، در بیان تاریخ قبل از اسلام و مسئله ی آفرینش و انبیا از آثار یهودی و وهب بن منبه استفاده نموده بود؛(44) اما این گونه به نظر می رسد که به کارگیری این روش در مکتب تاریخ نگاری مدینه جا باز نکرده باشد؛ چرا که واقدی با پیروی از اسلوب های مدنی، به اخبار پیش از اسلام توجهی نکرد و تمام همّ خود را در سیره و مغازی گذاشت،(45) با این تفاوت که اثر او از نظم بیش تری نسبت به ابن اسحاق برخوردار بود.
نکته ی قابل توجه در مکتبِ مدنی کاربرد قصص، داستان ها و اسرائیلیات در خلال روایات و احادیث تاریخی این دوره است که در آثار به جای مانده از قرن دوم از جمله سیره ی ابن اسحاق به خوبی دیده می شود؛ به خصوص در بحث های مربوط به تاریخ قبل از اسلام و آفرینش؛ اما ظهور این مسئله به دوران خلافت عمر برمی گردد؛ به این ترتیب که برای اولین بار تمیم الداری،(46) مسیحی مسلمان شده با اجازه ی عمر به نقل قصه می پردازد و این آغازی بود برای ادامه ی این حرکت از سوی کعب الاحبار،(47) یهودی مسلمان شده ی یمنی. آشنایی اعراب با اسرائیلیات تنها از طریق مهاجرین یمن نبود، بلکه حضور یهودیان در مناطقی، از جمله یثرب، زمینه ی این توجه را فراهم نموده بود.
وهب بن منبه از نمایندگان این مکتب از جمله کسانی بود که به اسرائیلیات و قصص می پرداخت. او از کتب اولین و اخبار امم و قصص آگاهی داشت؛ به همین جهت نیز برخی او را اخباری و اهل قصص دانسته اند.(48) وی در کار تاریخ نگاری به شروع خلقت و قصص انبیا پرداخته است و برخی از روایاتِ او را، طبری، ابن اسحاق و ابن قتیبه دینوری در کتاب های خود ذکر کرده اند.
ورود عنصر قصه در تاریخ، مبالغه، خیال و اوهام را در پی داشت. این قصه ها اگر تعصبات قومی و گروهی را نیز در برمی داشت، ادامه ی سنت های پیش از اسلام محسوب می شد. نقل روایات جعلی و داستان گونه و کاربرد آن در آثار مورخان، آنها را تا حد زیادی زیر سؤال می برد و گرایش ایشان در اعتماد و استفاده از این گونه روایات، باب انتقاد را به روی آنها می گشاید؛ بدین ترتیب سنت های عربی جاهلی و اسرائیلی تأثیر به سزایی در تدوین آثار مدنی داشت.
علاوه بر این، وهب بن منبه دارای کتابی در مغازی بوده که حاجی خلیفه(49) به آن اشاره نموده است و شاید این آن چیزی است که او را با مکتب مغازی متصل و مرتبط می ساخت. البته این نکته هنوز کاملاً به اثبات نرسیده است و به همین جهت نیز گروهی او را در زمره ی اهل حدیث نیاورده و برخی دیگر او را از تدوین کنندگان مغازی در یمن دانسته اند.(50)
بدین ترتیب مشخص شد که چگونه عنایت به حدیث و نقل آن در حلقه های درسی، موجب اهتمام به مغازی و سیره ی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و سپس پایه ریزی تاریخ اسلام تا پایان قرن اول هجری گردید. تحول و دگرگونی فرهنگی، منجر به تدوین احادیث و به عبارتی روایات تاریخی شد. از این دیدگاه تدوین حدیث، بخشی از تاریخ نگاری است و از دیدگاهی دیگر تلاش و اهتمام در این شاخه، اولین مکتب تاریخ نگاری را بنیان نهاد. مکتب تاریخ نگاری عراق
دیگر مکتب تاریخ نگاری، هم زمان با تاریخ نگاری مدنی، مکتبِ عراقی بود که تحت شرایطی خاص در منطقه ی عراق شکل گرفت. از آن جا که ظهور و بروز شاخصه های تمدنی در هر سرزمین معلول علت های بی شماری است، سرزمین عراق نیز از این زاویه مورد بررسی قرار می گیرد.
منطقه ی عراق، سرزمینی نسبتاً خوش آب و هوا و مورد توجه برخی از قبایل عرب برای سکونت بود؛ چنان که قبل از این نیز تمدن های کهن در این ناحیه فراز و فرودی را پشت سر گذاشته بودند. از آن جا که قبل از ظهور اسلام نیز مدت ها تحت سیطره ی ایران بود، بافت جمعیتی عراق، ترکیبی مختلط داشت؛ سریانی ها و یونانی ها با آداب فرهنگی خود، و ایرانیان و موالی با رسومات قومی خود در کنار اعراب بادیه نشین هم زیستی یافته بودند.
پس از ظهور اسلام، عمر دو شهر کوفه و بصره را در این سرزمین به خاطر موقعیت خاص جغرافیایی و برای بهره گیری در فتوحات نظامی تأسیس کرد. به این ترتیب گروه های نظامی با خاستگاه های قبیله ای در این دو شهر نظامی اسکان یافتند. اجرای این سیاست در مدت زمانی نه چندان طولانی، استقرار قبایل دیگر را به دنبال داشت؛ در نتیجه ترسیم خطوطی جدید از ترکیب جمعیتی با بافت قبیله ای، ساختار اجتماعی قومی و قبیله ای را حاکم ساخت.
از سوی دیگر کشته شدن عثمان، خلیفه ی سوم، بروز جنگ جمل بر سر خلافت و خون خواهی عثمان و تبدیل کوفه به مرکز خلافت در دوران علی علیه السلام، فرایندی بود که نه تنها بر اهمیت موقعیت سیاسی عراق می افزود، بلکه تنش های عقیدتی، فکری ناشی از آن، جو عمومی را متأثر از خود می ساخت؛ اما بافت اجتماعی ناهمگون و حضور موالی در ترکیب جمعیتی اعراب، زمانی که با سیاست های قوم گرایانه ی امویان در برتری دادن به عنصر عرب تراز می شود، بروز افکار و تشکیل جریان های شعوبی گری را در تقابل و رویارویی با خود ضروری می سازد. شکل گیری بسیاری از آثار با رنگ و بوی شعوبی و ضد شعوبی در این دوران، مؤید همین گفتار است. منازعات قبیله ای نیز که در سایه ی گرایش های سیاسی - مذهبی اینک مجالی برای بروز دوباره می یافت، آثاری را در همین رابطه شکل داد.(51)
بدین ترتیب بدیهی بود که سنت های قبیله ای حاکم بر روابط اجتماعی، فرهنگی همسان و همگون با خود را ایجاد نماید. در ابتدا تاریخ قبیله را شئونات و علایق قبیله ای(52) رقم می زد. قصص ایام و روایات انساب، بر فرهنگ عمومی تأثیر می گذاشت و از طریق شعر و خطابه استمرار می یافت. راویان شعر، بزرگان و ریش سفیدان قبیله، اخبار را بدون توجه به سند آن ها، در مجالس و محافل خود نقل می نمودند.
تشکیل حکومت اسلامی، ایجاد شعور و آگاهی تاریخی از طریق تعالیم اسلامی و به تبع آن دگرگونی هایی ساختاری در جامعه ی عرب، فرایندی بود که رُوات قبیله ای را به مورخین اولیه تبدیل نمود. در سایه این تحول ایام قدیم مستقیماً با ایام جدید ارتباط می یافت. توسعه ی فرهنگی، توجه به کتابت و علم آموزی را افزون نمود به نحوی که تا پایان قرن اول هجری راویان اخبار، دانسته های خود را در انساب و کردار قبایل به صورت مکتوب حفظ می نمودند. بدین ترتیب برخی از این آثار، به دست راویان، شعرا و... در دوران بعد رسید؛ چنان که حمادالروایه(53) دارای کتاب هایی محتوی اطلاعاتی از قریش و ثقیف بود.
مکتب عراق با بهره گیری از توان فکری اخباریان و تاریخ نگاران اولیه، همراه با تحولات سیاسی - اجتماعی، تغییراتی را در بافت تاریخ نگاری خود شاهد بود. بدین ترتیب که جنگ های رده و فتوحات مورد توجه قرار گرفت و تک نگاری هایی را توسط اخباریان شکل داد که هر یک مبین جریاناتی در سطح جامعه و یا دستگاه خلافت بود. از جمله ی این تک نگاری ها، جنگ های رده، فتوح، شوری، فتنه، جمل، صفین و... را می توان نام برد. توجه به عناوین و موضوعات این تک نگاری ها، روندی رو به رشد را در تاریخ نگاری عراق مشخص می کند. بدین گونه که مورخ فضایی بازتر از قبیله را در نظر گرفته، قبیله و حتی سرزمینش را جزئی از امت واحد اسلامی محسوب می داشت(54) و علایق و حساسیت های او نیز، محدوده ای وسیع تر را شامل می شد.
مرکزیت کوفه در دوران خلافت حضرت علی علیه السلام و تبدیل بصره به صحنه ی نبرد در درگیری های خلافت، موضوعی بود که بسیاری از اخباریان را به خود مشغول داشت؛ بدین ترتیب دیگر فقط مسئله ی قبیله در نظر نبود، بلکه حکومت واحد و امت اسلامی مطرح می شد. چنان که سیف بن عمر جنگ های رده را به فتوح متصل و ارتباطی بین این دو ایجاد می کند.(55) ابومخنف(56) نیز آثاری در زمینه ی رده، فتوح عراق، جمل، نهروان و... به جای گذاشت.
حاکمیت امویان بر جامعه ی اسلامی و تبلیغ افکاری چون مشیت الهی و تقدیرگرایی به نحو محسوس و چشم گیری در آثار این دوره انعکاس می یابد که توجه به این آثار نه تنها مؤید این نظر، بلکه نمایانگر گرایش های مذهبی و عقاید سیاسی اخباریان نیز می باشد؛ چنان که عوانةبن حکم(57) گرایش های اموی و عثمانی خود را در خلال اخبار و روایاتش ذکر کرده، و ابومخنف بر تمایلات شیعی و قبیله ای(58) و سیف بن عمر نیز بر نقش تمیم پافشاری دارد؛(59) گرایش های شیعی نصربن مزاحم نیز در آثارش مشهود است.(60)
به نظر می رسد اخباریان ابتدا از گزارش ها و اخبار قبیله ای و ایالتی خود بهره می بردند و گاهی نیز برای تکمیل روایات خود از احادیث سایر ایالات سود می جستند؛ چنان که ابومخنف از احادیث قبایل ازد، نمیر، محارب و تمیم استفاده کرده، اسناد وی درباره ی صفین و واقعه ی مسلم بن عقیل و کربلا کوفی بود که با احادیث علوی، مدنی و... تقویت می شد.
اخباریان نیز، هم چون اهل حدیث، از اسناد رسمی (نامه ها و پیمان ها) بهره گرفته، تا حدودی به کار نقد احادیث می پرداختند. کاربرد شعر در آثار اخباریان، از جمله نصربن مزاحم،(61) حاکی از توجه و عنایت آنان به ایام پیشین بود. اهتمام و توجه اهل حدیث به ذکر اسناد، در سبک و سیاق اخباریان تأثیر گذاشت. ابتدا کاربرد این شیوه با نوعی آزادی عمل و یا حتی تسامح همراه بود؛ چنان که سلسله ی اسناد، زنجیره ای منقطع داشت، در مواردی فقط نام اولین راوی ذکر و یا از عباراتی چون: از اشیاخ، از مروی و غیره استفاده می شد.(62) کاربرد این شیوه نشان دهنده ی گرایش و تمایل اخباریان برای تکمیل اسناد بود.
از سوی دیگر نسّابان با انگیزه های قبیله ای خود آثاری را به جای گذاشتند که به مطالعات تاریخی کمک بسیاری نمود. آن چه تداوم فرهنگی در این زمینه را ایجاب می نمود، نه تنها تمایلات قبیله ای، بلکه مقابله ی موالی و مخالفت شعوبیان نیز بود. به موازات توسعه و تکامل فعالیت های تاریخ نگاری مطالعات انساب نیز گسترده شد. آن جا که اخبار و روایات در سطح قبیله بود، انسابِ مختص قوم و قبیله نقل و ضبط می شد؛ ولی در قرن دوم با فعالیت نسابانی چون محمدبن سائب کلبی و ابوالیقظان،(63) که از احادیث قبایل دیگر نیز استفاده می نمودند، این شاخه را توسعه داده و تکمیل نمودند. در مجموع مدرسه ی عراق اختصاص به اخبار، ایام عرب و انساب داشت.
آغاز قرن سوم، هم زمان بود با ظهور مورخینی چون یعقوبی (284ق)، بلاذری (279ق)، دینوری (282ق) و... که تاریخ در نزد اینان مفهومی کلی یافت. عقاید آنها در خلق آثار خود وحدت تجربه ی امت و نیز تاریخ عمومی(64) بود. آنان با انگیزه هایی متفاوت و با استفاده از احادیث مدنی و روایات اخباریان، تاریخ نگاری را در مسیری دیگر هدایت و پایه ریزی کردند. این تفکر را سفرهای مختلف برای کسب دانش و احادیث سایر مناطق تقویت می کرد. تلفیق روایات مدنی و عراقی نه تنها تزاید عنایت به آثار گذشتگان را در بر داشت، بلکه دیدگاه نقادانه را نسبت به مدونات پیشین تقویت می نمود.
بدین ترتیب تاریخ نگاری اسلامی با به کارگیری روش ها و شیوه های نوین، همگام با تحولات سیاسی - فرهنگی حیاتی دیگر یافت؛ به نوعی که مورخین این دوره اغلب کسانی بودند که به نحوی با دستگاه خلافت ارتباط داشتند و یا حتی جزو مأمورین دولتی محسوب می شدند و در دستگاه به تعلیم و تربیت فرزندان خلفا اشتغال داشتند؛ بنابراین، ناگزیر از در نظر گرفتن برخی ملاحظات در بازگویی حقایق بودند؛ به طور مثال، یعقوبی علی رغم گرایش های شیعی مشهور به کاتب و اخباری(65) است که اشاره به شغل دبیری وی در دربار عباسی و مورخ بودن او دارد و نیز بلاذری که از ندیمان متوکل عباسی و سپس مستعین بود؛ بنابراین، طبیعی است که در قبال عبّاسیان تساهل و تسامح بورزد. $$
پی نوشت ها:
*) کارشناس ارشد تاریخ اسلام - دانشگاه الزهرا(س).
ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه...، ج 2، ص 494.
ابی حامد محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدین...، ج 1، ص 79.
شاکر مصطفی، التاریخ العربی و المورخون، ج 1، ص 92.
فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، ج 1، جزء 2، ص 6.
شاکر مصطفی، ج 1، ص 92.
فؤاد سزگین، ج 1، جزء2، ص 6.
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 295.
ابن سعد، همان،ج 2، ص 371.
محمدبن اسحاق ابن ندیم، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص 102.
عبدالعزیز الدوری، بحث فی نشأة علم التاریخ عندالعرب، ص 81 و 119.
فرانتس روزنتال، تاریخِ تاریخ نگاری در اسلام، ترجمه ی اسداللَّه آزاد، ج 1، ص 85.
یعقوب آژند، تاریخ نگاری در اسلام، ص 16؛ الدوری، همان، ص 94.
روزنتال،همان، ج 1، ص 86.
همان.
آژند، همان، ص 21.
روزنتال،همان، ج 1، ص 90 - 98.
ابن ندیم،همان، ص 112.
فؤاد سزگین، همان، ج 1، جزء 2، ص 25.
روزنتال، همان، ج 1، ص 104.
همان، ص 106.
الدوری،همان، ص 47.
ابن ندیم،همان،ص 102.
روزنتال،همان، ج 1، ص 111.
همان.
محمدباقر صحبتی، سیری در سیره نویسی و مروری بر آثار و احوال پاره ای از سیره نویسان، ص 98.
رازی، الجرح و التعدیل، ج 4، ص 399.
روزنتال،همان، ج 1، ص 115 - 116.
ابن ندیم،همان، ص 103.
همان، ص 107.
ابن سعد،همان، ج 2، ص 368.
شاکر مصطفی،همان، ج 1، ص 151.
الدوری،همان، ص 61.
همان، ص 93.
همان، ص 64 به بعد.
حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، ج 2، ص 1747؛ الدوری، همان، ص 22.
الدوری، همان، ص 75.
ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیا، ج 3، ص 369 - 370
الدوری،همان، ص 22 و 74.
همان، ص 78.
ابوعبداللَّه شمس الدین محمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 109.
خطیب بغدای، تاریخ بغداد او مدینة السلام...، ج 3، ص 6.
حاجی خلیفه،همان، ج 2، ص 1747.
آژند،همان، ص 16.
شاکر مصطفی،همان، ج 1، ص 160؛ الدوری،همان، ص 28.
خطیب بغدادی،همان، ج 3، ص 5.
ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 1، ص 184؛ احمد امین، فجر الاسلام، ص 158.
ذهبی،همان، ج 1، ص 52.
شمس الدین احمد ابن خلکان، وفیات الاعیان...، ج 6، ص 35؛ یاقوت حموی، معجم الادبا، ج 10، جزء 19، ص 259.
حاجی خلیفه، همان، ج 2، ص 1747.
سیرت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم، ترجمه و انشای رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، قاضی ابرقوه، ج 1، ص 20.
ابن ندیم،همان، ص 86، 112، 118.
الدوری،همان، ص 118.
همان، ص 120.
همان، ص 112.
همان، ص 112.
ابن ندیم،همان، ص 105.
همان، ص 103.
الدوری، همان، ص 123.
همان، ص 123.
یاقوت حموی،همان، ج 10، جزء 19، ص 125.
نصربن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه ی پرویز اتابکی.
الدوری،همان، ص 125.
ابن ندیم،همان، ص 107، 108.
الدوری،همان، ص 128.
شاکر مصطفی،همان، ج 1، ص 249. $$منابع: - آژند، یعقوب، تاریخ نگاری در اسلام(تهران، نشر گستره، 1361). - ابن خلکان،شمس الدین احمد، وفیات الاعیان،(بیروت، دارالثقافه،بی تا) ج 6. - ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت،دار بیروت،1405)ج 3. - ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب،(بیروت، دارالسجیل،1412) ج 1. - ابن ندیم،محمدبن اسحاق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد(بی جا،بی نا، بی تا). - اصفهانی،ابونعیم، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیا،(بیروت، دارالکتب العربیه،1387) ج 3. - الدوری،عبدالعزیز، بحث فی نشأة علم التاریخ عندالعرب(بیروت، مطبعه الکاثولیکیه، بی تا). - امین،احمد، فجر الاسلام(بیروت، دارالکتب العربی،1975). - بغدای،خطیب، تاریخ بغداد او مدینة السلام، (مدینه، المکتبة السلفیه، بی تا)ج 3. - حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون،(بیروت، دارالفکر، 1410)ج 2. - حجتی، محمدباقر، سیری در سیره نویسی و مروری بر آثار و احوال پاره ای از سیره نویسان(1371). - حموی،یاقوت، معجم الادباء، (بی جا، دارالفکر، 1400)ج 10. - ذهبی،ابوعبداللَّه شمس الدین محمد، تذکرة الحفاظ،(بی جا، داراحیاءالتراث العربی،بی تا) ج 1. - رازی، الجرح و التعدیل،(بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408) ج 4. - روزنتال، فرانتس، تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ترجمه ی اسداللَّه آزاد،(مشهد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1366) ج 1. - سزگین،فؤاد، تاریخ التراث العربی،(قم، مکتبة آیةاللَّه مرعشی نجفی،1412) ج 1. - سیرت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم، ترجمه و انشای رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، قاضی ابرقوه، ج 1(تهران، خوارزمی، بی تا). - عسقلانی،ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه،(بی جا، دار احیاء التراث العربی،1328) ج 2. - غزالی،ابی حامد محمدبن محمد، احیاء علوم الدین،(بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا) ج 1. - مصطفی،شاکر، التاریخ العربی و المورخون،(بیروت دارالعلم للملایین،1983) ج 1. - منقری،نصربن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه ی پرویز اتابکی(تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370).
نظر شما