امام علی اصغر زین العابدین
مجله تاریخ اسلام نهم فروردین ماه سال 1384 شماره بیست و یکم
نویسنده : دونالدسن دوایت. م
مترجم: عباس احمدوند2
نوشتار حاضر، ترجمه فصلی از کتاب «مذهب شیعه» است که با وجود قدمت و مشتمل بودن بر مطالب نادرست، نقطه آغاز مطالعات مستند امامیه در غرب (برای انگلیسی زبانان) تلقی گردیده و هنوز هم مرجع بسیاری از محققان غربی علاقه مند به مباحث شیعی است. مؤلف در این گفتار، به بحث کیسانیه یا پیروان محمد بن حنفیه، وقایع عاشورا و مسائل پس از آن، جانشینی امام زین العابدین علیه السلام پس از پدر گرامی شان و قیام هایی، چون قیام توابین، مختار و ابن زبیر پرداخته است. وی آن گاه به امامت حضرت سجّادعلیه السلام توجه کرده و سپس برخی از مسائل خصوصی زندگانی امام را ذکر کرده است.
مترجم در پی نوشت های خود - به اندازه توان - بسیاری از دیدگاه های نادرست دونالدسن را اصلاح کرده است.
پس از شهادت [امام ] حسین علیه السلام، حزب علوی بر سر قضیه خلافت دچار انشعاب شد؛3 آیا امام بعدی باید پسر زنده [امام ]علی علیه السلام، محمد فرزند حنفیه و نه فاطمه باشد؟ تاریخ نشان می دهد که این محمد صفات برجسته تری نسبت به حسنین داشت 4 و گروه بسیاری از امامت او حمایت می کردند. اینان به «کیسانیه»5 شهرت دارند و منابع سنی و شیعه مفصلاً به توصیف آنان پرداخته اند.6 آنان عقیده حلول روح خدا در تمام انبیا و انتقال آن از یکی به دیگری را که «سبائیه» تدوین کرده بودند، پذیرفتند؛7 به نظر ایشان، این روح با رحلت محمّدصلی الله علیه وآله به علی علیه السلام انتقال یافته و از علی علیه السلام نیز به فرزندانش - که امامان پس از اویند - حلول کرده است؛ آنان معتقد بودند که هزاره 8 نزدیک است 9 و تعداد ائمه منحصر به چهار نفر؛ یعنی علی علیه السلام و سه فرزندش حسن، حسین و محمد می باشد.
پرفسور نیکلسون چند بیت [از اشعار] کثَّیر را که شهرستانی در توصیفش از کیسانیه نقل کرده، ترجمه نموده است.10
چهار فرد کامل از قریش امامند و ذی حق.11
علی علیه السلام و سه پسر نیکویش که هر یک نوری درخشانند.
یکی از آنان مؤمن و زاهد بود، دیگری در کربلا از دیده پنهان شد.
یکی نیز با پرچم های موّاجش سواران خود را به جنگ، رهبری خواهد کرد.
او در کوه رضوی ساکن و نهان است و عسل و آب زلال می نوشد.12
اما گروه دیگری از علویان معتقدند که محمد بن حنفیه، به هیچ وجه نواده پیامبر نیست؛ آنان می گویند که در حقیقت حسین علیه السلام پسرش علی را به جانشینی خود (در امامت) منصوب کرده است.13 در حالی که تئوری امامت، مستلزم ضرورت تعیین جانشین برای هر امام است، با وجود این، ملاحظه می کنیم که هرگونه احتمال این تعیین، تابع نظام مشهور وراثت می باشد؛ از آن جا که فرزند ارشد حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسیده بود، این جانشینی به پسر دیگر امام، «علی اصغر» که بعدها به «زَین العابدین»14 مشهور شد، انتقال یافت. او یکی از پنج بازمانده خاندان حسین علیه السلام 15 پس از قتل عام کربلا بود و چهار نفر دیگر، عمه اش [زینب ]، برادرش عمرو دو خواهر [حضرت ] بودند.
به نظر ابن سعد،16 علی اصغر در هنگام شهادت پدر، کمتر از 23 سال نداشت و [تنها] به دلیل بیماری در نبرد شرکت نکرد، بدین سبب، عمر بن سعد متعرض جان وی نشد. دینوری از او به عنوان یک پسر بچه 17 یاد می کند، اما احتمالاً اشتباه است که علی اصغر را با برادرش عمر که تنها چهار سال داشت، ارتباط داده و او را یکی از دو پسر خردسال حسین علیه السلام بخوانیم.18 [این ] پنج بازمانده اهل بیت را به نزد عبیداللَّه بن زیاد، حاکم کوفه بردند و او آنان را به دمشق نزد یزید فرستاد.19 کاروان آنان همراه با مردی که سر حضرت را حمل می کرد، از صحرا عبور کرد.20 در کتاب های تاریخی ملاحظه می کنیم که [اهل بیت ]، چون به شام رسیدند، در همان حین ورود به دربار یزید بود که سر امام را آورده و نزد یزید نهادند [پس از ]این پیش درآمد جان کاه، شَمرِ بن ذی الجوشن،21 یزید را چنان که در ذیل می آید، مورد خطاب قرار داد:
ای امیرالمؤمنین!22 قرعه به نام ما افتاد تا این سرها که متعلق به اهل بیت و شصت تن از شیعیان حسین علیه السلام است، به نزد تو آوریم؛ ما به قصد آنان خارج شدیم و از ایشان خواستیم یا به فرمان امیرمان، عبیداللَّه بن زیاد گردن نهند یا بجنگند. صبحگاهان - موقع طلوع آفتاب - به سویشان رفته و از هر سو آنان را محاصره کردیم، اما وقتی شمشیر بر ایشان غلبه یافت، مانند کبوترانی که از شاهین می گریزند، به دست آویز بی گناهی متوسل شدند؛ کل نبرد، چون دوختن رخنه ای یا بسان چرتی کوتاه، مدت بسیار کمی به طول انجامید و ما آخرین آنها را [به اسارت ] آوردیم. بدن های آنان را بی حرمت و عریان کردیم، لباس هایشان با خاک صحرا یکی شد و چهره هایشان بر زمین غلطید، [اکنون ] باد بر آنها می وزد، زائران آنها عقاب هایند و دیدار کنندگانشان، لاشخوران.23
بعد از قدری معطلی در دمشق، [یزید به این ] پنج بازمانده اجازه داد تا به منزلشان در مدینه باز گردند و آنان هنگامی که [به مدینه ] رسیدند، تمام جزئیات مخوف حادثه کربلا را بازگو کردند. بنابراین، برخی افراد فرصتی عالی یافتند تا مردم برآشفته را در برابر ظالمان اموی که بی سبب خون اولاد بلافصل پیامبرصلی الله علیه وآله را ریخته بودند، برانگیزند.
عبداللَّه بن زبیر24 از فرصت فوق بهره برداری کرد؛ وی در آغاز دهه ششم زندگی اش، فردی جاه طلب و خودخواه و شاید فرصت طلب بود، اما با وجود این، توان حکومت را داشت. او با [امام ] حسین علیه السلام و عبدالرحمن [ابن ابوبکر] در امتناع از اجابت درخواست معاویه مبنی بر پذیرش ولایت عهدی یزید همدلی کرده بود و ترغیب [امام ] حسین علیه السلام در رفتن به کوفه، به دلیل ریاکاری اش در دوستی و به تصور پیش بینی حوادث بود، چه، می دانست که وقتی امام از سر راه کنار رود آن گاه او فرصتی استثنایی خواهد یافت. ولی به هر دلیل، وقتی مردم خشمگین مدینه، قساوت های امویان را از بازماندگان فاجعه شنیدند، به هیجان آمدند؛ عبداللَّه که از طرف مادری، نوه ابوبکر بود برای مردم مدینه که در مسجد اجتماع کرده بودند، سخن گفت و به ویژه بر خیانت کوفیان تأکید ورزید، در نتیجه، مردم مدینه و سپس اهالی مکه، عبداللَّه بن زبیر را خلیفه خواندند، لیکن او خود به لقب حامی حرم شریف 25 اکتفا کرد.26
از این رو، این دو شهر که در قیام علیه یزید با هم متحد شدند، هر یک امیری جداگانه برگزیدند؛ عبداللَّه مکه را مقرّ خویش قرار داد و نیرویش را مصروف برانگیختن تمام عربستان علیه امویان کرد. اما به روایت یعقوبی، در سال 63ه [یزید]، بی درنگ مسلم بن عُقبة را با لشکری از دمشق به مکه و مدینه فرستاد تا قیام را سرکوب کند. به نظر می رسد که این لشکرکشی بیشتر به صورت یک یورش ناگهانی بوده است، زیرا در حالی که ذکری از شکست سپاه ابن زبیر نمی یابیم، با این وجود، می دانیم که شماری از رهبران این قیام به قتل رسیده و اهل مدینه در معرض بی حرمتی و غارت قرار گرفتند و به مسجد النبی نیز اسائه ادب شد.27
پس از سه روز ویرانی و خونریزی در مدینه، مسلم در دارالحکومه مقام گرفت و به [بقیة السیف ] مردم اعلام کرد که هر کس بر بندگی یزید با او بیعت کند، در امان است. یکی از افرادی که به نزد او آمد، علی بن حسین علیه السلام بود؛ مسلم، حضرت را کنار خویش بر تخت نشانید و گفت: خلیفه اوامر ویژه ای درباره تو به من داده است. [امام ] علی بن حسین پاسخ داد: من هرگز اقدام مردم مدینه را تأیید نمی کنم؟! به همین سبب، مسلم او را با احترام به منزلش بازگرداند.28
پس از این، بخشی از لشکر مسلم، به فرماندهی حصین بن نمیر29 برای حمله به مکه حرکت کردند؛ در زمان محاصره، مهاجمان به نیروهای آتشین متوسل شده و بر کعبه آتش انداختند و ویرانی بسیاری در مکه به بار آمد.30 طبق برخی روایت ها، محاصره مکه 64 روز31 طول کشیده است، اما با رسیدن خبر مرگ ناگهانی یزید، که به معنای بازگشت لشکر مهاجم بود، عبداللَّه بن زبیر فرصت یافت تا سپاه خویش را بازسازی کند. او به جنگ های متعدد علیه خوارج پرداخت، کعبه را تجدید بنا کرد و از آن جا که مردم در حجاز، عراق و جنوب عربستان، در خصوص خلافت با وی بیعت کرده بودند توانست به مدتی طولانی (در حدود نه سال) حکومتی رقیب در مکه تشکیل دهد.
ولی مردم کوفه 32 هم با مروان، جانشین یزید در دمشق، دشمن بودند و هم با ابن زبیر که اکنون بر مکه تسلط یافته بود، آنان می پنداشتند که مرتکب اشتباه فاحشی شده اند، برای همین از خود می پرسیدند: وقتی نزد خدا برویم چه عذری خواهیم داشت و چگونه به چهره پیامبرصلی الله علیه وآله بنگریم، حال آن که نوه رسول خدا را به قتل رسانده ایم؛ هیچ راه جبرانی جز انتقام خون حسین علیه السلام وجود نداشت.33 این دعوت به خون خواهی، موفقیت آمیز بود، اما به دلیل کمی تعداد خون خواهان، سلیمان بن صُرَد که با چند تن دیگر رهبری قیام کنندگان را بر عهده داشتند، نامه هایی خطاب به تمام شیعیان به اطراف و اکناف فرستادند34 که بسیاری از آنان از صمیم قلب پاسخ مثبت و وعده یاری دادند. توّابین، پنج نفر از اصحاب پیامبر را35 برای مشورت در انجام دادن امور برگزیدند، سپس در خانه سلیمان اجتماع کرده و [هم آوا با یکدیگر] گفتند: مصیبتی که در کوفه رخ داده به دلیل برخورد غلط ما با حسین علیه السلام بوده است، لذا باید توبه کرده و از خداوند طلب آمرزش کنیم.36 سلیمان نیز به مردم گفت: اولین وظیفه ما توبه و آن گاه قیام است. آنان نیز سرهای خویش را به علامت رضا تکان داده و متّفقاً هم رأی شدند که زمین را از وجود قاتلان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله پاک کرده و به کار آنان و حکام سبکسرشان خاتمه دهند و [امام ] زین العابدین را به خلافت برگزینند.37 توّابین به رهبری سلیمان، ابتدا به مکانی موسوم به «ورده»38 در عراق رفتند تا انتقام خون حسین علیه السلام را گرفته و دستور خداوند به بنی اسرائیل را محقق سازند؛ آن گاه که فرمود: «پس به درگاه خالقتان توبه کنید و مجرمانتان را بکشید، این نزد خالقتان برایتان بهتر است 39.» 40 قصد آنان خلع دو رقیب، (مروان و عبداللَّه بن زبیر) و به خلافت رساندن علی بن حسین علیه السلام بود، پس جمعیت فراوانی با سلیمان همراه شدند. مروان، عبیداللَّه بن زیاد را با این وعده که اگر عراق را آرام کنی حاکم آن ولایت خواهی شد، به مقابله با آنان فرستاد، از این رو، عبیداللَّه بن زیاد به سرعت به مصاف سلیمان رفت و یک سره در نبرد با او کوشید تا وی را کشت.41
به محض این که سلیمان کشته شد، قیام کوفیان فروکش کرد، اما با این حال، شعار انتقام خون حسین علیه السلام از میان نرفت؛ مختار بن ابی عُبَیدة که قبلاً با خوارج همراهی می کرد به کوفه آمد و اعلام داشت که نماینده زین العابدین است که در مدینه به سر می برد؛42 او بزودی رهبری مردم را در کوفه بدست گرفت و سریعاً از مسبّبان قتل حسین علیه السلام و اصحابش در کربلا انتقام گرفت؛ وی شمر و عمر بن سعد را کشت و سرهایشان را نزد [امام ] زین العابدین فرستاد و بعد از آن که در نبردی کنار رود فرات بر عبیداللَّه غلبه کرد و او کشته شد، سر عبیداللَّه را نیز در همان مکان از دارالاماره کوفه که عبیداللَّه سر امام را دریافت کرده بود، به نزد او بردند.
اما، ابن زبیر به هیچ وجه [امام ] زین العابدین را مسؤول این اقدامات مختار ندانست، زیرا در حالی که پیوسته مختار را تعقیب می کرد و سرانجام او را در نبردی شکست داد و کشت، در مدینه متعرض زین العابدین علیه السلام نشد. [البته ] امام هم پیشنهاداتی از سوی مختار دریافت کرد، ولی به نامه اش پاسخ نداد و آشکارا، مختار را در مسجد النبی تقبیح کرد.43
ابن زبیر توانست تا دو یا سه سال بعد، تسلط خویش را بر مکه حفظ کند، اما به دلیل جنگ با فِرَق گوناگون شیعه به تدریج نیرویش تحلیل رفت و متقابلاً جبهه امویان قدرت گرفت تا آن جا که در سال 73ه وقتی حجّاج [بن یوسف ثقفی ] مشهور، مکه را محاصره کرد، عبداللَّه را شکست داد و کشت.
در طی این دوره آشفته سیاسی اندیشه های گوناگونی درباره خلافت، اقبال بسیار یافتند؛ یکی از بحث های مطرح، نگرش به شیخین بود. مردم از تمام شیعیان خواستار حکومت می خواستند که اعلام کنند، آیا دو خلیفه نخست را غاصب می دانند یا خیر؟ هم چنین بحث حق جانشینی میان محمد بن حنفیه (برادر ناتنی [امام ] حسین علیه السلام) و [امام ] زین العابدین پسر حسین علیه السلام، موضوعی جدّی بود و موجب پیدایش فِرَقی شد که برخی از آنها را فِرَق جداگانه ای دانسته اند. تلاش های حزب شیعی برای بدست آوردن قدرت سیاسی در جهان اسلام، پیوسته شکست می خورد و نتیجه نهایی این شد که مردم آراء خود را درباره امامت تغییر داده و بدان جا رسیدند که امامان، [تنها]، نخستین راهنمایان معنوی و شفیعان ایشان هستند.44
اندکی پس از مرگ ابن زبیر بود که محمد بن حنفیه به همراه [امام ] زین العابدین به مکه رفتند تا ببینند که واقعاً کدام یک از آنان در جانشینی [امام حسین ] برحقند.45 محمد می گفت که او شایسته تر است، زیرا فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام است، اما [امام ] زین العابدین به عمویش پاسخ داد: از خدا بترس و چنین ادعایی مکن، از این رو، آن دو موافقت کردند که حجرالأسود را بخوانند؛ محمد برای طلب نشانه ای [نماز خواند] و دعا کرد، ولی هیچ پاسخی نیامد، سپس [امام ] زین العابدین دعا کرد [در آن وقت ] حجرالأسود به حدی تکان خورد که نزدیک بود از دیوار کعبه برون افتد؛ آن گاه به زبان عربی فصیح پاسخ گفت که زین العابدین امام برحق پس از امام حسین علیه السلام است، پس محمد بر این رأی گردن نهاد.46 پس از این حضور در کعبه، [امام ]زین العابدین به مدینه بازگشت و در آن جا همراه با چند تن از یاران نزدیکش که [برای فهم ]امور دینی نزد او می آمدند به یک زندگی آرام و منزوی پرداخت.47
اغلب سیره نویسانی که مطلبی در باب زندگی خصوصی [امام ] زین العابدین آورده اند به این حقیقت که مادر حضرت، شاهزاده ای ایرانی بود48 توجه خاصی مبذول داشته اند؛49 ابن خلّکان حکایتی نقل کرده است که یک بار ارتش مسلمین همراه با زنان و کودکانی که در ایام خلافت عمر بن خطاب از ایران [به اسارت ] آورده بودند، به مدینه آمد، در میان اسرا سه تن از دختران یزدگرد پادشاه ایران بودند؛ اکثر اسرای دیگر را به کنیزی فروختند و عمر فرمان داد که این سه زن جوان را نیز به فروش برسانند؛ اما علی بن ابی طالب علیه السلام [که در آنجا] حاضر بود، اعتراض کرد که نباید با دختران شاهان، مانند دختران مردم عادی رفتار کرد. عمر در پاسخ پرسید: در این صورت، بهترین کاری که می توان با آنان کرد، چیست؟ علی علیه السلام فرمود: باید با رایزنی ارزش آنان را معین کنیم و آن گاه هر کس که تمایل دارد قیمت را بپردازد و آنان را بردارد؛ بنابراین، وقتی ارزش آنان تعیین شد، علی علیه السلام خود آنان را برداشت و یکی از ایشان را به عبداللَّه پسر عمر، یکی را به پسر خویش حسین و دیگری را به محمد پسر ابی بکر بخشید، این زنان ایرانی برای شوهران مسلمان خویش، پسرانی به دنیا آوردند؛ پسر عبداللَّه را سالم، پسر حسین علیه السلام را علی (زین العابدین)50 و پسر محمد بن ابی بکر را قاسم نامیدند. به این دلیل بود که گاهی زین العابدین خود را «پسر والدین شایسته»51 می خواند و می فرمود: پیامبرصلی الله علیه وآله فرموده است که خداوند قریش را بهترین اعراب و ایرانیان را بهترین مردمان عجم قرار داده است. روایتی نیز وجود دارد که زمانی فردی به امام گفت: شما مهربان ترین افراد نسبت به مادرتان هستید، اما ندیده ایم که با وی در یک ظرف غذا بخورید [امام ] زین العابدین فرمود: می ترسم دستم را بر چیزی بگذارم که او بدان می نگرد و بدین سبب او را برنجانم.52
پس از مرگ ابن زبیر، [امام ] زین العابدین تقریباً 25 سال دیگر53 به زندگی آرام خود در مدینه ادامه داد.54 در طول مدتی که دیگران به نزاع بر سر تفوّق سیاسی می پرداختند، امام پس از شهادت پدرش عموماً به اندوه بی پایان و دعای بسیار شهرت داشت. این ویژگی اخیر بود که لقب زین العابدین را که گفته اند در بهشت برای او ثبت شده است،55 به امام داد. حضرت را یکی از پنج یا شش تن بسیار گریان (بکائون) در تاریخ جهان دانسته اند؛ آدم برای توبه [به درگاه خداوند] سی صد سال گریست، نوح برای شرارت قومش و یعقوب و یوسف در فراق یک دیگر چهل سال گریستند، یحیی تعمید دهنده از بیم جهنم بسیار می گریست، فاطمه(س) بر رحلت پدر بیش از اندازه گریه کرد و زین العابدین نیز بر امام حسین و کسانی که با او در کربلا به شهادت رسیدند، بسیار گریست. نقل است که اندوه او به حدی فراوان بود که چون یک بار بر بام خانه دعا می کرد، غریبه ای گذشت و آب، صورتش را خیس کرد، آن آب، موقعی از راه آب بیرون می ریخت که باران نمی بارید، پس در اثر تفحّص دریافت که گاهی امام به قدری شدید گریه می کند که اشکش از راه آب سرازیر می شود.56
روایت کرده اند که امام هر شب در نماز هفتاد تکبیر می گفت و یک باره کل قرآن را ختم می کرد و صدایش به قدری دل انگیز بود که سقاهایی که مشک های سنگین را کنار خیابان حمل کرده و با فریاد به فروش می رساندند، مجذوب [ایستاده ] و گوش فرا می دادند. به علت سجده های طولانی حضرت [در نماز]، زانوان و پیشانی ایشان به حدّی پینه بسته بود که می گویند آن پینه ها شبیه پای شتر می نمود.57 یکی از قابل ملاحظه ترین تجربه های [معنوی امام ] زمانی بود که شیطان به شکل اژدهایی درآمد و کوشید با گزیدن پای حضرت حواس وی را پرت کند، امام درد شدیدی احساس کرد، اما توجهی نکرد تا نمازش را به پایان رساند و چون دریافت که شیطان او را می آزرده است، وی رااز خود راند.58 حقیقتاً باید59 بردباری حضرت نیز فراوان بوده باشد، زیرا یک بار وقتی غلامی تمام ظرف لبریز از آشی را به سر و گردن امام ریخت، ایشان از سرزنش غلام خودداری و برعکس او را با مهربانی آزاد کرد.60
در ستایش «بخشش» حضرت آورده اند که امام خود شب ها بیرون رفته و کیسه های گندم یا آرد را به خانه هایی که می دانست ساکنانش گرسنه اند، حمل می نمود و بدین ترتیب از صد تا سی صد خانوار را هر شب غذا می داد و آنان نمی دانستند که چه کسی برایشان غذا می آورد؛ و روزها می گفت تا یک صد گوسفند را ذبح کرده و گوشت آنها را میان مردم توزیع کنند، اما خود، اکثر اوقات را بر تکه حصیری کهنه می گذراند و تمام روز را روزه گرفته، یا اندکی نان جو می خورد؛ به قول نویسنده ای، حضرت ادعا می کرد که فقط با بوییدن غذا سیر می شود.61
مردی مستمند و بده کار نزد امام آمد و تقاضای چیزی برای خوردن کرد، حضرت گرده نان بسیار خشکی را که در دسترس بود بدو داد؛ مرد، نان را آن قدر خشک یافت که [حتی ] نمی شد آن را خرد کرد، [پس ] در مغازه ماهی فروشی آن را با ماهی مانده ای معاوضه کرد، اما وقتی شکم ماهی را گشود، مرواریدی نفیس و بسیار گرانبها یافت که با فروش آن همه مشکلاتش را برطرف نموده، به آسودگی زندگی کرد.
در سیمای ظاهری، امام زین العابدین را بسیار شبیه علی علیه السلام توصیف کرده اند؛ او حدوداً هم قد [امام ] علی علیه السلام بود و مویی سرخ فام، صورتی گرد، گردنی سفید و سینه و شکمی ستبر که آن را نشانه دلاوری دانسته اند، داشت؛ وی اولین امامی بود که تنها یک همسر [دایمی ]اختیار کرد و از او صاحب پسری [به نام ] محمد باقرعلیه السلام شد که جانشین حضرت در امامت گردید، ولی از کنیزان بسیارش چهارده فرزند دیگر نیز داشت.
واقعه ای که می گویند حسادت هشام بن عبدالملک را برانگیخته است، هنگامی رخ داد که هشام و امام علیه السلام هر دو به حج رفته بودند. آنان مشغول طواف کعبه بوده و باید به محلی که حاجیان هجوم می برند تا حجرالاسود را استلام کنند، می رفتند. هشام دریافت که با وجود ولایت عهدی، در لباس احرام از بقیه جمعیت متمایز نیست،62 اما وقتی دید که جمعیت داوطلبانه راه را برای فرد دیگری (امام زین العابدین علیه السلام) گشود، شگفت زده و خشمگین شد. فرزدق شاعر که حضور داشت با سرودن شعری،63 این واقعه را توصیف و هشام را به شدت ناراحت کرد و باعث وخامت اوضاع شد؛ راویان شیعه می گویند: بنابراین، هشام برای مسموم کردن امام، توطئه کرد64. 65
امام در سال 94 یا 95ه در دوران خلافت ولید و هنگام جوانی هشام رحلت کرد،66 اما [در زمان رحلت ] 57 سال داشت و به حق می توان احتمال داد که به مرگ طبیعی درگذشته باشد. او را در قبرستان بقیع، کنار عمویش [امام ] حسن علیه السلام به خاک سپردند؛ سالهای زندگی حضرت را [به ترتیب ذیل ] برشمرده اند: 2 سال در زمان علی علیه السلام، 10 سال در زمان حسن، 10 سال در زمان حسین علیه السلام و 35 سال امامت (خود حضرت). $$
منابع و مآخذ مؤلف
- ابن خلدون، المقدمة، النص العربی و الترجمة الفرنسیة.
- ابن خلکان، وفیات الاعیان، ترجمه دی سلان، طبعة بولاق، 1384ه ق.
- الدینوری ابو حنیفه، الاخبار الطوال، طبعه و Kratch Kovsky and guirgass, 2191.
- الشهرستانی، الملل و النحل، طبعة 1864.
- علم الهدی، السید المرتضی، تبصرة العوام، طبع حجر مع کتاب قصص العلماء، 1890.
- الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، طبع طهران، 1889.
- المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، طبعه. Barbier, de 6181, meynaid
- مجلسی، الملا محمدباقر،تذکرة الائمه، طبع حجر، ایران، 1913.
- امامی مدرس، الملا محمدرضا، جنات الخلود.
- الیعقوبی، ابن واضح، التاریخ، طبعة هوتسما، لیدن، 1883.
- Canon Sell, Ithna Ashariyya or the Twelve Shiah imams, madras, 1023.
- Muir, Sir william, Annals of the Early caliphate, london, 1920.
- Nicholson, R. A, A literary history of the Arabs, 2 nd ed, 1930.
- The Encyclopedia of Islam, )1 the editi( leyden, 1913. $$$$
منابع و مآخذ مترجم
- قرآن کریم.
- آذرنوش، آذرتاش، «پژوهش در قصیده ای بزرگ»، مجله مقالات و بررسیها، نشریه گروه تحقیقاتی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، دفتر 38 - 39، 1403ه. ق/ 1363ش.
- ابن الاثیر الجزری، عز الدین، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، تحقیق و تعلیق محمد ابراهیم البنا، محمداحمد عاشور و محمود عبدالوهاب فاید، (القاهره، دارالشعب، 1970م).
- -، الکامل فی التاریخ، عنی بمراجعة اصوله و التعلیق علیه نخبة من العلماء، الطبعة السادسة، (بیروت،دار الکتاب العربی، 1406ه. / 1986م).
- ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، قیام امام حسین (برگزیده از کتاب الفتوح (بخش پایانی))، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، بی تا).
- ابن خلکان، ابی العباس شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، حقّقه الدکتور احسان عباس، الطبعة الثانیة، (قم، منشورات الشریف الرضی، 1364).
- الاربلی، علی بن عیسی، الکشف الغمة فی معرفة الائمة، با ترجمه فارسی آن به نام ترجمه المناقب علی بن حسین زورائی، با مقدمه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی و تصحیح سید ابراهیم میانجی، چاپ دوم، (قم، نشر ادب الحوزه و کتابفروشی اسلامیه، 1364ش).
- الامین، سید محسن، اعیان الشیعه، حقّقه و اخرجه حسن الامین، (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403ه ق/ 1983م).
- البغدادی، ابو منصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به خامه و اهتمام دکتر محمدجواد مشکور، چاپ سوم، (تهران، نشر اشراقی، 1358ش).
- البلاذری، احمد بن عیسی بن جابر، أنساب الاشراف، حقّقه و علّق علیه الشیخ محمدباقر البهبودی، الطبعة الاولی، (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1397ه ق/ 1977م).
- جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه دکتر سید محمدتقی آیت اللّهی، چاپ هشتم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374ش).
- حر العاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات من الامام الرابع الی الامام الثانی عشر، مع تکملة ابوابه، ابو طالب تجلیل التبریزی، طبع علی نفقة الحاج محمود بغدادچی، (قم، بی تا).
- حسن، حسن ابراهیم، تاریخ اسلام السیاسی و الدینی و الثقافی والاجتماعی، الطبعة الثامنة، (القاهره، مکتبة النهضة المصریة، 1964م).
- الدیلمی، حسن بن ابی الحسن، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، الطبعة الاولی، (قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، 1408ه ق).
- الدینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، تحقیق الدکتور طه محمد الزینی، بی جا، مؤسسة الحلبی و شرکاء، بی تا).
- زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363ش).
- زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلامی، ترجمه علی جواهر کلام، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1333).
- سزگین، فؤاد، «کتابشناسی فقه و حدیث»، ترجمه کیکاوس جهانداری، مندرج در مجموعه شیعه در حدیث دیگران، زیر نظر دکتر مهدی محقق، (انتشارات دائرة المعارف تشیع، 1362ش).
- سیدیو، ل. أ، تاریخ العرب العام، نقله الی العربیة عادل زعتیر، (القاهرة، دار احیاء الکتب العربیة، 1367ه ق/ 1948م).
- السیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، به تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، الطبعة الثانیة، (القاهرة، مکتبة السعادة، 1959م).
- شمس الدین، محمدمهدی، انصار الحسین، دراسة عن شهداء ثورة الحسین، الطبعة الثانیة، (بی جا، الدار الاسلامیة، 1401ق / 1981م).
- شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ترجمه افضل الدین صدر ترکه اصفهانی، تصحیح و ترجمه دکتر سیدرضا جلالی نائینی، (تهران، نشر اقبال، 1350ش).
- شهیدی، سید جعفر، زندگانی فاطمه زهراعلیها السلام، چاپ بیست و ششم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376ش).
- طباطبائی، سید محمدحسین (علامه)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی، چاپ چهارم، (تهران، کانون انتشارات، 1370ش).
- الطبرسی، ابی علی الفضل بن الحسن (امین الاسلام)، اعلام الوری باعلام الهدی، صحّحه و علّق علیه علی اکبر غفاری، (بیروت، دار المعرفة، 1399ه ق/1979م).
- الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (بیروت، دار سویدان، بی تا).
- العلائلی، شیخ عبداللَّه، تاریخ الحسین، نقد و تحلیل، ترجمه حاج شیخ محمدباقر کمره ای، (بی جا، بی نا، بی تا).
- الکلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب (ثقة الاسلام، اصول الکافی، صحّحه و علّق علیه علی اکبر غفاری، (طهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365ش).
- المسعودی، ابی الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، (صیدا و بیروت، المکتبة العصریة، 1408ه ق/ 1988م).
- مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، با مقدمه کاظم مدیر شانه چی، (مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1368).
- -، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، چاپ سوم، (تهران، کتابفروشی اشراقی، 1362).
- الموسوی المقرّم، عبدالرزاق، الامام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام، (نجف، منشورات مکتبة النجاح، 1374ق).
- یاقوت الحموی، شهاب الدین ابی عبداللَّه، معجم البلدان، (بیروت، دار صادر للطباعة و النشر، 1376ه ق/ 1957م).
$$پی نوشت ها 1. مقاله حاضر فصلی از کتابی با مشخصات زیر است: The shiite religion, by Dewiet. m. Donaldson, Luzac and co, London, 1933. همچنین برای نقد دقیق کلیه آثار دونالدسن - بویژه کتاب مذهب شیعه - و جریان شیعه پژوهی غربیان ر.ک به: عباس احمدوند، «گذری بر مطالعات شیعی در غرب»، مجله مقالات و بررسی ها، دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، دفتر 63. 1377ش.2. دانشجوی دکتری تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه تهران.3. در حالی که سخن دکتر جعفری در این که با مطالعه در تاریخ مذاهب به این نتیجه می رسیم که مذاهب هنگامی که به مرحله دوم تکوین خویش می رسند در جزئیات معینی دچار تفرقه می شوند، درست می نماید: محمدحسین جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت اللهی (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374ش) ص 275 و 276، اما در عین حال، شهرستانی برای تعدد فِرَق اسلامی قانونی معین کرده و می نویسد: به مجرد آنکه کسی در یک مسأله «متفرد باشد و از استتباع جمهور ممتنع گردد، او را صاحب مذهبی نتوان انگاشت»، بنابراین وجود ضوابطی نیز ناگزیر است... البته پاره ای از مسلمانان (ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به اهتمام دکتر محمد جواد مشکور، چاپ سوم (تهران، نشر اشراقی، 1358) ص 3؛ و ر.ک: همان به بعد تا 14) حدیثی را از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: جهودان به 71 ملت و ترسایان به 72 گروه و پیروان من به 73 گروه تقسیم می گردند و از این منظر، اتفاقاً انشعاب امت بسیار پذیرفتنی است، (ر.ک به: عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، (تهران، امیرکبیر، 1333) ص 24 (مترجم).4. همان طور که قبلاً نیز به مناسبتی آوردیم وی فرزند خوله بنت جعفر بن قیس بود و گفته اند که خوله از اسرای یمامه و یا به قولی دیگر، سیاه چرده ای سِندی بوده است و این محمد فرزند او، کثیر العلم، با ورع و بسیار قوی بود که در این باره اخبار عجیبی از او نقل کرده اند؛ وی در روز صفّین پرچم دار سپاه پدرش امیر مؤمنان علیه السلام بود و چون از او سؤال کردند که چرا پدرت ترا - و کمتر امام حسن و امام حسین علیه السلام را - به مهالک می کشاند؟ گفت: آنان چشمان حضرتند و من دست او، ایشان چشمان خویش را با دستش حفظ می کند (ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناءِ الزمان، حققه الدکتور احسان عباس، (قم، منشورات شریف الرضی، 1364ش) ج 4، ذیل واژه محمد بن حنفیه. بنابراین باید توجه داشت که محمد بن حنفیه البته از فحول مسلمین است و لیکن به اعتراف خودش بر حسنین علیه السلام برتری ندارد (مترجم).5. کیسانیه: پیروان مختار بن ابی عبیدة ثقفی هستند؛ او نیز در ابتدا برای پیشرفت کار خود از علی بن حسین علیه السلام و سپس محمد بن حنفیه [برای امامت ] دعوت کرد. اینان قائل به امامت محمد بن حنفیه هستند و می پندارند که او قبل از شهادت برادرش حسین علیه السلام، مختار را والی عراقین نمود؛ کیسانیه شش سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام قیام کردند و عقیده داشتند که محمد بن حنفیه، اسرار دین و علم تأویل و علوم باطنی را از دو برادرش امام حسن و امام حسین علیه السلام فرا گرفته است. برخی از کیسانیه ارکان شریعت، مانند نماز و روزه را تأویل کرده و قائل به تناسخ و حلول بودند؛ اینان را مختاریه نیز می خواندند و کیسانیه خُلّص هم از ایشانند. نوبختی در وجه تسمیه این فرقه می نویسد: مختار را به نام کیسان که شهربان او بود و ابوعمرة کنیه داشت، کیسان خوانند. (محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی)، بحث کیسانیه؛ و همو، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، چاپ چهارم، (تهران، کتاب فروشی اشراقی، 1362ش) ص 55 - 59، پیشین، بخش مربوط به محمد بن حنفیه، بویژه جانشینی ابوهاشم؛ ابوالفتوح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، (تحریر خالقداد هاشمی)، ج 1، ص 15 و 16 (مترجم).6. ابن خلدون، مقدمه (النص العربی و الترجمة الفرنسیة؛ Quatrmete, Arabic Text 11, p 753؛ سیدمرتضی علم الهدی، تبصرة العوام طبع حجر مع کتاب قصص العلماء، 1890م، ص 19.7. شهرستانی، ملل و نحل، طبع Cuneton، 132. 8. Millennium. 9. نظام کلته همان هزاره هایی است که در برخی ادیان پیشین نظیر زردشتی گری و... طبعاً ادیان هند وجود داشته و در اثر آشنایی مسلمین با این افکار به عالم اسلام راه یافته است؛ احادیثی نیز در تأیید این آرا می توان یافت (ر.ک به: کراچکوفسکی، تاریخ الادب الجغرافی، ص 1 و 112؛ و تشز، فرانتس و احمد، مقبول، تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامی، 25 به بعد (مترجم). 10. Nicholson, A Literary History of Arabs, p 216. 11. گرچه می توان برای هر نحله ای - اسلامی و غیر آن - ادب و ادبیاتی را متصور شد و شیعه را نیز ذیل همین حکم درآورد، ولی معنای شیعه - از آغاز تاکنون - سَیلان فراوانی داشته است، بنابراین انتساب تمامی شعرای علوی به شیعه و اینان را محض شیعه ناب دانستن و با آرای امروزی یکی کردن، کاری است ناصواب (در باب این موضوع، کتاب های ارزشمندی وجود دارد، از جمله: ابوعبیداللَّه مرزبانی، اخبار الشعراء الشیعه، (تلخیص سید محسن امین عاملی)، تحقیق محمدهادی امینی، حیدریه (نجف، 1388)؛ عبدالحسیب، طه حمیده، ادب الشیعه الی نهایة القرن الثانی الهجری، (قاهره، بی نا، 1956م)؛ جواد، شبر، ادب اللطف او الشعراء الحسین، (بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1388ق)؛ دکتر صادق آیینه وند، ادبیات انقلاب در شیعه، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی) و... (مترجم).12. اصل ابیات عبارت است از:الا ان الائمة من قریش ولاة الحق اربعة سواءعلی و ثلاثة من بینه هم الاسباط لیس بهم الخفاءفسبط سبط ایمان و بروسبط عیبته کربلاءوسبط لا تراه العین حتی یقود الخیل یتبعها اللواءیغیب فلا یری فیهم زمانابرضوی عنده عسل و ماء(مترجم) 13. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، اصول الکافی، صححه وعلق علیه علی اکبر غفاری، (طهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365)، ص 11 به بعد و ص 220 به بعد. 14. The ornament of the Pious. 15. تعداد بازماندگان هر چه باشد احتمالاً به این مقدار اندک نیست، ولی مهم اقدامات ایشان است. بدرفتاری و آزار و اذیت امویان با اسرا نیز از عوامل مفتضح شدن آنها شد، به خصوص که به قولی امویان نخستین کسانی بودند که بریدن سرها را که نوعی مثله تلقی می شود، شایع کردند و این ناشی از سیاست خاص آنان بود نه حکم شرعی (شمس الدین، انصار الحسین، ص 225 به بعد؛ درباره سیاست امویان: ر.ک به: جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ترجمه علی جواهر کلام (تهران، امیرکبیر، 1363ش) ص 1 و 62 و 63 (مترجم).16. ابن سعد، طبقات، ج 5، ص 156 و ج 1، ص 25.17. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، الاخبار الطوال، ص 27. 18. Muir sirwilliam, Annals of the Early caliphate, london,1920, p 441. 19. مؤلف از ذکر خطبه های امام سجادعلیه السلام و زینب(س) در کوفه و دمشق غفلت ورزیده است؛ در این باب ر.ک به: سید محسن امین، اعیان الشیعه، حققه و اخرجه حسن الامین (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403ه ق/1983م) ج 1، ص 613 به بعد (مترجم).20. اشاره کردیم که امویان با گرداندن اسرا در بلاد اسلام هم عمق فاجعه را به همگان نشان دادند و هم اینکه خود را رسوا کردند. البته آنها چنین کردند که دیگران مرعوب شوند، اما حضرت سجادعلیه السلام و زینب(س) از همان ابتدا شروع به مبارزه علیه امویان و تبلیغ پیام کربلا نمودند؛ از وقتی که اسب امام حسین علیه السلام بی سوار بازگشت، از همان زمانی که می خواستند زین العابدین را هم بکشند، از همان زمان ورود به کوفه و دمشق و از همان خطبه خواندن و رسوا کردن بنی امیه تا ایام دیگر (آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 189 - 228؛ ابومحمد احمد ابن اعثم کوفی، قیام امام حسین، ترجمه احمد مستوفی هروی (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، بی تا) ص 90 - 94؛ و برای ماجرای شهادت به نحو اتم و اکمل، اما با برخی تغییرات و ویژگیهای خاص، ر.ک به: احمد بن عیسی بلاذری، انساب الاشراف، الطبعة الاولی (بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1397ه ق/1977م) ص 207 - 229؛ و در باب خود فاجعه ر.ک به: جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، الطبعة الثانیة، (القاهرة: مکتبة السعادة، 1959)ص 247 - 248 (مترجم).21. در کتاب دینوری، ص 239، شِمْر؛ نام او شرحبیل بوده است. زرکلی، ذیل واژه شمر بن ذی الجوشن (مترجم).22. جالب است بدانیم که برخی افراد (شیخ عبداللَّه علائلی، تاریخ الحسین، ترجمه شیخ محمدباقر کمره ای (بی جا، بی نا، بی تا) ص 251 - 252 حتی یزید را، مسیحی بزرگ شده و برکنار از اسلامیت دانسته اند و دلیل خود را نیز کلبی بودن مادر یزید یا تأثیر محیط و یا نسطوری بودن آموزگار وی دانسته اند. برخی هم مانند (ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 94) گفته اند که یزید از کار خود پشیمان شد و گفت: لعنت بر پسر مرجانه باد که بر چنین امری شنیع، اقدام نمود. آنگاه اسباب سفر بازماندگان را فراهم کرده، سرهای شهدا را به ایشان سپرد و نعمان بن بشیر انصاری را با 30 تن به همراه آنان فرستاد و پشیمانی یزید چیزی جز سیاسی کاری نبوده است. (ر.ک به: قس؛ مسکویه، تجارب، 2، 74 و 75) (مترجم).23. دینوری، پیشین، ص 271؛ همان کتاب با تصحیح عبدالمنعم عامر، ص 261؛ و برای سخنان امام سجادعلیه السلام و حضرت زینب(س) در باب جنایات امویان، ر.ک به: قس، سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا(س) (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376)، ص 257 - 259؛ و پی نوشت 17 مترجم در همین گفتار (مترجم).24. بنظر می رسد که ظهور زبیریان انحرافی در تاریخ اسلام باشد (ر.ک به: محمدجواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، وگرچه مورخان، آغاز نهضت زبیری را در سال 63 قمری و به مکه می دانند، اما رگه های آغازین این نهضت را می توان در وقعة الدار و نبرد جمل جست و جو کرد، زیرا بنا بر تعبیری از حضرت علی علیه السلام، این عبداللَّه بن زبیر بود که میانه آن حضرت و زبیر را گل آلود می کرد؛ او در تضعیف حضرت علی علیه السلام و تقویت جناح زبیری اقدامات فراوانی کرد و سرانجام به دلائلی، مدتی حکومت کرد: حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام السیاسی والدینی والثقافی والاجتماعی (القاهرة، مکتبة النهضة المصریة، 1964م)؛ محمدمهدی شمس الدین، انصار الحسین، دراسة عن شهداء ثورة الحسین، الطبعة الثانیة (القاهرة، مکتبة السعادة، 1959م) ص 225 به بعد (مترجم)؛ جرجی زیدان، پیشین، ص 1، 62، 63.25. یاقوت حموی، معجم البلدان (بیروت، دار صادر للطباعة والنشر، 1376ه ق/1957م)، ذیل واژه حرّه واقم و مسعودی، مروج الذهب ومعادن الجوهر (بیروت، المکتبة المصریه، 1408ق/1988م) ص 2، 75؛ پناهنده بیت (مترجم).26. تا جایی که ما می دانیم، مردم مدینه به رهبری عبداللَّه بن حنظله غسیل الملائکه قیام کردند نه عبداللَّه بن زبیر، هر چند بعدها او بر سراسر حجاز و برخی نواحی دیگر مسلط شد. قس: مسکویه، تجارب، ص 2، 76 و 77 (مترجم).27. زشت کاری یزید، تنها به حادثه کربلا محدود نشد، بلکه وی مسلم بن عقبة مُرّی را به مدینه فرستاد که او نیز در قتل و غارت آن قدر اسراف و زیاده روی کرد که لقب مسرف یافت؛ وی در میانه راه مکه درگذشت که حُصین بن نُمیر به جای او فرمانده سپاه شد و مکه را در حصار گرفت، هرچند پس از مرگ یزید، سپاه مجبور به بازگشت شد و حصین نیز در برقراری صلح کاری از پیش نبرد (همان، ص 291 و 292). حقیقتاً امویان محبت و مدارای پیامبرصلی الله علیه وآله با ایشان را در روز فتح مکه به خوبی پاسخ ندادند و باعث فجایعی شدند که نقطه اوجش کربلاست. پس از وقوع حادثه کربلا، اندوه عمیقی حرمین را فرا گرفت که به قیام مدینه انجامید. مردم مدینه ابن زبیر را به شهر خویش دعوت کردند (ل، أ سیدیو، تاریخ العرب العام نقله الی العربیه عادل زعتیر (القاهره، دار احیاء الکتب العربیه، 1367ه ق/1948م)، ص 168؛ بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص 128 - 130؛ و ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج 1، ص 209 - 220؛ و عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، الطبعة السادسة، (بیروت، دارالکتاب العربی، 1406ه ق/1986م) ج 3، ص 310 - 315) و این همه را باید متأثر از آن حادثه و تبلیغات حضرت سجادعلیه السلام و زینب(س) و تلاش های افرادی، چون عبدالرحمن حنظله غسیل الملائکه (برای شرح حال وی ر.ک به: عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابة، تحقیق محمد ابراهیم البنا و... (القاهره، دارالشعب، 1970م)، ج 3، 220 و 221) دانست (مترجم).28. یعقوبی، تاریخ، طبع Houtsma، ج 2، 298 به بعد.29. تا جایی که ما می دانیم، مسلم در راه مکه مرد و حصین فرمانده کل سپاه شد. مسعودی، همان جا (مترجم).30. یعقوبی، پیشین، ص 300. 31. The Encyclopedia of Islam (1th editi) leyden, 1913. 32. برخی از مردم نه همه ر.ک به: محمدحسین جعفری، پیشین، ص 132 به بعد (مترجم).33. شهادت امام حسین علیه السلام سبب پیوند صفوف شیعیان شد، بنابراین، برخی از شیعیان به رهبری سلیمان بن صُرَد توبه کردند و در نبرد برای انتقام خون حسین علیه السلام در «عین الورده» به شهادت رسیدند. (65ق) بقیة السیف آنان نیز به مختار پیوستند (حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 410 و 411). به گفته دکتر جعفری، (پیشین، ص 250) از نتایج فوری فاجعه کربلا اینکه سه هزار نفر از توّابین خود را به دامن مرگ انداختند و به دلیل ناتوانی در انجام وظایف و تعهدات خویش درباره نواده پیامبرصلی الله علیه وآله دانستند که این ماجرا زمینه مناسبی را برای قیام مختار و دیگر انقلابها فراهم کرد. محمدجواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، (مترجم).34. از جمله سعد بن حذیفه بن یمان در مدائن، ر.ک محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت،دار سویدان، بی تا)، ج 5، ص 555 (مترجم).35. اسامی آنها عبارت است از: سلیمان بن صرد خزاعی، صحابی پیامبرصلی الله علیه وآله؛ مُسَیب بن نَجَبه فزاری، صحابی برگزیده علی علیه السلام؛ عبداللَّه بن سعد ازدی؛ عبداللَّه بن وال تمیمی؛ رفاعة بن شَدّاد بَجَلی. طبری، همان، ج 5، ص 552 (مترجم).36. درباره سخنان توّابین ر.ک به: طبری، همان، 552 به بعد به ویژه 554 (مترجم). 37. Canon, sell, Itnha Ashaniyya, 6, quoting sahifatu Labibin, P.85. (مترجم) جعفری، پیشین، ص 265 و 266 و 280.38. صحیح عَین الوَردَة است (مترجم).39. قرآن کریم، سوره 2، آیه 51.40. آیه فوق الذکر را عیناً نقل می کنیم تا نشان دهیم که مؤلف چقدر در ترجمه آیات قرآن به خطا رفته است (فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم) (مترجم).41. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 306.42. درباره مختار، سخن فراوان است؛ برای نمونه برخی مانند حسن ابراهیم حسن، پیشین، ص 411 وی را دارای آرزوهای بزرگ، جاه طلب و ماجراجو که به نام اهل بیت در پی قدرت بوده، دانسته و گفته اند که در احزاب گوناگون رفت و آمد داشته و گاهی زبیری، زمانی خارجی و موقعی دیگر شیعه بوده است. البته برخورد او با امام حسن علیه السلام مشهورتر از یادآوری است، اما به نظر عده ای دیگر، مانند جعفری، 272 و 276 او شیعه ای مخلص بود که از راه سیاست و گرد آوردن موالی ایرانی به نهضت خویش توان زیادی بخشید، به نظر این گروه دقت در منابع نشان می دهد که مختار یکی از پیروان فداکار خاندان علی علیه السلام و پشتیبان صمیمی آرمان های آنان بوده است. (جعفری، همان؛ و در باب نظر مورخان در مورد مختار. ر.ک به: محمدکاظم، خواجویان، «نگاهی گذرا بر نظر مورخان درباره قیام مختار»، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره سوم، سال اول، 389 - 406 (مترجم)).43. مسعودی، پیشین، ج 5، ص 172؛ و درباره برخورد خصمانه ابن زبیر با علویان. ر.ک به: همان، ج 2، ص 89 (مترجم).44. به نظر شیعیان، امامت؛ یعنی رهبری امور مادی و معنوی و این سخن تغییر نکرده است (برای اثبات این موضوع، رجوع کنید به: احمد امینی نجفی، احمد، شرح جامع تجرید الاعتقاد، ص 11) ممکن است که در برخی ایام، بعضی ائمه فرصت مانور سیاسی نیافته اند، اما این به معنای صرفاً روحانی بودن امامت شیعه نیست (مترجم).45. امام سجادعلیه السلام منصوب از جانب پدرش امام حسین علیه السلام است، لذا با مفروض گرفتن این قضیه یادآوری می کنیم که چون امام حسین علیه السلام قصد عراق کرد، وصیت نامه، کتاب ها و. .. خویش را به ام سلمه سپرد و به او فرمود: چون بزرگ ترین فرزندانم به نزد تو آمد، اینها را که به تو دادم به او تحویل بده، پس موقعی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، علی بن حسین علیه السلام نزد ام سلمه آمد و او تمام امانات وی را بدو تحویل داد. محمد بن حسن الحر العاملی، اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات من الامام الرابع الی الامام الثانی عشر، (قم، بی تا)، ج 3، ص 3؛ و ج 2، ص 5). ضمن این که مسأله انتصاب حضرت به گونه های دیگری نیز نقل شده است آورده اند (کلینی، پیشین، ج 2، (کتاب الحجة)، ص 75 و 76) که ما تنها نمونه ای را ذکر کردیم (مترجم). 46. Canon, Sell, OP. Cit, tt, Quoting Sahifat, Labidin, p 134.؛ علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمه با ترجمه فارسی به نام المناقب علی بن حسین زورایی، مقدمه ابوالحسن شعرانی و تصحیح سید ابراهیم مبانجی (قم، نشر ادب الحوزه و کتاب فروشی اسلامیه، 1364)، ج 2، ص 276 - 278؛ و شیخ مفید، ارشاد، ص 254؛ و سخن امام رضاعلیه السلام درباره امامت در، ابن شعبه الحرّانی، تحف العقول، ص 437 - 442 (مترجم).47. دو لفظ آرام و منزوی که مؤلف در جای جای این گفتار آورده است، با توضیحات ما، معنایی دیگر می یابد. (مترجم).48. ابن خلکان (متن عربی، بولاق، ج 1، ص 347) به این گفتار در باب مادر زین العابدین و خواهرانش داستان جالبی را [منقول ] از کامل مبرّد می افزاید که از یک سو، شأن پایین کنیز زادگان را نشان می دهد و از سوی دیگر، بر ارزش خون خاندان سلطنتی ایران تأکید می کند؛ فردی گمنام از قریش نقل می کند که من نزد سعید بن مسیب (از بزرگان تابعین) بودم، روزی از من پرسید: دایی هایت کیانند؟ پاسخ دادم: مادرم کنیز بود، دیدم که چون این را گفتم به چشم حقارت در من نگریست. به هر حال، من از موالی بودم، روزی سالم پسر عبداللَّه بن عمر بن خطّاب به دیدن سعید آمد، وقتی که رفت، از سعید پرسیدم: مادر او کیست، گفت یک کنیز. روزی دیگر قاسم آمد و کنار سعید نشست، وقتی رفت، پرسیدم: ای عمو! این مرد کیست؟ سعید پاسخ داد: عجیب است، آیا قومت را نمی شناسی؟ چه این مرد، قاسم پسر محمد بن ابی بکر بود، گفتم: مادرش کیست؟ سعید گفت: یک کنیز. چندی بعد علی بن حسین آمد و سعید او را گرامی داشت (علی بن حسین مدت زیادی در آنجا نماند) و رفت، گفتم: ای عمو! او کیست؟ پاسخ داد: او مردی است که تمام مسلمانان باید بشناسند؛ علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، پرسیدم: مادرش که بود؟ پاسخ داد: یک کنیز. آنگاه گفتم ای عمو! وقتی به تو گفتم مادرم کنیز است، با حقارت در من نگریستی، حال درباره این افراد چه می گویی؟ پس از آن سعید مرا همیشه بسیار احترام می کرد.49. ر.ک به: تعلیقه 47 (مترجم).50. این لقب را بعدها به حضرت داده اند. (مترجم).51. یادآور سخن امام علیه السلام: «انا ابن الخیرتین»، همچنین قس با احادیث 2333 و 2339، نهج الفصاحة، گردآوری و ترجمه ابوالقاسم پاینده (مترجم).52. ابن خلکان، پیشین، ص 347. مؤلف می گوید که نظر زین العابدین قطعاً از تجربه ابوالحسن (در متن انگلیسی ابوالمسن) با نوه اش متفاوت بوده است، وی می گوید: دختری داشتم که کنار من بر سفره می نشست، وقتی دستش از آستین بیرون می آمد شبیه جوانی درخت خرما بود و هر گاه چشمش به غذایی نیکو می افتاد، از من می خواست آن را بردارم و یا اینکه آن را به من تعارف می کرد. بعد او را شوهر دادم و چندی بعد پسر خردسالش کنار من بر سر سفره می نشست چون پسر دستش را از آستین بیرون می آورد شبیه ریشه سیاه نخل بود و به خدا سوگند هر گاه به خصوص مایل به قدری غذای خوب بودم، آن را قبل از من برمی داشت، شاید این کار حضرت نوعی ادب اجتماعی و احترام محسوب می شده است (مترجم).53. مسعودی، پیشین، ج 5، ص 368.54. حضرت با دعا و گریستن سعی داشت تا پیام عاشورا را زنده نگاه دارد؛ برای مثال موقعی که مولایش از گریستن او پرسید، فرمود: چون یعقوب پیامبر، پسرش را که 12 سال داشت، را از دست داد - با این که پسرش زنده بود و امید دیدارش را هم می برد - آن قدر گریست که نابینا شد و پشتش خم و موی سرش سپید شد. من که دیدم پدرم، برادرم، عموهایم و عموزادگانم جلوی چشمم به شهادت رسیدند و باد بر اجساد آنان وزیدن گرفت، چطور گریه نکنم حسن بن ابی الحسن الدیلمی، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، الطبعة الاولی، (قم، مؤسسه آل البیت لأحیاء التراث، 1408ه )، ص 30؛ و در باب دیگر اقدامات و فضایل حضرت ر.ک به: دکتر سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن حسین، (هم چنین به مناسبت موضوع یادآوری می کنیم که برخی مراجع شرح حال حضرت عبارت است از: طبقات، ابن سعد، المعارف، ابن قتیبه، حلیة الاولیاء، ابو نعیم، اعیان الشیعه، عاملی، آثار ذیل را نیز از آن امام دانسته اند: 1. رسالة الحقوق؛ 2. الصحیفة الکاملة یا الصحیفة السجادیه؛ 3. المناجات؛ 4. الموعظه، فاتح 5/4445 (177 - 185 برگ)؛ 5 - التذکره، حاجی محمود در استانبول 3738 (11 ص، 1307ه )؛ 6. حرز، (یا صوفیه 3324 (47 - 64 برگ، قرن 11ه. )؛ 7. الصحیفه فی الزهد (سزگین، «کتابشناسی فقه و حدیث»، 35 - 39).55. این سخن مؤلف با تعبیر خود او در چند سطر قبل تناقض دارد. ر.ک به: سید محسن امین، پیشین، ج 1، ص 629 (مترجم).56. درست است که پیامبرصلی الله علیه وآله در پاسخ به عبدالرحمن بن عوف که پرسید چرا بر مرگ ابراهیم می گریی، فرمود: این از سر رحمت است، اما گریستن حضرت سجادعلیه السلام - صرف نظر از مبالغه های محتمل، از باب صرف رحمت نبوده است، بلکه حضرت می خواست تا خبر واقعه کربلا را به نسل های بعدی برساند و جنایات و قساوت های امویان را به آنان بنمایاند: (عبدالرزاق الموسوی المقرم، الامام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام، (نجف، منشورات مکتبة النجاح، 1374ه ق)، ص 361 و 362) (مترجم).57. به این دلیل حضرت را «ذو الثفنات» می گفتند (مترجم).58. علی بن عیسی أربلی، پیشین، ج 2، ص 260 و 261 در این کتاب، این ماجرا علت تسمیه حضرت به زین العابدین دانسته شده و لیکن سخن زُهری در باب این صفت چیز دیگری است: همان، ص 264 (مترجم).59. فضایل حضرت که مؤید امامت ایشان است، فراوان می باشد: از جمله ادلّه عقلی که بر امامت حضرت دلالت دارد، مسأله عصمت ایشان است که این ویژگی از ائمه شیعه خارج نشده است و کسی، جز محمد بن حنفیه در امامت با حضرت سجادعلیه السلام به معارضه برنخاست، هر چند طرفداران محمد هم نتوانستند نصّی بر امامت او بیاورند (طبرسی، أعلام الوری باعلام الهدی؛ صحّحه و علّق علیه علی اکبر غفاری، (بیروت، دارالمعرفة، 1399ه ق/1979م)، ص 252؛ و در باب احادیث فراوان مربوط. همان؛ و برای نصوص و اخبار امامت حضرت ر.ک به: کلینی، پیشین، (مترجم).60. در این باره و سایر فضایل حضرت: ر.ک به: سید محسن امین، پیشین، ج 1، ص 631 - 634 (مترجم).61. مؤلف سندی بر این سخن ارائه نمی دهد (مترجم).62. هشام نمی توانست حجرالاسود را استسلام کند. أربلی، پیشین، ج 2، ص 267 (مترجم).63. بسیاری از دانشمندان صحت قصیده فرزدق را امری بدیهی دانسته و تحلیل های خویش را بر این فرض بنا کرده اند، اما دکتر آذرتاش آذرنوش در مقاله مبسوط خویش پس از بررسی منابع قدیم و جدید و در نظر گرفتن قرینه های لازم در تحلیل تاریخی، به این نتیجه می رسد که «شاید عاقلانه تر آن باشد که تصور کنیم این ابیات دلنشین را نه یک تن، بلکه گروهی از مسلمانان پاکدل که جانشان به عشق امامان آکنده بود طی چندین سال ساخته اند، ایشان زیباترین ساخته های خویش را در گمنامی، تقدیم پیشوایان خویش کرده اند»: آذرتاش آذرنوش، پژوهش در قصیده ای بزرگ، مجله مقالات و بررسی ها، نشریه گروه تحقیقاتی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، دفتر 38 - 39، 1403ه ق/1363ش؛ ص 9 - 51)؛ البته خود این نظر هم اکنون بسیار مورد نقد و بررسی قرار گرفته است (مترجم).64. تفصیل این مطلب را می توان: علامه محمدباقر مجلسی، تذکرة الائمة، طبع حجر ایران، 1913، فصل 6، ص 130 به بعد؛ ملا محمدرضا امامی مدرس، جنات الخلود، جدول شماره 9 یافت؛ حکایات مربوط به کرامات امام مفصلاً در خلاصة الاخبار، فصل 32 آمده که این کتب بیشتر، معتقدات شیعه را نشان می دهد تا مطالبی که می تواند از نظر تاریخی درست باشد؛ و نیز درباره شرح حال فرزدق. ر.ک به: عبدالجلیل، ح. م، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آ. آذرنوش، ص 71 - 72 (مترجم).65. علی بن حسین علیه السلام مُکنّی به ابو محمد و ابوالحسن و ملقب به سید العابدین، زین العابدین، السجاد و ذو الثفنات است و لقب اخیر را بدان سبب به وی داده اند که از کثرت سجده، پیشانی و زانوهایش و. .. چون پای شتر می نمود. وی در روز پنجشنبه نیمه جمادی الاخری و به قولی 9 شعبان سال 36، 37 یا 38ه. ق متولد شد، نام مادرش شاه زنان و به قولی شهربانویه است. حضرت در روز شنبه 12 محرم سال 95ه. ق رحلت کرد و در بقیع کنار عمویش امام، حسن علیه السلام دفن شد (طبرسی، پیشین)، اما این سخن که سن حضرت پنجاه و چند سال بود و بعید نیست که به مرگ طبیعی درگذشته باشد، مسأله ای است که شاید مؤلف بر اساس توجه به مسایل امروز و پایین آمدن میانگین عمر مطرح کرده باشد، زیرا طولانی بودن عمر در گذشته امری عادی بوده است رجوع کنید به قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه 14؛ و تفسیر آن در: علامه محمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی، چاپ چهارم، (تهران، کانون انتشارات محمدی، 1370)، ج 31، ص 184. (مترجم).66. حضرت به شهادت رسیده و بر خلاف نظر مؤلف (و جعفری، ص 278)، درگیر سیاست نیز بوده است: ر.ک به: علی بن عیسی أربلی، پیشین، ص 293 (مترجم).
نظر شما